موضعگیری حسن عسکری /و اهل بیت و یارانش در برابر نص
باز در مورد امام عسکری حسن بن علی /متوفی سال ۲۶۰ هجری بحث میرانیم و به موضع یاران و اهل بیتش میپردازیم.
همانا شک و گمان نزد شیعیان هادی دربارۀ امام پس از او، آنها را به چشم دوختن مشتاقانه به هر شخصی که باشد واداشته بود تا حق برای آنها روشن شود، مثل اینکه همۀ آن نصوصی که از اول کتاب تاکنون بر تو گذشتند، وجود نداشتهاند.
از احمد بن اسحاق روایت شده که گفت: خدمت ابومحمد رسیدم، به من گفت: ای احمد! در آن موقعی که مردم در شک و گمان به سر میبردند، شما در چه حالی بودی؟ گفتم: هنگامی که در مورد تولد سرورمان به ما خبر رسید، همۀ ما اعم از مرد و زن و غلامی که مطالب را درک میکرد، تسلیم حق شدیم. گفت: مگر شما ندانستهاید که روی زمین خالی از امام و حجت نمیباشد[۶۱۰] .
با وجود آن، خود حسن میترسید (البته به گمان شیعه) که بدون اینکه خلیفۀ پس از خودش را ببیند، از دنیا برود[۶۱۱] .
بلکه هر کسی او را میشناخت، دوست داشت که اگر در این باره نهی وجود نمیداشت، در میان مردم فریاد بکشد و امامت او را اعلام کند، چنان که محمد بن عبدالعزیز بلخی روایت میکند که گفته: یک روز در خیابان غنم نشسته بودم، ناگهان دیدم که ابومحمد از خانهاش به طرف خانه عمومی آمد، در دل خودم گفتم: اگر فریاد بکشم و بگویم: ای مردم این حجت خداوند بر شما است، پس او را بشناسید. آیا من را میکشند؟ هنگامی که به من نزدیک شد، با انگشت سبابه به دهانش اشاره نمود که ساکت باش، در همان شب او را دیدم که میگفت: یا این موضوع را مخفی نگه میداری یا کشته میشوی، از خدا بترس و خودت را به هلاکت مرسان[۶۱۲] .
ای خوانندۀ محترم! تو خوب میدانی که آن عسكری که به بلخی اشاره مینمود که موضوع را پنهان نگه بدارد، میدانست که پیامبر خدا و همچنین ائمه این موضوع را مخفی نگه نداشتهاند (چنان که شیعه ادعا میکنند) آنگاه که قائل به امامت او پس از پدرش هادی بودهاند.
و کس دیگری وجود دارد که نمیداند آیا عسکری اصلاً فرزند دارد یا خیر، از ابیهاشم جعفری روایت شده که گوید: به ابیمحمد گفتم: عظمت و بزرگواریت من را منع میکند که از تو سؤال کنم، آیا به من اجازه میدهی از تو سؤالی بپرسم؟ گفت: بپرس. گفتم: ای سرورم! آیا تو فرزند داری؟ گفت: بله، گفتم: اگر حادثهای پیش آمد، در کجا راجع به او سؤال کنم؟ گفت: در مدینه[۶۱۳] .
بلکه این بیاطلاعی در مورد فرزند او که آیا فرزند دارد یا خیر به خادمانشان نیز کشیده شده است که هیچ گاه انتظار نمیرود خدمتکاران بیاطلاع باشند که آیا فرزند دارد یا خیر.
از ابیالأدیان روایت شده که گوید: من حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب را خدمت میکردم و نامههایش را به شهرها میبردم، در آن مریضی که فوت کرد، خدمت او رسیدم. او نامههایی را به همراه من نوشت و گفت: این نامهها را به مدائن میبری و مدت پانزده روز غائب خواهید شد و در روز پانزدههم صدای گریه بر من را میشنوی، و من را بر روی تخت غسل میبینی، ابوالأدیان گوید: گفتم: ای سرورم! اگر این رخ داد، پس چه کسی امام میباشد؟
گفت: هر کسی جواب نامههای من را از تو خواست، او پس از من امام است. گفتم: بیشتر برایم توضیح بده. پس گفت: هر کسی نماز میت را بر من اداء کرد، او قائم و امام پس از من است. گفتم: توضیح بیشتری میخواهم. گفت: هر کس به تو خبر داد به آنچه که در کیسه وجود دارد، پس او قائم پس از من است. سپس هیبت و عظمتش من را بازداشت از اینکه دربارۀ آنچه که در کیسه وجود دارد، سؤال کنم؟ من با آن نامهها به مدائن رفتم و جواب آنها را گرفتم، و در روز پانزدهم آنچه را که به من گفت، شنیدم و صدای گریه به گوشم رسید، ناگهان برادرش جعفر بن علی را در دم در خانه دیدم که شیعیان دور او را گرفته بودند و به او تسلیت و نیز تبریک میگفتند، در دل خودم گفتم: اگر این امام باشد به درستی امامت پایان یافته است، زیرا من او را به شرابخوار میشناختم، او قمار میکرد و با طنبور بازی مینمود، جلو رفتم و به او تسلیت و تبریک نیز گفتم، اما او راجع به هیچ موردی از من سؤال نکرد، سپس فرماندهای بیرون آمد و گفت: ای سرورم! برادرت کفن شده، بیا بر سر او نماز بخوان، جعفر بن علی و شیعیان اطرافش داخل شدند... تا آخر[۶۱۴] .
جعفر پس از برادرش عسکری ادعای امامت کرد[۶۱۵] ، و انکار میکرد که برادرش فرزندی داشته باشد، لذا تمام میراث او را صاحب شد. و این جای تعجب نیست، زیرا قبلاً ذکر شد که بسیاری از افراد اهل بیت ادعای امامت میکردند، حتی از امام صادق روایت نمودهاند که گفته: امام قائم ظهور پیدا نمیکند تا اینکه دوازده نفر از بنیهاشم خارج میشوند و مردم را به سوی خودشان دعوت مینمایند[۶۱۶] .
و در روایتی آمده: دوازده نفر از آل ابیطالب ادعای امامت میکنند[۶۱۷] .
گفتنی است که به جایگاه برخی از آنها اشاره کردیم، این جعفر به جعفر کذاب نامگذاری شده است، تا از جعفر صادق جدا شود. شیعه در اینباره احادیثی را از پیامبرجروایت نمودهاند، از جمله اینکه فرمود: هرگاه پسرم جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب متولد شد، او را صادق نامگذاری کنید، زیرا در فرزندان او همنامی برای او پیدا میشود که ادعای امامت میکند، پس او را جعفر کذاب خوانند.
و در روایتی آمده: پنجمین از فرزندانش که نامش جعفر میباشد با دروغ و افتراء ادعای امامت میکند، او نزد خداوند جعفر کذاب و مفتری نامیده میشود[۶۱۸] .
دربارۀ طعنه زدن به او از طرف ائمه روایات فراوانی ذکر شده است، اما یک روایت وجود دارد که همۀ این طعنهها را خنثی میکند، شیعه از اسحاق بن یعقوب روایت کردهاند که ایشان از قائم در مورد مسائلی که مشکل بودهاند، سؤال نموده؟ پس به خط و امضای قائم چنین آمده: (خداوند تو را راهنمائی و هدایت نماید) امّا در مورد آنچه که راجع به مسألۀ منکران از خانوادۀ ما و عموزادگانمان سؤال نمودهای، بدان که خداوند با هیچ احدی قرابت ندارد، هر کسی من را انکار کند از من نیست و سرنوشت او به مانند سرنوشت پسر نوح÷میباشد، و اما سرنوشت عمویم جعفر و فرزندانش همانند سرنوشت برادران یوسف÷میباشد[۶۱۹] .
وجه دلالت در این روایت مخفی و پوشیده نیست، زیرا قرآن کریم نشان میدهد که برادران یوسف توبه کردهاند، لذا باید گفت که واضع این روایت، حدیث سابق را فراموش کرده که پیامبر در آن فرمود: جعفر کذّاب و مفتری بر خداوند (البته به گمان شیعه).
[۶۱۰] کمالالدین: (۱۲۸)، البحار: (۲۳/۳۸) (۵۰/۳۳۵). [۶۱۱] کمالالدین: (۳۷۶)، البحار: (۵۱/۱۶۱). [۶۱۲] کشف الغمة: (۳/۳۰۲)، البحار: (۵۰/۲۹۰)، إثبات الهداة: (۳/۴۲۱). [۶۱۳] غیبة الطوسی: (۱۳۹)، البحار: (۵۱/۱۶۱)، الکافی: (۱/۳۲۸)، إثبات الهداة: (۳/۴۴۱). [۶۱۴] کمالالدین: (۴۳۱)، البحار: (۵۰/۳۳۲) (۵۲/۶۷)، إثبات الهداة:) (۳/۴۸۵). [۶۱۵] درمورد جعفر به روایات دیگری نگاه کن که مدعی امامت شده و برخی از مردم بواسطه او دچار فتنه شدهاند: کمالالدین: (۳۰۱، ۴۰۵)، غیبة الطوسی: (۱۳۳)، إثبات الهداة: (۳/۳۶۳). [۶۱۶] غیبة الطوسی: (۲۶۷)، الإرشاد: (۳۵۸)، البحار: (۵۲/۲۰۹). [۶۱۷] الإرشاد: (۳۵۷)، البحار: (۵۲/۲۲۰). [۶۱۸] علل الشرائع: (۲۳۴)، کمالالدین: (۱۸۴، ۳۰۰)، الخرائج والجرائح: (۱۹۵)، الاحتجاج: (۱۷۳)، البحار: (۳۶/۳۸۶) (۴۷/۸، ۹) (۵۰/۲۲۷)، إثبات الهداة: (۱/۲۷۵، ۲۹۵). [۶۱۹] الاحتجاج: (۱۶۳)، غیبة الطوسی: (۱۷۶)، البحار: (۵۰/۲۲۷) (۵۳/۱۸۰)، کمالالدین: (۴۳۹).