امامت در پرتو نصوص

فهرست کتاب

مطلب خود را آغاز می‌کنیم و می‌گوییم

مطلب خود را آغاز می‌کنیم و می‌گوییم

شیعه از احمدبن ابراهیم روایت می‌کنند که گفته: نزد حکیمه دختر محمدبن علی‌الرضا خواهر ابی‌الحسن عسکری رفتم و گفتم: شیعه به چه کسی پناه می‌برند؟ گفت: به مادربزرگم که‌ مادر ابومحمد است. گفتم: آیا به کسی که وصیتش را به زنی کرده است، اقتدا کنم؟ گفت: به حسین بن علی اقتدا کن، حسین‌بن علی در ظاهر به خواهرش زینب دختر علی وصیت نموده و به خاطر حفظ و نگهداری از علی‌بن حسین، آن علم و دانشی که از علی بن حسین نقل و گزارش می‌شود، به زینبلنسبت داده می‌شود.

و در روایتی از امام باقر آمده است: بعد از آنکه‌ حسین در بستر مرگ قرار گرفت،‌ دخترش فاطمۀ کبری لرا خواند و نامه‌ای به هم پیچیده و وصیتی آشکار را به او داد. در آن حال علی‌بن حسین ببیمار بود و کسی فکر نمی‌کرد که پس از حسین زنده بماند، پس هنگامی که حسین سشهید شد و خانواده‌اش به مدینه بازگشتند، فاطمه کبریلنامه را به علی‌بن حسین بتحویل داد، سپس -به خدا قسم- آن نامه به ما رسید[۲۶۶] .

من می‌گویم: پس این همه نصوصی که بیان می‌دارند: پس از حسین سامامت به زین‌العابدین می‌رسد و یا آن گفتاری که می‌گفت: به درستی شناخت امامت، رکنی اساسی از ارکان دین است و هر کسی آن را نشناسد، ایمانش تمام و کامل نمی‌شود، کجا رفتند؟ و این وصیت ـ خواه وصیت آشکاری باشد یا وصیت پنهانی ـ در مقابل مسأله‌ای همچون امامت که پیش‌تر دانسته شده که‌ به چه کسی می‌رسد، از چه‌ جایگاهی برخوردار می‌باشد؟ و چرا هیچ فردی از میان شیعه قرار دادن این وصیت را به زنی خواه زینب لباشد یا فاطمه کبری لبنا به اختلافی که گذشت، انکار ننمودند؟ در حالیکه شیعه می‌دانند که ائمه با نام‌هایشان معلوم و مشخص شده‌اند و به واسطۀ وحی از آسمان و عهد و پیمان رسول الله جفرد فرد آنها نام برده شده‌اند و -چنانکه قبلا بیان شد- تا به صاحبش منتهی می‌شود، هیچ امامی حق ندارد آن را از امام پس از خودش بگیرد.

بنا به آنچه که در روایت آمده است، علی بن حسین ـ یعنی زین‌العابدین ـ مریض بود و فکر نمی‌کردند که بعد از حسین زنده بماند، همانا حسین سموضع‌گیری شبیه به موضع‌گیری جدش پیامبر جدر مقابل وصی‌اش علی‌بن ابی‌طالب سداشت و نیز شبیه موضع پدرش علی‌بن ابی‌طالب در مقابل دو فرزندش حسن و حسین شداشت که‌ عبارت است از فوت لاحق پیش از فوت سابق.

در فاجعۀ کربلا زین‌العابدین در حالیکه مریض بود و نمی‌توانست که شمشیرش را بردارد، به‌ میدان نبرد خارج شد و ام کلثوم لبه دنبال او صدا می‌زد: ای فرزندم! برگرد. زین‌العابدین گفت: ای عمه! مرا بگذارید تا همراه نوۀ پیامبر جبجنگم. حسین سگفت: ای ام‌کلثوم! زین‌العابدین را بگیر و نگذار به دنبال من بیاید، مبادا زمین از نسل رسول الله خالی بماند[۲۶۷] .

آیا حسین سنمی‌دانست که فرزندش زین‌العابدین به نص قطعی از طرف خدا و رسولش، امامِ پس از او می‌باشد و زمین خالی از حجتی از آل رسول الله جنیست و در غیر این صورتلغزنده‌ و رملی می‌گردد.

عجیب این‌که زین‌العابدین به حوادث کربلا جاهل بود تا اینکه زینب لدختر علی سبه او خبر داد و به او تسلیت گفت و درجات شهداء را به او مژدگانی داد[۲۶۸] .

به هر حال اکنون به بیان موضع‌گیری اصحاب در مورد امامت و نص شروع می‌کنیم، پس می‌گوییم:

شیعه از امام باقر /روایت کرده‌اند که گفته: ابوخالد کابلی مدت زمانی محمدبن حنفیه را خدمت می‌کرد و هیچ گمانی نداشت که او امام است تا اینکه روزی خدمت او آمد و گفت: جانم فدایت، به درستی که‌ من احترام و مودتی دارم و تو را به حرمت رسول الله جو امیرالمؤمنین سوگند می‌دهم که‌ به من خبر ده آیا تو هستی آن امامی که خداوند اطاعت او را بر مخلوق فرض نموده است؟

و در جای دیگر: ابوخالد کابلی به علی بن حسین بگفت: خداوند را سپاسگذارم که من را باقی گذاشت تا اینکه امام خودم را شناختم. علی‌بن حسین به او گفت: ای ابوخالد! امامت را چگونه شناختی؟ گفت: تو مرا به آن نامی صدا زدی که مادرم بر من گذاشته است و براستی که‌ من سرگردان بودم، همانا مدت مدیدی از عمرم به‌‌ محمدبن حنفیه‌ خدمت می‌کردم و هیچ شکی در آن نداشتم که او امام است[۲۶۹] .

از خودت سؤال کن: چگونه بر مردی همچون این شخص (ابوخالد کابلی) مسألۀ امامت پوشیده مانده‌ در حالی که او جزء آن سه نفری بود که بعد از شهادت حسین س ـ به گمان شیعه ـ مرتد نشدند[۲۷۰] . چگونه امر امام بر او مخفی و پوشیده ماند، در حالیکه او می‌دانست که حتماً باید امام مفروض الطاعة وجود داشته باشد و او همیشه همراه اهل بیت و جزء شیعیان آنها بود؟

به‌ هر حال به زودی پرده‌ از علت جهل و نادانی ابوخالد به این امر برمی‌دارم، در حالی که‌ مدت مدیدی از عمرش به ابن الحنفیه (عموی امام زین‌العابدین) خدمت می‌کرد، بدون شک ابن الحنفیه می‌دانست که ایمان هر عبدی و مدار قبولی اعمال متوقف به قول به امامت پدرش امیرالمؤمنین و برادرانش حسن و حسین و برادرزاده‌اش و بقیه ائمه شاست و حتماً ابن الحنفیه می‌دانست که خادمش ابوخالد گمراه است چرا که جاهل به امام می‌باشد و بلکه کافر است چرا که او امامت شخصی (ابن الحنفیه) را پذیرفته است که از طرف خدا و رسولش منصوب نشده است.

سپس کابلی را می‌بینیم که‌ پس از شناخت امامش به خدمتگذاری او می‌پردازد و در راستای نجات نفس خود از آتش جهنم قدم برمی‌دارد و برای قبولی طاعات و اعمالش تلاش می‌کند؛ او را می‌بینیم که‌ این سؤالات را از امام می‌پرسد و می‌گوید: خدمت سرورم علی بن الحسین زین‌العابدین رسیدم و به او گفتم: ای فرزند رسول الله! دربارۀ آن کسانی که خداوند اطاعت و محبت آنها را فرض نموده و بر مردم واجب نموده که به آنها اقتدا کنند، به من خبر ده؟ تا آخر روایت که در آن آمده که زین‌العابدین ائمه را ذکر نمود[۲۷۱] .

آن طور که از سؤالات برمی‌آید، قضیه‌ای که‌ ایشان با امام مطرح می‌نماید، بسیار طبیعی است، اما به نظر می‌رسد که او همۀ آن‌را فراموش کرده است، زیرا او را می‌بینیم که از زین‌العابدین سؤال می‌کنند: پس از شما چه کسی امام و حجت است؟ گفت: پسرم محمد[۲۷۲] .

نمی‌دانم آیا به همۀ آنچه که گذشت، قانع نشد یا اینکه دوباره‌ مسأله‌ را فراموش کرده‌ و یک بار دیگر به خدمت امامش در حالی که در محراب عبادتش بود، می‌رود و منتظر او می‌ماند تا اینکه از نمازش فارغ ‌شود تا بار دیگر سؤال را بر او تکرار نماید که می‌گوید: خدمت علی‌بن حسین رفتم در حالیکه در محراب عبادتش بود، به‌ انتظار ایشان نشستم تا اینکه از نماز فارغ شد و در حالی که ریشش را مسح می‌کرد، رو به من نمود. گفتم: ای مولایم! به من خبر ده که ائمه پس از تو چند نفر هستند؟ گفت: هشت نفر هستند. گفتم چگونه؟ گفت: زیرا ائمه پس از رسول خدا جبه تعداد اسباط، دوازده تا هستند[۲۷۳] . نمی‌دانم که چگونه امام تا این اندازه بر او صبر داشته است.

و یکی دیگر از اصحاب که عبارت است از عبیدالله بن عبدالله بن عتبه گوید: من نزد حسین‌بن علی بودم که‌ ناگهان علی‌بن حسین اصغر وارد شد، حسین او را صدا زد و او را در آغوش گرفت و پیشانی او را بوسید و سپس گفت: پدر و مادرم به فدایت چه خوش بو و خوش خلقت هستی! در این هنگام من گفتم: ای فرزند رسول الله! پدر و مادرم به فدایت، به خدا پناه می‌برم از این‌که‌ شما قبل از ما وفات فرمایید، اما اگر شما فوت کردی، پس امر به چه کسی واگذار می‌شود؟

گفت: پسرم علی، او امام و پدر ائمه می‌باشد. گفت: ای مولای من! او سن و عمر کمی دارد؟ گفت: بلی، به درستی فرزند او (محمد) در حالیکه نه سال دارد، امام مسلمانان می‌شود[۲۷۴] .

اشکال دیگری به‌ این روایت وارد می‌شود و آن این‌که امام، علی‌اصغر:است، در حالی‌که‌ آنچه معروف است اینکه‌ او در حادثۀ کربلا به‌ همراه پدرش شهید شده است و شأن بسیاری از یارانش نیز به‌ همین منوال می‌باشد.

اکنون مثال‌های دیگری را ذکر می‌کنیم: از زیدبن علی بن حسین روایت شده که‌ گوید: یک بار پدرم همراه بعضی از یارانش بود که‌ ناگهان مردی بلند شد و گفت: ای فرزند رسول الله! آیا پیامبر به شما عهد نموده که ائمه پس از او چند نفر هستند؟[۲۷۵] .

دیگر تو این فرصت را از دست نمی‌دهی که در مورد این قول که می‌گوید: (همراه بعضی از یارانش بود) خوب تأمل کنید.

از برادرش حسین بن علی بن حسین روایت شده است که مردی دربارۀ ائمه، از پدرم سؤال نمود، گفت: دوازده تا هستند، سپس دستش را روی شانه برادرم محمد :قرار داد و گفت: هفت نفر آنان از نوادگان این شخص می‌باشند[۲۷۶] .

برخی از آنها گمان برده‌اند که پدرش مهدی است، از عیسی خشاب روایت شده است که‌ گفته: به حسین بن علی گفتم: آیا تو صاحب این امر هستی؟ گفت: خیر[۲۷۷] .

[۲۶۶] کمال‌الدین: (۲۷۵)، البحار: (۳۶/۲۰) (۴۰/۱۹) (۵۱/۳۶۳)، إثبات‌الهداة: (۳/۵۰۶)، غبیة الطوسی: (۱۳۸)، إعلام الوری : (۲۵۲)، الـمناقب: (۴/۱۷۲)، الکافی: (۱/۳۰۳)، البحار: (۴۶/۱۸) إثبات‌الهداة: (۳/۱)، البصائر: (۱۶۸، ۱۴۸، ۳۶۳)، الإمامة والتبصرة: (۱۷۹) و باز هم نگاه کن إثبات الهداة: (۳/۳۵). [۲۶۷] مقاتل الطالبیین: (۶۴)، البحار: (۴۵/۴۶). [۲۶۸] کامل الزیارات: (۲۵۷)، البحار: (۴۵/۱۷۹)، شیعه در ردّ نمودن این روایت آشفته شده‌اند. نگاه کن به البحار: (۴۵/۱۷۹) (۱۸۳) (الحاشیة). [۲۶۹] رجال‌الکشی: (۱۱۱)، البحار: (۴۲/۹۴) (۴۵/۳۴۸) (۴۶/۴۵)، معجم‌الخویی: (۱۴/۱۲۱) (۱۶/۵۰)، إثبات‌الهداة: (۳/۲۳). [۲۷۰] معجم‌الخویی: (۱۴/۱۳۳) (۴۶/۱۴۴) (۲۰/۱۴۴) (۲۰/۳۴)، البحار: (۷۴/۲۲۰)، رجال‌الکشی: (۱۱۳)، الاختصاص: (۶۴). [۲۷۱] الاحتجاج: (۱۷۳)، البحار: (۳۶/۳۸۶)، کمال‌الدین: (۲۹۹)، إثبات الهداة: (۱/۵۱۵). [۲۷۲] الاحتجاج: (۱۷۳)، الخرائج و الجرائح: (۱۹۵)، البحار: (۴۶/۲۳۰) (۵۰/۲۲۷). [۲۷۳] کفایة الأثر: (۳۱)، البحار: (۳۶/۳۸۸)، إثبات‌الهداة: (۱/۶۰۰)، منتخب‌الأثر: (۳۸). [۲۷۴] کفایة الأثر: (۳۱۸)، البحار: (۴۶/۱۹)، إثبات‌الهداة: (۳/۳). [۲۷۵] کفایة الأثر: (۳۰)، البحار: (۳۶/۳۸۹)، إثبات‌الهداة: (۱/۶۰۰). [۲۷۶] کفایة الأثر: (۳۱)، البحار: (۳۶/۳۸۹). [۲۷۷] کمال‌الدین: (۲۹۸)، البحار: (۵۱/۱۳۴)، إثبات الهداة: (۳/۴۶۶).