تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب التوحید

فهرست کتاب

توضیح و شرح این باب:

توضیح و شرح این باب:

باب: فضیلت توحید و این‌که گناهان را پاک می‌کند.

«باب»، خبرِ مبتدای محذوف است که تقدیرش این‌گونه است: (هذا باب بیان فضل التوحید) این باب در مورد فضیلت توحید و چگونگی زدوده شدن گناهان به وسیله‌ی آن بیان شده است. و کلمه‌ی «ما» می‌تواند موصوله باشد، یعنی بیان گناهانی که توحید آنها را می‌زداید و می‌تواند مصدریه باشد که معنایش این‌طور می‌شود و بیان این‌که توحید کفاره‌ی گناهان است و این راجح‌تر است. چون در صورت اول این احتمال می‌رود که گناهانی هست که توحید آن‌ها را نمی‌زداید و کفاره‌شان قرار نمی‌گیرد و حال آن که این مفهوم مراد و منظور نیست. و وقتی معنای توحید را بیان کرد مناسب بود تا فضیلت آن را بیان کند و همچنین این مطلب را که توحید کفاره‌ی گناهان است را نیز بیان کند، تا این‌گونه مردم را به توحید تشویق نماید و از خلاف برحذر دارد.

می‌گوید: (و فرموده‌ی الهی که: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢[الأنعام: ۸۲]. «امنیت، از آنِ کسانی است که ایمان آوردند و ایمانشان را به شرک نیامیختند؛ آنان، هدایت‌یافته‌اند.»)

بعضی از حنفی‌ها در تفسیر این آیه گفته‌اند: «این [جمله‌] ابتدائی و آغازین است. ابن‌زید و ابن‌اسحاق می‌گوید: این جمله از خداوند صادر شده است [نه از ابراهیم] و با این بین ابراهیم و قومش قضاوت نمود [۱۸۸].

و زجاج می‌گوید: ابراهیم سوال کرد و خودش جواب داد [۱۸۹]. و از ابن مسعود روایت است که گفت: وقتی این آیه نازل شد صحابه گفتند: کدام یک از ما هست که ظلم نکرده است؟! آنگاه پیامبر جفرمود: ««إن الشِّرك لظلمٌ عظيمٌ» شرک ستم بزرگی است». و همچنین از ابوبکر صدیق روایت است که ایشان ظلم را به شرک تفسیر کرده است. [۱۹۰]پس مراد ، ایمن بودن از عذاب دائمی است. [و از عمرسروایت است که ایشان آن را به گناه تفسیر کردند پس مراد از امنیت، ایمن بودن از هر عذاب است].

حسن و کلبی می‌گویند: (أولئك لهم الأمن) یعنی در آخرت آن‌ها ایمن هستند (وهم‌مهتدون) و در دنیا راهیافتگانند» [۱۹۱].

این نقل قول را به خاطر آن بیان کردم چون که شاهدی برای سخن شیخ ‌الاسلام [ابن‌تیمیه] است که ذکر خواهد شد. و حدیثی را که ذکر کرده صحیح است؛ در صحیح [بخاری و صحیح مسلم]، مسند [احمد] و غیره روایت شده است [۱۹۲]. و در لفظی دیگر که احمد از عبدالله [بن مسعود] روایت می‌کند، گفت: وقتی این آیه نازل شد: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ[الأنعام: ۸۲]. این بر اصحاب گران آمد، آنگاه گفتند: ای پیامبر خدا، کدام یک از ماست که برخود ستم نمی‌کند؟!

فرمود: منظور چیزی نیست که شما مراد می‌گیرید، مگر آن‌چه که بنده‌ی صالح خدا گفته است نشنیده‌اید: ﴿يَٰبُنَيَّ لَا تُشۡرِكۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ١٣[لقمان: ۱۳]. «ای پسر عزیزم! به الله شرک نورز؛ بی‌گمان شرک، ستم بزرگی است». منظور از ظلم در این آیه شرک است. [۱۹۳]

شیخ الاسلام [ابن تیمیه] می‌گوید: «آن‌چه بر آن‌ها گران آمد این بود که آنان گمان می‌کردند که ظلمی که در آیه ذکر شده منظور ظلم کردن بنده بر خودش می‌باشد و تنها کسانی در امان خواهند بود و هدایت یافته خواهند شد که برخود ستمی نکرده‌اند، آن‌گاه پیامبرجبرای آن‌ها توضیح داد که شرک در کتاب خدا ظلم نامیده شده است و فقط کسانی راهیافته و در آخرت از عذاب ایمن خواهند بود که ایمانشان را با این ظلم نیامیخته‌اند. کسانی که ایمانشان را با این ظلم نیامیخته‌اند از برگزیدگان هستند؛ چنانکه در فرموده‌ی خداوند آمده:

﴿ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَيۡنَا مِنۡ عِبَادِنَاۖ فَمِنۡهُمۡ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ[فاطر: ۳۲]. «و سپس آن دسته از بندگانمان را که برگزیدیم، وارث کتاب گردانیدیم؛ اما برخی از آنان(در حق خویش) ستمگرند».

و این آیه با مؤاخذه شدن شخصی که به نفسش ظلم کرده و توبه نکرده است، منافاتی ندارد، چنان که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ٨[الزلزلة: ۷-۸]. «پس هرکس هم‌وزن ذره‌ای نیکی کند، آن را می‌بیند. و هرکس هم‌وزن ذره‌ای بدی کند، آن‌را می‌بیند». و ابوبکرسدر این مورد از پیامبرجپرسید و گفت: ای رسول خدا! کدام یک از ما هست که بدی نکرده باشد؟! پیامبر فرمود: «آیا غمگین و ناراحت نمی‌شوی؟ آیا درد و رنج به تو نمی‌رسد؟ این همان چیزی است که با آن سزا داده می‌شوید [۱۹۴]».

پس پیامبرجبیان فرموده است که مؤمنی که بعد از وفات به بهشت می‌رود، ممکن است که سزای گناهانش را در دنیا با مصیبت‌هایی که به او رسیده، دیده باشد. می‌گوید: هرکس از سه نوع ظلم یعنی ظلم شرک، ظلم بر بندگان و ظلم بر خودش با ارتکاب گناهانی پایین‌تر از شرک، سالم و به دور مانده باشد، از امنیت و هدایت کامل برخودار است و هرکسی که از ستم‌کردن به خودش سالم نمانده باشد از امنیت و هدایت مطلق برخودار است، یعنی حتماً همان‌طور که در آیه‌ای دیگر وعده داده شده وارد بهشت خواهد شد و خداوند او را به راه راستی که سرانجام به بهشت منتهی می‌گردد هدایت کرده است و به اندازه‌ای که به سبب ظلم برخودش در ایمان او کاستی آمده به همان اندازه از امنیت و هدایت او کاسته می‌شود. و این‌که پیامبرجفرمود: «ظلم شرک است» به معنای آن نیست که هرکسی مرتکب شرک اکبر نشود از امنیت کامل و هدایت کامل برخوردار خواهد شد، چون احادیث زیادی و نصوص قرآن بیان می‌دارند که مرتکبین گناهان کبیره در معرض خطر و ترس هستند و از امنیت و هدایت کاملی که با آن به راه راست (صراط مستقیم) راهیاب می‌شوند؛ راه کسانی که خداوند به آن‌ها انعام کرده، برخوردار نخواهند بود، بلکه آن‌ها بر اصل هدایت و راهیاب شدن به این راه قرار دارند و اصل نعمت خداوند شامل حال آن‌هاست و قطعاً به بهشت خواهند رفت.

و فرموده‌ی پیامبرجکه فرمود: «منظور از ظلم شرک است» اگر منظور پیامبرجشرک اکبر باشد، معنایش این است که هر کسی مرتکب شرک اکبر نشود از عذاب‌هایی که مشرکین در دنیا و آخرت به آن تهدید شده‌اند ایمن خواهد بود و راهیاب است و اگر منظور پیامبرججنس شرک باشد، گفته می‌شود ستم کردن بنده بر خودش مثل بخل ورزیدن او در پرداخت بعضی از واجبات شرک اصغر است و اگر بنده چیزی را دوست بدارد که خداوند آن را نمی‌پسندد و بنده هوای نفس خود را بر محبت خدا مقدم کند، این شرک اصغر است. پس چنین فردی به اندازه‌ی گناهش امنیت و هدایت را از دست می‌دهد، بنابراین سلف بر این اساس گناهان را در زمره‌ی ظلم قرار داده‌اند. [۱۹۵]

بنابراین مشخص می‌شود که آیه با عنوان فصل هماهنگ است، پس آیه بر فضیلت توحید و بر این‌که توحید گناهان را می‌زداید دلالت می‌نماید، چون هرکسی کاملاً توحید را محقق نماید از امنیت کامل و هدایت کامل بهره‌مند می‌شود و بدون آن که عذابی ببیند به بهشت می‌رود و هر کسی آن را با ارتکاب گناهانی که از آن توبه نکرده ناقص کند، اگر گناهان صغیره باشند، به سبب پرهیز از گناهان کبیره، گناهان صغیره زدوده می‌شوند، چنان که در آیه‌ی۳۱ [۱۹۶]سوره‌ی نساء و آیه۳۲ [۱۹۷]سوره‌ی نجم به این اشاره شده است.

اگر مرتکب گناهان کبیره شده باشد بستگی به خواست خداوند دارد اگر بخواهد او را می‌آمرزد و اگر بخواهد عذابش می‌دهد و سرانجام به بهشت می‌رود. والله‌اعلم.

(عباده ‌بن صامت می‌گوید: پیامبر خداجفرمود: «هرکسی گواهی دهد که هیچ معبود به حقی جز الله نیست یکتاست و شریکی ندارد و گواهی دهد که محمدجبنده و فرستاده‌ی خداوند است و عیسی بنده و رسول خدا و کلمه‌ی خداست که آن را به سوی مریم القاء کرده و روحی از سوی خداست. و گواهی دهد که بهشت و دوزخ حق هستند، خداوند او را به بهشت می‌برد ، دارای هر عملی که باشد [۱۹۸]»).

عباده: او فرزند صامت بن قیس انصاری خزرجی،‌ کنیه‌اش ابوالولید و یکی از سران است و یکی از افراد معروف حاضر در بدر بوده، ایشان از بزرگان صحابه است که در سال سی ‌وچهار در الرمله [۱۹۹]در هفتاد و دوسالگی درگذشت، گفته‌اند که او تا دوران خلافت امیر معاویه زنده بوده است.

این‌که فرموده: (هرکسی گواهی دهد که لا إله ‌إلاالله) یعنی در حالی که معنای این کلمه را می‌داند آن را به زبان بیاورد و به مقتضای آن ظاهراً و باطناً عمل کند، چنان‌که فرموده‌ی الهی بر همین دلالت می‌نماید آن جا که می‌فرماید:

﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ[محمد: ۱۹]. «پس بدان که معبود راستینی جز الله وجود ندارد».

و می‌فرماید:

﴿إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ[الزخرف: ۸۶]. «مگر کسانی که آگاهانه (و از صمیم قلب) به حق (و کلمه‌ی توحید) گواهی می‌دهند».اما این‌که کسی بدون دانستن معنای این کلمه آن را به زبان بیاورد و یا بدون عمل کردن به مقتضای آن، آن را به زبان آورد به اجماع [علمای اسلام] تلفظ کلمه برای او سودی ندارد. [۲۰۰]

حدیث هم بر همین دلالت دارد و در آن آمده است: «هرکسی گواهی دهد» و مشخص است کسی که نمی‌داند چگونه گواهی می‌دهد؟! و فقط به زبان آوردن چیزی گواهی و شهادت به شمار نمی‌آید. بعضی می‌گویند: اینجا برای قصر یا منحصر کردنِ صفت بر موصوف، از اسلوب «قصر إفراد» [۲۰۱]استفاده شده است چون معنایش این است که الوهیت منحصر به خداوند یکتا است در رد کسانی که گمان می‌کنند کسی دیگر می‌تواند با او شریک باشد. و منظور «قصر قلب» [۲۰۲]نیست چون هیچ‌کسی از کافران الوهیت خداوند را نفی نمی‌کرد بلکه کسانی دیگر را در الوهیت شریک خداوند قرار می‌دادند [۲۰۳]».

نووی می‌گوید: این حدیث، بس بزرگ بوده و دارای جایگاه والایی است و جامع یا یکی از جامع‌ترین احادیثی است که مفاهیم عقیدتی را در بر‌دارد، چون پیامبرجدر این‌جا کلماتی را به کار برده است که با آن همه‌ی ملت‌های کافر با عقاید مختلفی که دارند را [از دایرۀ توحید] بیرون می‌کند، و کلماتی را ذکر کرده‌اند که با آن می‌توان همۀ کافران را مشخص نمود [۲۰۴].

و معنی لا إله‌ إلا الله یعنی هیچ معبود به حقی جز الله نیست؛ همان خدای یکتا و بی‌همتا که هیچ شریکی ندارد؛ خداوند می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ٢٥[الأنبیاء: ۲۵]. «و (ما) پیش از توهیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر آنکه به او وحی کردیم که: «معبودی جز من نیست، پس تنها مرا عبادت کنید». و همچنین می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ[النحل: ۳۶]. «یقیناً ما در (میان) هر امت پیامبری را فرستادیم که: «الله یکتا را بپرستید، و از طاغوت اجتناب کنید». پس معنای إله درست است که او معبود است.

به خاطر همین، زمانی که پیامبر جبه کفار گفت: بگویید: «لاإله إلا الله»گفتند: ﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ٥[ص: ۵]. «آیا(محمد) به جای این همه معبود، قایل به یک معبود گشته است؟! این واقعاً چیز عجیبی است!».

قوم هود گفتند: ﴿قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِنَعۡبُدَ ٱللَّهَ وَحۡدَهُۥ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا[الأعراف: ۷۰]. «گفتند: آیا نزدمان آمده‌ای تا تنها الله یکتا را عبادت کنیم و آن‌چه را که پدرانمان می‌پرستیدند، رها نماییم؟».

او آن‌ها را به لا إله إلا لله دعوت داده بود، پس معنای لا إله إلا لله یعنی پرستش خداوند و ترک کردن پرستش غیر از خدا که این کار کفر ورزیدن به طاغوت و ایمان آوردن به خداوند است.

بنابراین این کلمه‌ی بزرگ این مفهوم را دربر دارد که معبودانی که علاوه از خداوند عبادت می‌شوند معبود حقیقی نیستند و خدا بودن غیر از الله باطل‌ترین عقیده و بزرگترین ستم است، بنابراین هیچ‌کس جز خداوند سزاوار عبادت نیست، همان‌طور که خدا بودن و معبود بودن برای کسی غیر از او شایسته نیست.

پس این کلمه نفی الوهیت از غیرخداوند و اثبات آن فقط و تنها برخداوند که شریکی ندارد را دربر دارد و این مفهوم مستلزم آن است که فقط الله معبود قرار داده شود و از قرار دادن معبودی دیگر درکنار او نهی شده است و مخاطب از این نفی و اثبات این مفهوم را درک می‌کند. مثل این‌که شما فردی را می‌بینی که از کسی سوال می‌پرسد و فتوا می‌خواهد و یا کسی را شاهد می‌گیرد که اهل آن نیست، آن‌گاه شما به او می‌گویی: این مفتی و شاهد نیست، مفتی و شاهد فلانی است، پس این جمله‌ی شما امر و نهی است.

الوهیت همه‌ی انواع عبادت‌ها را شامل می‌شود از قبیل إله قراردادن خداوند در قلب با محبت، فروتنی و تسلیم شدن برای او که یکتاست و شریکی ندارد، پس باید همه عبادت‌ها فقط و تنها برای خدا انجام داده شوند، همه عبادت‌ها از قبیل دعا و به فریاد خواندن، ترس، محبت، توکل، توبه، ذبح، نذر، سجده و همه‌ی انواع عبادت‌ها باید فقط و تنها برای خداوند انجام شوند و هر کسی چیزی از این عبادت‌ها را برای غیر از خدا انجام دهد مشرک است هرچند لا إله إلا لله را به زبان بیاورد. چون او به مقتضای لا إله إلا لله که توحید و خالص کردن طاعت و عبادت برای خداست، عمل نکرده است.

[۱۸۸] ابن‌جریر (۷/۲۵۴-۲۵۵). [۱۸۹] نگا: معانی القرآن (۲/۲۶۹) و قرطبی در تفسیر قرطبی ش (۷/۳۰) می‌گوید: «ابن عباس می‌گوید: این قول ابراهیم است که می‌پرسد و جواب می‌دهد». [۱۹۰] فریابی، ابن أبی‌شیبه و حکیم ترمذی در نوادر الأصول و ابن‌جریر (۷/۲۵۶) و ابن منذر، ابوالشیخ و ابن مردویه چنان که در الدرالمنثور (۳/۳۰۸) آمده است، روایت کرده‌اند و حاکم در المستدرک (۲/۴۷۸) روایت کرده که صحیح می باشد و تفسیر ظلم به شرک از عمربن‌خطاب، أبی‌بن‌کعب، حذیفه، سلمان فارسی و ابن‌عباس روایت شده وروایت آن صحیح است و الله اعلم. [۱۹۱] به‌ کتاب حنفی مفسر دست نیافتم. [۱۹۲] بخاری ش(۳۱۸۱) و مسلم ش(۱۲۴) و احمد در المسند (۱/۴۲۴،۴۴۴) و ابن جریر(۷/۲۵۶-۲۵۵) و حاکم در المستدرک (۲/۳۰۶) و غیره آن را روایت کرده‌اند. [۱۹۳] امام احمد در المسند ش (۱/۳۷۸) و سعید بن منصور در سنن خود (۵/۳۲) ش (۸۸۷) و ترمذی در سنن ش (۳۰۶۷) و نسائی در السنن الکبری ش (۶/۴۲۷) و ابن‌جریر در تفسیرش ش (۷/۲۵۶) و غیره آن را روایت کرده‌اند و سندش صحیح است. [۱۹۴] سنن سعیدبن‌منصور (۶۹۵-۶۹۷) و امام احمد در المسند (۱/۱۱) و مروزی در مسند أبی‌ابکر (۱۱۲-۱۱۱) و هناد در الزهد ش (۴۲۹) و دولابی در الکنی ش (۴۹) و حارث‌ بن ‌أبی‌أسامه در مسندش ش (۷۰۸) و ابن‌جریر در تفسیر ش (۵/۱۸۹) و ابویعلی در مسند ش (۹۸-۱۰۰) و ابن‌السُّنّی در عمل الیوم واللیلة ش (۳۹۲) و ابن‌حبّان در صحیح ش (۲۹۱۰،۲۹۷۹) و حاکم در المستدرک (۳/۷۸) و بیهقی در السنن الکبری (۳/۳۷۳) و در شعب الایمان ش (۹۸۰۵) و ضیاء مقدسی در المختارة ش (۶۹-۷۰) و دیگران از طریق أبی‌بکربن ‌أبی‌زهیر ثقفی از ابوبکر صدیق روایت کرده‌اند و ابوزهیر ناشناس است و ابوبکر را ندیده است. اما حدیث طرق و شواهدی دارد که با توجه به آن صحیح است. نگا: حاشیه‌ی محقق ‌سنن سعید بن ‌منصور (۴/۱۳۸۱-۱۳۹۲) و شواهدی برای معنایش: امام مسلم در صحیح خود به ش (۲۵۷۴) از ابوهریره حدیثی به همین معنا روایت کرده است؛ ابوهریره می‌گوید: وقتی این آیه نازل شد ﴿مَن يَعۡمَلۡ سُوٓءٗا يُجۡزَ بِهِۦ[النساء: ١٢٣] برای مسلمین دشوار آمد، آن‌گاه پیامبر جفرمود: «[درحدتوان] خود را به نیکی نزدیک کنید و درست عمل کنید، و بدانید هر مصیبتی که به مسلمان می‌رسد گناهانش را می‌زداید، حتی پیشامد ناگواری و یا خاری که به پایش فرو می‌رود کفاره‌ی گناهانش می‌شود.» [۱۹۵] مجموع الفتاوی کتاب الایمان (۷/۸۰-۸۲) و نگا: الصواعق المرسلة (۱/۲۲۱) ابن قیم. [۱۹۶. - ﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَيِّ‍َٔاتِكُمۡ وَنُدۡخِلۡكُم مُّدۡخَلٗا كَرِيمٗا٣١[النساء: ۳۱]. «اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی شده‌اید؛ دوری کنید، گناهان (صغیره) شما را از شما می‌زداییم، و شما را در جایگاه خوبی (= بهشت) وارد می‌کنیم». [۱۹۷. - ﴿ٱلَّذِينَ يَجۡتَنِبُونَ كَبَٰٓئِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡفَوَٰحِشَ إِلَّا ٱللَّمَمَۚ إِنَّ رَبَّكَ وَٰسِعُ ٱلۡمَغۡفِرَةِۚ هُوَ أَعۡلَمُ بِكُمۡ إِذۡ أَنشَأَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ وَإِذۡ أَنتُمۡ أَجِنَّةٞ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡۖ فَلَا تُزَكُّوٓاْ أَنفُسَكُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ٣٢[النجم: ۳۲]. «(همان) کسانی‌که از گناهان کبیره ([ ]) و اعمال زشت ـ جز گناهان صغیره ـ دوری می‌کنند بی‌گمان پروردگار تو گسترده آمرزش است، و او نسبت به شما داناتر است، هنگامی‌که شما را از زمین پدید آورد، و هنگامی‌که شما در شکم مادران‌تان بصورت جنین‌هایی بودید، پس خودتان را نستائید (و پاک نشمارید) او به کسانی‌که پرهیزکاری نمودند داناتر است». [۱۹۸] صحیح بخاری (۳/۱۲۶۸) ش (۳۲۵۲) و صحیح مسلم ش (۱/۵۷) و (۲۸) [۱۹۹] رمله: شهری است در فلسطین بین یافا و قدس. خداوند آن را از دست یهود آزاد کند. [۲۰۰] قرطبی در المفهم لما أشکل من تخلیص مسلم (۱/۲۰۴) می‌گوید: باب درمورد این‌که تنها تلفظ کردن شهادتین کافی نیست بلکه باید یقین قلبی با تلفظ همراه باشد این عنوان تذکری است به این‌که مذهب مرجئه‌ می‌گویند در ایمان فقط تلفظ شهادتین کافی است؛ عقیده‌ی شان باطل است. احادیث این باب بر فساد مذهب مرجئه‌ دلالت می‌نماید. اگر کسی از شریعت آگاه باشد فاسد بودن مذهب مرجئه‌ برایش روشن است چون این مذهب ظرفیت را برای نفاق ایجاد می‌کند و منافق را مؤمن می‌داند. که کاملاً باطل می‌باشد. نگا: فتح‌المجید (۱/۱۲۰). [۲۰۱] - حالتی که مخاطب اعتقاد به مشارکت دارد و شما مشارکت را از بین می برید به آن (قصر افراد) می گویند (مترجم) [۲۰۲] - در جائی به کار می‌رود که مخاطب به چیزی معتقد است و شما عقیده ی او را وارونه می کنید (مترجم) [۲۰۳] المناوی فیض‌القدیر (۱/۳۹۵) و نگا: روح البیان آلوسی (۱۶/۵۳) [۲۰۴] نووی شرح مسلم ش (۱/۲۲۷)