توضیح و شرح باب:
لایُستشفع بالله علی خلقه (خدا به عنوان واسطه و میانجی بر مخلوق قرار داده نمیشود)
مؤلف میگوید: (عن جُبیر بن مطعمسقال: «جاء أعرابي إلی النبیج، فقال: یا رسول الله! نُهكت الأنفس، وجاع العیال، وهلكت الأموال؛ فاستسق لنا ربك، فإنّا نستشفع بالله علیك، وبك على الله» فقال النبیج: «سبحان الله! سبحان الله!» فمازال یسبح حتی عرف ذلك في وجوه أصحابه. ثم قال: «ویحك أتدري ما الله؟ إن شأن الله أعظم من ذلك، إنه لا یُستشفع بالله على أحد». و ذكر الحدیث، رواه أبوداود [۲۴۷۶].
(از جبیر بن مطعمسروایت شده که گفت: «عربی بادیه نشین پیش پیامبرجآمد و گفت: ای رسول الله! جان و مال تباه شدند و زن و فرزندان گرسنه شدند، از پروردگارت، برایمان باران طلب کن. همانا ما خدا را واسطه و میانجی بر تو قرار میدهیم و تو را واسطه و میانجی بر خدا قرار میدهیم». پیامبرجفرمود: پاک و منزه است، خدا. پاک و منزه است خدا. آن حضرت ج همچنان تسبیح میگفت تا اینکه تغییر چهرهی پیامبرجدر چهرههای یارانش معلوم بود. سپس فرمود: «وای بر تو! آیا میدانی خدا کیست؟ همانا شأن خدا بسیار عظیمتر از این است؛ خدا واسطه و میانجی بر احدی نمیشود». بقیهی حدیث را بیان کرد. ابوداود این حدیث را روایت کرده است).
قوله (باب لا یستشفع بالله علی خلقه... [۲۴۷۷]لازم به ذکر است که سیاق ابوداود در سننش، کاملتر از چیزی است که مؤلف/آورده است. لفظ ابوداود چنین است: جبیر بن محمد بن جبیر بن مطعم از پدرش از پدربزرگش روایت است که گفت: «أتى النبيَّجأعرابي فقال: یا رسول الله، جهدت الأنفس، وضاعت العیال، ونهكت الأموال، وهلكت الأنعام، فاستسق الله لنا، فإنا نستشفع بك على الله، ونستشفع بالله علیك، فقال النبیج: «ویحك، أتدری ما تقول؟» وسبَّح رسول اللهج، فمازال یسبح حتی عرف ذلك فی وجوه أصحابه، ثم قال: «ویحك، إنه لا یُستشفع بالله على أحد من خلقه، شأن الله أعظم من ذلك، ویحك، أتدری ماالله؟ إن عرشه على سماواته لهكذا – وقال بأصبعه مثل القبة علیه – وإنه لیئطُّ به أطیطَ الرحل بالراكب» [۲۴۷۸]: «عربی بادیه نشین پیش پیامبرجآمد و گفت: ای رسول خدا، جانها به لب رسیدند، زن و فرزندان تباه شدند، اموال و دارایی از بین رفتند و چهارپایان هلاک شدند. برایمان از الله طلب باران کن؛ همانا تو را واسطه و شفیع میان خود و الله قرار میدهیم و خدا را واسطه و شفیع میان ما و تو قرار میدهیم. پیامبرجفرمود: «وای بر تو! آیا میدانی چه میگویی؟» رسول اللهجتسبیح گفت و همواره تسبیح میگفت تا اینکه تغییر چهرهاش در چهرهی یارانش معلوم بود. سپس فرمود: «وای بر تو! خدا واسطه و شفیع بر هیچ یک از آفریدههایش قرار نمیگیرد. شأن خدا بسیار عظیمتر از آن است. وای بر تو! آیا میدانی خدا کیست؟ همانا عرش (تخت) خدا روی آسمان ها، چنین است - با انگشتانش اشاره کرد که مانند گنبد روی آن است - و خدا عرش را میلرزاند همان طور که سواری، راکب را میلرزاند».
ابن بشَّار [۲۴۷۹]در روایتش میگوید: «إن الله فوق عرشه، وعرشه فوق سماواته» [۲۴۸۰]: «همانا خدا روی عرشش است و عرش خدا روی آسمانهایش است».
حافظ ذهبی میگوید: «ابوداود در کتاب «الرد على الجهمیة»، این حدیث را با اسنادی حسن از طریق حدیث محمد بن اسحاق بن یسار روایت کرده است» [۲۴۸۱].
پیامبرجبدین خاطر فرمود: (ویحك، إنه لایُستشفع بالله على أحد من خلقه)چون خدای متعال، پروردگار و مالک هر چیزی است. تمام خیر و نیکی به دست اوست. برای آنچه که میدهد، مانعی وجود ندارد و آنچه که منع کرده، کسی نمیتواند آن را بدهد و چیزی یا کسی نمیتواند حکم و قضایش را رد کند. چیزی در آسمانها و زمین او را درمانده نمیکند، به راستی او دانای تواناست. فرمان خدا چنین است که هرگاه چیزی بخواهد و به او بگوید: بشو، فوراً میشود. مخلوقات آنچه در دستشان است، همه ملک خداست که به میل خود و هر طور بخواهد در آن تصرف میکند. خداست که شفاعتکننده در پیشگاه او شفاعت میکند. از این رو پیامبرجاین گفتهی آن عرب بادیهنشین را ناپسند دانست و به شدت آن را رد کرد و بسیار خدا را تسبیح کرد و او را عظیم دانست؛ چون این گفته در شأن خالق نیست و به راستی شأن الله بسیار عظیمتر از آن است.
در این حدیث، علو خدا بر مخلوقاتش و اینکه عرش خدا بالای آسمان هاست، اثبات شده است. همچنین در این حدیث، استواء به علو خدا تفسیر شده همان طور که صحابه و تابعین و پیشوایان دینی استواء را به علو تفسیر کرده اند. برخلاف تعطیلکنندگان صفات خدا، از قبیل جهمیه، معتزله، اشاعره و مانند آنان که اسماء و صفات خدا را تعطیل، بیمعنا و بیمفهوم گردانیده و آنها را از معنایی که اسماء و صفات برای آن وضع شده و بر آن دلالت دارد ـ و آن هم اثبات صفات خدای متعال است که بر کمال خدا دلالت دارد و سلف صالح، ائمه و پیروان آنان که به سنت تمسک جسته اند، بر آن هستند ـ دور کردند. سلف صالح و اهل سنت و جماعت، صفات کمال خدا که خدا برای خودش اثبات نموده و پیامبرجبرای او اثبات نموده، آن گونه که لایق جلال و شکوه و عظمت الله است را اثبات نمودهاند بدون آنکه او را به صفات مخلوق تشبیه کنند و صفات خدا را از تشبیه به صفات مخلوق منزه دانستهاند بدون آنکه صفات خدا را تعطیل و بیمعنا و بیمفهوم گردانند.
علامه ابن قیم/ در کتاب «مفتاح دار السعادة» پس از سخنانی که انسان و پروردگارش را میشناساند – میگوید: «دوم- اینکه به بصیرت و نگرش باطنی دست یابد آن وقت درهای آسمان برایش باز میشوند و او در تمام نقاط آسمان و ملکوت آسمان و میان فرشتگان آسمان گردش میکند. سپس درها یکی پس از دیگری برایش باز میشوند تا اینکه سیر دل به عرش خدای رحمان میرسد. آنجا به گستردگی، عظمت، جلال، شکوه، بزرگی و رفعت عرش خدا مینگرد و میبیند که هفت طبقه آسمان و هفت طبقه زمین به نسبت عرش، همچون حلقهای هستند که در بیابان پرت شده است و فرشتگان را میبیند که پیرامون عرش، حلقه زدهاند و همیشه خدا را تسبیح، ستایش، تکبیر و تقدیس مینمایند.
فرمان خدا از بالای عرش مبنی بر تدبیر و تصرف در مخلوقات و سربازانی که فقط پروردگار و مالک شان نسبت به آنها علم دارد، فرود میآید. فرمان خدا از بالای عرش مبنی بر زنده گردانیدن جماعتی و میراندن گروهی دیگر، عزت بخشیدن به گروهی و خوار کردن گروهی دیگر، دادن ملکی به کسی و گرفتن ملکی از دیگری، انتقال دادن نعمتی از جایی به جایی دیگر، فرود میآید.
همچنین فرمان خدا از بالای عرش مبنی بر برآورده کردن نیازهای مختلف، همچون ترمیم کردن عضوی شکسته، بینیاز کردن فقیری، شفا دادن بیماری، دور کردن یک سختی، بخشش گناهی، دورکردن زیانی، یاری مظلوم و ستمدیدهای، هدایت گمراهی، یاد دادن جاهل و نادانی، بازگرداندن شخصی فراری، امان دادن کسی که میترسد، پناه دادن پناهندهای، کمک به انسان ضعیفی، به فریاد رسیدن درماندهای، یاری دادن ناتوانی، انتقام از ظالمی و دست کشیدن از دشمنی فرود میآید.
این امور، از عدل، لطف، حکمت و رحمت خدا نشأت میگیرند و در تمام نقاط هستی جاری میشوند. شنیدن چیزی از اینها، خدا را از شنیدن چیزهای دیگر سرگرم نمیسازد و فراوانی مسایل و نیازهای مختلف و متنوع هر چند همگی در آنِ واحد باشند، خدا را به اشتباه و خطا نمیاندازد و با پافشاری و اصرار پافشاری کنندگان ذرهای از گنجینههای الله کم نمیشود. معبود برحقی جز خدای شکست ناپذیرِ فرزانه وجود ندارد.
در این هنگام قلب در حضور خدای رحمان در حالتی قرار دارد که برای هیبتاش سرافکنده و برای عظمتاش، خاشع است و اسیر عزت خداست. پس در حضور مالک حق، به گونهای سجده میکند که تا روز رستاخیز، سر از سجده بلند نمیکند. این سفر دل است در حالی که دل در وطن، خانه، کاشانه و ملک خودش قرار دارد. این امر از بزرگترین نشانههای الله و شگفتی های کار خداست. این چه سفر مبارک و فرحانگیز و پر از آرامشی است! بزرگترین ثمره و سود سفر دل و بزرگترین منفعت و نیکوترین سرانجام آن، سفری است که در آن حیات ارواح و کلید خوشبختی و غنیمت عقول و خردهای خالص باشد نه همچون سفری که قطعهای از عذاب است» [۲۴۸۲]. پایان سخنان ابن قیم /.
درخواست شفاعت از پیامبرجدر زمان حیاتش میباشد و منظور از آن، این است که از پیامبرجدرخواست شود که در پیشگاه پروردگار دعای خیر کند چون دعایش به اجابت نزدیکتر است و این امر تنها مختص به پیامبرجنیست، بلکه هر انسان صالحی که در قید حیات است، امید است که دعایش مستجاب شود. پس اشکالی ندارد که از انسان صالحی که زنده است، در خواست شود که برای فرد سائل، خواستههای خصوصی و عمومی از خدا بخواهد؛ همان طور که وقتی حضرت عمرجخواست که به عمره برود، پیامبرجبه او گفت: «لا تَنْسَنَا یا أُخَيَّ من صالح دعائك» [۲۴۸۳]: «برادر عزیزم! ما را از دعای خیرت، فراموش مکن».
راجع به کسی که مرده و در قید حیات نیست، برایش دعای خیر هنگام تشیع جنازه و موقع خاکسپاری و بر سر قبرش و در مواقع دیگر، مشروع شده است.
این چیزی است که در مورد شخص مرده مشروع شده است. اما به فریاد خواندن مرده، اصلاً مشروع نیست، بلکه قرآن و سنت بر نهی از این کار و تهدید به خاطر آن، دلالت دارد؛ همان طور که خدای متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا يَمۡلِكُونَ مِن قِطۡمِيرٍ١٣ إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا يَسۡمَعُواْ دُعَآءَكُمۡ وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَكُمۡۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُونَ بِشِرۡكِكُمۡۚ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثۡلُ خَبِيرٖ١٤﴾[فاطر: ۱۳-۱۴]. «و بجز او کسانی که به فریاد میخوانید (و پرستش مینمائید) حتی مالکیت و حاکمیت پوستهی نازک خرمایی را ندارند. اگر آنها را (برای حل مشکلات و رفع گرفتاریهای خود) به فریاد بخوانید، صدای شما را نمیشنوند و (به فرض) اگر هم بشنوند، توانایی پاسخگویی به شما را ندارند و (گذشته از این) در روز قیامت انبازگری و شرکورزی شما را رد میکنند (و میگویند: شما ما را پرستش نکردهاید و بیخود میگویید). و هیچ کسی همچون (خداوند) آگاه (از احوال آخرت، به گونه قطع و یقین، از چنین مطالبی) تو را باخبر نمیسازد».
در این آیه خدای متعال بیان داشته که به فریاد خواندن کسی که نمیشنود و به فرض شنیدن، نمیتواند دعا را اجابت کند، شرک است و مدعو (کسی که به فریاد خوانده شده) در روز قیامت، این عمل را انکار مینماید و با کسی که این کار را کرده، دشمنی میکند؛ همان طور که در این آیه آمده است: ﴿وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ كَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَكَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ كَٰفِرِينَ٦﴾[الأحقاف: ۶]. «و زمانی که مردمان (در قیامت) گرد آورده میشوند، چنین پرستششدگان و به فریاد خواستهشدگانی، دشمنان پرستشگران و به فریاد خواهندگان میگردند (و از ایشان بیزاری میجویند) و عبادت ایشان را نفی میکنند و نمیپذیرند».
پس هر انسان مرده یا کسی که غایب است و حضور ندارد، نمیشنود و دعا را اجابت نمیکند و نفع و زیان نمیرساند.
از هیچ کدام از صحابهشبه ویژه پیشگامان نخستین و سابقین از جمله خلفای راشدین و نیز از غیر آنان نقل نشده که آنان پس از وفات پیامبرجنیازهایشان را حتی موقع خشکسالی پیش او مطرح کرده و از آن حضرتجخواسته باشند که نیازهایشان را برآورده کند یا در پیشگاه خدا برایشان دعا کند. همان طور که در زمان خلافت حضرت عمرس قضیهی خشکسالی و بیبارانی پیش آمد [۲۴۸۴]. حضرت عمرس برای طلب باران و نماز استسقاء، عباس عموی پیامبرجرا بیرون برد و به او دستور داد که دعای استسقاء و امامت نماز استسقاء برای مسلمانان بکند؛ چون او زنده و حاضر بود و از خدا میخواهد که باران رحمت را نازل کند. پس اگر جایز بود از کسی بعد از وفاتش خواسته شود که دعای طلب باران بکند، قطعاً حضرت عمرس در میان پیشگامان نخستین، از پیامبرجمیخواست که دعای طلب باران بکند.
بدین صورت تفاوت میان انسان زنده و کسی که فوت کرده، معلوم میشود؛ چون آنچه از انسان زنده خواسته میشود، این است که هنگام حضور، دعای خیر کند. پس مسلمانان در حقیقت با درخواست دعای شخص زنده، خدا را به فریاد میخواند و به درگاه الله تضرع و گریه و زاری میکند، به سوی خدا روی آوردهاند و در عین حال خودشان پروردگارشان را به فریاد میخوانند. پس هرکس از امر مشروع تجاوز کند و رو به امر نامشروع کند، گمراه شده و دیگران را گمراه میکند.
اگر دعای مرده و به فریاد خواندن او، کار خیر و خوبی بود، قطعاً صحابه به آن، پیشقدمتر و به آن حریصتر بودند و برای آنان سزاوارتر بود و صحابه، نسبت به آن علم و آگاهی بیشتری داشتند و بیشتر از همه به این کار اقدام میکردند.
هر کس به کتاب خدا تمسک جوید، نجات یافته و هرکس کتاب خدا را رها کند و به عقل خود تکیه کند، هلاک شده است. وبالله توفیق.
[۲۴۷۶] بخاری در «تاریخ الکبیر»، ۲/۲۲۴- به طور اختصار-؛ ابوداود در سننش، شمارهی ۴۷۲۶؛ ابن ابی عاصم در «السنة»، شمارهی ۵۷۵- ۵۷۶؛ عثمان دارمی در «الرد علی الجهمیة»، شمارهی ۷۱؛ محمد بن عثمان بن ابی شیبه در کتاب «العرش»، شمارهی ۱۱؛ ابوعوانه در صحیحش، ۲/۱۲۰؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، شمارهی ۱۵۴۷؛ ابن ابی حاتم در تفسیرش، ۸/۲۵۱۵؛ ابن خزیمه در «التوحید»، ۱/۲۳۹- ۲۴۰؛ آجری در «الشریعة»، ۳/۱۰۹۰- ۱۰۹۱؛ ابوشیخ در «العظمة»، شمارهی ۱۹۸؛ دارقطنی در «الصفات»، شمارهی ۳۸- ۳۹؛ ابن منده در «التوحید»، شماره های ۶۴۳- ۶۴۴؛ بیهقی در «الأسماء و الصفات»، ۲/۳۱۷- ۳۱۸؛ لالکائی در «شرح أصول الاعتقاد»، شمارهی ۶۵۶؛ ابن عبدالبر در «التمهید»، ۷/۱۴۱؛ بغوی در «شرح السنة»، ۱/۱۷۵- ۱۷۶؛ ذهبی در «العلو»، ص ۴۴ و دیگران از طریق محمد بن اسحاق از یعقوب بن عتبه از جبیر بن محمد بن جبیر از پدرش از پدربزرگش این حدیث را روایت کردهاند. این حدیث به دو علت، معلول است: اول- عنعنه محمد بن اسحاق، چون او مشهور به تدلیس و پنهان کاری است با وجودی که در مغازی، امام است و حدیثش در احکام، حسن است. دوم- مجهول بودن جبیر بن محمد بن جبیر. ذهبی میگوید: «این حدیث، خیلی غریب و فرد است. ابن اسحاق در مغازی در صورتی که اسناد روایت را ذکر کند، حجت است. او روایات منکر و عجیب و غریبی دارد. خدا میداند آیا پیامبرجاین را فرموده یا خیر ؟...» ابن کثیر در تفسیرش، ۱/۳۱۰ این حدیث را غریب دانسته و آلبانی آن را ضعیف شمرده است. ابن منده میگوید: «اسناد این حدیث، براساس سند ابوعیسی ترمذی و نسائی؛ صحیح و متصل است». شیخ الاسلام ابن تیمیه در کتاب «مجموع الفتاوی»، ۱۶/۴۳۵ این حدیث را قوی دانسته است. ابن قیم نیز در حاشیهاش بر مختصر سنن ابوداود، اثر منذری، ۱۳/۱۲ این حدیث را حسن دانسته و ادله آن را بیان کرده و گفتهی کسانی که این حدیث را ضعیف دانستهاند، رد کرده است. [۲۴۷۷] صاحب کتاب «إبطال التندید»، در همین کتاب، ص۲۵۲ میگوید: «یعنی واسطه قرار دادن الله بر مخلوق، حرام است؛ چون خدا کبیر و بلندمرتبه است، چگونه نزد یکی از آفریدههایش شفاعت میکند؟ الله از آن بسیار والاتر و برتر است؛ چون شفاعت کننده فقط نزد کسی که از خودش برتر است، شفاعت میکند. واسطه قرار دادن الله بر مخلوق بزرگترین نقص گرفتن از پروردگار جهانیان است. به همین دلیل رسول اللهجآن را خیلی بزرگ و ناپسند دانست». [۲۴۷۸] تخریج قبلاً گذشت. [۲۴۷۹] در نسخهی «خ» و نسخهی «فریان»، لفظ «یسار» آمده که تحریف شده است و نسخه بردار گمان کرده که او محمد بن اسحاق بن یسار مطلبی، آزاد شدهی آنان است، و این خطاست. ابوداود در سننش از تعدادی از استادانش روایت کرده که عبارتند از: عبدالاعلی بن حماد، محمد بن مثنی، محمد بن بشار و احمد بن سعید رباطی. ابوداود این حدیث را با لفظ استادش، احمد بن سعید رباطی با ذکر اسنادش آورده و سپس لفظ آن را از طریق روایت استادش، محمد بن بشار ذکر کرده است. او محمد بن بشار بن عثمان عبدی، بصری، ابوبکر، بندار است. او فردی ثقه و مورد اطمینان میباشد. به سال ۲۵۲ هجری در حالی که هشتاد و چند سال سن داشت، وفات یافت. نگا: تقریب التهذیب، ص۴۶۹. [۲۴۸۰] در کتاب «إبطال التندید»- ظاهراً صاحب کتاب «إبطال التندید» این گفته را از شیخ سلیمان نقل کرده است- آمده است: «ابوشیخ در کتاب «العظمة»، شمارهی ۲۵۳ از ابو وَجزَة (در نسخه های خطی و در نسخهی «ط» در دو جا لفظ «وجرة» با راء آمده است) یزید بن عبید سلمی روایت است که گفت: وقتی رسول اللهجاز غزوهی تبوک برگشت، هیأتی از طایفهی بنی فزاره نزد آن حضرتجآمدند و گفتند: ای رسول خدا، از پروردگارت بخواه که ما را بینیاز گرداند و در پیشگاه پروردگارت برای ما شفاعت کن و پروردگارت هم نزد تو شفاعت میکند. رسول اللهجفرمود: «ویلك هذا أنا أشفع إلی ربی فمن ذا الذی یشفع ربنا إلیه؟ لاإله إلا الله العظیم، وسع کرسیه السموات والأرض، فهی تئطُّ من عظمته، کما یئطُّ الرحل الجدید»: «وای بر تو! این من هستم که در پیشگاه پروردگارم شفاعت میکنم، چه کسی است که پروردگارمان در حضور او شفاعت میکند؟ معبود برحقی جز خدای عظیم نیست. کرسی خدا آسمانها و زمین را دربرگرفته و آسمانها و زمین از عظمت خدا میلرزند همان طور که سواری، راکب را میلرزاند». شارح- یعنی شیخ سلیمان – میگوید: ابووجزة (یزید بن عبید سعدی، اهل مدینه، شاعر و فردی ثقه و مورد اطمینان است که به سال ۱۳۰ هجری درگذشت. نگا: تقریب التهذیب،ص۶۰۳) او تابعی است. شیخ حمد بن عتیق میگوید: این حدیث، مرسل است. [۲۴۸۱] کتاب العرش، ص ۲۳۱، شمارهی ۱۹. [۲۴۸۲] مفتاح دار السعادة، ۱/۱۹۹. [۲۴۸۳] امام احمد در «المسند»، ۱/۲۹ و ۲/۵۹؛ ابن سعد در «الطبقات»، ۳/۲۷۳؛ ابوداود در سننش، شمارهی ۱۴۹۸؛ ترمذی در سننش، شمارهی ۳۵۶۲؛ ابن ماجه در سننش، شمارهی ۲۸۹۴؛ ابویعلی در مسندش، شمارهی ۵۵۵۰ و دیگران این حدیث را روایت کردهاند. در اسناد این حدیث، عاصم بن عبیدالله وجود دارد که ضعیف است و ابن حبان در «المجروحین» ۲/۱۲۸ این حدیث را از احادیث منکر او به شمار آورده است. ترمذی دربارهی این حدیث میگوید: حسن صحیح است. [۲۴۸۴] بخاری در صحیحش، شمارهی ۱۰۱۰ این واقعه را از طریق روایت انسسآورده است.