تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب التوحید

فهرست کتاب

پاره‌ای از سخنان علما در این مورد

پاره‌ای از سخنان علما در این مورد

گرچه کتاب خدا و سنت پیامبر جما را از هر سخنی بی‌نیاز می‌کند، اما از آنجا که بعضی از مردم به گروه مشخصی منسوب هستند و اگر شما هر آیه‌ای از قرآن و هر حدیثی از پیامبرجبیاوری قبول نمی‌کنند، مگر آن که از سخن علما یا نظر گروهی که به آن منتسب هستند را برایش نقل کنی این سخنان را می‌آورم.

امام ابوالوفاء علی بن عقیل حنبلی صاحب کتاب «الفنون» که حدود چهار صد جلد است و همچنین صاحب تألیفاتی دیگر است. ایشان در کتاب مذکور می‌گوید: «از آن جا که انجام تکالیف بر جاهلان و افراد عامی دشوار است از این رو قوانین شریعت را رها کرده و به قوانینی روی آورده‌اند که خود برای خود ساخته‌اند و این قوانین برایشان راحت و آسان است چون زیر فرمان کسی دیگر نیستند. به نظر من آنها به سبب این قوانین کافرند؛ قوانینی همچون تعظیم قبرها، خطاب مردگان، خواستن نیازهایشان از آنان، نوشتن تکه کاغذهایی با عناوینی همچون ای مولایم برایم چنین و چنان کن و بستن تکه پارچه بر درختان با اقتدا به کسانی که لات و عزّی را پرستش می‌کرده‌اند».

علمای زیادی این سخن را نقل کرده و آن را تأیید کرده‌اند از آن جمله امام ابوالفرج ابن جوزی [۷۲۵]و امام ابن مفلح صاحب کتاب «الفروع» [۷۲۶]و غیره. [۷۲۷]

شیخ الاسلام در «الرسالة السَّنِيَّة» می‌گوید: «وقتی که در زمان پیامبرجافرادی منسوب به اسلام با وجود عبادت زیاد خارج از دایره‌ی آن به شمار می‌آمدند باید دانست که در این زمان هم افرادی هستند که به اسلام و سنّت منتسب می‌باشند اما از آن بیرون هستند؛ این امر چند دلیل دارد که برخی عبارتند از: غلو و افراط که خداوند آن را در کتابش مذمت کرده است و می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ[النساء: ۱۷۱] «ای اهل کتاب! در دینتان غُلو و زیاده‌روی نکنید». همچنین غلو و افراط در مورد بعضی از مشایخ و علما و غلو و افراط در مورد علی ابن أبی طالب و غلو در مورد مسیح ÷، پس هر کسی درباره‌ی پیامبرجیا شخصی صالح غلو و افراط نماید و نوعی از الوهیت را در او قرار دهد، مثل اینکه بگوید: ای سرورم فلانی مرا یاری کن، یا بگوید: به کمک من برس، یا به من روزی بده، یا من در پناه تو هستم و گفته‌هایی از این قبیل؛ همه اینها شرک و گمراهی هستند و باید از گوینده‌ی آن تقاضا شود که توبه نماید اگر توبه کرد که خوب است و گرنه باید کشته شود، چون خداوند پیامبران را فرستاده و کتاب‌ها را نازل فرموده تا فقط الله تعالی پرستش شود و معبودی دیگر با او خوانده نشود اما کسانی که همراه خداوند خدایانی دیگر همچون مسیح، ملائکه و بت‌ها را به فریاد می‌خواندند بر این عقیده نبودند که این معبودان آفریده‌ها را می‌آفرینند یا باران را فرو می‌فرستند یا گیاهان را می‌رویانند و فقط آنها قبرها یا تندیس هایشان را به این منظور می‌پرستیدند که:

﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ[الزمر: ۳] «(می‌گویند:) ما آنان را عبادت و پرستش نمی‌کنیم مگر برای آنکه (واسطه‌‌ی ما باشند و) ما را به الله نزدیک کنند.»و ﴿وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ[یونس: ۱۸] «و می‌گویند: «اینها شفیعان ما نزد الله هستند».

آنگاه خداوند پیامبرانش را مبعوث نمود که مردم را از اینکه غیر خدا را چه برای دعای عبادت و چه دعای استغاثه بخوانند، نهی نمایند [۷۲۸].

حافظ ابوبکر احمد بن علی مقریزی صاحب کتاب «الخطط» در کتابی که در مورد توحید تألیف نموده تصریح نموده و گفته است که خواندن غیر الله شرک است [۷۲۹].

شیخ الاسلام می‌گوید: «هر کسی بین خود و خداوند واسطه‌هایی قرار دهد که بر آنها توکل نموده و آنها را به فریاد می‌خواند و از آنها خواسته‌هایش را می‌طلبد به اجماع کافر شده است [۷۳۰]».

علمای زیادی این سخن را از او نقل نموده و او را تأیید کرده‌اند از آن جمله ابن مفلح در «الفروع» [۷۳۱]، صاحب «الانصاف» [۷۳۲]، صاحب «الغايه» [۷۳۳]، صاحب «الاقناع» [۷۳۴]، شارح [۷۳۵]آن و غیره... و همچنین صاحب «القواطع» در کتابش از مؤلف «الفروع» این را نقل کرده است.

می‌گویم: این اجماع درستی است و از ضروریات دین است و علمای مذاهب چهارگانه و غیره در باب حکم مرتد تصریح کرده‌اند که هر کسی به خدا شرک ورزد کافر است، یعنی هر کسی همراه خداوند نوعی از عبادت‌ها را برای غیر الله انجام دهد کافر است و در قرآن، سنت و اجماع ثابت است که دعا و خواندن خداوند عبادت است، پس انجام آن برای غیر الله شرک است.

و امام ابن نحّاس شافعی [۷۳۶]در کتاب «الکبائر» می‌گوید: «از آن جمله اینکه در کنار سنگ‌ها، درختان، چشمه‌ها و چاهها، چراغهایی روشن می‌کنند و می‌گویند این سنگ‌ها نذرها را می‌پذیرند، باید دانست که همه‌ی این امور از بدعت‌های زشت و منکرات پلید هستند که باید از بین برده شوند، چون اغلب جاهلان معتقدند که اگر برای آنها نذر شود اینها سود و زیان می‌رسانند، بدی‌ها را از بین می‌برند و خوبی‌ها را جلب می‌کنند و بیمار را شفا می‌دهند و غایب را بر می‌گردانند و این شرک و مخالفت با خدا و پیامبر جاست [۷۳۷]».

می‌گویم: او/به تصریح گفته است که در مورد این موارد اگر معتقد به سود و زیان رساندشان باشد و معتقد باشد که اگر برایشان نذر شود بیمار را شفا می‌دهند و غایب را بر می‌گردانند، شرک است. و وقتی ثابت شد که این امور شرک هستند، پس فرق نمی‌کند که در مورد ملائکه و پیامبران چنین باوری باشد یا این عقیده در مورد بت‌ها باشد، چون جایز نیست که آنچه مختص خداوند است مخلوق را در آن شریک خدا قرار داد، چنان که می‌فرماید:

﴿وَلَا يَأۡمُرَكُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ أَرۡبَابًاۗ أَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ٨٠[آل عمران: ۸۰] «و(سزاوار هیچ پیامبری نیست که) به شما دستور دهد فرشتگان و پیامبران را در مقام ربوبیت قرار دهید.آیا(معقول است که) شما را پس از مسلمان شدن، به کفر فرمان دهد؟»

و این درست همان چیزی است که کسانی که پیامبران و صالحان را به فریاد می‌خوانند به آن معتقدند، بنابراین از پیامبران و صالحان می‌خواهند که نیازهای آنان را برآورده سازند و سختی‌ها را دور نمایند و بیماران را شفا دهند، پس ثابت می‌شود که این شرک است.

امام ابن قیم در «شرح المنازل» می‌گوید: «و از جمله انواع شرک: خواستن حاجات از مردگان، کمک خواستن از آنها و روی آوردن به آنهاست و این اساس شرک جهانیان است. زیرا عمل مرده قطع شده است [۷۳۸]و برای خودش مالک سود و زیانی نیست چه برسد به اینکه به کسی که از او یاری می‌طلبد و یا از او می‌خواهد که برایش نزد خدا شفاعت کند، کمک نماید. و کسی که از مرده چنین چیزی می‌خواهد شفاعت‌کننده و شفاعت‌شونده را نمی‌داند، چون نزد خدا برای هیچ کسی شفاعت نمی‌شود مگر با اجازه‌ی خداوند و او تعالی خواستن از دیگران را سبب اجازه دادنش به شفاعت قرار نداده است و بلکه تنها سبب، برای اینکه خداوند اجازه‌ی شفاعت دهد کمال توحید است. مشرک کاری کرده که به سبب آن برای او اجازه‌ی شفاعت به کسی داده نمی‌شود، مرده محتاج است تا کسی برای او دعا نماید، چنان که پیامبرجبه ما فرمان داده که هرگاه به زیارت قبرها رفتیم از خداوند بخواهیم که بر آنها رحم نماید و برای مرده‌ها دعا کنیم و از خداوند برایشان آمرزش و نجات را بطلبیم. اما مشرکین این را برعکس کرده‌اند و وقتی به زیارت مرده‌ها می‌روند آنها را پرستش می‌نمایند و قبرهایشان را بت‌هایی قرار داده‌اند که عبادت می‌شوند؛ پس آنها شرک می‌ورزند و دین خدا را تغییر می‌دهند و با اهل توحید مخالفت و دشمنی می‌ورزند و موحّدین را متهم می‌کنند که به مرده‌ها طعنه می‌زنند و حال آن که خودشان با شرک ورزیدن، خدا را دارای نقص دانسته و اولیای موحّد او را با نکوهش و دشمنی ورزیدن با آنها عیب می‌گیرند و کسانی را که شریک خدا قرار می‌دهند بیش از همه نکوهش می‌کنند چون آنها گمان می‌برند و ادعا می‌کنند که آنان به این امر راضی هستند و ایشان را به این کار فرمان داده‌اند؛ چنین افرادی در هر زمان و مکانی دشمنان پیامبران به شمار می‌آیند. ابراهیم خلیل ÷چه زیبا می‌گوید آن گاه که خداوند در قرآن می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا ٱلۡبَلَدَ ءَامِنٗا وَٱجۡنُبۡنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعۡبُدَ ٱلۡأَصۡنَامَ٣٥ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُۥ مِنِّيۖ وَمَنۡ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٣٦[إبراهیم: ۳۵-۳۶] «و (به یاد آورید) چون ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر (مکه) را مکان امن قرار بده، و مرا و فرزندانم را از آنکه بت‌ها را پرستش کنیم دور بدار* پروردگارا! بی‌گمان آن‌ها (= بت‌ها) بسیاری از مردم را گمراه ساختند، پس کسی‌که از من پیروی کند، بدون شک او از من است، و کسی‌که از من نافرمانی کند، بی‌گمان تو آمرزنده‌ی مهربانی».

و هیچ کسی از این شرک اکبر نجات نمی‌یابد مگر آنکس که یکتاپرست بوده و خدا را یکی بداند و با مشرکین برای رضای خدا دشمنی ورزد و با مخالفت با آنها به خداوند تقرب جوید [۷۳۹]».

امام حافظ ابن عبدالهادی در ردّش بر سبکی می‌گوید: «و اینکه سبکی می‌گوید: مبالغه در تعظیم پیامبر واجب است». اگر منظور از این مبالغه اموری است که هرکس به دلخواه خود آن را تعظیم می‌پندارد که شامل حج قبر پیامبر، سجده بر آن، طواف پیرامون آن، معتقد بودن به اینکه ایشان جغیب می‌داند، می‌دهد و محروم می‌کند و در کنار خدا مالکیت سود و زیان را دارا می‌باشد، نیازهای محتاجان را برآورده می‌سازد، مشکلات را حل می‌کند، در مورد هر کسی که بخواهد شفاعت می‌نماید و هرکس را که بخواهد وارد بهشت می‌کند. اگر کسی بگوید چنین فردی در تعظیم مبالغه کرده است باید گفت در حقیقت چنین فردی در شرک ورزیدن مبالغه نمود و در بیرون رفتن از دین مبالغه کرده است [۷۴۰]».

می‌گویم: قبرپرستان در مورد افرادی پایین‌تر از پیامبرجهمین عقیده را دارند چه برسد به پیامبر جو فاجعه از این بزرگتر است.

در فتاوای بزّازیه از کتاب‌های احناف آمده است: «علمای ما گفته‌اند: هر کسی بگوید ارواح مشایخ حاضرند و می‌دانند، چنین فردی کافر شمرده می‌شود [۷۴۱]».

اگر منظورش علمای شریعت است پس او می‌گوید که بر کفر چنین عقیده‌ای اجماع شده است و اگر منظورش فقط علمای مذهب حنفی است پس او حکایت می‌نماید که همه بر کفر بودن چنین عقیده‌ای اتفاق نظر دارند و به هر حال، تصریح شده است که هر کسی قبرها را صدا بزند کافر است، چون او آنها را صدا نمی‌زند مگر بر اساس این عقیده که آنان می‌دانند و می‌توانند خواسته‌ی او را اجابت کنند و نیازش را برآورده سازند.

شیخ صنع الله حلبی حنفی در کتابش که آن را در ردّ کسانی تألیف نموده که مدعی هستند اولیاء در حیات و بعد از مرگ به صورت کرامت در امور تصرف می‌نمایند، می‌گوید: «اینکه اینک در میان مسلمین گروه‌هایی پدیدار شده که ادعا می‌نمایند ، اولیاء در حیات خود و پس از مرگشان تصرّفاتی دارند و در سختی‌ها و بلاها از آنان کمک گرفته می‌شود و به همت آنها مشکلات دور می‌گردند. بر اساس این باور به قبرهایشان می‌آیند و آنها را صدا می‌زنند که حاجات آنان را برآورده سازند و استدلال می‌کنند که این از کرامات اولیاء است و می‌گویند: بعضی از اولیاء ابدال و نقبا و بعضی اوتاد و نجیب هستند و هفتاد و هفت و چهل و چهار هستند؛ و قطب همان غوث و فریادرس مردم است و محور همه می‌باشد و ذبح کردن و نذر را برای مرده‌ها جایز قرار داده‌اند و گفته‌اند که پاداش دارد.

می‌گوید: چنین سخنانی و عقایدی آمیخته با افراط و تفریط است و در آن هلاک ابدی و عذابی همیشگی است چون شرک به طور قطع در آن وجود دارد و با کتاب خداوند عزیز متضاد است و با عقاید ائمه و آنچه امت بر آن اجماع کرده‌اند مخالف است. آن گونه که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا١١٥[النساء: ۱۱۵] «و هرکس پس از آنکه راه هدایت برایش روشن و آشکار شد، با پیامبر مخالفت نماید و راهی غیر از راه مومنان در پیش بگیرد، او را به همان راهی که در پیش گرفته، واگذار می‌کنیم و او را وارد دوزخ می‌گردانیم که بد جایگاهی است».

تا اینکه می‌گوید:

فصل اول: دروغهای زشت و شرک بزرگی که ساخته و پرداخته‌اند ... .

تا اینکه می‌گوید: اما اینکه آنها می‌گویند اولیاء در حیات و پس از مرگ خود، دارای تصرّف هستند، این عقیده‌شان را خداوند رد می‌کند و می‌فرماید:

﴿أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ[النمل: ۶۰]. «آیا معبود برحقی جز الله وجود دارد؟».

﴿أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُۗ[الأعراف: ۵۴]. «آگاه باشید که آفرینش و فرمان، از آنِ اوست».

﴿لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ[التوبة: ۱۱۶] «به‌راستی فرمانروایی آسمان‌ها و زمین ازآنِ الله است».و دیگر آیاتی از این قبیل که بر این دلالت می‌نمایند که خداوند در آفریدن، تدبیر، تصرّف و بی‌اندازه یگانه و یکتاست و هیچ کسی جز او در هیچ چیزی به هیچ نحوی دخل و تصرّفی ندارد و همه تحت ملک و قدرت او قرار دارند که در آنها تصرف می‌نماید که می‌میراند، زنده می‌کند و می‌آفریند.

خداوند در چند آیه در کتابش، خود را به یگانه‌بودن در ملک‌ ستوده است چنان که می‌فرماید:

﴿هَلۡ مِنۡ خَٰلِقٍ غَيۡرُ ٱللَّهِ[فاطر: ۳] «آیا خالق و آفریننده‌ای جز الله، وجود دارد؟» ﴿وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا يَمۡلِكُونَ مِن قِطۡمِيرٍ[فاطر: ۱۳] «و آنان که جز الله(به فریاد) می‌خوانید، مالک پوست نازک هسته‌ی خرما نیز نیستند».

و آیاتی در این مورد ذکر نموده و سپس گفته است: خداوند در همه آیات می‌فرماید: (من دونه) یعنی جز او، یعنی غیر از او که به صورت عام است و شامل هر کسی می‌شود که شخص به غیر از خدا به او اعتقاد دارد از جمله ولی و شیطانی که از او یاری می‌جوید ، چون کسی که نمی‌تواند خودش را یاری کند چگونه می‌تواند کسی دیگر را یاری نماید؟! تا اینکه می‌گوید: پس چگونه می‌توان تصور کرد که غیر از خدا کسی می‌تواند در امور تصرف نماید، این سخنی ناروا، زشت و شرکی بزرگ است.

تا اینکه می‌گوید: اما معتقد بودن به اینکه اولیاء بعد از مرگ در امور تصرف می‌نمایند از عقیده به تصرف اولیاء در امور در زمان حیاتشان، زشت‌تر و بدعت‌آمیزتر است.

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ٣٠[الزمر: ۳۰] «بی‌گمان تو خواهی مُرد و بی‌شک آنان نیز خواهند مُرد».و می‌فرماید:

﴿ٱللَّهُ يَتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ حِينَ مَوۡتِهَا وَٱلَّتِي لَمۡ تَمُتۡ فِي مَنَامِهَاۖ فَيُمۡسِكُ ٱلَّتِي قَضَىٰ عَلَيۡهَا ٱلۡمَوۡتَ وَيُرۡسِلُ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمًّىۚ[الزمر: ۴۲] «الله، جان‌ها را هنگام مرگشان می‌گیرد و نیز جانی را که نمرده، به‌هنگام خواب آن قبض می‌کند؛ آن‌گاه جانی را که به مرگش حکم کرده، نگه می‌دارد و جان دیگر را تا زمان معینی(به کالبد) بازپس می‌فرستد».و می‌فرماید:

﴿۞لَتُبۡلَوُنَّ فِيٓ أَمۡوَٰلِكُمۡ وَأَنفُسِكُمۡ وَلَتَسۡمَعُنَّ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَمِنَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُوٓاْ أَذٗى كَثِيرٗاۚ وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَٰلِكَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ١٨٦[آل عمران: ۱۸۶] «بدون تردید در مال‌ها و جان‌هایتان آزمایش خواهید شد و از اهل کتاب و مشرکان آزار فراوان خواهید شنید. و اگر شکیبایی و تقوا پیشه کنید، بدانید که این رویکرد، از کارهای بس بزرگ است». و می‌فرماید:

﴿كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ رَهِينَةٌ٣٨[المدثر: ۳۸] «هر کس در گرو اعمال خویش است».و در حدیث آمده است: «هرگاه انسان بمیرد عمل او قطع می‌شود [۷۴۲]». پس همه‌ی آیات، احادیث و امثال آن بر این دلالت می‌نمایند که حسّ و حرکت از مرده سلب می‌شود و ارواح آنها نگاه داشته شده‌اند و اعمالشان کم و بیش نمی‌شود این دلیلی است بر این که مرده در مورد خودش نمی‌تواند تصرفی کند - چه رسد برای دیگری- و یا اینکه حرکتی نماید و روح او براساس عمل خوب یا بدش محبوس است و نگاه داشته شده، پس وقتی او خودش نمی‌تواند حرکتی برای خود بکند چگونه در غیر از خودش تصرف می‌نماید؟! و خداوند خبر می‌دهد که ارواح نزد او هستند اما این ملحدان می‌گویند: ارواح آزادند و تصرّف و دخالت می‌کنند. ﴿قُلۡ ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُۗ[البقرة: ۱۴۰]. «بگو: شما بهتر می‌دانید یا الله؟»

می‌گوید: اما اینکه معتقدند این تصرفات کرامات اولیاء می‌باشند، مغالطه است چون کرامت چیزی از سوی خداوند است که با آن دوستان و اولیای خویش را می‌نوازد و آنها در آن قصد و اراده‌ای ندارند و نه آن را برای به مبارزه طلبیدن ارائه می‌دهند و توانایی بر انجام آن و آگاهی از آن ندارند، چنان که در داستان مریم بنت عمران [۷۴۳]، اسید بن حضیر [۷۴۴]و ابی مسلم خولانی [۷۴۵]آمده است.

گفت: اما اینکه می‌گویند به هنگام سختی‌ها و بلاها از آنان استغاثه و طلب کمک می‌شود، این از آنچه پیش‌تر ذکر شد زشت‌تر و بدعت‌آمیزتر است چون با گفته‌ی الهی منافات دارد که می‌فرماید:

﴿أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَيَجۡعَلُكُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ٦٢[النمل: ۶۲]. «آیا(معبودان باطل بهترند یا) ذاتی که دعای درمانده را آن‌گاه که او را بخواند، اجابت می‌کند و سختی و گرفتاری را برطرف می‌نماید و شما را جانشین(یکدیگر) در زمین می‌گرداند؟ آیا معبود برحقی جز الله وجود دارد؟ اندک پند می‌پذیرید».

و می‌فرماید: ﴿قُلۡ مَن يُنَجِّيكُم مِّن ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ تَدۡعُونَهُۥ تَضَرُّعٗا وَخُفۡيَةٗ لَّئِنۡ أَنجَىٰنَا مِنۡ هَٰذِهِۦ لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰكِرِينَ٦٣[الأنعام: ۶۳]. [الأنعام:٦٣] «بگو: چه کسی شما را از تاریکی‌ها و خطرات خشکی و دریا نجات می‏دهد؟ آن‌گاه که او را به زاری و نهان می‌خوانید(و می‌گویید:) اگر ما را از این تنگنا نجات دهد، حتماً جزو سپاسگزاران خواهیم شد».

آیاتی در این مورد ذکر نموده و سپس می‌گوید: «خداوند متعال تأکید می‌نماید که تنها او زیان و بلا را دور می‌نماید نه کسی غیر از او و تنهاست اوست که سختی‌ها و بلاها را دور می‌سازد و او تنها به فریاد درماندگان می‌رسد و فریادرس همه فقط اوست و او تنها می‌تواند زیان و بلا را دور کند و خیر و خوبی را بیاورد و این کارها را فقط و تنها او انجام می‌دهد. پس وقتی معین گردید که فقط خداوند متعال این کارها را انجام می‌دهد غیر از خدا از قبیل فرشته، پیامبر و ولی از دایره‌ی این امر خارج می‌شوند.

می‌گوید: و کمک خواستن [از غیر خدا] در اسباب ظاهری عادی از امور حسّی در جنگ یا دیدن دشمن، حیوان درنده و امثال آن جایز است، مانند اینکه گفته شود: ای زید، ای قوم و ای مسلمین کمک کنید، چنان که در کتاب‌های نحو گفته شده این براساس اسباب ظاهری است که در حال حاضر از آن کار گرفته شود، اما کمک گرفتن در ازدیاد نیرو و تأثیر گذاری یا در امور معنوی مانند بیماری، ترس از غرق شدن، فقر، طلب روزی و امثال آن، اینها از ویژگی‌های خداوند هستند و از غیر الله طلب نمی‌شوند.

گفت: اما اینکه آنها معتقدند کسانی که آنها آنان را به فریاد می‌خوانند در برآورده ساختن نیازهایشان مؤثر هستند [۷۴۶]، همان طور که عرب‌های زمان جاهلیت چنین می‌کردند و صوفیان جاهل بدین امر عقیده دارند و آنها را به فریاد می‌خوانند، این از منکرات است.

تا آن که می‌گوید: پس هر کسی معتقد باشد که غیر از الله کسانی دیگر از قبیل پیامبران یا اولیاء یا ارواح و غیره در رفع بلا از او یا برآورده نمودن نیازش مؤثر هستند، چنین فردی در منجلاب جاهلیت خطرناکی گرفتار آمده و بر پرتگاه هلاکت و جهنم قرار دارد.

اما اینکه استدلال می‌نمایند که اولیاء چون کرامت دارند بر اساس کرامتشان به فریاد آنها میرسند، هرگز اولیاء خدا اینگونه نیستند و این گمان و ادعای بت‌پرستان است چنان که خداوند خبر می‌دهد که بت پرستان می‌گفتند:

﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبِّ‍ُٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ١٨[یونس: ۱۸]. «و جز الله چیزهایی را می‌پرستند که نه زیانی به آنان می‌رسانند و نه سودی؛ و می‌گویند: «اینها شفیعان ما نزد الله هستند». بگو: آیا به گمان خود الله را(از وجود شفیعانی) آگاه می‌سازید که او در آسمان‌ها و زمین سراغ ندارد؟! الله از شرکی که به او می‌ورزند، پاک و برتر است».این بت‌ها برای ما نزد خداوند شفاعت می‌نمایند و از آنها حکایت می‌کند که می‌گفتند:

﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ[الزمر: ۳]. «هان! دین و عبادت خالص(و تهی از شرک) از آنِ الله است. و آنان که دوستانی جز او برگزیده‌اند،(می‌گویند:) ما آنان را عبادت و پرستش نمی‌کنیم مگر برای آنکه(واسطه‌‌ی ما باشند و) ما را به الله نزدیک کنند. بی‌گمان الله در میان آنان، پیرامونِ اختلافاتشان، داوری خواهد کرد. بی‌شک الله، کسی را که دروغگو و ناسپاس باشد، هدایت نمی‌بخشد». ﴿ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً إِن يُرِدۡنِ ٱلرَّحۡمَٰنُ بِضُرّٖ لَّا تُغۡنِ عَنِّي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يُنقِذُونِ٢٣[یس: ۲۳] «آیا جز او معبودانی برگزینم که اگر پروردگار رحمان بخواهد به من زیانی برساند، شفاعتشان هیچ سودی به من نمی‌بخشد و نمی‌توانند مرا نجات دهند؟»

پس یاد کردن کسی که توانایی سود و زیان را ندارد خواه پیامبر باشد خواه ولی و یا غیره اگر به شکل مدد خواهی باشد شرک به خداوند متعال است، چون هیچ کسی جز خداوند توانایی دفع بلا را ندارد و هیچ خیری فراهم نمی‌شود جز خیر و خوبی‌ای‌ که خداوند بخواهد.

می‌گوید: و اینکه آنها می‌گویند بعضی از اولیاء ابدال، نقبا، اوتاد و نجبا و هفتاد و هفت، چهل و چهار می‌باشند و قطب همان فریادرس مردمان است، همه اینها دروغهایی است که ساخته و پرداخته‌ی خودشان است، چنان که قاضی محدّث ابن العربی در «سراج المریدین» و ابن جوزی و شیخ الاسلام ابن تیمیه گفته‌اند [۷۴۷]. و مثل این در کلام علمای دیگر هم موجود است.

منظور این است که علماء همواره این امور را انکار می‌نمایند و توضیح می‌دهند که این چیزها شرک هستند، گرچه برخی از متأخرین که به علم و دین منتسب می‌باشند به انجام بعضی از این کارها اجازه داده‌اند و حال آن که چنین شخصی در اشتباه است و گمراه و مخالف با قرآن، سنّت و اجماع مسلمین می‌باشد.

و باید دانست که گفته‌های همه‌ی افراد قابل پذیرش و رد است به جز گفته‌ی خدا و پیامبرش که به هیچ صورت خطایی در آن متصور نیست و واجب است در هر زمانی مردم از آن اطاعت نمایند و حتی اگر متأخرین در مورد جایزبودن این امور شرک‌آمیز اجماع کرده باشند اجماع آنها چون با کلام خدا و کلام پیامبرجمخالف است اعتباری ندارد، چون این اجماع معصوم نیست بلکه لغزش و اشتباه عالِم است که ما از پیروی از لغزش علما بر حذر داشته شده‌ایم. و اما اجماع معصوم اجماع صحابه و تابعین و آنچه با اجماع آنها موافق است، می‌باشد و آنها سواد اعظم هستند که به پیروی از آنها فرمان داده شده گرچه سواد اعظم کسی جز غریبان و ناشناختگان نباشند، چنان که پیامبر جدر مورد آنها فرموده است: «اسلام با غربت آغاز شده و به زودی غریب و ناآشنا خواهد شد، پس خوشا به حال غریبان [۷۴۸]». [روایت امام مسلم].

نه راه و عقیده‌ای که عوام جاهل و خلف متأخر بر آن هستند، که چیزهایی می‌گویند که انجام نمی‌دهند و کارهایی می‌کنند که بدان فرمان داده نشده‌اند

می‌گوید: و خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّكَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٠٦ وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن يُرِدۡكَ بِخَيۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦۚ يُصِيبُ بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ١٠٧[یونس: ۱۰۶-۱۰۷]. «و جز الله کسی یا چیزی را مخوان که نه سودی به تو می‌رساند و نه زیانی که اگر چنین کنی، به‌راستی از ستمکاران خواهی بود و اگر الله گزند و آسیبی به تو برساند، هیچکس جز او نمی‌تواند آن را برطرف کند و اگر برایت اراده‌ی خیر و نیکی نماید، هیچکس نمی‌تواند فضل و احسانش را بازدارد. آن را به هر که از بندگانش بخواهد، مى‏رساند. و او، آمرزنده‌ی مهربان است».

ابن عطیه می‌گوید: «ولا تدع» عطف است بر «أقِم» [در آیه‌ی قبلی] و این فرمان و خطاب به پیامبر است، پس دیگران به طریق اولی باید از آن بر حذر باشند [۷۴۹]».

و غیر از او دیگران در تفسیر آیه گفته‌اند: «فإن فعلت» یعنی: «فإن دَعَوتَ»؛ اگر جز خدا چیزهایی را به فریاد بخوانی که به تو سود و زیانی نمی‌رسانند ؛ خداوند در اینجا برای اختصار از فعل به جای دعا استفاده نموده است. «فانّک اذاً لمن الظالمین» «اذاً» جزای شرط است و جواب سوال مقدر است، گویا فردی از بت‌پرستان می‌پرسد، چنین فردی از ستمگران است، چون ظلم و ستمی بزرگتر از شرک وجود ندارد [۷۵۰].

﴿وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ يَعِظُهُۥ يَٰبُنَيَّ لَا تُشۡرِكۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ١٣[لقمان: ۱۳].

«و (یاد کن) آن‌گاه که لقمان در حالی که پسرش را پند می‌داد، به او گفت: ای پسر عزیزم! به الله شرک نورز؛ بی‌گمان شرک، ستم بزرگی است».

می‌گویم: خلاصه‌ی کلام مفسرین این است که خداوند پیامبرش را از این نهی کرده که جز خدا چیزهایی را که به او سود و زیانی نمی‌رسانند به فریاد نخواند، یعنی همه‌ی چیزها بجز خداوند، چون همه‌ توانایی سود و زیان‌رساندن را ندارند جز الله. و پیامبران، صالحان و غیره در این مورد برابرند، چنان که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَأَنَّ ٱلۡمَسَٰجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا١٨[الجن: ۱۸] «و این (فرمان پروردگار است) که مساجد از آن الله می‌باشد؛ پس هیچ‌کس را با الله پرستش نکنید.»

پیامبرجبه ابن عباس گفت: «هرگاه خواستی فقط از الله بخواه و هرگاه یاری جستی فقط از الله یاری بجوی و بدان که اگر همه‌ی امت جمع شوند تا به تو اندک سودی برسانند سودی به تو نخواهند رسانید جز آنچه خداوند برایت مقرر نموده است و اگر همه گرد هم آیند تا کوچکترین زیانی به تو برسانند هیچ زیانی به تو نخواهند رسانید مگر آنچه خداوند برایت مقدّر و مقرر کرده است». ترمذی روایت کرده و می‌گوید حسن و صحیح است [۷۵۱].

آیه به این اشاره می‌نماید که کسی که به فریاد خوانده می‌شود باید مالک سود و زیان باشد تا بتواند آنکه او را می‌خواند سود دهد یا کسی که از او نافرمانی می‌کند سخت به حسابش برسد که این چیز فقط و تنها در اختیار خداوند است، پس معلوم می‌شود که فقط باید او خوانده شود نه غیر از او که آیه هر دو نوع دعا را شامل می‌شود.

گفته‌اش: ﴿فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّكَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِينَیعنی اگر این کار را بکنی تو از زمره مشرکین هستی. و این مانند این است که خداوند می‌فرماید:

﴿فَلَا تَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُعَذَّبِينَ٢١٣[الشعراء: ۲۱۳]. «پس هیچ معبودى را با الله مخوان که از عذاب‏شدگان خواهى شد». و می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٦٥[الزمر: ۶۵] «و به‌راستی به تو و به پیامبران پیش از تو وحی شده که اگر شرک بورزی، به‌طور قطع عملت نابود و تباه می‌شود و از زیان‌کاران می‌گردی». و در مورد انبیاء می‌گوید:

﴿ذَٰلِكَ هُدَى ٱللَّهِ يَهۡدِي بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَلَوۡ أَشۡرَكُواْ لَحَبِطَ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٨٨[الأنعام: ۸۸] «این، هدایت الله است که با آن هر که از بندگانش را بخواهد، هدایت می‏کند. و اگر شرک بورزند، اعمالشان نابود می‌شود». پس اگر این کار از پیامبران سر بزند که هرگز از آنها سر نمی‌زند، اما به فرض اگر از آنها سر بزند نمی‌توانند خودشان را از عذاب الهی نجات دهند، پس در مورد دیگران چه فکر می‌کنید؟!

بنابراین تنها چیزی که انسان را به خداوند متعال نزدیک می‌نماید و او را از خشم الهی دور می‌گرداند، توحید و عمل‌نمودن به آن چیزهایی است که خداوند می‌پسندد، نه اعتماد و تکیه کردن بر شخص یا قبر یا بُت یا مال یا چیزی دیگر از اسباب، خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَمَن يَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ لَا بُرۡهَٰنَ لَهُۥ بِهِۦ فَإِنَّمَا حِسَابُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦٓۚ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلۡكَٰفِرُونَ١١٧[المؤمنون: ۱۱۷] «و هرکس معبود دیگری با الله بخواند، هیچ دلیل و برهانی ندارد و جز این نیست که حسابش نزد پروردگار اوست. بی‌گمان کافران رستگار نمی‌شوند». اینآیه به صراحت می‌گوید که به فریاد خواندن غیر الله و کمک‌خواستن از غیر الله شرک اکبر است، بنابراین خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن يُرِدۡكَ بِخَيۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦۚ يُصِيبُ بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ١٠٧[یونس: ۱۰۷] «و اگر الله گزند و آسیبی به تو برساند، هیچکس جز او نمی‌تواند آن را برطرف کند و اگر برایت اراده‌ی خیر و نیکی نماید، هیچکس نمی‌تواند فضل و احسانش را باز دارد. آن را به هر که از بندگانش بخواهد، مى‏رساند. و او، آمرزنده‌ی مهربان است».چون خداوند در ملک، قهر(چیره شدن) و دادن و ندادن یکتا و یگانه است، پس باید در توحید الوهیت نیز او را یگانه دانست. چون توحید ربوبیت و الوهیت لازم و ملزوم هستند و باید تنها و فقط او را برای دور کردن زیان، بلا و فراهم آوردن خیر و خوبی صدا زد، چون زیان و بلا را کسی جز او دور نمی‌کند و خیر و خوبی را کسی جز او نمی‌آورد. ﴿مَّا يَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِكَ لَهَاۖ وَمَا يُمۡسِكۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٢[فاطر: ۲] «هر رحمتی که الله برای مردم بگشاید، هیچ ‌کس نمی‌تواند آن را بازدارد؛ و آنچه بازدارد، پس از او هیچ‌کس نمی‌تواند آن را بفرستد و او توانای چیره و حکیم است».پس معلوم می‌شود که برای این امر کسی جز خداوند نباید صدا زده شود و صدا زدن و به فریاد خواندن چیزهایی دیگر جز خداوند که برای خودشان مالکیت سود و زیانی را ندارند، چه برسد که به دیگران ، باطل است و این بر خلاف عقیده و باور قبرپرستان است، چون آنها معتقدند که اولیاء و طاغوت‌هایی که خودشان را جذب کننده می‌نامند، سود می‌رسانند و زیان را دور می‌کنند و در جهان هستی مطلقاً تصرف می‌کنند، یا تصرف آنها بر اساس کرامت است. که این سخن قبرپرستان از شرک کفار عرب بالاتر است آنگاه که می‌گویند تصرف آنها بر اساس وساطت بین آنها و بین خدا از طریق شفاعت است و این شرک کسانی است که گفتند: ﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ[الزمر: ۳]. «ما آنان را عبادت و پرستش نمی‌کنیم مگر برای آنکه (واسطه‌‌ی ما باشند و) ما را به الله نزدیک کنند».

مؤلف می‌گوید: آیه دلیلی است بر اینکه اگر صالح‌ترین مردم برای راضی‌کردن دیگران عمل شرک را انجام دهد از ستمگران خواهد بود [۷۵۲].

و گفته‌اش: ﴿يُصِيبُ بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ[یونس: ۱۰۷]. «آن را به هر که از بندگانش بخواهد، مى‏رساند».آنچه خداوند به بندگانش برساند هیچ کسی توانایی برگرداندن و دفع آن را ندارد، چون خداوند آن قدرتمندِ توانایی است که کسی نمی‌تواند او را شکست دهد و از کارش نمی‌توان جلوگیری به عمل آورد و هیچ کسی توانایی برگرداندن و ردّ فیصله‌ی او را ندارد، پس صدا زدن و خواندن غیر الله چه سودی دارد؟

و خداوند متعال هر چه بخواهد انجام می‌دهد و شفاعت‌کننده‌ای یا کسی دیگر خداوند را نمی‌تواند از آنچه او می‌خواهد باز دارد، بلکه هیچ کس به پیشگاه الهی جز با اجازه او نمی‌تواند سخن بگوید، هیچ کس بدون اجازه‌ی خداوند شفاعت نمی‌کند، چنان که می‌فرماید:

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ مَا لَكُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِيّٖ وَلَا شَفِيعٍۚ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ٤[السجدة: ۴] «الله، ذاتی است که آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست، در شش روز آفرید و بر عرش قرار گرفت؛ جز او هیچ کارساز و شفاعت‌‌گری ندارید. پس آیا پند نمی‌گیرید؟»

و گفته‌اش: ﴿وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُیعنی هر کسی به سوی خداوند باز گردد و به او روی آورد حتی اگر از شرک بازگشته باشد: خداوند آمرزنده‌ی‌ مهربان است.

می‌گوید: و گفته‌اش: ﴿فَٱبۡتَغُواْ عِندَ ٱللَّهِ ٱلرِّزۡقَ وَٱعۡبُدُوهُ[العنکبوت: ۱۷]. «پس روزی را نزد الله جستجو کنید و او را عبادت و پرستش نمایید» خداوند متعال فرمان می‌دهد که روزی را از خدا بخواهید و نزد او روزی را بجویید نه از کسانی دیگر از قبیل بت‌ها و غیره که روزی در اختیار ندارند، چنان که در ابتدای آیه می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡثَٰنٗا وَتَخۡلُقُونَ إِفۡكًاۚ[العنکبوت: ۱۷]. «بجز از الله بت‌هایی را پرستش می‌کنید و دروغ می‌سازید».

حافظ ابن کثیر می‌گوید: این بیشتر مفهوم حصر را می‌رساند، مانند فرموده الهی:

﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥[الفاتحة: ۵]. «(پروردگارا!) تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم».و ﴿رَبِّ ٱبۡنِ لِي عِندَكَ بَيۡتٗا فِي ٱلۡجَنَّةِ[التحریم: ۱۱]. «ای پروردگارم! برای من، نزد خودت خانه‌ای در بهشت بنا کن.» بنابراین می‌فرماید:

﴿فَٱبۡتَغُواْ عِندَ ٱللَّهِ ٱلرِّزۡقَ[العنکبوت: ۱۷]. «پس روزی را نزد الله جستجو کنید»

یعنی: روزی را فقط از خدا بخواهید و فقط نزد او آن را بجویید نه نزد کسی دیگر، چون خداوند مالک روزی است و غیر از الله کسی مالک آن نیست، (واعبدوه) یعنی عبادت و طاعت را خاص او کنید که شریکی ندارد، (واشکروا له) و در برابر نعمت‌هایی که به شما داده او را شکر گذارید. (إلیه ترجعون) به سوی او باز می‌گردید، یعنی هر کسی براساس عمل خود مجازات می‌شود [۷۵۳].

می‌گویم: این آیه ردّی است بر مشرکینی که غیر الله را به فریاد می‌خوانند تا آنها برایشان نزد خداوند در فراهم‌آوردن روزی شفاعت نمایند، پس در مورد کسانی که از خودِ معبودان باطل روزی می‌طلبند و از آنها یاری می‌جویند که به آنها روزی دهند و آنها را یاری کنند، چنان که قبرپرستان همین کار را می‌کنند، چه فکر می‌کنی؟

مؤلف می‌گوید: «و در این اشاره شده که روزی را باید فقط از خداوند طلب کرد، همان طور که بهشت غیر از خدا از کسی خواسته نمی‌شود [۷۵۴]».

گفت: و فرموده‌اش: ﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن يَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا يَسۡتَجِيبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ٥ وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ كَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَكَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ كَٰفِرِينَ٦[الأحقاف: ۵-۶] «و هیچ‌کس گمراه‌تر از کسی نیست که کسانی جز الله را به‌فریاد می‌خواند که تا روز قیامت نیز درخواستش را پاسخ نمی‌گویند و آنان(معبودان باطل) از دعا و درخواست ایشان بی‌خبرند و هنگامی که مردم برانگیخته می‌شوند، معبودان باطل، دشمن ایشان خواهند بود و منکِر عبادت اینها خواهند گشت».

خلاصه‌ی کلام مفسرین این است که خداوند متعال می‌فرماید که هیچ کسی گمراه‌تر از کسی نیست که غیر الله را به فریاد می‌خواند و صدا می‌زند، خواه این دعا و خواندن دعای عبادت باشد و یا دعای استغاثه و خواستن باشد و معنی استفهام این است که خداوند این را انکار می‌کند که گمراه‌تر از کسی که غیر الله را عبادت می‌کند و به فریاد می‌خواند وجود داشته باشد، چون اینها خداوندِ شنوای اجابت‌کننده را که توانایی فراهم‌نمودن هر مقصد و مرادی را دارد رها می‌کنند و غیر از او چیزهایی را به فریاد می‌خوانند که به آنها پاسخ نمی‌دهند و توانایی پاسخگویی به آنان را ندارند. چنان که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿لَهُۥ دَعۡوَةُ ٱلۡحَقِّۚ وَٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ لَا يَسۡتَجِيبُونَ لَهُم بِشَيۡءٍ إِلَّا كَبَٰسِطِ كَفَّيۡهِ إِلَى ٱلۡمَآءِ لِيَبۡلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَٰلِغِهِۦۚ وَمَا دُعَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَٰلٖ١٤[الرعد: ۱۴] «دعای راستین و خالصانه ویژه‌ی اوست و کسانی که آنان جز او به فریاد می‌خوانند، درخواستشان را اجابت نمی‌کنند و تنها همانند کسی هستند که دستانش را به‌سوی آب گشوده است تا آب به دهانش برسد؛ ولی آب هرگز به دهانش نمی‌رسد. و دعای کافران فقط در گمراهی است و نفعی ندارد».و می‌فرماید:

﴿وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ[الأحقاف: ۵]. «و آنان (معبودان باطل) از دعا و درخواست ایشان بی‌خبرند».یعنی از خواندن و صدا زدن کسانی که آنها را به فریاد می‌خوانند و صدا می‌زنند بی‌خبرند، چون چیزهایی که به فریاد خوانده می‌شوند، یا اینکه بندگانی مسخّر هستند که به اوضاع و احوال خود مشغولند همچون ملائکه، و یا بت‌هایی هستند و یا هم وفات یافته‌اند مانند پیامبران و صالحان. و می‌فرماید:

﴿وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ كَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَكَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ كَٰفِرِينَ٦[الأحقاف: ۶]. «و هنگامی که مردم برانگیخته می‌شوند، معبودان باطل، دشمن ایشان خواهند بود و منکِر عبادت اینها خواهند گشت». یعنی آنگاه که قیامت برپا می‌شود و مردم برای حساب و کتاب حشر می‌شوند، اینهایی که به فریاد خوانده شده‌اند با کسانی که آنها را به فریاد می‌خوانده‌اند دشمنی می‌ورزند و عبادت آنها را از قبیل دعا و غیره را انکار می‌کنند و به آن کفر می‌ورزند، چنان که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لِّيَكُونُواْ لَهُمۡ عِزّٗا٨١ كَلَّاۚ سَيَكۡفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمۡ وَيَكُونُونَ عَلَيۡهِمۡ ضِدًّا٨٢[مریم: ۸۱-۸۲]. «و معبودانی جز الله برگزیدند تا مایه‌ی عزتشان باشند. چنین نیست؛ بلکه عبادتشان را انکار خواهند کرد و دشمنشان خواهند شد».

پس اینها در هر دو جهان در بدبختی و زیان قرار دارند و معبودانشان در دنیا به آنها پاسخ نمی‌دهند و در آخرت که به شدت به کمک آنها نیازمندند عبادت آنها را انکار می‌کنند.

و در هر دو آیه مسایلی است که مؤلف به آن گوشزد کرده است:

یکی اینکه هیچ کسی گمراه‌تر از فردی نیست که غیر الله را به فریاد می‌خواند و صدا می‌زند.

دوم: کسی که به فریاد خوانده می‌شود از دعا و صدا زدن دعا کننده خبر ندارد و از آن آگاه نیست.

سوّم: این دعا و صدا زدن سبب می‌شود تا کسی که به فریاد خوانده می‌شود با کسی که او را به فریاد می‌خواند، دشمن گردد.

چهارم: این صدا زدن و خواندن آن فرد، پرستش و عبادت کردن او نامیده شده است.

پنجم: کسی که به فریاد خوانده می‌شود به این عبادت کفر می‌ورزد.

ششم: این امور سبب می‌شوند تا او گمراه‌ترین فرد باشد.

می‌گوید: و خداوند متعال می‌فرماید:

﴿أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَيَجۡعَلُكُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ٦٢[النمل: ۶۲] «آیا (معبودان باطل بهترند یا) ذاتی که دعای درمانده را آن‌گاه که او را بخواند، اجابت می‌کند و سختی و گرفتاری را برطرف می‌نماید و شما را جانشین (یکدیگر) در زمین می‌گرداند؟ آیا معبود برحقی جز الله وجود دارد؟ اندک پند می‌پذیرید».

خداوند متعال تأکید می‌نماید که او یکتا و یگانه است و شریکی ندارد و معبودی غیر از او نیست و مؤمن و کافر در شناخت این امر مشترکند، چون دلها به صورت فطری بر این سرشته شده‌اند و هرگاه درماندگی و بیچارگی فرا رسد دلها به فطرت باز می‌گردند و آنچه که با قلب در کشمکش است از بین می‌رود و قلبها به خدا پناه می‌برند و فقط و تنها به سوی او باز می‌گردند. چنان که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعۡمَةٖ فَمِنَ ٱللَّهِۖ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ ٱلضُّرُّ فَإِلَيۡهِ تَجۡ‍َٔرُونَ٥٣ ثُمَّ إِذَا كَشَفَ ٱلضُّرَّ عَنكُمۡ إِذَا فَرِيقٞ مِّنكُم بِرَبِّهِمۡ يُشۡرِكُونَ٥٤[النحل: ۵۳-۵۴] «هر نعمتی که دارید، از سوی الله است و چون زیان و آسیبی به شما برسد، تنها او را می‌خوانید. و آن‌گاه که آسیب و زیان را از شما دور می‌کند، باز هم برخی از شما به پروردگارشان شرک می‌ورزند.»و می‌فرماید:

﴿۞وَإِذَا مَسَّ ٱلۡإِنسَٰنَ ضُرّٞ دَعَا رَبَّهُۥ مُنِيبًا إِلَيۡهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُۥ نِعۡمَةٗ مِّنۡهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدۡعُوٓاْ إِلَيۡهِ مِن قَبۡلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادٗا لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِۦۚ قُلۡ تَمَتَّعۡ بِكُفۡرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِ٨[الزمر: ۸] «و چون زیان و آسیبی به انسان برسد، پروردگارش را در حالی می‌خواند که زاری‌کنان رو به سویش می‌نهد و آن‌گاه که(الله) از سوی خود نعمتی به او بخشد، آنچه را که پیشتر برایش دعا می‌کرد، فراموش می‌کند و همتایانی برای الله قرار می‌دهد تا(با گمراهی خود، مردم را) از راهش گمراه نماید. بگو: در کفر خویش اندکی(از زندگی دنیا) بهره ببر؛ ولی بی‌شک تو از دوزخیانی».و چنین مواردی در قرآن زیاد است.

خداوند متعال بیان می‌دارد که به هنگام سختی‌ها و بلاها او به فریاد خوانده می‌شود و فقط اوست که بلا را دور می‌نماید، پس معبود فقط و تنها او می‌باشد و در آیه نیز همین را می‌گوید:

﴿أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَيَجۡعَلُكُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ٦٢[النمل: ۶۲]. «آیا (معبودان باطل بهترند یا) ذاتی که دعای درمانده را آن‌گاه که او را بخواند، اجابت می‌کند و سختی و گرفتاری را برطرف می‌نماید و شما را جانشین (یکدیگر) در زمین می‌گرداند؟ آیا معبود برحقی جز الله وجود دارد؟ اندک پند می‌پذیرید».یعنی آن کیست که درمانده جز او به کسی پناه نمی‌برد و آن کیست که زیان و بلا را از درماندگان جز او دور نمی‌کند و معلوم است که مشرکین می‌دانستند که جز خداوند کسی توانایی انجام این کارها را ندارد بنابراین وقتی سختی‌ها آنها را فرا می‌گرفت فقط و خالصانه خداوند را به فریاد می‌خواندند و صدا می‌زدند، چنان که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَإِذَا رَكِبُواْ فِي ٱلۡفُلۡكِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ إِذَا هُمۡ يُشۡرِكُونَ٦٥[العنکبوت: ۶۵]. «پس هنگامی که سوار کشتی می‌شوند، الله را در حالی می‌خوانند که دین و عبادت را ویژه‌ی او می‌دانند و چون آنها را به خشکی (می‌رساند و) نجات می‌دهد، آن‌هنگام است که شرک می‌ورزند».

پس روشن می‌شود که هر کسی در مورد کسی غیر از الله این باور را داشته باشد که او بلا را دور می‌کند یا دعای درمانده را اجابت می‌نماید و یا کسی غیر از الله را به این منظور صدا بزند، شرک ورزیده است که از شرک عرب‌های آن زمان بزرگتر است، چنان که قبرپرستان چنین شرک بزرگی را انجام می‌دهند.

می‌گوید: (و طبرانی با اسناد خود روایت می‌کند که در زمان پیامبرجمنافقی بود که مؤمنان را اذیت می‌کرد، یکی گفت: برویم درباره‌ی این منافق از پیامبرجکمک بخواهیم، پیامبر فرمود: «از من طلب فریاد رسی و کمک نمی‌شود بلکه فقط و تنها از خداوند طلب کمک و فریاد‌رسی می‌شود [۷۵۵]»).

گفته‌اش: (و طبرانی روایت کرده است [۷۵۶]ایشان امام، حافظ و ثقه ، سلیمان بن احمد بن ایوب ابن مطیر لخمی، صاحب معجم‌های سه گانه و غیره است. از نسائی، اسحاق بن ابراهیم دَبری و افراد زیادی روایت کرده است. وی در سال ۳۶۰ هـ.ق در گذشت [۷۵۷].

مؤلف اسم راوی را خالی گذاشته است، گویا از کسی دیگر نقل کرده یا از ذهن خودش نوشته است و حدیث از عباده بن صامتسروایت شده است.

گفته‌اش: (در زمان پیامبرجمنافقی بود که مؤمنان را آزار می‌داد) جایی نیافتم که اسم این منافق ذکر شده باشد، احتمال دارد که عبدالله بن أبی [۷۵۸]باشد، چون او معروف بود که مؤمنان را با حرف‌زدن و امثال آن آزار می‌داد، اما اینکه منافقی مؤمنان را بزند یا زخمی کند و از این طریق آنها را آزار داده باشد، ما منافقی با این ویژگی سراغ نداریم.

گفته‌اش: (برخی از آنان گفتند) یعنی بعضی از مؤمنان یا یکی از آنها گفت، ظاهراً یکی از آنها گفت و فکر می‌کنم در بعضی روایات آمده که گوینده ابوبکر صدیق سبوده است. [۷۵۹]

گفته‌اش: (بلند شویم تا از پیامبر استغاثه و طلب یاری کنیم) منظور از استغاثه و یاری خواستن از پیامبرجکمک خواستن از ایشان در چیزی است که ایشان توانایی آن را داشتند یعنی بازداشتن منافق از اذیت کردن آنها، مانند زدن و تنبیه وی ، نه اینکه از پیامبرجدر اموری طلب یاری و کمک شود که آن کارها را کسی جز خدا نمی‌تواند انجام بدهد.

گفته‌اش: (از من طلب یاری نمی‌شود بلکه از خداوند طلب یاری و فریادرسی می‌شود) بعضی گفته‌اند در اینجا تصریح شده است که در کارها از پیامبر جکمک گرفته نمی‌شود و بلکه فقط ‌و تنها از خداوند طلب فریادرسی و یاری می‌شود. ظاهراً منظور پیامبرجاین بود که در به کار بردن کلمات ادب را در برابر خداوند رعایت کنند، چون کمک خواستن آنها از پیامبرجبرای دفع اذیت و آزار منافق از اموری بود که پیامبرجآن را می‌‌توانست انجام دهد، که یا او را از کارش باز می‌داشت یا تنبیه‌اش می‌کرد. پس معلوم می‌شود که منظور پیامبرج، به‌کار بردن کلمات و جمله‌های خوب بود و ایشان جاینگونه از حریم توحید حفاظت می‌کردند و خداوند تبارک و تعالی را تعظیم می‌نمودند.

پس وقتی از پیامبر جدر مورد چیزی طلب کمک و فریاد‌رسی شد که توانایی آن را داشت، اینگونه برخورد کرد، پس در مورد کمک‌خواستن و طلب فریادرسی از او و یا از دیگران در امور مهمی که کسی توانایی انجام آن را جز خدا ندارد، چگونه خواهد بود؟ چنان که استغاثه و کمک‌خواستن از دیگران بر زبان شعراء و غیره به کثرت جاری است و کمتر کسی می‌داند که این منکر است، چه برسد به اینکه بداند که این عمل شرک است.

اگر گفته شود این حدیث با فرموده‌ی الهی که می‌فرماید: ﴿فَٱسۡتَغَٰثَهُ ٱلَّذِي مِن شِيعَتِهِۦ عَلَى ٱلَّذِي مِنۡ عَدُوِّهِۦ[القصص: ۱۵]. «مردی که از پیروانش بود، در برابر دشمنش از موسی یاری خواست». چگونه جمع می‌شود، ظاهر حدیث به کار بردن کلمه‌ی استغاثه را بر مخلوق در آنچه که می‌تواند منع می‌کند اما ظاهر آیه به کار بردن آن را برای مخلوق در آنچه می‌تواند جایز قرار می‌دهد.

گفته می‌شود: آیه بر جایز بودنِ امر، حمل می‌شود و حدیث بر ادب و آنچه بهتر است، حمل می‌گردد.

از آیات، احادیث و گفته‌های علما که در این فصل و شرح آن بیان گردید؛ روشن است که صدا زدن و به فریادخواندن مرده خواه غایب و خواه حاضر باشد، در چیزهایی که جز خداوند کسی توانایی انجام آن را ندارد؛ و کمک‌خواستن از غیر الله برای دور کردن بلا شرک اکبر است. بلکه بزرگترین انواع شرک است چون دعا بهترین عبادت است و یکی از خصوصیت‌های الوهیت این است که فقط و تنها او خوانده می‌شود، چون اله یعنی کسی که برای این امور پرستش می‌شود؛ چون دعا کننده و صدا زننده هنگامی که امید او از دیگران قطع می‌گردد معبودش را به فریاد می‌خواند و این خلاصه‌ی توحید است یعنی قطع امید کردن از غیر الله؛ پس هر کسی چیزی از این امر را برای غیر الله انجام دهد، او آن غیر را با الله برابر قرار داده است و این یعنی شرک. بنابراین مشرکین در دوزخ به معبودانشان می‌گویند:

﴿تَٱللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ٩٧ إِذۡ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٩٨[الشعراء: ۹۷-۹۸]. «سوگند به الله که ما در گمراهى آشکارى بودیم. چون شما را با پروردگار جهانیان برابر مى‏دانستیم.»اما قبرپرستان در این مورد شبهاتی مطرح می‌کنند که مؤلف بسیاری را در کتاب «کشف الشبهات» [۷۶۰]ذکر کرده است و آنچه را که او نگفته است ما در اینجا بیان می‌کنیم.

از آن جمله یکی اینکه آنها از حدیثی استدلال می‌کنند که ترمذی در جامع خودش روایت کرده است، ترمذی می‌گوید: محمود بن غیلان از عثمان بن عمر از شعبه از أبی جعفر از عماره بن خزیمه بن ثابت از عثمان بن حنیف روایت می‌کند که مردی نابینا نزد پیامبرجآمد و گفت: دعا کن که خداوند مرا از نابینایی بهبود ببخشد. پیامبرجفرمود: «اگر بخواهی دعا می‌کنم و اگر می‌خواهی صبر کن برایت بهتر است». آن مرد گفت: از خدا بخواه و برایم دعا کن، آنگاه پیامبرجبه او فرمان داد که وضوء بگیرد و این دعا را بخواند: «اللهم إني أسألك وأتوجّه إليك بنبيّی محمد، نبیّ الرحمة، إنی توجّهت به إلی ربی فی حاجتی هذه لتُقضی، اللهم فشفّعه فیّ»«بار خدایا! از تو می‌خواهم و با توسّل به پیامبرم محمد نبی رحمت به تو متوجه می‌شوم و روی می‌آورم، من با توسل به او به پروردگارم در این نیازم متوجه شده و روی آورده‌ام تا بر آورده شود، بار خدایا ایشان را در مورد من شفیع قرار بده [۷۶۱].

ترمذی می‌گوید: این حدیث حسن صحیح غریب است و به جز از طریق أبی جعفر آن را سراغ نداریم و او ابی جعفر خطمی نیست. و نسائی، ابن شاهین و بیهقی این حدیث را همین طور روایت کرده‌اند و در بعضی روایات آمده: «ای محمد! من به تو روی می‌آورم... [۷۶۲]».

مشرکین به این لفظ از حدیث استدلال می‌کنند که در نزد این ائمه‌ چنین لفظی نیست و می‌گویند: اگر دعا و خواندن غیر الله شرک می‌بود پیامبر جبه نابینا این دعا را که در آن غیر الله صدا زده شده یاد نمی‌داد.

پاسخ:

اول: اینکه این حدیث گرچه ترمذی آن را صحیح قرار داده اما در صحت و ثبوت آن بحث است، چون ترمذی در تصحیح احادیث، همانند حاکم متساهل است، اما ترمذی بهتر نقد می‌کند که ائمه‌ی بر آن تصریح کرده‌اند. و دلیل عدم ثبوت آن این است که ترمذی تصریح کرده که ابوجعفر که مدار حدیث بر او است غیر از خطمی [۷۶۳]می‌باشد، پس اگر غیر از خطمی باشد شناخته شده نیست و شاید مستند ترمذی در تصحیح حدیث این باشد که شعبه جز از افراد ثقه از کسی دیگر روایت نمی‌کند و در این قول نیز نظر است؛ زیرا عاصم بن علی می‌گوید: از شعبه شنیدم که می‌گفت: اگر بخواهم برایتان روایت نکنم مگر از فردی ثقه، آنگاه برایتان حدیث روایت نمی‌کنم مگر از سه نفر و در نسخه‌ای دیگر آمده مگر از سی نفر، چنان که حافظ عراقی گفته است [۷۶۴]پس او اعتراف می‌کند که هم از افراد ثقه روایت می‌کند و هم از افرادی روایت می‌کند که ثقه نیستند.

پس در مورد افراد غیر ثقه باید بررسی شود و زمانی از روایت استدلال شود که صحت آن ثابت گردد.

دوّم: این حدیث ربطی به آنچه مورد بحث است ندارد، چون خواستن نابینا از پیامبرجکه برایش دعا کند و روی آوردن او به دعای پیامبرجدر حضورش کجا؟ و صدا زدن، فریاد خواندن مرده‌ها، سجده کردن برای آنها، قبرهایشان، توکل بر آنها، پناه بردن به آنها در سختی‌ها و نذر و ذبح برای آنها و خواستن نیازها از مکان‌های دور و صدا زدنشان که ‌ای سرورم یا مولای من چنین کن، کجا؟!

پس حدیث اعمی(نابینا) یک چیزی است و صدا زدن غیر الله و کمک خواستن از غیر الله چیزی دیگر است. نابینا از پیامبر جخواست که برایش دعا کند و برایش شفاعت نماید، پس او به دعا و شفاعت پیامبرجمتوسّل گردید، بنابراین در آخر گفت: «بار خدایا شفاعت او را در مورد من بپذیر». پس معلوم می‌شود که پیامبر برای او شفاعت کرد. و در اول حدیث آمده که او از پیامبر جخواست که برایش دعا کند پس حدیث دلالت می‌نماید که پیامبر جبا دعا کردن برای او شفاعت نمود و به او فرمان داد که از خدا بخواهد و دعا کند که خداوند شفاعت پیامبر را در مورد او قبول کند، پس این دلیل بزرگی است بر اینکه صدا زدن غیر الله شرک است، چون پیامبر جبه او فرمان داد که از خدا بخواهد که شفاعت پیامبرجرا در مورد او بپذیرد، پس این دلالت می‌نماید که پیامبر جبه فریاد خوانده نمی‌شود و پیامبر جنتوانست او را شفا دهد مگر با دعا کردن نزد خدا برای او، پس این کجا و اعمال و کارهای قبرپرستان کجا؟! و بحث در مورد خواستن از فرد غایب است و یا خواستنِ چیزی از مخلوق که کسی جز خداوند توانایی انجام آن را ندارد، اما اینکه شما نزد کسی بیایی و از او بخواهی که برایت دعا کند اشکالی ندارد چنان که در حدیث نابینا آمده است، پس حدیث چه صحیح باشد چه صحیح نباشد، و خواه ثابت شود که او گفته است «یا مُحَمَّدُ» یا ثابت نشود، این حدیث بر این دلالت نمی‌کند که از کسی چیزی خواسته شود که حضور ندارد و همچنین بر این دلالت نمی‌کند که از مخلوق چیزی خواسته شود که کسی جز خداوند توانایی انجام آن را ندارد، به هیچ وجه حدیث بر این قضیه دلالت نمی‌کند.

و هر کسی چنین ادعایی بکند، بر خدا و پیامبرش دروغ بسته است، چون اگر او از خود پیامبرجخواسته باشد، چیزی را خواسته که پیامبرجتوانایی آن را داشته است یعنی دعا، و طلب دعا از کسی اشکالی ندارد، و او از خود پیامبرجنخواسته است بلکه به وسیله‌ی پیامبرجاز خدا خواسته خواه با دعای پیامبرجخواسته باشد چنان که در اول حدیث تصریح شده ـ و صحیح همین است ـ و یا اینکه بنابر قول ضعیف به ذات پیامبر متوسل شده ـ که این قول ضعیف است ـ و متوسل شدن به ذات مخلوقات و قسم دادن خداوند بر آنها بدعتِ زشتی است، که از پیامبرجو از هیچ کسی از صحابه، تابعین، ائمه‌ی اربعه و دیگر ائمه‌ی دین ثابت نیست.

امام ابوحنیفه می‌گوید: «شایسته نیست که کسی خدا را بخواند مگر با توسل به خود خداوند [۷۶۵]». امام ابویوسف می‌گوید: «به این صورت دعا کردن که: به حق فلان و به حق پیامبرانت و به حق بیت الله و مشعر الحرام، این نوع دعاها را مکروه و ناپسند می‌دانم [۷۶۶]».

و قدوری می‌گوید: «خواستن به حق مخلوق جایز نیست، نباید گفت: خدایا با توسل به فلانی یا به ملائکه‌ات یا به پیامبرانت و امثال آن تو را می‌خوانم، چون مخلوق هیچ حقی بر خالق ندارد [۷۶۷]».

عزّ بن عبدالسلام همین را برگزیده است، جز در مورد پیامبرجبه طور استتثناء، البته به شرط آن که حدیث ثابت شود، به حدیث نابینا اشاره می‌کند، اما پیش‌تر گفته شد به فرض آن که صحت حدیث ثابت شود، حدیث فقط این را می‌رساند که نابینا به دعای پیامبرجمتوسل شد نه به ذات ایشان. و در این مورد حدیثی است که حاکم در مستدرک از طریق عبدالرحمان بن زید بن اسلم روایت می‌کند که: «وقتی آدم مرتکب گناه گردید، سرش را به سوی عرش بلند کرد و گفت: بار خدایا به حق محمد از تو می‌خواهم که مرا بیامرزی [۷۶۸]».

این حدیث ضعیف بلکه موضوع و جعلی است، چون با قرآن مخالف است. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٢٣[الأعراف: ۲۳]. «گفتند: ای پروردگارمان! به خودمان ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی، مسلماً جزو زیانکاران خواهیم بود». پس آدم همین را گفته است.

ذهبی می‌گوید: این حدیث را موضوع و ساختگی می‌دانم و همه بر ضعف عبدالرحمان بن زید اتفاق دارند. ابن معین می‌گوید: «حدیث او اعتباری ندارد [۷۶۹]».

سوّم: «ای محمد! به تو روی می‌آورم» در بیشتر روایات ثابت نیست. و به فرض آن که ثابت باشد بر دعا، صدا زدن و خواندن غیر الله دلالت نمی‌کند، چون این خطاب به فرد حاضر و مشخصی است که خطاب کننده او را می‌بیند و سخنش را می‌شنود و این اشکالی ندارد، چون می‌توان از فردی که زنده است طلب دعا کرد همان طور که از او می‌توان آنچه را که او توانایی انجام آن را دارد خواست، پس این کجا و خواندن و صدا زدن فرد غایب و مرده کجا. اگر اهل شرک و بدعت می‌فهمند و می‌دانند؟!

همچنین به روایتی استدلال کرده‌اند که ابویعلی و ابن السنی در «عمل اليوم والليلة» روایت کرده‌اند، ابن السنّی می‌گوید: ابویعلی از حسن بن عمرو بن شقیق از معروف بن حسّان از ابومعاذ سمرقندی از سعید از قتاده از ابن بریده از عبدالله بن مسعود روایت می‌کند که گفت: پیامبر جفرمود: «هرگاه حیوان یکی از شما در جایی فرار کرد صدا بزند‌ ای بندگان خدا، نگاهش دارید». در کتب ابن السنی همین طور آمده است.

و در «الجامع الصغیر» آمده است: «خداوند عزّ وجل در زمین حاضری دارد که آن حیوان را برایتان نگاه خواهد داشت [۷۷۰]».

پاسخ این است که این حدیث مدارش بر معروف بن حسّان است، او ابومعاذ سمرقندی می‌باشد. و اینکه در اصل کتاب آمده از ابومعاذ سمرقندی روایت است اشتباه است و فکر می‌کنم از سوی نسخه بردار پدید آمده است.

ابن عدی می‌گوید: «معروف بن حسان منکر الحدیث است و ذهبی در المیزان می‌گوید: ابن عدی می‌گوید او منکر الحدیث است [۷۷۱]و از عمر بن ذر [۷۷۲]نسخه‌ی طولانی روایت شده که تمامی آن نادرست است». و سیوطی می‌گوید: «حدیث ضعیف است [۷۷۳]». می‌گویم: بلکه حدیث باطل است، چون چگونه ممکن است سعید این مطلب را از قتاده روایت کرده باشد و سپس این روایت از شاگردان بزرگ و حافظِ او همچون یحیی قطان، اسماعیل بن علیه، ابی أسامه، خالد بن حارث، أبی خالد احمر، سفیان، شعبه، عبدالوارث، ابن مبارک، انصاری، غندر [۷۷۴]، ابن أبی عبدی و امثال آنها پنهان بماند و آنها آن را روایت نکرده باشند و این فرد ناشناخته و منکر الحدیث آن را روایت کند؟! پس این قوی‌ترین دلیل بر ساختگی و جعلی بودن روایت مذکور است.

و به فرض اینکه صحت آن ثابت شود نمی‌تواند دلیل باشد، چون در آن از فرد حاضر چیزی خواسته شده که توانایی آن را دارد چنان که گفته است: «خداوند در زمین حاضری دارد که آن را برایتان نگاه می‌دارد».

همچنین از روایتی استدلال کرده‌اند که طبرانی در المعجم الکبیر از طاهربن عیسی بن قِیرِس مصری از اصبغ بن فرج از ابن وهب از ابی سعید مکی از روح بن قاسم از ابی جعفر خطمی مدینی از ابی أمامه ابن سهل بن حنیف روایت است که مردی به خاطر کار و نیازی که داشت نزد عثمان بن عفان سرفت و آمد می‌کرد و عثمان به او توجه نمی‌کرد و نیاز او را بررسی نمی‌نمود، آن مرد ابن حنیف را ملاقات کرد و به او از این قضیه شکایت کرد عثمان بن حنیف به او گفت: به وضوء خانه برو و وضوء بگیر و سپس به مسجد بیا و در آن دو رکعت نماز بخوان و سپس بگو: «بار خدایا از تو می‌خواهم و با پیامبرمان محمد پیامبر رحمت به تو متوجه می‌شوم، ای محمد! من با توسل به تو به پروردگارت روی می‌آورم تا حاجت مرا برآورده سازد [۷۷۵]».

پاسخ از چند وجه است:

اول: اینکه عدالت طاهر بن عیسی را کسی نمی‌داند و او فردی ناشناخته و مجهول است، ذهبی می‌گوید: طاهر بن عیسی بن قیرس ابوالحسین مصری مؤدِّب از سعید بن أبی مریم، یحیی بن بکیر، أصبغ بن فرج و او از طبرانی روایت کرده است. وی در سال ۲۹۲ هـ.ق درگذشت [۷۷۶]و ذهبی در مورد او تأیید و یا عدم تأییدی ذکر نکرده است، پس او مجهول الحال است و استدلال به روایت او جایز نیست به خصوص در آنچه با نصوص قرآن و سنت مخالف است.

دوم: اینکه می‌گوید: از أبی سعید مکی روایت است، أبی سعید از فرد اول ناشناخته‌تر است. چون اساتید مکی ابن وهب معروف هستند همچون داود بن عبدالرحمان، زمعة بن صالح، ابن عیینه، طلحه بن عمر حضرمی، ابن جریج، عمر بن قیس و مسلم بن خالد زنجی و در میان آنها کسی نیست که کنیه‌اش اباسعید باشد، پس معلوم می‌شود که فرد مجهول و ناشناخته‌ای است [۷۷۷].

سوم: به فرض آن که صحّت روایت مذکور ثابت شود در آن دلیلی نیست که صدازدن و خواندن مرده و غایب درست است، نهایت امر این است که او در دعایش به پیامبر متوسل شده است و این کجا و خواندن و صدا زدن مرده کجا؟

و روی‌آوردن به خداونداز طریق مخلوق، خواستن با توسل به اوست، نه خواستن از او؛ و موضوع بحث در مورد خواستن، خواندن و کمک طلبیدن از خود مخلوق در چیزهایی که جز خداوند کسی توانایی انجام آن را ندارد، می‌باشد و هر کسی فرق خواستن از شخص و خواستن بوسیله‌ی او را می‌داند و فرد در خواستن بوسیله‌ی شخص دعا را خالصانه برای خدا کرده است و فقط به دعا یا به ذات فرد متوسّل شده است.

اما اینکه از فرد چیزی بخواهد که جز خداوند کسی توانایی انجام آن را ندارد او آن فرد را شریک خداوند در عبادت و دعا قرار داده است، پس آنچه از حدیث نابینا و حدیث عثمان بن حنیف ثابت می‌شود این است که دعا باید خالصانه برای خدا انجام شود، چنان که در حدیث تصریح شده است، به جز اینکه آمده: «ای محمد من با توسل به تو به خدا روی می‌آورم». در این مورد میت برای انجام کاری که توانایی آن را ندارد مورد خطاب قرار نگرفته است و مخاطب نمودن او فقط در ذهن است چنان که نمازگزار می‌گوید: «السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته».

چهارم: اینکه ادعا می‌کنند که روایت مذکور دلیلی است بر اینکه هر غایب و مرده از صالحان را می‌توان به فریاد خواند، آنها با غلط فهمیدن حدیث، چنین برداشت کرده‌اند که دلیلی است برای صدا زدن هر غایب و مرده‌ی صالحی و حال آن که اصلاً این حدیث دلیلی نیست بر اینکه پیامبر جبعد از مرگش به فریاد خوانده شود و یا در زمان حیاتش برای انجام کاری خوانده شود که در توان او نیست و اگر هم دلیلی بر این باشد برای این دلیلی نیست که به طور مطلق هر غایب و مرده‌ای صدا زده شود، چون این قیاس مع الفارق است و به اجماع باطل است؛ چون فضایل و کراماتی که پیامبر جاز آن برخوردار است هیچ کسی در آن با او برابر نمی‌باشد، پس مقایسه‌کردن دیگران با او جایز نیست. و همچنین قیاس در صورت نیاز جایز است، در حالی که اینجا نیازی نیست دیگران بر او قیاس شوند، قبرپرستان این را می‌پذیرند پس قیاس آنها بر اساس مذهب خودشان باطل است، این بود نهایت دلایلی که از آن در بعضی کتاب‌های معروف استدلال می‌کنند و غیر از این سه حدیث بقیه روایات ساخته و پرداخته‌ی‌ خودشان است، چنان که می‌گویند: «هرگاه امور شما را خسته نمود بر شما لازم است که به صاحب قبرها روی بیاورید [۷۷۸]». و می‌گویند: «اگر کسی از شما به سنگی گمانش را نیک نماید همان سنگ به او سود می‌بخشد». ابن قیم می‌گوید: «این را مشرکین بت‌پرست وضع کرده و ساخته‌اند [۷۷۹]».

[۷۲۵] تلبیس إبلیس، ص ۴۸۳ [۷۲۶] الآداب الشرعیة، ۲/۱۸۶ [۷۲۷] مثل ابن قیم در إغاثة اللهفان ۱/۱۹۵. [۷۲۸] الوصیة الکبری ـ مجموع الفتاوی ۳/۳۸۳-۳۹۵. [۷۲۹] در کتابش: تجرید التوحید المفید. که چاپ شده است. [۷۳۰] مسالة الوسائط ـ مجموع الفتاوی۱/۱۲۴ [۷۳۱] کتاب الفروع ۶/۱۶۵ [۷۳۲] الإنصاف ۱۰/۳۲۷ [۷۳۳] غایة المنتهی فی جمع بین الإقناع و المنتهی از مرعی کرمی ۳/۳۵۵ [۷۳۴] الإقناع ۴/۲۹۷ [۷۳۵] یعنی علامه منصور بهوتی در کتابش «کشف القناع فی شرح الاقناع» ۶/۱۶۸ [۷۳۶] احمد بن ابراهیم بن محمد ابوزکریا محی الدین دمشقی شافعی معروف به ابن نحّاس فقیه و مجاهد که در جنگ با فرنگ در سال ۸۱۴ هـ درگذشت. الضوء اللامع سخاوی ۱/۲۰۳ و شذرات الذهب ۷/۱۰۵ [۷۳۷] تنبیه الغافلین ابن نحّاس، ص ۳۲۳ [۷۳۸] در این عام بودن نظری وجود دارد و آن اینکه بعضی از اعمال قطع نمی‌شوند چنانکه پیامبر فرمود: «وقتی انسان بمیرد عملش قطع می‌شود به جز سه چیز...». [۷۳۹] مدارج السالکین ۳۷۶ ـ ۱/۳۷۵ [۷۴۰] الصارم المنکی ص ۳۴۹ [۷۴۱]البحر الرائق ۵/۱۴۳ و مجمع الأنهُر فی شرح ملتقی الأبحُر ۲۰/۵۰۵ [۷۴۲] مسلم ۱۶۳۱ روایت ابوهریره. [۷۴۳] ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيۡهَا زَكَرِيَّا ٱلۡمِحۡرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزۡقٗاۖ قَالَ يَٰمَرۡيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَٰذَاۖ قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابٍ٣٧[آل عمران: ۳۷]. «هرگاه زکریا وارد محراب عبادت مریم می‌شد، نزدش غذا می‌‌یافت. گفت: ای مریم! این روزی از کجا برایت آمده است؟ پاسخ داد: از نزدِ الله؛ الله هر که را بخواهد، بی‌حساب روزی می‌دهد». [۷۴۴] از ابوسعید خدری سروایت شده که اُسید بن حضیر شبی در استراحتگاهش تلاوت می کرد که دید اسبش حرکت می‌کند سپس به این طرف وآن طرف می‌رفت تلاوتش را ادامه داد دوباره دید که اسبش به این طرف و آن طرف حرکت می‌کند؛ اُسید گفت: ترسیدم که یحیی (پسر ابن حضیر) را لگد کند پس به طرفش بلند شدم که ناگهان سایه‌ای روی سرم احساس کردم که در آن چراغ‌ها و روشنایی بود که به آسمان رفت تا اینکه ناپدید شد سپس صبح پیش رسول اللهجرفتم و گفتم: ای رسول الله هنگامی که دیشب در استراحتگاهم تلاوت می‌کردم دیدم اسبم به حرکت درآمد. رسول اللهجگفت: تلاوت کن ابن حضیر؛ پس تلاوت کردم دوباره اسبم به حرکت در آمد. دوباره فرمود: بخوان ابن حضیر. (ابن حضیر) گفت: تا اینکه تلاوتم تمام شد. [داستان را برای پیامبرجادامه می‌دهد] ترسیدم که یحیی (پسر ابن حضیر) را لگد کند پس به طرفش( اسب) بلند شدم که ناگهان سایه‌ای روی سرم احساس کردم که در آن چراغ‌ها و روشنایی بود که به آسمان رفت تا اینکه ناپدید شد. پس رسول الله جگفت: آنها ملائکه بودند که تلاوت تو را می شنیدند. واگر تلاوتت را ادامه می دادی مردم با اینکه آنها (ملائکه) دیده نمی‌شوند آنها را می‌دیدند. روایت بخاری ۴/۱۹۱۶ ش ۴۷۳۰ به صورت معلق و مسلم ۱/۵۴۸ ش ۷۹۶ به صورت موصول. [۷۴۵] دو داستان برای او ذکر شده یکی اینکه وقتی اسود عنسی او را در آتش انداخت او نسوخت. نگا: البدایة و النهایة ۶/۲۶۶ و داستان دوم را بیهقی در دلائل النبوة ۶/۵۴ از سلیمان بن مغیره روایت کرده است که: ابومسلم خولانی به دجله آمد و با چوب به آن می‏زد و روی آب راه می‌رفت و به یارانش نگاه می‏کرد و می‏گفت: آیا چیزی از وسایلتان را گم کرده‌اید تا آن را از خداوند بخواهیم. اسناد آن صحیح است. نگا: سیر اعلام النبلاء ۴/۷-۱۴. البدایة و النهایة، ابن کثیر ۶/۲۶۱، ۱۵۶. [۷۴۶] در ادامه آن در کتاب سیف الله آمده: و آنها تصرف در قضا و قدر دارند. [۷۴۷] سیف الله علی من کذب علی اولیاء الله، ص ۴۷۷ شماره: ۱۷ مجله حکمت که تعدادی از احادیثی که شیخ صنع الله در پایان نامه فوق لیسانس «الأحادیث الموضوعة التی تنافی توحید العبادة –جمعاً و دراسة-» را استخراج کرده است. [۷۴۸] صحیح مسلم ۱۴۵ به روایت ابوهریره، ش: ۱۴۶ روایت ابن عمرس. [۷۴۹] ابن عطیه المحرّر الوجیز ۳/۱۴۷. [۷۵۰] زمخشری، الکشاف ۲/۳۵۶. [۷۵۱] مسند احمد ۱/۲۹۳- ۳۰۷- ۳۰۲ و ترمذی ۲۵۱۶ و می‌گوید: حسن و صحیح است و ابن السنّی در عمل الیوم واللیلة ش۴۲۵ و طبرانی در المعجم الکبیر ۱۲۹۸۸ و غیره روایت کرده‌اند و سند آن حسن است و حدیث صحیحی است. [۷۵۲] مسأله‌‌ی چهارم. [۷۵۳] ابن کثیر ۴۰۹ ـ ۳/۴۰۸؛ با اندکی تصرف توسط شیخ سلیمان /، و نص آن چنانکه در تفسیر آمده: «و این در حصر بلیغ‌تر است ﴿فَٱبۡتَغُواْیعنی: بخواهید. ﴿عِندَ ٱللَّهِ ٱلرِّزۡقَیعنی: تنها نزد او نه نزد کسی دیگر؛ زیرا دیگران مالک چیزی نیستند. ﴿وَٱعۡبُدُوهُ وَٱشۡكُرُواْ لَهُۥٓۖیعنی: از رزق و روزی او بخورید و تنها او را بپرستید و بر نعمت‌های که برای شما عطا کرده سپاس‌گذار باشید. ﴿إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَیعنی: روز قیامت نزد او بر گشته و هر عمل‌کننده‌ای را بر اساس عملش پاداش می‌دهد. [۷۵۴] مسأله هشتم. [۷۵۵] طبرانی در المعجم الکبیر ـ چنان که در المجمع ۱۰/۱۵۹ آمده است ـ از عبادة بن صامت روایت می‌کند، هیثمی می‌گوید: «راویان آن راوی حدیث صحیح هستند به جز ابن لهیعه که حسن الحدیث است» و ابن مفلح در الآداب الشرعیة ۱/ ۴۳۸ می‌گوید: «اسناد آن ضعیف است» و ابن أبی حاتم در تفسیرش به شماره‌ی: ۱۳۲۳۶ این حدیث را روایت کرده و راوی ابن لهیعه زید بن حباب است که روایتش از ابن لهیعه ضعیف به شمار می‌رود. و امام احمد در مسند ۵/۳۱۷ و ابن سعد در الطبقات ۱/۳۸۷ از موسی بن داوود از عبدالله بن لهیعه از حارث بن یزید از علی بن ریاح روایت می‌کند که مردی از عبادة شنید که می‌گفت: پیامبر نزد ما آمد ابوبکر گفت بلند شویم از او طلب کمک کنیم پیامبر فرمود: «برای من بلند نشوید و سوی من نیایید بلکه باید به سوی خدا متوجه شد». ابن مفلح می‌گوید: مردی که از عباده شنیده مجهول و ناشناخته است و ابن لهیعه ضعیف است». [۷۵۶] در حاشیه نسخه‌ی ع آمده است که: در شرح الجامع الصغیر مناوی در شرح حال طبرانی آمده است: ابوالقاسم یکی از حافظان و صاحب تصنیفهای زیادی است که از شیوخ بسیاری ازجمله ابوزرعه و طبقه‌ی او و ابونعیم و دیگران روایت کرده است. ذهبی میگوید: ثقه و راستگو و دارای حافظه‌ی قوی و آگاه به علل و رجال و ابواب حدیث است. در ۱۱۰ سالگی درگذشت. سپس شیخ سلیمان می‌گوید: وی صاحب سه معجم است: معجم کبیر در اسامی صحابه و (گفته شده) که شامل شصت هزار حدیث است. معجم اوسط که در مورد غرائب شیوخش است که سی هزار حدیث را شامل می‌شود و معجم صغیر که بیست هزار حدیث را شامل می‌شود. مناوی فیض القدیر ۱/۲۷. [۷۵۷] شرح حال او را نگاه کنید در سیر اعلام النبلاء ۱۶/۱۱۹. [۷۵۸] اسم او به صراحت در روایت ابن أبی حاتم در تفسیرش (۱۳۲۳۶) آمده و سندش ضعیف است. [۷۵۹] روایت طبرانی و روایت امام احمد ۵/۳۱۷ تصریح می‌کند. نگا: قاعدة جلیلة ص ۲۳۳. [۷۶۰] شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب در این کتاب هفت شبهه ذکر کرده است. [۷۶۱] مسند امام احمد ۴/۱۳۴، ترمذی در سنن ۳۵۷۸ و نسائی در الکبری ۱۰۴۹۵ ـ ۱۰۴۹۴ سنن ابن ماجه ۱۳۸۵ طبرانی در الکبیر ۹/۳۰ و در الصغیر۵۰۸ و ابن خزیمه در صحیح خود ۱۲۱۶ و حاکم در مستدرک ۱/۳۱۳ ـ ۵۱۹ و بیهقی در الدلائل ۶/۱۶۶ و غیره آن را روایت کرده‌اند و حدیث صحیح است و ترمذی و طبرانی آن را صحیح قرار داده‌اند و حاکم آن را صحیح و مطابق با شرایط بخاری و مسلم قرار داده و ذهبی او را تأئید کرده است و شیخ الاسلام نیز در قاعدة جلیلة ص ۹۸ آن را صحیح قرارداده است. [۷۶۲] این روایت توسط امام احمد، نسائی در الکبری، طبرانی، حاکم و غیره روایت شده است. [۷۶۳] شیخ الاسلام در قاعدة جلیلة ص ۹۳ می‌گوید: «اینگونه در ترمذی آمده است و سایر علما گفته‌اند او ابوجعفر خطمی است و درست همین است». [۷۶۴] فتح المغیث سخاوی۲/۴۲ [۷۶۵] الدر المختار ۶/۳۹۶ [۷۶۶] نگا: مجموع الفتاوی ۱/۲۰۳۳ و شرح العقیدة الطحاویة ص ۲۶۲. [۷۶۷] شرح مختصر الکرخی، باب الکراهه، و این کتاب مخطوط(دست نوشته) است و در معهد عالی قضاء در رساله‌های علمی تحقیق می‌شود. [۷۶۸] طبرانی در المعجم الوسیط ش ۶۵۰۲ و در الصغیر ۹۹۲ و حاکم در المستدرک ۲/۶۱۵ و بیهقی در الدلائل ۵/۴۸۸ و ابن عساکر در تاریخ خود ۷/۴۳۷ و غیره آن را روایت کرده‌اند و حدیث موضوع و جعلی است و مدار آن بر عبدالرحمان بن زید بن اسلم می‌باشد که متروک است و احادیث دروغینی روایت کرده است. و حاکم آن را صحیح قرار داده و ذهبی درباره‌ی قول حاکم گفته است: نه، بلکه موضوع است و عبدالرحمان ضعیف است. [۷۶۹] عبدالرحمان بن زید بن اسلم عدوی، احمد، ابوداوود، نسائی، ابو زرعه و دیگران او را ضعیف شمرده‌اند. و ابن معین می‌گوید: حدیث او اعتباری ندارد. و ابوحاتم می‌گوید: او در حدیث قوی نیست خودش صالح و در حدیث سست بود. ابن مدینی وابن سعد او را بسیار ضعیف قرار داده‌اند و حاکم و ابونعیم گفته‌اند: احادیث موضوعی روایت کرده است. و حاکم می‌گوید: بر اهل علم حدیث پوشیده نیست در آنچه او به خطا رفته است. ابن حبان گفته: او از زمره‌ی کسانی بوده که اخبار و روایات را منقلب می‌کرده و این را در روایاتش زیاد انجام داده تا جایی که روایات مرسل را مرفوع کرده و روایت‌های موقوف را مسند کرده پس شایسته است که او را ترک گفت. تهذیب الکمال ۱۱۹ ـ ۱۷/۱۱۴ [۷۷۰] ابویعلی، مسند ۵۲۶۹ ابن سنی در عمل الیوم واللیلة ۵۰۸، طبرانی المعجم الکبیر ۱۰۵۱۸ و این حدیث باطلی است و آفت آن معروف بن حسان است که واهی و منکر الحدیث است و میان ابن بریدة و ابن مسعود منقطع است. [۷۷۱] الکامل ۶/۳۲۵.و تتمه‌ی کلامش: از عمر بن ذر نسخه‌ی طولانی روایت شده که همه‌ی آن نادرست است. [۷۷۲] عمر بن ذر بن عبدالله بن زرارة همدانی مرهبی ابوذر کوفی ثقه است و متهم به ارجاء است که در سال ۱۵۳ هـ درگذشت. تقریب التهذیب ص ۴۱۲. [۷۷۳] چنان که در فیض القدیر ۱/۳۰۷ آمده است. [۷۷۴] محمد بن جعفر هذلی بصری معروف به غندر. ثقه و دارای کتابت صحیح بود که گفته‌اند غفلت هم داشت در سال ۹۴ یا ۹۳ هـ.ق درگذشت. تقریب التهذیب ص ۴۷۲. [۷۷۵]ـ المعجم الکبیر طبرانی ۸۳۱۱ و المعجم الصغیر ۱/۱۸۳ و ابن أبی حاتم در العلل ۲/۱۹۰ و ابن قانع در معجم الصحابه۲/۲۵۸ و أبوحاتم آن را صحیح قرار داده و ابوزرعه رازی آن را ضعیف قرار داده است. [۷۷۶] تاریخ الاسلام ذهبی ۲۲/۱۶۹ و شیخ سلیمان حدیث را به علت روایت طاهر دارای ضعف دانسته و یونس بن عبدالأعلی نیز از او تبعیت کرده است مثل ابن أبی حاتم در العلل ۲/۱۹۰ و ابن قانع در معجم الصحابة ۲/۲۵۸. [۷۷۷] آن طور نیست که شیخ سلیمان :گفته است، طبرانی به صراحت می‌گوید: أبی سعید مکی و او شبیب بن سعید مکی و از رجال بخاری است و ابن مدینی او را ثقه قرار داده و همچنین ابوزرعه و دیگران، نسائی می‌گوید: اشکالی در او نیست. و ابو حاتم می‌گوید: حدیث او خوب است اشکالی در او نیست. و ابن عدی در روایت ابن وهب از او سخن گفته اما در این روایت او متابعت شده چنان که ابن أبی حاتم در العلل ۱۹۰ ـ ۲/۱۸۹ گفته است. [۷۷۸] شیخ الاسلام /در مجموع الفتاوی ۱۱/۲۹۳ می‌گوید: و حدیثی روایت می‌کنند که به اتفاق اهل معرفت دروغ است و آن اینکه: «هرگاه امور شما را درمانده ساخت به صاحبان قبور (مرده‌ها) روی آورید». این حدیث ساخته‌ی کسی است که درب شرک را باز کرده است. نگا: منهاج السنة۱/۴۸۳ و اغاثة اللهفان ۱/۲۱۵ و«الدُّر النضید فی إخلاص کلمة التوحید» شوکانی ص ۶۵ [۷۷۹] المنار المنیف ص ۱۳۹