توضیح و شرح باب:
﴿يَعۡرِفُونَ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا وَأَكۡثَرُهُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٨٣﴾[النحل: ۸۳]. «نعمت الله را میشناسند و سپس انکارش میکنند و بیشترشان کافرند.»
منظور از این باب، رعایت ادب با ربوبیت خدا و پرهیز از به کار بردن الفاظ شرک خفی، همچون نسبت دادن نعمتها به غیر خدا میباشد؛ چون گفتن این الفاظ، بابی از ابواب شرک خفی بوده و عکس آن، بابی از ابواب شکر میباشد. همان طور که در حدیثی که ابن حبان در صحیحش از جابر به طور مرفوع آورده آمده است: «من أولی معروفاً فلم یجد له جزاء إلا الثناء فقد شكره، ومن كتمه فقد كفره» [۱۹۳۰]: «هر کس، نعمت خوب و پسندیدهای نصیبش شود و جز ستایش و تمجید، چیزی نگوید؛ خدا را شکرگزاری کرده و هرکس آن نعمت را کتمان نماید، خدا را ناسپاسی نموده است». در روایت ابوداود - که سندش خوب است - آمده است: «من أُبلِیَ فذكره؛ فقد شكره، ومن كتمه؛ فقد كفره» [۱۹۳۱]: «هر کس نعمتی به وی داده شود و خدا را یاد کند، شکر خدا را به جای آورده، و هرکس خدا را یاد نکند، او را ناسپاسی نموده است».
منذری گوید: «عبارت: (من أبلی) یعنی به وی داده شود. ابلاء به معنای انعام میباشد». [۱۹۳۲]وقتی ذکر چیز معروف و خوبی که خدا به دست انسانی، برای کسی تقدیر کرده، شکر گزاری خدا محسوب میشود، پس چیز معروف و خوب پروردگار جهانیان و ذکر نعمتها و نیکیهای خدا و نسبت دادن آنها به خدا، به طریق اولی شکرگزاری خدا محسوب میشود.
مؤلف میگوید: (قال مجاهد: - ما معناه -: «هو قول الرجل: هذا مالی، ورثته عن أبائی»).
(مجاهد گوید: - مفهوم گفتهاش، این است -: «این گفته کسی است که میگوید: «این مال و ثروت من است که از پدرانم به ارث بردهام»).
این روایت را ابن جریر و ابن ابی حاتم، نقل کردهاند و لفظش - آن گونه که در «الدر المنثور» آمده - این است که مجاهد گوید: «مسکن، نعمتها، لباسها و آهن که کفار قریش میشناختند و سپس منکر آن میشدند و میگفتند: این داراییها از آن پدرانمان بود که از آنان به ارث بردهایم». [۱۹۳۳]
ابن قیم در این زمینه میگوید- که مفهوم گفتهاش این است -: «چون کفار قریش نعمت را به غیر خدا نسبت دادند، با نسبت دادن آن به غیر خدا، منکر نعمت خدا شدند؛ چون کسی که این را میگوید، نعمت خدا را انکار کرده و به آن اعتراف ننموده است. چنین کسی همچون جذامی و کچل است که فرشته آن نعمتهای خدا که به آنان ارزانی داشته، به یادشان آورد و آنان، این نعمتها را انکار کرده و گفتند: «ما این نعمتها را نسل در نسل (از پدرانمان) به ارث بردیم». اینکه نعمتهای خدا از پدران به ارث کسی درآمده، باید بیشتر انسان را متوجه این مطلب سازد که خدا نعمتهایش را بر آنان ارزانی داشته؛ چون خدا این نعمتها را بر پدرانشان ارزانی داشته و سپس آیندگان این نعمتها را از پدرانشان به ارث بردند؛ پس هم آنان و هم پدرانشان از نعمتهای خدا بهرهمند شدند». [۱۹۳۴]
مؤلف میگوید: (وقال عون بن عبدالله: «یقولون: لولا فلانٌ، لم یكن كذا»).
(عون بن عبدالله میگوید: «مردم میگویند: «اگر فلانی نبود، فلان نعمت هم نمیبود»).
ابن جریر، ابن منذر و ابن ابی حاتم این اثر را روایت کردهاند. لفظ آن- آنگونه که در «الدر المنثور» آمده- چنین است: «اگر فلانی نبود، فلان و فلان مصیبت دامنگیرم میشد و اگر فلانی نبود فلان و فلان نعمت نصیبم نمیشد». [۱۹۳۵]
ابن عون، همان پسر عبدالله بن عقبه بن مسعود هذلی، ابوعبدالله کوفی است. وی ثقه و عابدی بود که قبل از سال ۱۲۰ هجری وفات یافت [۱۹۳۶].
دربارهی عبارت: (لولا فلان . . . تا آخر عبارت) ابن قیم میگوید - مفهوم گفتهاش، این است-: «این گفته، دربردارندهی این مطلب است که گویندهاش، نعمتها را به کسی که اگر نبود، این نعمت هم وجود نمیداشت، نسبت نمیدهد و آن را به کسی نسبت میدهد که هیچ نفع و زیانی هم برای خودش از دستش بر نمیآید چه برسد به دیگران. نهایتش این است که او جزئی از اجزای سبب آن نعمت است که خدا به وسیلهی او، نعمت را شامل حال کسی گردانیده است. سبب هم تأثیر ذاتی ندارد و مستقلاً نمیتواند مسبب را ایجاد کند و اینکه خدا او را به عنوان یک سبب قرار داده، از جمله نعمتهای خداست که شامل حالش گردانده است. پس در آن نعمت، فقط خدا نعمت دهنده است و در قرار دادن کسی یا چیزی به عنوان اسباب آن نعمت، باز خدا نعمت دهنده است. پس سبب و مسبب از جمله نعمتهای خداوند میباشد و خدای متعال همان طور که گاهی نعمتی را به وسیلهی آن سبب، به کسی میدهد، گاهی بدون آن سبب هم، آن نعمت را به او میدهد. بنابراین، سبب تأثیر ذاتی و مستقل ندارد و گاهی ممکن است خدا سببیتش را از آن سلب کند و گاهی ممکن است، معارض و مانعی را برایش قرار دهد که نگذارد مسبب تحقق پیدا کند و گاهی ممکن است ضد مقتضای سبب بر مسبب مترتب شود. پس تنها خدا به طور حقیقی نعمت دهنده است». [۱۹۳۷]
مؤلف گوید: (وقال ابن قتیبه: «یقولون: هذا بشفاعة آلهتنا» [۱۹۳۸].
(ابن قتیبه گوید: «مردم زمان جاهلیت میگفتند: این نعمت به سبب شفاعت خدایان مان، نصیب ما شده است.»)
ابن قتیبه، همان عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری، حافظ است او صاحب کتاب «التفسیر» و «المعارف» و دیگر کتابهاست. خطیب بغدادی و دیگران او را ثقه دانستهاند. وی به سال ۲۶۷ هجری یا کمی قبل از آن، وفات یافت. [۱۹۳۹]
دربارهی عبارت: (یقولون: هذا بشفاعة آلهتنا) ابن قیم میگوید: «این گفته دربردارندهی شرک همراه نسبت دادن نعمت به غیر صاحب نعمت است. چون بتهایی که در مقابل خدا پرستیده میشدند، حقیرتر و پستتر از آن هستند که نزد خدا شفاعت کنند. در حقیقت این بتها همراه پرستشکنندگان در پستی و عذاب احضار میشوند.
نزدیکترین انسان به خدا و محبوب ترین بندگان از نظر الله نزد خدا شفاعت نمیکند مگر بعد از اجازهی خدا آن هم برای کسانی که خدا راضی باشد. پس شفاعت به اذن خدا از جمله نعمتهای خداست. پس خدا در قضیهی شفاعت، نعمت دهنده است و خدا در قبول شفاعت، نعمت دهنده است و خدا در اهلیت دادن کسی برای اینکه برایش شفاعت شود، نعمت دهنده است؛ چون هر کسی اهلیت این را ندارد که برایش شفاعت شود. پس غیر از خدا چه کسی نعمت دهندهی حقیقی است؟ خدای متعال میفرماید: ﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعۡمَةٖ﴾[النحل: ۵۳]: «آنچه از نعمتها دارید همه از سوی خدا است (و باید تنها منعم را سپاس گفت و پرستید)». پس بنده یک لحظه نه در دنیا و نه در آخرت هم از نعمت، لطف و احسان خدا خارج نیست. به همین دلیل خدای سبحان کسی را که نعمتی از خدا نصیبش میشود و میگوید: ﴿إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِيٓ﴾[القصص: ۷۸]: «این مال در سایه آگاهی و دانشی که دارم به من داده شده است (و مرا فراهم گشته است . خودم آن را به دست آوردهام و خودم هم میدانم چگونه آن را مصرف کنم)» نکوهش نموده است». [۱۹۴۰]
مؤلف میگوید: (وقال ابوالعباس – بعد حدیث زید بن خالد الذی فیه: إن الله تعالی قال: «أصبح من عبادی مؤمن بی وكافر....» الحدیث، وقد تقدم -: «وهذا كثیر فی الكتاب و السنة، یذم سبحانه من یضیف إنعامه إلی غیره ویشرك به. قال بعض السلف: هو كقولهم: كانت الریح طیبة، والملاَّحُ حاذقاً، و نحو ذلك مما هو جار على ألسنة كثیر»). [۱۹۴۱]
(ابوالعباس - پس از حدیث زید بن خالد که در آن آمده: همانا خدای متعال فرمود: «از میان بندگانم عدهای نسبت به من مؤمن و عدهی نسبت به من کافر شدند . . .» تا آخر حدیث، که قبلاً آورده شد - گوید: «این مطلب در قرآن و سنت زیادند. خدای سبحان کسی را که نعمتهای خدا را به غیر خدا نسبت میدهد و به او شرک میورزد، مذمت و نکوهش مینماید. برخی از سلف صالح گفتهاند: نسبت دادن نعمتهای خدا به غیر خدا مثل این گفتهشان است. باد موافق بود، و کشتیران ماهر بود و مانند این عبارات که بر زبان بسیاری از مردم جاری است»).
گفتهاش: (وقال ابوالعباس) ابوالعباس همان شیخ الاسلام ابن تیمیه/است.
در عبارت: (قال بعض السلف) نام این عده را نیافتم.
در گفتهی: (كانت الریح طیبة، والملاح حاذقاً)، ملاح، کشتیران است.
معنای عبارت مذکور این است که وقتی کشتیها به اذن خدا در بادی موافق روی دریا حرکت میکند، آن را به باد خوش و مهارت کشتیران نسبت میدهند و پروردگارشان که از روی رحمت و مهربانی نسبت به آنان، دریا را برایشان مسخّر کرده تا کشتیها روی آن حرکت کنند و آن کشتیها را به حرکت درآورده، فراموش کردهاند؛ همان طور که خدای متعال میفرماید: ﴿رَّبُّكُمُ ٱلَّذِي يُزۡجِي لَكُمُ ٱلۡفُلۡكَ فِي ٱلۡبَحۡرِ لِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ كَانَ بِكُمۡ رَحِيمٗا ٦٦﴾[الإسراء: ۶۶]: «پروردگارتان آن ذاتی است که کشتیها را در دریاها به حرکت در میآورد تا جویای رزق او (شوید و از فضل و نعمتش برخوردار) گردید. خداوند همیشه در حق شما (بندگان) مهربان بوده است».
پس نسبت دادن حرکت خوب کشتیها روی دریا به باد خوش و مهارت کشتیران، از جنس نسبت دادن باران به ستارگان است، هر چند گویندهی آن قصد این را نداشته که باد و کشتیران فاعل حقیقی این کارند و ناشی از خلق و فرمان خدا نیست، بلکه قصد این را داشته که باد خوش و کشتیران، سببی برای حرکت خوب کشتیها روی دریا میباشد. اما نباید این امر جز به خدای یکتا نسبت داده شود؛ چون نهایت امر در این زمینه این است که باد و کشتیران، یک سبب یا جزئی از یک سبب هستند و اگر خدای متعال بخواهد سببیتش را از آن سلب میکند، آن وقت اصلاً سبب نیستند.
پس کسی که نعمتی به وی داده شده و از او خواسته شده که شکرگزاری این نعمت را به جای آورد، نباید کسی را که تمام خیر و خوبی به دستش است و بر هر چیزی تواناست، فراموش کند و نعمتها را به غیر او نسبت دهد؛ بلکه باید نعمتها را به صاحب نعمت و نعمت دهندهشان نسبت دهد، چون فقط او به طور مطلق نعمت دهنده است؛ همان طور که خدای متعال میفرماید: ﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعۡمَةٖ فَمِنَ ٱللَّهِ﴾[النحل: ۵۳]: «آنچه از نعمتها دارید همه از سوی خدا است (و باید تنها منعم را سپاس گفت و پرستید)». پس خداوند نعمت دهندهی تمامی نعمتهای موجود در دنیا و آخرت است و هیچ همتایی ندارد؛ چون یاد کردن نعمتهای خدا و نسبت دادن آن به خدا، از جمله شکرگزاری این نعمتهاست و عکس آن، انکار نعمتهای خدا میباشد. البته دعای خیر برای کسی که سبب نعمت یا جزئی از سبب نعمت است و نیکی کردن به او، منافاتی با این امر ندارد. مولف میگوید این بیانگر امکان جمع شدن دو چیز متضاد در قلب است [۱۹۴۲].
[۱۹۳۰] عبد بن حمید در مسندش، شمارهی ۱۱۴۷؛ بخاری در «الأدب المفرد»، شمارهی ۲۱۵؛ ابوداود در سننش، شمارهی ۴۸۱۳؛ ترمذی در سننش، شمارهی ۲۰۳۴؛ ابویعلی در مسندش، شمارهی ۲۱۳۷؛ ابن حبان در صحیحش، شمارهی ۳۴۱۵ و دیگران این حدیث را روایت کردهاند. این حدیث به کمک شواهدش، صحیح است. [۱۹۳۱] ابوداود در سننش، شماره ی ۴۸۱۴؛ ابونعیم در «تاریخ أصبهان»، ۱/۳۱۰ و دیگران از جابرسآن را روایت کردهاند و اسنادش حسن است. این حدیث، صحیح است و شواهدی دارد؛ از جمله حدیث طلحه بن عبیداللهسکه طبرانی در «المعجم الکبیر»، شمارهی ۲۱۱؛ ضیاء در «المختارة»، شمارهی ۸۳۶ و دیگران آن را روایت کردهاند. [۱۹۳۲] الترغیب و الترهیب، ۲/۴۵. [۱۹۳۳] ابن جریر در تفسیرش، ۱۴/۱۵۸؛ ابن منذر و ابن ابی حاتم- آن گونه که در «الدر المنثور»، ۵/۱۵۵ آمده- آن را از مجاهد روایت کردهاند و اسنادش صحیح میباشد. [۱۹۳۴] شفاء العلیل، صفحات ۳۶- ۳۷ [۱۹۳۵] ابن جریر در تفسیرش، ۱۴/۱۵۸؛ سعید بن منصور؛ ابن منذر و ابن ابی حاتم- آن گونه که در «الدر المنثور»، ۵/۱۵۵ آمده- آن را روایت کردهاند. اسناد ابن جریر ضعیف است. [۱۹۳۶] به شرح حالش در کتاب: «سیر أعلام النبلاء»، ۵/۱۰۳ مراجعه کنید. [۱۹۳۷] شفاء العلیل،ص ۳۷. [۱۹۳۸] نگا: شفاء العلیل، ص۳۶. [۱۹۳۹] به شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء »، ۱۳/۲۹۶. [۱۹۴۰]شفاء العلیل، ص۳۷. [۱۹۴۱] مجموع الفتاوی، ۸/۲۳. [۱۹۴۲] مجموعه مسائل: مسئله چهارم