نمونههای فوق منقول از قرآن بود، اما نمونههای ذکر شده در روایات چنان فراوان هستند که قابل شمارش نمیباشند و اینک برخی از آنها:
موضوع را با ذکر جواز سر دادن فراموشی یا اشتباه از پیامبرج آغاز میکنیم، گفتنی است که این گفته، همچنانکه میدانید بر خلاف دیدگاه شیعه میباشد، چنانکه در مبحث عقیدۀ شیعه راجع به عصمت انبیا و ائمه بیاناتی را از آنها نقل نمودیم، خداوندﻷمیفرمایند:
﴿وَإِذَا رَأَيۡتَ ٱلَّذِينَ يَخُوضُونَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ حَتَّىٰ يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيۡرِهِۦۚ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ ٱلشَّيۡطَٰنُ فَلَا تَقۡعُدۡ بَعۡدَ ٱلذِّكۡرَىٰ مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ ٦٨﴾[الأنعام: ۶۸] .
«هرگاه دیدی كسانی به تمسخر و طعن در آیات (قرآنی) ما میپردازند، از آنان روی بگردان (و مجلس ایشان را ترک كن و با آنان منشین) تا آن گاه كه به سخن دیگری میپردازند. اگر شیطان (چنین فرمانی را) از یاد تو برد (و دستور الهی را فراموش كردی)، پس از به خاطر آوردن (و یاد كردن فرمان، از پیش ایشان برخیز و) با قوم ستمكار منشین».
و : ﴿وَٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ﴾[الکهف: ۲۴] .
«و چون دچار فراموشی شدی (و إِن شَآءَ الله را نگفتی، همین كه به یادت آمد)، پروردگارت را به خاطر آور».
و : ﴿سَنُقۡرِئُكَ فَلَا تَنسَىٰٓ ٦ إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ إِنَّهُۥ يَعۡلَمُ ٱلۡجَهۡرَ وَمَا يَخۡفَىٰ ٧﴾[الأعلی: ۶-۷] .
«ما قرآن را بر تو خواهیم خواند و به تو خواهیم آموخت، و تو دیگر آن را فراموش نخواهی كرد. مگر چیزی را كه خدا بخواهد. قطعاً او آشكارا و نهان را میداند. (چنین خدائی نگاهبان قرآن است و آنچه مورد نیاز بشر بوده و هست از طریق وحی قرآن به تو میرساند، و چیزی را در این زمینه فروگذار نمیكند)».
صدوق میگوید: غلاه و مفوضه- لعنت خداوند بر آنان باد - منکر فراموشی محمد جمیباشند، و از زبان شیخ ابن الولید نقل کرده که گفته است: نخستن درجۀ غلو نفی سهو از پیامبرجاست و اگر جایز باشد که روایتهای منقول در این زمینه را رد نماییم، باید تمامی اخبار و روایات را رد نمود که در نتیجه دین و شریعت نیز با ابطال مواجه میشوند؛ گفتنی است که هم اکنون من مشغول به تصنیف کتابی جداگانه در اثبات وقوع سهو از پیامبر جو رد بر منکرین آن، هستم[۱۱۶۰] .
همانا صدوق به خاطر این بیانات با انتقادات شدید و تهدیدات زیادی از جانب شیعه مواجه شده که این کتاب مربوط به ذکر آن نمیباشد؛ اما بعضی روایات را که منافی عصمت است و از طریق شیعه وارد شده، خواهیم آورد، تا اضطراب حاصله نزدشان را به جان و دل احساس کنی.
از جمیل روایت شده که گوید: از اباعبدالله در مورد مردی پرسیدم که دو رکعت نماز میخواند و سپس (از روی اشتباهی) به دنبال کارهایش بلند میشود؟ گفت: برای انجام نمازش رو به قبله میکند و نماز را از سر میگیرد.
گفتم: از جملۀ آنچه مردم روایت میکنند... پس حدیث ذیالشمالین را برایش بیان نمود. گفت: رسول خدا جاز جایش تکان نمیخورد و اگر چنین میکرد، نماز را از سر میگرفت[۱۱۶۱] .
و از ابوبصیر نقل شده که گوید: در مورد مردی از اباعبدالله پرسیدم که دو رکعت نماز خوانده و سپس (از روی سهو و اشتباهی) به دنبال کارهایش میرود. گفت: باید نمازش را از سر بگیرد. گفتم: پس چرا هنگامی که رسول خدا جدو رکعت خواند، نماز را از سر نگرفت؟ گفت: رسول خدا جاز جایش تکان نخورده بود[۱۱۶۲] .
و از حارث بن مغیره روایت شده که گوید: به ابیعبدالله گفتم: نماز مغرب را برپا داشتیم و امام به اشتباه دو رکعت خواند و سلام داد، لذا نماز را اعاده نمودیم. گفت: چرا اعاده کردید؟ مگر رسول خدا جوقتی سر دو رکعت سلام داد، با همان دو رکعت نماز را به اتمام نرسانید؟ چرا شما نیز همانگونه نماز را به پایان نرساندید؟[۱۱۶۳] .
و دوباره از وی روایت شده: رسول خدا جبه اشتباه دو رکعت نماز خواند و سلام داد، سپس حدیث ذیالشمالین را یادآور نمود. گفت: پیامبر جبلند شد و دو رکعت دیگر را به آن اضافه نمود[۱۱۶۴] .
و از علی سروایت شده که گفت: رسول الله جنماز ظهر را به پنج رکعت رسانید، سپس رویش را چرخاند. بعضی از مردم به ایشان گفتند: ای رسول خدا! آیا چیزی به نماز اضافه شده؟ فرمود: مگر چه شده؟ گفتند: پنج رکعت نماز را برایمان گذاشتید. گوید: رسول خدا جرو به قبله نمود و در حالی که نشسته بود تکبیر سر داد، سپس دو سجده گذاشت که در آن قرائت و رکوع نبود. سپس سلام داد و فرمود: این سجدهها اجباری بود[۱۱۶۵] .
براستی که خندهدار است که شیعه امثال این روایات را حمل بر تقیه نمودهاند. آیا علی سدر روایت اخیر -مثلاً- از روی تقیه چیزی ساخت و این قصه را سر هم نمود؟ یا اینکه باید آن داستان رخ داده باشد و بدان هدف را پیموده و یا اینکه علی سآن را از خود در آورده است، که احدی از مسلمانان این را نمیگوید.
و از زید الشحام روایت شده که گوید: پیامبر جدو رکعت نماز را با مردم گذاشت، سپس فراموش کرد که نمازش را تمام نکرده است، لذا سلام داد و نمازش را به پایان رسانید. ذوالشمالین به وی گفت: ای رسول الله! چیزی در نماز ایجاد شده؟ فرمود: ای مردم! آیا ذوالشمالین راست میگوید؟ گفتند: آری فقط دو رکعت نماز خواندی. پس رسول خدا جبقیه نماز را خواند[۱۱۶۶] .
و در روایتی دیگر آمده: رسول الله فرمود: چه شده؟ گفت: دو رکعت نماز گذاشتید. رسول خدا جفرمود: آیا شما نیز چنین میگویید؟ گفتند: بله. پس رسول الله جنماز را با آنها به پایان رسانید و دو سجدۀ سهو به جای آورد[۱۱۶۷] .
و از صادق گزارش شده که گوید: تا طلوع خورشید خواب بر رسول خدا جغلبه نمود، لذا نماز صبح را از دست داد. پس هنگامی که بیدار شد، نمازش را برگزار نمود. اما جای خود را عوض نمود و بعد نمازش را خواند[۱۱۶۸] .
و از باقر گزارش شده که گوید: پیامبر جنماز را به جهر خواند، پس وقتی که تمام شد، رو به اصحاب فرمود: آیا چیزی از قرآن کاستم؟ آنها سکوت کردند. پیامبر جفرمود: آیا ابیبن کعب در میان شماست؟ گفتند: آری. گفت: آیا از قرآن چیزی را کاستم؟ گفت: آری ای رسول خدا ج! فلان و فلان را[۱۱۶۹] .
روایات گزارش شده در این باب بسیار فراوان میباشند و آنچه در این مورد آوردیم، کافی است[۱۱۷۰] ، و با روایتی از هروی این بحث را به پایان میبریم که گوید: به امام رضا گفتم: ای فرزند رسول الله! در اطراف کوفه قومی هستند که گمان میبرند پیامبر جدر نماز سهو نکردهاند. گفت: دروغ گفتهاند، لعنت خدا بر آنان، آن کسی که هرگز سهو نمیکند خداوندی است که غیر او خدایی نیست[۱۱۷۱] .
منابع امثال این عقاید را گم نخواهی کرد.
این در مورد سهو حضرت جبود، و همچنان که یادآور شدیم از ذکر بسیاری از روایات در این مورد خودداری نمودیم و همچنین در مورد بقیه انبیا †.
و اکنون در مورد دیگری که متعارض با عقیدۀ شیعه در مسألۀ عصمت است، سخن میرانیم، و آن داستان سحر پیامبر جاست.
روایاتی از علی سذکر شده که میگوید: لبید بن اعصم یهودی محمد جرا سحر کرد و بر اثر آن پیامبر جبرای سه روز نه خوردن داشت و نه نوشیدن و نه با زنانش همبستر میشد. لذا جبرئیل همراه با دو سورۀ معوذتین نازل شد و به محمد جگفت: ای محمد! تو را چه شده است. فرمود: نمیدانم. من در این حالم که میبینی. سپس داستان سحر ابیاعصم را برایش تعریف کرد[۱۱۷۲] .
و در روایتی از صادق آمده: پیامبر جچه بسا خود را چنان میدید که جماع میکند اما چنین نبود، میخواست در را باز کند، اما آن را نمیدید مگر بعد از اینکه با دستش آن را لمس مینمود[۱۱۷۳] .
و همانگونه است آنچه راجع به اوائل دعوت گزارش دادهاند، اینکه به خدیجه میگوید: میترسم که چیزی با عقلم آمیخته شده باشد. و در لفظی دیگر: میترسم که عقلم را از دست بدهم[۱۱۷۴] .
ظاهرا شیعه از خود حضرت جبیشتر به شخص ایشان آگاهی دارند، آنها معتقد هستند که پیامبر جاز بدو تولد تا به هنگام وفات از عصمت برخوردار بودهاند، این در حالی است که شخص پیامبر جچنین چیزی را از خود مشاهده ننمود.
و از جمله روایاتهای دیگری که متعارض با اعتقاد عصمت به حسب تأویل آنهاست، همان پندار آنان میباشد که بیان داشتهاند: هنگامی که وحی برای محمد جنمیآمد، به شدت غمگین میشد؛ خدیجهلبه ایشان میگفت: براستی که خداوند وحی را کم نموده است[۱۱۷۵] .
از جمله آن روایات: اینکه یک بار به فردی یهودی گفت: ای برادران میمون و خوک! آنها گفتند: ای أباالقاسم! تو که جاهل و فحاش نبودی. لذا پیامبرجشرمگین گشت و بازگشت[۱۱۷۶] .
و در روایتی آمده که صادق گفت: عصا از دستش و ردا از پشتش افتاد و شرمگین از آنچه به آنها گفته بود، به عقب بازگشت[۱۱۷۷] .
و از جمله: در ایام فتح مکه بود که پیامبرجبتهایی را از مسجد خارج کردند و یکی از آن بتها همان بتی بود که بر تپۀ صفا گذاشته بودند؛ قریش از او خواستند که به آن بت کاری نداشته باشد، لذا ایشان از روی شرم وحیا تصمیم بر آن نمود که به آن دست نزند، سپس دستور داد که آن بت را بشکنند. پس این آیه نازل شد:
﴿وَلَوۡلَآ أَن ثَبَّتۡنَٰكَ لَقَدۡ كِدتَّ تَرۡكَنُ إِلَيۡهِمۡ شَيۡٔٗا قَلِيلًا ٧٤﴾[الإسراء: ۷۴] [۱۱۷۸] .
«و اگر ما تو را استوار و پابرجا نمیداشتیم دور نبود که اندکی به آنان بگرائی».
و از دیگر روایات: پیامبر جبه علی سدستور داد تا آن فرد قبطی را به قتل برساند که بدون دلیل در تهمت ماجرای افک شرکت نموده بود- آنچنانکه خودشان روایت میکنند- تا آنگاه که تبرئۀ ایشان برای علی ساثبات شد[۱۱۷۹] .
و از دیگر روایات: آنچه در سوره تحریم آمده که خلاصهاش در بعضی روایات بدین صورت است: حفصه دختر عمر سگفت: ای رسول خدا ج! با پدرم کاری دارم، لذا به من اجازه بده که به دیدنش بروم. پس هنگامی که بیرون رفت، حضرت رسول جبه دنبال جاریهاش ماریه قبطی فرستاد، که مقوقس وی را به ایشان هدیه کرده بود، پس ماریه لرا به خانه حفصه وارد نمود و با او همبستر شد. وقتی حفصه بازگشت، دید که در بسته است، لذا کنار در به انتظار نشست، پس از اندی پیامبر جبیرون آمدند در حالی که صورتش خیس عرق بود، حفصه گفت: مرا به این خاطر اجازه دادی که جاریهات را داخل خانه من نمایید و در نوبت من و منزل من با وی همبستر شوید، آیا حق و حرمت مرا زیر پا میگذاری؟ پیامبرج فرمود: آیا او جاریه من نیست که خداوند برایم حلال نموده؟ پس تو سکوت کن که او بر من حرام باشد و از تو میخواهم که رضایت دهی و به زنان دیگر چیزی نگویی.
در روایتی آمده: حضرت محمد جدر روزی که نوبت حضرت عایشه بود با جاریهاش امابراهیم خلوت نمود و حفصه لبر این امر آگاه شد، پیامبر جبه او فرمود: عایشه چیزی نفهمد و ماریه را بر خود حرام نمود. پس آیه ذیل نازل شد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ تَبۡتَغِي مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِكَۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١﴾[التحریم: ۱] [۱۱۸۰] .
«ای پیغمبر! چرا چیزی را که خدا بر تو حلال کرده است، به خاطر خشنود ساختن همسرانت حرام میکنی؟ خداوند آمرزگار مهربانی است».
و از جمله: معتقد هستند هنگامی که پیامبر جابوبکر سرا برای اعلام تبری به سوی اهل مکه فرستاد، خداوند ﻷچنین بر او نازل فرمود: کسی را که بارها با او مناجات داشتهام رها نمودهاید و کسی را برانگیختی که هرگز با او سخن نراندهام؟ لذا پیامبر جبرائت را از ابوبکر گرفت و به علی داد، علی گفت: ای رسول خدا ج! مرا وصیتی فرما. پیامبر فرمود: خداوند ﻷبا تو سخن میراند و سفارشهای لازم را به شما یادآور میکند. گفت: پس قبل از نماز اولِ روز برائت تا نماز عصر با او به مناجات پرداخت[۱۱۸۱] .
روایت فوق آن ضرب المثل معروف را به یادم میآورد که میگوید: (به پناه برنده از گرمای ظهر تابستان به آتش میماند) زیرا آنان میخواستند فضیلت را از ابوبکر نفی کنند، پس نفی عصمت از محمد جکردند... تفکر کن!.
و روایت شده: پیامبر جبسیار گرسنه بودند، لذا به کعبه رفتند و خود را به پردههایش آویزان نمود و گفت: پروردگار محمد! بیش از این محمد را گرسنه نگذار. پس جبرئیل با برگی سبز نازل شد که در آن نوشته شده بود: مُنصِف نیست آن کسی که خداوند ﻷرا در قضاء و تأخیر رزقش متهم میکند[۱۱۸۲] .
[۱۱۶۰] من لایحضره الفقیه: (۱/۲۳۴). [۱۱۶۱] تهذیب الأحکام: (۱/۲۳۴)، البحار: (۱۷/۱۰۰). [۱۱۶۲] تهذیب الأحکام: (۱/۲۳۴)، البحار: (۱۷/۱۰۰). [۱۱۶۳] تهذیب الأحکام: (۱/۱۸۶)، البحار: (۱۷/۱۰۰). [۱۱۶۴] تهذیب الأحکام: (۱/۱۸۶)، البحار (۱۷/۱۰۱)، نور الثقلین: (۴/۲۵۷)، الکافی: (۳/۳۵۵). [۱۱۶۵] تهذیب الأحکام: (۱/۲۳۶)، (البحار: (۱۷/۱۰۱). [۱۱۶۶] تهذیب الأحکام: (۱/۲۳۶)، البحار: (۱۷/۱۰۰)، الکافی: (۳/۳۵۵). [۱۱۶۷] تهذیب الأحکام: (۱/۲۳۵)، الکافی: (۳/۸۱)، البحار: (۱۷/۱۰۴). [۱۱۶۸] الکافي: (۲/۸۱)، البحار: (۱۷/۱۰۳)، هیچ احدی از شیعه این حدیث را ضعیف ندانسته، نورالثقلین: (۴/۲۵۶)، البحار: (۲۱/۴۲). [۱۱۶۹] المحاسن: (۲۳۶)، البحار: (۱۷/۱۰۵)، (۸۴/۲۴۲). [۱۱۷۰] برای بیشتر دانستن رجوع کن به البحار: (۱۷/۹۷-۱۲۹)، (باب: سهو او و خوابشج). [۱۱۷۱] عیون الأخبار: (۲/۲۰۳)، البحار: (۱۷/۱۰۵)، (۲۵/۳۵۰)، (۴۴/۲۷۱)، نور الثقلین: (۱/۵۶۴). [۱۱۷۲] تفسیر فرات: (۲/۶۱۹)، طب الأئمه: (۱۱۸)، مجمع البیان: (۱۰/۵۶۸)، المناقب: (۱/۳۹۵)، البحار: (۱۸/۶۹-۷۱)، (۲۵/۱۵۵)، (۳۸/۲۸-۶۳-۳۰۳)، (۶۳/۲۳)، (۹۲/۳۶۴-۳۶۶)، (۹۵/۱۲۵)، نور الثقلین: (۵/۷۱۸-۷۱۹)، تأویل الآیات: (۲/۸۶۲)، البرهان: (۴/۵۲۹). [۱۱۷۳] طب الأئمة: (۱۱۴)، البحار: (۹۲/۳۶۵)، (۹۵/۱۲۶)، البرهان: (۴/۵۲۹). [۱۱۷۴] الـمناقب: (۱/۴۰)، البحار: (۱۸/۱۹۴-۱۹۵). [۱۱۷۵] الـمناقب: (۱/۴۴)، البحار: (۱۸/۱۹۷). [۱۱۷۶] الإرشاد: (۵۸)، البحار: (۲۰/۲۱۰-۲۶۲-۲۳۴)، إعلام الوری: (۱۰۲)، البحار: (۲۰/۲۷۳)، نور الثقلین: (۴/۲۶۲)، القمی: (۲/۱۶۵). [۱۱۷۷] العیاشی: (۲/۳۰۶)، البحار: (۱۷/۵۳)، (۲۱/۱۲۴)، نور الثقلین: (۳/۱۹۸). [۱۱۷۸] البحار: (۲۲/۵۳-۱۶۷)، (۳۸/۳۰۱). [۱۱۷۹] مجمع البیان: (۱۰/۳۱۳-۳۱۴)، تفسیر القمی: (۲/۳۶۰)، البرهان: (۴/۳۵۲)، نور الثقلین: (۵/۳۶۷)، الصافی: (۵/۱۹۳-۱۹۴)، البحار: (۲۲/۲۲۹-۲۳۹)، أمالی الطوسی: (۱۵۰). [۱۱۸۰] الاختصاص: (۲۰۰)، البصائر: (۱۲۱)، البحار: (۳۹/۱۵۵). [۱۱۸۱] أمالی الصدوق: (۴۴۴)، البحار: (۳۹/۱۲۴)، (۷۱/۱۴۱). [۱۱۸۲] أمالی الصدوق: (۳۳۰)، البحار: (۳۹/۱۲۴)، (۷۱/۱۴۱).