اسباب و علل شک این گروه برای امامت کاظم/
به هر صورت ما در صدد بحث از تمام این روایات نیستیم و به این مقدار کمی که ذکر نمودیم، اکتفاء میکنیم، اما دربارۀ علتهایی که این گروه به خاطر آنها بر امامت کاظم شک داشتند و دچار اشتباه شدهاند، سؤال میکنیم، حتی برخی از آنها مانند ابن قیاما واسطی میگوید: چکار کنم به آنچه که ابوعبدالله درباره فرزندش گفته؟ چنان که کمی پیش قول ابن قیاما ذکر گردید، یا قول کاظم که گفته: اما آنها پس از مرگ من دچار فتنه میشوند، میگویند: او قائم است (یعنی کاظم - مترجم) اما قائم نمیآید مگر پس از من به مدت چند سال[۵۵۱] .
بعداً خواهید دید که صادق /چه گفته (یا بهتر است بگوئیم، چه اقوالی به او نسبت داده شده است) تا اینکه این گروه بر امامت فرزندش شک داشتهاند و گفتهاند: او مهدی است.
بیا با من این روایات را مطالعه کن تا حقیقت را بدانی.
از فضیل بن یسار روایت شده است که گوید: از ابوعبدالله شنیدم که میگفت: نسب من با قائم آل محمد در یک پدر جمع نخواهد شد.
از یزید بن صایغ روایت شده که گوید: هنگامی که ابوالحسن فرزند ابوعبدالله متولد شد، زیوری از نقره را آماده کردم و به عنوان هدیه به او دادم، هنگامی که آن هدیه را برای ابوعبدالله آوردم، به من گفت: ای یزید! به خدا قسم آن را به قائم آل محمد هدیه نمودهاید.
از ابی سعید مداینی روایت شده که گوید: از ابوجعفر شنیدم که میگفت: خداوند بنیاسرائیل را بواسطه موسی بن عمران از دست فرعون نجات داد و خداوند این امت را به هم نام موسی از فرعونشان نجات خواهد داد.
از ابیجعفر روایت شده که گوید: خداوند متعال شیوۀ قائم آل محمد را به موسی بن عمران عرضه نمود، موسی گفت: خداوندا! ایشان را جزء بنیاسرائیل قرار بده. خداوند به موسی فرمود: امکان ندارد. موسی گفت: خداوندا! من را جزء اعوان و یاوران او قرار بده. خداوند فرمود: امکان ندارد. موسی گفت: خداوندا! او را هم نام من قرار بده. به او گفته شد: این ممکن است و او را هم نام تو قرار میدهم.
از ابیجعفر روایت شده که گوید: مردی گفت: فدایت شوم آنها میگویند امیرالمؤمنین در کوفه از بالای منبر گفته: اگر از عمر دنیا تنها یک روز بماند، خداوند آن روز را طولانی میکند تا اینکه مردی را از نوادگان من میفرستد، زمین را پر از قسط و عدل میکند چنان که پر از ستم و جور شده است. ابوجعفر گفت: بله، همین طور است. گفت: آیا تو آن مرد هستی؟ گفت: خیر، او هم نام من و شکافندۀ بحر است. یعنی موسی بن عمران علی نبینا وعلیه الصلاة والسلام.
از علی بن حسین روایت شده که گفت: قارون لباسهای قرمز رنگ میپوشید، و فرعون لباسهای مشکی رنگ میپوشید و موهایش را بر روی شانههایش آویزان میکرد، پس خداوند ﻷموسی را برای آنها فرستاد. و اینک فرزندان فلانی لباسهای مشکی پوشیدهاند و موهایشان را آویزان کردهاند، به درستی خداوند آنها را به هم نام موسی هلاک و نابود خواهد کرد.
از علی بن حسین روایت شده که گوید: نام قائم آل محمد، نامی است برای تیغ دلاک (یعنی موسی که به معنی تیغ است. مترجم).
از ابیعبدالله روایت شده که گفت: این یکی فرزندم (یعنی ابوالحسن) قائم آل محمد است و شکی نیست که او زمین را پر از عدل میکند چنان که پر از ظلم و ستم شده است[۵۵۲] .
و نیز از او روایت شده است که گفت: شکی در آن نیست که این یکی فرزندم قائم این امت و صاحب شمشیر است، و با دستش به ابوالحسن اشاره نمود.
از ابوالولید طرائقی روایت شده که گوید: من یک شب در خدمت ابوعبدالله بودم، ناگهان غلامش را صدا زد و گفت: برو سرور فرزندانم را برایم صدا کن. غلام گفت: سرور فرزندانت چه کسی است؟ گفت: فلانی (یعنی ابوالحسن). زیاد طول نکشید تا اینکه پیراهنی را بدون عبا آورد... تا اینکه گفت: سپس با دستش بر روی دستم زد و گفت: ای ابوالولید! مثل اینکه من پرچم مشکی رنگی را به همراه پارچه سبز رنگی بر روی سر این شخصی که نشسته است، میبینم که به اهتزار درآمده است، و این شخص یارانش را به همراه دارد که کوههای آهنین را به لرزه درمیآورند، و به هر چیزی که میرسند، منهدهم میکنند. گفتم: فدایت شوم، این مرد است که چنین میکند؟ گفت: بله این شخص است، پس از او تبعیت کن، مطیع او باش، او را تصدیق کن و رضایت کامل خودت را به او نشان بده؛ انشاءالله او را درک خواهید کرد.
از عبدالله بن غالب روایت شده که گفت: این قصیده را برای ابوعبدالله سرودم.
فإن تك أنت الـمرتجی للذی نری
لك التی من ذی العلی فیك نطلب
گفت: من صاحب آن صفت نیستم، اما این مرد صاحب آن صفت است، و با دستش به ابوالحسن اشاره نمود.
از اسماعیل بزار روایت شده که گوید: ابوعبدالله فرمود: صاحب این امر در حالی به او وصیت میشود که بیست سال عمر دارد. اسماعیل گفت: به خدا قسم به هیچ کسی وصیت نشده است که از او جوانتر باشد، و او در آن عمری بود که ابوعبدالله فرمود.
از اسماعیل بن منصور زبالی روایت شده که گوید: از پیرمردی در اذرعات که صد و بیست سال عمر داشت، شنیدم، میگفت: از علی در بالای منبر کوفه شنیدم، مثل اینکه هم اکنون ابن حمیده را میبینم که زمین را پر از عدل و قسط میکند چنان که پر از ظلم و جور شده است. مردی بلند شد و گفت: آیا او از نوادگان تو است یا غیر از نوادگان تو میباشد؟ گفت: خیر، او مردی از نوادگان من است.
از ابیعبدالله روایت شده که گفت: مثل اینکه دارم ابن حمیده را میبینم که شرق و غرب زمین فرمانبردار او شده است[۵۵۳] .
همانا حمیده مادر کاظم است[۵۵۴] .
یحیی بن اسحاق علوی از پدرش روایت نموده که گفت: خدمت ابوعبدالله رسیدم و دربارۀ صاحب امر امامت پس از خودش سؤال کردم که چه کسی است؟ گفت: صاحب بزغالۀ سیاه رنگی است. در آن هنگام ابوالحسن در گوشهای از خانه بود و بزغالهای را به دست داشت، که به آن بزغاله میگفت: برای آن خدایی که تو را خلق نموده است، سجده کن. سپس گفت: او زمین را پر از عدل و مساوات میکند، چنان که پر از جور و ستم شده است.
از عبدالله بن سنان روایت شده که گفت: از ابوعبدالله شنیدم که در مورد بداء صحبت میکرد، سپس گفت: آنچه را که خداوند به ملائکه داده است و ملائکه به پیامبران دادهاند و پیامبران برای انسانها آوردهاند، خالی از بداء میباشد، و چیزی که قطعی است و از هرگونه شکی بدور میباشد قائم بودن این یکی فرزندم برای آل محمد است.
از صادق روایت شده که گوید: در رأس قرن هفتم فرج و گشادی از طرف ما میآید.
از ابیحمزه ثمالی روایت شده که گوید: ابوعبدالله فرمود: اگر کسی نزد تو آمد و به تو گفت که این فرزندم را در ایام مریضی پرستاری نموده و مرده است و چشمانش را بهم زده است و او را غسل نموده و در قبر گذاشته و خاک را بر روی او ریخته و دستانش را شسته است، باور نکنید و او را تصدیق نکنید.
و در روایتی از خود کاظم روایت شده که گفته: ای علی! اگر کسی به تو خبر داد که در مریضیام من را پرستاری نموده و مردهام و چشمانم را بهم زده است و من را غسل نموده و در قبرم گذاشته و دستانش را از گرد و خاک قبرم تکانده است، او را تصدیق نکنید.
از ابوعبدالله روایت شده که گفت: کاظم صاحب شما است، اما بنیعباس با وجود آن، او را دستگیر میکنند و او را دچار ناراحتی مینمایند، سپس خداوند به گونهای او را از دست آنها میرهاند، و خداوند امر او را از مردم پنهان میکند تا اینکه چشمها برای او پر از اشک میشوند و دلها برای او مضطرب و پریشان میگردند، چنان که کشتی بر روی امواج دریا در روز طوفانی مضطرب و لرزان میشود، سپس خداوند بواسطۀ او فرج را به دین و دنیای این امت باز میگرداند.
از باقر روایت شده که گفت: صاحب امر امامت برای مدتی زندانی میشود و برای مدتی دیگر نیز میمیرد و فرار میکند.
باز از او روایت شده که گوید: در صاحب امر امامت چهار سنت از سنت پیامبران وجود دارد: سنتی از موسی، سنتی از عیسی، سنتی از یوسف و سنتی از محمد ع؛ اما سنت موسی ÷خوف و ترس بود که از ترس فرعونیان به اطراف خودش نگاه میکرد؛ سنت یوسف ÷هم زندانی بود، سنت عیسی ÷نیز اینکه میگویند: مرده است، در حالی که او زنده بود و اما سنت محمد عشمشیر میباشد[۵۵۵] .
آنچه که معلوم و مشخص است، مهدی شیعه به زندانی نرفته است، اما امام موسی زندانی شده است، بلکه آنگونه که روشن است اگر خداوند در مورد او بداء نمیداشت، چنان که شیعه گمان میکنند، جزء بدیهیات و مسلمات میباشد، و چنان که از ابوالحسن روایت شده است، جزء ادعیۀ زیارت او این است که گفته شود: السلام عليك يا من بدالله في شأنه[۵۵۶] .
به هر حال به آنچه که ذکر شد، اکتفاء میکنیم تا خواننده را خسته نکنیم، و شاید در آنچه که ما ذکر کردیم، التماس عذری برای ابن قیامای واسطی باشد که گفت: چکار کنم از آنچه که ابوعبدالله دربارۀ فرزندش گفته؟ و همچنین عذری برای سایر واقفه در آن باشد.
[۵۵۱] رجال الکشی: (۲۸۶)، إثبات الهداة: (۳/۵۶۱)، البحار: (۴۸/۲۶۶). [۵۵۲] غیبة الطوسی: (۲۹، ۳۰، ۳۱، ۳۲)، إثبات الهداة: (۳/۱۶۳)، البحار: (۳۸/۱۶). [۵۵۳] غیبة الطوسی: (۳۲، ۳۳، ۳۴، ۳۵، ۳۶)، إثبات الهداة الهداة: (۳/۱۶۳). [۵۵۴] البحار: (۳۷/۱۶) (۴۷/۱، ۶، ۷، ۹، ۲۲۸) (۴۹/۷)، کشف الغمة: (۲/۳۷۸) (۳/۳)، إعلام الوری: (۳۰۲)، الإرشاد: (۲۸۸، ۳۰۷، ۳۲۸)، الکافی: (۱/۴۷۶)، عیون الأخبار: (۱/۲۶، ۱۰۴)، کمالالدین: (۲۸۹)، الـمناقب: (۱/۲۶۶) (۴/۳۲۳). [۵۵۵] غیبة الطوسی: (۴۰، ۲۶۱)، البحار: (۵۱/۲۱۶)، كمال الدین: (۳۰۶، ۳۰۸)، إعلام الورى: (۴۰۳). [۵۵۶] كامل الزیارات: (۳۰۱)، البحار: (۱۰۲/۹)، گوید: عبارت یا «من بدالله» ممکن است اشارهای به آن روایاتی باشد که بیانگر قائم بودن او به وسیلۀ شمشیر میباشند و اینکه خداوندﻷدر خصوص او بدا را به کار برده است. و همچنین ممکن است اشارهای به همان بداء باشد که برای اسماعیل رخ داد که همین مستوجب بداء در او نیز میباشد.