امامت در پرتو نصوص

فهرست کتاب

روایاتی از طریق شیعه از حسن بن علیبکه وجود نص به فرضیت امامت را رد می‌کند

روایاتی از طریق شیعه از حسن بن علیبکه وجود نص به فرضیت امامت را رد می‌کند

حسن‌بن علی بـ به اضافه آنچه که گذشت ـ او را در حالی می‌بینیم که (هر چند به‌ اعتقاد شیعه‌ امام منصوب و منصوص علیه از طرف خداوند می‌باشد) به معاویه‌بن ابی‌سفیانببیعت می‌دهد[۱۹۷] . معاویه‌ای که امام است، اما نه از طرف خداوند و او هم ـ چنانکه شیعه از ابی‌جعفر روایت می‌کنند ـ فرمودۀ پیامبر جرا می‌داند که از خداوند نقل می‌کند: به تأکید هر رعیتی را عذاب می‌دهم که در اسلام از امامی اطاعت کند که از طرف خداوند منصوب نشده باشد، هر چند که‌ رعیتی نیکوکار و باتقوا باشد[۱۹۸] .

و از ابی‌عبدالله در تفسیر فرمودۀ خداوند «الطاغوت» روایت شده: منظور خداوند از آن این است که آنان بر نور اسلام بودند، پس هنگامی که از هر امام ظالمی که از طرف خداوند منصوب نشده بود، پیروی کردند به اطاعت از آن امام از نور اسلام به ظلمت کفر منتقل شدند؛ پس خداوندآنان را همراه کفار مستوجب آتش دانست[۱۹۹] . و سایر روایاتی که در مقدمه ذکر کردیم، مانند: قبول نشدن اعمال بدون اعتقاد به امامت... بی‌گمان حسن سمی‌دانست که پدرش به معاویه می‌فرمود: تو از کسانی هستی که خلافت برای آنها حلال نمی‌باشد و از کسانی هستید که شورا دربارۀ آنها تصمیم نمی‌گیرد[۲۰۰] . و علی سمی‌فرمود: من راضی نیستم که معاویه امیر باشد و دیگران نیز راضی نیستند که او خلیفه باشد[۲۰۱] .

و حضرت علی سبا وجود اینکه مردم به‌ امارت معاویه‌ تن داده‌ بودند، باز برای جنگیدن با او اصرار می‌ورزید؛ اهل تشیع روایت کرده‌اند که یک بار حضرت علی سدر میان لشکرش سر و صداهایی را شنید، لذا فرمود: چه شده است؟ در جواب گفتند: معاویه هلاک شده است، فرمود: خیر سوگند به کسی که نفس من در دست او است، تا وقتی که‌ این ملت به‌ امارت او قائل باشند، هرگز هلاک نمی‌شود، مردم گفتند: پس چگونه با او می‌جنگید؟ فرمود: از آنچه‌ میان خود و خدای متعال می‌گذرد، التماس عذر می‌کنم[۲۰۲] .

یا اینکه لااقل حضرت حسن، معاویه را به مبارزه می‌طلبید، هر کسی کشته می‌شد دیگری امر خلافت را به عهده‌ می‌گرفت؛ چنانکه پدرش سدر روز صفین با معاویه چنین کرد[۲۰۳] . دیگر خوف و هراسی بر حسن نبود، مادامی که او شجیع‌ترین مردمان است چه برسد به اینکه ـ به گمان شیعه[۲۰۴] ـ او می‌دانست که محفوظ و معصوم است، پس او از چه چیزی می‌ترسید؟

و پیش از این جد بزرگوارش فرموده بود: خلافت بر آل ابی‌سفیان حرام است[۲۰۵] .

به همین خاطر اهل تشیع کتاب‌های خود را پر از لوم و سرزنش و عتاب یارانش نسبت به‌ او کرده‌اند؛ اینک سلیمان‌بن صرد خزاعی به او می‌گوید: بسیار در شگفتیم از اینکه‌ شما به معاویه بیعت دادید در حالی‌که چهل هزار نفر جنگجو از اهل کوفه که همگی آماده‌باش بر در منازل خودشان ایستاده‌ و پسران و پیروانشان نیز آنان را همراهی می‌کنند و همچنین شیعیانت از اهل بصره و حجاز را در دسترس دارید[۲۰۶] .

هستند کسانی که حضرت حسن سرا به خوارکننده مؤمنین می‌نامند، دیگری به او می‌گوید: ای کسی که روی مؤمنان را سیاه کردید و دیگری به او می‌گوید: روی مسلمانان را سیاه کردید و کس دیگری به‌ نام سفیان بن لیلی به او گفته: ای کسی که مؤمنان را خوار کردید.

و در روایتی: ای سیاه‌کنندۀ روی مؤمنان![۲۰۷] .

سفیان (که‌ چنین سخنانی را در حق حسن سمی‌گوید) نزد شیعه از ستایش‌شدگان است، بلکه از یاوران حسن سمحسوب می‌شود[۲۰۸] . و اینک ابن حجربن عدیس است که به او می‌گوید: به خدا قسم دوست داشتم که در آن روز تو می‌مردی و ما همراه تو می‌مردیم و چنین روزی را نمی‌دیدیم[۲۰۹] .

با وجود این همه حسن سمی‌فرمود: به خدا قسم معاویه را برای خودم از آنها بهتر می‌بینم[۲۱۰] .

دربارۀ عصمت حضرت حسن سبا شیعه مناقشه نمی‌کنیم خواه به اعتبار بیعت او با معاویه سیا به اعتبار عدم فهم یارانش به اینکه او امام معصوم می‌باشد.

در هیچ یک از کارهای او اشکالی دیده نمی‌شود که مستوجب رو سیاه کردن یا خوار کردن مسلمانان باشد؛ ما در این باره موضع‌گیری خاصی داریم که در جای خود آن را خواهید دید، اما بدون شک او در هنگامی که به معاویه سبیعت می‌دهد خودش را از طرف خدا و رسولش منصوص علیه نمی‌داند.

قسمتی از سخنان او به معاویه سپس از فوت امیرالمؤمنین علی سدر حالیکه مردم به او بیعت کرده بودند، این است که فرمود: به درستی امیرالمؤمنین علی‌بن ابی‌طالب در هنگامی که مرگ بر او نازل شد، این امر را به من واگذار کرد[۲۱۱] . و نیز بعضی دیگر از کلام حسن ساین است که در عقد صلح با معاویه نوشته است:

به نام خداوند بخشایندۀ مهربان. اینک حسن‌بن علی‌بن ابی‌طالب با معاویه بن ابی‌سفیان صلح می‌نماید. حسن بن علی با معاویه صلح کرد که ولایت امر مسلمانان را به او بسپارد به شرطی که با کتاب خدا و سنت رسول الله جو راه و روش خلفای راشدین عمل نماید و معاویه بن ابی‌سفیان حق ندارد پس از خودش به هیچ کسی عهد و پیمان بدهد و امر را به او بسپارد، بلکه پس از او در میان مسلمانان امر با مشورت است... تا آخر آنچه در عقد صلح آمده است[۲۱۲] .

پس تو می‌دانی که این امر مال حسن سبوده و آن را به معاویه سسپرده است سپس حسن به معاویه دستور می‌دهد تا با راه و روش خلفای راشدین عمل کند. خلفایی که نزد حسن سبه راشدین معروف بوده‌اند اما نزد کسانی که خود را شیعه حسن سمی‌دانند خلفای غاصبین هستند و حسن سامر می‌کند تا پس از معاویه سامر خلافت در میان مسلمانان مشورتی باشد تا آنچه را در اول کتاب ذکر نمودیم از درجۀ اعتبار ساقط گرداند.

و گفتار خود حضرت حسن سدر مورد خودش تأکید می‌کند که سپردن امر خلافت به او به نص از طرف خدا و رسولش نمی‌باشد که به یاران خودش می‌فرماید: این امر خلافت که با معاویه در مورد آن اختلاف داریم یا اینکه حق یک شخص است که او از من به آن شایسته‌تر است و یا اینکه حق من است و من از حق خود گذشتم[۲۱۳] .

[۱۹۷] البحار: (۱۰/۱۴۳) (۴۴/۲۹، ۶۱، ۶۶)، کشف‌الغمة: (۲/۱۴۵)، أمالی الطوسی: (۵۷۱، ۵۷۷، ۵۷۸)، الفصول المختاره: (۲۷۴)، نورالثقلین: (۵/۱۹۳). [۱۹۸] الاختصاص: (۲۵۹)، ثواب‌الأعمال: (۱۹۸)، المحاسن: (۹۴)، غیبتة النعمانی: (۶۴)، أمالی‌الطوسی: (۴۶)، العیاشی: (۱/۱۵۹)، البرهان: (۱/۲۴۴)، نورالثقلین: (۱/۲۶۵)، البحار: (۲۵/۱۱۰) (۲۶/۳۴۹) (۲۷/۱۹۳، ۲۰۱) (۶۵/۱۰۵، ۱۱۳، ۱۴۲) (۶۸/۱۴۲). [۱۹۹] البحار: (۸/۳۶۹) (۲۳/۳۲۳) (۶۷/۲۳) (۶۸/۱۰۴، ۱۰۵) (۷۲/۱۳۵)، غیبة النعمانی: (۶۵) (الکافی: (۱/۳۷۵)، العیاشی: (۱/۱۳۸). [۲۰۰] البحار: (۳۲/۳۶۷، ۵۷۰) (۳۳/۷۸)، الـمناقب: (۲/۳۴۸). [۲۰۱] البحار: (۳۲/۳۶۷). [۲۰۲] البحار: (۴۱/۳۹۸). [۲۰۳] البحار: (۳۲/۴۷۷، ۵۰۴، ۵۸۴). [۲۰۴] معانی‌الأخبار: (۲۵)، الخصال: (۵۲۸)، العیون: (۱۱۸)، الاحتجاج: (۲۴۰)، البحار: (۲۵/۱۱۶، ۱۶۵) (۴۸/۲۰۱) (۶۸/۳۹۰) (۷۲/۱۵۰) (۹۳/۴۴، ۶۴). [۲۰۵] البحار: (۳۳/۲۴۹) (۴۴/۳۱۲، ۳۲۶)، الـملهوف: (۲۵). [۲۰۶] البحار: (۴۴/۲۹، ۵۷)، نورالثقلین: (۵/۱۹۳). [۲۰۷] البحار: (۱۸/۱۲۷) (۴۴/۲۳، ۲۶، ۲۸، ۵۸، ۵۹) (۷۸/۲۸۷)، أعلام الوری: (۴۶)، التحف: (۳۰۷). [۲۰۸] الاختصاص: (۶۱)، البحار: (۴۴/۲۳)، الحاشیه: (۱۱۲)، أعلام الوری: (۴۶). [۲۰۹] نورالثقلین: (۵/۱۹۳)، البحار: (۴۴/۵۷)، نگاه کن روایات دیگری دربارة سرزنش یارانش از او، البحار: (۴۴/۱، ۱۹، ۵۶، ۵۸، ۵۹) (۵۱/۱۳۲)، الـمناقب: (۴/۳۶)، مقاتل الطالبیین: (۴۷)، إثبات‌الهداة: (۲/۵۴۶، ۵۴۷). [۲۱۰] الاحتجاج: (۱۴۸)، البحار: (۴۴/۲۰). [۲۱۱] البحار: (۴۴/۴۰، ۶۰). [۲۱۲] کشف‌الغمة: (۲/۱۴۵)، البحار: (۴۴/۶۵). [۲۱۳] کشف‌الغمة: (۲/۱۴۱)، البحار: (۴۴/۶۲)، نورالثقلین: (۳/۴۶۸).