مسائل ذکر شده در این فصل:
۱- حکمت آفرینش جنها و انسانها.
۲- عبادت یعنی توحید، چون اختلاف و نزاع [بین پیامبران و مخالفان] در همین بوده است.
۳- هر کسی توحید را محقق نکرد در حقیقت خدا را عبادت نکرده است و فرمودهی الهی که ﴿وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ٣﴾[الکافرون: ۳]. «و نه شما آن چه را که من میپرستم، پرستش میکنید.» به همین اشاره مینماید.
۴- حکمت از ارسال پیامبران.
۵- برای هر امتی پیامبری فرستاده شده است.
۶- دین پیامبران یکی است.
۷- مسألهی مهم این که تا وقتی که به طاغوت کفر ورزیده نشود نمیتوان حق عبادت خداوند را به جای آورد. و فرمودهی الهی که: ﴿فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ﴾[البقرة: ۲۵۶]. «بنابراین کسی که به طاغوت و معبودان باطل کفر ورزد و به الله ایمان بیاورد» همین مفهوم را تأکید مینماید.
۸- هر چیزی غیر از خدا عبادت و پرستش شود کلمهی طاغوت بر آن اطلاق میگردد.
۹- سه آیهی ذکر شده در سورهی انعام از دیدگاه سلف صالح اهمیت و عظمت ویژهای دارند. و در آن ده مسأله ذکر شده است که نخستین آنها نهی از شرک است.
۱۰- در آیات محکمات سورهی اسراء هیجده مسأله توضیح داده شده است. و نخستین مسألهی آن این است که خداوند میفرماید: ﴿لَّا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتَقۡعُدَ مَذۡمُومٗا مَّخۡذُولٗا٢٢﴾[الإسراء: ۲۲]. «هیچ معبود دیگری را شریک الله قرار مده که نکوهیده وخوارخواهی شد». و آن را با این گفته به پایان رسانیده است که: ﴿لَا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتُلۡقَىٰ فِي جَهَنَّمَ مَلُومٗا مَّدۡحُورًا﴾[الإسراء: ۳۹]. «و هیچ معبودی را شریک الله قرار مده که نکوهیده و بدور از رحمت الهی در دوزخ خواهی افتاد.»
و خداوند برای آگاه کردن ما از اهمیت این مسائل میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ مِمَّآ أَوۡحَىٰٓ إِلَيۡكَ رَبُّكَ مِنَ ٱلۡحِكۡمَةِۗ﴾[الإسراء: ۳۹] «اینها از امور حکمتآمیزی است که پروردگارت به تو وحی کرده است».
۱۱- آیهی سورهی نساء که آیهی حقوق دهگانه نامیده میشود، خداوند متعال این آیه را این گونه آغاز مینماید: ﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ﴾[النساء: ۳] «و خداوند را بپرستید و چیزی را شریک او نسازید».
۱۲- گوشزد نمودن به وصیت پیامبر جکه به هنگام وفاتش به آن توصیه فرمود.
۱۳- شناختن حقی که خداوند بر ما دارد.
۱۴- شناخت حقی که بندگان بر خداوند دارند اما وقتی مستحق آن هستند که حق خداوند را ادا کنند.
۱۵- معلوم گردید که بیشتر صحابه از این مسأله (حق بندگان بر الله) آگاهی نداشتند.
۱۶- همچنین معلوم گردید که اگر کسی بنا بر مصلحت و یا ملاحظاتی دانش و علمی را کتمان کند، جایز است.
۱۷- همچنین مستحب است که مسلمان از خبر خوشی که وی را شادمان میکند آگاه کرده شود.
۱۸- همچنین ثابت میشود که تکیه و اعتماد به رحمت خداوند و عمل نکردن خطرناک است.
۱۹- اگر کسی مطلبی را نمیداند باید بگوید خدا و پیامبرش بهتر میدانند.
۲۰- جایز است که علم بهطور ویژه به بعضی از مردم آموخته شود و با بعضی دیگر در میان گذاشته نشود.
۲۱- همچنین روشن میشود که پیامبر جمتواضع و فروتن بودند که بر الاغی سوار شدند و کسی دیگر را پشت سرشان سوار کردند.
۲۲- همچنین مشخص میشود که سوار کردن فردی دیگر بر سواری جایز است.
۲۳- فضیلت معاذ بنجبل سثابت میگردد.
۲۴- اهمیت و عظمت مسألهی توحید آشکار و ثابت میگردد.
۱-
بسمالله الرحمن الرحيم، وبه نستعین
ستایش خداوندی را سزاست که اسلام را برای مؤمنان به عنوان آئین و دین پسندید و دلایلی که نشانگر صحت آن هستند را مقرر کرد و آن را کاملاً تبیین نمود و درخت توحید را در دلهایشان کاشت و آنان را در پرتو رهنمودهایش بر طاعت خویش یاری نموده و پروردگارت به عنوان هدایت کننده و یاور کافی است. ﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي لَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلِيّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّۖ وَكَبِّرۡهُ تَكۡبِيرَۢا١١١﴾[الإسراء: ۱۱۱] «و بگو: حمد و ستایش ویژهی الله است که فرزندی برای خود نگرفته و هیچ شریکی در فرمانروایی ندارد و چنین نیست که به سبب ناتوانی، یار و یاوری داشته باشد. و چنان که باید او را به بزرگی یاد کن».
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ مِنَ ٱلۡمَآءِ بَشَرٗا فَجَعَلَهُۥ نَسَبٗا وَصِهۡرٗاۗ وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرٗا٥٤ وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُهُمۡ وَلَا يَضُرُّهُمۡۗ وَكَانَ ٱلۡكَافِرُ عَلَىٰ رَبِّهِۦ ظَهِيرٗا٥٥﴾[الفرقان: ۵۴-۵۵]. «و او، ذاتی است که از آب، انسان را آفرید و برایش پیوند نسبى و سببى قرار داد. و پروردگارت تواناست. و جز الله معبودانی را مىپرستند که هیچ سود و زیانی به آنان نمیرسانند. و کافر همواره در برابر پروردگارش پشتیبان و یار(شیطان) است».
و گواهی میدهم که هیچ معبود بهحقی جز الله نیست و الله تعالی در ربوبیت و الوهیت خویش انباز و شریکی ندارد، ﴿ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ ٱلرَّحۡمَٰنُ فَسَۡٔلۡ بِهِۦ خَبِيرٗا٥٩﴾[الفرقان: ۵۹]. «ذاتی که آسمانها و زمین و موجودات میان آنها را در شش روز آفرید و بر عرش استواء یافت. (او، پروردگار) رحمان (گستردهمهر است)؛ پس دربارهاش از (افراد) آگاه، سؤال کن». و گواهی میدهم که محمدجبنده و فرستادهی خداوند است و خداوند متعال او را به حق مبعوث کرد.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا٤٥ وَدَاعِيًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذۡنِهِۦ وَسِرَاجٗا مُّنِيرٗا٤٦﴾[الأحزاب: ۴۵-۴۶]. «گواه و مژده دهنده و دعوت دهنده به سوی خدا طبق فرمان خدا و به عنوان چراغ تابان (فرستاده است)». درود و رحمت خدا بر او و یارانش باد.
اما بعد:
این شرح کتاب التوحید (تألیف شیخ امام محمدبن عبدالوهاب /) است. در این کتاب انواع توحید بیان گردیده است، چون هدف اصلی در این جا بیان توحید میباشد و همچنین مطالب دیگری که در کتاب التوحید آماده است را نیز در شرح آوردهام، اما برای ما آن چه کتاب به خاطر آن تألیف شده اولویت بیشتری دارد، چون بیشتر مردم زمان ما در همین مورد دچار مشکل و زیان گردیدهاند.
علت اصلی گرفتار شدن به فساد و تباهی، رویگردانی از هدایت و نوری است که خداوند بر پیامبرش محمد جنازل کرده است و این نور و هدایت کتاب و حکمت است، آنگاه که مردم از این نور روی برتافتند و از پدران، امیال، عادتها و رسوم مخالف با آن پیروی کردند، گمراه شدند.
بنابراین خداوند مکرراً در جاهای زیادی از قرآن کریم به اطاعت از قرآن و سنت فرمان داده است و بر این مهم تأکید نموده و کسانی را که از قرآن و سنت روی میگردانند هشدار داده است، همه اینها به خاطر آن است که بندگان بهشدت نیازمند اطاعت از قرآن و سنت میباشند و هیچ راهی برای صلاح، بهبودی و موفقیت بنده جز اطاعت از قرآن و سنت وجود ندارد و هرگاه بنده به موفقیت دست نیابد در حقیقت حیات را از دست داده و مردهای بیش نیست، خداوند متعال میفرماید: ﴿أَوَ مَن كَانَ مَيۡتٗا فَأَحۡيَيۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا يَمۡشِي بِهِۦ فِي ٱلنَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُۥ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ لَيۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَاۚ﴾[الأنعام: ۱۲۲]. «آیا مردهای که زندهاش کردیم و نوری فرارویش قرار دادیم که در پرتوش در میان مردم راه میرود، مانند کسی است که در تاریکیها به سر میبرد و نمیتواند از آن بیرون رود؟».
پس خداوند متعال کسی را که از هدایت و نور دور است مرده و کسی را که به هدایت و نور دست یافته زنده، نامیده است، چون تنها هدف از زندگانی دنیا: توحید، یگانهدانستن خداوند، شناخت خدا، خدمت او تعالی، لذت بردن از ذکر خداوند، کرنش در برابر عظمت او، فرمانبرداری از فرامین او تعالی، بازگشت به سوی او و تسلیم شدن به اوتعالی است، پس هرگاه این امر برای بنده تحقق یافت آن بنده زنده است بلکه او به زندگی پاکیزه و خوب هر دو جهان دست یافته است، چنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡيِيَنَّهُۥ حَيَوٰةٗ طَيِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٩٧﴾[النحل: ۹۷]. «به هر مؤمن نیکوکاری اعم از مرد و زن زندگی نیک و پاکیزهای میبخشیم و به آنان مطابق بهترین کردارشان پاداش میدهیم».
پس هرگاه انسان این هدف را از دست داد او فردی مرده و بلکه از بدترین مردهها بهشمار میآید.
خداوند متعال میفرماید: ﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۗ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ٣﴾[الأعراف: ۳]. «از آیاتی پیروی کنید که از سوی پروردگارتان به شما نازل شده و به جای او از دوستانِ(باطل) پیروی نکنید. چه اندک پند میگیرید»!
و میفرماید:
﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٥٣﴾[الأنعام: ۱۵۳]. «و (به شما خبر داده) که این، راه راست من است؛ پس از آن پیروی نمایید و از راههای دیگر پیروی نکنید که در این صورت از راه راست منحرف میشوید. اینها همان اموری است که پروردگار شما را بدان سفارش میکند تا تقوا پیشه سازید».
و میفرماید: ﴿قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ كَثِيرٗا مِّمَّا كُنتُمۡ تُخۡفُونَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖۚ قَدۡ جَآءَكُم مِّنَ ٱللَّهِ نُورٞ وَكِتَٰبٞ مُّبِينٞ١٥ يَهۡدِي بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ وَيُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِهِۦ وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ١٦﴾[المائدة: ۱۵-۱۶]. «(ای اهل کتاب!) پیامبرمان نزدتان آمد تا بسیاری از حقایق کتاب را که شما همواره پنهان مینمودید، برایتان آشکار نماید و از کوتاهیهای بسیاری در میگذرد. به راستی از سوی الله نور و کتابی روشن به سوی شما آمده است. الله بدین وسیله پیروان خشنودیاش را به راههای نجات هدایت میکند و آنان را از تاریکیها به سوی نور میبرد و آنها را به راه راست هدایت مینماید».
و خداوند متعال میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ نُورٗا مُّبِينٗا١٧٤﴾[النساء: ۱۷۴]. «ای مردم! به راستی برایتان دلیل و برهانی از سوی پروردگارتان آمد؛ و نوری آشکار به سوی شما نازل کردیم».
و خداوند متعال میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا٥٩﴾[النساء: ۵۹]. «ای مؤمنان! از الله اطاعت کنید و از پیامبر و صاحبان امرتان فرمانبرداری نمایید و هرگاه در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و پیامبر بازگردانید؛ اگر به الله و رستاخیز ایمان دارید. این بهتر است و سرانجام بهتری دارد».تا این جا که میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا٦٤﴾[النساء: ۶۴]. « وهیچ رسولى را نفرستادیم مگر به این منظور که به فرمان خدا مورد اطاعت [مردم] قرار گیرد و اگر آنان در آن هنگام که به خود ستم کردند، نزدت میآمدند و از الله درخواست آمرزش مینمودند و پیامبر نیز برایشان طلب آمرزش میکرد، الله را توبهپذیر مهربان مییافتند».
و همچنین میفرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا٦٥﴾[النساء: ۶۵]. «خیر؛ سوگند به پروردگارت آنها ایمان ندارند تا آنکه تو را در اختلافاتشان به داوری بخوانند و از داوری تو دلگیر نشوند و کاملا تسلیم باشند».
و خداوند متعال میفرماید: ﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِينَ﴾[النحل: ۸۹]. «و کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز، و هدایت و رحمت و بشارتی برای مسلمانان است».و میفرماید: ﴿وَقَدۡ ءَاتَيۡنَٰكَ مِن لَّدُنَّا ذِكۡرٗا٩٩ مَّنۡ أَعۡرَضَ عَنۡهُ فَإِنَّهُۥ يَحۡمِلُ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وِزۡرًا١٠٠ خَٰلِدِينَ فِيهِۖ وَسَآءَ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ حِمۡلٗا١٠١﴾[طه: ۹۹-۱۰۱]. «و قرآن را از نزد خویش به تو دادهایم. هرکه از آن روی بگرداند، بیگمان روز قیامت بار سنگین(گناهش) را بر دوش خواهد کشید. (چنین کسانی) جاودانه در این مجازات میمانند و روز رستاخیز چه بار بدی خواهند داشت».
و میفرماید: ﴿فَإِمَّا يَأۡتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدٗى فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشۡقَىٰ١٢٣ وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِكۡرِي فَإِنَّ لَهُۥ مَعِيشَةٗ ضَنكٗا وَنَحۡشُرُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَعۡمَىٰ١٢٤﴾[طه: ۱۲۳-۱۲۴]. «و چون هدایت و رهنمودم برای شما بیاید، هرکس از آن پیروی کند، گمراه نمیشود و در رنج و زحمت نمیافتد. و هرکس از یاد من رویگردانی کند، زندگانی تنگی خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا حشر میکنیم».
ابنعباسبمیگوید: «خداوند برای کسی که قرآن بخواند و به آنچه در قرآن است عمل نماید تضمین کرده است که در دنیا گمراه نشود و در آخرت بدبخت نگردد.» [۳۸]
و خداوند متعال میفرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ وَلَٰكِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِي بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٥٢﴾[الشورى: ۵۲]. «و همانگونه(که بر پیامبران گذشته وحی کردیم) قرآن حیاتبخش را از کلام خویش بر تو نازل نمودیم. پیشتر نمیدانستی که کتاب و ایمان چیست. ولی آن(وحی) را نوری قرار دادیم که با آن هر یک از بندگانمان را که بخواهیم، هدایت میکنیم. و تو، به راه راست فرا میخوانی».
اما جای تعجب است از کسی که گمان میبرد هدایت و سعادت بهوسیلهی قرآن و سنت به دست نمیآید، با این که پیامبر جتنها چیزی که در پرتو آن راهیاب گردید قرآن و سنت بود، چنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلۡ إِن ضَلَلۡتُ فَإِنَّمَآ أَضِلُّ عَلَىٰ نَفۡسِيۖ وَإِنِ ٱهۡتَدَيۡتُ فَبِمَا يُوحِيٓ إِلَيَّ رَبِّيٓۚ إِنَّهُۥ سَمِيعٞ قَرِيبٞ٥٠﴾[سبأ: ۵۰]. «بگو: اگر گمراه شوم، تنها به زیان خویش گمراه میشوم و اگر هدایت یابم، بدان سبب است که پروردگارم به من وحی میکند. بیگمان او شنوای نزدیک است». و باز هم افرادی به قول فلان و فلانی حواله میدهند.
حال آن که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ﴾[الحشر: ۷]. «آن چه پیامبر به شما داد، آن را بگیرید و از آن چه شما را بازداشت، باز آیید».
و آیات زیادی در این موضوع آمده است، بنابراین بر هر کسی واجب است که در دینِ خود، دارای آگاهی و بینش باشد، چنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِيلِيٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِيۖ وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٠٨﴾[یوسف: ۱۰۸]. «بگو: این، راه من است که همراه پیروانم با بصیرت و آگاهی بهسوی الله فرا میخوانم؛ و الله، پاک و منزه است. و من جزو مشرکان نیستم».
امکان ندارد که آگاهی و بینش غیر از قرآن و سنت از جایی دیگر به دست بیاید و کسی که فکر میکند هدایت و ایمان از قرآن و سنت به دست نمیآید و فقط در پرتو آراء و نظریههای فاسد که تولید اذهان مردم است میتوان به هدایت و ایمان دست یافت، چگونه میتواند به ایمان و هدایت دست یابد. سوگند به خدا عقلهایی که آخرین تحقیقات و شناخت آنها این باشد، مسخ گشته و از بین رفتهاند.
پیروی از قرآن و سنت، حقیقت دین اسلام است که آن را بر همگان فرض گردانیده است و اطاعت از کتاب و سنت پیامبر، حقیقت شهادتین است که مؤمنان را از کافران جدا مینماید و سعادتمندان بهشتی را از بدبختان دوزخی جدا میکند، چون «اله» یعنی معبودی که از او پیروی میشود و آن دینی است که خداوند آن را برای خود و فرشتگان، رسولان و پیامبرانش پسندیده است.
هدایت یافتگان در پرتو همین مقوله راهیاب شدهاند و پیامبران به همین دعوت دادهاند، چنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ٢٥﴾[الأنبیاء: ۲۵]. «و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر این که به او وحی کردیم که هیچ معبود برحقی جز من وجود ندارد؛ پس مرا عبادت و پرستش کنید.»
و میفرماید: ﴿أَفَغَيۡرَ دِينِ ٱللَّهِ يَبۡغُونَ وَلَهُۥٓ أَسۡلَمَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَكَرۡهٗا وَإِلَيۡهِ يُرۡجَعُونَ٨٣﴾[آل عمران: ۸۳]. «آیا(آیینی) غیر از دین الله میجویند، حال آنکه موجودات آسمان و زمین، خواسته یا ناخواسته در برابر او تسلیماند؟ و به سوی او بازگردانیده میشوند.»
بنابراین از هیچ کس دینی دیگر جز این آئین پذیرفته نمیشود چنانکه خداوند میفرماید: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٨٥﴾[آل عمران: ۸۵]. «و هرکس دینی جز اسلام بجوید، هرگز از او پذیرفته نمیشود و در آخرت از زیانکاران خواهد بود».
خداوند قبل از گواهی و شهادت دادن آفریدهها، گواهی میدهد که اسلام دین [پسندیدهی] اوست و آن را در کتاب خود نازل فرموده که تا قیامت تلاوت میشود بنابراین میفرماید: ﴿شَهِدَ ٱللَّهُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَأُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١٨﴾[آل عمران: ۱۸]. «الله گواهی میدهد که هیچ معبود برحقی جز او وجود ندارد؛ و فرشتگان و صاحبان دانش(نیز همینگونه گواهی میدهند). هیچ معبود برحقی جز الله که عزیز و حکیم است، وجود ندارد».
و خداوند پیروان این دین را گواهان بر مردم در روز قیامت قرار داده است و آنان به خاطر اقوال، اعمال و اعتقاداتی که دارند شایستهی چنین گرامیداشتی میباشند.
و خداوند متعال میفرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ﴾[البقرة: ۱۴۳]. «و این چنین شما را امتی برگزیده(و میانهرو) قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر نیز بر شما گواه باشد».
خداوند این دین را بر همه ادیان برتری داده است و حکم و فرمان آن بهترین است، چنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ دِينٗا مِّمَّنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ وَٱتَّبَعَ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِيمَ حَنِيفٗاۗ وَٱتَّخَذَ ٱللَّهُ إِبۡرَٰهِيمَ خَلِيلٗا١٢٥﴾[النساء: ۱۲۵]. «و چه آیینی بهتر از دین کسی است که خود را تسلیم الله میکند و نیکوکار و پیرو دین حنیف و توحیدی ابراهیم است؟ الله ابراهیم را به دوستی برگزید».
هر کس بینش و آگاهی داشته باشد چگونه فرق دینی را که بر اساس تقوا و رضایت الهی باشد و ساختار آن بر پیروی و اطاعت از خداوند در پنهان و آشکار شکل گرفته با دینی که بر پرتگاه هلاکت قرار دارد را نمیداند، دینی که هرکس به آن باور دارد به جهنم میبرد و براساس بتپرستی و پناه آوردن به صالحان، انسانها و جنها به هنگام سختی، مصایب، خواندن کسانی دیگر غیر از خداوند، امید سود و زیان داشتن به کسانی که برای خودشان مالکیت کوچکترین سود و زیانی را ندارند چه برسد به دیگران، دینی که پیروان آن ادعا میکنند که مردگانی که استخوانهایشان از بین رفته در جهان هستی متصرف امور هستند؛ اما فراموش کردهاند که این مردگان نمیتوانند خودشان را از آن چه که گریبانگیرشان است نجات دهند پس چگونه میتوانند به فریاد کسانی برسند که از سرزمینهای دور آنها را صدا میزنند؟!
یا گاهی فاسقی که فسق و گناه او را مشاهده میکنند و او دورترین شخص از رحمت خداوند است و یا جادوگری که با جادویش مردم را حیرتزده مینماید جادوی وی را کرامت میپندارند و حال آن که در حقیقت امر شیطانی میباشد.
هلاک باشند چنین کسانی، بهراستی که اینان دروازهی علم و ایمان را به روی خود بستهاند و دروازهی جهالت و ناسپاسی را به روی خود گشودهاند.
خبر الهی را تکذیب و از فرمان او سرپیچی کردهاند، خداوند خبر میدهد که هدایت و نور در کتاب او نهفته است، اما آنها میگویند: هدایت و نور در زمانهای گذشته قرار داشته است و خداوند آنان را به پیروی از کتابی که از سوی او به سوی آنها نازل شده فرمان میدهد اما آنها میگویند باید یاور و دوستی غیر از قرآن داشته باشیم. اگر از قرآن برایشان دلیل بیاوری میگویند آن چه اهل زمان بر آن هستند ما را کافی است و اگر از سنّت دلیلی برایشان بیاوری میگویند: شیخ فلانی با این مخالف است و از من و شما بهتر میداند، پس ای اهل ایمان درس عبرت بگیرید.
گمراهان به قبرهای پیامبران و صالحان روی آورده و بر آن ساخت و ساز کردهاند و گنبدها و دیوارهای آن را نقاشی و تزئین میکنند وبا آراستنیهای گرانبها مقبرهها را میآرایند و بهترین پردهها را روی قبرها میاندازند و برای قبرها خدمتگذاران و دربانهایی را مقرّر میکنند، همانطور که بتپرستان و صلیبیها چنین میکنند، برای صاحبان قبر نذر میکنند و گوسفند و غیره... برایشان قربانی میکنند و میگویند اینها میانجیها و شفاعتکنندگانی هستند که پیش خدا برای ما شفاعت میکنند. گناهان ما بخشیده میشود، مشکلات حل میگردد و بهوسیلهی اینها وارد بهشت میشویم.
شما را به خدا سوگند بگویید آیا مشرکین غیر از این چیزی دیگر میگفتند؟! به قرآن مراجعه کنید در سوره یونس و زمر و سوره های دیگر و نیز در احادیث توضیح میدهد که شرک مشرکین همین بوده است.
اگر به خاطر این فریب خوردهاید که بیشتر مردم طرفدار شرک هستند، بدانید که خداوند فرموده است چون آنها به جای توحید شرک را برگزیدهاند و بهجای هدایت گمراهی را انتخاب کردهاند و به جای اسلام کفر را پسندیدهاند، از چهارپایان هم پست تر و گمراهترند. از موجبات خشم الهی و عذاب دردناکش به خداوند پناه میبریم.
شاید این شما را فریب دهد که افرادی که شما آنان را بزرگ میدانید به همین چیزها معتقدند یا آن را میگویند، اما بدانید که غیر از پیامبران همهی انسانها اشتباه میکنند پس باید به کسی یا چیزی مراجعه کرد که از اشتباه مصون است و آن سخن خداوند متعال و سنت پیامبرش میباشد و در کنار قرآن و سنت گفتار علمای برجستهای که کلمهی توحید را به زبان آورده و در عمل و سخن مفهوم آن را محقق نمودهاند، نیز مرجع است.
در بسیاری از مناطق مسلمانان به گمراهیهایی که به آن اشاره کردیم مبتلا بودند، اینها به اسلام منتسب بودند اما از اسلام جدا شدند و دور افتادند همانند تیری که از کمان جدا میشود، تا این که خداوند خواست این تاریکیها را دور نماید، بدعتها و گمراهیها را ظاهر کند و شبهات، نادانی و جهالت را از بین ببرد. بار دیگر فرمودهی پیامبر جکه فرموده: «خداوند در رأس هر صد سال برای این امت فردی را برمیانگیزد که دین را تجدید مینماید». [روایت ابوداود، حاکم و بیهقی در «المعرفة» [۳۹]که اسنادش صحیح است]. صدق پیدا کرد و مصداق آن کسی است که خداوند وی را در این جایگاه قرار داد؛ و به او فضل و احسان کرد، ایشان خلف نیک سلف صالح، پیرو سنت رسول خدا و دعوت دهنده به دین خدا در هر حالتی، شیخالاسلام محمد بن عبدالوهاب /است که خدا جایگاهش را نیکو گرداند و بر جزا و پاداشش بیفزاید.
ایشان شب و روز، آشکارا و پنهان به سوی خدا دعوت داد و به فرمان الهی در دعوت دادن به سوی الله تعالی جامهی عمل پوشانید و در راه دعوت با هیچ کسی مدارا نکرد، دعوت او بر خیلی از افراد گران آمد و از روی خود بزرگبینی اباء ورزیدند، اما برخورد آنها او را از عمل کردن به فرمان خدا باز نداشت، تا این که خداوند یاران و همکارانی برای او مقدر کرد که آنان پرچم دعوت ایشان را برافراشتند و دعوت در شرق و غرب منتشر شد.
امام محمد بن عبدالوهاب /در مورد توحید پیامبران و رسل و ردّ مخالفان مشرک کتابهایی تألیف کرد از آن جمله کتاب التوحید بود که در موضوع خود کتابی بینظیر است و ان شاءالله من میخواهم همین کتاب را شرح و توضیح دهم.
گرچه من کسی نیستم که به چنین امر مهمّی بپردازم اما از آنجا که دیدم کسی شرح قابل توجّهی بر این کتاب ننوشته و طلاب و برادران دینیام علاقهمند هستند که شرحی بر آن نگاشته شود و مفاهیم آن کاملاً توضیح داده شود، بر آن شدم تا برادران و طلاب را به اندازهی توان خود در رسیدن به اهدافشان یاری کنم و «خداوند بندهاش را یاری میکند تا وقتی که بنده برادرش را یاری نماید» [۴۰]و به این خاطر خداوند توضیح آن را فراهم و آسان نمود و به یاری خداوند آن را شرح و توضیح دادم و مناسب بود که اسم آن را «تیسیر العزیز الحمید فی شرح کتاب التوحید» بگذارم.
و هر جا که میگویم شیخالاسلام منظورم ابوالعبّاس ابن تیمیه است و منظور از «حافظ» [۴۱]ابوالفضلابن حجر عسقلانی مؤلف فتحالباری است. و از خداوند میخواهم که آن را خالص برای خویش و مسبب دست یافتن به باغهای بهشت بگرداند، بیگمان خداوند بخشنده، بزرگوار و مهربان است.
مصنف /میگوید: (بسمالله الرحمن الرحیم)، مصنف /با اقتدا به قرآن عزیز و عمل به این حدیث که «هر کاری که با بسمالله الرحمن الرحیم آغاز نشود ناقص است» کتابش را با بسمالله آغاز کرد. حافظ عبدالقادر رهاوی در "الأربعین" از حدیث ابوهریره روایت کرده است و خطیب نیز در «الجامع» [۴۲]مشابه آن را روایت نموده است [۴۳].
اگر گفته شود چرا مؤلف بسمالله و الحمدلله را با هم جمع نکرده: به دلیل این که ابن ماجه و بیهقی از طریق ابوهریره ساز پیامبر جروایت نمودهاند که فرمود: هر کاری که با الحمدلله شروع نشود دمبریده و ابتر است و در روایتی که امام احمد در مسند خود آورده آمده است: «هر کاری با ذکر خدا آغاز نشود دمبریده و ابتر است [۴۴]».
گفتهشده: منظور این است که هر کاری با حمد و ستایش خداوند آغاز شود چون حمد و ستایش معین و مقدر است و ذکر خداوند این را در بر میگیرد و با بسمالله گفتن این کار انجام میپذیرد.
همچنین در حدیث به این اشاره نشده که باید هم حمد را نوشت و هم با زبان گفت شاید مؤلف در دلش آن را گفته است. [۴۵]
علمای لغت اتفاق کردهاند که جار و مجرور متعلق به کلمهی محذوف است و کوفیها آن را فعلی مقدّم بر جار و مجرور فرض کردهاند که تقدیر به این صورت است أبدأ(شروع میکنم) و بصریها گفتهاند جار و مجرور متعلق به اسمی است مقدم بر آن و تقدیرش اینگونه است ابتدائی کائن: آغازم است و بر اساس قول اول جار و مجرور در محل نصب قرار دارد و بر اساس فرض دوم در موضع رفع قرار دارد.
حافظ ابنکثیر میگوید: هر دو قول نزدیک به هم هستند و میگوید: هر دوی آنها در قرآن آمده است. [۴۶]
کسانی که گفتهاند تقدیرش اینگونه است که: باسمالله ابتدائی، دلیلش این است که خداوند میفرماید: ﴿وَقَالَ ٱرۡكَبُواْ فِيهَا بِسۡمِ ٱللَّهِ مَجۡرٜىٰهَا وَمُرۡسَىٰهَآۚ﴾[هود: ۴۱]. «و گفت: سوار کشتی شوید که حرکت و توقف آن با نام الله است.»
آنان که گفتهاند قبل از آن فعل؛ امری یا خبری مقدر است همچون ابدأ باسمالله(به نام خدا آغاز کن) یا ابتدأتُ باسمالله(به نام خدا شروع کردم). به این خاطر است که خداوند متعال میفرماید: ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ١﴾[العلق: ۱]. «بخوان به نام پروردگارت که(هستی را) آفرید.»
و هر دو فرضیه درست هستند، چون فعل باید مصدری داشته باشد و شما میتوانید که فعل و مصدرش را مقدر نمایید و این برحسب فعلی است که قبل از آن قرار میدهی خواه بلند شدن باشد یا نشستن، خوردن، نوشیدن، خواندن، وضو گرفتن یا نماز خواندن باشد مقدر است که در همهی کارها به خاطر تبرّک، تیمن(خجسته دانستن) و کمک گرفتن برای اتمام و پذیرفته شدن نام خدا گرفته شود.
زمخشری [۴۷]آن را فعل مؤخر مقدر نموده یعنی باسمالله أقرَأُ یا أتلو(به نام خدا میخوانم یا تلاوت میکنم) چون آن چه او تلاوت میکند خوانده میشود و هر فاعلی که کارش را با بسم الله آغاز میکند در واقع آن کار را ـ که بسم الله آغازگر آن است ـ به صورت ضمنی و تقدیری قرار داده است همانگونه که مسافر هنگام اقامت یا حرکت میگوید: بسم الله؛ معنایش چنین است که به نام الله اقامت میگزینم و به نام الله حرکت میکنم و این تعبیر اولیتر از این است که کلمهی «أبدَأ» را مقدر بدانیم زیرا [با فعلی که انجام میشود] مطابقت ندارد یا بیانگر آن نیست، همچنین کلمهی «ابتدائی» که باعث عدم وضوحِ بیشتر میشود.
و به این خاطر فعل محذوف به صورت مؤخر در نظر گرفته شده و معمول آن مقدم گشته است زیرا معمول مهمتر است تا اینگونه بیشتر بر اختصاص دلالت نماید و این شیوه بیشتر نشانگر تعظیم است چون اسم خداوند بر قرائت و خواندن مقدّم است و اسم خدا وسیلهای برای خواندن است زیرا از نظر شرعی کاری که با نام خدا شروع نشود اعتبار ندارد.
اما این که فعل قرائت در ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ١﴾[العلق: ۱]. به صورت ظاهر آمده است بیضاوی [۴۸]میگوید: «چون در آن جا قرائت از همه چیز مهمتر بوده است، بهخاطر این فعل بر متعلق خود مقدم شده است، برخلاف بسمالله که مهمترین چیز در آن شروع کردن است.» [۴۹]
این بهترین قول است و گمان میبرم شیخالاسلام همین آن را برگزیده است [۵۰]و ابنکثیر [۵۱]به همین اشاره کرده اما او محذوف را قبل از بسمالله مقدر دانسته است.
حافظ ابنقیم برای محذوف بودن عامل در بسمالله فواید متعددی ذکر کرده است؛ از آن جمله اینکه اینجا جایی است که شایسته نیست چیزی جز یاد خدا مقدم شود، اگر فعل را ذکر کنید و فعل هم نمیتواند از فاعل بینیاز باشد، در نتیجه این برخلاف منظور و هدف است، از این رو محذوف بودن فعل همآهنگ بودن کلمه با مفهوم است تا اینگونه چیزی که با آن آغاز میشود نام خدا باشد، چنان که در نماز میگویید: الله اکبر و معنایش این است که خداوند بزرگتر از همه چیز است، اما شما فقط میگویید الله اکبر خدا بزرگتر است، تا اینگونه کلمه مطابق با مفهوم و منظوری باشد که در دل است و آن این است که(در دل یادی جز یاد خداوند یگانه نباشد) پس همانطور که یاد خدا تنها در دل نمازگزار است بر زبانش هم تنها اسم خدا ذکر میشود.
و دیگر این که اگر فعل حذف شود، در هر عمل ، قول و حرکتی آغاز کردن با بسمالله درست است و هیچ فعلی از فعل دیگر اولی نیست پس بنابراین حذف فعل عامتر از ذکر آن است و هر فعلی که شما ذکر کنید فعل محذوف از آن فراگیرتر است. [۵۲]
(الله) اسم خداوند متعال است و سیبویه [۵۳]میگوید: معرفهترین معرفهها است.
میگویند(الله) اسم اعظم خداوند است چون به همهی صفات وصف میشود، چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۖ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ٢٢ هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَيۡمِنُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَكَبِّرُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٢٣ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ يُسَبِّحُ لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٢٤﴾[الحشر: ۲۲-۲۴].
«اوست الله، ذاتی که هیچ معبود برحقی جز او وجود ندارد؛ دانای نهان و آشکار. او، رحمان و رحیم است. اوست الله، ذاتی که هیچ معبود راستینی جز او نیست؛ فرمانروای منزه و سالم از هر عیب و نقص؛ ایمنیبخش، نگهبان، توانای شکستناپذیر، جبار و متکبر؛ الله از شرکی که به او میآورند، پاک و منزه است. اوست الله، آفریننده، نوساز و صورتگر؛ بهترین نامها از آنِ اوست. آن چه در آسمانها و زمین است، او را بهپاکی یاد میکند. و او، توانای شکستناپذیر و حکیم است»
و در این اختلاف کردهاند که آیا کلمه(الله) اسم جامد است یا مشتق؟ و صحیحترین قول این است که اسم(الله) مشتق است.
ابنجریر میگوید: «براساس آنچه از ابنعباس برای ما روایت کرده است (الله یعنی خداوندی که إله و معبود همه آفریدههایش میباشد.» [۵۴]
سیبویه از خلیل [۵۵]روایت میکند که گفت: اصل کلمهی الله «إله» بر وزن «فِعال» سپس به جای همزه، ألف و لام قرار داده شده است.
سیبویه میگوید: مثل الناس که اصل آن أناس [۵۶]بوده است.
کسائی [۵۷]و فرّاء [۵۸]میگویند:
«اصل آن الإله بوده است، همزه را حذف کردهاند و لام اول را در دوّم ادغام کردند.» [۵۹]
بنابراین قول صحیح این است که کلمهی الله از ألِهَ مشتق شده است و ألِهَ الرجل یعنی هنگامی که پرستش کرد، چنان که ابنعباس اینگونه میخواند: ﴿وَيَذَرَكَ وَءَالِهَتَكَۚ﴾یعنی عبادت تو . [۶۰]و اصل آن الإِلَهُ بوده که به معنای معبود است همزه را که «فاء» کلمه است حذف کردند.
آن گاه لام که «عين» کلمه است با لام تعریف ادغام گردید سپس یکی بر دیگری ادغام شد و آن وقت در لفظ یک لام تشدید دار در کلمه باقی ماند و برای تعظیم تفخیم شد سپس گفته شد: الله.
حافظ ابنقیم میگوید: «قول صحیح این است که اصل کلمهی «الله» الإلهُ بوده است چنان که سیبویه و جمهور اصحاب او چنین گفتهاند و اسم «الله» معانی همه اسمهای حسنی و صفات والای الهی را در بر دارد.» [۶۱]
همچنین ابنقیم میگوید: سهیلی [۶۲]و استادش ابوبکر بن العربی [۶۳]گمان کردهاند: اسم «الله» مشتق نیست چون اشتقاق مستلزم مادهای است که اسم از آن مشتق شود، اسم خداوند قدیم است و قدیم مادهای ندارد بنابراین اشتقاق غیرممکن است، تردیدی نیست که اگر منظور از اشتقاق این مفهوم باشد که از اصلی دیگر گرفته شده، این باطل است، اما کسانی که گفتهاند کلمهی «الله» مشتق است منظورشان این مفهوم نبوده است، بلکه آنها منظورشان این بوده که این اسم بر یکی از صفات خداوند که الوهیت است دلالت مینماید؛ مثل سایر اسمای حسنی همچون علیم، قدیر، رحیم، غفور، سمیع و بصیر، که تردیدی نیست که این نامها از مصادر خود مشتق شدهاند و قدیم هستند و قدیم مادهای ندارد که از آن گرفته شود، افرادی که میگویند کلمه «الله» مشتق است همان پاسخ را میدهند و پاسخ این است که منظور ما از اشتقاق این است که کلمه با مصادر خود در لفظ و معنا برابر است نه این که همچون فرع از یک اصل گرفته شده است و این که نحویها مصدر و مشتق را اصل و فرع نامیدهاند به معنای آن نیست که یکی از دیگری به وجود آمده بلکه منظور این است که یکی، دیگری را در بر دارد.» [۶۴]
و ابنقیم برای این اسم شریف ده خصوصیت لفظی بیان کرده و سپس میگوید: «اما خصوصیتهای معنوی آن چنین است که عالمترین آفریده نسبت به آن یعنی پیامبر جدر مورد آن میگوید: «نمیتوانم تو را آنگونه که هستی بستایم، تو آنگونه هستی که خودت خود را ستودهای» [۶۵]و چگونه میتوان خصوصیتهای اسمی را بهطور کامل برشمرد که مسمّای آن دارای کمال، مدح و ستایش میباشد و هر ستایشی، هر مجد و بزرگی، هر جلال و اکرامی، هر عز و جمالی، هر خیر، احسان، نیکی، جود، فضل و لطفی از اوست و به او بر میگردد.
این اسم بر هرکم و اندکی گفته شود آن را زیاد میگرداند، به هنگام هر خوف و هراسی گفته شود آن را دور مینماید و هیچ مصیبتی نیست مگر اینکه با آن از بین برود، هیچ غمی نیست مگر با آن رفع شود، هر تنگی و ضیقی را بگشاید، هر ضعیفی به آن پناه ببرد نیرو گیرد، هر ناتوانی به آن دست یازد توانگر شود، هر فقیری را غنی کند، هر وحشتزدهای با این اسم آرام گیرد، هر شکستخوردهای با آن پیروز شود، هر درماندهای با آن از درماندگی رهایی یابد و هر آواره با آن پناه مییابد.
پس آن اسمی است که سختیها به وسیلهی آن دور میشوند، برکتها با آن نازل میگردند، در موقع شکست خوردن او صدا زده میشود. دعاها با آن اجابت میشوند، بدیها به وسیلهی آن دور و خوبیها فراهم و جلب میگردند.
و آن اسمی است که آسمانها و زمین با آن برپا هستند و کتابها با آن نازل شدهاند و پیامبران با آن فرستاده شدهاند، آئینها با آن مقرر گشتهاند، حدود با آن اقامه گردیده و با آن جهاد فرض شده است، با همین اسم مردمان به دو گروه خوشبختان و بدبختان تقسیم شدهاند، با همین اسم قیامت میشود و ترازوهای دادگری گذاشته میشوند و صراط ایجاد میشود، بازار بهشت و جهنم برپا میگردد، با همین اسم خداوندِ جهانیان، پرستش و ستایش میشود و بهحق همین اسم پیامبران مبعوث شدهاند، از همین اسم در قبر و روز رستاخیز پرسیده میشود، با همین اسم مخاصمه و برای داوری مراجعه میشود و دشمنی و دوستی برای همین اسم است، هرکس آن را بداند و حق آن را ادا کند خوشبخت میشود، هر کس آن را نداند و حق آن را به جا نیاورد بدبخت میشود، پس این اسم راز آفرینش و امر است، آفرینش و فرمان با آن برپا هستند و به آن برمیگردند.
به آن امر شده، به سوی آن و برای آن امر شده و آفرینش انجام گرفته است و هر آفرینش، فرمان، پاداش و عقابی از آن آغاز شده و به آن برمیگردد و همه چیز به مقتضای آن است، ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ﴾[آل عمران: ۱۹۱] «ای پروردگار ما! این را بیهوده نیافریدهای؛ تو پاکی. پس ما را از عذاب دوزخ محافظت بفرما.» تا آخر سخن ابنقیم / [۶۶].
(الرحمن الرحيم) ابنکثیر میگوید: «دو اسم مشتق هستند از الرحمه که به صورت مبالغه ذکر شدهاند و مبالغهی «رحمان» از رحیم بیشتر است.
ابنعباس میگوید: «این دو اسم دارای معانی بلندی است که یکی از دیگری مفهوم گستردهتری دارد، [۶۷]یعنی دارای رحمت شامل و گسترده». وهمچنین ابنمبارک میگوید: «رحمان وقتی از او خواسته شود، میدهد و رحیم اگر از او خواسته نشود خشمگین میگردد.» [۶۸]
میگویم در این مفهوم به سخن ابنعباس اشاره شده است چون رحمت خداوند بر خشم او چیره است، بنابراین معنای رحمان از معنای رحیم گستردهتر است. همچنان که اضافه شدن بناء و ساختار کلمه، بیانگر این قضیه است.
ابوعلی فارسی [۶۹]میگوید: «الرحمن: اسمی عام است که همهی انواع رحمت را شامل میشود و مختص خداوند است اما رحیم یعنی با مؤمنان مهربان است.»
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَكَانَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَحِيمٗا﴾[الأحزاب: ۴۳]. [۷۰]«و(الله) نسبت به مؤمنان بسیار مهربان است». و بعضی از سلف نیز همین را گفتهاند.
اما این اشکال پیش میآید که خداوند میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ﴾[البقرة: ۱۴۳]. «بیگمان الله نسبت به مردم، بخشاینده و مهربان است.»
و پیامبر جمیگوید: «رحمان دنیا و رحیم هر دو جهان» [۷۱]
پس صحیح همان است که ابن قیم میگوید: «الرحمان» بر صفتی دلالت میکند که قائم بر خداوند است و رحیم بر تعلق گرفتن آن به کسی که مورد مرحمت قرار میگیرد دلالت مینماید، پس اوّلی برای وصف است و دومی برای فعل.
و اولی بیانگر این است که رحمت صفت خداوند است و دومی بر این دلالت مینماید که خداوند با رحمت خویش بر خلق و آفریدههایش رحم میکند، برای آن که این مطالب را بهتر بفهمیم باید در این فرمودهی الهی تأمل کنیم که میفرماید: ﴿وَكَانَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَحِيمٗا﴾[الأحزاب: ۴۳]. ﴿إِنَّهُۥ بِهِمۡ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ﴾[التوبة: ۱۱۷] «همانا الله نسبت به آنان بخشایندهی مهرورز و مهربان است». و هرگز «رحمان بهم» نیامده بنابراین فهمیده میشود که «رحمن» یعنی موصوف به رحمت و «رحیم» کسی است که با رحمت خویش رحم مینماید و «الرحمن الرحیم» دو صفت خداوند هستند.
اما اعتراض شده که اسم رحمان بدون آن که تابع اسمی قبل از خودش باشد آمده است. خداوند متعال میفرماید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥﴾[طه: ۵]. «(او) پروردگار گستردهمهر و رحمان است که بر عرش قرار گرفت».
پس رحمان اسم عَلم است چگونه صفت قرار میگیرد؟
ابن قیم در پاسخ این اشکال میگوید: «اسمهای خداوند هم اسم هستند و هم صفت. و بر صفات کمال خداوند دلالت مینمایند پس اسم بودن و صفت بودن منافاتی با هم ندارند، بنابراین «الرحمان» اسم و همچنین صفت خداوند است و با اسم بودن آن منافاتی ندارد از این جهت که صفت است تابع اسم الله قرار میگیرد و از آن جهت که اسم است بدون تابع در قرآن آمده است. و از آن جا که این اسم مختص خداوند است آمدن آن به صورت مفرد بدون تابع بجا و درست است، همان طور که اسم «الله» بدون تابع میآید و این با دلالت بر صفت رحمت منافاتی ندارد مانند اسم «الله» که بر صفت الوهیت دلالت میکند. هیچگاه تابع اسمی دیگر قرار نگرفته بلکه دیگر اسمها و کلمهها تابع آن میشوند. برخلاف علیم، قدیر، سمیع، بصیر و امثال آن، که اینها به تنهایی نمیآیند اما تابع قرار میگیرند». [۷۲]
میگویم: این سخنش که اسم «الله» هیچگاه، طوری نیامده که تابع غیر از خودش باشد صحیح نیست ، زیرا در این فرمودهی الهی که ﴿إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ١ ٱللَّهِ ٱلَّذِي لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ﴾[إبراهیم: ۱-۲] «تا مردم را به فرمان پروردگارشان از تاریکیها بهسوی نور و راه پروردگار توانا، چیره و ستوده، بیرون آوری و بهسوی راه الله، ذاتی که آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ اوست». براساس قرائت جرّ کلمهی «الله» تابع قبل از خود است، اما پاسخ این اشکال در سخن ابن قیم آمده است و آن چه در مورد اسم «الرحمان» گفته شد در این جا گفته میشود. [۷۳]
(کتاب التوحید) کتاب مصدر كَتَبَ، يكتُبُ كِتَاباً و كِتَابَةً و كَتْبَاً است و به مفهوم جمع شدن است چنان که میگویند تَکتَّبَ بنو فلان یعنی گرد هم آمدند و جمع شدند. و کتیبه به دستهی اسبها گفته میشود. والكتابة: نوشتن با قلم را کتابت میگویند چون حروف و کلمات جمع میشوند. و کتاب را کتاب مینامند چون مطالبی را که برای آن نوشته شده جمع کرده است، چنان که افراد زیادی در این مورد همین را گفتهاند. [۷۴]
توحید مصدر فعل وَحَّدَ، يُوَحِّدُ تَوحيداً است یعنی آن را یکی قرار داد [۷۵]و دین اسلام توحید نامیده شده چون مبنای آن این است که خداوند در فرمانروایی و کارهایش یکی است و شریکی ندارد، در ذات و صفاتش و در الوهیت و عبادت خود همتا و مثلی ندارد و توحیدی که پیامبران از سوی خدا آوردهاند به همین سه نوع تقسیم میشود که این سه نوع با یکدیگر ملازماند و از همدیگر جدا نمیشوند و اگر کسی نوعی از آن را انجام دهد و نوعی دیگر را محقق نکند توحید را به صورت کمال مطلوب محقق نکرده است. و میتوانیم بگوییم توحید بر دو نوع است: توحید در شناخت و اثبات که توحید ربوبیت، اسماء و صفات است. و توحید در طلب و قصد، که توحید الوهیت و عبادت است، این را شیخالاسلام [۷۶]و ابن قیم [۷۷]گفتهاند و دیگران نیز به مفهوم آن اشاره کردهاند.
نوع اول: توحید ربوبیت و مُلک است و آن یعنی اقرار کردن به این که خداوند پروردگار،مالک، آفریننده و روزی دهندهی همه چیز است، او زنده میکند و میمیراند، سود دهنده و زیاندهنده همه اوست و تنها او دعا را اجابت میکند، فرمان و حکم تماماَ از آن اوست. و خیر همه در دست اوست، بر هر چه بخواهد تواناست [۷۸]در این امور شریکی ندارد. و ایمان به قضا و قدر نیز از جملهی همین توحید است اما برای مسلمان شدن، این توحید بهتنهایی کافی نیست بلکه در کنار این باید توحید الوهیت را که لازمهی توحید ربوبیت است محقق نماید، چون خداوند متعال از مشرکین حکایت میکند که آنان به این نوع توحید اقرار میکردند. خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلۡ مَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أَمَّن يَمۡلِكُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَمَن يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ وَيُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتَ مِنَ ٱلۡحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۚ فَسَيَقُولُونَ ٱللَّهُۚ فَقُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ٣١﴾[یونس: ۳۱]. «بگو: چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی میدهد یا چه کسی مالک و آفریدگار گوش و چشمهاست و چه کسی زنده را از مرده و مرده را از زنده پدید میآورد و چه کسی به تدبیر امور میپردازد؟ خواهند گفت: الله. پس بگو: آیا تقوا پیشه نمیکنید؟»
و میفرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ﴾[الزخرف: ۸۷] «و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آنها را آفریده است، به طور قطع میگویند: «الله».
و میفرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَحۡيَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِ مَوۡتِهَا لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ﴾[العنکبوت: ۶۳]. «و اگر از آنان بپرسی: چه کسی از آسمان آبی فرو فرستاد و بهوسیلهی آن زمین مرده را زنده ساخت، بهطور قطع پاسخ میدهند: «الله».»
و میفرماید: ﴿أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ﴾[النمل: ۶۲]. «آیا(معبودان باطل بهترند یا) ذاتی که دعای درمانده را آنگاه که او را بخواند، اجابت میکند»
آنها میدانستند که همهی این کارها در دست خداوند یگانه است که شریکی ندارد، اما با وجود این مسلمان قرار نگرفتند، بلکه خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ١٠٦﴾[یوسف: ۱۰۶]. «بیشترشان به الله ایمان نمیآورند و فقط مشرکند.»
مجاهد در مورد این آیه میگوید: ایمان آنها به خدا اینگونه بود که میگفتند: خداوند ما را آفریده و به ما روزی میدهد و ما را میمیراند، اما این ایمان، با شریک قرار دادن دیگری با خداوند در عبادت، همراه بود. [روایت ابن جریر و ابن ابیحاتم]. [۷۹]
از ابنعباس و عطاء و ضحّاک مثل این روایت شده است. [۸۰]پس روشن شد که کافران خداوند را میشناسند و ربوبیت، مالکیت و قهر او را میدانند و نیز او را عبادت میکردند و بعضی از عبادات همچون حج، صدقه، ذبح، نذر و دعا به هنگام درماندگی را خالصانه برای او انجام میدادند و ادعا می کردند که آنان بر آئین ابراهیم - ÷- هستند. آن گاه خداوند این آیه را نازل کرد و فرمود: ﴿مَا كَانَ إِبۡرَٰهِيمُ يَهُودِيّٗا وَلَا نَصۡرَانِيّٗا وَلَٰكِن كَانَ حَنِيفٗا مُّسۡلِمٗا وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٦٧﴾[آل عمران: ۶۷]. «ابراهیم، نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه حنیف(حقگرا) و مسلمان بود و از مشرکان نبود». بعضی از مشرکین به زنده شدن پس از مرگ، حساب و کتاب ایمان داشتند و بعضی به تقدیر ایمان و باور داشتند، چنان که زهیر میگوید:
یؤخّر فیوضع في کتاب فیدّخر
لیومالحساب او یعجّل فینتقم
[۸۱]
به تأخیر انداخته میشود و در کتابی برای روز حساب ثبت و ذخیره میشود یا به تأخیر انداخته نمیشود و زود انتقام گرفته میشود.
و عنتره [۸۲]میگوید:
يا عَبلُ أين عن الـمنيّة مهرب
إن كان ربّي فيالسماء وقضاها
ای عبل، کجا میتوان از مرگ فرار کرد وقتی پروردگارم در آسمان در قضا و قدر آن را مشخص کرده است.
و مثل این در اشعارشان به چشم میخورد، پس باید هر عاقلی نگاه کند و بررسی کند که چه چیزی سبب شد تا خون آنها ریخته شود؛ زنان و فرزندانشان اسیر شوند و اموال آنها با وجود این اقرار و معرفت مباح قرار داده شود. همه اینها به خاطر آن بود که آنان در توحید عبادت که معنای «لا إله إلا الله» است شریک قرار میدادند.
نوع دوم: توحید أسماء و صفات و آن یعنی اقرار کردن به این که خداوند به هر چیزی دانا و بر هر کاری تواناست، او زندهی پایدار است که خواب و چُرت او را فرا نمیگیرد، خواست او نافذ و حکمت او رسا است، او شنوای بیناست، رئوف و مهربان است، بر بالای عرش استواء دارد، بر ملکش تسلط دارد و همانا او ﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَيۡمِنُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَكَبِّرُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٢٣﴾[الحشر: ۲۳]. «اوست الله، ذاتی که هیچ معبود راستینی جز او نیست؛ فرمانروای منزه و سالم از هر عیب و نقص؛ ایمنیبخش، نگهبان، توانای شکستناپذیر، جبار و متکبر؛ الله از شرکی که به او میآورند، پاک و منزه است.»
و دیگر اسمای حسنی و صفات والای خداوند.
و این هم برای مسلمان بودن کافی نیست، بلکه همراه با آن باید لازمهی آن را که توحید ربوبیت و الوهیت است محقق کرد و کافران به این نوع توحید نیز اقرار میکردند گرچه بعضی از آنها از روی نادانی یا عناد منکر آن بودند، چنان که گفتند: ما رحمانی جز رحمان یمامه نمیشناسیم، آنگاه خداوند در مورد آنها آیه نازل کرد که ﴿وَهُمۡ يَكۡفُرُونَ بِٱلرَّحۡمَٰنِۚ﴾[الرعد: ۳۰]. «در آن حال که آنان به رحمان کفر میورزند»
حافظ ابنکثیر [۸۳]میگوید: «ظاهراً این انکار آنها از روی تعصب، لجاجت و عناد بود، چون در بعضی از اشعار جاهلیت خداوند رحمان نامیده شده است. شاعر میگوید:
«............................................ وما یشأ الرحمن یعقد ویُطلق [۸۴]
آنچه خداوند رحمان بخواهد باز و بسته میشود.
و شاعر دیگری میگوید:
«................................................ ألا قَضَبَ الرحمنُ ربی یمینَهَا» [۸۵]
پروردگار من که رحمان است دستش را قطع کند.
این دو شاعر زمان جاهلیت بودهاند.
همچنین زهیر میگوید:
فلا تكتمنَّالله ما في نفوسكم
ليخفَی ومهما يُكتَمِ اللهُ يعلم
[۸۶]
آن چه در دل دارید از خداوند آن را پنهان نکنید و هرچند پنهان کنید خداوند میداند.
میگویم: در این جا به انکار توحید اشاره نشده است جز این که فقط اسم رحمان را انکار کردند و اگر آنها منکر اسماء و صفات میبودند در این توحید با پیامبر جمخالفت میکردند، همانطور که در توحید الوهیت با ایشان جمخالفت کردند و گفتند: ﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ٥﴾[ص: ۵].
«آیا (همۀ) معبودان را یک معبود قرار داده است؟ بیگمان این چیز عجیبی است».
بهخصوص که سورههای مکی مملو از این توحید هستند.
نوع سوم: توحید الوهیت که بر خالص کردن بندگی برای خدا مبتنی است، یعنی محبّت، ترس، امید، توکل، رغبت و دعا، خالصانه برای خداوند یگانه باشد.
و بر اساس آن باید همه عبادتها به صورت ظاهری و باطنی فقط و تنها برای خداوند انجام شود و جایز نیست برای کس دیگری غیر از او انجام شود. نه برای فرشتهای مقرّب و نه پیامبری که از سوی الله فرستاده شده است، چه برسد به این که برای کسی دیگر انجام شود.
و فرمودهی الهی: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥﴾[الفاتحة: ۵]. «تنها تو را میپرستم و تنها از تو مدد میجوئیم» آن را در بر دارد.
و فرمودهی الهی ﴿فَٱعۡبُدۡهُ وَتَوَكَّلۡ عَلَيۡهِۚ وَمَا رَبُّكَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ﴾[هود: ۱۲۳]. «پس او را عبادت و پرستش کن و بر او توکل نما و پروردگارت از کردارتان غافل نیست». ﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُلۡ حَسۡبِيَ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُۖ وَهُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ١٢٩﴾[التوبة: ۱۲۹]. «پس اگر (از ایمان و عمل صالح) رویگردان شوند، بگو: الله برایم کافی است؛ هیچ معبود برحقی جز او وجود ندارد؛ بر او توکل نمودم؛ و او پروردگار عرش بزرگ است».
﴿رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا فَٱعۡبُدۡهُ وَٱصۡطَبِرۡ لِعِبَٰدَتِهِۦۚ هَلۡ تَعۡلَمُ لَهُۥ سَمِيّٗا٦٥﴾[مریم: ۶۵]. «پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست؛ پس او را عبادت و پرستش کن و بر عبادتش شکیبا باش. آیا همانند و همتایی برایش سراغ داری»؟
و فرمودهی الهی ﴿عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ﴾[هود: ۸۸]. [هود: ٨٨] «بر او توکل نمودم و بهسوی او باز میگردم.»
﴿وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱلۡحَيِّ ٱلَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِهِۦۚ وَكَفَىٰ بِهِۦ بِذُنُوبِ عِبَادِهِۦ خَبِيرًا٥٨﴾[الفرقان: ۵۸]. «و بر پروردگار همیشه زندهاى توکل نما که هرگز نمىمیرد و او را همراه با ستایش، به پاکی یاد کن. و همین بس که او به گناهان بندگانش آگاه است». و فرمودهی خداوندی که میفرماید: ﴿وَٱعۡبُدۡ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأۡتِيَكَ ٱلۡيَقِينُ٩٩﴾[الحجر: ۹۹]. «و تا زمانی که مرگت فرا رسد،پروردگارت را عبادت و پرستش کن»[ الحجر: ٩٩]
همهی این آیات توحید را در بر دارند و به آن اشاره مینمایند.
و این نوع توحید اول، آخر، ظاهر و باطن دین است و اولین و آخرین دعوت پیامبران و معنی لا إله إلاالله است و إله یعنی کسی که از روی محبت، هراس، بزرگداشت و تعظیم عبادت میشود، آفریدهها برای همین توحید آفریده شدهاند و پیامبران برای همین توحید فرستاده شدهاند و کتابها برای بیان همین توحید نازل شدهاند، بر اساس این توحید مردم به کافر، مؤمن و بهشتیان خوشبخت و دوزخیان بدبخت تقسیم شدهاند. خداوند متعال میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ٢١﴾[البقرة: ۲۱]. «ای مردم! پروردگارتان را پرستش کنید؛ همان ذاتی که شما و پیشینیانتان را آفریده است. باشد که پرهیزکار گردید».پس این اولین فرمان در قرآن است.
و خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَقَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۚ﴾[المؤمنون: ۲۳]. «و نوح را بهسوی قومش فرستادیم؛ گفت: ای قوم من! الله را عبادت کنید که معبود برحقی جز او ندارید؛»
پس این دعوت اولین پیامبری است که بعد از پدید آمدن شرک انجام شد.
و هود به قومش گفت: ﴿ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۚ﴾[الأعراف: ۶۵].
«ای قوم من! الله را بپرستید، که جز او معبودی (راستین) برای شما نیست».
و صالح به قومش گفت: ﴿ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥۖ﴾[هود: ۶۱]. و شعیب به قومش گفت: ﴿ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥۖ﴾[الأعراف: ۸۵].
و ابراهیم ÷به قومش گفت: ﴿إِنِّي وَجَّهۡتُ وَجۡهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِيفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٧٩﴾[الأنعام: ۷۹]. «من، از روی اخلاص و گرایش به توحید به سوی کسی روی میآورم که آسمانها و زمین را پدید آورده است و من، جزو مشرکان نیستم».
و میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ٢٥﴾[الأنبیاء: ۲۵]. «و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر این که به او وحی کردیم که هیچ معبود برحقی جز من وجود ندارد؛ پس مرا عبادت و پرستش کنید».
و میفرماید: ﴿وَسَۡٔلۡ مَنۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رُّسُلِنَآ أَجَعَلۡنَا مِن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ءَالِهَةٗ يُعۡبَدُونَ٤٥﴾[الزخرف: ۴۵]. «از پیامبرانی که پیش از تو فرستادهایم، بپرس: آیا معبودانی جز پروردگار رحمان برای پرستش قرار دادهایم»؟
و میفرماید: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ٥٦﴾[الذاریات: ۵۶]. «و جن و انس را نیافریده ام، مگر براى اینکه مرا بندگى کنند»
و هرقل وقتی از ابوسفیان در مورد پیامبر جمیپرسید به او گفت: (پیامبر) به شما چه میگوید؟ ابوسفیان گفت: او میگوید: «خدا را بپرستید و چیزی را شریک او نکنید و آن چه پدرانتان میگویند آن را رها کنید». [۸۷]
پیامبر جبه معاذ سگفت: «تو نزد قومی از اهل کتاب میروی، اولین چیزی که باید آنان را به سوی آن دعوت دهی گواهی دادن به این است که هیچ معبود بهحقی جز الله نیست». [۸۸]و در روایتی آمده است: «تا آنان خدا را یکی بدانند» [۸۹]و این توحید، اولین وظیفهی مکلف است، نظر کردن و یا قصد برای نظر کردن و یا شک کردن در مورد خداوند نیست چنانکه آنهایی که کتاب و حکمت را که پیامبر با آن مبعوث شده را درک نکردهاند چنین سخنی میگویند ، پس توحید اولین و آخرین وظیفه و فریضه است و اولین چیزی است که انسان بهوسیلهی آن وارد بهشت میشود و آخرین چیزی است که با آن از دنیا میرود، چنان که پیامبر جفرمود: «هر کسی آخرین سخنش لا إلهَ إلاَّ الله باشد به بهشت میرود» [۹۰]که این حدیث صحیح است.
و فرمود: «فرمان یافتهام تا با مردم بجنگم تا وقتی که گواهی دهند که هیچ معبود بهحقی جز الله نیست و محمد فرستادهی خداوند است» [متفقعلیه] [۹۱]و قرآن با تمام وضوح این نوع توحید را بیان کرده و آن را تکرار نموده و مثالهایی برای آن بیان کرده است، بهگونهای که در هر سورهای از قرآن به این نوع توحید اشاره شده است. این نوع توحید را توحید الوهیت مینامند چون بر اخلاص و بندگی برای خدا مبتنی است و بر اساس محبت شدید و تنها دوست داشتن خداوند است و این مستلزم اخلاص عبادت میباشد.
همچنین آن را توحید عبادت [۹۲]،توحید اراده و قصد مینامند. چون به معنای انجام دادن اعمال به قصد، همراه اخلاص کامل برای خداوند یکتا است. و همچنین آن را توحید عمل مینامند چون مبتنی بر انجام دادن عمل فقط برای خداوند میباشد. خداوند متعال میفرماید: ﴿فَٱعۡبُدِ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّينَ٢ أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ﴾[الزمر: ۲-۳]. «پس الله را در حالی عبادت و پرستش کن که دین و عبادت را ویژهی او میدانی. هان! دین و عبادت خالص(و تهی از شرک) از آنِ الله است».
و میفرماید: ﴿قُلۡ إِنِّيٓ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّينَ١١ وَأُمِرۡتُ لِأَنۡ أَكُونَ أَوَّلَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ١٢ قُلۡ إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ١٣ قُلِ ٱللَّهَ أَعۡبُدُ مُخۡلِصٗا لَّهُۥ دِينِي١٤ فَٱعۡبُدُواْ مَا شِئۡتُم مِّن دُونِهِۦۗ﴾[الزمر: ۱۱-۱۵]. «بگو: من دستور یافتهام که الله را مخلصانه و در حالی عبادت کنم که دین و عبادت را ویژهی او میدانم. و فرمان یافتهام که نخستین مسلمانِ(این امت) باشم. بگو: اگر از پروردگارم نافرمانی کنم، از عذاب روزی بزرگ میترسم. بگو: الله رامخلصانه ودرحالی پرستش میکنم که عبادتم را خاص او میگردانم. و شما هر چه جز او میخواهید، بپرستید».
تا این که میفرماید: ﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا رَّجُلٗا فِيهِ شُرَكَآءُ مُتَشَٰكِسُونَ وَرَجُلٗا سَلَمٗا لِّرَجُلٍ هَلۡ يَسۡتَوِيَانِ مَثَلًاۚ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٢٩﴾[الزمر: ۲۹]. «الله، مثالی زده است؛ مردی را مثال زده که بردهی تعدادی شریک است که پیوسته دربارهاش مشاجره میکنند؛ همچنین مردی را مثال زده که تنها بردهی یک نفر است. آیا وضعیت این دو، یکسان است؟ الحمدلله(که حجت بر آنان تمام شد). ولی بیشترشان نمیدانند».
تا این که میفرماید: ﴿قُلۡ أَفَرَءَيۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَنِيَ ٱللَّهُ بِضُرٍّ هَلۡ هُنَّ كَٰشِفَٰتُ ضُرِّهِۦٓ أَوۡ أَرَادَنِي بِرَحۡمَةٍ هَلۡ هُنَّ مُمۡسِكَٰتُ رَحۡمَتِهِۦۚ﴾[الزمر: ۳۸]. « بگو آیا دربارهی معبودانی که جز الله میپرستید، هیچ اندیشیدهاید که اگر الله زیانی برای من بخواهد، آیا آنها میتوانند زیان و آسیب او را از من دور کنند یا اگر رحمت و بخشایشی برای من بخواهد، آیا آنها میتوانند رحمتش را از من باز دارند؟».
تا این که میفرماید: ﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُفَعَآءَۚ قُلۡ أَوَلَوۡ كَانُواْ لَا يَمۡلِكُونَ شَيۡٔٗا وَلَا يَعۡقِلُونَ٤٣ قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ﴾[الزمر: ۴۳-۴۴]. «آیا شفیعان و واسطههایی به جای الله برگزیدهاند؟ بگو: اگر چه واسطههایتان، هیچکاری نتوانند انجام دهند و عقل و خردی هم نداشته باشند(باز هم آنان را واسطه قرار میدهید؟) بگو: همهی شفاعت و میانجیگری در اختیار الله است».
تا این که میفرماید: ﴿وَأَنِيبُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّكُمۡ وَأَسۡلِمُواْ لَهُۥ مِن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَكُمُ ٱلۡعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ٥٤﴾[الزمر: ۵۴]. «و به سوی پروردگارتان روی بیاورید و فرمانبردارش شوید، پیش از آن که عذاب الهی به سراغتان بیاید و آنگاه یاری نشوید».
تا این که میفرماید: ﴿قُلۡ أَفَغَيۡرَ ٱللَّهِ تَأۡمُرُوٓنِّيٓ أَعۡبُدُ أَيُّهَا ٱلۡجَٰهِلُونَ٦٤ وَلَقَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٦٥ بَلِ ٱللَّهَ فَٱعۡبُدۡ وَكُن مِّنَ ٱلشَّٰكِرِينَ٦٦﴾[الزمر: ۶۴-۶۶]. «بگو: ای جاهلان! آیا به من دستور میدهید که غیر الله را بندگی و پرستش کنم؟ و بهراستی به تو و به پیامبران پیش از تو وحی شده که اگر شرک بورزی، بهطور قطع عملت نابود و تباه میشود و از زیانکاران میگردی. بلکه الله را عبادت کن و از سپاسگزاران باش».
تمام این سوره به توحید دعوت و فرمان میدهد و به شبهات و اشکالات پاسخ میدهد، در آن نعمتهای پایداری که خداوند برای اهل توحید فراهم نموده بیان شدهاند و عذاب دردناکی که برای مخالفان توحید آماده شده در آن ذکر گردیده است.
و همه سورههای قرآن بلکه هر آیهای به این توحید فرا میخواند و به آن شهادت میدهد و مفهوم آن را در بر دارد. چون قرآن از خداوند، نامها، صفات و کارهایش سخن میگوید که این توحید ربوبیت و توحید صفات است که مستلزم توحید الوهیت میباشد و آن را در بر دارد. و یا این که خداوند به این فرا میخواند که تنها او پرستش شود و بندگان از عبادت دیگران دست بردارند وفقط متوجه او باشند. و یا به انواع عبادتها فرمان میدهد و از مخالفتها نهی میکند، و این توحید الوهیت و عبادت است که مستلزم دو نوع دیگر توحید میباشد و آن دو نوع را نیز در بر دارد. و یا این که خداوند در قرآن خبر میدهد که چگونه اهل توحید و فرمانبرداران را گرامی میدارد و در دنیا با آنان چه میکند و چگونه در آخرت آنها را اکرام کرده و گرامی میدارد این پاداش توحید و [یگانه دانستن] خداوند است.
و یا این که آیات قرآنی از مشرکین و از عذابهایی که در دنیا بدان گرفتار شدهاند و از عذابهایی که در قیامت گرفتار آن خواهند شد خبر میدهد، این سزای کسی است که از حکم توحید بیرون رود. [۹۳]
و این توحید حقیقت دین اسلام است که خداوند از کسی جز آن را نمیپذیرد، چنان که پیامبر جفرموده است: «اسلام بر پنج چیز بنا شده، گواهی دادن به این که هیچ معبود بهحقی جز الله نیست، محمد پیامبر خداست، بر پا داشتن نماز، پرداختن زکات، روزه گرفتن ماه رمضان و حج خانهی کعبه» [بخاری و مسلم]. [۹۴]
پس پیامبر جخبر داده که اسلام بر این پنج پایه بنا شده است که اینها از اعمال هستند. و این دلالت مینماید که اسلام یعنی عبادت خداوند که هیچ شریکی ندارد با انجام آن چه خداوند امر نموده، پرهیز از آن چه نهی کرده و خاص نمودن این اعمال برای خدا.
و این امر همهی عبادتها را شامل میشود که باید همه چیز خالصانه و فقط برای خدا انجام شوند پس هر کسی در این عبادت کسی دیگر را با خدا شریک کند مسلمان نیست.
از جمله این عبادتها محبت است پس هر کسی چیزی را در محبتی که فقط شایستهی خداوند است بین او شخصی دیگر شریک قرار داد مشرک است، همانطور که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ﴾[البقرة: ۱۶۵]. «بعضی از مردم، معبودانی غیر از الله بر میگزینند که آنها را همانند الله دوست میدارند؛ ولی مؤمنان، الله را بیشتر دوست دارند».
تا این که میفرماید: ﴿وَمَا هُم بِخَٰرِجِينَ مِنَ ٱلنَّارِ﴾[البقرة: ۱۶۷]. «و آنان، از دوزخ خارج نخواهند شد».
و از آن جمله توکل است، پس نباید در آن چه فقط در حیطهی توانایی خداوند است بر کسی غیر از خدا توکل کرد. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾[المائدة: ۱۱]. «و مؤمنان باید بر الله توکل کنند». و میفرماید: ﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١٠﴾[المجادلة: ۱۰].
«و مؤمنان باید بر الله توکل کنند». و توکل کردن بر غیر از خدا (در آنچه همهی امورات به دست اوست) شرک اصغر باشد.
و از آن جمله ترس و هراس است، پس نباید انسان از کسی غیر از خدا ترس پنهانی داشته باشد ومعنی ترس پنهانی آن است که: بنده بترسد کسی غیر از الله با خواست و ارادهی خود چیز ناخوشایندی به او برساند اگر هم غیر مستقیم باشد. این شرک اکبر است، چون اعتقاد به این است که سود و زیان را غیر از خدا کس دیگری میرساند، خداوند متعال میفرماید: ﴿فَإِيَّٰيَ فَٱرۡهَبُونِ﴾[النحل: ۵۱]. «پس تنها از من بترسید».و میفرماید: ﴿فَلَا تَخۡشَوُاْ ٱلنَّاسَ وَٱخۡشَوۡنِ﴾[المائدة: ۴۴]. «پساز مردم نترسید و از من بیم داشته باشید».و میفرماید: ﴿وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن يُرِدۡكَ بِخَيۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦۚ يُصِيبُ بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ١٠٧﴾[یونس: ۱۰۷] «و اگر الله گزند و آسیبی به تو برساند، هیچکس جز او نمیتواند آن را برطرف کند و اگر برایت ارادهی خیر و نیکی نماید، هیچکس نمیتواند فضل و احسانش را بازدارد. آن را به هر که از بندگانش بخواهد، مىرساند. و او، آمرزندهی مهربان است».
و از آن جمله امید است. امید داشتن در مورد تحقق چیزی که جز خداوند، توانایی انجام آن را ندارد ، مثل کسانی که مردهها و غیره را به فریاد میخوانند به این امید که نیازشان از سوی آنها برآورده شود. خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِكَ يَرۡجُونَ رَحۡمَتَ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٢١٨﴾[البقرة: ۲۱۸] «همانا کسانی که ایمان آوردهاند و کسانی که هجرت نموده و در راه الله جنگیدهاند، چنین کسانی به رحمت الله امیدوارند؛ و الله، آمرزندهی مهربان است».علی سمیگوید: بنده باید به هیچ کس جز پروردگارش امید نداشته باشد. [۹۵]
و از جمله عبادتها، نماز، رکوع و سجده است که خداوند متعال میفرماید: ﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢﴾[الکوثر: ۲] و میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱرۡكَعُواْ وَٱسۡجُدُواْۤ وَٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمۡ﴾[الحج: ۷۷] «ای مؤمنان! رکوع و سجده کنید و پروردگارتان را عبادت و پرستش نمایید و کارهای نیک انجام دهید تا رستگار شوید».
و از آن جمله دعا و به فریاد خواندن در مواردی است که کسی جز خدا توانایی آن را ندارد، خواه این به فریاد خواندن و صدا زدن برای طلب شفاعت یا به قصدی دیگر باشد، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا يَمۡلِكُونَ مِن قِطۡمِيرٍ١٣ إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا يَسۡمَعُواْ دُعَآءَكُمۡ وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَكُمۡۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُونَ بِشِرۡكِكُمۡۚ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثۡلُ خَبِيرٖ١٤﴾[فاطر: ۱۳-۱۴] «و آنان که جز الله(به فریاد) میخوانید، مالک پوست نازک هستهی خرما نیز نیستند. اگر آنان را بخوانید، دعا و خواستهی شما را نمیشنوند و اگر بشنوند، پاسختان را نمیدهند و روز قیامت شرک شما را انکار میکنند و هیچکس مانند پروردگار دانا، تو را(از حقایق و فرجام امور) باخبر نمیسازد».
و میفرماید: ﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِي سَيَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ٦٠﴾[غافر: ۶۰] «و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیرم. بیشک آنان که از عبادت من سرکشی میکنند، به زودی خوار و سرافکنده وارد دوزخ خواهند شد». و میفرماید: ﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّكَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٠٦﴾[یونس: ۱۰۶] «و جز الله کسی یا چیزی را مخوان که نه سودی به تو میرساند و نه زیانی که اگر چنین کنی، بهراستی از ستمکاران خواهی بود». و میفرماید: ﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُفَعَآءَۚ قُلۡ أَوَلَوۡ كَانُواْ لَا يَمۡلِكُونَ شَيۡٔٗا وَلَا يَعۡقِلُونَ٤٣ قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ﴾[الزمر: ۴۳-۴۴] «آیا شفیعان و واسطههایی به جای الله برگزیدهاند؟ بگو: اگر چه واسطههایتان، هیچ کاری نتوانند انجام دهند و عقل و خردی هم نداشته باشند (باز هم آنان را واسطه قرار میدهید؟) بگو: همهی شفاعت و میانجیگری در اختیار الله است».
یکی از عبادتها ذبح است، خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ﴾[الأنعام: ۱۶۲-۱۶۳] «بگو همانا نماز و قربانیام و زندگی و مرگ من همه برای خداوند پروردگار جهانیان است که شریکی ندارد». نسک همان ذبح است. [۹۶]
و دیگری نذر است، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلۡيُوفُواْ نُذُورَهُمۡ﴾[الحج: ۲۹] «و به نذر خویش وفا کنند». و میفرماید: ﴿يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ وَيَخَافُونَ يَوۡمٗا كَانَ شَرُّهُۥ مُسۡتَطِيرٗا٧﴾[الإنسان: ۷]. «(همان کسانی که) به نذر (خویش) وفا مینمایند و از روزی که عذابش فراگیر است، میترسند».
و دیگری طواف است، بنابراین باید فقط و تنها پیرامون کعبه طواف شود، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلۡيَطَّوَّفُواْ بِٱلۡبَيۡتِ ٱلۡعَتِيقِ﴾[الحج: ۲۹]. «و پیرامون خانهی کهن طواف نمایند».
و از آن جمله، توبه و بازگشت است و باید فقط به سوی خدا بازگشت و توبه کرد، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَن يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ﴾[آل عمران: ۱۳۵]. «و چه کسی جز الله، گناهان را میبخشد؟».
و میفرماید: ﴿وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ﴾[النور: ۳۱]. «و ای مؤمنان! همه بهسوی الله توبه نمایید تا رستگار شوید».
و از آن جمله ، استعاذه و پناه بردن به خدا در اموری است که جز خدا، کسی توانایی انجام آن را ندارد، خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١﴾[الفلق: ۱]. «بگو: به پروردگار سپیدهدم پناه مىبرم».
و میفرماید: ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١﴾[الناس: ۱]. «بگو: به پروردگار مردم پناه میبرم».
و از جمله عبادتها کمک خواستن و طلب فریادرسی در اموری است که جز خدا کسی توانایی انجام آن را ندارد. خداوند متعال میفرماید: ﴿إِذۡ تَسۡتَغِيثُونَ رَبَّكُمۡ فَٱسۡتَجَابَ لَكُمۡ﴾[الأنفال: ۹]. «آنگاه که از پروردگارتان یاری خواستید و درخواست شما را پذیرفت».
پس هر کسی در این عبادتهایی که مختص خداوند میباشند مخلوقی را شریک کند، مشرک است.
ما بهطور ویژه از این عبادتها نام بردیم چون قبرپرستان این عبادتها را به جای اینکه برای الله انجام دهند برای مردگان انجام میدهند و یا مردهها را بین خود و خداوند واسطه قرار میدهند، هر کس هر عبادتی را برای غیر از خدا انجام دهد و یا غیر از خدا را در عبادت شریک کند، مشرک است، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ﴾[النساء: ۳۶]. «و الله را پرستش کنید و چیزی را با او شریک نگردانید».
به خاطر همین شرک در عبادت بود که خداوند مشرکین را کافر قرار داد و ریختن خون، گرفتن اموال و اسیر کردن زنهایشان را مباح و جایز قرار داد و گرنه مشرکین میدانستند که آفریننده، روزیدهنده و گردانندهی جهان خداوند است و در فرمانروایی شریکی ندارد، اما آنها در این عبادات و امثال آن چیزهایی را شریک خدا قرار میدادند و در تلبیههای خود میگفتند: (لَبَّيْكَ لَا شَرِيك لَك إِلَّا شَرِيكًا هُوَ لَك تَمْلِكهُ وَمَا مَلَكَ) [۹۷]. لبیک خدایا شریکی نداری مگر آن که شریکی که شریک تو است تو صاحب او و آن چه دارد میباشی.
آنگاه پیامبر جتوحیدی را برایشان آورد که معنای «لا إله إلا الله» بود، مفهوم آن این است که هیچ کسی همراه خداوند عبادت و پرستش نشود؛ حتی پیامبران و فرشتهها سزاوار پرستش نیستند، چه رسد به غیر از آنها، آنگاه مشرکین گفتند:
﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ٥﴾[ص: ۵]. «آیا (محمد) به جای این همه معبود، قایل به یک معبود گشته است؟! این واقعاً چیز عجیبی است!».
آنها از زراعت و چهارپایان سهمی برای خدا قرار میدادند و به همان اندازه سهمی برای معبودان خود مقرر میکردند و اگر از آن چه برای خدا مقرر کرده بودند به سهم معبودانشان اضافه میشد آن را برای معبودان میگذاشتند و میگفتند: خداوند توانگر و بینیاز است و برعکس اگر از آن چه برای بتها و معبودانشان مقرر کرده بودند به سهم خدا اضافه میشد آن را باز میگرداندند و میگفتند خداوند توانگر و غنی است و معبودان فقیر هستند، آن گاه خداوند آیه نازل فرمود که: ﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ ٱلۡحَرۡثِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ نَصِيبٗا فَقَالُواْ هَٰذَا لِلَّهِ بِزَعۡمِهِمۡ وَهَٰذَا لِشُرَكَآئِنَاۖ فَمَا كَانَ لِشُرَكَآئِهِمۡ فَلَا يَصِلُ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلَىٰ شُرَكَآئِهِمۡۗ سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ١٣٦﴾[الأنعام: ۱۳۶]. [۹۸]«(مشرکان) از زراعت و چارپایانی که الله آفریده، سهمی برای او مقرر کردند و به پندار خود گفتند: این سهم الله و این سهم بتهای ماست! آن چه سهم بتهایشان بود، به الله نمیرسید؛ ولی از سهم الله به بتهایشان میرسید. چه بد حکم میکردند!»
قبرپرستان نیز درست همین کار را می کردند، بلکه از این فراتر میرفتند و برای مردهها سهمی از فرزندان مقرر میساختند.
حال که این امر روشن شد، بدان که شرک به نسبت انواع توحید به سه نوع تقسیم میشود. و هر یک از آنها به صورت مطلق به اکبر و اصغر تقسیم میشوند، و گاهی نسبت به آن چه از آن کوچکتر است اکبر به شمار میآید و گاهی نسبت به آن چه از آن بزرگتر است اصغر به شمار میآید.
[۳۸] ابن أبیشیبه در المصنّفش (۶/۱۲۰،۷/۱۳۶) و نیز عبدالرزاق در مصنفش (۳/۳۸۲) و ابنجریر در تفسیرش(۱۶/۲۲۵) و فریابی، سعید بن منصور، عبد بن حمید، محمد ابن نصر، ابن المنذر و ابن أبی حاتم چنان که در الدرالمنثور(۵/۶۰۷) و الحاکم (۲/۴۱۳) آن را صحیح قرار داده است و بیهقی در شعبالایمان(۲/۳۵۶) از چند طریق از ابنعباس بروایت کرده است. که این روایت صحیحی است.
[۳۹] روایت ابوداود، ش (۴۲۹۱) و الطبرانی در المعجم الاوسط، ش(۶۵۲۷) و ابن عدی در الکامل در(۱/۱۱۴مقدمه کتاب) و حاکم در المستدرک (۴/۵۲۲) و بیهقی در معرفة السنن و الآثار (۱/۱۳۷) و در مناقب الشافعی(۱/۱۳۷) و ابوعمرو الدانی در السنن الواردة فیالفتن وغوائلها، ش (۳۶۴) و خطیب در تاریخ بغداد (۲/۶۱-۶۲) و هروی در ذمّ الکلام ش(۱۱۰۷) و ابن عساکر در تبیین کذب المفتری، ص (۵۱-۵۲) و المزی در تهذیب الکمال (۱۲/۴۱۲، ۲۴/۳۶۴) و ابن حجر در توالی التأسیس، ص (۴۶) از چند طریق از عبدالله بن وهب و او از سعید بن أبی ایوب از شراحیل بن یزید معافری و او از أبی علقمه و او از ابوهریره سو او از پیامبر جروایت کرده است. و سندش صحیح است چنان که شیخ سلمان /گفته است و عراقی و حاکم آنرا صحیح قرار دادهاند چنان که در فیضالقدیر (۲/۲۸۱) نیز آمده است و سخاوی در المقاصد الحسنة ص (۲۳۸) و آلبانی درالسلسلة الصحیحة، شمارهی (۵۹۹) آن را صحیح قرار دادهاند و سیوطی میگوید چنان که در عونالمعبود (۴/۱۸۲) آمده است: همه حفّاظ حدیث بر صحت این حدیث اتفاق کردهاند.
[۴۰] بخشی است از حدیثی که مسلم در(۴/۲۰۷۴ ش ۲۶۹۹) از ابوهریره روایت کرده است.
[۴۱] ایشان حافظ احمدبن علی بن حجر عقلانی شیخالاسلام است کتابهای زیادی تألیف نموده که مهمترین آنها فتحالباری و الإصابة فی تمییز الصحابة است ایشان در سال ۸۵۲ ه.ق وفات یافتند. زندگینامه ایشان در طبقات الحفاظ سیوطی، ص (۵۲۲) و الجواهر والدرر فی ترجمة شیخ الاسلام ابن حجر از سخاوی.
[۴۲] الجامع لأخلاق الرّاوی وآداب السامع (۲/ ۶۹ شماره: ۲۱۰) و آن را از طریق رهاوی و طریق دیگران به همان لفظ رهاوی و مانند آن روایت نموده است.
[۴۳] روایت سمعانی در أدب الإملاء(ص۵۱) و سبکی در طبقات شافعیة(۱/۱۲) و سخاوی در الأجویة المرضیة ش(۱/۱۸۹) و سند آن خیلی ضعیف است که مشکل آن احمد بن محمد بن عمران الجندی شیعه است. خطیب گوید: در روایتش ضعیف بود و بر مذهبش خرده گرفته میشود. الأزهری به من گفت: (لیس بشیء) او هیچ ارزشی نداشته است. و ابن جوزی او را متهم به جعل حدیث می کند. نگا: لسان المیزان ش(۱/۴۳۲) حافظ این حجر می گوید: در سندش ضعیف و بعضی راویانش را نیاورده؛ همان طور که در فتوحات ربانیة آمده است. ش (۳/۲۹۰) نگا:إرواء الغلیل (۱/۲۹ش۱)
[۴۴] ابن أبیشیبه درالمصنف (۵/۵۹۹) و امام احمد درمسند (۲/۳۵۹) و ابوداود درسنن، ش(۴۸۴۰) و ابنماجه در سنن (۱۸۹۴) و نسائی در (۱۰۳۲۸) درالسنن الکبری و ابوبکر السامری درفضیلة الشکر ش(۱۷) و ابوعوانه درمستخرج خود آن را روایت کردهاند. چنان که در اتحاف المهرة نیز (۱۶ /۷۲) آمده است. و ابن حبان درصحیح خود (۱-۲) و دارقطنی در سننش(۱/۲۲۹) و بیهقی درالسنن الکبری (۳/۲۰۸) از چند طریق از اوزاعی و او از قرة بن عبدالرحمان و او از زهری و از أبیسلمه و آنها همگی از ابوهریره روایت کردهاند. قرة بن عبدالرحمان راستگو و صادق است اما احادیث منکری دارد، امام احمد در مورد او میگوید: او بسیار منکرالحدیث است. و بعضی از راویان این حدیث را از اوزاعی روایت کردهاند و اسم قرّة بن عبدالرحمان را انداختهاند، و طرقی که آنها روایت کردهاند واهی و ضعیف است. و با قرّهبن عبدالرحمان مخالفت شده است؛ ابوداود میگوید: «یونس، عقیل، شعیب و سعیدبن عبدالعزیز از زهری و او به صورت مرسل آن را از پیامبر جروایت کرده است». و دارقطنی میگوید: قرّة به تنهایی آن را از زهری از أبیسلمه از ابیهریره روایت کرده است. و کسانی دیگر آن را از زهری از پیامبر به صورت مرسل روایت کردهاند، و قرّة در حدیث قوی نیست» نگا: العلل دارقطنی (۸/۲۹) و دارقطنی میگوید: قرة در حدیث قوی نیست...، حدیث صحیح نیست... و حدیث مرسل است». ابوداود، نسائی، دارقطنی، بیهقی، حافظ ابن حجر و شیخ آلبانی درارواءالغلیل ش(۲) حدیث را ضعیف قرار دادهاند یا به ضعف آن اشاره کردهاند و این صحیحتر است. ابنحبّان، حاکم و سبکی درطبقات الشافعیه (۱/۲۱) و سیوطی درالدرالمنثور (۱/۲۶) آن را صحیح شمردهاند و ابنصلاح چنان که سبکی میگوید و نووی در الاذکار ص (۱۰۳) و در شرح مسلم (۱۳/۱۸۵) و درتهذیب الاسماء واللغات (۳/۶۶) آن را حسن قرارداده است.
[۴۵] شیخ عبدالرحمان بن حسن /درفتحالمجید (۱/۶۹-۷۰ الفریان) میگوید: «مصنف در بعضی نسخهها به بسمالله اکتفا کرده است چون بسمالله از جامعترین ستایشها و اذکار است و چون در حدیث سابقالذکر به آن اشاره شده است و پیامبر جدر نامههایش به آن بسنده میکرد، چنانکه درنامهاش به هرقل پادشاه روم به بسمالله اکتفا کرد. و نسخهای را با خط مصنف دیدم که با بسمالله کتاب را آغاز میکرد و سپس حمد و ستایش و درود بر پیامبر گفته است».
[۴۶] [تفسیر القرآن العظیم ۱/۱۹]
[۴۷] محمود بن عمر بن محمد ابوالقاسم زمخشری خوارزمی نحوی صاحب کشّاف و المفصّل است وی بدعتگذاری بزرگ و یکی از بزرگان معتزله و دعوتگرانشان بود در سال ۵۳۸ هـ.ق. وفات یافت. سیر اعلامالنبلاء (۲۰/۱۵۱) و الکشاف (۱/۴۷-۴۸).
[۴۸] وی عبداللهبن عمربن محمدبن علی ناصرالدین ابوالخیر قاضی بیضاوی صاحب تألیفاتی است او عالم آذربایجان بود، او فردی برجسته، صالح، عابد و از زمرهی اشاعره بود در سال (۶۸۵) هـ..ق و گفتهاند (۶۹۱) وفات یافت. طبقات الشافعیة الکبری (۸/۱۵۷) و طبقات الشافعیة ، ابن قاضی شهبة (۲/۱۷۲).
[۴۹] بیضاوی (۱/۲۰-۲۱)
[۵۰] شیخالاسلام درمجموع الفتاوی (۱۰/۲۳۱) میگوید: هنگامی که خواننده میگوید: «بسمالله الرحمن الرحیم» تقدیرش این است: قراءتی بسمالله یا أقرا بسمالله و بعضی مردم در چنین جایی میگویند: ابتدائی بسمالله یا ابتدأت بسمالله مقدراست، اما فرضیهی اول بهتر است چون فعل کاملاً مفعول بسمالله قرار میگیرد نهتنها اول آن مثل(إقراء باسم ربّک الذی خلق) و(بسمالله مجریها ومرساها). نگا:بدائعالفوائد (۱/۲۵)
[۵۱] [تفسیر ابن کثیر ۱/۱۹].
[۵۲] بدائعالفوائد (۱/۲۸-۲۹)
[۵۳] سیبویه: عمرو بن عثمان بن قنبر ابو بشر فارسی بصری ، امام نحو، حجت عرب. ایشان مدتی در فراگیری فقه و حدیث همت گماشت، سپس به زبان عربی روی آورد و در آن مهارت یافت و از همه اهل زمان در آن پیشی گرفت و در سال ۱۸۰ هـ.ق وفات یافت. سیر اعلامالنبلاء (۸/۳۵۱).
[۵۴] تفسیر ابنجریر(۱/۵۴)، الفاظ روایت این گونه است: «از عبدالله بن عباس برای ما روایت است که (الله) یعنی ذاتی که همه او را إله قرار می دهند و همه مخلوقات او را میپرستند». سپس روایت ابن عباس را روایت می کند که سند این روایت ضعیف است چون راوی بشربن عمارة ضعیف است و از طریق ضحّاک از ابنعباس روایت شده و ضحاک از ابنعباس حدیث نشنیده است.
[۵۵] خلیلبن احمد، ابوعبدالرحمان فراهیدی بصری، امام، آگاه به قواعد و زبان عربی و ایجاد کنندهی علم عروض، وی در زبان عربی در رأس همه بود. دینداری، پرهیزگاری، قناعت و تواضع از صفات بارزش بود. ایشان صاحب کتاب العین در لغت است. در سال صد و شصت و اندی وفات یافت. سیر أعلامالنبلاء (۷/۴۲۹-۴۳۰).
[۵۶] نگا: الکتاب سیبویه (۲/۱۹۵-۱۹۶).
[۵۷] علی بن حمزة بن عبدالله ابوالحسن اسدی کوفی ملقب به کسائی (به خاطر کساءای (جامهای) که در آن احرام کرده بود) امام قرائت و عربی در سال ۱۸۹ هـ.ق وفات یافت. سیراعلام النبلاء (۹/۱۳۱-۱۳۴).
[۵۸] یحیی بن زیاد بن عبدالله ابو زکریاء اسدی کوفی نحوی. دوست و همراه کسائی، علامه و صاحب تالیفات بود که در نحو امیر مومنان بود در سال ۲۰۷ هـ.ق وفات یافت. سیر اعلام النبلاء(۱۰/۱۱۸-۱۲۱).
[۵۹] نگا:تهذیب اللغة أزهری ( ۶/۲۲۲-۲۲۳) و لسانالعرب ابن منظور (۱۳/۴۶۸).
[۶۰] ابن جریر (۱/۵۴،۹/۲۵-۲۶) در تفسیرش از چند طریق از ابنعباس باین را روایت کرده است و صحیح است، و در الدر المنثور (۳/۵۱۶) آن را به فریابی، عبد بن حمید، أبیعبید، ابنمنذر، ابن ابیحاتم و ابن انباری در المصاحف و أبی شیخ نسبت دادهاند.
[۶۱] بدائع الفوائد (۲/۴۷۳).
[۶۲] عبدالرحمان بن عبدالله بن احمد، ابوالقاسم خثعمی سهیلی اندلسی مالقی ضریر صاحب الروضالأنف، حافظ و علامه است که در سال۵۸۱ هـ.ق وفات یافت. طبقاتالحفاظ ص (۴۸۱)
[۶۳] قاضی ابوبکر محمد بن عبدالله بن محمد ابوبکر ابن العربی اندلسی اشبیلی قاضی مالکی حافظ، علامه و صاحب تألیفاتی همچون عارضة الأحوذی و احکامالقرآن است، و ایشان اشعری بود. نگا: سیر أعلامالنبلاء (۲۰/۱۹۸).
[۶۴] بدائعالفوائد (۱/۲۶)
[۶۵] صحیح مسلم (۱/۳۵۲) ش(۴۸۶) روایت عایشهی صدیقه ل.
[۶۶] فتحالمجید (۱/۷۴-۷۵) و در کتابهای چاپ شدهی ابنقیم آن را نیافتهام.
[۶۷] روایت بیهقی درالأسماء والصفات (ش۸۲ – الحاشدی) از طریق محمد بن مروان سدی از کلبی از أبیصالح از ابنعباس روایت کرده است.[این سند موضوع است] چون سدی و کلبی هر دو دروغگو هستند. و بیهقی آن را در شعبالایمان، ش(۲۳۶۲) ازطریق مقاتل بن سلیمان از ضحاک از ابنعباس با همین سند روایت کرده است. و درالاسماء والصفات ش(۸۳) از طریق مقاتل از کسی که تفسیرش را یکی از تابعین ذکر میکند روایت می کند اما مقاتل دروغگو و جعلکننده است، و ضحاک از ابنعباس نشنیده است.
[۶۸]تفسیر ابن کثیر(۱/۲۱)
[۶۹] حسنبن محمدبن عبدالغفار، ابوعلی فارسی نحوی صاحب تصانیفی مانند: کتاب الإیضاح والتکملة، وی متهم به اعتزال بود و در زمان خودش امام نحو بود و بعضی او را از مبرّد برتر دانستهاند، در سال ۳۷۷ هـ.ق وفات یافت، نگا:وفیات الأعیان (۲/۸۰) العبر (۳/۶) وشذرات الذهب(۲/۸۸)
[۷۰] به نقل از لسان العرب (۱۳/۲۳۰-۲۳۱).
[۷۱] طبرانی درالمعجم الصغیر ش(۵۵۸) روایت انس. منذری درالترغیب والتزهیب (۲/۳۸۱) میگوید: «رواه الطبرانی فیالصغیر باسناد جید» و شیخ آلبانی درصحیح الترغیب آن را حسن قرار داده است (۱۸۲۱) و شواهدی از حدیث انس، ابوبکر صدیق، معاذ و مرسل عبدالرحمانبن سابط دارد که اسناد همه واهی و ضعیف است.نگا:ضعیف الترغیب (۴۱۷-۱۱۴۲-۱۱۴۳).
[۷۲] بدائعالفوائد (۱/۲۸).
[۷۳] در حاشیهی نسخه دیگری آمده است: بر اعتراض شارح بر قول ابن قیم که گفته کلمهی الله هیچگاه تابع قبل از خود قرار نگرفته و موصوف است و صفت نمیشود، اعتراض شده است، چون علامه ابن قیم آمدن کلمهی الله را به عنوان عطف بیان منع نکرده؛ چنان که در آیه مذکور آمده است، و بیضاوی از جمله کسانی است که در آیهی مذکور «الله» را با همین اعراب میخواند و میگوید: (الله الذی له ما فیالسموات وما فی الارض) بر اساس قرائت نافع و ابنعامر مبتدا و خبر است، و یا الله خبر مبتدای محذوف والذی صفت آن است و براساس قرائت دیگران عطف بیان برای العزیز است و اسم علم در اختصاص خودش به معبود بر حق بر میگردد. واین گونه، اعتراض شارح بر امامِ این صنعت، و پرچمدار میدان آن، ساقط میگردد. املای استاد ما شیخ ما عبدالرحمان بنحسن و نگاه کنید به تفسیر بیضاوی )۳/۳۳۶(.
[۷۴] نگا:الغریب ابن قتیبه (۲/۴۳۱) و معجم نفایساللغة، ص (۹۱۷-۹۱۸) ولسانالعرب (۱/۶۹۸-۷۰۱).
[۷۵] سفارینی درلوامعالانوار (۱/۵۶-۵۷) میگوید: توحید بر وزن تفعیل است برای نسبت همچون تصدیق و تکذیب نه برای قرار دادن پس وَحَّدْتُ الله: یعنی یگانگی را به او نسبت دادم نه این که او را یکی قرار دادم، چون یگانگی خداوند ذاتی است و این گونه نیست که کسی او را یکی قرار دهد» و آن چه شیخ سلیمان گفته است توجیه دارد و آن این که موحد خداوند را در کارهای عبادی خود یکی قرار میدهد.
[۷۶] مجموع الفتاوی (۱۷/۱۰۷)
[۷۷] مدارج السالکین(۱/۲۴-۲۵ و ۳/۴۴۹).
[۷۸] شرح اصول اعتقاد اهلالسنة (۱/۲۸)،صحیح ابن حبان (۱/۲۴۳)، تفسیر قرطبی (۱۶/۱۶۹) و تفسیر ابن کثیر (۲/۲۲۳-۴/۷۴).
[۷۹] تفسیر ابن جریر ۱۳/۷۸ و از چند طریق از مجاهد روایت کرده است، و تفسیر ابن ابیحاتم۷/۲۲۰۷.و لفظ آن از ابن جریر است، و از مجاهد صحیح است.
[۸۰] نگا: تفسیر ابن جریر ۱۳/۷۷-۷۸ و تفسیر ابن ابیحاتم۷/۲۲۰۷ و الدرّ المنثور ۴/۵۹۳.
[۸۱] دیوان زهیر، ص ۳
[۸۲] دیوان عنتره، ص(۲۵۵).
[۸۳] تفسیر ابنکثیر (۱/۲۲)
[۸۴] یک مصراع شعری است که سلامه بن جندل بن عبد عمرو تمیمی سروده است دیوان تمیمی ص (۱۲). منتهیالأرب فی أشعار العرب محمد بن مبارک ص (۶۴) و الأصمعیات ص (۱۲۹) و بیت کامل این گونه است:
عجلتم علینا حُجَّتَینِ علیکم
و ما یشأ الرحمنُ یعقد و یُطلق
[۸۵] معافی بن زکریا در کتابشالجلیس الصالح الکافی والأنیس الناصح الشافی ص(۱۶۲۳) ذکر کرده و شاعر را نام نبرده است. بیت کامل این گونه است:
ألا ضربتْ تل الفتاة هجینها
ألا قضبَ الرحمنُ ربی یمینها
ابن درید درالاشتقاق ص(۱۰۶) آن را ذکر کرده است و آن را به شنفری نسبت داده است. اما لفظ آن این گونه است:
لقد لَطَمتنَّ تلك الفتاة هجینها
ألا بتر الرحمن ربی یمینها
[۸۶] شعر درمعلّقهی زهیر ص(۳) در دیوان زهیر آمده است.
[۸۷] صحیح بخاری ش (۷ البغا) و صحیح مسلم (۱۷۷۳) به روایت ابن عباس ب.
[۸۸] صحیح بخاری ش (۱۳۳۱) و صحیح مسلم (۱۹) به روایت ابنعباس ب.
[۸۹] بخاری ش (۶۹۳۷).
[۹۰] امام احمد در المسند (۵/۲۴۷، ۲۳۵) و ابوداود ش ( ۳۱۱۶) و بزار در مسند خود به شمارهی (۲۶۲۶)
و طبرانی در المعجمالکبیر(۲۰/۱۱۲) ش (۲۲۱) و در الدعاء ش (۱۴۷۱) و حاکم در المستدرک (۱/۵۰۳)، (۶۷۸) آن را روایت کرده و صحیح قرار داده است و ذهبی با او موافق است و بیهقی در الاعتقاد ص (۳۶-۳۷) وخطیب در تاریخ بغداد (۱۰/۳۳۵) و رافعی در اخبار القزوین (۲/۳۶) و دیگران از طریق عبدالحمید بن جعفر انصاری از صالح بن ابی عریب از کثیر بن مرة از معاذ روایت نمودهاند. و اسنادش حسن است و با شواهدش صحیح است و شیخ سلیمان آن را صحیح دانسته است و آلبانی در ارواء الغلیل ش(۶۸۷) آن را حسن دانسته است.
[۹۱] صحیح بخاری در (۱/۱۷) ش (۲۵) و صحیح مسلم در (۱/۵۳) ش (۲۲) روایت عبداللهبن عمر بو شماری از صحابه نیز آن را روایت کردهاند.
[۹۲] یعنی این نوع توحید، توحید عبادت نامیده میشود همچنان که در سبب وجه تسمیه آن با توحید الوهیت بیان کردیم.
[۹۳] مدارجالسالکین (۳/۴۴۹-۴۵۰).
[۹۴] صحیح بخاری ش (۸) و صحیح مسلم ش (۱۶) از عبدالله بن عمر.
[۹۵] معمر در جامع خود (۱۱/۴۶۹) و بیهقی در شعب الایمان (۷/۱۲۴) از طریق عکرمه از علی سروایت کرده است. در حالی که عکرمه از علی حدیث نشنیده است. عدنی در کتاب الایمان ش (۱۹) روایت کرده که در سند آن السَّری بن اسماعیل است که متروک میباشد. نگا: تهذیب التهذیب (۱/۶۸۷ الرسالة) روایت بین شعبی و علی منقطع است و شیخالاسلام در مجموع الفتاوی (۱۴/۲۲۵) این را به یکی از سلف نسبت داده است.
[۹۶] تفسیر نسک به ذبح از سعید بن جبیر، مجاهد، قتاده و سایرین ذکر شده است. نگا: تفسیر عبدالرزاق (۲/۲۲۳) و تفسیر ابن جریر (۸/۱۱۲) والدر المنثور (۳/۴۱۰).
[۹۷] صحیح مسلم (۲/۸۴۳) ش (۱۱۸۵) روایت ابنعباس ب.
[۹۸] تفسیر ابن جریر (۸/۳۹-۴۰) والدر المنثور (۳/۳۶۲-۳۶۳).