تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب التوحید

فهرست کتاب

شرح و توضیح باب

شرح و توضیح باب

هرکس چیزی را مسخره کند که در آن نام خدا یا قرآن و یا پیامبرجوجود دارد

یعنی هرکس این کار را بکند به خاطر اهانت به ربوبیت و رسالت، کافر می‌شود چرا که این کار با توحید منافات دارد. از این رو دانشمندان اسلامی اتفاق نظر دارند که هرکس خدا، قرآن و پیامبر را مسخره نماید، کافر می‌شود.

پس بنا به اجماع همه‌ی علما هرکس خدا یا قرآن یا پیامبرجیا دینش را مسخره نماید، کافر می‌شود هر چند بدون عمد و قصد این کار را بکند و قصد مسخره نداشته باشد.

در آیه‌ی: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُۚ قُلۡ أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ ٦٥خدای متعال خطاب به پیامبرشجمی‌فرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡاگر از منافقانی که به مسخره سخنان کفرآمیز را می‌گویند، بپرسی؛ ﴿لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُیعنی عذر می‌آورند که آنان قصد مسخره و تکذیب خدا و پیامبرجرا ندارند و فقط قصد سرگرمی و شوخی دارند. ﴿قُلۡ أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَیعنی به عذرشان اهمیت نده و آن را نپذیر؛ یا به خاطر اینکه آنان دروغ می‌گویند و یا به خاطر اینکه استهزا و مسخره از روی شوخی و سرگرمی، صاحبش معذور نیست و جایز نیست این کار را بکند. به هر حال این عذر، عذری باطل و مردد است؛ چون آنان خدا، قرآن و پیامبرجرا مسخره کرده‌اند.

آیا ایمان به خدا، قرآن و پیامبرجبا مسخره کردن خدا، قرآن و پیامبرجدر یک قلب جمع می‌شود؟ بلکه این عین کفر است. به همین خاطر در آیه‌ی بعدی می‌فرماید: ﴿لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ كَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡۚ إِن نَّعۡفُ عَن طَآئِفَةٖ مِّنكُمۡ نُعَذِّبۡ طَآئِفَةَۢ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ مُجۡرِمِينَ ٦٦[التوبة: ۶۶]: «(بگو: با چنین معذرتهای بیهوده) عذرخواهی نکنید. شما پس از ایمان‌آوردن، کافر شده‌اید. اگر هم برخی از شما را (به سبب توبه مجدّد و انجام کارهای شایسته) ببخشیم، برخی دیگر را نمی‌بخشیم؛ زیرا آنان (بر کفر و نفاق خود ماندگارند و در حق پیغمبر و مؤمنان) به بزهکاری خود ادامه می‌دهند».

شیخ الاسلام ابن تیمیه می‌گوید: «خدا به پیامبرجامر کرده که به منافقان بگوید: پس از آنکه ایمان آوردید، کفر ورزیدید. گفته‌ی کسانی که می‌گویند: منافقان پس از ایمان آوردنشان، با زبانشان کفر ورزیدند و قبل از ایمان آوردن، با قلب شان کافر بودند، صحیح نیست؛ چون ایمان زبانی همراه با کفرِ قلب، کفر است. چرا که در این صورت نمی‌توان گفت که: شما پس از ایمان آوردنتان، کافر شدید؛ چون آنان در واقعیت امر پیوسته کافر بودند. اگر منظور این باشد که شما کفر را اظهار کردید پس از آنکه ایمان را اظهار کرده بودید، در این صورت باید گفت: آنان کفر را فقط برای افراد خاص و سران خود اظهار می‌کردند و آنان با افراد خاص و سرانشان، پیوسته کافر بودند. بلکه آنها هنگامی که نفاق ورزیدند و ترسیدند که سوره‌ای نازل شود که نفاق موجود در دل هایشان را آشکار کند و خدا، قرآن و پیامبرجرا مسخره کردند، پس از ایمان آوردنشان، کافر شدند. لفظ آیه دلالت نمی‌کند بر اینکه آنان پیوسته منافق بودند» تا آنجا که می‌گوید: «خدای متعال می‌فرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُپس منافقان به استهزای خود اعتراف کردند و برای آن عذر آوردند. به همین خاطر به آنان گفته شده که: ﴿لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ كَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡۚ إِن نَّعۡفُ عَن طَآئِفَةٖ[التوبة: ۶۶]: «(بگو: با چنین معذرتهای بیهوده) عذرخواهی نکنید . شما پس از ایمان‌آوردن، کافر شده‌اید . اگر هم برخی از شما را (به سبب توبه‌ی مجدّد و انجام کارهای شایسته) ببخشیم». این نشان می‌دهد که آنان به نظر خودشان، کار کفرآمیزی نکرده‌اند و گمان کرده‌اند که این کار، کفر نیست.

پس خدا در آیه‌ی فوق بیان داشته که استهزا و شوخی با آیات خدا و پیامبرشجکفر بوده و صاحبش پس از آنکه ایمان آورده، به وسیله‌ی آن کافر می‌شود. پس این نشان می‌دهد که منافقان، ایمانی ضعیف داشتند و این کاری را که می‌دانستند، حرام است، مرتکب شدند، ولی به گمان شان کفر نبود و معتقد به جایز بودن آن نبودند اما در واقع کفر بود و به وسیله‌ی آن کافر شدند». [۲۰۸۷]

درباره‌ی آیه‌ی: ﴿إِن نَّعۡفُ عَن طَآئِفَةٖ مِّنكُمۡ نُعَذِّبۡ طَآئِفَةَۢابن کثیر می‌گوید: «یعنی از همه‌ی شما گذشت نمی‌کنیم و باید برخی از شما را عذاب بدهیم». ﴿بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ مُجۡرِمِينَچون آنان با این گفته‌ی زشت و ناپسند، مجرم و گناهکارند». [۲۰۸۸]

برخی گفته‌اند: منظور از طائفه در آیه‌ی فوق، مخشی بن حُمیر است که نامش را عبدالرحمن گذاشت و خدا از او گذشت نمود. او از خدا خواست که شهید شود. در جنگ یمامه به قتل رسید و محل قتلش و قاتلش معلوم نیست و هیچ نشانه و اثری از وی نیست.

عده‌ی دیگری گفته‌اند: منظور از طائفه در آیه‌ی فوق، زید بن ودیعه است. قول اول، مشهورتر است. احتمال دارد خدا از هر دو گذشت نموده باشد.

در آیه‌ی فوق این دلیل وجود دارد که انسان هرگاه مرتکب کفری بشود و نداند که این کار، کفر است، معذور نبوده و کافر می‌شود. همچنین این آیه نشان می‌دهد که کسی که به خدا، آیات خدا و پیامبرجناسزا می‌گوید، به طریق اولی کافر است. شیخ الاسلام ابن تیمیه این را خاطرنشان نموده است. [۲۰۸۹]

مؤلف می‌گوید: (عن ابن عمر، ومحمد بن كعب، وزید بن أسلم، وقتاده – دخل حدیث بعضهم فی بعض – أنه قال رجل فی غزوة تبوك: «ما رأینا مثل قُرائنا هؤلاء أرغب بطوناً، ولا أكذب ألسناً، ولا أجبن عند اللقاء؛ یعنی: رسول الله ج وأصحابه القراء. فقال له عوف بن مالك: كذبت، ولكنك منافق، لأخبرن رسول الله ج. فذهب عوف إلی رسول اللهجلیخبره، فوجد القرآن قد سبقه. فجاء ذلك الرجل إلی رسول اللهجوقد ارتحل و كب ناقته. فقال: یا رسول اللهج، إنما كنا نخوض، ونلعب، ونتحدث حدیث الركب، نقطع به عنا الطریق. قال ابن عمر: كأنی أنظر إلیه متعلقاً بنسعة ناقة رسول اللهجوإن الحجارة لتنكب رجلیه، وهو یقول: إنما كنا نخوض ونلعب. فیقول له رسول الله ج: ﴿أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَما یلتفت إلیه، وما یزیده [۲۰۹۰]علیه».) [۲۰۹۱]

(از ابن عمر، محمد بن کعب، زید بن اسلم و قتاده - این حدیث از مجموع روایت‌های اینان است - روایت است که مردی در غزوه‌ی تبوک گفت: «مانند این قاریان‌مان، شکم گنده‌تر، دروغگوتر و ترسوتر موقع رویارویی با دشمن ندیدیم. منظورش، رسول اللهجو یاران قاری‌اش بود. عوف بن مالک به او گفت: دروغ می‌گویی و تو یک منافقی. قطعاً این حرفت را به رسول اللهجمی‌گویم. عوف بن مالک پیش رسول اللهجرفت تا این خبر را به اطلاعش برساند. دید که وحی الهی پیش از او این خبر را به اطلاع پیامبرجرسانده است. آن مرد پیش رسول اللهجآمد و آن حضرت از آنجا رفته بود و سوار شترش شده بود. آن مرد گفت: ای رسول خدا، همانا ما فقط شوخی و بازی می‌کردیم و مثل سوارکاران که موقع سوار شدن روی مرکب شان، به قصد سرگرمی و وقت‌گذرانی و خوشی، با همدیگر حرف می‌زنند تا سختی و مشقت سفر و پیمودن راه بر آنان آسان شود، ما هم با یکدیگر حرف می‌زدیم و قصد بدی نداشتیم. ابن عمر گفت: گویی به او می‌نگرم که به طناب گردن شتر رسول اللهجآویزان شده و سنگ، پاهایش را زخمی می‌کند و او می‌گوید: ما فقط شوخی و بازی می‌کردیم و رسول اللهجهم به او می‌گفت: ﴿أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ: «آیا به خدا و آیات او و پیغمبرش استهزاء می‌کردید؟!» و به او توجه نمی‌کرد و چیز دیگری به او نمی‌گفت»).

این روایت را مؤلف از مجموع روایت‌های ابن عمر، محمد بن کعب، زید بن اسلم و قتاده آورده و پیش از او شیخ الاسلام ابن تیمیه نیز آن را آورده بود [۲۰۹۲].

اثر ابن عمر را ابن جریر و ابن ابی حاتم و دیگران مانند آنچه که مؤلف آورده، روایت کرده‌اند [۲۰۹۳].

اثر محمد بن کعب [۲۰۹۴]وزید بن اسلم [۲۰۹۵]و قتاده [۲۰۹۶]معروف است، اما با لفظی غیر از این لفظ.

گفته‌اش(عَنِ ابنِ عُمرَ): او همان عبدالله بن عمربن خطاب لاست.

محمد بن کعب هم پسر سُلیم، ابوحمزه از طایفه‌ی بنی قریظه و اهل مدینه است.

بخاری درباره‌اش می‌گوید: «همانا پدرش از کسانی است که هنگام اسارت بنی‌قریظه موی عانه‌ی شان نروییده بود (و در نتیجه به قتل نرسید)». محمد بن کعب ثقه و دانشمندی بود که به سال ۱۲۰ هجری از دنیا رفت. [۲۰۹۷]

زید بن اسلم، آزاد شده‌ی عمر بن خطاب، پدر عبدالرحمن و برادرانش است. کُنیه‌اش، ابوعبدالله است. وی انسان ثقه و مشهوری بود که به سال ۱۳۶ هجری دارفانی را وداع گفت [۲۰۹۸].

قتاده، همان پسر دعامه است که قبلاً از او سخن به میان آوردیم.

عبات: (دخل حدیث بعضهم فی بعض) یعنی این حدیث از مجموع روایت های اینان است، به همین خاطر الفاظ روایات آنها با همدیگر قاطی شده اند.

در عبارت: (أنه قال رجل فی غزوة تبوك) نام این مرد را جایی نیافتم. به همین دلیل نامش در همه‌ی روایاتی که دیده‌ام مبهم است. ولی نام عده‌ای از کسانی که آیه‌ی فوق درباره‌شان نازل شده، با اختلاف روایات درباره‌ی سخنانی که گفتند، وارد شده است. در برخی از روایات، آنان همان سخنانی گفتند که مؤلف ذکر کرده است. از مجاهد درباره‌ی این آیه روایت است که گوید: مردی از منافقان گفت که محمدجبرای ما نقل کرد که شتر فلانی در فلان روز در فلان دره بود. او چه می‌داند که غیب چیست؟ ابن ابی شیبه، ابن منذر و ابن ابی حاتم این روایت را نقل کرده‌اند.

از قتاده روایت است که می‌گوید: در حالی که رسول اللهجدر مسیر رفتن به غزوه‌ی تبوک بود و در جلو او چند نفر از منافقان بودند، آنان گفتند: این مرد امیدوار است که کاخ‌ها و قلعه‌های شام را فتح کند؟! هرگز! هرگز! پس خداوند، پیامبرش را از این جریان مطلع کرد. پیامبر خداجفرمود: «احبسوا على هؤلاء الرَّكب»: «این سوارکاران را برای من نگه دارید». آن حضرتجپیش‌شان آمد و فرمود: «قلتم كذا، قلتم كذا»: «چنین و چنان گفتید». گفتند: ای پیامبر خدا، ما فقط شوخی و بازی می‌کردیم. آنگاه خداوند آیه‌ی فوق را درباره شان نازل فرمود. ابن منذر و ابن ابی حاتم این روایت را نقل کرده‌اند.

در روایت جابر بن عبدالله که ابن مردویه آورده آمده است: «از جمله منافقانی که در مدینه ماندند و به غزوه‌ی تبوک نرفتند، وداعة بن ثابت یکی از افراد طایفه‌ی بنی عمرو بن عوف بود. به او گفتند: چه چیزی باعث شد که از رسول اللهججا بمانی و به غزوه‌ی تبوک نروی؟ گفت: شوخی و بازی. پس الله تعالی این آیات را درباره‌ی او و یارانش نازل فرمود: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُۚ قُلۡ أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ ٦٥ لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ كَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡۚ إِن نَّعۡفُ عَن طَآئِفَةٖ مِّنكُمۡ نُعَذِّبۡ طَآئِفَةَۢ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ مُجۡرِمِينَ ٦٦[التوبة: ۶۵-۶۶]: «اگر از آنان (درباره سخنان ناروا و کردارهای ناهنجارشان) بازخواست کنی، می‌گویند: (مراد ما طعن و مسخره نبوده و بلکه با همدیگر) بازی و شوخی می‌کردیم . بگو: آیا به خدا و آیات او و پیغمبرش می‌توان بازی و شوخی کرد؟! (بگو: با چنین معذرتهای بیهوده) عذرخواهی نکنید . شما پس از ایمان‌آوردن، کافر شده‌اید . اگر هم برخی از شما را (به سبب توبه مجدّد و انجام کارهای شایسته) ببخشیم، برخی دیگر را نمی‌بخشیم؛ زیرا آنان (بر کفر و نفاق خود ماندگارند و در حق پیغمبر و مؤمنان) به بزهکاری خود ادامه می‌دهند».

ابن عباس در روایتی که ابن مردویه آورده، چند نفر از این منافقان را نام برده که از آن جمله می‌توان به ودیعه بن ثابت و مخشی بن حُمیر اشاره کرد. در این روایت آمده که اینان گفتند: آیا خیال می‌کنید که جنگ با طایفه‌ی بنی أصفر (رومیان) همچون جنگ با دیگران است؟ به خدا قسم، گویی احساس می‌کنیم که فردا، شما به طناب آویزان می‌شوید . . . تمام داستان را آورده است [۲۰۹۹].

احتمال دارد که آنان همه‌ی این سخنان را گفته باشند، چون منافقان هرگاه با سران و شیاطین‌شان خلوت کنند، شروع به مسخره کردن به خدا، آیات خدا، پیامبرجو مؤمنان می‌کنند، پس بعید نیست که آنان، این سخنان را گفته باشند. پس هر یک از راویان، بخشی از سخنان این منافقان را بیان کرده‌اند و آیه‌ی فوق عام بوده و همه‌ی سخنان‌شان را شامل می‌شود.

در این روایات اسامی برخی از کسانی که این سخنان را گفته‌اند، آمده است. از جمله اینان، ودیعه به گفته‌ی بعضی وادعة بن ثابت، زید بن ودیعه و مخشی بن حمیر - کسی که خدا توبه‌اش را پذیرفت – می‌باشد. البته مخشی بن حمیر این سخنان را بر زبان نیاورد فقط در دلش، این سخنان بود.

در بعضی از این روایات، آمده که عبدالله بن أُبی این سخنان را گفته است، اما ابن قیم این را رد کرده به دلیل اینکه وی از رفتن به غزوه‌ی تبوک جا ماند و به غزوه نرفت. [۲۱۰۰]

ابن اسحاق اسامی کسانی که قصد توطئه علیه رسول اللهجداشتند، ذکر و افرادی را نام برده است. احتمال دارد که اینان از زمره‌ی همین مسخره کنندگان باشند. به همین دلیل خدای متعال درباره‌ی مسخره کنندگان می‌فرماید: ﴿قَدۡ كَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ: «شما پس از ایمان‌آوردن، کافر شده‌اید» و درباره‌ی دیگر منافقان می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ قَالُواْ كَلِمَةَ ٱلۡكُفۡرِ وَكَفَرُواْ بَعۡدَ إِسۡلَٰمِهِمۡ[التوبة: ۷۴]: «در حالی که قطعاً سخنان کفرآمیز گفته‌اند و پس از ایمان آوردن، به کفر برگشته‌اند».

در عبارت: (ما رأینا مثل قرائنا هؤلاء) قراء، جمع قارئ است. قراء از نظر سلف صالح کسانی بودند که قرآن می‌خواندند و معانی قرآن را می‌دانستند. قرائت قرآن بدون فهم معنای آن، در آن عصر نبود و بعدها به وجود آمد و از جمله بدعت‌ها شد.

گفته‌ی: (أرغب بطوناً) یعنی شکم گنده‌تر. «رغب و رغیب» به معنای پهن و بزرگ می‌باشد. می‌گویند: «جوف رغیب»: «شکم بزرگ» و «واد رغیب» [۲۱۰۱]: «دره‌ی بزرگ». منافقان، پیامبرجو یارانش را به شکم بزرگی و پرخوری متصف می‌کردند.

همان طور که ابونعیم از شریح بن عبید روایت کرده که گوید: «مردی به ابودرداء گفت: ای جماعت قاریان! چه شده که شما از ما ترسوترید و هرگاه چیزی از شما خواسته شود، بخیل‌ترید و موقع غذا خوردن لقمه‌ی بزرگتری می‌گیرید؟! ابودرداء از او روی برگرداند و در جوابش چیزی نگفت و این خبر را به عمر بن خطاب رساند. حضرت عمرسبه سوی مردی که این حرف را زده بود، رهسپار شد و لباسش را گرفت و آن را دور گردنش آویخت و او را به سوی پیامبرجکشاند. آن مرد گفت: ما فقط شوخی و بازی می‌کردیم و قصد بدی نداشتیم. خدا به پیامبرشجاین آیه را وحی کرد: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُ[التوبة: ۶۵] [۲۱۰۲]: «اگر از آنان (درباره‌ی سخنان ناروا و کردارهای ناهنجارشان) بازخواست کنی، می‌گویند: (مراد ما طعن و مسخره نبوده و بلکه با همدیگر) بازی و شوخی می‌کردیم».

در عبارت: (فقال له عوف بن مالك: كذبت، ولكنك منافق) مبادرت به انکار و سرزنش و درشتی بر منافقان وجود دارد و نیز نشان می‌دهد که کسی که سخن یا رفتاری از وی سر بزند و بر نفاق دلالت کند، جایز است به نفاق متصف بشود.

در عبارت: (لأخبرنَّ رسول اللهج) این نکته است که این سخن و امثال آن، غیبت و سخن چینی نیست، بلکه خیرخواهی به خاطر الله و پیامبرجاست. پس بایستی میان غیبت، سخن‌چینی، میان سخن و رفتاری که از روی خیرخواهی به خاطر خدا و پیامبرجاز انسان سر می‌زند، فرق گذاشت. پس بازگو کردن کارهای منافقان و فاسقان برای حاکمان و مسؤولان امر، تا اینکه آنان را تنبیه کنند و احکام شریعت بر آنان اجرا کنند، اصلاً غیبت و سخن‌چینی نیست.

گفته‌ی: (فوجد القرآن قد سبقه) یعنی وحی از جانب خدا درباره‌ی آنچه که منافقان گفتند، در این آیه بر پیامبرجنازل شد: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُ: «اگر از آنان (درباره‌ی سخنان ناروا و کردارهای ناهنجارشان) بازخواست کنی، می‌گویند: (مراد ما طعن و مسخره نبوده و بلکه با همدیگر) بازی و شوخی می‌کردیم». این عبارت بر علم خدای سبحان و بر قدرت و الوهیت خدا بر اینکه حضرت محمدجفرستاده‌ی الله است، دلالت دارد.

راجع به عبارت: (فجاء ذلك الرجل): پس آن مرد آمد. قبلاً هم گفته شد که طبق روایت ابن منذر و ابن أبی حاتم از ابن عمر، این مرد عبدالله بن أبی بود [۲۱۰۳].

اما ابن قیم این گفته را رد کرد. [۲۱۰۴]و [۲۱۰۵]

عبارت: (فقال: یارسول الله إنما كنا نخوض ونلعب، ونتحدث حدیث الركب نقطع به عنا الطریق) یعنی قصد مسخره کردن نداشتیم و قصد ما فقط شوخی و سرگرمی بود. منظور ما شوخی بود نه جدی، و مثل سوارکاران که موقع سوار شدن روی مرکب شان، به قصد سرگرمی، وقت‌گذرانی و خوشی با همدیگر حرف می‌زنند تا سختی و مشقت سفر و پیمودن راه بر آنان آسان شود، ما هم با همدیگر حرف می‌زدیم و قصد بدی نداشتیم.

درباره‌ی کلمه‌ی: (بنسعة) با کسره‌ی نون، ابوسعادات می‌گوید: «نسعة بند چرمی است که به عنوان افسار شتر و حیوانات دیگر قرار داده می‌شود. گاهی این افسار، پهن می‌بافند و روی سینه‌ی شتر قرار می‌دهند [۲۱۰۶]».

در گفته‌ی: (فقال رسول اللهج: «أبالله وآیاته ورسوله . . .»)، منظور پیامبرجاین بوده که منافقان، عذری ندارند؛ چون در این گونه مسایل نباید شوخی کرد و این قضیه شوخی بردار نیست؛ زیرا این چیزها از مواردی است که باید حرمت شان نگاه داشته شود و احترام و بزرگداشت خاصی برای آنها قایل شود و از روی ایمان به خدا و تصدیق پیامبرجو بزرگداشت آیات خدا و احترام به پیامبرجباید در کنار این مسایل، خشوع و خضوع داشت. پس کسی که با این گونه مسایل، با شوخی و بازی برخورد می‌کند، بی‌مورد شوخی کرده و به خدا و آیات خدا و پیامبرجعیب و نقص وارد کرده و هیچ عذری ندارد.

در عبارت: (ما یلتفت إلیه) (توجهی به او نفرمود) درشتی و سخت گیری بر دشمان خدا و اهمیت ندادن به آنان وجود دارد.

در گفته‌ی: (وما یزیده علیه) (بیش از این چیزی نفرمود) اکتفا کردن به همان فرموده‌ی صریح و روی گردانی از مجادله با باطل‌گرایان وجود دارد. همچنین در این عبارت این دلیل وجود دارد که برخی از عذرها نباید پذیرفته شوند.

اگر گفته شود: چرا پیامبرجآنان را به قتل نرساند، در جواب گفته می‌شود: در شأن پیامبرجنبود که منافقان را موقع آشکار شدن نفاق‌شان، به قتل برساند - هر چند قتل‌شان جایز بود - از ترس اینکه مبادا مردم بگویند: محمد یاران خودش را به قتل می‌رساند، همان طور که پیامبرجاین مطلب را بیان فرمودند. پس نکشتن منافقان به خاطر مصلحت، تشویق مردم به سوی اسلام و همبستگی و حفظ رابطه‌ی دوستی با بستگان مسلمان‌شان بود.

[۲۰۸۷] مجموع الفتاوی، ۷/۲۷۲- ۲۷۳. [۲۰۸۸] تفسیر ابن کثیر، ۲/۳۶۸. [۲۰۸۹] الصارم المسلول، ۲/۷۰. [۲۰۹۰] در نسخه‌ی «ط» عبارت «وما یزید» آمده است. [۲۰۹۱] حدیثی صحیح است که شیخ محمد بن عبدالوهاب در آن، تعدادی از روایات که شرح و تفصیل آن در سخنان شیخ سلیمان/می‌آید، جمع کرده است. [۲۰۹۲] نگا: الصارم المسلول علی شاتم الرسولج، ۲/۷۱-۷۲. [۲۰۹۳] ابن جریر در تفسیرش، ۱۰/۱۷۲؛ ابن ابی حاتم در تفسیرش، ۶/۱۸۲۹ و ابوشیخ و ابن مردویه- آن گونه که در «الدر المنثور»، ۴/۲۳۰ آمده- از طریق هشام بن سعد از زید بن اسلم از ابن عمر آن را روایت کرده‌اند. اسناد این روایت، صحیح است و هشام بن سعد در روایت زید بن اسلم، از مطمئن‌ترین افراد است. [۲۰۹۴] ابن جریر در تفسیرش، ۱۰/۱۷۳ از طریق عبدالعزیز بن ابان از ابومعشر از محمد بن کعب قُرظی روایتش کرده است. علماء گفته‌اند: مردی از منافقان گفت: «ما أری قُراءنا هؤلاء إلا أرغبنا بطوناً، وأکذبنا ألسنة، وأجببنا عند اللقاء»: «این قاریان‌مان را ندیده‌ام مگر اینکه از همه‌ی ما شکم گنده‌تر و دروغگوتر و موقع رویارویی با دشمن، ترسوترند». این خبر به رسول اللهجرسید. آن مرد پیش رسول اللهجآمد در حالی که آن حضرتجاز آنجا رفته بود و سوار شترش شده بود. آن مرد گفت: «ای رسول خدا، ما فقط شوخی و بازی می‌کردیم [ و قصد بدی نداشتیم ]. پیامبرجفرمود: ﴿أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ[التوبة: ۶۵]: «آیا به خدا و آیات او و پیغمبرش می‌توان بازی و شوخی کرد؟!». پاهای آن مرد بر اثر اصابت سنگ، زخمی شده بود و پیامبرجبه او توجه نمی‌کرد و آن مرد به طناب گردن شتر رسول اللهجآویزان شده بود». اسناد این روایت، خیلی ضعیف است؛ چون در سند آن، عبدالعزیز بن ابان وجود دارد که متروک است و ابن معین و دیگران او را دروغگو دانسته‌اند. ابومعشر هم در سند این روایت وجود دارد که ضعیف است. [۲۰۹۵] ابن جریر در تفسیرش، ۱۰/۱۷۲ این روایت را از زید بن اسلم نقل کرده است. در این روایت آمده که مردی از منافقان در غزوه‌ی تبوک به عوف بن مالک گفت: «ما لقرائنا هؤلاء؟ أرغبنا بطوناً، وأکذبنا ألسنةً، وأجببنا عند اللقاء»: «چه شده این قاریان ما؟ از همه‌ی ما شکم گنده‌تر و دروغگوتر و موقع رویارویی با دشمن، ترسوترند». عوف به او گفت: دروغ می‌گویی، تو یک منافقی. قطعاً این حرفت را برای رسول اللهجبازگو می‌کنم. عوف پیش رسول اللهجرفت تا این خبر را به او بدهد. دید که وحی الهی پیش از او این خبر را به پیامبرجرسانده است. زید گوید: عبدالله بن عمر گفت: «به آن مرد نگاه کردم، دیدم که به طناب گردن شتر رسول اللهجآویزان شده و سنگ او را زخمی می‌کند و می‌گفت: ما فقط شوخی و بازی می‌کردیم [ و قصد بدی نداشتیم]، پیامبرجهم به او می‌گفت: ﴿أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ[التوبة: ۶۵]: «آیا به خدا و آیات او و پیغمبرش استهزاء می‌کردید؟!». غیر از این حرف دیگری به او نمی‌گفت. این حدیث، همان طور که گذشت حدیثی صحیح است. [۲۰۹۶] ابن جریر در تفسیرش، ۱۰/۱۷۲؛ ابن ابی حاتم در تفسیرش، ۶/۱۸۳۰؛ ابن منذر و ابوشیخ- آن گونه که در «الدر المنثور»، ۴/۲۳۱ آمده- این روایت را از قتاده نقل کرده‌اند. در این روایت که درباره‌ی آیه‌ی: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُوارد شده، قتاده می‌گوید: در حالی که رسول اللهجبه غزوه‌ی تبوک می‌رفت و چند نفر از منافقان در جلو آن حضرتجحرکت می‌کردند، یکی از منافقان گفت: «آیا این مرد امیدوار است که کاخ‌ها و قلعه‌های شام را فتح کند؟ هرگز! هرگز! پس خداوند، پیامبرشجرا از این گفته مطلع گردانید. پیامبر خداجفرمود: «احبسوا علیَّ هؤلاء الرکب»: «این سوارکاران را برای من نگه دارید». پیامبرجپیش آنان آمد و گفت: «قلتم کذا، قلتم کذا »: «چنین و چنان گفتید». گفتند: ای پیامبر خدا، ما فقط شوخی و بازی می‌کردیم [ و قصد بدی نداشتیم]. پس خدای متعال در این قضیه آیه‌ی فوق را نازل فرمود. اسناد دادن این روایت به قتاده، صحیح است ولی این حدیث، حدیثی مرسل است. اکثر عبارات این روایت، به کمک شواهدش، صحیح است، ولی این حدیث، حدیثی مرسل است. اکثر عبارت این روایت، به کمک شواهدش، صحیح است، ولی شاهدی برای عبارت: «احبسوا علیَّ هؤلاء الرکب» نیافتم. عبدالرزاق در تفسیرش، ۲/۲۸۲ و ابن جریر در تفسیرش، ۱۰/۱۷۳ مانند این روایت را از معمر از قتاده روایت کرده‌اند. [۲۰۹۷] نگا: التاریخ الکبیر اثر بخاری ۱/۲۱۶ و تقریب التهذیب ص ۵۰۴. [۲۰۹۸] به شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء» ۵/۳۱۶ و تقریب التهذیب ص ۲۲۲ مراجعه کنید. [۲۰۹۹] سیوطی در کتاب «الدر المنثور»، ۴/۲۳۱ سند این روایت را آورده ولی من اسناد آن را نیافتم. [۲۱۰۰] زاد المعاد ۳/۵۴۸. [۲۱۰۱] نگا: لسان العرب، ۱/۴۲۴. [۲۱۰۲] ابو نعیم در الحلیة ۱/۲۱۰ و ابن عساکر در تاریخ دمشق ۴۷/۱۱۹ از طریق شریح بن عبید از أبی درداء روایت کرده‌اند؛ که شریح، أبی درداء را ملاقات نکرده است. [۲۱۰۳] ابن أبی حاتم در تفسیرش، شماره‌ی ۱۰۴۰۱؛ عقیلی در «الضعفاء»، ۱/۹۳؛ ابن حبان در «المجروحین»، ۱/۱۲۹ و بیبی الهَرثمیّة، به شماره‌ی ۱۰ این روایت را نقل کرده‌اند. در اسناد این روایت، اسماعیل بن داود بن مخراق وجود دارد که متروک است. [۲۱۰۴] زاد المعاد، ۳/۵۴۸. [۲۱۰۵] در اینجا یک صفحه‌ی کامل از نسخه‌ی «ط» افتاده و به جایش، مطالب اندکی آمده که اکثر عبارت آن از کتاب «فتح المجید» گرفته شده است. نقل چنین است: به این دلیل که عبدالله بن أبی از رفتن به غزوه‌ی تبوک جا ماند و به غزوه نرفت. در این حدیث چند فایده وجود دارد؛ از جمله اینکه انسان گاهی با گفتن کلمه‌ای یا انجام دادن کاری کافر می‌شود. از همه خطرناک‌تر، خواسته‌های قلب است که همچون دریای بی‌ساحلی است. همچنین این حدیث، می‌رساند که باید از نفاق اکبر ترسید؛ چون الله تعالی برای این منافقان پیش از گفتن این سخنان، ایمان را اثبات نموده؛ همان طور که ابن ابی ملکیه می‌گوید: «به خدمت سی نفر از یاران رسول اللهجرسیدم، همه‌شان از نفاق و اینکه منافق باشند می‌ترسیدند». سلامت، گذشت، عافیت در دنیا و آخرت را از خدا مسألت می‌نماییم. [۲۱۰۶] النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، ۵/۴۷.