تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب التوحید

فهرست کتاب

توضیح و شرح باب

توضیح و شرح باب

نگه داشتن حرمت نام های خدای متعال، و تغییر اسم به خاطر آن

یعنی به خاطر احترام و بزرگداشت اسم‌های خداوند؛ این مطلب به خاطر محقق ساختن توحید است. از این مطلب چنین بر می‌آید که به طریق اولی از نامگذاری به نام های خدا از همان ابتدا، منع می‌شود. البته این منع مربوط به نام‌های ویژه‌ی الله تعالی است.

مؤلف گوید: (عن أبی شریح أنه كان یكنی [۲۰۷۲]أبا الحكم، فقال له النبی: «إن الله هو الحَكم، وإلیه الحكم» فقال: إن قومی إذا اختلفوا فی شیء؛ أتونی، فحكمت بینهم، فرضی كلا الفریقین. فقال: «ما أحسن هذا! فما لك من الولد؟» قال [۲۰۷۳]: شُرَیح، مسلم وعبدالله. قال: «فمن أكبرهم؟» قلت: شریح. قال: «أنت أبوشریح». رواه ابوداود وغیره [۲۰۷۴].

(از ابوشریح روایت است که کنیه‌اش، ابوالحَکَم بود، پیامبرجبه او گفت: «همانا الله حَکَم و داور است و همه‌ی حکم‌ها به او بر می‌گردد». او گفت: قوم من هرگاه در قضیه‌ای اختلاف پیدا کنند، پیش من می‌آیند و من هم در میان‌شان داوری می‌کنم. هر دو طرف اختلاف به داوری من راضی می‌شوند. پیامبرجفرمود: «این چقدر خوب است! چند تا فرزند داری؟» ابوشریح گفت: «شریح، مسلم و عبدالله». آن حضرتجفرمود: «کدام یک بزرگترند؟» گفت: شریح. پیامبرجفرمود: «تو أبوشریح هستی». ابوداود و دیگران این حدیث را روایت کرده‌اند) .

همان طور که مؤلف گفته ابوداود این حدیث را روایت کرده و نیز نسائی آن را روایت نموده است. لفظ ابوداود از طریق یزید بن مقدام بن شریح از پدرش، او هم از پدربزرگش، هانئ - که همان ابوشریح است - چنین است: وقتی ابوشریح همراه قومش پیش رسول اللهجآمد، آن حضرتجاز آنان شنید که او را با کنیه‌ی ابو الحکم صدا می‌زنند. رسول اللهجاو را صدا زد و فرمود: «إن الله هو الحَكم، وإلیه الحُكم، [ فلم تكنی أبا الحَكم؟ ] [۲۰۷۵]»: «همانا خدا حَکَم است و همه‌ی حکم‌ها به او بر می‌گردد. پس چرا کنیه‌ات ابوالحَکَم است؟» او گفت: «همانا قوم من هرگاه در چیزی اختلاف پیدا کنند . . .».

ابن مفلح می‌گوید: «اسناد این حدیث، خوب است» [۲۰۷۶]. حاکم نیز این حدیث را روایت کرده و این عبارات را بدان افزوده است: «فدعا له ولِوَلَدِه» [۲۰۷۷]: «و برای او و پسرش دعای خیر کرد».

گفته‌اش: (عن أبی‌شریح) یعنی از ابوشریح. نام ابوشریح، هانئ پسر یزید کندی است. حافظ ابن حجر عسقلانی این را گفته است.

بعضی گفته‌اند: او حارثی ضبابی است. مزّی [۲۰۷۸]این گفته را اظهار داشته است. عده‌ی دیگری گفته‌اند: او مَذحِجی است. برخی دیگر اقوال دیگری اظهار داشته‌اند. ابوشریح، صحابی و مقیم کوفه بود. [۲۰۷۹]گفته‌ی کسانی که معتقدند او خزاعی بوده و نیز کسانی که گمان کرده‌اند او نخعی و پدر قاضی شریح بوده، فاقد اعتبار است؛ چون این خطای آشکاری است.

راجع به عبارت: (أنه كان یُكنی أبا الحَكم) باید گفت که برخی از علما گفته‌اند: «کنیه گاهی با اوصاف است مثل ابوالفضائل، ابوالمعالی، ابوالخیر، ابوالحکم و گاهی با نسبت دادن به فرزندان است مثل ابوسلمه، ابوشریح و گاهی با نسبت دادن به چیزی است که همراه انسان است مانند ابوهریره که پیامبرجاو را دید که گربه‌ای همراهش است، پس کنیه‌ی ابوهریره به او داد. [۲۰۸۰]و گاهی کنیه صرفاً برای اسم علم است مانند ابوبکر». [۲۰۸۱]

راجع به عبارت: (إن الله هو الحَكمُ، وإلیه الحُكمُ) باید گفت: «الحكم» یکی از نام های خدای متعال است همان طور که در این حدیث آمده است. در شمارش نام های نیکوی خدا، این اسم همراه اسم «عدل» آمده است.

سبحان الله همراهی این دو اسم با هم چه زیباست!

صاحب کتاب «شرح السنة» می‌گوید: «الحَکَم، حاکمی است که هرگاه حکمی بکند، حکمش رد نمی‌شود. این صفت، مختص الله تعالی است و در شأن غیر الله نیست». [۲۰۸۲]همان طور که خدای متعال می‌فرماید: ﴿لَا مُعَقِّبَ لِحُكۡمِهِ[الرعد: ۴۱]: «هیچ چیز و هیچ‌کس جلودارِ حکمش نیست».

بعضی از علماء گفته‌اند: «پیامبرجدر فرموده‌ی: «إن الله هو الحَكم، وإلیه الحُكم»، جمله‌ی اول را با خبر، به صورت معرفه آورده و ضمیر فصل را در آن ذکر کرده و این نشان دهنده‌ی حصر است و بیان می‌دارد که این وصف، مختص الله است و به غیر خدا مربوط نیست [۲۰۸۳]».

گفته‌ی: (وإلیه الحُكم) یعنی داوری میان بندگان در دنیا و آخرت به خدا بر می‌گردد؛ همان طور که خدای متعال می‌فرماید: ﴿لَهُ ٱلۡحُكۡمُ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ[القصص: ۸۸]: «فرماندهی از آن او است و بس و همگی شما به سوی او برگردانده می‌شوید (و به حساب و کتاب اقوال و اعمالتان رسیدگی می‌کند و در میانتان داوری خواهد کرد)». در این حدیث، این دلیل وجود دارد که نامگذاری به نام‌های مختص به خدا، ممنوع است. همچنین هرچه که این وهم را ایجاد کند که حرمت نام‌های خدا نگه داشته نشده، مانند گذاشتن کنیه‌ی ابوالحکم و مانند آن بر انسان، ممنوع است.

عبارت: (إن قومی إذا اختلفوا فی شیء أتونی، فحكمتُ بینهم) یعنی خودم این کنیه را بر خودم ننهادم بلکه من میان قومم داوری می‌کردم و آنان این کنیه را بر من نهادند.

در عبارت بالا، این دلیل وجود دارد که داوری بردن پیش کسی که صلاحیت قضاوت و داوری را دارد هر چند قاضی هم نباشد، جایز است و هر حکمی صادر کند، حکمش لازم الاجراست. به همین خاطر پیامبرجفرمودند: «ما أحسن هذا!»: «این چقدر نیکوست!»

خلخالی می‌گوید: «فرموده‌ی «ما أحسن هذا!» برای تعجب است؛ یعنی داوری عادلانه که گفتی، خوب و نیکوست اما این کنیه خوب نیست». [۲۰۸۴]

دیگران می‌گویند: «فرموده‌ی: «ما أحسن هذا» یعنی داوری عادلانه که گفتی خوب و نیکوست».

برخی دیگر می‌گویند: «عبارت «ما أحسن هذا» یعنی آن وجه کنیه که گفتی، نیکوست. برخی از علما می‌گویند: این رأی بهتر است».

می‌گویم: بر این اساس، داوری‌اش میان قومش پس از اسلام آوردنش بود؛ چون بعید است که پیش از آنکه پیامبرجرا ملاقات کرده باشد و از او مطالب دین و علم داوری آموخته باشد، قاضی بوده باشد؛ زیرا این قضیه اندکی پس از اسلام آوردنش بود، هنگامی که او همراه با هیأتی از قومش اسلام آوردند و پیش رسول اللهجآمدند. گمان نمی‌رود که پیامبرجکار حاکمان جاهلیت را نیکو بداند.

عبارت: (قال: شریح، مسلم وعبدالله) به صراحت نشان می‌دهد که «واو» اقتضای ترتیب را ندارد و فقط اقتضای جمع را دارد. از این رو رسول اللهجدرباره‌ی پسر بزرگ‌تر از او پرسید، چون اگر «واو» اقتضای ترتیب را داشت، نیازی نبود پیامبرجدرباره‌ی پسر بزرگتر بپرسد.

عبارت: (قال: «فأنت أبوشریح») یعنی در تکریم و بزرگداشت باید پسری که سنش بزرگتر است، رعایت حالش شود؛ چون پسر بزرگ برای انتخابش به عنوان کنیه، شایسته‌تر و سزاوارتر است.

صاحب کتاب «شرح السنة» می‌گوید: «این حدیث نشان می‌دهد که بزرگترین پسر انسان برای کنیه انتخاب می‌شود. اگر شخص پسر نداشت، آن وقت بزرگترین دخترش برای کنیه انتخاب می‌شود. همچنین برای کنیه‌ی زن، بزرگترین پسرش انتخاب می‌شود و اگر پسر نداشت، بزرگ‌ترین دخترش، برای کنیه‌ی زن انتخاب می‌شود [۲۰۸۵]».

همچنین فرموده‌ی: «فأنت أبوشریح» نشان می‌دهد که فرزند بزرگتر بر دیگر فرزندان مقدم می‌شود. همچنین در حدیث مذکور این دلیل وجود دارد که به کار بردن لفظ مبارک و خوب برای کسی که چنان نیست، مکروه و ناپسند است؛ مثل این که برده به آقای خودش بگوید: پروردگارم (ربی) و غیره... که ابن قیم /به آن اشاره کرده است [۲۰۸۶].

[۲۰۷۲] در نسخه‌ی «ط»، عبارت «یسمی» آمده است. [۲۰۷۳] در نسخه‌ی «ط»، عبارت «فقلت» آمده است. [۲۰۷۴] بخاری در «التاریخ الکبیر»، ۸/۲۲۷- ۲۲۸ و در «الأدب المفرد» شماره‌ی ۸۱۱؛ ابوداود در سننش، شماره‌ی ۴۹۵۵؛ نسائی در سننش، ۸/۲۲۶- ۲۲۷؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، ۲۲/۱۷۹؛ ابن حبان در صحیحش، شماره‌های ۵۰۴؛ حاکم در «المستدرک علی الصحیحین»، شماره‌ی ۶۲؛ بیهقی در «السنن الکبری»، ۱۰/۱۴۵ و دیگران این حدیث را روایت کرده‌اند و اسنادش، حسن است. [۲۰۷۵] عبارت داخل کروشه از نسخه‌ی «الف» حذف شده است. [۲۰۷۶] الآداب الشرعیة، ۳/۱۵۲. [۲۰۷۷] بخاری در «التاریخ الکبیر»، ۸/۲۲۷؛ ابن قانع در «معجم الصحابة»، ۳/۲۰۱؛ حاکم در «المستدرک علی الصحیحین»، ۱/۷۵ و دیگران، حدیث مذکور را با آن عبارت اضافی روایت کرده‌اند. اسناد این حدیث، حسن است. [۲۰۷۸] در نسخه‌ی «الف» مزنی آمده، اما این اشتباه است. به کلام مزی در «تهذیب الکمال»، ۳۰/۱۴۶ نگاه کنید. [۲۰۷۹] به شرح حالش در «الإصابة فی تمییز أسماء الصحابة»، ۶/۵۲۳ مراجعه کنید. [۲۰۸۰] تخریج این روایت قبلاً گذشت. [۲۰۸۱] این کلام قاری در «مرقاة المفاتیح» ۹/۲۱ است. [۲۰۸۲] شرح السنة ۱۲/۳۴۳. [۲۰۸۳] قاری این گفته را در «مرقاة المفاتیح»، ۹/۲۱ اظهار داشته است. [۲۰۸۴] نگا: مرقاة المفاتیح، ۹/۲۱. [۲۰۸۵] شرح السنة، اثر بغوی، ۱۲/۳۴۴. [۲۰۸۶] زاد المعاد (۲/۴۷۰، ۳۵۲).