امامت در پرتو نصوص

فهرست کتاب

اما کی ظهور می‌کند؟

اما کی ظهور می‌کند؟

بلا و بدبختی بزرگ همین جا است، همواره شیعه تا به امروز بر این آرزوها پرورش می‌شوند، اما مسئله اختلاف در این مورد، اینک بیان مختصری درباره آن:

محمد بن فضیل روایت از ابوجعفر روایت نموده که‌ گفت: برای شش باقی خواهید ماند و امام خودتان را نخواهید شناخت. گفتم: فدایت شوم، منظورت به شش چیست؟ گفت: شش روز، یا شش ماه، یا شش سال و یا شصت سال[۶۵۶] .

سپس روایاتی دیگر ذکر شده‌اند که‌ مسئله‌ را بیشتر مشخص می‌کنند. از عبدالله بن سنان روایت شده که‌ گفت: راه و روش موسی بن عمران در امام قائم وجود دارد. گفتم: راه و روش او با موسی بن عمران کدام است؟ گفت: مخفی ماندن تولد و غیبت او از قومش. گفتم: چه قدر موسی از خانواده و قومش غایب شد؟ گفت: بیست و هشت سال[۶۵۷] .

محمد بن مسلم از ابی‌عبدالله روایت نموده که‌ گفت: هرگاه مردم امامشان را گم کردند، تا به‌ سی سال مکث می‌کنند و نمی‌دانند امامشان که‌ است؟ سپس خداوند صاحب و امامشان را ظاهر می‌سازد[۶۵۸] .

و در روایتی از امام باقر آمده: سپس سی سال[۶۵۹] از زمان می‌گذرد و نمی‌دانید از کجا و چرا؟ در حالی‌که شما در آن وضعیت هستید، ناگهان ستاره شما طلوع می‌کند. پس خدا را سپاس بگوئید و او را بپذیرید[۶۶۰] .

از ابتدای غیبت تاکنون دهها سی سال می‌گذرد و آن ستاره طلوع نکرد تا خداوند را سپاس گوئیم و وی را بپذیریم.

از اودی روایت شده که‌ گفت: مهدی از او سؤال نموده، آیا من را می‌شناسی؟ گفت: خیر، به خدا قسم. گفت: من مهدی و امام زمان هستم، من آن کسی هستم که زمین را پر از عدل می‌کنم چنان که پر از ظلم و ستم شده است، همانا زمین خالی از حجت نمی‌باشد، مردم بیشتر از بنی‌اسرائیل در سردرگمی باقی نمی‌مانند، روزهای خروجم ظاهر شده‌اند و این امانتی است به گردن تو که‌ آن را برای برادرانت از اهل حق بازگو کنید[۶۶۱] .

می‌گویم: نزدیک بر چهارده قرن بر این روایت می‌گذرد، در حالی که‌ سردرگمی بنی‌اسرائیل چنان که در آیه ۲۲ از سوره مائده ذکر شده، تنها چهل سال بوده است.

از ثمالی روایت شده که‌ گوید: به ابوجعفر گفتم: علی می‌فرمود: هفتاد بلا رخ می‌دهد، سپس آسایش و خوشی به‌ وجود می‌آید، اما هفتاد بلا گذشت و آسایش و خوشی را ندیدیم؟

ابوجعفر گفت: ای ثابت! خداوند این امر را در هفتاد سال قرار داده بود، پس هنگامی که حسین به شهادت رسید، غضب خداوند بر اهل زمین شدت گرفت و آن را به صد و چهل سال تأخیر داد، ما برای شما حدیث گفتیم و شما آن‌را شایع کردید و پرده را از روی آن برداشتید، پس خداوند آن را تأخیر نمود[۶۶۲] .

می‌گویم: خواه مسئله ظهور طبق وقت‌گذاری اول باشد (یعنی: روزگار حسین س) یا طبق تعیین وقت دیگری باشد (یعنی: روزگار صادق ÷) هیچکدام درست در نمی‌آیند، مادامی که ما می‌دانیم مهدی فرزند حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر است، چگونه ظهور می‌کند کسی که هنوز متولد نشده است؟ و آن قولی که گفته می‌شد: ائمه دوازده نفر هستند چی شد؟ اگر طبق وقت اولی حساب کنیم هشت نفر از ائمه را به حساب نمی‌آوریم، و اگر طبق وقت روزگار جعفر صادق حساب کنیم پنج نفر از ائمه را از حساب انداخته‌ایم، این یک اشکالی است که حل آن را به شیعه واگذار می‌کنیم. شگفت همان قول امام صادق است که می‌گفت: امر غیبت و ظهور در من قرار داده شده بود، اما خداوند آن را به تأخیر انداخت، و خدا هر آن‌چه که‌ بخواهد، در میان فرزندان من انجام می‌دهد[۶۶۳] .

از علی بن حسین روایت شده که‌ گوید: قائم ما ظهور می‌کند، زیرا مردم با سالی مشکل برخورد کرده‌اند. گفت: قائم ما بدون سفیانی قیام می‌کند، همانا امر ظهور قائم از طرف خداوند حتمی است، و امر سفیانی نیز از طرف خداوند حتمی است و قائم بدون سفیانی ظهور نمی‌کند، گفتم: فدایت شوم، آیا امسال ظهور می‌کند؟ گفت: هر چه خداوند بخواهد. گفتم: در سال آینده؟ گفت: خداوند هر چه بخواهد، انجام می‌دهد[۶۶۴] .

این روایت مانند روایت قبلی است، اگر فرض کنیم تعیین وقت مذکور را به حساب بیاوریم بقیۀ ائمه دیگر از حساب ساقط می‌شوند و امّا مسئله حتمی بودن سفیانی خودش در نزد شیعه محل اشکال و نظر است، زیرا احتمال می‌رود بداء در آن رخ داده باشد، چنان که شیعه از داود بن ابی‌قاسم روایت نموده‌اند که‌ گوید: ما در خدمت ابوجعفر محمد بن علی رضا بودیم که‌ امر سفیان و آن‌چه که در روایت ذکر شده به میان آمد، به ابوجعفر گفتم: آیا ممکن است خداوند در امری که حتمی است، بداء داشته باشد؟ گفت: بله[۶۶۵] .

از بزنطی روایت شده که‌ گوید: از رضا شنیدم که‌ می‌گفت: ابن ابی‌حمزه گمان می‌کند که جعفر گفته‌: پدرم قائم است، جعفر چگونه می‌تواند به آن‌چه در امر خداوند رخ می‌دهد، اطلاع یابد، به خدا قسم، خداوند تبارک و تعالی به‌ پیامبر دستور می‌دهد که بگوید:

﴿قُلۡ مَا كُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ وَمَآ أَدۡرِي مَا يُفۡعَلُ بِي وَلَا بِكُمۡۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ وَمَآ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ مُّبِينٞ ٩[الأحقاف: ۹] .

«بگو : من نوبرِ پیغمبران و نخستین فرد ایشان نیستم (و چیزی را با خود نیاورده‌ام كه كسی پیش از من آن را نیاورده باشد. بلكه پیغمبران بیشماری پیش از من آمده‌اند و توحید و مكارم اخلاق را به انسانها رسانده‌اند و من آخرین فرد آنان و ادامه‌دهنده خطّ سیر ایشانم) و نمی‌دانم (در دنیا) خداوند با من چه می‌كند، و با شما چه خواهد كرد. (آیا سرنوشت من و شما در همین دنیا چگونه خواهد بود؟ زندگی چگونه خواهد گذشت‌؟ من پیش از شما و یا شما پیش از من می‌میرید؟ من ایمان آوردن همه شما و یا اكثر شما را می‌بینم و یا نمی‌بینم‌؟ لحظه‌ها و روزها و هفته‌ها و ماهها و سالهای آینده غیب است و من غیب نمی‌دانم). من جز از چیزی كه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌كنم».

ابوجعفر نیز می‌گفت: چهار رویداد پیش از قیام قائم رخ می‌دهند این روی‌دادها نشانه خروج ایشان هستند، سه تا از آن روی‌دادها گذشته‌اند و یکی باقی مانده است.

گفتیم: فدایت شویم روی‌دادهای گذشته کدامند؟ گفت: رجبی که فرمانروای خراسان در آن خلع شد، رجبی که در آن علی بن زبیده برکرسی حکم نشست و رجبی که محمد بن ابراهیم در کوفه ظهور می‌کند. گفتیم: آیا رجب چهارم هم به آن متصل است؟ گفت: ابوجعفر چنین گفت[۶۶۶] .

مجلسی در توضیح این حدیث گفته: مثل این‌که خلع فرمانروایی خراسان اشاره به خلع امین مأمون از قدرت خلافت است، و این‌که‌ به دستور مأمون نام امین را از روی سکه‌ها و خطبه‌ها محو ساختند.

دوّم: اشاره به خلع محمد امین است.

و سوّم: اشاره به ظهور محمد بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن حسن معروف به ابن طباطبا در کوفه است که‌ در دهم جمادی الآخر سال دویست هجری رخ داده‌ است، و احتمال دارد قول بزنطی که گفت: ابوجعفر چنین گفت، تصدیق نمودن اتصال رجب چهارم به رجب سوّم باشد، پس رجب چهارم اشاره است به داخل شدن ایشان به خراسان، و این تقریباً یک سال پس از خروج محمد بن ابراهیم بوده و بعید نیست که دخول ایشان به خراسان در رجب بوده‌ باشد[۶۶۷] .

می‌گویم: چنان که در روایت آمده، اینک دوازده قرن بر این چهار حادثه‌ای که قبل از قیام قائم رخ می‌دهند و دلالت بر خروج ایشان می‌کنند، گذشت.

و نیز از بزنطی روایت شده که‌ گفت: درباره نزدیک بودن امر ظهور از رضا سؤال کردم؟ گفت: ابوعبدالله از ابوجعفر حکایت نموده که‌ گفته‌: اولین نشانه‌های فرج سال صد و نود و پنج است، در سال صد و نود و شش عربها لجام‌های خود را خلع می‌کنند، در سال صد و نود و هفت فنا و نابودی رخ می‌دهد و در صال صد و نود و هشت بیرون راندن رخ می‌دهد، پس گفت: مگر بنی‌هاشم نمی‌بینند که با خانواده و فرزندانشان از جاههای خود بیرون شده‌اند؟ گفتم: آیا رانده می‌شوند؟ گفت: غیر آنها هم رانده می‌شود، در سال صد و نود و نه انشاءالله خداوند بلاء را برمی‌دارد، و در سال دویست، خداوند هر چه بخواهد انجام می‌دهد. گفتم: فدایت شوم، تو در سال اول به‌ نقل از پدرت به من فرمودی که تمام شدن فرمانروایی آل فلان در رأس فلان و فلان رخ می‌دهد، و دیگر بنی‌فلان پس از آنان به‌ حکومت نمی‌رسند. گفت: آری آن را برای تو بیان کردم. گفتم: خداوند تو را صالح گرداند، یعنی هرگاه حکومت آنها به‌ پایان رسید، یکی از قریشیان حکومت را به‌ دست می‌گیرد و امر مردم بر آن حکومت پایدار می‌ماند؟ گفت: خیر. گفتم: پس چه می‌شود؟ گفت: آن‌چه که تو و یارانت گفتی، روی می‌دهد. گفتم: منظورت خروج سفیانی است؟ گفت: خیر. گفتم: پس ظهور قائم است. گفت: خداوند هر چه بخواهد انجام می‌دهد. گفتم: آیا تو ایشان هستی؟ گفت: لاحول ولاقوة إلا بالله[۶۶۸] .

این روایت با وجود آن همه ابهام و جهلی که در آن جای داده شده، مانند روایت قبلی است و ما اکنون در قرن پانزدهم هجری هستیم، لاحول ولاقوة إلا بالله.

از باقر روایت شده که از او دربارۀ آیه‌ی‌ ذیل:

﴿سَأَلَ سَآئِلُۢ بِعَذَابٖ وَاقِعٖ ١[المعارج: ۱] .

سؤال شد؟ در جواب گفت: این عذاب، آتشی است که از مغرب بیرون می‌آید و ملائکه‌ای آن را به دنبال خود می‌کشاند تا این‌که به محله‌ بنی‌سعد بن همام می‌رسد و از مسجدشان سر درمی‌آورد، هیچ خانه‌ای از خانه‌های بنی‌‌امیه نمی‌ماند مگر این‌که همراه با ساکنینش می‌سوزند، همانا این آتش هیچ خانه‌ای را باقی نمی‌گذارد که حاوی ظلمی در حق آل محمد باشد مگر این‌که آن‌را می‌سوزاند، و آن مهدی است[۶۶۹] .

می‌گویم: شاید آن بنی‌امیه‌ای که از طرف محلۀ بنی‌سعد بن همام به مسجدشان آتش آمد غیر از آن بنی‌امیه‌ای باشد که ما می‌شناسیم و آنهایی که دولتشان به پایان رسید و پس از آنان دولت عباسیان و عثمانیان سرکار آمد.

از حسن بن ابراهیم روایت شده که‌ گوید: به رضا گفتم: خداوند تو را صالح و سلامت کند، آنها می‌گویند: سفیانی در زمانی قیام می‌کند که‌ حکومت بنی‌عباس به پایان رسیده است؟ گفت: دروغ گفته‌اند، ایشان در حالی قیام می‌کند که‌ هنوز حکومت آنها پابرجا است[۶۷۰] .

از باقر روایت شده که‌ گفت: حتماً باید عباسیان حکومت را به دست بگیرند، هرگاه حکومت به دست گرفتند و با هم اختلاف پیدا کردند و کارشان از هم پاشید، خراسانی و سفیانی بر علیه آنان دست به‌ شورش می‌زنند، یکی از طرف مشرق و دیگری از طرف مغرب مانند مسابقه اسب دوانی رو به کوفه می‌آیند[۶۷۱] .

از ابوبصیر او هم از ابوعبدالله روایت نموده که‌ گفت: خداوند بزرگتر از آن است که زمین را بدون امام عادل ترک کند. گفتم: فدایت شوم، طوری برایم توضیح بده‌ که‌ دلم ساکن شود. گفت: ای ابومحمد! امت محمد هرگز فرج و خوشی را نمی‌بیند مادامی که فرزندان بنی‌فلان حاکم باشند، پس هرگاه حکومتشان منقرض شد، خداوند مردی را در میان ما اهل بیت به امت محمد جمی‌بخشد که‌ با تقوی حرکت می‌کند و با هدایت‌یافتگی عمل می‌کند، در حکومت او رشوه‌خواری مشاهده‌ نمی‌شود، به خدا قسم من نام خود و نام پدرش را نیز می‌شناسم، او زمین را پر از عدل و قسط می‌کند چنان که فاجران آن را پر از ظلم و ستم کرده‌اند[۶۷۲] .

از سلمان فارسی سروایت شده که‌ گوید: خدمت امیرالمؤمنین آمدم، گفتم: ای امیرالمؤمنین! کی قائم از میان فرزندانت قیام می‌کند؟ با حالتی اندوهناک، نفسی عمیق را کشید و گفت: هرگاه پادشاهان بنی‌عباس کشته شدند، که آنان کور و مشوش می‌باشند و صاحبان تیروکمان با صورت‌هایی مانند سپر هستند، و بصره ویران شد، آنگاه قائم از میان فرزندان حسین ظهور می‌کند[۶۷۳] .

می‌گویم: دقت کن که‌ چند وقت است حکومت بنی‌عباس پایان یافته‌ و صاحب ما هنوز ظهور و قیام ننموده؟!.

از ابن یقطین روایت شده که‌ گوید: ابوالحسن به من گفت: ای علی! دویست سال است شیعه با آرزوها و امیدها زندگی می‌کنند.

یقطین نیز به فرزندش علی گفت: آن‌چه که مال ما است به ما وعده داده شد و به جای آمد، اما وعده‌هایی به شما داده شده‌ که‌ رخ نداده‌ است. علی به پدرش گفت: آن‌چه که به ما و شما گفته شده‌، سرچشمه‌ و منبعش یکی است، و آن‌چه به شما وعده داده شده بود، به شما دادند، و آن وعده‌هایی که به شما داده شد آن گونه که وعده داده شده بود رخ داد، اما وعده‌های ما تحقق پیدا نکرد، پس با امید و آرزوها آن را تعلیل نمودیم؛ اگر به ما گفته می‌شد: این امر تحقق پیدا نمی‌کند تا دویست یا سی صد سال دیگر، دلها نگران می‌شدند و عامه مردم از اسلام برمی‌گشتند، اما به ما گفتند: چقدر ظهور نزدیک است و زود تحقیق می‌یابد! این نوع وعده‌ها را به خاطر دلداری مردم و نزدیک ساختن فرج به مردم می‌دادند[۶۷۴] .

ابن یقطین از پیروان بنی‌عباس بود، به فرزندش که جزء نزدیکانش و خواص کاظم بود، گفت: چرا دولت بنی‌عباس که از زبان رسول خدا و ائمهبه ما وعده داده شده بود، تحقق پیدا کرد و آن‌چه را که وعده داده بودند، ظاهر شد، اما چون به ظهور دولت ائمه شما خبر دادند، حاصل نشد؟

این روایت از دل‌نگرانی و رجوع عامه‌ مردم از اسلام به خاطر دویست یا سی صد سال بحث می‌کند، نه از چهارده قرن! شاید روایت بعدی بیان و توضیحی برای تمامی آن‌چه که ذکر گردید، باشد.

از ابوبصیر روایت شده که‌ گوید: به او گفتم: (ممکن است منظورش ابوعبدالله باشد که در روایت قبلی ذکر شد. مترجم) آیا این امر ظهور، زمان مشخصی دارد که ما دل به آن ببندیم و به آن برسیم؟ گفت: بله، اما شما آن‌را شایع نمودید و خداوند آن‌را به تأخیر انداخت[۶۷۵] .

امّا آن‌گونه که برمی‌آید آن موعد تازه‌ای که بدان تأخیر انداخته شد، بار دیگر نیز به تأخیر انداخته شده است، از اسحاق بن عمار روایت شده که‌ بدو گفت: ای اسحاق! این امر ظهور دو بار به تأخیر انداخته شده است[۶۷۶] .

امّا برای موعد جدید چه پیش آمد، روایت مربوط به‌ سخن باقر ذکر شد که گفت: خداوند وقت ظهور را در هفتاد سال تعیین نموده بود، هنگامی که حسین به شهادت رسید، غضب خداوند بر اهل زمین شدت گرفت و آن را به صد و چهل سال به تأخیر انداخت، پس ما حدیث را برای شما نقل کردیم و شما آن‌را شایع نمودی و پرده را از روی آن برداشتی، پس خداوند آن را به تأخیر انداخت.

سپس مسئله تعیین وقت به‌ طور قطعی تکذیب شد، از فضیل روایت شده که‌ گفت: از ابوجعفر سؤال کردم که آیا این امر ظهور وقت معینی دارد؟ گفت: آنهایی که وقت را تعیین نموده‌اند، دروغ گفته‌اند. همانا وقت‌گذاران، دروغ گفتند، دروغ گفتند.

مندرالجوار از ابوعبدالله روایت نموده که‌ گفت: دروغ گفته‌اند آنهایی که وقت را مشخص کرده‌اند، ما در گذشته وقت ظهور را تعیین ننموده بودیم و در آینده هم تعیین نخواهیم کرد.

از مهزم اسدی روایت شده که‌ گوید: از ابوعبدالله پرسیدم: فدایت شوم، می‌خواهم بدانم که‌ این امری که منتظر آن هستید کی رخ می‌دهد، زیرا بسیار طول کشیده؟ گفت: ای مهزم! دروغ گفته‌اند آنهایی که وقت را مشخص کرده‌اند و هلاک شدند آنهایی که عجله می‌کنند.

محمد بن مسلم از ابی‌عبدالله روایت نموده که‌ گفت: هر کسی وقت مشخصی را برای تو تعیین کرد، از تکذیب او هراسی به‌ خود راه‌ مده‌، زیرا ما برای هیچ کس وقت را مشخص ننموده‌ایم.

از ابی‌عبدالله روایت شده که‌ گفت: دروغ گفته‌اند وقت‌گذاران، چرا که‌ ما اهل بیت وقت را معین نمی‌کنیم. سپس گفت: خداوند خلاف زمان وقت‌گذاران عمل می‌کند.

از اسحاق بن یعقوب روایت شده که‌ گفت: از طرف محمد بن عثمان عمری به من رسیده که ظهور فرج به دست خداوند است و وقت‌گذاران دروغ گفته‌اند.

از ابی‌عبدالله روایت شده که‌ گفت: ما وقت ظهور را مشخص نمی‌کنیم.

و نیز از او روایت شده که‌ گفت: حاشا این‌که خداوند وقت ظهور را تعیین نموده باشد و شیعیان ما آن را بدانند[۶۷۷] .

به هر صورت روایات ذکر شده‌ در این‌باره بسیار زیاد هستند، امّا این چه کسی است که وقت را برای ما مشخص نموده؟

بحث خود را در مورد وجود اختلاف در خصوص تأریخ خروج مهدی با روایات ذیل به پایان می‌بریم که در آن، دربارۀ خوشی و رفع حرج و سرگردانی منتظرین بحث به‌ میان آمده‌ است:

از محمد بن مسلم و ابوبصیر روایت شده که‌ گفته‌اند: از ابوعبدالله شنیدیم که‌ می‌گفت: این امر ظهور تحقق پیدا نمی‌کند تا این‌که یک سوم مردم از بین نروند. گفتیم: اگر یک سوّم مردم از بین رفتند، پس کی باقی می‌ماند؟ گفت: مگر راضی نمی‌شوید که شما در میان یک سوم مردم باقی مانده باشید[۶۷۸] .

از جابر جعفی روایت شده که‌ گوید: به ابوجعفر گفتم: فرج شما کی واقع می‌شود؟ گفت: هیهات هیهات فرج ما رخ نمی‌دهد تا این‌که شما غربال نشوید، سپس غربال شوید، سپس غربال شوید (سه بار آن را تکرار کرد) تا در نهایت بدکاران از بین بروند و پاکان باقی بمانند[۶۷۹] .

از ابراهیم بن هلیل روایت شده که‌ گوید: به ابوالحسن گفتم: فدایت شوم، پدرم بر این باور مرده است، حال خودت می‌دانی که به این سنین پیری رسیده‌ام، آیا من می‌میرم و تو هیچ خبری به من نمی‌دهی؟ گفت: ای ابواسحاق! تو عجله می‌کنی، گفتم: بله، به خدا قسم عجله دارم، چرا عجله نکنم در حالی‌که به سن پیری رسیده‌ام؟ گفت: بله، ای ابواسحاق! به خدا قسم این ظهور تحقق نمی‌یابد، تا این‌که خوب و بد از هم جدا نشوند، و تا این‌که جز اندکی از مردم کسی باقی نماند، سپس دستش را گره‌ کرد (به‌ این معنی که‌ خداوند فشردۀ مردم را باقی می‌گذارد)[۶۸۰] .

و رضا گفته: به خدا قسم تحقق نمی‌‌یابد آن‌چه که شما چشم بدان دوخته‌ای، تا این‌که خوب و بد از هم جدا نشود، و این‌که تعداد بسیار کمی از مردم باقی بماند[۶۸۱] .

خوب اکنون دقت کن که ساکنین زمین چقدر هستند؟ سپس دقت کنید که‌ چگونه بیشتر از (۶۶%) ساکنان زمین از بین می‌روند؟ شاید این نشانه‌ای برای جنگ جهانی دیگری باشد که‌ تر و خشک را با هم بسوزاند، و بیشتر مردم در آن جنگ از بین بروند تا این‌که مردم به دوران شمشیر و نیزه برگردند.

مؤید این نظریه و رأی ما همان است که امام زمان با شمشیر ظهور می‌کند، چنان که در روایات شیعه آمده است، از جمله: از صادق روایت شده که‌ گوید: جز با شمشیر ظهور نمی‌کند[۶۸۲] .

حسین بن فضال از رضا روایت نموده که فرموده: مثل این‌که‌ شیعه را می‌بینم که‌ به هنگام از دست دادن نسل سوّم از فرزندان من بدنبال چراگاه می‌گردند و آن را نمی‌یابند. گفتم: ای فرزند رسول خدا ج! چرا امام خودشان را از دست می‌دهند؟ گفت: زیرا امامشان از آنها غایب می‌شود. گفتم: چرا غائب می‌شود؟ گفت: تا این‌که به هنگام قیام با شمشیر، بیعت هیچ کسی را به گردن نداشته باشد[۶۸۳] .

از مفضل روایت شده که از صادق شنیده که‌ می‌گفت: همانا صاحب امر امامت منزلی دارد که‌ آن را منزل حمد گویند؛ در آن چراغی وجود دارد که از همان ابتدای تولد امام تا آن روزی که با شمشیر قیام می‌کند، فروزان است و خاموش نمی‌شود[۶۸۴] .

از ابی‌جعفر ثانی روایت شده که‌ گفت: امام زمان شمشیری در غلاف دارد، هرگاه وقت ظهور نزدیک شد، شمشیر از غلاف بیرون می‌آید و خداوند آن شمشیر را به نطق در می‌آورد، شمشیر امام را صدا می‌زند که‌ ای ولی خدا! ظهور کن و برای تو حلال نیست که در مقابل دشمنان خدا ساکت و خاموش بنشینید[۶۸۵] .

برخی از روایات شمشیر امام زمان را مشخص نموده‌اند که شمشیر رسول الله جاست[۶۸۶] . و در بعضی روایات هم آمده که شمشیرش ذوالفقار است[۶۸۷] .

یارانش نیز به‌ همین سان می‌باشند، از صادق روایت شده که‌ گفت: هرگاه امام زمان ظهور کند، به صحرای کوفه می‌آید و پایش را به زمین می‌کوبد و می‌گوید: اینجا را حفر کنید، پس وقتی آن مکان را حفر می‌نمایند، دوازده هزار زره‌ جنگی را بیرون می‌آورند و دوازده هزار شمشیر را از زیرزمین بیرون می‌کشند، سپس می‌گوید: هر کس پوششی به‌ مانند شما را نداشته باشد، او را بکشید[۶۸۸] .

برای برخی سخت آمده‌ که شمشیرها از زیر زمین تهیه‌ شوند، لذا آنها را از آسمان نازل کرده‌اند، از صادق روایت شده که‌ گفت: هرگاه امام زمان قیام کند شمشیرهای جنگی از آسمان نازل می‌شوند و بر روی هر شمشیری نام صاحب آن و پدرش نوشته شده است[۶۸۹] .

به هر حال روایاتی که دلالت بر خروج و شمشیر در دست داشتن یاران ایشان می‌کنند، زیاد هستند و به آن‌چه که ذکر نمودیم، اکتفا می‌کنیم[۶۹۰] .

در اینجا بحث ما به وضعیت امام برمی‌گردد، از جمله: در چه روزی و از کجا ظهور می‌کند؟ از صادق روایت شده که‌ گفت: روز نوروز همان روزی است که قائم ما اهل بیت ظهور می‌کند، پس هر سال در روز نورز منتظر فرج می‌مانیم، زیرا روز نوروز جزء روزهای ما است که‌ فارسها آن را حفظ کرده‌اند، امّا شما آن را ضایع نموده‌اید[۶۹۱] .

با تأمل و تدبر به‌ این نکته‌ دقت کنید که‌ امام ششم در قید حیات خود منتظر ظهور امام دوازدهم می‌باشد، چنان که نباید حقیقت ولاء و دوست داشتن آنها برای اینگونه عید و جشنها را فراموش کنید.

و در قولی آمده که روز عاشوراء، روز ظهور است[۶۹۲] .

و در روایت دیگری آمده‌ که‌ در روز جمعه ظهور می‌کند[۶۹۳] .

امّا از کجا ظهور می‌کند؟ در روایتی آمده که‌ در روستایی در یمن به‌ نام کرعه ظهور می‌کند[۶۹۴] .

و در روایت دیگری آمده‌ که‌ در مکّه ظهور می‌کند[۶۹۵] .

و همچنین دربارۀ عُمر امام به هنگام ظهور اختلاف وجود دارد، در برخی از روایات آمده که‌ به هنگام ظهور سی سال عمر دارد.

و در روایت دیگری سی و دو سال، در روایت دیگری چهل سال، در روایت دیگری هشتاد سال را برای او در نظر گرفته‌اند و در روایت دیگری آمده که تنها خدا می‌داند که‌ به هنگام ظهور چند سال عمر دارد.

از مفضل روایت شده که از صادق سؤال کرد: ای سرورم! آیا امام زمان به هنگام ظهور جوان است یا در سن پیری است؟ گفت: سبحان الله! آیا چنین مسئله‌ای دانسته می‌شود؟ هرگونه که بخواهد و به هر شکلی که بخواهد، ظهور می‌کند[۶۹۶] .

و همچنین شیعه اختلاف دارند که چند سال حکومت می‌کند، اختلاف در میان (۷)، (۱۹) سال و چند ماهی، (۴۰)، (۷۰)، (۱۲۰) سال و (۳۰۹) سال است[۶۹۷] .

به بحث خود دربارۀ غیبت مهدی و وضعیت مسلمانان در آن دوره برمی‌گردیم، و برخی از آن روایاتی که شیعه در این‌باره از ائمه نقل کرده‌اند، ذکر می‌کنیم تا حقیقت روشن شود و سپس هر اندازه که خداوند توفیق داد، تعلیقات خود را بر آن روایات می‌نویسیم.

از امیرالمؤمنین سروایت شده که‌ فرمود: قائم ما غیبتی طولانی دارد و فاصله آن غیبت طول می‌کشد، انگار من در آن هنگام شیعیان را می‌بینم که سرگردان هستند و همچون گوسفندانی که به دنبال چراگاه هستند، به این طرف و آن طرف می‌روند[۶۹۸] . و گفت: در آن هنگام شما چطور هستید که بدون امام هادی و علم نافع هستید و برخی خود را از برخی دیگر تبرئه می‌کنند[۶۹۹] .

و گفت: شیعه در زمان غیبت همواره به‌ مانند گله‌ بزهای کوهی در حال فرار هستند که‌ شکارچی نمی‌داند کدام را شکار کند و شخصی را نمی‌یابند که‌ بواسطه او شرافت خود را حفظ نمایند، و در کارهایشان ملجأ و مأوای ندارند و کسی را ندارند که به او مراجعه کنند[۷۰۰] .

و از باقر روایت شده که‌ گفت: همواره شما و نسل آینده در سرگردانی بسر می‌برید تا این‌که خداوند کسی را مبعوث می‌کند که شما نمی‌دانی آیا خلق شده‌ یا خلق نشده‌ است[۷۰۱] .

از صادق روایت شده که‌ گفت: قائم آل بیت دو غیبت دارد: در یکی از آن دو غیبت گفته می‌شود: امام به هلاکت رسیده و هیچ کس نمی‌داند که‌ به کجا رفته است[۷۰۲] .

و از پیامبر روایت نموده‌اند که فرموده: مهدی از فرزندان من است، غیبت و سرگردانی‌ای دارد که امتها در آن فاصله گمراه می‌شوند[۷۰۳] .

و از صادق روایت شده که‌ گفت: به خدا قسم مهدی چنان غایب می‌شود ‌که جاهلان و نادانان شما می‌گویند: خداوند نیازی به آل محمد ندارد[۷۰۴] .

و نیز از او روایت شده که‌ گفت: صاحب امر امامت دو غیبت دارد: یکی از آن دو غیبت به حدی طول می‌کشد ‌که بعضی می‌گویند: فوت کرده است، برخی دیگر می‌گویند: کشته شده است و بعضی دیگر می‌گویند: رفته است، حتی این‌که به جز افراد کمی از یارانش نباشد، کسی بر راه و روش او باقی نمانده‌اند، هیچ کس دربارۀ مکان و مأوای او اطلاعی ندارد چه در میان فرزندانش و چه غیر از فرزندانش، به جز آن مولایی که امر او را می‌داند (یعنی به جز خداوند نباشد - مترجم)[۷۰۵] .

و از کاظم روایت شده که‌ گفت: صاحب امر امامت حتما غیبت دارد، تا این‌که کسانی که قائل به ظهور او بوده‌اند از قول خود پشیمان شوند[۷۰۶] .

و نیز از کاظم روایت شده، هنگامی که درباره تفسیر آیه ۳۰ از سوره ملک از او سؤال شد:

﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِنۡ أَصۡبَحَ مَآؤُكُمۡ غَوۡرٗا فَمَن يَأۡتِيكُم بِمَآءٖ مَّعِينِۢ ٣٠[الملک: ۳۰] .

«‏بگو: مرا خبر دهید، اگر آبهای (مورد استفاده) شما به زمین فرو رود، چه كسی می‌تواند آب روان در دسترس شما مردمان قرار دهد؟!».

پس فرمود: هنگامی که امام خودتان را از دست دادید و او را ندیدید، چکار می‌کنید؟[۷۰۷] .

از صادق روایت شده که‌ گفت: صاحب این امر غیبتی دارد، کسی که‌ در آن دوران به دین خودش تمسک کند به‌ مانند کسی است که با دست خود خارگون را بردارد[۷۰۸] .

از عسکری روایت شده که‌ گفت: همانا امام زمان غیبتی دارد که نادانان در آن دوران سرگردان می‌شوند، باطل‌گرایان هلاک می‌شوند و وقت‌گذاران (کسانی که وقت ظهور را تعیین می‌کنند. مترجم) به دروغ می‌افتند[۷۰۹] .

و از صادق روایت شده که‌ گفت: سپس در آخرین روز سال ۲۶۶ غائب می‌شود و چشم هیچ فردی او را نخواهد دید[۷۱۰] .

[۶۵۶] إثبات الهداة: (۳/۵۷۶)، البحار: (۵۱/۱۱۸، ۱۳۴). [۶۵۷] کمال‌الدین: (۳۰۳)، إثبات الهداة: (۳/۴۵۹، ۴۷۱)، البحار: (۵۱/۲۱۶). [۶۵۸] غیبة النعمانی: (۱۰۲)، إثبات الهداة: (۳/۵۴۷). [۶۵۹] معانی الأخبار (۴۰۳)، الکافی: (۱/۴۲)، البحار: (۱۵/۲۶۳) (۳۵/۶، ۷۷) (۳۸/۴۷)، إثبات الهداة: (۱/۱۵۳) (۲/۱۳). [۶۶۰] إثبات الهداة: (۳/۵۳۳)، البحار: (۵۱/۱۴۸). [۶۶۱] غیبة الطوسی: (۶۳)، کمال‌الدین: (۲/۱۹۹)، البحار: (۵۲/۲). [۶۶۲] غیبة الطوسی: (۲۶۳)، غیبة النعمانی: (۱۹۷)، الکافی: (۱/۳۶۸)، البحار: (۴/۱۱۴، ۱۲۰) (۴۲/۲۲۳) (۵۲/۱۰۵). [۶۶۳] غیبة الطوسی: (۲۶۳)، البحار: (۴/۱۱۴) (۵۲/۱۰۶). [۶۶۴] البحار: (۵۲/۱۸۲). [۶۶۵] غیبة النعمانی: (۲۰۵)، البحار: (۵۲/۲۵۰)، إثبات الهداة: (۳/۵۴۴). [۶۶۶] البحار: (۵۲/۱۸۲). [۶۶۷] البحار: (۵۲/۱۸۴). [۶۶۸] البحار: (۵۲/۱۸۴)، إثبات الهداة: (۳/۵۰). [۶۶۹] تفسیر القمی: (۲/۳۷۴)، البرهان: (۴/۳۸۱)، نور الثقلین: (۵/۴۱۲)، الصافی: (۵/۲۲۴)، البحار: (۵۲/۱۸۸)، إثبات الهداة: (۳/۵۵۳). [۶۷۰] غیبة النعمانی: (۲۰۵)، البحار: (۵۲/۲۵۱). [۶۷۱] غیبة النعمانی: (۱۱۷)، البحار: (۵۲/۲۳۴). [۶۷۲] البحار: (۵۲/۲۶۹). [۶۷۳] البحار: (۵۲/۲۷۵). [۶۷۴] غیبة الطوسی: (۲۰۷)، غیبة النعمانی: ۰۱۹۸)، البحار: (۴/۱۳۲) (۵۲/۱۰۲)./ [۶۷۵] غیبة الطوسی: (۲۶۵)، غیبة النعمانی: (۱۹۴)، البحار: (۵۲/۱۰۵، ۱۱۷). [۶۷۶] غیبة النعمانی: (۱۹۷)، البحار: (۵۲/۱۱۷). [۶۷۷] به این روایات در کتاب غیبة النعمانی نگاه کن: (۲۶۲)، البحار: (۴/۱۳۲) (۵۲۲/۱۰۳، ۱۰۴، ۱۱۱، ۱۱۸) (۵۳/۱۸۱) (۷۸/۳۸۰)، إثبات الهداة: (۳/۴۴۷، ۵۴۴)، غیبة النعمانی: (۱۳۱/۱۹۵). [۶۷۸] غیبة الطوسی: (۲۰۶)، البحار: (۵۲/۱۱۳، ۲۰۷)، إثبات الهداة: (۳/۵۱۰). [۶۷۹] غیبة الطوسی: (۲۰۶)، البحار: (۵۲/۱۱۳). [۶۸۰] غیبة النعمانی: (۱۳۹)، البحار: (۵۲/۱۱۳). [۶۸۱] غیبة النعمانی: (۲۰۴)، البحار (۵۲/۱۱۴)، به روایات مشابه همین روایت نگاه کن، اما آن روایت مال یاران صادق است، البحار: (۵۲/۱۱۲)، غیبة النعمانی: (۱۱۱)، غیبة الطوسی: (۲۱۸)، الکافي: (۱/۳۷۰). [۶۸۲] البحار: (۵۱/۱۴۸). [۶۸۳] البحار: (۵۱/۱۵۲) (۵۲/۹۶)، إثبات الهداة: (۳/۴۸۶). [۶۸۴] غیبة الطوسی: (۲۸۰)، البحار: (۵۲/۱۵۸)، اثبات الهداة: (۳/۵۱۵، ۵۸۰). [۶۸۵] کمال‌الدین: (۱۵۷)، عیون الأخبار: (۳۸)، إعلام الوری: (۳۸۱)، البحار: (۳۶/۳۰۸) (۵۲/۳۱۱). [۶۸۶] إثبات الهداة: (۳/۵۸۸). [۶۸۷] البحار: (۳۶/۳۳۵) (۵۲/۱۷۱، ۳۰۷، ۳۶۱، ۳۸۰)، غیبة النعمانی: (۲۰۹)، کفایة الأثر: (۱۹). [۶۸۸] الاختصاص: (۳۳۴)، البحار: (۵۲/۳۷۷)، إثبات الهداة: (۳/۵۵۸). [۶۸۹] غیبة النعمانی: (۱۶۲، ۲۱۴)، البحار: (۵۲/۳۵۶). [۶۹۰] نگاه کن الإرشاد: (۳۵۹)، غیبة النعمانی: (۱۰۳، ۱۰۹، ۱۲۲، ۱۵۳، ۱۵۴، ۱۶۰)، کمال‌الدین: (۳۰۲، ۳۰۷، ۳۱۶)، البحار: (۲/۲۰۱) (۲۴/۴۶، ۳۱۰) (۳۷/۲۲) (۵۱/۵۰، ۵۱، ۵۸، ۱۴۸، ۲۱۷) (۵۲/۹۹، ۲۰۲، ۳۳۸، ۳۴۷، ۳۴۸، ۳۵۳، ۳۸۸، ۳۸۹، ۳۹۰) (۱۰۰/۸۵) (۱۰۲/۹)، اثبات الهداة: (۳/۴۴۰، ۴۴۸، ۴۵۱، ۵۱۵، ۵۲۲، ۵۴۰، ۵۶۸، ۵۸۴، ۵۸۸)، إعلام الوری: (۴۰۲). [۶۹۱] البحار: (۵۲/۲۷۶، ۳۰۸) (۵۹/۱۱۹)، إثبات الهداة: (۳/۵۷۱). [۶۹۲] غیبة النعمانی: (۱۸۹)، الإرشاد: (۳۶۲)، غیبة الطوسی: (۲۷۴)، منتخب الأثر: (۴۶۴، ۳۶۵)، البحار: (۵۲/۲۸۵، ۲۹۰، ۲۹۷)، إثبات الهداة: (۳/۴۵۳، ۴۹۱، ۵۱۴، ۵۴۳، ۵۷۰). [۶۹۳] الخصال: (۳۹۴)، البحار: (۵۲/۲۷۹)، اثبات الهداة: (۳/۴۹۶). [۶۹۴] کفایة الأثر: (۲۰)، منتخب الأثر: (۴۶۶)، النجم الثاقب: (ح: ۶۲)، البحار: (۳۶/۳۳۵) (۵۱/۹۵) (۵۲/۳۸۰). [۶۹۵] غیبة الطوسی: (۱۱۲)، الکافی: (۱/۳۴۰)، غیبة النعمانی: (۱۱۹)، البحار: (۵۲/۱۵۳، ۱۵۷)، منتخب الأثر: (۴۶۷)، إثبات لهداة: (۳/۵۶۱، ۵۶۵، ۵۸۶). [۶۹۶] غیبة الطوسی: (۲۵۸ ۲۵۹)، البحار: (۵۲/۲۷۹، ۲۸۵، ۲۸۷، ۳۱۹) (۵۳/۷)، غیبة النعمانی: (۹۹/۱۵۸)، کمال‌الدین: (۲/۳۶۶)، إثبات الهداة: (۳/۵۷۵)، اعلامالوری: (۴۰۱). [۶۹۷] این روایات را نگاه کن در کتاب غیبة الطوسی: (۲۷۳، ۲۸۳)، العیاشی: (۲/۳۲۶)، البصائر: (۱۳۰)، البحار: (۵۲/۲۸۰، ۲۸۷، ۲۹۱، ۲۹۸، ۲۹۹، ۳۳۷، ۳۳۸، ۳۳۹، ۳۴۰، ۳۸۶، ۳۹۰) (۵۳/۱۴۵، ۱۴۶)، إثبات الهداة: (۳/۲۹۹، ۵۱۲، ۵۱۷، ۵۲۸، ۵۲۹، ۵۴۷، ۵۵۶، ۵۵۷، ۵۷۵، ۵۸۴)، إعلام الوری: (۳۴۲، ۴۳۲، ۴۳۲)، الإرشاد: (۳۶۳)، غیبة النعمانی: (۹۹، ۲۳۱، ۲۳۲)، الاختصاص: (۲۵۷). [۶۹۸] کمال‌الدین: (۲۸۶)، غیبة النعمانی: (۱۲۷)، البحار: (۵۱/۱۰۹، ۱۱۰، ۱۱۴، ۱۱۹)، اثبات الهداة: (۳/۴۶۳، ۴۶۴، ۴۸۶)، إعلام الوری: (۴۰۰). [۶۹۹] غیبت الطوسی: (۲۰۷)، البحار: (۵۱/۱۱۱) (۵۲/۱۱۲)، کمال‌الدین: (۳۲۶)، اثبات الهداة: (۳/۴۷۳، ۵۱۱). [۷۰۰] غیبة النعمانی: (۱۲۷)، روضه‌ الکافی: (۲۶۳)، البحار: (۵۱/۱۱۴) (۵۲/۱۱۰، ۲۶۳). [۷۰۱] غیبة النعمانی: (۱۲۱، ۱۲۲)، البحار: (۵۱/۱۳۹). [۷۰۲] غیبة النعمانی: (۱۱۵، ۷۶)، کمال‌الدین: (۲/۱۶)، الکافی: (۱/۳۳۶)، غیبة الطوطی: (۲۱۷، ۲۰۵)، البحار: (۵۲/۱۵۶، ۱۵۷، ۲۲۸، ۲۸۱)، إثبات الهداة: (۳/۴۷۳، ۵۱۴، ۵۳۳). [۷۰۳] البحار: (۵۱/۷۲). [۷۰۴] کمال‌الدین: (۲۸۵، ۲۸۷)، غیبة الطوسی: (۲۰۷)، البحار: (۵۱/۶۸، ۱۱۹، ۱۳۵، ۱۴۵) (۵۲/۱۰۱)، إثبات الهداة: (۳/۴۵۹، ۴۶۳، ۴۶۴، ۴۷۲، ۵۱۰، ۵۳۲)، إعلام الوری: (۴۰۰). [۷۰۵] غیبة الطوسی: (۱۱۱)، غیبة النعمانی: (۸۹)، البحار: (۵۲/۱۵۳) (۵۳/۳۲۴). [۷۰۶] کمال‌الدین: (۳۵۸)، غیبة الطوسی: (۲۰۴)، البحار: (۵۱/۱۵۰) (۵۲/۱۱۳)، إثبات الهداة: (۳/۴۷۶). [۷۰۷] البحار: (۲۴/۱۰۰) (۵۱/۱۵۱)، نورالثقلین: (۵/۳۸۷)، الصافی: (۵/۲۰۶)، البرهان: (۴/۳۶۷)، إثبات الهداة: (۳/۴۷۶). [۷۰۸] البحار: (۵۲/۱۱۱، ۱۳۵)، إثبات الهداة: (۳/۴۷۳). [۷۰۹] البحار: (۵۱/۱۶۰)، إثبات الهداة: (۳/۴۸۲). [۷۱۰] البحار: (۵۳/۶).