توضیح و شرح باب:
ما جاء فی قول الله تعالی: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٦٧﴾[الزمر: ۶۷]. (احادیث و آثاری که دربارهی معنای آیهی: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٦٧﴾وارده شده اند)
مؤلف میگوید: (عن ابن مسعودسقال: «جاء حبر من الأحبار إلی رسول اللهجفقال: یا محمد، إنا نجد أن الله یجعل السموات على إصبع، والأرضین على إصبع، والشجر على إصبع، والماء على إصبع، والثری على إصبع، وسائر الخلق على إصبع، فیقول: أنا الملك». فضحك النبیجحتی بدت نواجذه؛ تصدیقاً لقول الحبر، ثم قرأ:﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾[الزمر: ٦٧] متفق علیه). [۲۵۰۴]
وفی روایة لـمسلم: «و الجبال و الشجر على إصبع، ثم یهزُّهنَّ، فیقول أنا الـملك، أنا الله» [۲۵۰۵].
وفی روایة للبخاری: «یجعل السماوات على إصبع، والماء والثری على إصبع، وسائر الخلق على إصبع» أخرجاه.) [۲۵۰۶]
(از ابن مسعودس روایت است که گفت: «دانشمندی از دانشمندان یهود نزد رسولاللهجآمد و گفت: ای محمد! در کتاب ما هست که الله آسمانها را روی یک انگشت، زمینها را روی یک انگشت، درختان را روی یک انگشت، آب را روی یک انگشت، خاک را روی یک انگشت و سایر آفریدهها را روی یک انگشت قرار میدهد و میفرماید: من فرمانروا هستم». پیامبرجخندید تا جایی که دندانهای پیشینش نمایان شد و با این خندهاش، گفتهی آن دانشمند یهودی را تصدیق نمود. سپس این آیه را خواند: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾«آنان آن گونه که شایسته است خدا را نشناختهاند (خدا آن ذاتی است که) در روز قیامت سراسر کره زمین یکباره در مشت او قرار دارد».[متفق علیه].
در روایتی از مسلم آمده است: «و کوهها و درختان را روی یک انگشت قرار میدهد و سپس آنها را تکان میدهد و میگوید: من فرمانروا هستم، من الله هستم».
در روایتی از بخاری آمده است: «آسمانها و زمین را روی یک انگشت، آب و خاک را روی یک انگشت و سایر آفریدهها را روی یک انگشت قرار میدهد».[متفق علیه].
عبارت: (باب ما جاء فی قول الله تعالی: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٦٧﴾یعنی احادیث و آثاری که راجع به معنای این آیه وارد شدهاند.
عماد ابن کثیر/ در تفسیر این آیه میگوید: «خدای متعال میفرماید: مشرکان قدر خدا را آنگونه که باید، نشناختند تا جایی که غیر خدا را همراه خدا پرستش کردند در حالی که الله، عظیم و بزرگی است که عظیمتر از او وجود ندارد. بر هر چیزی تواناست. مالک هر چیزی است. و هر چیزی تحت تسلط و قدرت الله میباشد. مجاهد میگوید: این آیه دربارهی قریش نازل شده است. سدی در تفسیر آیهی فوق میگوید: «مشرکان، خدا را آن گونه که باید عظیم و بزرگ ندانستند». محمد بن کعب در تفسیر آن میگوید: اگر مشرکان، قدر خدا را آن گونه که باید، میدانستند، او را تکذیب نمیکردند [۲۵۰۷]. علی بن ابی طلحه از ابن عباس نقل کرده که در تفسیر این آیه گفته است: «آنان کافرانی بودند که به قدرت و توانایی خدا بر آنان، ایمان نداشتند. پس هرکس ایمان آورد که خدا بر هر چیزی تواناست، قدر خدا را آنگونه که باید، شناخته و هرکس به آن ایمان نیاورد، قدر خدا را آن گونه که باید، نشناخته است» [۲۵۰۸].
احادیث زیادی دربارهی این آیه وارد شدهاند. روش صحیح در برخورد با این مسأله و امثال آن، روش سلف صالح است. و آن، این است که آیات و احادیث وارده در این زمینه، آنگونه که آمدهاند، باید آن ذکر شده و به آن ایمان داشت، بدون آنکه برای آن، کیفیت قائل شد و بدون آنکه، آن را تحریف نمود. ابن کثیر در اینجا حدیث ابن مسعود را آورده همان طور که مؤلف/ در این باب، آن را بیان کرده است.
ابن کثیر افزود که بخاری در چند جای صحیحش، امام احمد، مسلم، ترمذی و نسائی، همگی این حدیث را از طریق حدیث سلیمان بن مهران - اعمش - از ابراهیم از عبیده از ابن مسعود مانند آن را روایت کردهاند.
امام احمد میگوید: معاویه برای ما حدیث نقل کرد و گفت که اعمش از ابراهیم از علقمه از عبدالله برای ما حدیث نقل کرد و گفت: «مردی از اهل کتاب پیش پیامبرجآمد و گفت: ای ابوالقاسم! آیا خبر داری که الله، مخلوقات را روی یک انگشت، آسمانها را روی یک انگشت، زمینها را روی یک انگشت، درختان را روی یک انگشت و خاک را روی یک انگشت، حمل میکند؟ رسول اللهجخندید تا جایی که دندانهای پیشینش نمایان شد. راوی گفت: آنگاه خدا این آیه را نازل فرمود: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٦٧﴾«آنان آن گونه که شایسته است خدا را نشناختهاند و روز قیامت همهی زمین در مشت او قرار دارد و آسمانها با دست راستش در هم پیچیده میشود. او از آنچه شریکش میسازند، پاک و منزه است». بخاری، مسلم و نسائی نیز از چندین طریق، این حدیث را از اعمش روایت کردهاند [۲۵۰۹].
امام احمد میگوید: حسین بن حسن اشقر برای ما حدیث نقل کرد و گفت که ابوكُدَینَة از عطاء از ابوضُحی از ابن عباس برای ما حدیث نقل کرد که ابن عباس گفت: یک نفر یهودی از کنار رسول اللهجکه نشسته بود، عبور کرد و گفت: ای ابوالقاسم! روزی که خدا، آسمانها را روی این - به انگشت سبابهاش اشاره کرد - و زمین را روی این انگشت و آب را روی این انگشت و کوهها را روی این انگشت و سایر مخلوفات را روی این انگشت - در همهی اینها به انگشتانش اشاره میکرد - قرار میدهد، چه میگویی؟ پس خدای عزّ و جل این آیه را نازل کرد: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٦٧﴾
همچنین ترمذی در مبحث «التفسیر»، با سند خود از ابوضُحی، مسلم بن صُبَیح این حدیث را روایت کرده و دربارهاش میگوید: این حدیث، حسن صحیح غریب است، جز از این طریق، این حدیث را نمیشناسیم [۲۵۱۰].
سپس بخاری میگوید: سعید بن عُفیر برای ما حدیث نقل کرد و گفت که لیث برای ما حدیث نقل کرد و گفت که عبدالرحمن بن خالد بن مسافر از ابن شهاب از ابوسلمه بن عبدالرحمن برایم حدیث نقل کرد و گفت که ابوهریرهس گفت: از رسول اللهجشنیدم که میفرمود: «یقبض الله الأرض، ویطوی السماء [۲۵۱۱]بیمینه، [ ثم یقول] [۲۵۱۲]: أنا الملك، أین ملوك الأرض؟»: «خدا زمین را در دست میگیرد و آسمان را در دست راستش میپیچد و سپس میفرماید: من فرمانروا هستم، کجایند فرمانروایان زمین؟». فقط بخاری این حدیث را از این طریق روایت کرده است. مسلم آن را از طریقی دیگر روایت نموده است [۲۵۱۳].
بخاری در جایی دیگر میگوید: مقدم بن محمد برای ما حدیث نقل کرد و گفت که عمویم، قاسم بن یحیی از عبیدالله از نافع از ابن عمرلبرای ما حدیث نقل کرد که ابن عمر گفت: رسول اللهجفرمودند: «إن الله یقبض یوم القیامة الأرضین [۲۵۱۴]، وتكون السموات [۲۵۱۵]بیمینه، ثم یقول أنا الـملك» [۲۵۱۶]: «همانا خدا در روز قیامت زمینها را میگیرد و آسمانها در دست راستش قرار دارند و آنگاه میفرماید: من فرمانروا هستم». باز فقط بخاری این حدیث را از این طریق آورده و مسلم آن را از طریقی دیگر روایت نموده است. [۲۵۱۷]
امام احمد این حدیث را از طریقی دیگر، با لفظی طولانیتر روایت کرده است. میگوید: عفّان برای ما حدیث نقل کرد و گفت که حماد بن سلمه برای ما حدیث نقل کرد و گفت که اسحاق بن عبدالله بن ابی طلحه از عبیدالله بن مقسم از ابن عمر به اطلاع ما رساند که رسول اللهجروزی روی منبر این آیه را قرائت نمود: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٦٧﴾«آنان آنگونه که شایسته است خدا را نشناختهاند که روز قیامت همهی زمین در مشت او قرار دارد و آسمانها با دست راستش در هم پیچیده میشود. او از آنچه شریکش میسازند، پاک و منزه است».رسول اللهج- با اشاره به دستش - دستش را تکان میداد و آن را عقب و جلو میکرد و میگفت: «یمجد الرب نفسه: أنا الجبار، أنا المتكبر، أنا الملك، أنا العزیز، أنا الكریم»: «پروردگار، خودش را تمجید و ستایش میکند: من جبار و قدرتمندم، من متکبر و صاحب کبریایی و عظمت هستم، من فرمانروایم، من شکست ناپذیرم، من صاحب کرم و بخشش هستم». منبر، رسول اللهجرا تکان داد تا جایی که گفتیم: «منبر او را پایین میاندازد» [۲۵۱۸]و [۲۵۱۹].
مؤلف/ میگوید: «ولـمسلم عن ابن عمر مرفوعاً: «یطوی الله السماوات یوم القیامة، ثم یأخذهن بیده الیمنی، ثم یقول: أنا الـملك، أین الجبارون؟ أین المتكبرون؟ ثم یطوی الأرضین السبع، ثم یأخذهن بشماله، ثم یقول: أنا الملك، أین الجبارون؟ أین المتكبرون؟» [۲۵۲۰].
(ورُوِیَ عن ابن عباسس قال: «ما السموات السبع والأرضون السبع فی كف الرحمن إلا كخردلة فی ید أحدكم».) [۲۵۲۱].
وقال ابن جریر: حدثنی یونس، أخبرنا ابن وهب قال: قال ابن زید: حدثنی أبی قال: قال رسول اللهج: «ما السموات السبع فی الكرسی إلا كدراهم سبعة ألقیت فی ترس» [۲۵۲۲].
قال: وقال أبوذر [۲۵۲۳]س: سمعت رسول اللهجیقول: «ما الكرسي في العرش إلا كحلقة من حدید ألقیت بین ظهری فلاة من الأرض» [۲۵۲۴].
وعن ابن مسعود [۲۵۲۵]قال: «بین السماء الدنیا والتی تلیها خمسمائة عام، وبین كل سماء وسماء خمسمائة عام، وبین السماء السابعة والكرسی خمسمائة عام، وبین الكرسی والماء خمسمائة عام، والعرش فوق الماء. والله فوق العرش، لا یخفی علیه شیء من أعمالكم» [۲۵۲۶]. أخرجه ابن مهدی عن حماد بن سلمة عن عاصم عن زر عن عبدالله.
و رواه بنحوه الـمسعودی عن عاصم عن أبی وائل عن عبدالله [۲۵۲۷].
قاله الحافظ الذهبی/تعالی. قال: «وله طرق» [۲۵۲۸].
و عن العباس بن عبدالمطلب س قال: قال رسول الله ج: «هل تدرون كم بین السماء والأرض؟ قلنا: الله و رسوله أعلم. قال: «بینهما مسیرة خمسمائة سنة، ومن كل سماء إلی سماء مسیرة خمسمائة سنة، و كثف كل سماء مسیرة خمسمائة سنة، و بین السماء السابعة و العرش بحر بین أسفله و أعلاه كما بین السماء و الأرض، و الله فوق ذلك، و لیس یخفی علیه شیء من أعمال بنی آدم» أخرجه ابوداود وغیره [۲۵۲۹].
(مسلم، روایتی از ابن عمر به طور مرفوع آورده که آن حضرتجفرمودند: «خداوند در روز قیامت، آسمانها را در هم میپیچد، سپس آنها را با دست راستش میگیرد و میفرماید: من فرمانروا هستم، زورگویان کجایند؟ متکبران کجایند؟ سپس هفت طبقهی زمین را در هم میپیچد، آنگاه آنها را با دست چپش میگیرد و آنگاه میفرماید: من فرمانروا هستم، زورگویان کجایند؟ متکبران کجایند؟».
از ابن عباسسروایت شده که گفت: «هفت طبقهی آسمان و هفت طبقهی زمین در کف دست خدای رحمان، فقط مانند یک دانهی خردل در دست یکی از شماست».
ابن جریر میگوید: یونس برایم حدیثی نقل کرد و گفت: ابن وهب به ما خبر داد و گفت: ابن زید گفت که پدرم برایم حدیث نقل کرد و گفت: رسول اللهجفرمود: «هفت طبقهی آسمان به نسبت کرسی خدا، چیزی نیست جز به مانند هفت درهمی که داخل سپری انداخته شوند».
ابن جریر افزود: ابوذرسگفت: از رسول اللهجشنیدم که میفرمود: «کرسی به نسبت عرش، همچون حلقهی آهنی است که در بیابان انداخته شده است».
از ابن مسعودسروایت است که گفت: «فاصلهی بین آسمان دنیا تا آسمان بعدی، پانصد سال است و فاصلهی بین هر آسمان تا آسمان دیگر، پانصد سال، فاصلهی بین آسمان هفتم تا کرسی، پانصد سال و فاصلهی بین کرسی تا آب، پانصد سال است. عرش خدا بالای آب قرار دارد و خدا بالای عرش است و چیزی از کردار و رفتار شما از او پنهان نمیماند». ابن مهدی از حماد بن سلمه از عاصم از زر از عبدالله این حدیث را روایت کردهاند. مسعودی مانند این حدیث را از عاصم از ابووائل از عبدالله روایت کرده است. حافظ ذهبی/این را اظهار داشته و بعد میگوید: «این حدیث، طرق دیگری دارد».
از عباس بن عبدالمطلبسروایت شده که گفت: رسول اللهجفرمود: «آیا میدانید فاصلهی بین آسمان و زمین چقدر است؟» گفتیم: خدا و پیامبرجمیدانند. فرمود: «فاصلهی بین آسمان و زمین، مسیر پانصد سال و فاصلهی هر آسمان تا آسمان دیگر، مسیر پانصد سال میباشد و ضخامت هر آسمان، به اندازهی مسیر پانصد سال است. بین آسمان هفتم و عرش، دریایی قرار دارد که فاصلهی قسمت پایینی این دریا تا قسمت بالایی آن، به اندازهی فاصلهی میان آسمان و زمین میباشد. الله تعالی روی عرش قرار دارد و چیزی از کردار بنی آدم از او پنهان نمیماند». ابوداود این حدیث را روایت نموده است).
دربارهی عبارت: (ولمسلم عن ابن عمر قال: قال رسول اللهج: «یطوی الله ﻷالسماوات، ثم یأخذهن بیده الیمنی، ثم یقول: أنا الملك، أین الجبارون؟ أین المتكبرون؟»). حمیدی میگوید: «روایت مسلم، کاملتر است و این روایت نزد مسلم از طریق حدیث سالم از پدرش است» [۲۵۳۰].
بخاری از طریق حدیث عبدالله از نافع از ابن عمرلاین حدیث را روایت کرده که آن حضرتجفرمودند: «إن الله یقبض یوم القیامة الأرضین، وتكون السماء [۲۵۳۱]بیمینه...»: «همانا خدا در روز قیامت، زمینها را در دست میگیرد و آسمان در دست راستش است». مسلم این حدیث را از طریق حدیث عبیدالله بن مقسم روایت کرده است.
میگویم: این احادیث و امثال آن بر عظمت الله و قدرت عظیمش و عظمت و بزرگی آفریدههایش دلالت دارند. خدای سبحان از طریق صفات و شگفتی مخلوقاتش، شناخته میشود. همهی اینها خدا را به بشر میشناسانند و بر کمال خدا و اینکه او معبود برحق و یگانه معبود است و در ربوبیت و الوهیتاش، بیشریک است، دلالت دارند. همچنین بر اثبات صفات برای الله آن گونه که در شأن شکوه و عظمت خداست، به گونهای که به صفات مخلوق تشبیه نشود و صفات خدا بیمعنا و بیمفهوم نگردد، دلالت دارد. این چیزی است که نصوص قرآن و سنت بر آن دلالت دارد و سلف صالح این امت و پیشوایان اسلامی و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کردهاند و در مسیر اسلام و ایمان به دنبال آنان رفتهاند، این عقیده و منهج را دارند.
به این احادیث صحیح بنگر که چگونه پیامبرجپروردگارش را با ذکر صفات کمالش آنگونه که در شأن عظمت، شکوه و جلال خداست، بزرگ داشته و یهودیان را دربارهی خبر دادن از صفات الله که بر عظمت خدا دلالت دارند، تصدیق نمود.
به این احادیث بنگر که علو و بلندی خدای متعال بر عرش را اثبات کرده و پیامبرجدر هیچ یک از این احادیث نفرموده که ظاهر آن، مدّ نظر نیست، یا نفرموده که به کاربردن این گونه صفات برای خدا، بر تشبیه صفات خدا به صفات مخلوق دلالت دارد. اگر این مطلب حق باشد که امانتدار خدا آن را به امتش ابلاغ نموده، پس خدا دین را برایش کامل گردانیده و با کامل کردن دین، نعمت اسلام و ایمان را تمام گردانیده است. پس پیامبرجدین آشکار و روشن را به تمام و کمال، به بشریت ابلاغ نمود.
صحابهشصفات کمال و جلال و شکوه خدا را که پروردگار خود را به آنها متصف کرده، از پیامبرشانجدریافت کرده و به آن ایمان آوردند و به کتاب خدا و صفات خدا در که قرآن آمده، ایمان آوردند؛ همان طور که میفرماید: ﴿وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَا﴾[آل عمران: ۷]. «راسخان (و ثابتقدمان) در دانش میگویند: ما به همه آنها ایمان داریم (و در پرتو دانش میدانیم که محکمات و متشابهات) همه از سوی خدای ما است». همچنین تابعین، تبع تابعین و پیشوایان امت اسلام اعم از محدثان و فقهاء همهیشان خدا را به صفاتی که خود را به آن متصف کرده و پیامبرجاو را به آن متصف کرده، متصف نمودند و چیزی از صفات خدا را انکار نکردند و احدی از آنان نگفت: ظاهر این آیات، مراد نیست و کسی نگفت که از اثبات این صفات برای خدا، تشبیه خدا به مخلوق لازم میآید. بلکه برعکس با کسانی که چنین میگفتند به شدت برخورد میکردند و در ردّ این شبهات، تألیفات بزرگ و معروفی را تألیف نمودند که امروزه در دسترس اهل سنت و جماعت قرار دارند.
شیخ الإسلام ابن تیمیه/ میگوید: «کتاب خدا از اول تا آخر، سنت رسول اللهجو کلام صحابه، تابعین و کلام سایر پیشوایان دینی، پُر از مطالبی است که به صورت نص و یا به صورت ظاهر بیان میدارند که خدای متعال بالای هر چیزی است و خدا بالای عرش، در بالای آسمانها بر عرشش، استوا نموده است؛ مانند آیات زیر: ﴿إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ يَرۡفَعُهُ﴾[فاطر: ۱۰]. «سخن پاک بهسوی او بالا میرود و عمل شایسته، آن را بالا میبرد».
﴿إِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَىٰٓ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ﴾[آل عمران: ۵۵]. «هنگامی که الله به عیسی فرمود: من تو را (بیآنکه بمیری) از دنیا میبرم و تو را به سوی خودم بالا میآورم».
﴿بَل رَّفَعَهُ ٱللَّهُ إِلَيۡهِ﴾[النساء: ۱۵۸]. «بلکه الله، او را به سوی خویش بالا برد».
﴿مِّنَ ٱللَّهِ ذِي ٱلۡمَعَارِجِ٣ تَعۡرُجُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَٱلرُّوحُ إِلَيۡهِ﴾[المعارج: ۳-۴]. «از ناحیه خدایی به وقوع میپیوندد که صاحب درجات و مقامات عالی است. فرشتگان و جبرئیل در روزی که مقدارش پنجاههزار سال است، (در آسمانها) به سوی او بالا میروند».
﴿يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ يَعۡرُجُ إِلَيۡهِ﴾[السجدة: ۵]. «امور هستی را از آسمان تا زمین تدبیر میکند؛ سپس آثار این امور در روزی که اندازهاش به شمارش شما، هزار سال است، به سوی او بالا میرود».
﴿يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ﴾[النحل: ۵۰]. «آنها از پروردگارشان که بر فرازشان است، میترسند».
﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَسَوَّىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ﴾[البقرة: ۲۹]. «او، ذاتی است که هر آنچه را که در زمین وجود دارد، برای شما آفرید و آنگاه به آفرینش آسمان پرداخت (و بر فراز آن قرار گرفت) و آنها را به صورت هفت آسمان، مرتب و منظم ساخت».
﴿إِنَّ رَبَّكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ يُغۡشِي ٱلَّيۡلَ ٱلنَّهَارَ يَطۡلُبُهُۥ حَثِيثٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ وَٱلنُّجُومَ مُسَخَّرَٰتِۢ بِأَمۡرِهِۦٓۗ أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُۗ تَبَارَكَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٥٤﴾[الأعراف: ۵۴]. «همانا پروردگارتان، الله است؛ ذاتی که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و بر عرش استقرار یافت. روز و شب را که با شتاب در پی هم میآیند، به هم میرساند و خورشید و ماه و ستارگان را آفرید که به فرمانش هستند. آگاه باشید که آفرینش و فرمان، از آنِ اوست. الله، پروردگار جهانیان، بزرگ، برتر و والامقام است».
﴿إِنَّ رَبَّكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۖ مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ إِذۡنِهِۦۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ٣﴾[یونس: ۳]. «همانا پروردگار شما، الله است؛ ذاتی که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و بر عرش استقرار یافت؛ تمام امور را تدبیر میکند. جز به اذن و شفاعت او، هیچ شفاعتکنندهای نیست. این است الله که پروردگار شماست؛ پس او را پرستش نمایید. آیا پند نمیگیرید؟».خدا در این آیه، توحید ربوبیت و توحید الوهیت را آورده است.
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي رَفَعَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ بِغَيۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَاۖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ﴾[الرعد: ۲]. «الله، ذاتی است که آسمانها را بدون ستونهایی که ببینید، برافراشت و بر عرش استقرار یافت».
﴿تَنزِيلٗا مِّمَّنۡ خَلَقَ ٱلۡأَرۡضَ وَٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلۡعُلَى٤ ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥﴾[طه: ۴-۵]. «از سوی ذاتی نازل شده که زمین و آسمانهای برافراشته را آفریده است. (او) پروردگار بخشنده و رحمان است که بر عرش قرار گرفت».
﴿وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱلۡحَيِّ ٱلَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِهِۦۚ وَكَفَىٰ بِهِۦ بِذُنُوبِ عِبَادِهِۦ خَبِيرًا٥٨ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ ٱلرَّحۡمَٰنُ فَسَۡٔلۡ بِهِۦ خَبِيرٗا٥٩﴾[الفرقان: ۵۸-۵۹]. «و بر پروردگار همیشهزندهاى توکل نما که هرگز نمىمیرد و او را همراه با ستایش، به پاکی یاد کن. و همین بس که او به گناهان بندگانش آگاه است. ذاتی که آسمانها و زمین و موجودات میان آنها را در شش روز آفرید و بر عرش استقرار یافت. (او، پروردگار) رحمان (بخشنده است)؛ پس دربارهاش از (افراد) آگاه، سؤال کن».
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ مَا لَكُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِيّٖ وَلَا شَفِيعٍۚ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ٤ يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ يَعۡرُجُ إِلَيۡهِ فِي يَوۡمٖ كَانَ مِقۡدَارُهُۥٓ أَلۡفَ سَنَةٖ مِّمَّا تَعُدُّونَ٥﴾[السجدة: ۴-۵]. «الله، ذاتی است که آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست، در شش روز آفرید و بر عرش استقرار یافت؛ جز او هیچ کارساز و شفاعتگری ندارید. پس آیا پند نمیگیرید؟ امور هستی را از آسمان تا زمین تدبیر میکند؛ سپس آثار این امور در روزی که اندازهاش به شمارش شما، هزار سال است، به سوی او بالا میرود».
﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ يَعۡلَمُ مَا يَلِجُ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا يَخۡرُجُ مِنۡهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا يَعۡرُجُ فِيهَاۖ وَهُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ٤﴾[الحدید: ۴]. «او ذاتی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و بر عرش استقرار یافت. از آنچه وارد زمین میشود و از آنچه از آن خارج میگردد، آگاه است و هر چه از آسمان فرود میآید و هر چه در آن بالا میرود، (همه را) میداند. و هر جا که باشید، او با شماست. و الله به کردارتان بیناست».خدا در این آیه علم عام و فراگیر، قدرت عام و فراگیر، احاطهی عام و فراگیر و رؤیت عام و فراگیرش را بیان کرده است.
﴿ءَأَمِنتُم مَّن فِي ٱلسَّمَآءِ أَن يَخۡسِفَ بِكُمُ ٱلۡأَرۡضَ فَإِذَا هِيَ تَمُورُ١٦ أَمۡ أَمِنتُم مَّن فِي ٱلسَّمَآءِ أَن يُرۡسِلَ عَلَيۡكُمۡ حَاصِبٗاۖ فَسَتَعۡلَمُونَ كَيۡفَ نَذِيرِ١٧﴾[الملک: ۱۶-۱۷]. «آیا از پروردگاری که در آسمان است، ایمن شدهاید که چون زمین بهناگاه به جنبش درآید، شما را در زمین فرو ببرد؟ آیا از او که در آسمان است، احساس امنیت میکنید که تندبادی پر از سنگریزه بر شما فروفرستد؟ پس به زودی خواهید دانست که هشدار من چگونه است؟».
﴿تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ﴾[فصلت: ۴۲]. «قرآن فرو فرستادهی خداوند است که با حکمت و ستوده است (و افعالش از روی حکمت است، و شایسته حمد و ستایش بسیار است)».
﴿تَنزِيلُ ٱلۡكِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَكِيمِ١﴾[الزمر: ۱]. «نزول کتاب (قرآن) از سوی خداوند باعزّت و باحکمت انجام پذیرفته است».
﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ يَٰهَٰمَٰنُ ٱبۡنِ لِي صَرۡحٗا لَّعَلِّيٓ أَبۡلُغُ ٱلۡأَسۡبَٰبَ٣٦ أَسۡبَٰبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ فَأَطَّلِعَ إِلَىٰٓ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُۥ كَٰذِبٗا﴾[غافر: ۳۶-۳۷]. «فرعون (از قتل موسی موقّتاً دست کشید، ولی بر مرکب غرور سوار شد و) گفت: ای هامان! برای من بنای مرتفعی بساز، شاید من به وسایلی دست یابم (که با آنها به سوی خدای موسی بالا روم) . وسایل (صعود به) آسمانها، تا به خدای موسی بنگرم و از او آگاه شوم، هر چند که من گمانم بر این است که موسی دروغگو است. این چنین، کارهای بد فرعون در نظرش آراسته و پیراسته گشته و او از راه (حق) بازداشته شده بود و توطئه و نیرنگ فرعون (و فرعونیان) جز به زیان و نابودی نینجامید».
سخنان ابن تیمیه /اینجا به پایان میرسد [۲۵۳۲].
میگویم: ائمه -رحمهم الله- در تألیفاتشان دربارهی ردّ بر نفی کنندگان صفات خدا از میان جهمیه، معتزله، اشاعره و مانند آنان، اقوال صحابه و تابعین را در این زمینه ذکر کردهاند.
از جملهی آن، روایتی است که حافظ ذهبی در کتاب «العلو» - با اسناد صحیح - از ام سلمه، همسر پیامبرج نقل کرده که دربارهی آیهی: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥﴾[طه: ۵]. گفت: «استواء مجهول و نامعلوم نیست، کیفیت آن را عقل نمیفهمد، اقرار به آن، ایمان است و انکار آن، کفر است». ابن منذر، لالکائی و دیگران [۲۵۳۳]با اسناد صحیح، این گفته را روایت کردهاند [۲۵۳۴].
ذهبی میگوید: «از سفیان بن عُیَینه/ ثابت شده که گفت: وقتی از ربیعه بن ابی عبدالرحمن سؤال شد، استواء چگونه است؟ در جواب گفت: «استواء مجهول نیست و کیفیت آن را عقل نمیفهمد . رسالت، از جانب خدا و ابلاغ رسالت بر پیامبرجو تصدیق آن، بر ماست» [۲۵۳۵].
ابن وهب میگوید: پیش مالک بودیم، مردی داخل شد و گفت: ای ابوعبدالله! در آیهی: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥﴾استوا چگونه است؟ مالک سرش را پایین آورد و عرق کرد و آنگاه گفت: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥﴾آنگونه است که خدا، خودش را توصیف نموده و دیگر گفته نمیشود: چگونه. چگونه گفتن دربارهی استوا، ممنوع است و تو بدعتگذاری. او را بیرون ببرید. بیهقی با اسنادی صحیح این روایت را از ابن وهب نقل کرده است [۲۵۳۶].
همچنین بیهقی این روایت را از یحیی بن یحیی نقل کرده که لفظش این است: استوا مجهول نیست و کیفیت آن را عقل نمیفهمد. ایمان به آن، واجب و سؤال کردن دربارهی آن، بدعت است [۲۵۳۷].
ذهبی میگوید: به آنان نگاه کن که چگونه استوا را برای خدا اثبات نمودند و خبر دادند که استوا معلوم است که لفظ آن نیاز به تفسیر و توضیح ندارد و کیفیت استوا را نفی کردند.
بخاری در صحیحش میگوید: «مجاهد گفت: «استوی»، یعنی بالای عرش قرار گرفت» [۲۵۳۸].
اسحاق بن راهُوَیه میگوید: از تعدادی از مفسران شنیدم که میگفتند: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥﴾یعنی روی عرش بالا رفت [۲۵۳۹].
محمد بن جریر طبری دربارهی آیهی: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥﴾میگوید: یعنی بالای عرش رفت و بالای عرش قرار گرفت [۲۵۴۰].
این گفته در اقوال صحابه، تابعین و تبع تابعین شواهدی دارد؛ از جملهی آن قول عبدالله بن رواحهس است که میگوید:
شهدت بأن وعد الله حق
وأن النار مثوی الكافرینا
«گواهی میدهم که وعدهی خدا حق است و دوزخ، جایگاه کافرین است».
وأن العرش فوق الماء طافٍ
وفوق العرش رب العالمینا
«گواهی میدهم که عرش روی آب است و بالای عرش، پروردگار جهانیان است».
وتحمله ملائكة شدادٌ
ملائكة الإله مسوّمینا»
[۲۵۴۱]
«فرشتگان نیرومند، فرشتگان خدا که نشانههای خاصی دارند، عرش خدا را بر دوش دارند».
دارمی، حاکم و بیهقی با صحیحترین اسناد به علی بن حسن بن شقیق روایت کردهاند که گفت: از عبدالله بن مبارک شنیدم که میگفت: «پروردگارمان را میشناسیم که بالای هفت آسمان، بالای عرش قرار گرفته و از آفریدههایش جداست و عقیدهی جهمیه دربارهی صفات خدا را نداریم».
دارمی میگوید: حسن بن صباح بزّار برای ما حدیث نقل کرد و گفت که علی بن حسن بن شقیق از ابن مبارک برای ما حدیث نقل کرد که به عبدالله بن مبارک گفته شد: چگونه پروردگارمان را بشناسیم؟ گفت: به اینکه او بالای آسمان هفتم روی عرش قرار گرفته و از آفریدههایش جداست [۲۵۴۲].
گفتهی اوزاعی قبلاً آورده شد آنجا که گفت: ما – در حالی که تابعین خیلی زیاد بودند – میگفتیم: خدای متعال بالای عرش قرار گرفته و به آنچه که در سنت در این زمینه آمده ایمان داریم» [۲۵۴۳].
ابوعمر طلمنکی در کتاب «الأصول» میگوید: «مسلمانان اهل سنت همگی اتفاق نظر دارند که ذات الله بالای عرشش قرار گرفته است» [۲۵۴۴].
وی در همین کتاب میگوید: «اهل سنت اجماع دارند بر اینکه خدای متعال به طور حقیقی نه به طور مجازی، بالای عرشش قرار گرفته است». سپس با سند خود از مالک نقل کرده که گفت: «خدا در آسمان و عملش در هر مکانی است».
ابوعمر طلمنکی در جای دیگری از همین کتاب میگوید: «مسلمانان اهل سنت دربارهی معنای آیهی: ﴿وَهُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ﴾[الحدید: ۴]. و دیگر آیات قرآنی اتفاق نظر دارند که آن، منظور علم خداست که در هر مکانی است و خود ذات الله بالای آسمانهاست که بالای عرش قرار گرفته هر طور که بخواهد». [۲۵۴۵]
این مطلب در سخنان صحابه، تابعین و پیشوایان اسلامی زیاد است. آنان صفاتی را که خدا در قرآن و بر زبان پیامبرش، برای خود اثبات کرده، به طور حقیقی برای خدا اثبات نمودهاند آنگونه که در شأن جلال، شکوه و عظمت اوست و مشابهت با مخلوقات را از او نفی کردهاند. صفات خدا را مثل صفات مخلوقات ندانستهاند و برای صفات خدا کیفیت، قائل نیستند.
حافظ ذهبی میگوید: «اولین کسی که انکار کرد خدا بالای عرش است، جعد بن درهم بود. البته او تمام صفات خدا را انکار میکرد و خالد بن عبدالله قسری او را به قتل رساند. داستانش مشهور است [۲۵۴۶].
جهم بن صفوان، پیشوای جهمیه، این عقیده را از جعد بن درهم گرفت. جهم بن صفوان این تفکر را آشکار و پخش کرد و برای اثبات آن به شبهاتی استدلال و استناد کرد. این امر در اواخر عصر تابعین بود. امامان آن عصر کسانی همچون اوزاعی، ابوحنیفه، مالک، لیث بن سعد، ثوری، حماد بن زید، حماد بن سلمه، ابن مبارک و ائمهی هدایت بعد از آنان، این عقیده و تفکر را رد کردند و به شدت با آن برخورد کردند.
اوزاعی - امام اهل شام در آغاز سال ۱۵۰ هجری موقع پیدایش این عقیده - براساس آنچه که عبدالواسع ابهری [۲۵۴۷]با سندش به ابوبکر بیهقی به ما خبر داده، گفت: ابوعبدالله حافظ به ما خبر داد و گفت که محمد بن علی جوهری - در بغداد - به من خبر داد و گفت که ابراهیم بن هیثم برای ما نقل کرد و گفت که محمد بن کثیر مصیصی برای ما نقل کرد و گفت: از اوزاعی شنیدم که میگفت: ما - و تابعین زیاد بودند – میگفتیم: همانا الله بالای عرش قرار دارد و به تمامی صفاتی که در سنت آمده، ایمان داریم. بیهقی در «الصفات» این گفته را روایت کرده و راویانش امام و ثقهاند [۲۵۴۸]». [۲۵۴۹]
امام شافعی/ میگوید: «خدا نامها و صفاتی دارد که احدی نمیتواند آنها را رد کند. هرکس پس از اتمام حجت بر او و ثابت شدن حجت در این زمینه، اسماء و صفات خدا را رد کند، کفر ورزیده است. اما پیش از اقامهی حجت بر او، به خاطر جهل معذور است. ما این صفات را برای خدا اثبات میکنیم و مشابهت او با مخلوقاتش را نفی میکنیم، همان طور که الله تعالی مشابهت با مخلوق را از او خود نفی کرده و میفرماید: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ﴾[الشورى: ۱۱]. «هیچ چیزی همانند خدا نیست (و نه او در ذات و صفات به چیزی از چیزهای آسمان و زمین میماند، و نه چیزی از چیزهای آسمان و زمین در ذات و صفات بدو میماند)». [۲۵۵۰]
عبارت: (وعن العباس بن عبدالمطلب) مؤلف/ به طور مختصر این روایت را آورده است. آنچه که در سنن ابوداود آمده، این است: از عباس بن عبدالمطلب روایت است که گفت: «در بطحاء میان جمعی که رسول اللهجهم در آن جمع حضور داشت، بودم. ابری از کنار آنان رد شد. پیامبرجبه آن نگاه کرد و فرمود: «ما تسمّون هذه؟»: «به این چه میگویید؟» گفتند: «السحاب» (ابر) . پیامبرجفرمود: «و المزن»، به آن «مزن» هم گفته میشود. آنان گفتند: چشم، به آن مزن هم میگوییم. آن حضرتجفرمود: «والعنان»، یعنی به آن «عنان» هم بگویید. گفتند: (چشم) به آن عنان هم میگوییم. ابوداود گفت: لفظ عَنان را به خوبی، محکم و قوی نمیدانم - پیامبرجفرمود: «هل تدرون ما بُعد بین السماء والأرض؟»: «آیا میدانید فاصلهی میان آسمان و زمین چقدر است؟» گفتند: نمیدانیم. فرمود: «إن بعد ما بینهما إما واحدة أو إثنان أو ثلاث وسبعون سنة، ثم السماء فوقها كذلك،» حتی عد سبع سماوات - ثم فوق السابعة بحرٌ بین أسفله وأعلاه مثل ما بین سماء إلی سماء، ثم فوق ذلك ثمانیة أوعال؛ بین أظلافهم وركبهم مثل ما بین سماء إلی سماء ثم على ظهورهم العرش، بین أسفله وأعلاه، كما بین سماء إلی سماء ثم الله تعالی فوق ذلك» [۲۵۵۱]: «فاصلهی میان آسمان و زمین، یا هفتاد و یک، یا هفتاد و دو و یا هفتاد و سه سال است. سپس آسمانِ بالای آسمان اول، نیز چنین است [و فاصلهی بین آسمان دنیا تا آسمان بالای آن، همین مقدار فاصله دارد] - تا اینکه هفت آسمان را برشمرد - سپس بالای آسمان هفتم، دریایی است که فاصلهی میان قسمت پایینی تا قسمت بالایی آن، به اندازهی فاصلهی میان یک آسمان تا آسمان دیگر است. سپس بالای آن دریا، هشت تا بز کوهی قرار دارند که فاصلهی میان سم تا زانوهایشان، به اندازهی فاصلهی میان آسمان تا آسمان دیگر است. سپس روی پشت اینها، عرش است که فاصلهی میان قسمت پایینی تا قسمت بالایی آن، به اندازهی فاصلهی میان یک آسمان تا آسمان دیگر میباشد. سپس الله تعالی، بالای عرش قرار دارد».
ترمذی و ابن ماجه این حدیث را روایت کردهاند و ترمذی دربارهاش میگوید: این حدیث، حسن غریب است. [۲۵۵۲]
حافظ ذهبی میگوید: «ابوداود با اسنادی حسن [۲۵۵۳]این حدیث را روایت کرده و ترمذی مانند آن را از طریق حدیث ابوهریره روایت کرده و در آن عبارت: «بعد ما بین سماءٍ إلی سماءٍ خمسمائة عام» [۲۵۵۴]وجود دارد. البته هیچ منافاتی میان دو روایت مذکور وجود ندارد؛ چون تعیین اندازهی آن به پانصد سال، بنا به حرکت قافله و کاروان است و تعیین اندازهی آن به هفتاد و چند سال، بنا به حرکت پیک میباشد؛ چون درست است که گفته شود: فاصلهی میان ما و مصر، بیست روز به اعتبار حرکت عادی میباشد و به اعتبار حرکت پیک، سه روز است. شریک قسمتی از این حدیث را از سماک به طور موقوف روایت کرده است» [۲۵۵۵].
میگویم: در این حدیث تصریح شده که الله بالای عرشش قرار دارد همان طور که آیات محکم و احادیث صحیح و سخنان و اقوال سلف صالح از میان صحابه، تابعین و پیروان تابعین در این زمینه آورده شد.
این حدیث، شواهدی در صحیحین و دیگر کتابهای حدیثی دارد و گفتهی کسانی که آن را ضعیف دانستهاند، فاقد اعتبار بوده و اصلاً به آن اهمیتی داده نمیشود، به دلیل فراوانی شواهد این حدیث، که توجه نکردن به این حدیث و تأویل آن به ظواهرش را محال میگردانند.
حدیث مذکور و امثال آن بر عظمت کمال خدا و عظمت مخلوقاتش دلالت دارند. همچنین نشان میدهند که خدا، متصف به صفات کمال است؛ صفاتی که در قرآن، خودش را با آن توصیف نموده و پیامبرجاو را با آن توصیف کرده است. همچنین حدیث فوق و امثال آن بر کمال قدرت خدا و اینکه الله تنها معبود برحقی است و یکتا و بیشریک است دلالت دارند.
وبالله التوفیق ولاحول ولاقوة إلا بالله العلي العظيم وحسبنا الله ونعم الوكيل.
وصلَّی الله على سیّد الـمرسلین وإمام الـمتقین، نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.
با استعانت از خداوند ستوده و ستایش شده کتاب در اینجا به پایان رسید.
[۲۵۰۴] بخاری در صحیحش، به شمارههای ۴۸۱۱، ۷۴۱۴، ۷۴۵۱، ۷۴۱۵، ۷۵۱۳ و مسلم در صحیحش، ۴/۲۱۴۷- ۲۱۴۸، شمارهی ۲۷۸۶ این حدیث را روایت کردهاند. [۲۵۰۵] مسلم در صحیحش، ۴/۲۱۴۷، شماره ی ۲۷۸۶ این حدیث را روایت کرده است. [۲۵۰۶] صحیح بخاری، شمارههای ۴۸۱۱ و ۷۵۱۳. [۲۵۰۷] به اثر سدی و محمد بن کعب در تفسیر ابن جریر، ۲۴/۲۵؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ۴/۱۳۴۱ و الدر المنثور، ۳/۳۱۴ مراجعه کنید. [۲۵۰۸] ابن جریر در تفسیرش، ۲۴/۲۵ و ابن ابی حاتم در تفسیرش، ۴/۱۳۴۱ از طریق علی بن ابی طلحه از ابن عباس لاین حدیث را روایت کردهاند. سیوطی در کتاب «الدر المنثور»، ۳/۳۱۳ این حدیث را به ابن منذر و ابوشیخ و ابن مردویه نسبت داده است. [۲۵۰۹] تخریج آن در ابتدای این باب آورده شد. و نگا: مسند امام احمد، ۱/۳۷۸. [۲۵۱۰] امام احمد در «المسند»، ۱/۲۵۱ و ۳۲۴؛ ترمذی در سننش، ش۳۲۴۰؛ ابن جریر در تفسیرش، ۲۴/۱۸؛ ابن ابی عاصم در «السنة»، شمارهی ۵۴۵؛ طبرانی در «المعجم الأوسط»، شمارهی ۴۶۸۹ و ابن خزیمه در «التوحید»، شمارهی ۱۰۶ این حدیث را روایت کردهاند. در سند این حدیث، عطاء بن سائب وجود دارد که احادیث را با هم قاطی میکند، ولی این حدیث به کمک شواهدش، صحیح است. از این رو ترمذی دربارهاش گفته است: این حدیث، حسن غریب صحیح است. [۲۵۱۱] در صحیح بخاری، (شمارهی ۴۵۳۴- البغاء) لفظ «السموات» آمده است. [۲۵۱۲] در نسخه های «خ» و «ط» و نسخهی «فریان»، لفظ «فیقول»، و در تفسیر ابن کثیر و صحیح بخاری، (شمارهی ۴۵۳۴- البغا)، عبارت: «ثم یقول» آمده است. [۲۵۱۳] صحیح مسلم، شمارهی ۲۷۸۷. [۲۵۱۴] در نسخهی «ط» و تفسیر ابن کثیر، عبارت: «الأرضین علی إصبع» آمده، که عبارت: «علی إصبع» اضافی است و در صحیح بخاری و نسخهی «خ» و نسخهی «فریان»، وجود ندارد. [۲۵۱۵] در صحیح بخاری و تفسیر ابن کثیر و نسخههای «خ» و «ط»، چنین آمده و در نسخهی «فریان»، لفظ «السماء» آمده است. [۲۵۱۶] بخاری در صحیحش، (شمارهی ۶۹۷۷- البغا) این حدیث را روایت کرده است. [۲۵۱۷] صحیح مسلم، شمارهی ۲۷۸۸. [۲۵۱۸] امام احمد در «المسند »، ۲/۷۲؛ نسائی در «السنن الکبری »، شماره های ۷۶۹۵ و ۷۶۹۶؛ ابن خزیمه در «التوحید»، شمارهی ۹۵؛ ابن ابی عاصم در «السنة»، شمارهی ۵۴۶؛ ابن حبان در صحیحش، شمارهی ۷۳۲۷ و دیگران، این حدیث را از ابن عمر روایت کردهاند و اسنادش، صحیح است. [۲۵۱۹] تفسیر ابن کثیر، ۴/۶۳- ۶۴. [۲۵۲۰] صحیح مسلم، شمارهی ۲۷۸۸. و نگا: «تخریج أحادیث منتقدةً فی کتاب التوحید»، اثر شیخ فریح بهلال، ص ۳۳. [۲۵۲۱] ابن جریر در تفسیرش، ۲۴/۲۵ این حدیث را از طریق عمرو بن مالک نُکری از ابوجَوزاء- همان اوس بن عبدالله، ربعی است که ثقه و مورد اطمینان است- از ابن عباس، روایت کرده است. اسناد این حدیث، متصل و خالی از اشکال است. در سند آن، عمرو بن مالک قرار دارد که خودش صدوق است، اما احادیث منکری از جانب پسرش، یحیی آمدهاند و این احادیث را پسرش از او روایت نکرده است. شیخ سلیمان- آن گونه که در «إبطال التندید»، ص ۲۵۷ آمده- میگوید: «راجع به عبارت: (و روی عن ابن عباس) باید گفت که معاذ بن هشام دستوایی از پدرش از عمرو بن مالک از ابوجَوزاء از ابن عباس، آن را روایت کرده است. در این روایت، ابن عباس گفت: «همانا آسمانهای هفتگانه و هفت طبقه زمین و موجودات میان آنها در دست خدا همچون یک دانه خردل در دست یکی از شماست». شیخ سلیمان میگوید: «این اسناد به نظر من، صحیح است». والله اعلم [۲۵۲۲] ابن جریر در تفسیرش، ۳/۱۰ و ابوشیخ در «العظمة»، شمارهی ۲۲۰ این حدیث را روایت کردهاند. در سند این حدیث، عبدالرحمن بن زید بن اسلم وجود دارد که ضعیف است. پدرش، تابعی و ثقه است. پس این حدیث مرسل و اسنادش، ضعیف است. شیخ سلیمان- آن گونه که در «إبطال التندید»، ص ۲۵۷ آمده – میگوید: «حدیث زید بن اسلم را نیز أصبغ بن فرج با همین طریق و لفظ، روایت کرده است. این حدیث، مرسل میباشد و عبدالرحمن بن زید که در سند آن وجود دارد، ضعیف است». [۲۵۲۳] شیخ سلیمان- آن گونه که در «إبطال التندید»، ص ۲۵۷ آمده – میگوید:«عبارت: (وقال أبوذر) این وهم را ایجاد میکند که این عبارت بر قول زید عطف میشود که گفت: رسول اللهج فرمود، اما به نظرم این طور نیست؛ چون این حدیث ابوذر را یحیی بن سعید عبشمی از ابن جریج از عطاء از عبید بن عُمَیر از ابوذر روایت کرده که ابوذر میگوید: گفتم: ای رسول خدا، کدام آیه، عظیمتر است؟ فرمود: «آیة الکرسی، ما السماوات السبع فی الکرسی إلا کحلقة ملقاة فی أرض فلاة، وفضل العرش علی الکرسی کفضل الفلاة علی تلك الحلقة»: «آیة الکرسی، هفت طبقه آسمان به نسبت کرسی همچون حلقهای است که در بیابان انداخته شده است و عظمت عرش به نسبت کرسی، همچون عظمت بیابان به نسبت آن حلقه است».(ابونعیم در «الحلیة»، ۱/۱۶۸؛ ابن عدی در «الکامل فی الضعفاء»، ۷/۲۴۴؛ ابوشیخ در «العظمة»، ۲/۵۶۹- ۵۷۰؛ بیهقی در «الأسماء والصفات»، شمارهی ۸۶۱؛ ابن عساکر در «تاریخ دمشق»، ۲۳/۲۷۷ و دیگران این حدیث را روایت کردهاند. اما این حدیث از این طریق، منکر است همان طور که ابن عدی، ابن حبان، عقیلی، ذهبی و دیگران اظهار داشتهاند، ولی برای آن قسمتی که شیخ سلیمان از این حدیث آورده، شواهدی وجود دارند که به کمک این شواهد، صحیح میباشد). والله اعلم ذهبی میگوید: «یحیی بن سعید، همان اموی است که صدوق است. اگر او نباشد، کسی دیگر غیر از اوست که من او را نمیشناسم». (کتاب العلو، ص ۱۱۵). تتمهی کلامش این است: «و این حدیث، منکر است». ابن جریر و ابوشیخ در «العظمة» و بیهقی در «الأسماء والصفات» و ابن مردویه از ابوذرسروایت کردهاند که گفت: راجع به کرسی از پیامبرجسؤال شد، در جواب فرمود: «یا أباذر! ما السموات السبع والأرضون السبع عند الکرسی إلا کحلقة ملقاة بأرض فلاة، وإن فضل العرش علی الکرسی کفضل الفلاة علی تلك الحلقة»: «ای ابوذر! هفت طبقه آسمان و هفت طبقه زمین در کنار کرسی، همچون حلقهای است که در بیابان انداخته شده است، و همانا عظمت عرش به نسبت کرسی همچون عظمت بیابان به نسبت آن حلقه میباشد». (ابن ابی شیبه در کتاب «العرش»، شمارهی ۵۸؛ ابن حبان در صحیحش، شمارهی ۳۶۱؛ ابوشیخ در «العظمة»، ۲/۶۴۸- ۶۴۹؛ ابونعیم در «الحلیة»، ۱/۱۶۶؛ بیهقی در «الأسماء و الصفات»، شمارهی ۸۶۲؛ ابن مردویه- آن گونه که در تفسیر ابن کثیر، ۱/۳۱۰ آمده- و دیگران از چندین طریق از ابوادریس خولانی از ابوذر، این حدیث را روایت کردهاند. آن مقدار از حدیث که شیخ سلیمان آورده، صحیح است).والله اعلم سعید بن منصور و عبد بن حمید و ابوشیخ و بیهقی از مجاهد روایت کردهاند که گفت: «آسمانها و زمین در مقابل کرسی، همچون یک حلقه است و کرسی در مقابل عرش، مانند حلقه در مقابل دشت وسیعی است». (سعید بن منصور در سننش، شمارهی ۴۵؛ عبد بن حمید- آن گونه که در «الدر المنثور»، ۲/۱۸ آمده-؛ ابن ابی شیبه در «کتاب العرش»، شمارهی ۵۹ و ابوشیخ در «العظمة»، شمارهی ۲۳۹ این حدیث را روایت کرده اند. ابن ابی شیبه در کتاب «العرش»، شمارهی ۴۵؛ عبدالله بن امام احمد در کتاب «السنة»، ۱/۳۰۴؛ ابن ابی حاتم در تفسیرش، ۶/۱۹۲۰؛ بیهقی در «الأسماء و الصفات»، شمارهی ۸۶۳ و ذهبی در «تذکرة الحفاظ»، ۳/۷۸۴ بخش اول حدیث را روایت کردهاند و دارمی در کتاب «الرد علی المریسی»، ص ۷۴؛ عبدالله بن امام احمد در کتاب «السنة»، ۱/۲۴۷ و ابوشیخ در «العظمة»، ۲/۵۸۵ و ۶۳۳ از دو طریق (از طریق اعمش و از طریق لیث بن ابی سلیم) از مجاهد، بخش دوم حدیث را روایت کردهاند. حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «فتح الباری»، ۱۳/۴۱۱ میگوید: «سعید بن منصور در تفسیرش، با سندی صحیح، این روایت را از مجاهد آورده است». [۲۵۲۴] ابن جریر در تفسیرش، ۳/۱۰ و ابوشیخ در کتاب «العظمة»، ۲/۵۸۷ این حدیث را روایت کردهاند. در اسناد این حدیث، عبدالرحمن بن زید بن اسلم وجود دارد که ضعیف است، ولی این حدیث، طرق دیگری دارد که به کمک آنها، این حدیث، صحیح میباشد. نگا: سلسلة الأحادیث الصحیحة، اثر شیخ آلبانی، شمارهی ۱۰۹. [۲۵۲۵] شیخ سلیمان- آن گونه که در «إبطال التندید»، ص ۲۵۶ آمده- میگوید: «عبدالله بن احمد در کتاب «السنة»، ابن منذر، طبرانی، ابوشیخ، ابوعمر طلمنکی، لالکائی، ابن عبدالبر، بیهقی و دیگران، اثر دوم ابن مسعود را روایت کردهاند. [۲۵۲۶] عثمان دارمی در «الرد علی الجهمیة»، شماره های۸۱؛ ابن خزیمه در کتاب «التوحید»، شمارهی ۵۹۴؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، شمارهی ۸۹۸۷؛ ابوشیخ در «العظمة»، شماره های ۲۰۳ و ۲۷۹؛ بیهقی در «الأسماء و الصفات»، ۲/۲۹۰؛ ابن عبدالبر در «التمهید»، ۷/۱۳۹؛ لالکائی در «شرح أصول الاعتقاد»، شمارهی ۶۵۹؛ ابن قدامه در «إثبات العلو»، صفحات ۱۰۴- ۱۰۵ و ذهبی در «العلو»، ص ۴۵ این حدیث را روایت کردهاند. سیوطی در «الدر المنثور»، ۱/۱۰۹ این حدیث را به ابن منذر و ابن مردویه نسبت داده است. اسناد این حدیث، حسن است و ذهبی در کتاب «العرش»، شمارهی ۱۰۵ میگوید: «لالکائی و بیهقی، این حدیث را با اسنادی صحیح روایت کردهاند». [۲۵۲۷] بیهقی در «الأسماء و الصفات»، ۲/۲۹۱- ۲۹۲ این روایت را نقل کرده است. شاید این روایت از اوهام مسعودی باشد؛ چون او روایات را با هم قاطی کرده است. علی بن مدینی میگوید: «مسعود ثقه و مورد اطمینان است، فقط در احادیثی که از عاصم بن بهدله و سلمه روایت کرده، آن را قاطی میکرد». نگا: الکواکب النیرات، ص ۵۴. [۲۵۲۸] العلو، ص ۴۶. [۲۵۲۹] ابوداود طیالسی، در مسندش، شمارهی ۲۲۹۲؛ امام احمد در «المسند»، ۱/۲۰۶، ۲۰۷؛ ابوداود در سننش، شمارهی ۴۷۲۳؛ ترمذی در سننش، شمارهی ۳۳۲۰؛ ابن ماجه در سننش، شمارهی ۱۹۳؛ ابن ابی عاصم در «السنة»، شمارهی ۵۸۹؛ محمد بن عثمان ابن ابی شیبه در کتاب «العرش»، شمارهی ۹ و ۱۰؛ عثمان دارمی در «الرد علی الجهمیة» شمارهی ۷۲؛ بزار در مسندش، شمارهی ۱۳۱۰؛ ابویعلی در مسندش، شمارهی ۶۷۱۳؛ ابن خزیمه در «التوحید»، ۱/۲۳۷؛ آجری در «الشریعة»، شماره های ۶۶۳- ۶۶۵؛ ابن منده در «التوحید»، شمارهی ۲۱؛ ابن عدی در «الکامل»، ۷/۲۰۰؛ عقیلی در «الضعفاء»، ۲/۲۸۴؛ لالکائی در «شرح أصول الاعتقاد»، شمارهی ۶۵۰؛ حاکم در «المستدرک»، ۲/۴۱۲ و ۲۸۸؛ بیهقی در الأسماء و الصفات، ۲/۳۱۶ و ۲۸۵؛ ابن عبدالبر در «التمهید»، ۷/۱۴۰؛ جورقانی در «الأباطیل»، ۱/۷۷، ابن جوزی در «العلل المتناهیة»، ۱/۲۴ و دیگران از طریق سماک بن حرب از عبدالله بن عمیرة از احنف بن قیس از عباس، این حدیث را روایت کردهاند. در سند این حدیث، عبدالله بن عمیرة وجود دارد که طبق گفتهی ذهبی، مقداری مجهول و ناشناخته است. بخاری میگوید:«معلوم نشده که از احنف بن قیس، حدیث شنیده باشد». ترمذی دربارهی این حدیث میگوید: «حسن غریب است» و حاکم آن را صحیح دانسته ولی ذهبی به خاطر ضعف سند حاکم، با نظر حاکم مخالفت نموده است. جورقانی در کتابش تحت عنوان «الأباطیل والمناکیر والصحاح والمشاهیر» و ضیاء مقدسی در «الأحادیث المختارة» شماره های ۴۶۰- ۴۶۴ این حدیث را صحیح دانستهاند. و ابوبکر ابن العربی در عارضة الأحوذی ۱۲/ ۲۱۷ این حدیث را حسنٌ صحیح قرار داده است. ذهبی در کتاب «العرش»، شمارهی ۲۴ میگوید: «اسناد این حدیث، حسن و بالاتر از حسن است». شیخ الإسلام ابن تیمیه در «الفتاوی»، ۳/۱۹۲ این حدیث را قوی دانسته و میگوید: «این حدیث را امام ائمه، ابن خزیمه در کتاب «التوحید»،-کتابی که در آن شرط کرده که تمام احادیث موجود در این کتاب، راوی عادل از راوی عادل تا به پیامبرج میرسد، نقل کند-، روایت کرده است. اثبات بر نفی مقدم است. بخاری فقط معرفت نسبت به اینکه عبدالله بن عمیره از احنف بن قیس، این حدیث را شنیده، نفی کرده است. امام وقتی غیر بخاری، کسی مثل امام ائمه، ابن خزیمه که اسناد به وسیلهی او ثابت میشود، این شناخت را دارد که عبدالله بن عمیره از احنف، حدیث شنیده است، در این صورت معرفت و اثبات او مقدم بر نفی دیگران و عدم معرفت شان است». همچنین ابن قیم در حاشیهاش بر مختصر سنن ابی داود، ۱۳/۸ این حدیث را قوی دانسته و در «الصواعق المرسلة»، ۲/۲۰۷، در مختصر آن، میگوید: «اسناد این حدیث، خوب است». شیخ عبدالرحمن بن حسن در «قرّة عیون الموحدین»، ص ۲۱۳ میگوید: «این حدیث در صحیحین و دیگر کتاب های حدیثی، شواهدی دارد و در عین حال آیات صریح قرآن بر آن دلالت دارند. پس به گفتهی کسانی که آن را ضعیف دانستهاند، اهمیتی داده نمیشود». تذکر: اکثر کسانی که حدیث عباس را روایت کردهاند، آن مسافتی که در متن حدیث آمده، ذکر نکردهاند و فقط هفتاد و یک سال، یا هفتاد و دوسال و یا هفتاد و سه سال را ذکر کردهاند. روایت پانصد سال، روایت حاکم، امام احمد، ابویعلی و روایتی از آنِ ابن ابی شیبه و ابن عدی از طریق یحیی بن علاء میباشد. یحیی بن علاء دروغگوست و حدیث جعل میکند. این لفظ، شاهدی از طریق حدیث ابوهریره و حدیث ابوذر دارد که تخریج آن خواهد آمد و نیز شاهدی از گفتهی عبدالله بن مسعود دارد که تخریجش قبلاً گذشت. [۲۵۳۰] الجمع بین الصحیحین ۲/۱۸۴. [۲۵۳۱] در صحیح بخاری، (شمارهی ۶۹۷۷- البغاء)، لفظ «السموات» آمده است. [۲۵۳۲] مجموع الفتاوی، ۵/۱۲ و اجتماع الجیوش الإسلامیة، ص ۹۶. [۲۵۳۳] ابن منده در کتاب «التوحید»، شمارهی ۸۸۷؛ صابونی در «عقیدة السلف»، ص ۱۷۹؛ لالکائی در «السنة»، شمارهی ۶۶۳؛ ابن بطه در «الإبانة»، ۳/۱۶۲- ۱۶۳- کتاب الرد علی الجهمیة، ابن قدامه در «إثبات العلو»، شمارهی ۸۲؛ ذهبی در «العلو»، ص ۸۰- ۸۱ و دیگران این حدیث را روایت کردهاند. در اسناد این حدیث، محمد بن اشرس کوفی وجود دارد که ذهبی دربارهی این حدیث میگوید: «صحیح نیست؛ چون ابوکنانه ثقه نیست و ابوعمیر را نمیشناسم». صاحب کتاب «المیزان»، در همین کتاب، ۳/۴۸۵ میگوید: «ابوکنانه در حدیث، متهم است و ابوعبدالله اخرم حافظ و دیگران او را متروک دانستهاند». [۲۵۳۴] عبارت ذهبی در کتاب «العرش»، ص ۲۸۲ این است: «[ ابن منذر و لالکائی و دیگران ] با اسنادهای صحیح، این گفته را از محمد بن اشرس، ابوکنانه کوفی روایت کردهاند و او ضعیف است». [۲۵۳۵] ابن بطه در «الإبانة»، ۳/۱۶۳- ۱۶۴- کتاب الرد علی الجهمیة؛ لالکائی در «شرح أصول الاعتقاد»، شمارهی ۶۶۵؛ بیهقی در «الأسماء والصفات»، شمارهی ۸۶۸ و ابن قدامه در «إثبات صفة العلو» شمارهی ۹۰ این گفته را روایت کردهاند و اسنادش صحیح است. [۲۵۳۶] بیهقی در «الأسماء و الصفات»، شمارهی ۸۶۶ این گفته را نقل کرده است. حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «فتح الباری»، ۱۳/۴۰۶- ۴۰۷ میگوید: «بیهقی این گفته را با سندی خوب روایت کرده است». این روایت، طرق دیگری دارد از جمله: طریق یحیی بن یحیی که بعداً خواهد آمد؛ طریق جعفر بن عبدالله، که ثقه است و عثمان دارمی در کتاب «الرد علی الجهمیة»، شماره ی ۱۰۴؛ ابونعیم در «الحلیة»، ۶/۳۲۶؛ لالکائی در «شرح أصول الاعتقاد»، شمارهی ۶۶۴؛ صابونی در «عقیدة السلف»، شماره های ۲۵ و ۲۶ و ابن قدامه در «إثبات صفة العلو»، شمارهی ۸۸ این روایت را نقل کردهاند. این گفته از مالک به تواتر رسیده و امت اسلام آن را تلقی به قبول نمودهاند. [۲۵۳۷] بیهقی در «الاعتقاد»، ص ۱۱۶ و در «الأسماء و الصفات»، ۲/۳۰۵- ۳۰۶، شمارهی ۸۶۷ این گفته را روایت کرده و سندش صحیح است. [۲۵۳۸] بخاری در صحیحش، ۸/۵۳۳، در زیر باب : «وکان عرشه علی الماء، و هو رب العرش العظیم»، آن را به طور معلق آورده و فریابی در تفسیرش- آن گونه که در «تغلیق التعلیق»، ۵/۵۴۳ آمده این گفته را با سندی صحیح از مجاهد روایت کرده است. [۲۵۳۹] اسحاق بن راهویه در مسندش- آن گونه که در «المطالب العالیة»، شمارهی ۳۰۱۱ آمده- لالکائی در «شرح أصول الاعتقاد»، شمارهی ۶۶۲ از بشر بن عمر روایت کردهاند که گفت: از تعدادی از مفسران راجع به آیهی: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥﴾شنیدم که میگویند: یعنی بالای عرش قرار گرفته است. [۲۵۴۰] تفسیر ابن جریر، ۱/۱۹۲، ۱۳/۹۴ و ۱۹/۲۸. [۲۵۴۱] ابن ابی دنیا در کتاب «العیال» شمارهی ۵۷۲ با سندی حسن از یزید بن هاد؛ ابن ابی دنیا در «منازل الأشراف»، شمارهی ۲۳۸ با سندی ضعیف از عکرمه و ابن ابی الدنیا در کتاب «العیال» شمارهی ۵۷۳ با سندی حسن؛ ابن قدامه در کتاب «إثبات العلو»، ص ۱۰۰ با سندی صحیح از نافع، عثمان بن سعید دارمی در «الرد علی الجهمیة»، شمارهی ۸۲ با سندی حسن از قدامه بن ابراهیم، همهشان از عبدالله بن رواحه به طور مرسل این گفته را روایت کردهاند. طرق دیگری برای این روایت وجود دارند که من آنها را نیاوردهام و همه شان مرسلاند. این مراسیل نشان دهندهی شهرت این داستان میباشد. پس این روایت با تعدد منابع حدیثی که آن را روایت کردهاند و به کمک این طرق، صحیح میباشد. حافظ ابن عبدالبر در «الاستیعاب»، ۳/۹۰۰ میگوید: «داستان او با همسرش موقعی که با کنیزش نزدیکی کرد، مشهور است و از طرق صحیحی برای ما روایت شدهاند». [۲۵۴۲] عثمان دارمی در «الرد علی الجهمیة»، شمارهی ۶۷ و ۱۶۲ و در «الرد علی المریسی»، ص ۱۰۳؛ عبدالله بن الإمام احمد در «السنة»، ۱/۱۷۴، ۱۱۱ و ۳۰۷؛ ابن منده در «التوحید»، شمارهی ۸۹۹؛ بیهقی در «الأسماء و الصفات»، ۲/۳۵۵- ۳۳۶؛ ابن بطه در «الإبانة»، شمارهی ۱۱۲؛ ابوعثمان صابونی در «عقیدة السلف»، شمارهی ۲۸؛ ابن عبدالبر در «التمهید»، ۷/۱۴۲؛ ابن قدامه در «العلو»، شماره های ۹۹ و ۱۰۰ و دیگران این گفته را روایت کردهاند و اسنادش صحیح است. [۲۵۴۳] بیهقی در «الأسماء و الصفات»، شماره های ۸۶۵؛ ابن بطه در «الشرح و الإبانة»، ص ۲۲۹؛ ذهبی در «سیر أعلام النبلاء»، ۷/۱۲۰- ۱۲۱ و در «تذکرة الحفاظ»، ۱/۱۸۱ این روایت را آوردهاند. اسنادش طبق گفتهی شیخ الإسلام ابن تیمیه در «مجموع الفتاوی»، الفتوی الحمویة الکبری، ۵/۳۹ و امام ابن قیم در «اجتماع الجیوش الإسلامیة»، ص ۱۳۱ صحیح است. [۲۵۴۴] نگا: کتاب العلو، اثر ذهبی، ص ۲۴۶. [۲۵۴۵] همان. [۲۵۴۶] نگا: الرد علی الجهمیة، اثر عثمان دارمی، شمارهی ۱۲- ۱۳، ۳۷۰ و ۳۸۸ و البدایة والنهایة، (۱۳/ ۱۴۷- ۱۴۹- الترکی). [۲۵۴۷] در نسخهی «خ» «ابریزی» آمده است. آنچه که اینجا آورده شده براساس نسخهی «ط» و نسخهی «فریان» میباشد. او عبدالواسع بن عبدالکافی، ابومحمد ابهری، شمس الدین، شافعی مذهب، قاضی و مقیم دمشق بود. به سال ۶۹۰ هجری وفات یافت. نگا: معجم الشیوخ، اثر ذهبی، ۱/۴۲۶. [۲۵۴۸] تخریج آن قبلاً گذشت. [۲۵۴۹] کتاب العرش اثر ذهبی صفحات ۲۹۸- ۲۹۹. [۲۵۵۰] فتح الباری ۱۳/۴۰۶. [۲۵۵۱] شیخ سلیمان- آن گونه که در «إبطال التندید» آمده – میگوید: «فرمودهی «والله فوق ذلک» یعنی خدا بالای همهی مخلوقات، روی عرش قرار گرفته است. علو و بلندی کامل از تمامی جهات، برای اوست. علو ذات، علو قهر و تسلط، علو قدرت و... از آنِ الله است. مذهب اهل سنت و جماعت، همین است. اهل سنت، مخالفان این عقیده از جمله جهمیه که صفات خدا را نفی میکنند، مبتدع و گمراه دانستهاند. این عقیدهی اهل سنت و جماعت، قرآن، سنت و سخنان سلف صالح بر آن دلالت دارند. ابن قیم برای این عقیده، صد دلیل از قرآن آورده و با بیست و یک صورت، برای آن استدلال نموده و اجماع مسلمانان را بر آن، بیان کرده است. در قرآن و سنت پیامبرج و در کلام احدی از سلف صالح که به آنان اقتدا میشود، حتی یک حرف نیست که با این عقیده مخالفت داشته باشد. خدای متعال میفرماید: ﴿إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ يَرۡفَعُهُ﴾[فاطر: ۱۰]. «سخن پاک بهسوی او بالا میرود و عمل شایسته، آن را بالا میبرد»، ﴿إِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَىٰٓ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ﴾[آل عمران: ۵۵]. :«هنگامی که الله به عیسی فرمود: من تو را (بیآنکه بمیری) از دنیا میبرم و تو را به سوی خودم بالا میآورم»، ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥﴾«(او) پروردگار گستردهمهر و رحمان است که بر عرش قرار گرفت»، ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ﴾[الرعد: ۲]. «سپس بر عرش استقرار یافت». همچنین در شش جای دیگر نیز آمده است؛ اعراف:۵۴، یونس:۱۳، رعد:۲، فرقان:۵۹، سجده:۴، حدید:۴. ﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ يَٰهَٰمَٰنُ ٱبۡنِ لِي صَرۡحٗا لَّعَلِّيٓ أَبۡلُغُ ٱلۡأَسۡبَٰبَ٣٦ أَسۡبَٰبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ فَأَطَّلِعَ إِلَىٰٓ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُۥ كَٰذِبٗا﴾[غافر: ۳۶-۳۷]. : «و فرعون گفت: ای هامان! بُرجی برایم بساز تا به دروازههای آسمان برسم. به دروازهها و راههای آسمان دست یابم و به خدای موسی بنگرم؛ هرچند موسی را دروغگو میپندارم». و امثال این آیات که خیلی زیادند. در سنت هم میتوان به موراد زیر اشاره کرد: ۱- قضیهی معراج پیامبرج، ۲- فرود آمدن فرشتگان از جانب الله، ۳- بلند شدن فرشتگان به طرف الله ۴- این حدیث پیامبرج: (حدیث اوعال): «والعرش فوق ذلك، والله فوق العرش، وهو یعلم ما أنتم علیه»: «عرش بالای آن قرار دارد و خدای بالای عرش قرار دارد، و او به کردار، رفتار و حالات شما آگاه و باخبر است» ۵- حدیث جاریه: «أین الله؟» : «خدا کجاست؟ »، آن کنیز گفت: در آسمان. پیامبرج فرمود: «ومن أنا؟» : «من کیستم؟» گفت: تو فرستادهی الله هستی. پیامبرج فرمود: «أعتقها، فإنها مؤمنة»: «و او را آزاد کن، چرا که او مؤمن است». (مسلم در صحیحش شمارهی ۵۳۷ از طریق حدیث معاویه بن حکم اسلمیساین حدیث را روایت کرده است). ۶- حدیث قبض روح: «حتی یعرج بهاء إلی السماء التی فیها الله»: «تا اینکه روح به آسمانی که خدا در آن قرار دارد، بلند کرده میشود». (امام احمد در «المسند»، ۲/۳۶۴؛ ابن ماجه در سننش، شمارهی ۴۲۶۲؛ نسائی در «السنن الکبری»، شمارهی ۱۱۴۴۲ و دیگران این حدیث را روایت کرده اند و اسنادش صحیح است همان طور که بوصیری در «مصباح الزجاجة»، ۴/۲۵۰ گفته است). و دیگر احادیثی که ذکر برخی از اینها برای کسی که خواستار عدالت و انصاف است، کفایت میکند. ابن قتیبه میگوید:«همهی امتها اعم از عرب و غیر عرب در زمان جاهلیت یا در زمان اسلام، اعتراف دارند به اینکه الله در آسمان قرار دارد». (تأویل مختلف الحدیث، ص ۲۷۲). عبدالله بن احمد و دیگران با سندهای صحیح از عبدالله بن مبارک روایت کرده اند که به او گفتند: به وسیلهی چه چیزی پروردگارمان را بشناسیم؟ گفت: به این صورت که او بالای آسمان ها، روی عرش اش قرار گرفته و از مخلوقاتش جداست. (تخریج آن قبلاً گذشت). ابن ابی حاتم در کتاب «الرد علی الجهمیة» از سعید بن عامر ضُبَعی- امام اهل بصره از نظر علم و دیانت و از اساتید امام احمد- نقل کرده که نزد او از جهمیه نام بردند، گفت: آنان از یهود و نصارا هم بدترند؛ چون یهود، نصارا و اهل ادیان آسمانی اتفاق نظر دارند که الله بالای عرش قرار دارد ولی جهمیه میگویند: چیزی روی عرش قرار ندارد. (بخاری در «خلق أفعال العباد»، ص ۳۱ این روایت را به طور معلق آورده و ابن ابی حاتم در «الرد علی الجهمیة»، به طور موصول آورده است. همچنین در کتاب «العلو»، اثر ذهبی، ص ۱۵۸ این روایت به طور موصول آمده است. در سند این روایت، انقطاعی وجود دارد). محمد بن اسحاق [بن خزیمه] (عبارت داخل کروشه از نسخهی «ط» حذف شده است. نگا: العلو، اثر ذهبی، ص ۲۰۷ و اجتماع الجیوش الإسلامیة، ص ۱۱۷)، امام ائمه میگوید:«هرکس قائل نباشد که الله بالای آسمانها و روی عرشش قرار دارد و از مخلوقاتش جداست، واجب است از او درخواست توبه شود. اگر توبه کرد، چه بهتر و اگر توبه نکرد، گردنش زده میشود. سپس جسدش در زبالهدان انداخته میشود تا اهل قبله و اهل ذمه از بوی گند جسدش، اذیت نشوند». حاکم با اسنادی صحیح این گفته را از محمد بن اسحاق نقل کرده است. در کتاب «الفقه الأکبر» از ابومطیع حکم بن عبدالله بلخی روایت شده که گفت: از ابوحنیفه راجع به کسی که میگوید: نمیدانم پروردگارم در آسمان هست یا در زمین، پرسیدم؛ در جواب گفت: «او کفر ورزیده است؛ چون الله تعالی میفرماید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥﴾«(او) پروردگار گستردهمهر و رحمان است که بر عرش قرار گرفت»، و عرش خدا روی آسمان هاست. گفتم: او میگوید: من هم میگویم که روی عرش قرار گرفته، اما نمیدانم آیا عرش در آسمان است یا در زمین. ابوحنیفه گفت: «وقتی انکار کرده که الله در آسمان قرار دارد، کفر ورزیده است». ابواسماعیل صاحب کتاب «الفاروق» این گفته را روایت کرده است. (الفقه الأبسط، ص۴۹. و نگا: شرح الفقه الأبسط، اثر ابولیث سمرقندی، ص۱۷؛ مجموع الفتاوی، ۵/۴۸ و العلو، اثر ذهبی، ص ۱۰۱). موفق ابن قدامه میگوید: به من خبر رسیده که ابوحنیفه/گفت: «هرکس انکار نماید که الله در آسمان قرار دارد، کفر ورزیده است». (اثبات صفة العلو، صفحات ۱۱۶- ۱۱۷. ذهبی این گفته را در کتاب «العلو»، صفحات ۱۰۱- ۱۰۲ آورده و آن را به ابن قدامه نسبت داده است.) عبدالله بن احمد از عبدالله بن نافع روایت کرده که گفت: مالک بن انس گفت: «الله در آسمان قرار دارد و علم خدا در هر جایی هست و چیزی خالی از علم الله نیست». (عبدالله بن امام احمد در کتاب «السنة»، شمارهی ۱۱ این گفته را روایت کرده و اسنادش صحیح است). ابوشیخ اصفهانی و ابوبکر بیهقی از یحیی بن یحیی روایت کردهاند که گفت: نزد مالک بن انس بودیم، مردی آمد و گفت: ای ابوعبدالله! در آیهی: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥﴾خدا چگونه استوی یافته است؟ مالک سرش را تکان داد و عرق کرد، سپس گفت: «استواء معلوم و کیفیت غیر معقول است، ایمان به آن، واجب و سؤال کردن دربارهی آن، بدعت است. به نظرم تو یک مبتدع هستی. پس دستور داد که او را از آنجا بیرون ببرند. (تخریج آن قبلاً گذشت و بیان شد که این روایت، صحیح است). شیخ الإسلام ابوالحسن بکاری از ابوشعیب و ابوثور، هردویشان از محمد بن ادریس شافعی/ روایت کردهاند که شافعی گفت: «عقیدهی موجود در سنت که من بر آن هستم و کسانی را که دیدهام همچون سفیان و مالک و دیگران، بر آن بودهاند، این است: اقرار به شهادت «لا إله إلا الله وأن محمداً رسول الله» و اینکه الله روی عرش در آسمانها قرار دارد و به مخلوقاتش به هر کیفیتی که بخواهد، نزدیک میشود و هر طور بخواهد به آسمان دنیا فرود میآید...». امام شافعی سایر اعتقاد را نیز بیان کرد. الخلال در کتاب «السنة» روایت کرده و گفت که یونس بن موسی برای ما روایت کرد و گفت: عبدالله بن احمد به ما خبر داد و گفت: پدرم به من گفت: پروردگار ما بالای آسمان هفتم روی عرشش قرار گرفته و از مخلوقاتش جداست و قدرت و علم او در هر مکانی وجود دارند. (نگا: اثبات العلوء، اثر ابن قدامة، ص ۱۱۶ و شرح أصول الاعتقاد، شمارهی ۶۷۴). امام ابومحمد بن ابی زید، مغربی قیروانی، بزرگ مالکیها در عصر خود، در آغاز رسالهی مشهورش میگوید: «ذات الله تعالی روی عرش مجید است و علم الله در هر مکانی وجود دارد». امام ابوبکر محمد بن وهب مالکی، شارح رساله ابن زید وقتی این گفتهی ابن ابی زید: و خدای متعال بالای عرش مجید قرار دارد»، ذکر کرد، گفت: معنای «فوق» و «علا» نزد همهی عربها یکی است. سپس آیات و احادیث وارده در این زمینه را آورد تا آنجا که گفت: گاهی لفظ «فی» در زبان عربی به معنای «فوق» میآید؛ مانند آیات: ﴿فَٱمۡشُواْ فِي مَنَاكِبِهَا﴾[الملک: ۱۵]. «در اطراف و جوانب آن راه بروید» و ﴿ءَأَمِنتُم مَّن فِي ٱلسَّمَآءِ﴾[الملک: ۱۶]. «آیا از کسی که در آسمان است، خود را در امان میدانید». مفسران میگویند: یعنی بالای آسمان. این قول مالک است که از تابعین فهم کرده و آنان هم از صحابه و صحابه نیز از پیامبرج فهم کردهاند. پس عبارت: «أنَّ الله فی السماء» یعنی الله بالای آسمان قرار دارد. به همین خاطر شیخ ابومحمد گفته است: الله بالای عرش قرار دارد. سپس بیان کرده که ذات خدا بالای عرش قرار دارد و از همهی مخلوقاتش جداست و کیفیت آن، معلوم نیست، و الله با علم خود در هر مکانی وجود دارد نه با ذاتش، چون ذات الله در مکانها جای نمیگیرد، چرا که بزرگتر از مکانهاست». [۲۵۵۲] تخریج آن قبلاً گذشت. [۲۵۵۳] در نسخه ی چاپی کتاب «العرش»، اثر ذهبی، عبارت: «با اسنادی حسن و بالای حسن آن را روایت کرده»، آمده است. [۲۵۵۴] امام احمد در «المسند»، ۲/۳۷۰؛ ترمذی در سننش، شمارهی ۳۲۹۸؛ ابن ابی عاصم در «السنة»، شمارهی ۵۷۸؛ بزار در مسندش؛ ابن ابی حاتم در تفسیرش، آن گونه که در تفسیر ابن کثیر، ۴/۳۰۴ آمده-؛ بیهقی در «الأسماء و الصفات»، ۲/۲۸۷- ۲۸۹؛ ابوشیخ در «العظمة»، شمارهی ۲۰۲؛ جورقانی در «الأباطیل»، شمارهی ۶۵؛ ابن جوزی در «العلل المتناهیة»، ۱/۲۸ و دیگران از طریق حسن از ابوهریرهساین حدیث را روایت کردهاند. ترمذی و جورقانی و ابن جوزی این حدیث را به دلیل انقطاع راوی بین حسن و ابوهریره، معلول دانستهاند. ذهبی در کتاب «العلو»، ص ۷۴ میگوید: «راویان این حدیث، ثقهاند و احمد در مسندش از سریج ابن نُعمان از حکم بن عبدالملک از قتاده، این حدیث را روایت کرده است. حدیث مذکور در کتاب «جامع الترمذی» وجود دارد، اما حسن که در سند این حدیث هست، اهل تدلیس است و متن حدیث، منکر میباشد». به نظر من این حدیث به کمک شواهد مرفوع و موقوفاش، حسن است. شواهد مرفوع این حدیث، عبارتند از: ۱- حدیث عباس، که تخریج آن قبلاً گذشت. ۲- حدیث ابوذرس، که اسحاق بن راهویه در مسندش- آن گونه که در «الدر المنثور» ۱/۱۰۸ آمده- محمد بن عثمان بن ابی شیبه در کتاب «العرش»، ص ۶۰، شمارهی ۱۷؛ بزار در مسندش، ۹/۴۶۰، شمارهی ۴۰۷۵؛ ابوشیخ در «العظمة»، شمارهی ۱۹۹؛ ابن مردویه – آنگونه که در «الدر المنثور» ۱/۱۰۸ آمده-؛ بیهقی در «الأسماء و الصفات» ۲/۲۸۹؛ جورقانی در «الأباطیل»، ۱/۶۸- ۶۹، شمارههای ۶۳ و ۶۴؛ ابن جوزی در «العلل»، شمارهی ۷ و ذهبی در «تذکرة الحفاظ»، ۲/۷۴۸ از طریق ابونصر- صحیح این است که او حمید بن هلال است- از ابوذر آن را روایت کردهاند. سند این روایت، منقطع است؛ چون حمید، ابوذر را ندیده است. اما این گفتهی ذهبی: «و ابونصر شناخته شده نیست و این روایت، منکر است»، جای تأمل است؛ چون ابونصر ثقه و شناخته شده است و این روایت، منکر نیست. شواهد مرسل و موقوف این حدیث، متعدد هستند. از آن جمله گفتهی عبدالله بن مسعود است که آورده شد و بیان شد که حسنٌ صحیح میباشد. [۲۵۵۵] [کتاب العرش ص ۲۳۴].