اعتراف و اقرار حضرت علی به اصل شوری
حضرت علی سهرگز چنین معتقد نبوده که مشروعیت خلافتش برآیند و نتیجه آن نصوصی است که شیعیان دربارۀ او تصور میکنند و شما حال و وضع همۀ آنها را دانستید، و اگر چیزی از آنها حق میبود، حضرت علی بخاطر آن مبارزه و نبرد میکرد حتی اگر همۀ عرب برعلیه او دست به دست هم میدادند... بلکه ایشان چنین باور داشتند که مشروعیت خلافتش برگرفته از اصل شوری است که قرآن آن را نهادینه کرده، و پیامبر جبا راهنمایی و هدایت و سنت خویش آن را مورد تأکید قرار داده است.
چطور اینگونه نیست در حالی که میگوید: پیامبر جفرمود: اگر کسی به سراغ شما آمد و میخواست تفرقه و دو دستگی را به وجود بیاورد، و زمام امور امت را به زور به دست بگیرد و بدون مشورت متولی امر شود، او را بکشید! چرا که الله تعالی اجازه این کار را داده است[۱۶۳۲] .
و به معاویه میگوید: مردم تابع مهاجرین و انصار هستند و آنها بر والیان و استانداران و امیران دینشان در سرزمینهای اسلامی گواه و ناظر میباشند؛ پس اینک آنها مرا پسندیده و با من بیعت کردهاند و من جایز نمیدانم و نمیتوانم قبول کنم که شخصی چون معاویه بر این امت حکم براند و سوار بر آنها شود و آنها را دچار تفرقه اندازد.
وقتی که این سخن به گوش معاویه رسید، گفت: آنگونه نیست که میگوید: پس برای مهاجرین و انصاری که در اینجا هستند و با او بیعت نکردهاند، چه جوابی دارد که بدهد؟! آنگاه حضرت علی گفت: وای بر شما! این امر فقط به بدریها اختصاص دارد نه به همۀ اصحاب، و بر کرۀ خاکی (زمین) هیچ بدریای وجود ندارد جز اینکه با من بیعت کرده و با من است و یا برخاسته و رضایت داده است. مواظب باشید که معاویه شما را در ارتباط با نفس و دینتان فریب ندهد؟![۱۶۳۳] .
و در جایی دیگر به معاویه گفته است: «تو که در شام هستی لازم است که در مدینه با من بیعت کنید؛ زیرا آن جماعتی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند بر اساس آنچه که با آنها بیعت کردند با من هم بیعت کردهاند. بنابراین برای کسی که در اینجا حاضر است حق انتخاب ندارد و غائب هم نمیتواند آن را نپذیرد، شوری فقط به مهاجرین و انصار اختصاص دارد، اگر آنها بر سر شخصی جمع شدند و او را امام نام نهادند، این کار مورد رضایت الله تعالی است، پس اگر کسی با طعنه زدن یا بدعت گذاشتن از دستور آنها شانه خالی کند، او را به بازگشت و فرمانپذیری دعوت میکنند، اگر بازهم سرباز زد، او را خواهند کشت؛ چون راه غیرایمانداران را مورد پیروی قرار داده است، و الله تعالی آن (امام که توسط شوری انتخاب شده است) را ولایت داده، اما او از پذیرفتن آن سرباز زده است. و او را وارد جهنم خواهد ساخت و البته که بد سرانجامی است!»[۱۶۳۴] .
حضرت علی سچنین عقیده دارد که اجماع و اتفاق نظر مهاجرین و انصار بر سر شخصی، همان رضایت الله تعالی است. بلکه بیعتش را بدون رضایت آنها نمیپذیرد، همانگونه که گفته است: بیعت با من صورت نخواهد گرفت مگر با رضایت مسلمانان و در ملاءعام و در حضور مردم[۱۶۳۵] .
و او میگوید: «الله تعالی آنها را بر سر گمراهی جمع نمیکند و راه را از آنان گم نمیگرداند»[۱۶۳۶] .
و در جایی دیگر به معاویه گفته است: تو که در شام هستی لازم است که در مدینه با من بیعت کنید، همانگونه که در مدینه بیعت کردن با عثمان بر تو واجب شد، در حالی که تو در شام استاندار عمر بودی، و همانگونه که بیعت کردن برادرت یزید با عمر در مدینه واجب شد در حالی که او استاندار ابوبکر در شام بود.
اما اینکه میگویی: «بیعت من صحیح نیست، چون اهل شام وارد آن نشدهاند، (در جواب باید بگویم) که آن یک بیعت است که حاضر و غایب باید آن را انجام دهند، در این ارتباط، نظری مستثنی نمیشود، و انتخاب و گزینش دوباره از سرگرفته نمیشود، و کسی که از آن بیرون رود و به آن بیعت پایبند نباشد، یاوهگو است و کسی که در این میان ریاکارانه و دورویانه رفتار میکند، چاپلوس و متملق است»[۱۶۳۷] .
و همواره به معاویه میگفت: بدان که تو از پسران آزاد شدهای (مراد آزاد شدگان مکه) هستی که خلافت برای آنها حلال نیست و شوری بر آنها عرضه نمیگردد[۱۶۳۸] .
و پسرش حسن سنیز در صلحنامهای که میان معاویه و او منعقد شد، به او گفت: این چیزی است که حسنبن علیبن ابیطالب بر سر آن با معاویه بن ابوسفیان مصالحه کرده است، با او مصالحه کرده بر سر اینکه ولایت و فرمانروایی مسلمانان را به او بدهد به این شرط که در میان آنها به کتاب الله تعالی و سنت رسول خدا جو سیرۀ خلفای راشدین عمل کند. معاویه بن ابوسفیان حق ندارد که بعد از خود، با کسی عهد و پیمان ببندد (جانشین برای خود تعیین کند) بلکه مسئله جانشینی بعد از او را شورای مسلمانان تعیین خواهد کرد[۱۶۳۹] .
آیا به نظر شما بعد از همه اینها، حضرت علی سیا پسرش همچون کسانی که مدعی شیعهگری برای آنها هستند، چنین باور دارند که الله تعالی بر آنها نص گذاشته است یا اینکه آنها، به مبدأ شوری اعتراف کرده و بوسیله آن، امامت خود را برای مؤمنان به رسمیت میشناختند بدون اینکه به مقوله یا نصی از نصهایی که آن جماعت (شیعه) در مورد آنها اندیشیدهاند، بپردازند؛ در حالی که آنها در کمال مخالفت با یارانش بسر میبردند و در جایی قرار داشتند که به شدت به ذکر نصی از آن نصوص احتیاج داشتند، تا بوسیله آن به معاویه پاسخ بگویند، معاویهای که برای علی دلیل آورده که اهل شام با او جمع نشده و بیعت نکردهاند؟!.
آیا حضرت علی سمثلاً به حضرت معاویه گفته که: انتخاب و بیعت اهل شام فاقد ارزش و قیمت است مادام که الله تعالی و پیامبرش جبر امامت من نص نهادهاند؟! یا اینکه آن حضرت سبرای بیعت خود، به اجتماع و همگرایی و توافق اهل مدینه بر سر او، استناد کرده است، تا جایی که مشروعیتی برای خلافت خود نمیبیند، مگر با قیاس و سنجش آن بر بیعت صدیق و فاروق و ذیالنورین ش، و اینکه بیعت آنها، رضایت الله تعالی را در پی داشته است و آنها خلفای راشدینی بودهاند که سزاوار آن میباشند که کسانی را که بعد از آنها میآیند، به اقتدا کردن به خود فرابخوانند، نه اینکه آنها حق دیگران را غصب و ضبط کرده باشند. و عکس و خلاف این را معتقد نبوده است در حالی که (خلافت) آنها را به رسمیت میشناسد و به حساب اعتقاد شیعه، به یقین میداند که امامت با انتخاب یا شوری نمیباشد، بلکه با نصی از طرف الله تعالی و رسولش جتعیین میشود، و کسی از غیر این راه وارد شود، کافر است و کسی که هم با او دوست شود و بنای رفاقت نهد، او هم مثل اوست. و کسی که ولایت او را ترک گوید، از اسلام خارج است، همانگونه که این مقوله را به رسول خدا جنسبت دادهاند. همانگونه بر شما گذشت. و در این باره دهها روایت را وضع کرده، و برای آنها ابوابی را قرار دادهاند، مانند باب اینکه: اعمال جز با ولایت پذیرفته نمیشود، و باب: کفر مخالفان و ناصبیها و غیر آنها.
آیا شیعیان چنین باور دارند و میپذیرند که حضرت علی از حق خود گذشته، در حالی که میداند، چشمپوشی از آن حق، به مثابۀ خروج از دایره اسلام و نابودسازی اعمال و طاعات و عبادات است، همانگونه که آنها گمان میبرند؟ گذشته از این، حضرت علی ولایت افراد قبل از خود را میپذیرند و امامت آنها را به رسمیت میشناسند، بلکه رسمیت و شرعیت امامت خود را از امامت آنها استمداد میکنند و معتقد است که این کار مایه رضایت الله تعالی است، و باور دارد که آنها سیرهای نیک و عدالتی (همهجانبه) در میان مسلمانان به یادگار گذاشتند. و ایشان معتقد بود که بهتر و افضلتر آن است که وزیر و معاون آنها باشد نه اینکه امام بشود و یا به بیعت کردن با دیگری فرابخواند، و برای آنها تأکید کند که برای کسی که انتخابش میکنند احترام قائل است و همانگونه که گفته است: از همه آنها بیشتر از او اطاعت خواهد کرد؟
وی، به حساب اعتقاد شیعه چنین باور نداشته که خیر در آن است که الله تعالی برگزیده است؛ بلکه خلاف این را نظر داده است و عقیده داشته که اگر وزیر باشد، بهتر از آن است که خداوند ﻷاو را به عنوان امیر برگزیند.
آری، شیعیان از ما میخواهند که اینچنین بگوییم و بدینسان آنان از ما میخواهند که اینگونه درباره او ساعتقاد داشته باشیم.
بلکه معتقد است که انتخاب کردن آن توسط بشر، بهتر از انتصاب و برگماری امامی منصوب از طرف الله تعالی است، لذا مردم را تشویق به طاعت کسی میکند که او را انتخاب کردهاند. از همین رو خود در این زمینه پیشقدم میشود و او به حساب آن جماعت (شیعه) میداند که این کار خلاف اراده الله تعالی است، و الله تعالی میلیونها سال قبل از آفرینش همه اشیاء، بر امامت علی نص نهاده است و علی، خاستگاه آفرینش همه چیز است.
شیعیان چنین وانمود میکنند و به ما نشان میدهند که حضرت علی ساز همان زمان پیدایش عشیره همۀ این مقولات و همۀ آن نصوصی را که آن جماعت برای او تصور میکنند، -که با «إنما ولیکم الله» «وإنما یرید الله» و دهها و بلکه صدها نص و عبارت دیگر شروع میشود و با حادثۀ غدیر پایان مییابد - به پشت دیوار زده تا منصوب کردن غیر خود را ببنید، و دستور خدای ﻷو پیامبرش جرا وانهد، و بدین وسیله با خشمگین کردن خدای ﻷ، در پی رضایت و خشنودی مردم برآید.
گویی او این فرموده رسول خدا جرا فراموش کرده که میفرماید: هر کس رضایت مردم را با خشم الله تعالی کسب کند، الله تعالی کسی را که به مدح او پرداخته، به ذمکننده او تبدیل مینماید[۱۶۴۰] .
و این فرموده پیامبر ج: دین ندارد آن کس که به فرمان کسی عمل نموده که نافرمانی خداوند کرده است[۱۶۴۱] .
حضرت علی سمعتقد بود هر کسی غیر از او متولی امور مسلمانان بشود، نافرمانی خداوند نکرده است، چگونه (چنین است) در حالی که خود او به اطاعت کردن از او فرامیخواند و معتقد است که این کار مایه خشنودی الله تعالی میباشد.
تو گویی او این فرمودۀ رسول خدا جرا هم به بوته فراموشی سپرده: کسی که با خشمگین کردن الله تعالی سلطان ستمگری را راضی گرداند، از دین الله تعالی خارج شده است[۱۶۴۲] .
بلکه قول خودش را هم فراموش کرده است: «دین ندارد کسی که از مخلوقی اطاعت میکند که او به معصیت خالق دستور میدهد»[۱۶۴۳] . و غیر اینها.
چه رسد به دهها روایت دیگری که در عقاب و کیفر کسی وارد شدهاند که به ناحق مدعی امامت باشد یا از امامی ظالم اطاعت کند.
مانند این گفتۀ آنها از صادق: سه کس هستند که الله تعالی در روز قیامت به آنها نگاه نمیکند، آنها را پاک نمیسازد و عذاب شدیدی آنها را انتظار میکشد: کسی که به دروغ ادعا کند که از جانب خدا امام شده است؛ کسی که امامی را انکار کند که از جانب خدا آمده است، و کسی که گمان برده برای آن دو - یعنی ابوبکر و عمر- بهرهای از اسلام و مسلمانی هست.
و صادق دربارۀ این آیه:
﴿وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ تَرَى ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى ٱللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسۡوَدَّةٌ﴾[الزمر: ۶۰] .
«و روز قیامت آنان را كه بر خداوند دروغ بستند، خواهى دید كه چهرههایشان سیاه شده است».
گفته: (آن جهنمیان) کسانی هستند که مدعی هستند امام میباشند ولی امام نیستند، اگرچه علوی و فاطمی هم باشد.
و این قول صادق: کسی که ادعای امامت بکند در حالی که از اهل آن نباشد، او کافر است.
- و اینکه: این امر را غیر از صاحب و لایق آن مدعی نمیشود مگر آنکه الله تعالی عمرش را قطع خواهد کرد.
- و اینکه: کسی که بیرون از نظام اسلامی مردم را به سوی خود فرابخواند و در میان آنها کسی برتر از او باشد، چنین شخصی گمراه و مبتدع است.
و قول باقر: کسی که مدعی مقام ما - یعنی امامت - بشود، او کافر است، و روایات دیگری که بسیار زیاد هستند[۱۶۴۴] .
و بدین ترتیب، سخنان امیرالمؤمنین علیسکه پیشتر عنوان شدند، همه آنچه را که در اول کتاب از احادیث و روایات منسوب به الله تعالی و پیامبرشجو صحابه و ائمه آوردیم، بیپایه و ساقط کرده است.
و آن حضرت اقرار و اعتراف خود را نسبت به منهج و روش قرآن کریم تأکید کرده است:
﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ﴾[آلعمران: ۱۵۹] .
«و درکارها با آنان مشورت کن».
﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ﴾[الشوری: ۳۸] .
«و کارهایشان در میانشان بر اساس مشورت و شوری است».
لذا جای تعجب نیست که میبینیم این مقوله را بسیار تکرار میکند: «شورا صرفاً به مهاجرین و انصار اختصاص دارد، اگر آنها بر سر شخصی جمع شوند و او را امام نام نهادند، این کار مایه رضایت الله تعالی است».
و باز هم جای تعجب نیست که دربارۀ مهاجرین و انصار به معاویه میگوید: الله تعالی آنها را بر گمراهی قرار نمیدهد (و در لفظی: آنها را بر سر گمراهی جمع نمیکند) و آنها را به بیراهه نمیکشاند. (و آنها را کور نمیسازد)[۱۶۴۵] . و به خوارج که وی را تخطئه کردند و گمراه دانسته بودند، میگفت: «اگر شما بر سر حرف خود هستید و گمان میبرید که من اشتباه کردهام و گمراه شدهام، پس چرا به خاطر این گمراهی من، عموم امت محمد جرا گمراه میدانید؟!»[۱۶۴۶] .
چگونه اینگونه نباشد در حالی که وی از پیامبر جشنیده است که میفرمود: «امت من بر سر گمراهی جمع نمیشود»[۱۶۴۷] .
[۱۶۳۲] عیون الأخبار: (۲/۶۷). [۱۶۳۳] البحار: (۳۲/۴۵۰). [۱۶۳۴] البحار: (۳۲/۳۶۸)، نهجالبلاغة: (۴۴۶)، نور الثقلین: (۱/۵۵۱). [۱۶۳۵] البحار: (۳۲/۲۳). [۱۶۳۶] البحار: (۳۲/۳۸۰-)، (۳۳/۷۸)، شرح النهج بحرانی: (۴/۳۵۶)، نهج السعادة: (۴-۹۴). [۱۶۳۷] البحار: (۳۳/۸۱-۸۲). [۱۶۳۸] المناقب: (۲/۳۴۹)، البحار: (۳۲/۵۷۰)، (۳۳/۷۸). [۱۶۳۹] کشف الغمة: (۲/۱۴۵)، البحار: (۴۴/۶۵). [۱۶۴۰] الکافي: (۲/۳۷۲)، الخصال: (۱/۵)، البحار: (۷۳-۳۹/۳۹۳) و در بیان آن گفته است: همانند کسانی که پیروی کردن از ائمه حق را برای راضی کردن پیشوای ستم ترک کردند. [۱۶۴۱] الکافي: (۲/۳۷۳)، أمالی الطوسی: (۱/۷۶)، البحار: (۷۳/۳۹۲-۳۹۳) و در بیان آن گفته است: ایمان و عبادت برای کسی نیست که سرتسلیم فرود آورده است - یعنی خدا را با اطاعت از کسی که نافرمانی خدا میکنند عبادت کرده است - یعنی: غیر معصوم، چرا که طاعت و فرمانپذیری از غیر معصوم جایز نیست. [۱۶۴۲] الکافي: (۲/۳۷۳)، البحار: (۷۳/۳۹۳) و در بیان آن گفته است: میتوان آن را بر کسی حمل کرد که خلفای ستمپیشه را با انکار کردن ائمه راضی میکند. [۱۶۴۳] عیون الأخبار: (۲/۴۳)، صحیفه رضا: (۱۴۳)، البحار: (۷۳/۳۹۳). [۱۶۴۴] به این روایتها در البحار: (۷/۲۱۲)، (۸/۳۶۳)، (۲۵/۱۱۰-۱۱۵)، (۷۲/۱۳۸)، الکافی: (۱/۳۷۳)، عیاشی: (۱/۱۷۸)، الـمناقب: ۱/۲۵۹)، غیبة النعمانی: (۷۰-۷۱-۷۲-۷۳)، ثواب الأعمال: (۲۰۶) نگاه کنید. [۱۶۴۵] قبلاً استخراج آن بیان شد. [۱۶۴۶] البحار: (۳۳/۳۷۳). [۱۶۴۷] الأحتجاج (۴۵۰)، ارشاد القلوب (۲/۲۲۵)، البحار (۲/۲۲۵)، (۵/۲۰/۶۸)، (۱۶/۳۵۰/۳۳۹)، (۴۴/۳۶).