اینک بیان آن کسی از اهل بیت که در ایام او خارج شده و مردم را به بیعت خودش فراخوانده است
از عبدالله بن مفضل مولای عبدالله بن جعفر بن ابیطالب سروایت شده که گفت: هنگامی که حسین بن علی (که در فخ[۵۲۸] کشته شد) خارج شد و بر مدینه مسلط گشت، موسی بن جعفر را به بیعت خود فراخواند، موسی بن جعفر نزد او آمد و به او گفت: ای پسر عمو! آن تکلیفی را از من مکن که پسر عمویت از عمویت ابوعبدالله تکلیف نمود تا چیزی را که من دوست ندارم از من سر زند، چنان که از ابوعبدالله چیزی سر زد که به خلاف میل او بود، حسین به او گفت: من تنها مسئلهای را بر تو عرضه نمودهام، اگر دوست داشتی داخل آن میشوی و اگر دوست نداشته باشی آن را به تو تحمیل نمیکنم، خداوند بهترین یاریدهنده است، سپس از او خداحافظی کرد[۵۲۹] .
این حسین بن علی که در فخ (نام مکانی است - مترجم) کشته شده، منزلت و جایگاه بسیار بزرگی دارد، که شیعه در مورد او روایتی از رسول خدا جذکر نمودهاند: رسول خدا جاز آن مکان (فخ) عبور کرد، پایین آمد و رکعتی نماز را خواند و در حال خواندن رکعت دوم گریست، هنگامی که مردم دیدند که رسول خدا جگریه میکند، همگی شروع به گریه نمودند، پس وقتی نمازش را به پایان رسانید، فرمود: در رکعت اول جبرئیل پایین آمد و به من گفت: ای محمد! مردی از نوادگان تو در این مکان کشته میشود، اجر هر شهیدی که به همراه او شهید میشود، در مقابل اجر دو شهید است[۵۳۰] .
چنان که از صادق روایت کردهاند که در مسیر مدینه، به نضر بن قرواش گفت: ای نضر! اگر به فخ رسیدی به من اطلاع بده، هنگامی به فخ رسید و به او اطلاع داد، گفت: ظرف آبی را به من بدهید، پس آب را به او دادند، وضو گرفت و سپس سوار شد. به او گفتم: فدایت شوم، دیدم که کار عجیبی را انجام دادی، آیا جزء مناسک حج میباشد؟ گفت: خیر، اما در این مکان مردی از اهل بیت من به همراه گروهی كشته میشود که ارواحشان پیش از اجسادشان به بهشت میرود[۵۳۱] .
و ذکر نمودهاند که کاظم نزد حسین که در فخ کشته میشود، آمد، به اندازه شبه رکوعی در مقابل او خم شد و گفت: دوست دارم من را به خاطر تخلف از تو حلال کنی، حسین مدت طولانی سرش را پایین آورد و به او جواب نداد، سپس سرش را بلند کرد و گفت: تخلف تو اشکالی ندارد و تو حلال میباشی[۵۳۲] .
شاید از این برخورد سؤالی به میان بیاید که چرا بار اول جوابی به او نداد و سپس پشیمان شد و به او جواب داد در حالیکه او امام معصومی است که دو تا فعل متناقض از او صادر نمیشود؛ و هنگامی که سر مبارک او را پیش ایشان آوردند، گفت: (إنالله وإنا إلیه راجعون) به خدا قسم مردی مسلمان، صالح، همیشه روزهدار و آمر به معروف و ناهی از منکر درگذشت که در اهل بیتش بیهمتا بود[۵۳۳] .
جواد در مورد او گفت: برای ما کشتارگاهی بزرگتر از فخ رخ نداده است[۵۳۴] .
و یکی دیگر از آنان: برادرش عبدالله میباشد که معروف به افطح است، گفتنی است که ما در هنگام بحث از موضع شیعه پس از امام صادق مختصری از زندگانی ایشان را ذکر نمودیم، و در اینجا روایت مفضل بن عمر را اضافه میکنیم که میگوید: هنگامی که صادق درگذشت، امامت را برای موسی وصیت کرده بود، اما برادرش عبدالله که فرزند ارشد جعفرصادق بود، ادعای امامت میکرد، موسی دستور داد که هیزم فراوانی را در وسط خانهاش جمع کنند، و به دنبال عبدالله فرستاد که به نزد او بیاید، هنگامی که با گروهی از بزرگ مردان امامیه به نزد او آمدند، موسی دستور داد که آتش را روشن کنند و هیچ کسی نمیدانست سبب روشن کردن این آتش چیست تا اینکه آتش خاموش شد و همۀ هیزمها اخگر شدند، سپس موسی بلند شد و با لباسهایش روی اخگرها نشست و رو به مردم نمود و شروع به بحث کرد، و سپس بلند شد و لباسهایش را تکاند و برگشت و در میان مجلس نشست و به برادرش عبدالله گفت: اگر تو گمان میکنی که پس از پدرت امام هستی، بیا بر روی این اخگرها بنشین. گفتند: دیدیم که عبدالله رنگش پرید، سپس بلند شد و در حالیکه عبایش به دنبالش کشیده میشد، از خانه موسی بیرون رفت[۵۳۵] .
[۵۲۸] فخ: مکانی است نزدیک به مکه. [۵۲۹] الکافي: (۱/۳۶۶)، البحار: (۴۸/۱۶۰) و گفت: این حسین فرزند علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی است، و مادرش زینب دختر عبدالله بن حسن است، در ایام موسی الهادی بن محمد مهدی بن ابیجعفر منصور خارج شد، و گروه بسیاری از علویین با او خارج شدند، إثبات الهداة: (۳/۱۷۴). [۵۳۰] مقاتل الطالبین: (۳۶۶)، البحار: (۴۸/۱۷۰). [۵۳۱] مقاتل الطالبین: (۳۶۷)، البحار: (۴۸/۱۷۰). [۵۳۲] مقاتل الطالبین: (۳۷۵)، البحار: (۴۸/۱۶۹). [۵۳۳] مقاتل الطالبین: (۴۴۵)، البحار: (۴۸/۱۶۵). [۵۳۴] عمدة الطالب: (۱۷۲)، سرالسلسلة العلویة: (۱۴)، البحار: (۴۸/۱۶۵). [۵۳۵] إثبات الهداة: (۳/۱۹۶، ۲۱۲)، الخرائج و الجرائح: (۲۰۰)، البحار: (۴۷/۲۵۱) (۴۸/۶۵، ۶۷) و نیز نگاه کن روایات دیگری درباره خروج او در کتاب البحار: (۴۷/۱۲۷، ۲۴۲، ۲۴۳، ۲۵۶، ۲۵۷، ۲۶۱) (۴۸/۲۹۹)، الإمامة والتبصرة: (۲۰۹)، غیبة الطوسی: (۵۷)، کمالالدین: (۱۰۵)، الکافی: (۱/۳۵۵).