تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب التوحید

فهرست کتاب

توضیح و شرح باب

توضیح و شرح باب

گفته‏ی هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی

یعنی حکم گفتن این جمله چیست؟ آیا جایز است یا خیر؟ و اگر بگوییم: جایز نیست، آیا گفتن این کلمه، شرک است یا خیر؟

مؤلف می‌گوید: (عن قُتَیلة: «أن یهودیاً أتی النبی جفقال: إنكم تشرکون، تقولون: ماشاء الله وشئت، وتقولون: والكعبة. فأمرهم النبی إذا أردوا أن یحلفوا أن یقولوا: ورب الكعبة، وأن یقولوا: ما شاء الله ثم شِئتَ». رواه النسائی وصححه).

(از قتیله روایت است که گوید: «یک نفر یهودی پیش پیامبرجآمد و گفت: شما شرک می‌ورزید و می‌گویید: هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی و می‌گویید: به کعبه قسم. پیامبرجمسلمانان را امر کرد که هرگاه قصد سوگند داشتند، بگویند: به پروردگار کعبه قسم. و بگویند: هر چه خدا بخواهد و سپس تو بخواهی». نسائی این حدیث را روایت کرده و آن را صحیح دانسته است.)

نسائی این حدیث را در «السنن» و «الیوم واللیلة» روایت کرده است. لفظ حدیث در کتاب «الیوم واللیلة» این است: «یوسف بن عیسی به ما خبر داد و گفت: فضل بن موسی برای ما روایت کرد و گفت: از مِسعَر بن خالد از عبدالله بن یسار از قُتَیلَة - زنی از طایفه‌ی جُهینه - شنیدم که گفت: یک نفر یهودی پیش پیامبرجآمد و گفت: شما برای خدا شریک و همتا قرار می‌دهید که می‌گویید: هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی، و می‌گویید: به کعبه قسم. پس پیامبرجمسلمانان را امر کرد که هرگاه قصد سوگند داشتند، بگویند: به پروردگار کعبه قسم، و بگویند: هر چه خدا بخواهد و سپس تو بخواهی». [۱۹۸۶]

سپس نسائی این حدیث را از احمد بن حفص روایت کرده که می‌گوید: پدرم برایم حدیث نقل کرد و گفت: ابراهیم بن طهمان از مغیره از معبد بن خالد از قتیله - زنی از طایفه‌ی جُهینه - برایم حدیث نقل کرد و گفت: یک زن یهودی پیش عایشه رفت و گفت: شما شرک می‌ورزید . . .». و بقیه‌ی حدیث را آورد. [۱۹۸۷]نسائی در این روایت، نام عبدالله بن یسار را نیاورده و مشهور این است که باید نامش در لیست راویان این حدیث باشد. ابن سعد، طبرانی و ابن منده [۱۹۸۸]نیز این حدیث را روایت کرده‌اند. ابن سعد اشاره می‌کند که فقط همان یک زن به اسم قتیله صحابیه است [۱۹۸۹].

«قتیلة» دختر صیفی، از طایفه‌ی جُهینة یا از طایفه‌ی انصار است که صحابی بوده است [۱۹۹۰].

عبارت: (إنكم تشركون تقولون: ما شاء الله وشئت) تصریح می‌کند که گفتن این جمله، شرک است؛ چون پیامبرجبا سکوت خود گفته‌ی آن یهودی که این جمله را شریک قرار دادن یا همتا قرار دادن دانست، تأیید نمود و پیامبرجاز آن نهی کرد و دستور داد که جمله‌ای که دور از شرک است، به کار برده شود و آن هم عبارت: «ماشاء الله ثم شئت»: «هر چه خدا بخواهد و سپس تو بخواهی» می‌باشد هر چند بهتر است این عبارت گفته شود: «ما شاء الله وحده»: «هر چه خدای یکتا بخواهد». همان طور که حدیث ابن عباس و دیگر احادیث بر این مطلب دلالت دارند.

جمهور علماء گفتن عبارت: «هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی» را منع کرده‌اند فقط از ابو جعفر داودی، گفته‌ای نقل شده که مقتضی جواز این جمله است و برای آن به این آیات استناد استدلال نموده است: ﴿وَمَا نَقَمُوٓاْ إِلَّآ أَنۡ أَغۡنَىٰهُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ مِن فَضۡلِهِ[التوبة: ۷۴]: «چیزی که این منافقان را بر سر خشم آورد و سبب انتقام گرفتن آنان شود وجود ندارد، مگر این که خدا و پیغمبرش به فضل و کرم خود آنان را (با اعطاء غنائم که هدف ایشان در زندگی است) بی‌نیاز گردانده‌اند» ﴿وَإِذۡ تَقُولُ لِلَّذِيٓ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَأَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِ[الأحزاب: ۳۷]: «(یادآور شو) زمانی را که به کسی (زیدبن‌حارثه نام) که خداوند (با هدایت دادن وی به اسلام) بدو نعمت داده بود و تو نیز (با تربیت کردن و آزاد نمودن وی) بدو لطف کرده بودی، می‌گفتی» و مانند آنها.

درست، همان قول جمهور است چون پیامبرجاز گفتن این جمله نهی فرمودند و به کسی که این جمله را به پیامبرجگفت، فرمود: «أجعلتنی لله نداً؟!» [۱۹۹۱]: «آیا مرا شریک و همتای خدا قرار دادی؟» و گفته‌ی آن یهودی که این جمله را همتا قرار دادن یا شریک قرار دان برای خدا دانست، تأیید نمود.

محال است که گفتن این جمله، جایز باشد. اما راجع به آیاتی از قرآن که ابوجعفر داودی برای اثبات جواز گفتن: «هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی» بدان استناد و استدلال نموده، علماء دو جواب را به آن داده‌اند:

اول- این امر مختص خدای یکتا و بی‌شریک است و مخلوق نمی‌تواند چنین کاری انجام دهد. همان طور که خدای متعال به هر یک از آفریده‌هایش که بخواهد، سوگند یاد می‌کند در اینجا هم می‌تواند چنان جملاتی را برای هر یک از آفریده‌هایش که بخواهد، به کار برد.

دوم – جمله‌ی: «هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی» شریک قرار دادن کسی در مشیت و خواست الله است. اما آیات فوق درباره‌ی دو فعل متفاوت خبر داده است. در آیه‌ی: ﴿وَمَا نَقَمُوٓاْ إِلَّآ أَنۡ أَغۡنَىٰهُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ مِن فَضۡلِهِخدای متعال خبر داده که خدا، مؤمنان را بی‌نیاز کرده و پیامبرجنیز آنان را بی‌نیاز کرده است. اما بی‌نیاز کردن از جانب خدا، واقعی است؛ چون اوست که بی‌نیاز کردن مؤمنان را مقدر نمود و از جهت پیامبرجبه اعتبار انجام دادن این کار، امری حقیقی است. در آیه‌ی: ﴿وَإِذۡ تَقُولُ لِلَّذِيٓ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَأَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِنعمت دادن نیز به همین صورت است. خدا نعمت اسلام را نصیب زید کرد و پیامبرجبه وسیله‌ی آزاد کردنش، به او نعمت داد و در حقش احسان کرد. این امر برخلاف مشارکت در یک فعل واحد می‌باشد. پس نهی از گفتن جمله‌ی: «هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی» مربوط به زمانی است که در یک فعل مشارکت وجود داشته باشد.

اگر بگویی: نحودانان اظهار داشته‌اند که «ثم» همچون «واو» مقتضی اشتراک معطوف و معطوف علیه در حکم می‌باشد، پس چرا گفتن آن جمله با «ثم» جایز و با «واو» ممنوع است. نهایت امر این است که گفته شود: «ثم» اقتضای ترتیب میان معطوف و معطوف علیه دارد، برخلاف «واو» که اقتضای جمع میان معطوف و معطوف علیه دارد و این امر صورت اشتراک میان معطوف و معطوف علیه در حکم را تغییر نمی‌دهد.

در جواب گفته می‌شود: زمانی از گفتن این جمله نهی می‌شود که معطوف و معطوف علیه با هم در یک حکم اشتراک داده شود و این هم فقط با آوردن «واو» حاصل می‌شود و با آوردن «ثم» حاصل نمی‌شود؛ چون «ثم» اقتضای جمع میان معطوف و معطوف علیه ندارد و فقط اقتضای ترتیب میان معطوف و معطوف علیه دارد. پس وقتی این جمله با «ثم» آورده شود، مشارکت دادن و جمع معطوف و معطوف علیه در لفظ از بین می‌رود.

از نظر معنا هم باید گفت که خدای متعال مشیت مختص به خود را دارد و مخلوق نیز مشیت مختص به خود را دارد. پس اگر «ثم» را می‌آورد و منظورش این می‌بود که پیامبر جبا خدای متعال در مشیت، شریک است همچون جمله‌ی: «لولا الله وفلان – مثلاً – لم یوجد ذلک»: «اگر خدا و فلانی نبود - مثلاً فلان چیز وجود نداشت» بوده و نهی به حال خود باقی بود. بلکه در این صورت، آوردن جمله‌ی مذکور با «ثم» - که منظورش شریک قرار دادن پیامبر جبا خدا در مشیت است - بدتر از آوردن آن جمله با «واو» - که منظورش شریک قرار دادن پیامبرع با خدا در مشیت نیست – می‌باشد. این امر شبیه جمع بین اسم خدا و اسم غیر خدا در یک ضمیر واحد است؛ به همین دلیل پیامبر جخطیب را موقعی که گفت: «ومن یعصهما فقد غوی»: «و هرکس آن دو (خدا و پیامبر جرا نافرمانی کند، گمراه و منحرف شده است»، سرزنش نمود به او گفت: «بئس الخطیب أنت [۱۹۹۲]: تو بد خطیبی هستی».

راجع به گفته‌ی: (فأمرهم النبی إذا أرادوا أن یحلفوا أن یقولوا: ورب الكعبة) در بحث مربوط به سوگند غیر الله، اندکی پیش سخن گفته شد.

حدیث مذکور، فوایدی دارد؛ از جمله آن که یهودیان نسبت به شرک اصغر شناخت و آگاهی دارند در حالی که بسیاری از مدعیان اسلام، از شرک اکبر بی‌خبرند، بلکه عبادات خاص از جمله دعا، ذبح و نذر را برای غیر الله انجام می‌دهند و گمان می‌کنند این کار، از آیین و دستورات اسلام است. پس دانستی که یهودیان، حال و وضع بهتری از این مدعیان اسلام دارند.

از دیگر فواید حدیث مذکور، فهم و درک انسان در صورتی که هوا و آرزوی نفسانی دارد، می‌باشد همان طور که مؤلف آن را خاطرنشان ساخته است. همچنین حدیث مذکور اشاره به این مطلب دارد که شناخت حق، مستلزم ایمان و عمل صالح نیست.

[فایده‌ی دیگر حدیث مذکور،] پذیرش حق از کسی که حق را آورده هر چند دشمن اسلام باشد، می‌باشد.

یکی دیگر از فایده‌های حدیث فوق الذکر این است که سوگند به غیر الله، شرک بوده و شرک اصغر انسان را از دایره‌ی اسلام خارج نمی‌سازد.

مؤلف می‌گوید: (وله أیضا عن ابن عباس: أن رجلاً قال للنبی: ما شاء الله وشئت، فقال: «أجعلتنی لله نداً؟ قل: ما شاء الله وحده»).

همچنین نسائی حدیثی را از ابن عباس لروایت کرده که می‌گوید: مردی به پیامبرجگفت: هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی. پیامبرجفرمود: «آیا مرا شریک و همتای خدا قرار دادی؟ بگو: هر چه خدای یکتا بخواهد».

همان طور که مؤلف اظهار داشته، نسائی این حدیث را روایت کرده، اما در کتاب «عمل الیوم واللیلة» این حدیث را آورده است. لفظ نسائی چنین است: علی بن خشرم [۱۹۹۳]از عیسی [۱۹۹۴]از أجلح [۱۹۹۵]از یزید بن اصم از ابن عباس به اطلاع ما رسانید که ابن عباس گفت: مردی پیش پیامبرجآمد تا در کاری با پیامبرجمشورت کند، آنگاه گفت: هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی. پیامبرجفرمود: «أجعلتنی لله نداً؟ قل: ماشاء الله وحده»: «آیا مرا شریک و همتای خدا قرار دادی؟ بگو: هر چه خدای یکتا بخواهد».

ابن ماجه در مبحث «الکفارات» از کتاب «السنن» از هشام بن عمار از عیسی، مانند این حدیث را روایت کرده و لفظش چنین است: «إذا حلف أحدكم فلا یقل: ما شاء الله وشئت ...» [۱۹۹۶]: «هر گاه یکی از شما سوگند یاد کرد، نگوید: هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی ... تا آخر حدیث». سفیان ثوری، عبدالرحمن محاربی و جعفر بن عون [۱۹۹۷]مثل عیسی، این حدیث را از اجلح روایت کرده‌اند و همه‌شان ثقه‌اند.

قاسم بن مالک [۱۹۹۸]- که ثقه است - با اینان مخالفت کرده و آن حدیث را از اجلح از ابوزبیر از جابر روایت کرده است. [۱۹۹۹]اما سند اول، راجح‌تر است. احتمال هم دارد که اجلح هم از یزید بن اصم و هم از ابوزبیر، این حدیث را روایت کرده باشد.

فرموده‌ی: (أجعلتنی لله نداً؟) روایت ابن مردویه است. [۲۰۰۰]روایت نسائی و ابن ماجه چنین است: «أجعلتنی لله عدلا؟»: «آیا مرا همتای خدا قرار دادی؟» معنای هر دو روایت، یکی است.

ابن قیم گوید: «از جمله الفاظ شرک، بر زبان آوردن این جمله برای مخلوق است: هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی. همان طور که از پیامبرجثابت شده که مردی به او گفت: هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی»، او بقیه‌ی حدیث را آورده و سپس می‌گوید: این در حالی است که خدا در آیه‌ی: ﴿لِمَن شَآءَ مِنكُمۡ أَن يَسۡتَقِيمَ ٢٨[التکویر: ۲۸]: «برای کسانی از شما که (خواستار راستی و درستی و طی طریق جاده مستقیم باشند و) بخواهند راستای راه را در پیش بگیرند». مشیت را برای انسان اثبات نموده است. حالا چگونه است کسانی که می‌گویند: «به خدا و به تو توکل می‌کنم»، «در پناه خدا و تو هستم»، «جز خدا و تو کسی را ندارم»، «این نعمت از خدا و توست»، «این از برکات خدا و برکات توست»، «در آسمان خدا را دارم و در زمین تو را دارم». یا بگوید: «به خدا و جان فلانی» یا بگوید: «این نذری برای خدا و برای فلانی است»، «من به خاطر خدا و فلانی توبه کردم» و یا بگوید: «به خدا و فلانی امیدوارم».

این جملات و جمله‌ی: «هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی» را با هم مقایسه کن، ببین کدام یک، زشت‌ترند؟ این امر برایت روشن می‌سازد که گوینده‌ی این جملات نسبت به گوینده‌ی جمله‌ی: «هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی»، به جواب پیامبرجمستحق‌تر و سزاوارتر است. وقتی گوینده‌ی جمله‌ی: «هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی»، پیامبرجرا شریک و همتای خدا قرار داده، گوینده‌ی جملات فوق الذکر کسی را که در هیچ چیزی به پای پیامبرجنمی‌رسد، بلکه شاید از دشمنان آن حضرتجباشد، شریک و همتای پروردگار جهانیان قرار داده است؛ چون سجود، عبادت، توکل، بازگشت و روی آوردن، تقوی، ترس، کفایت کردن، توبه، نذر، سوگند، تسبیح، تکبیر، تهلیل (لا إله إلا الله گفتن)، حمد و ستایش کردن، طلب آمرزش، تراشیدن موی سر از روی خضوع و تعبد، طواف کعبه، دعا همه‌ی اینها فقط حق الله است و برای غیر الله سزاوار نیست. خواه غیر الله فرشته‌ای مقرب و یا پیامبری مرسل باشد.

در مسند امام احمد آمده که مردی که مرتکب گناهی شده بود، پیش پیامبرجآورده شد. وقتی در حضور پیامبرجایستاد، گفت: «خدایا من به درگاه تو توبه کردم و به سوی تو بازگشتم، و به سوی محمد توبه نکردم. پیامبرجفرمود: «عرف الحق لأهله» [۲۰۰۱]: «حق را برای اهل آن دانست». [۲۰۰۲]

می‌گویم: وقتی این فرموده‌ی پیامبرجبه کسی است که به آن حضرت گفت: «هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی» پس به نسبت کسانی که درباره‌ی آن حضرتجابیات زیرا را گفته‌اند، چگونه باید باشد:

فإِنَّ مِن جُودِك الدُّنیَا وضَرَّتُها
مِن عُلُومِك عِلمَ اللَّوحِ وَ القَلَمِ

«همانا دنیا و نعمت‌ها و امکانات دنیا، از بخشش توست، و علم لوح و قلم از علوم توست».

شاعر در همزیه‌ی خود می‌گوید:

هَذِهِ عِلَّتِی وأنتَ طَبِیبِي
لَیسَ یَخفَی عَلَیك فِي القَلبِ دَاءُ

«این درد من است و تو پزشک منی. در قلب، دردی نیست که بر تو پوشیده باشد».

امثال این سخنان، کفر صریح است.

مؤلف می‌گوید: (ولابن ماجة: عن الطفیل – أخی عائشة لأمها – قال: رأیت كأنی أتیت على نفر من الیهود؛ قلت: إنكم لأنتم القوم لولا أنكم تقولون: عزیربن الله. قالوا: وإنكم لأنتم القوم لولا أنكم تقولون: ما شاء الله، وشاء محمد. ثم مررت بنفر من النصاری، فقلت: إنكم لأنتم القوم لولا أنكم تقولون: المسیح ابن الله. قالوا: وإنكم لأنتم القوم لولا أنكم تقولون: ما شاء الله، وشاء محمد. فلما أصبحت، أخبرت بها من أخبرت، ثم أتیت النبی ج فأخبرته، قال: «هل أخبرت بها أحداً؟» قلت: نعم. قال: فحمد الله، وأثنی علیه، ثم قال: «أما بعد؛ فإن طفیلاً رأی رؤیا أخبر بها من أخبر منكم، وإنكم قلتم كلمة كان یمنعنی كذا وكذا أن أنهاكم عنها؛ فلا تقولوا: ما شاء الله وشاء محمد، ولكن قولوا: ما شاء الله وحده» [۲۰۰۳].

(ابن ماجه از طفیل - برادر مادری حضرت عایشهلحدیثی روایت کرده که گوید: در خواب دیدم که گویی پیش جماعتی از یهودیان آمدم و گفتم: همانا شما قوم خوبی بودید اگر نمی‌گفتید: عُزیر پسر خداست، آنان در جواب گفتند: شما قوم خوبی بودید اگر نمی‌گفتید: هر چه خدا بخواهد و هر چه محمد بخواهد. سپس از کنار چند نفر از مسیحیان عبور کردم، گفتم: همانا شما قوم خوبی بودید اگر نمی‌گفتید مسیح پسر خداست. آنان هم در جواب گفتند شما هم قوم خوبی بودید اگر نمی‌گفتید: هر چه خدا بخواهد و هر چه محمد بخواهد. وقتی صبح از خواب بیدار شدم، خوابم را برای افرادی تعریف کردم. سپس پیش پیامبرجرفتم و خوابم را برایش تعریف کردم. فرمود: «آیا خواب را به کسی گفته ای؟» گفتم: بله. طفیل گوید: پیامبرجحمد و ثنای خدا را به جای آورد و سپس فرمود: «أما بعد؛ طفیل خوابی دیده و آن را برای برخی از شما تعریف کرده است. شما جمله‌ای گفتید که فلان و فلان چیز دلیل مرا منع می‌کرد که شما را از گفتن آن جمله نهی کنم. پس [ از این بعد] مگویید: هر چه خدا بخواهد و هر چه محمد بخواهد، بلکه بگویید: هر چه خدای یکتا بخواهد».)

ابن ماجه این حدیث را با این لفظ از طفیل روایت نکرده، بلکه این حدیث را از حذیفه روایت کرده و لفظش چنین است: هشام بن عمار برای ما حدیث نقل کرد و گفت: سفیان بن عُیَینه از عبدالملک بن عمیر از ربعی بن حِراش از حذیفه بن یمان برای ما حدیث نقل کرد که حذیفه گفت: یک نفر از مسلمانان در خواب دید که مردی از اهل کتاب را دید. وآن مرد گفت: شما قوم خوبی هستید اگر شرک نمی‌ورزیدید و نمی‌گفتید هر چه خدا بخواهد و محمد بخواهد. آن مسلمان این خواب را برای پیامبرجتعریف کرد. آن حضرتجفرمودند: «أما والله إن كنت لأعرفها لكم، قولوا: ما شاء الله ثم شاء محمد»: «به خدا قسم، من از همه‌ی شما بیشتر این مطلب را می‌دانم.[از این به بعد] بگویید: هر چه خدا بخواهد و سپس محمد بخواهد». احمد و نسائی مانند این حدیث را روایت کرده‌اند. [۲۰۰۴]

در روایت نسائی آمده کسی که آن خواب را دیده، خود حذیفه بود. [۲۰۰۵]

این روایت، روایت ابن عیینه است. سپس ابن ماجه این حدیث طفیل را آورده و اسنادش را نیز ذکر کرده، اما این لفظ را نیاورده و گفته است: إبن أبی شوارب برای ما نقل کرد و گفت: ابوعوانه از عبدالملک از ربعی بن حِراش، از طفیل بن سَخبَرة - برادر مادری عایشه - از پیامبرجمانند این حدیث را روایت کرده است. لفظ این روایت، از آنِ ابن ماجه است. [۲۰۰۶]

همچنین حماد بن سلمه، شعبه و ابن ادریس از عبدالملک این حدیث را روایت کرده‌اند و گفته‌اند: این حدیث از طفیل روایت شده است. این چیزی است که حافظان حدیث راجح دانسته‌اند و اظهار داشته‌اند که ابن عیینه در اینکه گفته این حدیث از حذیفه روایت شده، دچار اشتباه شده است. [۲۰۰۷]

روشن گردید که ابن ماجه این حدیث مذکور را با این لفظ روایت نکرده، بلکه احمد و طبرانی مانند آنچه که مؤلف آورده، این حدیث را روایت کرده‌اند. [۲۰۰۸]

گفته‌اش: (عن الطفیل) طفیل؛ همان پسر سخبرة از طایفه‌ی ازد، هم پیمان قریش است. بعضی می‌گویند: طفیل بن حارث بن سخبرة. در این حدیثش آمده که طفیل، برادر مادری عایشهلاست. حربی نیز چنین اظهار داشته و گوید: «به نظر من حارث بن سخبرة به مکه آمد و با ابوبکر هم پیمان شد و فوت کرد. ابوبکر بعد از او با ام رومان ازدواج کرد و عبدالرحمن و عایشه از او به دنیا آورد. ام رومان از حارث، طفیل بن حارث را داشت. پس طفیل برادر مادری حضرت عایشهلاست». [۲۰۰۹]عده‌ی دیگری غیر از این را گفته‌اند.

طفیل، صحابی است و جز این حدیث، حدیث دیگری را روایت نکرده است. بغوی گوید: «غیر از این حدیث، حدیث دیگری را سراغ ندارم که طفیل روایتش کرده باشد». [۲۰۱۰]

گفته‌ی: (رأیت فیما یری النائم) احمد و طبرانی چنین روایت کرده‌اند.

عبارت: (علی نفر من الیهود)، در روایت احمد و طبرانی آمده است: «كأنی مررت برهط من الیهود فقلت: من أنتم؟ فقالوا: نحن الیهود»: «گویی از کنار جماعتی از یهودیان عبور کردم، گفتم: شما کی هستید؟ گفتند: ما یهود هستیم».

«النفر» بستگان و اقوام یک شخص است. «نفر» اسم جمع است که خاصتاً به جماعتی از مردان، از سه تا ده نفر گفته می‌شود و از لفظ خودش، مفرد ندارد. ابوسعادت این گفته را اظهار داشته است. [۲۰۱۱]

عبارت: (فقلت: إنكم لأنتم القوم لولا أنكم تقولون: عُزیر ابن الله) یعنی شما قوم خوبی هستید اگر با نسبت دادن فرزند به خدا، به او شرک نمی‌ورزیدید.

این روایت، لفظ طبرانی است و لفظ احمد این است: «أنتم القوم».

در گفته‌ی: (قالوا: و إنكم لأنتم القوم لولا أنكم تقولون: ما شاء الله وشاء محمد) یهودیان با بیان گونه‌ای از شرک اصغر که در میان مسلمانان است، با او معارضه و مقابله کردند و همین سخن را به او گفتند: یعنی شما هم قوم خوبی هستید اگر این شرک در میان شما نبود. این جریان با مسیحیان نیز اتفاق افتاد.

عبارت: (فلما أصبحت، أخبرت بها من أخبرت)، در روایت احمد با لفظ: «فلما أصبح أخبر بها من أخبر»: «وقتی صبح از خواب بیدار شد، خوابش را برای افرادی تعریف کرد» و در روایت طبرانی با لفظ: «فلما أصبحت أخبرت بها أناساً»: «وقتی صبح از خواب بیدار شدم، خوابم را برای افرادی تعریف کردم».

گفته‌ی: (ثم أتیت النبی فأخبرته) خوش اخلاقی پیامبرجرا نشان می‌دهد و بیان می‌دارد که پیامبرجمثل پادشاهان، منشی و پرده‌دار نداشت و هر وقت کسی می‌خواست به او دسترسی داشته باشد، به آسانی و بدون کمترین زحمت و دردسر می‌توانست ایشان را ملاقات کند. مسلمانان به راحتی پیش وی می‌رفتند و نیازها و خواسته‌های دینی و دنیو‌ی‌شان را با او در میان می‌گذاشتند و او نیازهایشان را برآورده می‌کرد. مسلمانان خواب‌هایی که می‌دیدند برایش تعریف می‌کردند. پیامبرجهم اهمیت خاصی برای رؤیا قایل بود؛ چون رؤیای صادق از اقسام وحی می‌باشد. وقتی نماز صبح را می‌خواند، بسیار پیش می‌آمد که می‌فرمود: «هل رأی أحد منكم رؤیا؟» [۲۰۱۲]: «آیا کسی از شما خوابی را دیده است؟».

عبارت: (فحمدالله وأثنی علیه) در روایت احمد با لفظ: «فلما أصبحوا خطبهم فحمد الله وأثنی علیه»: «وقتی به صبح رسیدند، پیامبرجبرایشان خطبه خواند و حمد و ثنای خدا را به جای آورد». و در روایت طبرانی با لفظ: «فلما صلی الظهر قام خطیباً»: «وقتی نماز ظهر را خواند، برای ایراد خطبه برخاست»، آمده است. در این عبارت، مشروعیت حمد و ثنا و ستایش خدا در خطبه و اینکه خطبه برای امور و مسایل مهم است، وجود دارد. راجع به معنای «حمد» در باب فرموده‌ی خدای متعال: ﴿أَيُشۡرِكُونَ مَا لَا يَخۡلُقُ شَيۡ‍ٔٗا[الأعراف: ۱۹۱]. «آیا موجوداتی را شریک پروردگار قرار می‌دهند که قدرت آفرینش چیزی را ندارند؟»از آن سخن به میان آمد. درباره‌ی معنای «ثنا» ابن قیم گوید: «ثنا، تکرار حمد و شکرگزاری خداست». [۲۰۱۳]

عبارت: (ثم قال: «أما بعد»)، در روایت احمد و طبرانی با لفظ: «ثم قال: «إن طفیلاً رأی رؤیا»: «همانا طفیل خوابی دیده است»، آمده و عبارت: «أما بعد» را ذکر نکرده است. در روایت طبرانی آمده است: فقام نبی اللهجعلی المنبر فقال: «إن أخاكم رأی رؤیا قد حدثكم بما رأی»: پیامبر خداجروی منبر رفت و گفت: «همانا برادرتان خوابی دیده که برایتان تعریف کرده بود».

در روایت مذکور مشروعیت گفتن عبارت: «أما بعد» در خطبه - البته اگر در این حدیث به ثبوت برسد - وجود دارد و اگر این عبارت در حدیث مذکور به ثبوت نرسد، گفتن آن در خطبه‌ها اشکالی ندارد؛ چون این عبارت در خطبه‌های پیامبرجدر غیر این حدیث، ثابت شده است.

گفته‌ی: (وإنكم قلتم كلمة كان یمنعنی كذا وكذا أن أنهاكم عنها)، در روایت احمد و طبرانی با لفظ: «وإنكم كنتم تقولون كلمة [ كان یمنعنی] [۲۰۱۴]الحیاء منكم أن أنهاكم عنها»: «و همانا شما جمله‌ای می‌گفتید که حیا و شرم از شما مرا منع می‌کرد که شما را از گفتن آن نهی کنم». آمده است.

این حیا و شرم پیامبرجاز آنان از روی حیاء و شرم از نهی کردن آنان نیست، بلکه پیامبرجاز گفتن این جمله خوشش نمی‌آمد و آن را مکروه می‌دانست و شرم می‌کرد که آنان را از گفتن این عبارت نهی کند؛ چون به نهی کردن از آن امر نشده بود. وقتی امر الهی با این رؤیای صادق آمد، از آن نهی کرد و از نهی کردن مسلمانان در این زمینه شرم و حیا نکرد.

در روایت مذکور این دلیل وجود دارد که گفتن جمله‌ی: «هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی» شرک اصغر است؛ چون اگر شرک اکبر بود، همان نخستین باری که آن را گفتند، از گفتن آن نهی می‌کرد. [۲۰۱۵]

همچنین روایت مذکور، از حیا و شرم پیامبرجو اینکه حیا از اخلاق حمیده است، خبر می‌دهد.

در فرموده‌ی: (:فلا تقولوا ماشاء الله وشاء محمد، ولكن قولوا: ماشاء الله وحده)، امر به گفتن: «هر چه خدای یکتا بخواهد»، برای استحباب است وگرنه جایز است که گفته شود: «هر چه خدا بخواهد سپس فلانی بخواهد». آنچنان که گذشت.

همچنین در حدیث مذکور این دلیل وجود دارد که رؤیا گاهی سببی برای تشریع برخی احکام است [۲۰۱۶]همان طور که در این حدیث و حدیث اذان [۲۰۱۷]و حدیث ذکر پس از نمازها آمده است. [۲۰۱۸]

[۱۹۸۶] نسائی در «عمل الیوم واللیلة»، شماره‌ی ۹۸۶؛ امام احمد در «المسند»، ۶/۳۷۱؛ اسحاق در مسندش، شماره های ۲۴۰۷- ۲۴۰۸؛ ترمذی در «العلل الکبیر»، شماره‌ی ۴۵۷؛ ابن أبی عاصم در «الآحاد و المثانی»، شماره‌ی ۳۴۰۸؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، ۲۵/۱۴؛ حاکم در «المستدرک علی الصحیحین»، شماره‌ی ۷۸۱۵ و دیگران از طریق معبد ابن خالد از عبدالله بن یسار از قتیله این حدیث را روایت کرده‌اند. اسناد این حدیث طبق گفته‌ی حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «الإصابة»، ۸/۷۹ صحیح است و طحاوی در «شرح مشکل الآثار»، شماره های ۲۳۸-۲۳۹ این حدیث را صحیح دانسته است. [۱۹۸۷] عمل الیوم و اللیلة، شماره‌ی ۹۸۷. [۱۹۸۸] نسائی در سننش، شماره‌ی ۳۷۷۳؛ ابن سعد در «الطبقات الکبری»، ۸/۳۰۹؛ ابن منده- آن گونه که در «الإصابة»، ۸/۷۹ آمده- و ابونعیم در «معرفة الصحابة»، شماره‌ی ۷۸۱۵ این حدیث را روایت کرده‌اند. که تخریجش قبلاً ذکر شد. [۱۹۸۹] طبقات الکبری ۸/۳۰۹ [۱۹۹۰] به شرح حالش در کتاب «الإصابة فی تمییز أسماء الصحابة»، ۸/۷۹ مراجعه کنید. [۱۹۹۱] حدیثی صحیح است. تخریج این حدیث در باب:«الخوف من الشرک» گذشت. [۱۹۹۲] تخریج آن قبلاً گذشت. [۱۹۹۳] علی بن خشرم مروزی، ثقه و مورد اعتماد است که به سال ۲۵۷ هجری یا کمی بعد از آن درگذشت. نزدیک به صد سال سن داشت. نگا: تقریب التهذیب، ص۴۰۱. [۱۹۹۴] عیسی بن یونس بن ابان فاخوری؛ ابوموسی رملی، انسانی راستگو و صدوق است. نسائی او را ثقه دانسته و ابن حبان در کتاب «الثقات» گفته که بعضی اوقات دچار خطا و اشتباه می‌شد. نگا: تهذیب الکمال، ۲۳/۶۰. [۱۹۹۵] او اجلح بن عبدالله بن حُجیه کندی است. گفته می‌شود: نامش یحیی است. او انسانی راستگو بود و درباره اش بحث است. العجلی و ابن معین در روایت او را ثقه دانسته‌اند. وی به سال ۴۵ هجری درگذشت. نگا: تهذیب الکمال، ۲/۲۷۵ و تقریب التهذیب، ص۹۶. [۱۹۹۶] ابن مبارک در مسندش، شماره‌ی ۱۸۱؛ امام احمد در «المسند»، ۱/۳۴۷ و ۲۸۳؛ ابن ابی شیبه در مصنفش، شماره‌های ۲۶۶۹۱ و ۲۹۵۷۳؛ نسائی در «السنن الکبری»، شماره‌ی ۱۰۵۲۸؛ ابن ماجه در سننش، شماره‌ی ۲۱۱۷؛ ابن ابی دنیا در کتاب «الصمت»، شماره‌ی ۳۴۲؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، شماره های ۱۳۰۰۵- ۱۳۰۰۶؛ ابن عدی در «الکامل»، ۱/۴۲۸؛ بیهقی در «السنن الکبری»، ۳/۲۱۷ و دیگران این حدیث را روایت کرده‌اند. اسناد این حدیث طبق گفته‌ی عراقی در «المغنی عن حمل الأسفار»، ۲/۸۳۵ حسن است. این حدیث، حدیثی صحیح است. [۱۹۹۷] همچنین عبدالله بن مبارک، هُشیم بن بشیر، ابومعاویه، یحیی قطان و علی بن مسهر از عیسی پیروی کرده و مثل او همه‌شان این حدیث را از اجلح روایت کرده‌اند. [۱۹۹۸] او قاسم بن مالک، مزنی است. با وجودی که ثقه و از راویان بخاری و مسلم است، اما برخی از ائمه‌ی حدیث درباره‌اش سخن گفته‌اند و ساجی او را ضعیف دانسته است. حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تقریب التهذیب»،ص۴۵۱ می‌گوید: «او صدوق است و مقداری ضعف در او وجود دارد». [۱۹۹۹] ابن ابی حاتم در «العلل»، ۲/۲۴۰ می‌گوید: «درباره‌ی حدیثی که محمد بن حاتم از قاسم بن مالک از اجلح از ابوزبیر از جابر روایت کرده که جابر گوید: مردی پیش رسول الله جآمد و گفت: ای رسول الله! هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی. آن حضرت جفرمود: «ویلك جعلت لله عدلاً، بل ما شاء الله وحده»: «وای بر تو، برای خدا همتا و شریک قرار دادی، بلکه [ باید گفت: ] هر چه خدای یکتا بخواهد»، از پدرم سؤال کردم؛ پدرم گفت: «این حدیث، حدیثی منکر است و فقط اجلح از یزید بن اصم از ابن عباس از پیامبر جآن را روایت کرده است. [۲۰۰۰] ابن عساکر در «تاریخ دمشق » ۴۱/۳۲۵ این حدیث را با همین لفظ روایت کرده است. [۲۰۰۱] تخریج آن قبلاً گذشت. [۲۰۰۲] الداء و الدواء اثر ابن قیم صفحات ۹۳-۹۴. [۲۰۰۳] امام احمد در «المسند»، ۵/۷۲؛ دارمی در سننش، شماره‌ی ۲۶۹۹؛ بخاری در «التاریخ الکبیر»، ۴/۳۶۳؛ مروزی در «تعظیم قدر الصلاة»، شماره‌ی ۸۷۴؛ ابن ابی عاصم در «الآحاد و المثانی»، شماره‌ی ۲۷۴۳؛ ابویعلی در مسندش، شماره‌ی ۴۶۵۵؛ طبرانی در «المعجم الکبیر» شماره‌های ۸۲۱۴- ۸۲۱۵؛ ابن نافع در «معجم الصحابة»، ۲/۵۰؛ ابونعیم در «معرفة الصحابة»، ۳/۱۵۶۵- ۱۵۶۶؛ ضیاء در «المختارة»، شماره‌های ۱۵۴-۱۵۵ و دیگران از طفیل بن سَخبَرةساین حدیث را روایت کرده‌اند و اسنادش طبق گفته‌ی بوصیری در «مصباح الزجاجة»، ۲/۱۳۷ صحیح است. [۲۰۰۴] امام احمد در «المسند»، ۵/۳۹۳؛ نسائی در «السنن الکبری»، شماره‌ی ۱۰۸۲۰ و ابن ماجه در سننش، شماره‌ی ۲۱۱۸ این حدیث را روایت کرده‌اند. بوصیری در کتاب «مصباح الزجاجة»، ۲/۱۳۷ گوید: «راویان این حدیث بنا بر شرط بخاری ثقه‌اند، اما این حدیث منقطع است و راوی بین سفیان و بین عبدالملک بن عُمیر ذکر نشده است». [۲۰۰۵] نسائی این حدیث را در کتاب «عمل الیوم واللیلة»، شماره‌ی ۹۸۴ روایت کرده است. [۲۰۰۶] سنن ابن ماجه، ۱/۶۸۵. اسناد این حدیث، صحیح است و تخریجش قبلاً گذشت. [۲۰۰۷] نگا: فتح الباری، ۱۱/۵۴۰. [۲۰۰۸] امام احمد در «المسند »، ۵/۷۲؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، شماره های ۸۲۱۴- ۸۲۱۵ و دیگران این حدیث را روایت کرده‌اند. [۲۰۰۹] خطیب بغدادی در «موضع أوهام الجمع والتفریق»، ۱/۲۹۵ این گفته را از حربی نقل کرده و اظهار داشته که او اشتباه می‌کند. [۲۰۱۰] نگا: الإصابة فی تمییز أسماء الصحابة، ۳/۵۲۰. [۲۰۱۱] النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ۵/۹۲. [۲۰۱۲] بخشی از حدیثی است که بخاری در صحیحش، شماره‌ی ۱۳۲۰ از طریق حدیث سمرة بن جندب و مسلم در صحیحش، شماره‌ی ۲۲۶۹ از طریق حدیث ابن عباس روایت کرده‌اند. [۲۰۱۳] بدائع الفوائد، (۲/۳۲۵- الباز). [۲۰۱۴] در نسخه‌ی «ب» عبارت: «منعنی» آمده است. [۲۰۱۵] مسئله چهارم. [۲۰۱۶]مسئله ی ششم. [۲۰۱۷] منظور از آن، حدیث عبدالله بن زید بن عبد ربه است که اذان را در خواب دید. امام احمد در «المسند»، ۴/۳۴؛ بخاری در «خلق أفعال العباد»،ص۲۴؛ ابوداود در سننش، شماره‌ی ۴۹۹؛ ابن ماجه به شماره‌ی ۷۰۶؛ ترمذی به شماره‌ی ۱۸۹؛ دارمی به شماره‌ی ۱۱۸۷؛ ابن خزیمه در صحیحش، به شماره‌ی ۳۷۱؛ ابن حبان در صحیحش، شماره‌ی ۱۶۷۹ و دیگران این حدیث را روایت کرده‌اند و اسنادش حسن است. [۲۰۱۸] از زید بن ثابت روایت است که وی می‌گوید: «به ما دستور داده شد که پس از هر نمازی، سی و سه مرتبه سبحان الله، سی و سه مرتبه الحمدالله و سی و چهار مرتبه الله اکبر بگوییم. مردی در خواب دید که به او گفتند: محمدجبه شما دستور داده که پس از هر نمازی سی و سه مرتبه سبحان الله، سی و سه مرتبه الحمدالله و سی و چهار مرتبه الله اکبر بگویید؟. آن مرد گفت: آری، چنین است. به او گفتند: بیست و پنج مرتبه سبحان الله، بیست و پنج مرتبه الحمد الله و بیست و پنج مرتبه الله اکبر بگویید و بیست و پنج مرتبه لاإله إلا الله را به آن بیفزایید. وقتی صبح رسید، پیش رسول اللهجآمد و خوابش را برایش تعریف کرد»، پس رسول اللهجفرمودند: «فافعلوه»: «همین کار را بکنید». ابن مبارک در «الزهد»، شماره‌ی ۱۱۶۰؛ امام احمد در «المسند»، ۵/۱۹۰ و ۱۸۴ و ترمذی در سننش، شماره‌ی ۳۴۱۳ این حدیث را روایت کرده‌اند و ترمذی می‌گوید: این حدیث، حدیثی صحیح است. همچنین نسائی در سننش، شماره‌ی ۱۳۵۰؛ ابن خزیمه در صحیحش، شماره‌ی ۷۵۲؛ ابن حبان در صحیحش، شماره‌ی ۲۰۱۷ و دیگران این حدیث را روایت کرده‌اند و اسنادش، صحیح است. این حدیث، شاهدی از طریق حدیث ابن عمر دارد که نسائی در سننش، شماره‌ی ۱۳۵۱؛ طبرانی در «الدعاء»، شماره‌ی ۷۳۰؛ ابونعیم در «الحلیة»، ۸/۳۰۰ و دیگران روایتش کرده‌اند و اسنادش حسن است.