تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب التوحید

فهرست کتاب

(۱۴) باب: خداوند متعال می‌فرماید: ﴿أَيُشۡرِكُونَ مَا لَا يَخۡلُقُ شَيۡ‍ٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ١٩١ وَلَا يَسۡتَطِيعُونَ لَهُمۡ نَصۡرٗا وَلَآ أَنفُسَهُمۡ يَنصُرُونَ١٩٢[الأعراف: ۱۹۱-۱۹۲].

(۱۴) باب: خداوند متعال می‌فرماید: ﴿أَيُشۡرِكُونَ مَا لَا يَخۡلُقُ شَيۡ‍ٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ١٩١ وَلَا يَسۡتَطِيعُونَ لَهُمۡ نَصۡرٗا وَلَآ أَنفُسَهُمۡ يَنصُرُونَ١٩٢[الأعراف: ۱۹۱-۱۹۲].

«آیا موجوداتی را شریک پروردگار قرار می‌دهند که قدرت آفرینش چیزی را ندارند و خودشان آفریده شده‌اند؟ موجوداتی که نه می‌توانند آنان را یاری کنند و نه خودشان را».

و‌‌ می‌فرماید: ﴿يُولِجُ ٱلَّيۡلَ فِي ٱلنَّهَارِ وَيُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِي ٱلَّيۡلِ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ كُلّٞ يَجۡرِي لِأَجَلٖ مُّسَمّٗىۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ لَهُ ٱلۡمُلۡكُۚ وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا يَمۡلِكُونَ مِن قِطۡمِيرٍ١٣[فاطر: ۱۳]. «از شب می‌کاهد و بر روز می‌افزاید و از روز می‌کاهد و بر شب می‌افزاید و خورشید و ماه را که هر کدام تا زمان مشخصی در حرکت است، مسخر نمود. این است الله، پروردگار شما؛ فرمانروایی از آنِ اوست. و آنان که جز الله (به فریاد) می‌خوانید، مالک پوست نازک هسته‌ی خرما نیز نیستند». در صحیح بخاری از انس سروایت است که می‌گوید: پیامبر جدر روز جنگ احد زخمی شد، فرمود: «چگونه قومی رستگار می‌شوند که پیامبرش را زخمی ‌کنند». آنگاه این آیه نازل شد:

﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ أَوۡ يُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ١٢٨[آل عمران: ۱۲۸]. «(ای پیامبر!) به دست تو کاری نیست؛ الله بخواهد توبه‌شان را می‌پذیرد یا عذابشان می‌کند؛ چرا که آنان ستمکارند».

همچنین در صحیح بخاری از عبدالله بن عمر روایت است که او از پیامبر جشنید که در رکعت دوم نماز صبح وقتی از رکوع بلند می‌شد بعد از گفتن «سمع الله لمن حمده ربّنا ولک الحمد» می‌گفت: بار خدایا! فلان و فلان شخص را نفرین کن، آنگاه خداوند این آیه را نازل فرمود:

﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ«(ای پیامبر!) به دست تو کاری نیست». و در روایتی دیگر آمده است که صفوان بن امیه، سهیل بن عمرو و حارث بن هشام را دعای بد می‌فرمود، آنگاه نازل شد که ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ

و از ابوهریره سروایت است که گفت: وقتی این آیه نازل شد که: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤[الشعراء: ۲۱۴] «و خویشاوندان نزدیک خود را بیم ده». پیامبرجبرخاست و فرمود: «ای اهل قریش خود را نجات دهید من چیزی از عذاب الهی را نمی‌توانم از شما دور کنم، ای عباس بن عبدالمطلب نمی‌توانم برایت کاری کنم، ای صفیه عمه‌ی رسول خدا، چیزی از عذاب الهی را نمی‌توانم از تو دور کنم و ای فاطمه دختر محمد هر چه از مالم می‌خواهی از من بخواه، برایت در برابر خدا نمی‌توانم کاری بکنم».

مطالب این بحث:

۱- تفسیر دو آیه‌ی مذکور.

۲- رویداد جنگ احد.

۳- پیامبر جدر نماز قنوت و دعا خواندند و بزرگان اولیاء پشت سر ایشان آمین می‌گفتند.

۴- کسانیکه علیه آنها دعا می‌شد کافر بودند.

۵- آنها کارهایی کرده بودند که اغلب کافران آن کارها را کرده‌اند. از آن جمله اینکه پیامبرشان را زخمی کردند و کوشیدند ایشان را به قتل برسانند و یکی اینکه کشته‌شدگان در جنگ را با اینکه عموزادگانشان بودند مثله کردند و گوش و بینی‌اشان را بریدند.

۶- خداوند در این مورد آیه نازل فرمود که: .شعراء: ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ[آل عمران: ۱۲۸]. «(ای پیامبر!) به دست تو کاری نیست».

۷- درباره‌ی آنها خداوند می‌فرماید: ﴿أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ أَوۡ يُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ«الله بخواهد توبه‌شان را می‌پذیرد یا عذابشان می‌کند؛ چرا که آنان ستمکارند».

۸- به هنگام حوادث دعا و قنوت مستحب است.

۹- کسانی که پیامبر در حق آنها دعای بد فرمود خود و پدرانشان در نماز نام برده شدند.

۱۰- پیامبر در قنوت فرد معینی را نفرین کرد.

۱۱- با نزول آیه‌ی ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤«و خویشاوندان نزدیک خود را بیم ده». پیامبر به اعضای خانواده‌اش خطاب فرمود.

۱۲- تلاش پیامبر جدر راه توحید و تبلیغ اسلام، تا جایی که به علت آن او را دیوانه می‌خواندند و امروزه اگر مسلمانی چنین تلاشهایی ارائه دهد، مخالفان او را دیوانه می‌نامند.

۱۳- پیامبر جبه هر یک از خویشاوندان نزدیک و دورش گفت: «در برابر خدا برایت نمی‌توانم کاری بکنم» حتی فرمود: «ای فاطمه دختر محمد در برابر خداوند نمی‌توانم برایت کاری بکنم». وقتی پیامبر جکه سرور پیامبران است به صراحت می‌گوید که نمی‌تواند برای بانوی زنان جهان کاری بکند و ما ایمان داریم که پیامبر جز حق چیزی نمی‌گوید و سپس به آنچه اینک در قلوب خواص مردم و علما قرار دارد نگاه می‌کنیم، توحید و غربت دین برای انسان روشن می‌گردد.

شرح و توضیح این باب:

فرموده‌ی خداوند متعال:

﴿أَيُشۡرِكُونَ مَا لَا يَخۡلُقُ شَيۡ‍ٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ١٩١ وَلَا يَسۡتَطِيعُونَ لَهُمۡ نَصۡرٗا وَلَآ أَنفُسَهُمۡ يَنصُرُونَ١٩٢[الأعراف: ۱۹۱-۱۹۲] «آیا موجوداتی را شریک پروردگار قرار می‌دهند که قدرت آفرینش چیزی را ندارند و خودشان آفریده شده‌اند؟ موجوداتی که نه می‌توانند آنان را یاری کنند و نه خودشان را».

منظور از این عنوان بیان حالت کسانی است که به جز الله به فریاد خوانده می‌شدند، در اینجا بیان می‌شود که آنها سود و زیانی نمی‌رسانند و در این‌ زمینه، ملائکه، انبیاء، صالحان و بت‌ها تفاوتی با هم ندارند، پس هر کسی که به جز الله به فریاد خوانده می‌شود همین طور است، چنان که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٞ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥٓۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَن يَخۡلُقُواْ ذُبَابٗا وَلَوِ ٱجۡتَمَعُواْ لَهُۥۖ وَإِن يَسۡلُبۡهُمُ ٱلذُّبَابُ شَيۡ‍ٔٗا لَّا يَسۡتَنقِذُوهُ مِنۡهُۚ ضَعُفَ ٱلطَّالِبُ وَٱلۡمَطۡلُوبُ٧٣ مَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ٧٤[الحج: ۷۳-۷۴]. «ای مردم! مثالی بیان می‌شود؛ پس به آن گوش بسپارید. بی‌گمان معبودانی که به جای الله می‌خوانید، هرگز نمی‌توانند مگسی بیافرینند؛ هرچند برای آفریدن مگس همه‌ی آنها جمع شوند. و اگر مگس، چیزی از آنان برباید، نمی‌توانند آن‌را از او پس بگیرند. عبادتگزاران و معبودان (باطل)، همه ضعیف و ناتوانند. الله را آن‌گونه که شایسته‌ی شناخت و تعظیمش بود، نشناختند و تعظیم نکردند. بی‌گمان الله توانای چیره و شکست‌ناپذیر است».

و در این مورد فرموده‌ی الهی به بزرگوارترین انسان، شما را کفایت می‌کند، که می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا٢١ قُلۡ إِنِّي لَن يُجِيرَنِي مِنَ ٱللَّهِ أَحَدٞ وَلَنۡ أَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدًا٢٢ إِلَّا بَلَٰغٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِسَٰلَٰتِهِۦۚ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَإِنَّ لَهُۥ نَارَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا٢٣[الجن: ۲۱-۲۳] «بگو: من، مالک هیچ زیان و یا هدایتی برای شما نیستم. بگو: هیچ‌کس مرا نمی‌تواند از عذاب الله پناه دهد و هرگز پناهگاهی جز او نمی‌یابم. وظیفه‌ام تنها ابلاغ(پیام) از سوی الله و رساندن پیام‌های اوست. و هرکس از الله و پیامبرش نافرمانی کند، پس بی‌گمان آتش دوزخ در انتظار اوست و چنین کسانی جاودانه و برای همیشه در دوزخ می‌مانند». و می‌فرماید:

﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ١٨٨[الأعراف: ۱۸۸] «بگو: من برای خودم مالکِ هیچ نفع و ضرری نیستم، مگر آنچه الله بخواهد. و اگر غیب می‌دانستم، سود بسیاری برای خودم فراهم می‌ساختم و هیچ زیانی به من نمی‌رسید. من برای مؤمنان تنها هشداردهنده و مژده رسانم». و می‌فرماید:

﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗ لَّا يَخۡلُقُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ وَلَا يَمۡلِكُونَ لِأَنفُسِهِمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗا وَلَا يَمۡلِكُونَ مَوۡتٗا وَلَا حَيَوٰةٗ وَلَا نُشُورٗا٣[الفرقان: ۳] «و (کافران) معبودانى جز او (الله) گرفتند که چیزى نمى‏آفرینند و خود آفریده شده‏اند و مالک هیچ زیان و سودى برای خویش نیستند و اختیار و توانایی مرگ و زندگانى و برانگیختن ندارند». و معلوم است که آنها ملائکه، انبیاء و صالحان را عبادت می‌کردند، بنابراین خداوند خبر می‌دهد که ملائکه در روز قیامت از کسانی که آنها را عبادت می‌کرده‌اند بیزاری می‌جویند، چنان که خداوند می‌فرماید:

﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا ثُمَّ يَقُولُ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ أَهَٰٓؤُلَآءِ إِيَّاكُمۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ٤٠ قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِمۖ بَلۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّۖ أَكۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ٤١[سبأ: ۴۰-۴۱]. «و روزی که همه‌ی آنان را برمی‌انگیزد و آن‌گاه به فرشتگان می‌گوید: آیا اینها، شما را می‌پرستیدند؟(فرشتگان) می‌گویند: تو پاک و منزهی. تو یاور و کارساز ما هستی، نه آنان. بلکه آنان، جن‌ها را عبادت و پرستش می‌کردند. بیشترشان به آنها باور داشتند».

وقتی این روشن گردید، خلاصه‌ی کلام مفسرین در مورد آیه‌ای که به صورت عنوان فصل آورده شده این است که فرموده‌ی الهی:

﴿أَيُشۡرِكُونَ مَا لَا يَخۡلُقُ شَيۡ‍ٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ١٩١[الأعراف: ۱۹۱]. «آیا موجوداتی را شریک پروردگار قرار می‌دهند که قدرت آفرینش چیزی را ندارند و خودشان آفریده شده‌اند؟»

این آیه توبیخ، سرکوفت و سرزنش مشرکین است چرا که آنها همراه خداوند بندگانی را می‌پرستند که آن بندگان چیزی را نمی‌آفرینند و در آن‌ها چیزی از قبیل آفریدن، روزی‌دادن، یاری‌کردن خود یا کسانی که آ نها را می‌پرستند، وجود ندارد، که بر اساس آن سزاوار عبادت شوند و با وجود این مخلوق و آفریده شده‌اند و آفریننده‌ای دارند که آنها را آفریده است و می‌گوید:

﴿وَلَا يَسۡتَطِيعُونَ لَهُمۡ نَصۡرٗا وَلَآ أَنفُسَهُمۡ يَنصُرُونَ١٩٢[الأعراف: ۱۹۲] «موجوداتی که نه می‌توانند آنان را یاری کنند و نه خودشان را».

یعنی کسانی را شریک خداوند قرار می‌دهند و عبادت می‌کنند که چنین وضعیتی دارند که نمی‌توانند کسانی را که آنها را پرستش می‌نمایند یاری کنند و نه می‌توانند خودشان را اگر کسی به آنها زیانی برساند یاری نمایند و زیان را از خود دفع کنند و کسی که اینگونه است در نهایت ناتوانی و ضعف قرار دارد، پس چگونه می‌تواند إله و معبود قرار داده شود؟! و همه‌ی پیامبران، ملائکه، صالحان و غیره در این اوصاف داخل هستند پس هیچ کسی از آنها نمی‌تواند که چیزی بیافریند و نمی‌توانند کسانی را که آنها را عبادت می‌کنند یاری دهند و نیز خودشان را هم نمی‌توانند یاری کنند، پس وقتی اینگونه هستند به فریاد خواندن آنها باطل است.

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿يُولِجُ ٱلَّيۡلَ فِي ٱلنَّهَارِ وَيُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِي ٱلَّيۡلِ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ كُلّٞ يَجۡرِي لِأَجَلٖ مُّسَمّٗىۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ لَهُ ٱلۡمُلۡكُۚ وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا يَمۡلِكُونَ مِن قِطۡمِيرٍ١٣[فاطر: ۱۳]. «از شب می‌کاهد و بر روز می‌افزاید و از روز می‌کاهد و بر شب می‌افزاید و خورشید و ماه را که هر کدام تا زمان مشخصی در حرکت است، مسخر نمود. این است الله، پروردگار شما؛ فرمانروایی از آنِ اوست. و آنان که جز الله (به فریاد) می‌خوانید، مالک پوست نازک هسته‌ی خرما نیز نیستند».

خلاصه‌ی کلام مفسرینی همچون ابن کثیر و غیره در مورد آیه‌ی‌ مذکور این است که خداوند متعال از حالت کسانی از قبیل ملائکه، پیامبران، بت‌ها و غیره که بجز الله به فریاد خوانده می‌شوند خبر می‌دهد و ضعف و ناتوانی آنها را بیان می‌دارد و می‌گوید که شرایطی که باید در کسی که به فریاد خوانده می‌شود همچون فرمانروایی، شنیدن دعا و قدرت بر اجابت آن وجود داشته باشد در اینها وجود ندارد، پس وقتی یکی از شرایط منتفی باشد به فریاد خواندن‌شان باطل است، چگونه اگر همه‌ی شرایط منتفی باشند، پس خداوند مالکیت را از آنها نفی می‌نماید و می‌فرماید: ﴿مَا يَمۡلِكُونَ مِن قِطۡمِيرٍ[فاطر: ۱۳]. «حتی مالکیت پوسته نازک هسته‌ی خرما را ندارند».

ابن عباس، مجاهد، عکرمه، عطاء، حسن و قتاده می‌گوند: قطمیر پوشش نازکی است که بر هسته‌ی خرما قرار دارد. یعنی از آسمان‌ها و زمین هیچ چیزی در اختیار اینها نیست، حتی به اندازه‌ی پوسته‌ی نازک هسته‌ی خرما چیزی در اختیار ندارند [۷۸۰]. چنان که می‌فرماید:

﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَمۡلِكُ لَهُمۡ رِزۡقٗا مِّنَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَسۡتَطِيعُونَ٧٣[النحل: ۷۳]. «و جز الله معبودانی را می‌پرستند که از آسمان‌ها و زمین، مالک هیچ رزقی برایشان نیستند و چنین توانایی و قدرتی ندارند». و می‌فرماید:

﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ٢٢[سبأ: ۲۲]. «بگو: کسانی را که جز الله(فریادرس خویش) می‌پندارید، بخوانید؛ هم‌سنگ ذره‌ای را در آسمان‌ها و زمین مالک نیستند و در تدبیر آسمان و زمین، هیچ دخالت و مشارکتی ندارند و(پروردگار) از میان آنها هیچ پشتیبان و یاری‌دهنده‌ای ندارد».

پس کسی که اینگونه باشد چگونه به جای الله به فریاد خوانده می‌شود؟ و خداوند از آنها شنیدن دعا و فریاد را نفی می‌کند و می‌فرماید:

﴿إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا يَسۡمَعُواْ دُعَآءَكُمۡ وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَكُمۡۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُونَ بِشِرۡكِكُمۡۚ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثۡلُ خَبِيرٖ١٤[فاطر: ۱۴]. «اگر آنان را بخوانید، دعا و خواسته‌ی شما را نمی‌شنوند و اگر بشنوند، پاسختان را نمی‌دهند و روز قیامت شرک شما را انکار می‌کنند و هیچ‌کس مانند پروردگار دانا، تو را (از حقایق و فرجام امور) باخبر نمی‌سازد».

یعنی معبودانی که شما به فریاد می‌خوانید و صدا می‌زنید دعا و صدای شما را نمی‌شنوند چون آنها یا مرده هستند یا ملائکه هستند که به حالات خود مشغولند و برای آنچه برای آن آفریده شده‌اند مسخّر هستند، یا آنچه به فریاد می‌خوانید جمادهای بی‌جانی هستند، شاید مشرک بگوید: این در مورد بُت‌هاست، اما ملائکه، انبیاء و صالحان دعا را می‌شنوند و اجابت می‌کنند، خداوند این را نفی می‌کند و می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَكُمۡۖ[فاطر: ۱۴]. یعنی توانایی آنچه را که از آنها می‌طلبید ندارند و خداوند به طور خاص بت‌ها را نگفته بلکه به طور عام همه چیزهایی را گفته که بجز خداوند به فریاد خوانده می‌شوند. و معلوم است که آنها ملائکه، انبیاء و صالحان را عبادت می‌کردند، چنان که خداوند متعال در کتابش فرموده است و خداوند به خواندن و صدا زدن هیچ کسی به طور مستقل یا واسطه قرار دادنشان اجازه نداده است.

و فرموده‌ی الهی که:

﴿إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا يَسۡمَعُواْ دُعَآءَكُمۡ وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَكُمۡۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُونَ بِشِرۡكِكُمۡۚ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثۡلُ خَبِيرٖ١٤[فاطر: ۱۴]. همانند این آیه است که می‌فرماید:

﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لِّيَكُونُواْ لَهُمۡ عِزّٗا٨١ كَلَّاۚ سَيَكۡفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمۡ وَيَكُونُونَ عَلَيۡهِمۡ ضِدًّا٨٢[مریم: ۸۱-۸۲]. «و معبودانی جز الله برگزیدند تا مایه‌ی عزتشان باشند. چنین نیست؛ بلکه عبادتشان را انکار خواهند کرد و دشمنشان خواهند شد».

و این نص صریحی است که هر کسی غیر الله را بخواند شرک ورزیده است و کسانی که به فریاد خوانده می‌شوند روز قیامت به این شرک کفر می‌ورزند و از آنها بیزاری می‌جویند، چنان که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِينَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ وَتَقَطَّعَتۡ بِهِمُ ٱلۡأَسۡبَابُ١٦٦[البقرة: ۱۶۶]. «آنگاه که پیشوایان از پیروانشان، اظهار بیزاری کنند و(پیروان باطل) عذاب الله را ببینند و تمام وسایل نجات بریده شود(و دستشان، از همه‌جا کوتاه گردد).»پس آیا کسی می‌تواند بگوید سخن خداوند کاستی دارد و به آن بیافزاید و جبران کند؟! و بنابراین فرمود: ﴿وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثۡلُ خَبِيرٖیعنی از عواقب و سرانجام کارها هیچ کسی تو را مانند کسی که از آن آگاه است خبر نمی‌دهد. قتاده می‌گوید: «یعنی خود خداوند متعال [۷۸۱]زیرا قطعاً او آنچه را که اتفاق می‌افتد بهتر می‌داند [۷۸۲]».

می‌گوید: «و در صحیح از انس روایت است که پیامبرجروز احد زخمی شد، آنگاه فرمود: چگونه قومی کامیاب می‌شوند که پیامبرشان را زخمی کرده‌اند؟ سپس این آیه نازل شد که: ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ أَوۡ يُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ١٢٨[آل عمران: ۱۲۸]. «(ای پیامبر!) به دست تو کاری نیست؛ الله بخواهد توبه‌شان را می‌پذیرد یا عذابشان می‌کند؛ چرا که آنان ستمکارند».

اینکه می‌گوید: (در صحیح) یعنی در صحیحین، پس بخاری [۷۸۳]از حُمَید و ثابت از انس به صورت معلق روایت کرده و ترمذی، احمد و نسائی از حُمَید به طریق موصول از انس با همین سند روایت کرده‌اند [۷۸۴]. و مسلم به صورت موصول از ثابت از انس روایت کرده است [۷۸۵].

و ابن اسحاق در «المغازی» از حُمَید الطویل از انس روایت می‌کند که گفت: دندان پیامبرجدر روز جنگ احد شکسته شد و چهره‌اش زخمی گردید، خون بر چهره‌اش جاری بود و ایشان خون را از چهره‌اش پاک می‌کرد و می‌گفت: «چگونه قومی کامیاب می‌شوند که چهره‌ی پیامبرشان را با خون رنگین کرده‌اند و حال آن که او آنان را به سوی پروردگارشان فرا می‌خواند؟» آنگاه خداوند این آیه را نازل کرد [۷۸۶].

گفته‌اش: (پیامبر جزخمی شد) ابوالسعادات می‌گوید: در اصل کلمه شجّ بر زخم سر اطلاق می‌شود و به معنای این است که با چیزی به سر زده شود و سر زخمی و شکافته گردد، سپس این کلمه در دیگر اعضا نیز به کار برده شده است و ابن هشام از أبی سعید خدری روایت می‌کند که عتبه بن أبی وقّاص کسی بود که دندان زیرین پیامبر را شکست و لب بالای ایشان را زخمی کرد و عبدالله بن شهاب زهری که پیشانی ایشان را زخمی کرد و عبدالله بن قمیئه گونه‌ای ایشان را زخمی کرد و دو حلقه از حلقه‌های کلاه آهنی بر گونه‌ی آن حضرت فرو رفتند و مالک بن سنان خون را از چهره‌ی پیامبر مکید آنجا بود که پیامبر به او گفت: «هرگز آتش دوزخ به تو نمی‌رسد [۷۸۷]».

طبرانی از أبی امامه روایت می‌کند که گفت: عبدالله بن قمیئه روز احد به سوی پیامبرجتیر انداخت و چهره‌ی ایشان را زخمی کرد و دندانش را شکست و گفت: بگیر و من ابن قمیئه هستم. پیامبر جفرمود: «چه شده تو را؟ خداوند تو را خوار و ذلیل کند». آنگاه خداوند بز کوهی بر او مسلط کرد و آن بز همچنان او را با شاخ می‌زد تا اینکه تکه تکه‌اش کرد [۷۸۸].

قرطبی می‌گوید: «رباعیه همان دندانی است که بعد از ثنیه قرار دارد [۷۸۹]».

نووی می‌گوید: «انسان چهار دندان رباعی دارد [۷۹۰]». حافظ می‌گوید: «منظور این است که دندان پیامبرجشکست و تکه‌ای از آن شکسته و از بین رفت اما از بیخ کنده نشد [۷۹۱]».

می‌گویم: پس با این وجود روشن می‌گردد اینکه بعضی گفته‌اند سر ایشان جزخمی شده جای بحث دارد [۷۹۲].

نووی می‌گوید: «در این ثابت می‌شود که پیامبران به بیماری و مشکلات گرفتار می‌شده‌اند، تا پاداش فراوان ببینند و تا امت آنها بداند که ایشان چه مشکلاتی تحمل کرده‌اند و اینگونه از آنها پیروی کنند [۷۹۳]».

قاضی می‌گوید: «و باید دانست که آنها انسان بوده‌اند و به مشکلات دنیا گرفتار می‌شده‌اند و آنچه بر بدن دیگر انسان‌ها ایجاد می‌شد برای اجسام آنها نیز پیش می‌آمده است تا مردم یقین کنند که آنها مخلوق و تحت پرورش و ربوبیت خدا بوده‌اند و مردم به سبب معجزاتی که به دست آنها ظاهر می‌شده دچار فتنه نشوند و شیطان در مورد پیامبران آنها را نفریبد آنگونه که نصاری و غیره را فریب داده است [۷۹۴] [۷۹۵]».

گفته‌اش: (روز جنگ اُحد) احد کوه معروفی است که اکنون همه آن را می‌شناسند و واقعه‌ی معروف جنگ در کنار آن رخ داده به خاطر آن جنگ به احد نسبت داده می‌شود.

گفته‌اش: (چگونه قومی کامیاب می شوند که پیامبرشان را زخمی کرده‌اند؟) مسلم از طریق ثابت از انس اضافه کرده: «و دندان او را شکسته و چهره‌اش را خونین کرده‌اند [۷۹۶]».

گفته‌اش: (آنگاه خداوند این آیه را نازل فرمود:

﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ[آل عمران: ۱۲۸] «چیزی از کار(بندگان جز اجرای فرمان الله) در دست تو نیست (بلکه همه‌ی امور در دست خدا است)».

ابن عطیه می‎گوید: پیامبرجاز کامیابی قریش نا امید شده بود، از این رو به این گرایش داشت که خداوند قریش را نابود کند تا از آنها راحت شود. آنگاه به ایشانجگفته شد: ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ[آل عمران: ۱۲۸] «چیزی از کار (بندگان جز اجرای فرمان الله) در دست تو نیست (بلکه همه‌ی امور در دست خدا است)».یعنی سرانجام کارها به دست خداوند است و شما به راه و کار خود ادامه بده و همچنان به دعای پروردگارت مشغول باش.

و غیر از ابن عطیه دیگران گفته‎اند: یعنی خداوند مالک کار آنهاست و کارشان با خداست که یا آنها را نابود می‎کند یا توبه‎اشان را اگر مسلمان شوند می‎پذیرد و اگر بر کفر خود اصرار بورزند آنها را عذاب می‎دهد و کار آنها به دست شما نیست، بلکه شما فقط بند‎ه‎ای هستی که فرمان یافته‎ای که آنان را هشدار دهی و با آنها جهاد کنی، پس بنابراین توجیه ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ[آل عمران: ۱۲۸]. جمله‌ی اعتراضیه‎ای است که در بین معطوف و معطوف علیه قرار گرفته است [۷۹۷].

ابن اسحاق می‎گوید: «یعنی شما در مورد بندگانم جز آنچه تو را در مورد آنها فرمان داده‎ام کاری نداری [۷۹۸]».

مؤلف می‎گوید: (و از ابن عمر روایت است که می‎گوید: از پیامبرجشنیدم که در رکعت دوم نماز صبح وقتی از رکوع بلند می‎شد می‎گفت: «بار خدایا فلانی و فلانی را لعنت کن» و این را بعد از گفتن: «سمع الله لمن حمده ربنّا ولک الحمد» می‌گفت‌، خداوند این آیه را نازل فرمود: ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ[آل عمران: ۱۲۸] [۷۹۹]

و در روایتی آمده است که پیامبر علیه صفوان بن امیه و سهیل بن عمرو و حارث بن هشام دعا می‎کرد، آنگاه آیه نازل شد: ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ[آل عمران: ۱۲۸] [۸۰۰]

و گفته‌اش: در صحیح یعنی در صحیح بخاری آمده است و همچنین نسائی روایت کرده است [۸۰۱].

گفته‌اش: از ابن عمر روایت است؛ او: عبدالله بن عمر بن خطاب از بزرگان صحابه است. که پیامبرجبه درستکاری وی شهادت داده است. و او در آخر سال ۷۳هـ.ق یا در اول شب سال بعد آن وفات یافت.

گفته‌اش: «از پیامبرجشنیدم که...» این دعای بد و نفرین برای آن افراد از سوی پیامبرجبعد از آن بود که سر ایشان در جنگ احد زخمی شد و دندانش شکست.

گفته‌اش: (بارالها! فلان و فلان را لعنت کن). ابوالسعادت می‎گوید: اگر لعنت از سوی خدا باشد یعنی طرد و دور کردن و اگر از سوی مردم باشد به معنی ناسزا و دعا است [۸۰۲].

می‎گویم: لعنت اگر از سوی مردم باشد یعنی اینکه آنها با لعنت کردن می‎خواهند که فرد لعنت شده از خداوند دور باشد و فقط مطلق ناسزا و فحش مراد نیست.

-(فلانی و فلانی را) یعنی صفوان بن امیه و سهیل بن عمرو و حارث بن هشام، چنان‎که در روایتی که بعد از این می‎آید توضیح داده شده است و از این حدیث ثابت می‎شود که دعا کردن علیه مشرکین و نام‌بردن کسانی که دعای بد می‎شوند در نماز جایز است و اشکالی به نماز وارد نمی‎کند.

گفته‌اش: (بعد از سمع الله لمن حمده، این دعا را می‌گفت) ابوالسعادت می‎گوید: سمع الله لمن حمده یعنی ستایش او را شنیده و پذیرفت [۸۰۳].

سهیلی می‎گوید: مفعول سمع محذوف است. چون شنیدن به گفته‎ها و صداها متعلق است نه به غیر از آن و لام به معنی زایدی اشاره دارد که استجابت همراه با شنیدن است، پس این کلمه هم دارای ایجاز است و همچنین بر مفهوم اضافه‎ای دلالت دارد که استجابت کسی است که حمد می‎گوید.

حافظ ابن قیمّ/می‎گوید: «سمع اللهُ لمن حمده» با «لام» متعدی شده چون متضمن «او را اجابت کرد» می‎باشد و در اینجا حذفی نیست، بلکه این معنی در ضمن وجود دارد [۸۰۴].

گفته‌اش: (ربنا و لک الحمد) در بعضی از روایات بخاری «واو» در وسط نیامده است [۸۰۵].

نووی می‌گوید: یکی بر دیگری ترجیح ندارد [۸۰۶].

و ابن دقیق العید می‎گوید: گویا اثبات «واو» بر معنی اضافه دلالت می‎کند، چون تقدیرش می‌شود: ربنّا استجب ولک الحمد، پس هم معنی دعا را در بر دارد و هم مشتمل بر معنی خبر است [۸۰۷].

همچنین شیخ الاسلام می‎گوید: «حمد ضد ذمّ است؛ حمد یعنی ستایش خوبیهای محمود همراه با محبت او و ذم یعنی مذمت و ذکر بدی‎های مذموم همراه با نفرت داشتن از او [۸۰۸]».

ابن قیم نیز همین طور گفته است و اینگونه بین حمد و مدح فرق گذاشته است که «بیان خوبیهای کسی دیگر یا بدون محبت و اراده است، یا همراه با محبت و اراده است، اگر اولی باشد مدح گفته می‎شود و اگر دومی باشد حمد است. پس حمد یعنی بیان خوبی‎های محمود همراه با دوست داشتن و تعظیم او، از این رو خبری است که متضمن انشاء است، بر خلاف مدح که خبر محض است. پس وقتی کسی می‎گوید: الحمدلله، یا می‎گوید: ربّنا و لک الحمد، سخن او متضمن خبر دادن او از همه آن اموری است که خداوند به خاطر آن ستوده می‎شود و این مستلزم اثبات هر کمالی برای خداوند است که بر آن ستایش می‎شود، از این رو این کلمه برای کسی جز خداوند شایسته نیست و او حمید و مجید است [۸۰۹].

و در این تصریح شده که امام هم سمع الله لمن حمده و هم ربنا ولک الحمد را می‎گوید و این قول شافعی، احمد و ابو یوسف است. و مالک و ابوحنیفه مخالفت کرده‎اند و گفته‎اند: پیشنماز فقط به گفتن سمع الله لمن حمده اکتفا کند.

گفته‌اش: (و در روایتی آمده است: علیه صفوان بن امیه و سهیل بن عمرو و حارث ابن هشام دعا می‎کرد).

پیامبرجبه خاطر آن علیه آنها دعا می‎کرد چون روز جنگ احد آنها سران مشرکین بوده و سبب مشکلاتی که بر پیامبر آمده بود اینها و ابوسفیان بودند و با وجود این خداوند دعای پیامبر را علیه آنها نپذیرفت بلکه آیه نازل فرمود که: ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ أَوۡ يُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ١٢٨[آل عمران: ۱۲۸] «‏(ای پیامبر!) به دست تو کاری نیست؛ الله بخواهد توبه‌شان را می‌پذیرد یا عذابشان می‌کند؛ چرا که آنان ستمکارند».و خداوند به آنها توفیق توبه داد و آنها همراه پیامبر ایمان آوردند، با وجود اینکه کارهایی کرده بودند که بیشتر کافران نکرده بودند.

از آن جمله اینکه در شهر پیامبر جبه جنگ ایشان رفتند و سر ایشان را زخمی کردند، دندانش را شکستند و خویشاوندان مؤمن پیامبرجرا کشتند و انصار را کشتند و کشته شده‎های مسلمین را مُثله کردند و شرک و کفرشان را اعلام کردند و با وجود همه‌ی اینها پیامبرجنتوانست خطر آنها را از خود و اصحابش دفع کند، همان‎طور که خداوند متعال می‎فرماید: ﴿قُلۡ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا٢١ قُلۡ إِنِّي لَن يُجِيرَنِي مِنَ ٱللَّهِ أَحَدٞ وَلَنۡ أَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدًا٢٢ إِلَّا بَلَٰغٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِسَٰلَٰتِهِۦۚ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَإِنَّ لَهُۥ نَارَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا٢٣[الجن: ۲۱-۲۳]. «بگو: من، مالک هیچ زیان و یا هدایتی برای شما نیستم. بگو: هیچ‌کس مرا نمی‌تواند از عذاب الله پناه دهد و هرگز پناهگاهی جز او نمی‌یابم. وظیفه‌ام تنها ابلاغ (پیام) از سوی الله و رساندن پیام‌های اوست. و هرکس از الله و پیامبرش نافرمانی کند، پس بی‌گمان آتش دوزخ در انتظار اوست و چنین کسانی جاودانه و برای همیشه در دوزخ می‌مانند».

بلکه پیامبرجبه پروردگارش پناه برد به خداوندی که بر نفع و ضرر تواناست و بر نابودکردن آنها تواناست و ایشان علیه آنها در نماز فرض با صدای بلند دعا کرد و پشت سر ایشان بزرگان اولیاء به دعای ایشان آمین گفتند.

با وجود همه این چیزها خداوند دعایشان را نپذیرفت بلکه به آن کفار توفیق توبه داد و آنها ایمان آوردند، پس اگر سود و زیان در دست پیامبرجمی‎بود با آنها در مقابل این کارهای بزرگ و خطرناکی که انجام داده بودند کاری می‎کرد که سزایشان باشد، اما کار همان‎طور است که خداوند می‎فرماید: ﴿هَٰذَا بَلَٰغٞ لِّلنَّاسِ وَلِيُنذَرُواْ بِهِۦ وَلِيَعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا هُوَ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ وَلِيَذَّكَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٥٢[إبراهیم: ۵۲]. «این پیامی برای مردم است تا به آنان هشدار داده شود و بدانند که او یگانه معبود برحق است و (نیز برای) اینکه خردمندان پند بگیرند».

پس چگونه قبرپرستان می‎گویند که اولیا و صالحان سود و زیان می‎رسانند، بلکه معتقدند طاغوت‎هایی- که آنها را جذب کننده و فقرا می‌خوانند- و آنها را به فریاد می‎خوانند، به آنها سود می‎رسانند و هر کسی به آنها پناه ببرد او را یاری می‎دهند و در خشکی، دریا و در سفر و حضر آنها را به فریاد می‎خوانند.

مؤلف می‎گوید: (و در این‌باره از ابوهریره روایت است که گفت وقتی خداوند این آیه را نازل کرد که: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤[الشعراء: ۲۱۴] «و به خویشاوندان نزدیکت هشدار بده».پیامبرجدر میان ما بلند شد و گفت: ای گروه قریش، خودتان را نجات دهید، من در برابر خدا برایتان کاری نمی‎توانم بکنم، ای عباس بن عبدالمطلب! در برابر خداوند من برایت کاری نمی‎توانم بکنم، ای صفیه عمّه‌ی پیامبرخدا، برایت در برابر خدا کاری نمی‎توانم بکنم، ای فاطمه دختر محمد، هر چه می‎خواهی از اموال و دارایی‎ام بخواه، اما در برابر خدا برایت نمی‎توانم کاری بکنم).

گفته‌اش: (و در آن) یعنی در صحیح بخاری روایت شده است [۸۱۰].

حافظان حدیث در مورد اسم ابوهریره بیش از سی قول گفته‎اند و نووی این را صحیح قرار داده است که اسم ابوهریره عبدالرحمان بن صخر است [۸۱۱]. چنان‎که حاکم در «المستدرک» از ابوهریره روایت کرده است که گفت: اسم من در دوران جاهلیت عبدشمس بن صخر بود و آنگاه وقتی مسلمان شدم اسم مرا عبدالرحمان گذاشتند [۸۱۲].

و غیر از او دیگران گفته‎اند که اسم او عبدالله بن عمرو بوده است و گفته‎اند ابن عامر بوده و ابن کلبی می‎گوید: اسم او عمیر بن عامر است. و گفته می‎شود که در دوران جاهلیت اسم او عبد شمس و کنیه‎اش ابوالأسود بوده است، آنگاه پیامبرجاو را عبدالله نامیده و کینه‎اش را ابوهریره گذاشت.

و دولابی با اسناد خود از ابوهریره روایت می‎کند: «پیامبرجاو را عبدالله نامید [۸۱۳]». او از قبیله‌ی دوس و از بزرگان صحابه، حفاظ و علمای صحابه می‎باشد، بیشتر از دیگران از پیامبرجحدیث حفظ کرد و در کتاب‎های حدیث بیش از پنج هزار حدیث از او روایت شد، وی در سال ۵۷ یا ۵۸ یا ۵۹ هجری در سنّ ۷۸ سالگی در گذشت. [۸۱۴]

گفته‌اش: (پیامبرجدر میان ما بلند شد) در روایت صحیح از ابن عباس روایت است که: پیامبرجبر کوه صفا بالا رفت [۸۱۵].

گفته‌اش: (وقتی خداوند بر پیامبر این آیه را نازل کرد که: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤[الشعراء: ۲۱۴] «و به خویشاوندان نزدیکت هشدار بده».عشیره یعنی فرزندان پدر و خویشاوندان نزدیک از سوی پدر و یا به معنی قبیله است. و(الأقربين) یعنی نزدیکان چون خویشاندان نزدیک به نیکی و احسان دینی و دنیوی شما مستحق‎ترند، چنان‎که خداوند متعال می‎فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَأَهۡلِيكُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ عَلَيۡهَا مَلَٰٓئِكَةٌ غِلَاظٞ شِدَادٞ لَّا يَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ٦[التحریم: ۶] «ای مؤمنان! خود و خانواده‌ی خود را از آتشی که هیزمش مردم و سنگ‌ها هستند، حفظ کنید. فرشتگان خشن و سخت‌گیری بر آن گماشته شده‌اند که از آنچه الله به آنان دستور داده، سرپیچی نمی‌کنند و هر چه فرمان می‌یابند، به‌اجرا در می‌آوردند».

و پیامبرجدر پاسخ کسی که به ایشان گفت: با چه کسی نیکی کنم؟ فرمود: «مادرت» گفت: بعد از او به چه کسی؟ فرمود: مادرت، گفت: بعد به چه کسی؟ فرمود: پدرت و سپس خواهر و برادرت [۸۱۶].

زیرا هنگامی که پیامبر، فرمان خدا را در مورد خویشاوندان انجام دهد، این سبب می‎شود تا دیگران بهتر و بیشتر اطاعت نمایند و برای این است که پیامبر در زمینه‌ی دعوت، نسبت به خویشاندان نزدیک دچار رأفت نشده و در ترساندن آنها از عذاب الهی ابایی نداشته باشد، از این رو فرمان یافت تا آنها را بترساند و همچنین خداوند به ایشان فرمان داد تا به طور عام مردم را هشدار دهد و بترساند، چنان‎که می‎فرماید: ﴿فَإِنَّمَا يَسَّرۡنَٰهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ ٱلۡمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِۦ قَوۡمٗا لُّدّٗا٩٧[مریم: ۹۷]. «‏به‌راستی خواندن قرآن را بر زبانت آسان نمودیم تا با آن به پرهیزکاران نوید دهی و مردم ستیزه‌گر را بترسانی». و می‎فرماید: ﴿لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أُنذِرَ ءَابَآؤُهُمۡ فَهُمۡ غَٰفِلُونَ٦[یس: ۶]. «تا به مردمی که پدرانشان هشدار نیافته‌اند و از این‌رو غافل و بی‌خبرند، هشدار دهی».این دو با هم تضادی ندارند، چون انذار و هشدار ویژه‌ی فردی از افراد انذار و هشدار عام است.

«ای گروه قریش خود را نجات دهید» یعنی با توحید خدا، اخلاص عبادت برای او، شرک نورزیدن به او، اطاعت از فرامینش و بازآمدن از آنچه وی نهی کرده، خود را نجات دهید و همه‌ی اینها بهای نجات و رهایی از عذاب خدا هستند، اما اعتماد بر اصل و نسب و ترک اسباب، نزد خداوند فایده‎ای ندارد و سبب نجات از عذاب خدا نمی‎شود.

و پیامبرجوقتی فرمود: «در برابر عذاب خدا برایتان نمی‎توانم کاری بکنم» این توهم را دفع نمود که شاید بعضی‎ها گمان کنند که پیامبرجبا شفاعت خود می‎تواند آنها را نجات دهد، پس وقتی ایشان برای خودش مالک سود و زیانی نیست و اگر نافرمانی خدا را انجام دهد نمی‌تواند عذاب خدا را از خود دفع کند، به طریق اولی نمی‎تواند به دیگران سودی برساند یا زیان را از آنها دفع کند و یا از عذاب خدا را از آنها دور نماید؟ چنان‎که خداوند می‎فرماید: ﴿قُلۡ إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ١٣[الزمر: ۱۳]. «‏بگو: اگر از پروردگارم نافرمانی کنم، از عذاب روزی بزرگ می‌ترسم». اما شفاعت پیامبرجبرای بعضی‎ از گناهکاران. لطفی از سوی خدا بر پیامبر و آنهاست، نه اینکه پیامبرجبرای هر کسی که بخواهد شفاعت می‎کند و هر کس را که بخواهد به بهشت می‎برد.

و در صحیح بخاری [۸۱۷]بعد از «لا أغني عنكم من الله شيئاً» آمده: «يا بني عبد مناف، لا أغني عنكم من الله شیئاً»

شاید مؤلف آن را به اختصار ذکر کرده است. [۸۱۸]

گفته‌اش: (یا عباسُ بن عبدالمطلب) «ابنَ» منصوب است و در «عباس» رفع و نصب جایز است و همین‎طور در «يا صفيه عمة رسول الله»«ويا فاطمةُ بنتَ محمد»

گفته‌اش: «از مالم هر چه می‎خواهی از من بخواه».

در روایت مسلم از عایشه لآمده که گفت: وقتی این آیه نازل شد که: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤[الشعراء: ۲۱۴] پیامبرجبلند شد و گفت: ای فاطمه دختر محمد، ای صفیه دختر عبدالمطلب، ای فرزندان عبدالمطلب، هر چه از مالم می‎خواهید از من بخواهید [۸۱۹]».

پیامبرجتوضیح داد که او آنها را از عذاب خدا نجات نداده و وارد بهشت نمی‎کند و آنها را به خدا نزدیک نمی‎گرداند و تنها چیزی که آنها را به خدا نزدیک می‎کند و وارد بهشت می‎نماید و از دوزخ نجات می‎دهد، اطاعت از خداوند است.

و اما آنچه از امور دنیا که در توان پیامبر است از آنها دریغ نمی‎ورزد، چنان که فرمود: «از مالم هر چه می‎خواهید از من بخواهید». [۸۲۰]و چنان که فرمود: «شما با من خویشاوندی دارید که آن را برقرار می‎دارم». احمد و عبد بن حُمَید و ابن منذر روایت کرده‎اند [۸۲۱]. و امام مسلم در حدیث دیگری نیز آن را روایت کرده است [۸۲۲].

پس وقتی پیامبرجکه سرور پیامبران است به خویشاوندان مؤمن خود و به دیگران و به خصوص به بانوی زنان جهان و عمو و عمه‌ی خود می‎گوید که نمی‎تواند برایشان کاری بکند و ایمان داریم که او جز حق نمی‎گوید؛ و وقتی به آنچه بسیاری از مردم در مورد پیامبرجو دیگر انبیا و صالحان عقیده دارند ـ که سود و زیان می‎رسانند و از عذاب الهی نجات می‎دهند، تا جایی که صاحب قصیده‌ی «البردة» می‎گوید:

فإنَّ مِن جُودِكَ الدُنيا و ضَرَّتَها
وَمِن عُلُومِكَ عِلمَ اللَّوحِ والقَلَمِ

دنیا و آخرت از بزرگواری و سخاوتمندی تو هستند و علم لوح و قلم از دانش‎های تو است ـ تفکر کنیم توحید برایمان آشکار گشته و غربت دین را در می‌یابیم.

پس آنچه پیامبرجفرموده کجا و آنچه صاحب «البردة»، بُرعی و امثالشان از مداحان پیامبرجمی‌گویند کجا؟

کسانی که ایشان را به چیزهایی ستوده‎اند که پیامبر شب و روز از آن اظهار برائت می‎نمود و بیان فرمود که این چیزها فقط مخصوص خداوند است، چنان‎که خداوند متعال می‎فرماید: ﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ١٨٨[الأعراف: ۱۸۸] «بگو: من برای خودم مالکِ هیچ نفع و ضرری نیستم، مگر آنچه الله بخواهد. و اگر غیب می‌دانستم، سود بسیاری برای خودم فراهم می‌ساختم و هیچ زیانی به من نمی‌رسید. من برای مؤمنان تنها هشداردهنده و مژده رسانم».

﴿فَذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُۖ فَأَنَّىٰ تُصۡرَفُونَ٣٢ كَذَٰلِكَ حَقَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى ٱلَّذِينَ فَسَقُوٓاْ أَنَّهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ٣٣[یونس: ۳۲-۳۳]. «بنابراین پس از حق چیزی جز گمراهی و ضلالت وجود ندارد. پس چگونه(از حق) رویگردان می‌شوید؟ این‌چنین فرمان پروردگارت بر فاسقان نافرمان تحقق یافت که آنان ایمان نمی‌آورند»..سوگند به خدا عقلهایی که سخن پروردگارشان را ترک کرده‎اند و سخن پیامبرشان را به خاطر وسوسه‎ها و آنچه شیطان به دلشان می‎آورد ترک گفته‎اند، سرگشته شده‎اند.

عجیب این است که شیطان آنها را با چیزی فریب داده که بوسیله‌ی آن به هدفش رسیده است و این شرک را در قالب محبّت و تعظیم پیامبرجو محبت صالحان و تعظیم آنها به آنان نشان داده است. و حال آن که سوگند به خدا تبرئه‌ی پیامبران و صالحان از این محبت و تعظیم، تعظیم و محبت حقیقی با آنهاست و باید آنها را از چنین محبّت نادرستی پاک دانست.

شیطان توحید و اخلاص را به آنها به عنوان بغض و دشمنی با پیامبر و صالحان معرفی کرده است، اما آنها نمی‎فهمند که آنان با این کار خود خداوند را مورد عیب‌جویی قرار داده و حق او را تباه کرده‎اند و به پیامبرجو صالحان طعنه زده‎اند.

اما عیب جویی آنها از خداوند این است که مخلوق ناتوان و ضعیف را همانند پروردگار توانا قرار داده‎اند و گفته‎اند که مانند خدا سود و زیان می‎رساند.

و اما تقصیر آنها در حق الله متعال به این صورت است که عبادت‎ها همه حق خداوند متعال‌اند و وقتی آنها چیزی از عبادت را برای غیر الله انجام می‎دهند حق خداوند را تلف کرده‎اند.

و عیب‎جویی آنها از پیامبرجو صالحان این است که گمان می‎برند پیامبرجو صالحان از کارشان راضی هستند و یا آنها را به این کارها فرمان داده‎اند، اما هرگز پیامبرجو صالحان از چنین چیزی راضی نبوده و به آن دستور نداده‎اند، خداوند متعال می‎فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ٢٥[الأنبیاء: ۲۵]. «و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که هیچ معبود برحقی جز من وجود ندارد؛ پس مرا عبادت و پرستش کنید».

مؤلف می‌گوید: در حدیث فواید و آموزه‌هایی علاوه بر اینها نیز آمده است. از آن جمله اینکه پیامبرجدر این مورد جدّی و قاطع بودند، طوری که ایشان چنان برای توحید تلاش می‎نمود که او را دیوانه نامیدند. همچنین اگر مسلمانی امروز به توحید با جدیت و قاطعیت فرا بخواند او را دیوانه می‎گویند [۸۲۳].

این حقیقت بیانگر این است که باید در کارها کوشید و از تنبلی و فقط تکیه کردن به افراد، دوری گزید، چنان‎که افراد کوتاه فکر و نادان فقط با اعتماد بر اینکه به پیامبرجیا صالحی منتسب هستند در انجام اعمال صالح نمی‎کوشند اما پیامبرجوقتی دختر، عمه، عمو و خویشاوندانش را اینگونه خطاب می‎کند، این تذکری است به فرزندان آنها، چون وقتی پیامبرجنه تنها برای اینها نمی‎تواند کاری بکند پس به طریق اولی برای فرزندانشان نیز نمی‎تواند کاری انجام دهد.

خداوند متعال در مورد کسانی که فقط به همین بسنده کرده‎اند که از نسل پیامبران هستند و از فرامین آنها اطاعت نمی‎کنند می‎گوید:﴿تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٣٤[البقرة: ۱۳۴]. «آنها، امتی بودند که درگذشتند و اعمالشان، از آنِ خودشان است و اعمال شما، از آنِ خودتان؛ و شما، مسؤول اعمال آنها نخواهید بود».

بنابراین نزدیکترین فرد به پیامبرجکسانی‎اند که در زندگی و مرگ از او اطاعت می‎نمایند، چنان‎که پیامبرجمی‎فرماید: «هان آگاه باشید خاندان فلان اولیا و دوستان من نیستند، بلکه دوست من خدا و مؤمنان صالح هستند [۸۲۴]».

عبد بن حُمَید از حسن بصری روایت می‎کند که پیامبرجقبل از وفاتش اهل بیت خویش را گرد آورد و فرمود: «هان آگاه باشید عملکرد من از آن من و عملکرد شما از آن شماست، آگاه باشید در برابر خدا برایتان کاری نمی‎توانم بکنم،آگاه باشید که از میان شما پرهیزکارانتان دوستان من می‌باشند، آگاه باشید اگر روز قیامت دنیا را بر دوش‌هایتان حمل کرده با خود بیاورید (اهل دنیا باشید) و مردم آخرت بر دوششان باشد ، شما را نخواهم شناخت [۸۲۵]».

[۷۸۰] تفسیر ابن کثیر ۳/۵۵۲. [۷۸۱] عبد بن حمید و ابن منذر روایت کرده‌اند، چنان که در الدر المنثور ۷/۱۵ آمده و ابن جریر در تفسیرش ۲۲/۱۲۶ و ابن أبی حاتم در تفسیرش ۱۷۹۶۴ این را روایت کرده و اسناد آن صحیح است. [۷۸۲] این از کلام ابن کثیر در تفسیرش می‌باشد ۳/۵۵۲ [۷۸۳] بخاری ۵/۴۲ کتاب المغازی ش: ۲۲ [۷۸۴] مسند امام احمد ۳/۲۰۱-۱۷۸، سنن ترمذی ۳۰۰۲، ابن ماجه ۴۰۲۷ و السنن الکبری نسائی ۱۱۰۷۷ و غیره. [۷۸۵] صحیح مسلم ش۱۷۹۱ [۷۸۶] سیره ابن هشام ۳/۳۰ اسنادش صحیح است. [۷۸۷] ابن هشام در السیرة ۲۸ ـ ۳/۲۷ از رُبیح بن عبدالرحمان روایت کرده و ابن السّکن آن را به طریق موصول روایت کرده و ربیح منکر الحدیث است. امام بخاری گفته است. و ابن أبی عاصم در الأحاد و المثانی ۲۰۹۷ و بغوی آن را روایت کرده چنان که در الإصابة ۵/۷۲۷ آمده و حاکم ۳/۵۶۳ و طبرانی ۵۴۳۰ از أبی سعید روایت نموده و حاکم سکوت کرده و ذهبی گفته اسناد مبهم و تاریکی است. [۷۸۸] طبرانی در الکبیر به شماره ۷۵۹۶ و در مسند الشامیین ۴۴۴ آن را روایت کرده و اسناد آن ضعیف است، هیثمی در المجمع ۶/۱۱۷ می‌گوید: در این اسناد حفص بن عمر عدنی قرار دارد که ضعیف است. [۷۸۹] المفهم ۳/۶۴۹ [۷۹۰] شرح نووی بر صحیح مسلم ۱۲/۱۴۸ [۷۹۱] فتح الباری۷/۳۶۶ [۷۹۲] ظاهراً – والله أعلم- بین گفته‌ی کسی که گفته سر پیامبر زخمی شده و بین قول کسی که گفته چهره‌اش مجروح شده تضادی نیست، چون پیشانی ایشان جزخمی شده چنان که در روایت امام احمد ۳/۹۹ و ابن حبان ۶۹۸۰ آمده است و پیشانی به سر و چهره هر دو تعلق دارد. [۷۹۳] شرح نووی مسلم ۱۲/۱۴۸ [۷۹۴] شیخ عبدالرحمن بن الحسن می‌گوید: یعنی دچار غلو و عبادت پیامبران نشوند، فتح المجید ۱/۳۳۱ [۷۹۵] إکمال العلم بفوائد مسلم ۶/۱۶۴ [۷۹۶] اینگونه حافظ در الفتح ۷/۳۶۶ این را با این کلمات به مسلم نسبت داده است، اما در نسخه‌ی چاپی مسلم ۳/۱۴۱۷ با این کلمات آمده: چگونه قومی کامیاب می‌شوند که صورت پیامبرشان را زخمی می‌کنند و دندانش را می‌شکنند و او آنها را به سوی خدا فرا می‌خواند، آنگاه خداوند آیه نازل کرد: ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌو عبارتی که شیخ ذکر کرده آن را عبد بن حمید در مسندش ۱۲۰۴ از طریق روح بن عبادة از حمّاد بن مسلمه از ثابت از انس سبا همین سند روایت کرده است. [۷۹۷] الکشّاف زمحشری۱/۴۴۰. [۷۹۸] ابن جریر۴/۸۶ و تفسیر ابن أبی حاتم ش۴۱۲۷ و صحیح است. [۷۹۹] بخاری:۴۰۶۹. [۸۰۰] بخاری۴۰۷۰ از سالم بن عبدالله به صورت مرسل همچنانکه حافظ در الفتح ۷/۳۶۶ گفته و مسند احمد۲/۹۳ به صورت موصول و ترمذی در السنن ۳۰۰۴ آن را حسن و غریب دانسته است. [۸۰۱] سنن نسائی۲/۲۰۳. [۸۰۲] النهایة فی غریب الحدیث و الأثر۴/۲۵۵. [۸۰۳] النهایة فی غریب الحدیث و الأثر۲/۴۰۱. [۸۰۴] بدائع الفوائد۲/۳۰۷-۳۰۸. [۸۰۵] بخاری البغا۶۸۹ و مسلم۴۰۹. از حدیث ابوهریره. [۸۰۶] شرح صحیح مسلم ۴/۱۲۱. [۸۰۷] احکام الأحکام شرح عمدة الأحکام ابن دقیق العید۲/۲۴۲. [۸۰۸] مجموع الفتاوی۱۴/۳۱۲. [۸۰۹] بدائع الفوائد۲/۳۲۵- ۳۲۶. [۸۱۰] بخاری۲۶۰۲ و مسلم۲۰۶. [۸۱۱] تهذیب الاسماء، نووی۲/۵۴۶. [۸۱۲] بخاری التاریخ الکبیر۶/۱۳۲، و مستدرک حاکم ۳/۵۷۹ ابن عساکر ۶۷/۲۹۸؛ و در اسناد آن راوی مبهمی است. [۸۱۳] این حدیث را بغوی در معجم الصحابه روایت کرده چنان ‎که در الإصابة ۷/۴۲۶-۴۲۷ آمده و از طریق او ابن عساکر در تاریخ خود ۶۷/۲۹۸ روایت کرده و در اسناد آن ابراهیم بن فضل مخزومی قرار دارد که متروک است. و دولابی در الکنی و الأسماء۱/۱۸۲ از عبیدالله بن أبی رافع و مقبری روایت می‎کند که گفته‎اند: اسم ابوهریره قبل از اسلام عبدشمس بود، وقتی مسلمان شد، اسم او به عبدالله بن عامر بن عبدالنشر تغییر یافت. و نشر بتی در سرزمین آنها بود و در اسناد این روایت محمد بن دینار ازدی قرار دارد که حدیثش ضعف دارد و اگر با او در روایت مخالفت نشود حدیث او حسن گفته می‎شود. [۸۱۴] الاصابة فی تمییز أسماء الصحابة ۷/۴۲۵. [۸۱۵] صحیح بخاری ۴۶۸۷ و صحیح مسلم۲۰۸. [۸۱۶] این حدیث مرکب از دو حدیث است اول روایت ابوهریره که گفت: گفتم: ای پیامبر خدا! چه کسی سزاوارتر است که به او نیکی کنم؟ فرمود: «مادرت» گفت: بعد از او به چه کسی؟ فرمود: مادرت، گفت: بعد به چه کسی؟ فرمود: پدرت و سپس هر که برایت نزدیک‌تر باشد. ابن ماجه در سنن به شماره: ۳۶۵۸ روایت کرده و اصل آن در صحیحین است. و مانند آن را معاویه بن حیدة روایت کرده است. و دوم روایت بکر بن حارث الأنماری است که گفت: یا رسول الله! چه کسی مستحق‌تر است که به او نیکی نمایم؟ فرمود: مادرت، پدرت، خواهرت، برادرت و نزدیکانت که بعد از آن می‌آید، این حقی واجب و خویشاوندی است که باید نگه داشته شود. بخاری در الأدب المفرد۴۷، و التاریخ الکبیر۷/۲۳۰ و أبوداود در سنن۵۱۴۰ روایت کرده و اسناد آن حسن است، به شرطی که کُلَیب بن منفعه آن را از جدش بکر حنفی شنیده باشد. و ذهبی در مورد کلیب گفته: او راوی وسط (یعنی نه حجت است و نه رد شده است و به عنوان شاهد اعتبار دارد) است. و این حدیثش با شواهدی که دارد به درجه‌ی حسن می‌رسد. والله أعلم. [۸۱۷] صحیح بخاری ۲۶۰۲ البغا. [۸۱۸] این جمله در روایت مسلم ۲۰۶ نیامده و فقط بخاری آن را ذکر کرده است. [۸۱۹] صحیح مسلم، ش۲۰۵. [۸۲۰] صحیح مسلم۲۰۵ روایت عایشه ل. [۸۲۱] بخشی از حدیثی است که مسلم در صحیح ۲۰۴ و احمد در مسند۲/۳۳۳، ۵۱۹، ۳۶۰ و عبد بن حمید و ابن منذر چنان که در الدر المنثور ۶/۳۲۴ از ابوهریره روایت کرده است. و بخاری در صحیح۵/۲۲۳۳ از حدیث عمروبن عاص به صورت معلق و در الأدب المفرد به صورت موصول آورده است. و در تغلیق التعلیق۵/۸۷ آمده، و من نتوانستم آن را در نسخه‌ی مطبوع بیابم. [۸۲۲] همین حدیث است و حدیثی دیگر نیست. والله أعلم [۸۲۳] مسئله دوازدهم [۸۲۴] صحیح بخاری۵۶۴۴ البغا و مسلم۲۱۵ از حدیث عمرو بن عاص. [۸۲۵] آن را عبد بن حمید چنانکه در الدر المنثور۵/۹۶ آمده از حسن بصری به طور مرسل روایت کرده و طبرانی در المعجم الکبیر۱۸/۱۶۱ به صورت موصول روایت کرده و اسناد آن ضعیف است، و حدیث شاهدی نزد بخاری در الأدب المفرد ش۸۹۷ دارد، ابن أبی عاصم در السنه۲۱۳ از ابوهریره روایت کرده است و حدیث حسن است، گر چه دارالقطنی در العلل۹/۲۹۲ گفته: صحیح این است که حدیث به طور مرسل از ابی سلمه روایت شده است.