حقیقت انتساب دروغ تحریف به اهل سنت
شگفت اینکه با وجود آن همه که ذکر گردید باز در میان شیعه کسانی هستند که تلاش میکنند تا به عوام شیعه و غیر شیعه بفهمانند که مسئله تحریف جزء مسلمات و بدیهیات شیعه و سنی میباشد[۸۸۰] و میخواهند با ذکر روایاتی از طریق اهل سنت که دربارۀ نسخ تلاوت و قرائت و یا برخی روایات که علما دربارۀ موضوع بودن آنها بحث کردهاند و یا اینکه علما آن روایات را ذکر کردهاند بدون اینکه اعتقاد به صحیح بودن آنها داشته باشند، به عوام شیعه و سنی بفهمانند که مسئله تحریف قرآن از بدیهیات و مسلمات شیعه و سنی است، انشاءالله بعداً در این باره بحث خواهیم کرد.
تلاش مکارانه آنها علیه عوام سادهلوح شیعه فقط بخاطر حفظ آبروی خودشان در برابر اتباع و مقلدانشان است، و گرنه تلاش در راستای نسبت دادن مسئله تحریف به اهل سنت ظلم بسیار بزرگی است، و سختتر و بزرگتر از این تلاش برای این است که مسئله تحریف را فقط و فقط به اهل سنت نسبت داده و ساحت شیعه را از آن قول مبرا دانسته، و این جزء عجایبات دنیا میباشد!.
کمی پیش ذکر تصریحات علمای متقدم و معاصر شیعه درباره تحریف قرآن ذکر گردید بگونهای که جای هیچ شک و نیرنگی را باقی نگذاشتند، که آنها نصوص را در اینباره متواتر دانستند و عقیده به تحریف را جزء ضروریات و بدیهیات مذهب تشیع قلمداد نمودند. اما نکتۀ قابل توجه اینکه ما نباید انصاف را از دست بدهیم، زیرا در میان علمایان شیعه کسانی هستند که ظاهراً با صراحت به تحریف قرآن قائل نشدهاند، از جلمه: شریف مرتضی، شیخ صدوق، شیخ طائفه طوسی و شیخ طبرسی.
لذا شیعیانی که میخواهند این افتراء را از خود دور کنند، به ما میگویند: به اقوال این دسته از علماء - یعنی شریف مرتضی، شیخ صدوق، شیخ طائفه طوسی و طبرسی - مراجعه کنید. همانا اینها به این خاطر عقیده تحریف را از خود دور میکنند که میخواهند، بگویند: شیعه مانند سایر مسلمانان به این قرآن موجود اعتقاد دارند، زیرا آنها دانستهاند که هر کسی معتقد به تحریف قرآن باشد، به کلی از اسلام خارج میشود.
با قطع نظر از حقیقت قول این گروه و پریشانیهایی که در اقوال آنها وجود دارد، برخی از آنها در تألیفات خودشان اقوالی را ذکر کردهاند که بیاگر تحریف میباشند، و همچنین برخی از آنها استاد و یا شاگرد بعضی دیگر بودهاند، مانند: شیخ مفید که قبلاً قول و اقرار او درباره تحریف ذکر گردید، ایشان از شاگردان شیخ صدوق و از جمله استادان مرتضی علمالهدی و شیخ طائفه طوسی است، اینها چنانکه دانستید، منکر تحریف بودهاند.
این پریشانی و تناقض علامت سؤالی را در برابر ما بر حقیقت موضوع قرار میدهد، که آیا این اقوال از تقیه صادر شدهاند یا خیر؟ چنانکه در ضرب المثل معروف آمده: «أهل مكة أدرى بشعابها». «اهل مکه داناتر هستند به آنچه که در درههای آن وجود دارد».
لذا موضوع را به همکیشان آنها واگذار میکنیم، تا آنها حقیقت را برای ما بیان کنند:
جزائری میگوید: ظاهرا این اقوال بخاطر مصالح فراوانی از آنها صادر شده است، از جمله: بستن راه بر کسانی که میخواهند، طعنه وارد کنند، به این صورت که اگر جائز باشد بگوییم: در قرآن تحریف وجود دارد، عمل به قواعد و احکام آن چگونه ممکن است. در صفحات آتی به این سؤال جواب خواهیم داد، چنین چیزی چگونه ممکن است در حالی که این بزرگواران در تألیفات خودشان خبرهای فراوانی را روایت کردهاند که بیانگر وجود تحریف در قرآن میباشند، زیرا در آن خبرها چنین آمده: مثلاً گفته: این آیه در اصل به این صورت نازل شده و سپس به این صورت تغییر یافته است[۸۸۱] .
نوری میگوید: به جز از طرف این چهار استاد بزرگوار، خلاف صریح و واضح در مسئله تحریف دانسته نشده است و بجز از آنچه که شیخ مفید از آنها نقل نموده است، مخالفی وجود ندارد، سپس این خلاف در میان اصولیین ما شایع شد، حتی محقق کاظمی در شرح وافیه میگوید: در این مسئله اجماع نقل شده است (یعنی بحدی مشهور شد که محقق کاظمی میگوید: اجماع بر آن است که در قرآن تحریف وجود ندارد - مترجم) و پس از بررسی آنچه که ما گفتیم معلوم میشود که ادعای محقق کاظمی جرأت بزرگی را میخواهد، چگونه ممکن است ادعای اجماع و حتی ادعای شهرت نمود بر مسئلهای که جمهور علمای پیشین و محدثان بزرگ و متأخران معروف مخالف آن هستند، بلکه بسیاری از کتابهای اصولی را ورق زدهایم که خالی از این مسئله هستند، شاید کسی که میخواهد در این زمینه تحقیق کند آنچه را که ما گفتیم و نقل نمودیم، تصدیق نماید[۸۸۲] .
نوری در جای دیگری در رد مرتضی میگوید: چگونه ایشان معتقد به تحریف نیستند در حالی که او در «الشافی» از جمله طعنههایی که بر عثمانس وارد میکنند این است که میگوید: بزرگترین چیزی که عثمان بدان اقدام کرد، جمع نمودن مردم بر قرائت زیدبن ثابت و سوزاندن بقیه مصاحف و باطل اعلام نمودن چیزهایی بود که شکی برای قرآن بودن آن وجود ندارد، پس اگر مرتضی معتقد نمیبود به اینکه بعضی از آنچه که عثمان باطل اعلام نموده و یا همۀ آن جزء قرآن بوده، آنچه را که در کتاب شافی گفته، طعن محسوب نمیشد[۸۸۳] .
و او در رد طوسی گفته: بر کسی که در کتاب تبیان تأمل کند و بیندیشد، پوشیده نیست - تبیان کتابی است که طوسی در آن ادعا کرده: قرآن تحریف نشده است - که روش ایشان در این کتاب در نهایت مدارا با مخالفان خود است، زیرا با بررسی این کتاب دیده میشود که در تفسیر آیات از کلام حسن:(حسن بصری - مترجم) قتاده، ضحاک، سُدی، ابن جریح، جبائی، زجاج، ابن زید و امثال اینها نقل میکند، و از هیچ فردی از مفسران امامیه نقل ننموده است، و بجز در جاهای کمی نباشد از هیچ یک از ائمه خبری را نقل ننموده و شاید در این جاهای کم مخالفان با او موافق بودهاند، بلکه ایشان صحابه را جزء طبقه مفسران اولین دانسته و راه و روش آنها را ستوده و از نظرات آنها تمجید کرده است، و اگر این کار او مدارا با مخالفان نباشد، براستی که جای تعجب است و احتمال دارد این قول او - (یعنی قول به عدم تحریف - مترجم) مانند آن (یعنی مدارا با مخالفان - مترجم) باشد.
و چیزی که حمل این کتاب بر تقیه را تأکید میکند آن است که سرور بزرگوار علیبن طاوس در کتاب «سعد السعود» ذکر نموده و اینک نص عبارت او: ما به یاد داریم آنچه که جدم ابوجعفر بن حسن طوسی در کتاب تبیان نقل نموده است، که تقیه او را وادار نمود تا آن اختصار را در توضیح مکی و مدنی مراعات کند[۸۸۴] .
آقای تهرانی نیز میگوید: چگونه این نظریه پذیرفته میشود، زیرا آنچه که قابل تبعیت است دلیل و برهان میباشد نه اشخاص و افراد. به همین خاطر است که آنها تا آن زمان موافقی نداشتهاند، و این مسئله فقط در زمان طبرسی شایع شده است و با وجود این، باز نسبت آن به شیخ و به طبرسی در نهایت اشکال است، پس ادعای اجماع بر عدم تحریف جای تعجب است، چرا که این نظریه بجز از صدوق و مرتضی تا زمان متأخرین شناخته نشده است، و شما قبلاً نظریۀ طرفداران حق را شناسایی کردید[۸۸۵] .
و به همین سان سایر کسانی که خود معتقد به تحریف بودهاند و بر علیه آنها رد نوشتهاند، نظرات آنها را بر تقیه حمل کردهاند، اما در اینجا برای توضیح این مسئله هیچ راه حل دیگری نداریم جز اینکه با عجله بگذریم تا از موضوع کتاب خارج نشویم.
و همواره در عصر امروز نیز دنبالهروان آنها (یعنی آنها که معتقد به تقیه هستند - مترجم) همین راه را در پیش گرفتهاند، چرا که آنها وسعت و پناهگاه مطمئن را در تقیه میبینند.
و اینک شرفالدین موسوی میگوید: نظریه تحریف و حذف آیات و کلمات قرآن را به شیعه نسبت دادهاند، لذا میگویم: به خدا پناه میبرم از این قول و از این نظریه، و در پیشگاه خدا خود را از این جهل و نادانی تبرئه میکنیم، و هر کسی این نظریه را به ما نسبت دهد، نسبت به مذهب ما جاهل و نادان است و یا به ما افتراء و دروغ را نسبت میدهد، بدرستی که تمام آیات و کلمات قرآن کریم از نظر ما متواتر است[۸۸۶] .
و امینی نیز میگوید: ای کاش آن مرد با جرأت - یعنی ابن حزم - به منبع افتراء و دروغش از کتابی در میان کتابهای شیعه که مورد اعتماد باشد، یا به عالمی از عالمانی که جامعه برای او ارزشی قائل میبود و یا به طلبهای از میان طلبههای علم -اگر چه بیشتر مردم او را نمیشناختند- اشاره میکرد، تا ما از حق خود کوتاه میآمدیم و با او به قول و رأی نادانی از نادانان آنها یا عشایری از عشایران سادهلوح آنها تنازل میکردیم، اما هرگاه خواننده محترم به تحقیق و بررسی رویی آورد، از میان طلایهداران امامیه بجز مخالفت و انکار این دروغ چیزی را نمییابد، اینک افرادی همچون شیخ صدوق در عقائد خودش، شیخ مفید، علمالهدی، شیخ طائفه طوسی در تبیان و أمین الإسلام در مجمع البیان که همگی بر انکار چنین افترایی اتفاق و اجماع نظر دارند و اینک تمام فرقههای شیعه و در مقدمه آنها شیعه امامیه که همگی اجماع و اتفاق دارند بر اینکه آنچه در میان دو جلد میباشد همان کتابی است که شکی در آن وجود ندارد (که کلام خداوند است - مترجم)[۸۸۷] .
به نتایج بدیهای تقیه بنگرید که چگونه صاحبش را تا به این حد در فساد عقیده، بدنیتی و حلال دانستن کتمان حقایق بر بندگان خدا قرار میدهد، آیا او معتقد است که عقیدۀ همکیشانش تا این اندازه دور از دسترس دیگران است تا به این اندازه به خود جرأت بدهد که این مسئله را انکار کند و تقیه نماید.
آیا قمی، صفار، کلینی، مفید - که آنها را جزء منکران تحریف میداند - و عیاشی، فرات، طبرسی - صاحب الاحتجاج -کاشانی، مجلسی، جزائری، بحرانی، عاملی، تهرانی، نوری، سید عدنان و.... غیر اینها از میان کسانی که ذکر کردیم و غیر آنها، آیا اینها از معتمدین و ستونهای محکم شیعه نیستند؟ و آنان کسانی نیستند که بنیاد و اصول شیعه را پایهگذاری کردهاند؟ و یا اینکه آنها جزء نادانان و عشایر و یاوهگوهای شیعه هستند؟!.
جالب است که امینی در همان کتاب در نهایت حماسه و شور به خلفا طعنه میزند، بخاطر روایاتی که موضوع و ساختگی هستند و یا بخاطر آن روایاتی که به هدف او خدمت نمیکنند و نظرات او را تأیید نمیکنند، او خواسته یا ناخواسته به تحریف اقرار نموده است که میگوید: شومی بیعت أبوبکر ستمام اسلام را دربرگرفت، و آن بیعت در دل اهل اسلام تخم فتنه را کاشت و سلمان را نکوهش کرد، و مقداد را طرد و دور انداخت و جندب را تبعید کرد، و شکم عمار را شکافت، و قرآن را تحریف کرد، و احکام را تغییر داد، و مقام و منزلتها را تغییر داد[۸۸۸] .
دقیقاً همانند خوئی که در بیانات خویش تحریف را نفی و انکار میکند، سپس خواسته یا ناخواسته میگوید: - چنانکه قبلاً ذکر گردید - اما فراوانی این روایات، قطعی بودن صدور برخی از این روایات از معصومین را میرساند که حداقل، اطمینان خاطری را در این زمینه فراهم میسازد، و برخی از این روایات از راههای معتبر روایت شدهاند.
نمیخواهم بیشتر از این موضوع را طولانیتر کنم، زیرا -چنانکه قبلاً گفتیم- این جای طولانی کردن این موضوع نیست، اما این اشارهای مختصری بود برای کسی که دلی آگاه و گوشی شنوا داشته باشد.
[۸۸۰] برای نمونه نگاه کن به کتاب: (شبهات حول الشیعة)، تألیف عباس موسی: ص (۴۶) و (نقض الوشیعة)، تألیف محسن امین: ص (۶۴) (البرهان علی عدم تحریف القرآن) مؤلف مرتضی رضوی: ص (۱۷۹) و (الجوامع و الفوارق بین السنة و الشیعة) تألیف محمد جواد مغنیه: ص (۳۰۵)، (القرآن و دعاوی التحریف) تألیف رسول جعفریان: ص (۳۹) و همراه با دکتر موسی موسوی در کتاب خودش (الشیعة و التصحیح) تألیف علاء القزوینی: ص (۲۹۳) و (مع الصادقین) تألیف تیجانی سماوی: ص (۱۹۹) و (کشف الحقائق) تألیف علی آل محسن: ص (۶۷)، تألیف خوئی: ص (۲۰۱). [۸۸۱] الأنوار النعمانیة: (۲/۳۵۸). [۸۸۲] فصل الخطاب: (۳۷). [۸۸۳] فصل الخطاب: (۳۵). [۸۸۴] فصل الخطاب: (۳۷)، محجة العلماء: (۱۵۶). [۸۸۵] محجة العلماء: (۱۵۸). [۸۸۶] أجوبة مسائل جار الله: (۲۸). [۸۸۷] الغدیر: (۳/۱۰۱). [۸۸۸] الغدیر: (۹/۳۸۸).