توضیح و شرح این باب:
قول الله تعالی
﴿أَفَأَمِنُواْ مَكۡرَ ٱللَّهِۚ فَلَا يَأۡمَنُ مَكۡرَ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٩٩﴾«آیا از عذاب الهی در امانند؟ تنها زیانکاران از عذاب الهی (غافلند و) احساس امنیت میکنند.»الأعراف: ٩٩
منظور از این عنوان، آگاه کردن انسان به این مطلب است که خوف و رجا (ترس و امید) را با هم داشته باشد. به همین دلیل پس از این آیه، این فرموده را آورده است: ﴿وَمَن يَقۡنَطُ مِن رَّحۡمَةِ رَبِّهِۦٓ إِلَّا ٱلضَّآلُّونَ﴾[الحجر: ۵۶]. «چه کسی است که از رحمت پروردگارش مأیوس شود، مگر گمراهان (بیخبر از قدرت و عظمت خدا؟!)». این درجهی پیامبران و صدیقان است؛ همان طور که خدای متعال در آیهی دیگری میفرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ وَيَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُۥٓۚ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحۡذُورٗا٥٧﴾[الإسراء: ۵۷]. «کسانی که مشرکان آنها را میخوانند، خود جویای تقرب و نزدیکی به پروردگارشان هستند ـ تا کدامینشان نزدیکتر باشد ـ و به رحمتش امیدوارند و از عذابش میترسند. بهراستی عذاب پروردگارت درخورِ پرهیز است».پس جستن وسیله به سوی خدا، تقرب جستن به خدا به وسیلهی محبت و اطاعت اوست. سپس امید و ترس را آورده و اینها ارکان ایمان هستند.
خدای متعال در جایی دیگر میفرماید: ﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَيَدۡعُونَنَا رَغَبٗا وَرَهَبٗاۖ وَكَانُواْ لَنَا خَٰشِعِينَ﴾[الأنبیاء: ۹۰]. «بهراستی آنان در انجام کارهای نیک کوشش و شتاب میکردند و با بیم و امید ما را میخواندند و برای ما فروتن و خاشع بودند».
الله تعالی از زبان حضرت ابراهیم÷میفرماید: ﴿وَلَآ أَخَافُ مَا تُشۡرِكُونَ بِهِۦٓ إِلَّآ أَن يَشَآءَ رَبِّي شَيۡٔٗاۚ وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيۡءٍ عِلۡمًاۚ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ﴾[الأنعام: ۸۰]. «من، از آنچه به او شرک میورزید، نمیترسم و تنها ارادهی پروردگارم تحقق مییابد. دانشِ پروردگارم، همه چیز را در برگرفته است؛ پس آیا پند نمیگیرید؟».
از زبان حضرت شعیب÷میفرماید: ﴿قَدِ ٱفۡتَرَيۡنَا عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا إِنۡ عُدۡنَا فِي مِلَّتِكُم بَعۡدَ إِذۡ نَجَّىٰنَا ٱللَّهُ مِنۡهَاۚ وَمَا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّعُودَ فِيهَآ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّنَا﴾[الأعراف: ۸۹]. «اگر ما به آیین شما درآییم، بعد از آن که خدا ما را از آن نجات بخشیده است، مسلّماً به خدا دروغ بستهایم (و به گزاف خویشتن را پیروان آیین آسمانی نامیدهایم). ما را نسزد که بدان درآییم، مگر این که خدا که پروردگار ما است بخواهد (که هرگز چنین چیزی را هم نخواهد خواست)».
پس این دو پیامبر قضیه را به مالک آن واگذار کردند. خدای سبحان دربارهی فرشتگان †میفرماید: ﴿يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ۩٥٠﴾[النحل: ۵۰]. «فرشتگان از پروردگار خود که حاکم بر آنان است میترسند و آنچه بدانان دستور داده شود (به خوبی و بدون چون و چرا) انجام میدهند». پیامبرجمیفرماید: «إنی لأعلمكم بالله وأشدكم له خشیة»: «من از همهی شما خداشناستر هستم و بیشتر از همهی شما از خدا میترسم».
هر چه ایمان و یقین بنده قوی باشد، ترس و امیدش به طور مطلق قوی است. خدای متعال میفرماید: ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ﴾[فاطر: ۲۸]. «بهراستی تنها بندگان دانای الله از او میترسند». در جای دیگری میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ هُم مِّنۡ خَشۡيَةِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ٥٧ وَٱلَّذِينَ هُم بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ يُؤۡمِنُونَ٥٨ وَٱلَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمۡ لَا يُشۡرِكُونَ٥٩ وَٱلَّذِينَ يُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ أَنَّهُمۡ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ رَٰجِعُونَ٦٠﴾[المؤمنون: ۵۷-۶۰]. «کسانی که از خوف خدا در هراس هستند. آنانی که به آیات پروردگارشان ایمان دارند. افرادی که برای پروردگار خود انباز قرار نمیدهند (و کسی و چیزی را شریک او نمیکنند) . اشخاصی که عطاء میکنند و میبخشند آنچه را که در توان دارند، در حالی که دلهایشان ترسان و هراسان است (از این که نکند صدقات و حسنات آنان پذیرفته نگردد) و به علّت این که به سوی خدایشان (برای حساب و کتاب) بر میگردند».
امالمؤمنین عایشهلگوید: گفتم: ای رسول خدا، او شخصی است که زنا میکند و دزدی میکند و میترسد که مجازات شود. پیامبرجفرمود: «لا، یا بنت الصدیق، هو الرجل یصلی ویصوم ویتصدق ویخاف أن لا یقبل منه»: «نه، ای دختر صدیق! او کسی است که نماز میخواند، روزه میگیرد و زکات میدهد و میترسد که [ این عبادات ] از او پذیرفته نشود». امام احمد، ترمذی، ابن جریر، ابن ابی حاتم و حاکم آن را روایت کردهاند و حاکم آن را صحیح دانسته است. [۱۶۵۷]
ابن قیم گوید: «ترس از بزرگترین مراحل راه به سوی خداست و ترس افراد خواص بزرگتر از ترس افراد عوام است و افراد خواص بیشتر به ترس نیاز دارند و ترس بیشتر در شأن آنان است و برایشان لازمتر است؛ چون بنده یا در راه راست، قرار دارد و یا از راه راست منحرف شده است. اگر از راه راست منحرف شده باشد، ترسش به خاطر عقوبت و مجازاتش به سبب انحراف از راه راست میباشد و ایمان جز با این ترس، درست نیست. ترس از سه چیز نشأت میگیرد:
اول – شناخت بنده نسبت به جرم و جنایت، قبح و زشتی جنایت.
دوم – تصدیق و باور داشتن تهدید خدا و اینکه خدای متعال، برای گناه عقوبت و مجازاتش را در نظر گرفته است.
سوم – بنده نمیداند که چه وقت از توبه منع میشود و دیگر توبهاش پذیرفته نمیشود و هنگامی که میخواهد گناهی مرتکب شود این ترس ، مانع از ارتکاب گناه است. به وسیلهی این سه چیز، ترس برای بنده حاصل میشود. به تناسب قوت و ضعف این سه چیز، ترس هم قوی و ضعیف میشود. این امر پیش از ارتکاب گناه است. هرگاه گناه را مرتکب شد، ترسش بیشتر است. خلاصه هرکس یاد سرای آخرت و پاداش آن، یاد گناه، تهدیدهای مربوط به آن و عدم اطمینان از توبهی خالص و حقیقی در دلش خوب جای بگیرد، چنان ترسی در دلش موج میزند که از کنترل وی خارج است و از دلش بیرون نمیرود تا اینکه نجات یابد. اما اگر انسان در راه راست باشد، ترسش همراه جریان نفسهایش است، چون میداند که خدا دگرگون کنندهی قلبهاست.
هر قلبی بین دو انگشت از انگشتان خدای مهربان است. اگر خواست آن را راست گرداند، راستش میگرداند و اگر خواست آن را منحرف و کج گرداند، منحرفش میگرداند؛ همان طور که این مطلب از پیامبرجثابت شده [۱۶۵۸]و اکثر سوگندهای آن حضرتجچنین بود: «لا ومقلّب القلوب» [۱۶۵۹]: «نه و سوگند به دگرگون کنندهی دل ها».
در این باره همین فرمودهی خدای متعال کافی است که میفرماید: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَحُولُ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَقَلۡبِهِ﴾[الأنفال: ۲۴]. «و بدانید که خداوند میان انسان و دل او جدایی میاندازد». کسی که حال و وضعش این است، [چگونه آرامش دارد] و چه کسی بیشتر از او سزاوار ترس است. بلکه او باید در هر حال ترس داشته باشد هر چند به خاطر غلبهی حالتی دیگر بر او، ترس از او دور میشود. پس ترس، ملازم و همراه قلبش است ولی گاهی غلبهی حالتی دیگر، مدتی ترس را از او دور میسازد؛ چون وجود یک چیز با علم و آگاهی به آن تفاوت دارد. پس ترس اول، ثمرهی علم به وعده، وعید و تهدیدات است و این ترس ثمرهی علم به قدرت، عزت و شکوه خداست و اینکه خدا هر چه بخواهد میکند و دگرگون کنندهی دل هاست و هر طور بخواهد در آن تصرف میکند. معبود برحقی جز خدای شکست ناپذیر فرزانه نیست. [۱۶۶۰]این ترس دوم، همان ترس از کفر خداست.
پس از معلوم شدن این مطلب، معنای آیهای که در عنوان این باب آمده، این است که الله تعالی وقتی حال و وضع تکذیب کنندگان پیامبران را بیان کرد، اظهار داشت که چیزی که آنان را وادار به تکذیب پیامبران نموده، نترسیدن از عذاب و نترسیدن از خداست؛ همان طور که در آیهی دیگری میفرماید: ﴿أَفَأَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ أَن يَأۡتِيَهُم بَأۡسُنَا بَيَٰتٗا وَهُمۡ نَآئِمُونَ٩٧ أَوَ أَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ أَن يَأۡتِيَهُم بَأۡسُنَا ضُحٗى وَهُمۡ يَلۡعَبُونَ٩٨﴾[الأعراف: ۹۷-۹۸]. «آیا مردمان این شهرها و آبادیها (که دعوت پیغمبران را نپذیرفتند و به جای ایمان بر کفر و معاصی افزودند، از این) ایمن شدند که عذاب ما شبانه به سراغ آنان رود، در حالی که ایشان غرق در خواب باشند؟ (شگفتا که از مکافات عمل غافل شدند). یا این که مردمان این شهرها و آبادیها ایمن شدند از این که عذاب ما چاشتگاهان به سراغشان آید، در حالی که (به انجام کارهای بیارزشی مشغولند که انگار) سرگرم بازی هستند؟».
سپس بیان داشته که این امر به سبب جهل و نترسیدن از عذاب خدا میباشد. پس در خوشیها و ناخوشی هایی که خداوند به وسیلهی آنها، آنان را آزمایش کرده از کیفر خدا ایمن نشستهاند. و بیخیال اند. میفرماید: ﴿أَفَأَمِنُواْ مَكۡرَ ٱللَّهِۚ فَلَا يَأۡمَنُ مَكۡرَ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٩٩﴾[الأعراف: ۹۹]. «آیا از عذاب الهی در امانند؟ تنها زیانکاران از عذاب الهی (غافلند و) احساس امنیت میکنند».یعنی جز هلاک شدگان کسی از کیفر و تدبیر خدا در ایمن نیست. این آیه بر وجوب ترس از کیفر و تدبیر دلالت دارد.
حسن میگوید: «هرکس به او گشایش عطا شود و تصور نکند که ممکن است مورد مکر و تدبیر خدا قرار گیرد، رأی و نظر درستی ندارد و هرکس در تنگنا باشد و تصور نکند که به وی مهلت داده میشود، رأی و نظر درستی ندارد». [۱۶۶۱]
قتاده میگوید: «فرمان خدا، گروه کافران و مشرکان را غافلگیر کرد و خدا هرگز گروهی را عذاب نمیدهد مگر موقع توانگری، برخورداری از امکانات، نعمتها و فریفتهشدن شان. پس از کیفر خدا در ایمن نباشید؛ زیرا جز فاسقان کسی از کیفر خدا در ایمن نیست». [۱۶۶۲][روایت ابن ابی حاتم] .
در حدیث آمده است: «هرگاه دیدی که خدا نعمت های دنیا را به بندهای میدهد با وجودی که او همچنان به میل خود گناه میکند، بدان که خدا به او مهلت میدهد [تا در ناز و نعمت غرق شود و غافلگیرش میکند و او را کیفر میدهد]». احمد، ابن جریر و ابن ابی حاتم روایتش کردهاند. [۱۶۶۳]
اسماعیل بن رافع گوید: «از جمله ایمن بودن از کیفر و تدبیر خدا این است که بنده همچنان بر گناه اصرار دارد و آرزو میکند که خدا او را ببخشد». [روایت ابن ابی حاتم]. [۱۶۶۴]
در آیهی: ﴿وَمَن يَقۡنَطُ مِن رَّحۡمَةِ رَبِّهِۦٓ إِلَّا ٱلضَّآلُّونَ﴾[الحجر: ۵۶]. مؤلف به جمع میان امید و ترس اشاره کرده است؛ چون انسان در عین اینکه باید از کیفر و تدبیر خدا بترسد، نباید از رحمت خدا نا امید شود بلکه باید همراه عمل صالح به رحمت خدا امیدوار باشد؛ همان طور که در آیهی دیگری میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِكَ يَرۡجُونَ رَحۡمَتَ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٢١٨﴾[البقرة: ۲۱۸]. «کسانی که ایمان آوردهاند و کسانی که هجرت نمودهاند و در راه خدا جهاد کردهاند، آنان رحمت خدا را چشم میدارند، و خداوند آمرزنده و مهربان است».
در این آیه خدای سبحان خاطرنشان ساخته که مؤمنان همراه تلاش در انجام کارهای نیک و اعمال صالح، به رحمت خدا امیدوارند. اما امیدوار بودن به رحمت خدا همراه اصرار بر گناهان، از فریبهای شیطان است هنگامی که این امر مشخص میشود.
فرمودهی: ﴿وَمَن يَقۡنَطُ﴾نقل گفتهی ابراهیم÷است هنگامی که فرشتگان مژدهی فرزندش، اسحاق را به او دادند، که گفت: ﴿قَالَ أَبَشَّرۡتُمُونِي عَلَىٰٓ أَن مَّسَّنِيَ ٱلۡكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ٥٤﴾[الحجر: ۵۴]. «(ابراهیم) گفت: آیا چنین مژدهای را به من میدهید در حالی که پیری گریبانگیر من شده است؟ پس چگونه (و برابر کدام قاعده در چنین سن و سالی به تولّد فرزند مرا) مژده میدهید؟!».
او وقوع این کار با وجود کهنسالی خود و همسرش را بعید میدانست. ﴿قَالُواْ بَشَّرۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ﴾[الحجر: ۵۵]. «گفتند: ما تو را به چیز راست و درستی مژده دادهایم». یعنی تو را به چیزی که هیچ گونه شک و تردیدی در آن نیست، مژده دادیم. بلکه این فرمان کسی است که هر موقع کاری را اراده کند، میشود: ﴿فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ﴾[البقرة: ۱۱۷]. «تنها بدو میگوید: باش! پس میشود»، هر چند چنین کاری به طور عادی بعید به نظر میرسد، همانا این کار وقتی خدا ارادهاش کند، برای خدا آسان است [و آسان و میسر میشود]. ، ﴿فَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡقَٰنِطِينَ﴾[الحجر: ۵۵]. «و از زمره مأیوسان (از رحمت خدا) مباش». یعنی از مأیوس شدگان از رحمت خدا مباش. ابراهیم÷گفت: ﴿وَمَن يَقۡنَطُ مِن رَّحۡمَةِ رَبِّهِۦٓ إِلَّا ٱلضَّآلُّونَ﴾[الحجر: ۵۶]. «چه کسی است که از رحمت پروردگارش مأیوس شود، مگر گمراهان (بیخبر از قدرت و عظمت خدا؟!)».
پس حضرت ابراهیم÷در پاسخ به فرشتگان گفت که او نا امید نیست و به خدا امیدوار است که فرزندی را به او عطا کند هر چند سن خودش و همسرش زیاد است و پیر شدهاند؛ چون او فراتر از آن، قدرت و رحمت خدا را سراغ دارد.
سدی دربارهی آیهی: ﴿وَمَن يَقۡنَطُ مِن رَّحۡمَةِ رَبِّهِ﴾میگوید: «یعنی هرکس از رحمت پروردگارش ناامید باشد». [روایت ابن ابی حاتم]. [۱۶۶۵]دربارهی عبارت: ﴿إِلَّا ٱلضَّآلُّونَ﴾برخی از مفسران گفتهاند: «یعنی جز کسانی که راه راست را گم کردهاند یا جز کافران». [۱۶۶۶]مانند این آیه که خدا میفرماید: ﴿إِنَّهُۥ لَا يَاْيَۡٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾[یوسف: ۸۷]. «چرا که از رحمت خدا جز کافران ناامید نمیگردند».
در حدیثی مرفوع آمده است: «الفاجر الراجی لرحمة الله أقرب منها من العابد القَنِط» [۱۶۶۷]: «فاجر و تبهکاری که به رحمت خدا امیدوار است، نسبت به عابدی که از رحمت خدا نا امید است، به رحمت خدا نزدیکتر است». حکیم ترمذی [۱۶۶۸]و حاکم در تاریخش این حدیث را روایت کردهاند. [۱۶۶۹]
مؤلف میگوید: (وعن ابن عباس أن رسول الله سئل عن الكبائر؟ فقال: «الشرك بالله، والیأس من روح الله، والأمن من مكر الله»).
(از ابن عباس روایت است که دربارهی گناهان کبیره از رسول اللهجسؤال شد، در جواب فرمود: «شرک به خدا، ناامیدی از رحمت خدا و ایمن بودن از تدبیر خدا»). این حدیث را بزار و ابن ابی حاتم [۱۶۷۰]از طریق شبیب بن بشر از عکرمه از ابن عباس روایت کردهاند که رسول اللهجبه چیزی تکیه داده بود. مردی بر او داخل شد و گفت: گناهان کبیره کدامها هستند؟ در جواب فرمود: «شرک به خدا ...» و بقیهی حدیث را ذکر کرد. راویان این حدیث جز شبیب بن بشر همگی ثقهاند. ابن معین دربارهاش میگوید: او ثقه است و ابن ابی حاتم او را سهلانگار دانسته است. [۱۶۷۱]مانند چنین حدیثی، حسن است. ابن کثیر دربارهی این حدیث میگوید: «در اسناد آن، ایرادی وجود دارد و بیشتر به نظر میرسد که موقوف باشد». [۱۶۷۲]
دربارهی عبارت: (الشرک بالله) باید گفت که شرک، بزرگترین گناه کبیره است؛ چون مضمون شرک، نسبت دادن نقص به پروردگار جهانیان، خدا، مالک و آفرینندهی جهانیان است که معبود حقی جزا او نیست. شرک در واقع همتا قرار دادن غیر خدا با خداست؛ همان طور که در آیهی دیگری میفرماید: ﴿ثُمَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡ يَعۡدِلُونَ﴾[الأنعام: ۱]. «ولی با این وصف، کسانی که منکر وجود پروردگار خویشند (برای آفریدگار خود بتان را) انباز میکنند».
پس ستم شرک، از همهی ستمها بیشتر است و از همهی زشتیها، زشتتر میباشد. به همین دلیل مشرک در صورتی که توبه نکند، آمرزیده نمیشود برخلاف دیگر گناهان که در مشیت و خواست خداست؛ اگر خواست گناهانش را میآمرزد و اگر خواست او را به سبب گناهانش عذاب میدهد.
عبارت: (والیأس من روح الله) یعنی قطع امید و آرزو از رحمت خدا؛ از آنچه میخواهد و قصدش را دارد. خدای متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَاْيَۡٔسُواْ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ لَا يَاْيَۡٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾[یوسف: ۸۷]. «و از رحمت خدا نا امید مشوید، چرا که از رحمت خدا جز کافران نا امید نمیگردند». ناامیدی از رحمت خدا در واقع بدگمانی به کرم، لطف، رحمت و بخشش خداست.
عبارت: (والأمن من مكر الله) یعنی از اینکه خدا به بنده مهلت میدهد، یا ایمان را از او سلب میکند، - به خدا پناه میبریم از غضبش- ایمن بودن از کیفر خدا در واقع جهل نسبت به خدا و قدرتش، خودبینی و اطمینان به نفس است.
بدان که در این حدیث همهی گناهان ذکر نشدهاند؛ چون گناهان کبیره خیلی زیادند ولی در این حدیث، برخی از گناهان کبیرهای که خیلی بزرگاند، را ذکر نموده است به همین دلیل ابن عباس گوید: «هی إلی السبعین أقرب منها إلی السبع»: «گناهان کبیره به هفتاد گناه نزدیکترند تا به هفت گناه». (ابن جریر و ابن ابی حاتم روایتش کردهاند).
در روایتی دیگر آمده است: «هی إلی سبعمائة أقرب منها إلی سبع، غیر أنه لا كبیرة مع استغفار، [۱۶۷۳]ولا صغیرة مع إصرار» [۱۶۷۴]: «گناهان کبیره به هفتصد گناه نزدیکترند تا به هفت گناه. البته گناه کبیره در صورت توبه و طلب مغفرت دیگر کبیره نیست و هیچ گناه صغیرهای با وجود اصرار بر آن دیگر صغیره نیست». [یعنی گناه صغیره در صورت اصرار بر انجام آن، دیگر صغیره نیست و به کبیره تبدیل میشود].
مؤلف میگوید: (وعن ابن مسعود قال: «أكبر الكبائر: الإشراك بالله، والأمن من مكر الله، والقنوط من رحمة الله، والیأس من روح الله» رواه عبدالرزاق).
(از ابن مسعودسروایت است که گوید: «بزرگترین گناهان کبیره عبارتند از: شرک ورزیدن به خدا، در ایمن پنداشتن خود از کیفر خدا، یأس و نا امیدی از رحمت الله». [روایت عبدالرزاق].
این اثر را ابن جریر با سندهایی صحیح از ابن مسعود روایت کرده است. ابن کثیر میگوید: این اثر بدون شک، از طرف ابن مسعود صحیح است. طبرانی نیز آن را روایت کرده است. [۱۶۷۵]
عبارت: (اكبر الكبائر: الإشراك بالله) یعنی شرکورزیدن به خدا در ربوبیت یا در عبادت خدا، این مطلب مورد اتفاق همهی علماست.
راجع به عبارت: (والقنوط من رحمة الله) ابو سعادات میگوید: «نا امیدی از رحمت خدا، از ناامیدی از هر چیز دیگر، بدتر و شدیدتر است [۱۶۷۶]».
میگویم: بر این اساس میان «قنوط» و «یأس» تفاوت وجود دارد؛ همان طور که دعا و استغاثه با هم فرق دارند. قنوط ناشی از یأس است. ظاهر قرآن نشان میدهد که یأس شدیدتر از «قنوط» است؛ زیرا قرآن برای کسانی که از رحمت خدا، یأس دارند، به کفرشان حکم نموده و برای اهل قنوط به گمراهی حکم کرده است. در عبارت مذکور این مطلب گوشزد شده که انسان باید رجاء و خوف (امید به رحمت خدا و ترس از کیفر و عذاب خدا) را یکجا جمع کند و هر دو را با هم داشته باشد. چون وقتی انسان از کیفر و عذاب خدا ترسید، دیگر نباید از رحمت خدا مأیوس و نا امید باشد. سلف صالح دوست میداشتند که در حالت سلامتی، ترس از کیفر خدا و در حالت بیماری، امیدواری به رحمت خدا را در خود تقویت کنند.
این روش ابوسلیمان و دیگران بود. وی میگوید: قلب باید ترس از کیفر خدا بر آن غالب شود. چون اگر امید به رحمت خدا بر آن غالب شود فاسد و تباه میشود. از خدا میخواهیم که در نهان و آشکار، ترس از خود را نصیب ما گرداند؛ چرا که او بر هر چیزی تواناست.
[۱۶۵۷] امام احمد در «المسند» ۶/۱۵۹و ۲۰۵، حمیدی در مسندش شمارهی ۲۷۵، اسحاق بن راهویه در مسندش شمارهی ۱۶۴۳، ترمذی در سننش ش ۳۱۷۵، ابن ماجه در سننش ش ۴۱۹۸، ابویعلی در سندش ش ۴۹۱۷، ابن جریر در تفسیرش، ۱۸/۳۳، ابن أبی حاتم در تفسیرش، ابن منذر- آن گونه که در «الدر المنثور» ۶/۱۰۵ آمده- و حاکم در «المستدرک علی الصحیحین« ۲/۳۹۳، روایتش کردهاند. حاکم این حدیث را صحیح دانسته و ذهبی با وی موافقت نموده است. همچنین بیهقی در «شعب الإیمان» شمارهی ۷۶۲ و دیگران از طریق عبدالرحمن بن سعید از عایشه آن را روایت کردهاند. عبدالرحمن بن سعید عایشه لرا ندیده است. اما طبری در تفسیرش ۱۸/۳۳، طبرانی در «المعجم الأوسط« شمارهی ۳۹۶۵ و دیگران از طریق عبدالرحمن بن سعید از ابوحازم از ابوهریره از عایشه آن را روایت کردهاند. پس واسطهی بین عبدالرحمن بن سعید و عایشه معلوم شد و در نتیجه الحمدلله این حدیث به صحت رسیده است. این چیزی است که کار ترمذی بدان اشاره دارد اگر چه دارالقطنی بیان داشته که منقطع همان محفوظ است آنگونه که در العلل۱۱/۱۹۳ بیان شده است. پس حدیث صحیح است. والله اعلم. [۱۶۵۸] در این زمینه احادیثی چند از تعدادی از صحابه روایت شده است. از جمله میتوان به حدیثی اشاره کرد که از نواس بن سمعان کلابی روایت شده که گوید: از رسول اللهجشنیدم که میگفت: «ما من قلب إلا وهو بین أصبعین من أصابع رب العالمین إن شاء أن یقیمه أقامه وإن شاء أن یزیغه أزاغه وکان یقول: یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک والمیزان بید الرحمن – عزّ وجل- یرفع قوماً ویخفض آخرین إلی یوم القیامة»: «هر قلبی بین دو انگشت از انگشتان پروردگار جهانیان قرار دارد؛ اگر خواست آن را راست گرداند، راستش میگرداند و اگر خواست آن را منحرف و کج نماید، منحرفش میگرداند. آن حضرتجمیفرمود: ای دگرگون کنندهی دلها! دلهای ما را بر دینات، ثابت بدار. ترازو به دست خدای رحمان است، عدهای را بلند و عدهای را تا روز قیامت پایین میآورد». امام احمد در «المسند» ۴/۱۸۲، ابن ماجه ش ۱۹۹، نسائی در «السنن الکبری»، ش ۷۷۸۳، ابن حبان در صحیحش ش ۹۳۴، حاکم در «المستدرک علی الصحیحین» ۱/۵۲۵ روایتش کردهاند. حاکم به شرط مسلم آن را صحیح دانسته و ذهبی با وی موافقت نموده است. سند این حدیث همان طور که بوصیری در «مصباح الزجاجة»، ۱/۲۷ میگوید: صحیح است. [۱۶۵۹] بخاری در صحیحش، شمارهی (۶۲۴۳- البغا) از طریق حدیث عبدالله بن عمرلآن را روایت کرده است. [۱۶۶۰] طریق الهجرتین صفحات ۴۶۶-۴۶۸. [۱۶۶۱] ابن أبی حاتم در تفسیرش ش ۷۲۹۳، ابوشیخ- آن گونه که در «الدر المنثور» ۳/۲۷۰، آمده- آن را روایت کرده اند و در اسنادش راوی ناشناختهای وجود دارد.. [۱۶۶۲] ابن أبی حاتم در تفسیرش ش ۸۷۶۱ و ۷۲۹۴، عبدبن حمید و ابوشیخ- آن گونه که در «الدر المنثور» ۳/۲۷۰، آمده آن را روایت کردهاند و اسناد این روایت صحیح است. [۱۶۶۳] امام احمد در «المسند» ۴/۱۵۴، در «الزهد» ص ۱۲، ابن ابی الدنیا در «الشکر» شمارهی ۳۲، ابن عبدالحکم در «فتوح مصر» ص ۲۹۳، ابن جریر طبری در تفسیرش ۷/۱۹۵، ابن أبی حاتم در تفسیرش شمارهی ۷۲۸۸، طبرانی در «المعجم الکبیر» ۱۷/۳۳۰، در «المعجم الأوسط» شمارهی ۹۲۷۲، رویانی در مسندش شمارهی ۲۶۱، ابن قانع در «معجم الصحابة» ۲/۲۷۲ و دیگران از عقبه بن عامر این حدیث را روایت کردهاند. این حدیث با طرقش صحیح است. [۱۶۶۴] ابن ابی حاتم در تفسیرش، شمارهی ۸۷۷۳ روایتش کرده است. اسناد این روایت به اسماعیل، حسن است. [۱۶۶۵] نگا: الدر المنثور ۵/۸۸. [۱۶۶۶] زمخشری در «الکشاف» ۲/۵۴۳ این گفته را اظهار داشته است. [۱۶۶۷] در نسخه ی «ط»، «القانط» و در نسخهی «الف »، «المقنط» آمده است. آنچه اینجا آمده از روی نسخههای «ب»،«ع» و «ض» میباشد. [۱۶۶۸] در نسخه ی «ب» «و ترمذی» آمده که این خطاست. [۱۶۶۹] حکیم ترمذی در «نوادر الأصول » (۱/۹۳- غیرالمسندة) و شیرازی در «الألقاب»- آن گونه که در «فیض القدیر » ۴/۴۶۰ آمده آن را روایت کردهاند. در اسناد آن سلام مدائنی است که متروک میباشد و نیز زید بن عمی در اسناد این روایت، وجود دارد که ضعیف است. حاکم در تاریخش و از طریق او، دیلمی در مسندش ۳/۱۵۹ آن را روایت کرده و در اسنادش یک راوی دروغگو و دو راوی ضعیف وجود دارد. نگا: «الضعیفة» شمارهی ۴۰۲۵، ابونعیم در «الحلیة» ۷/۳۸، گفتهی سفیان را از او نقل کرده است. [۱۶۷۰] بزار در مسندش ش ۱۰۶- کشف الأستار، طبرانی- آن گونه که در «مجمع الزوائد ۱/۱۰۴ آمده- و ابن ابی حاتم در تفسیرش شمارهی ۵۲۰۱ آن را روایت کردهاند و اسنادش حسن است. این حدیث با طرق و شواهدش حدیثی صحیح است.» [۱۶۷۱] ابوحاتم در «الجرح و التعدیل» ۴/۳۵۷، میگوید: «او در حدیث سهلانگار است و حدیثش حدیث شیوخ میباشد». ابن حبان در «الثقات» ۴/۳۵۹ آن را آورده و گوید: «بسیار اشتباه میکند». نگا: سؤالات الدوری اثر ابن معین ش ۳۲۶۵. [۱۶۷۲] تفسیر ابن کثیر ۱/۴۸۵. [۱۶۷۳] در نسخهی «الف»، لفظ «الاستغفار» آمده است. [۱۶۷۴] در نسخهی «الف»، لفظ «الإصرار» آمده است. تخریج این دو اثر ابن عباس لقبلاً آمد. [۱۶۷۵] معمر در جامع خود ش ۱۹۷۰۱، عبدالرزاق در تفسیرش۱/۱۵۵، طبرانی در «المعجم الکبیر» ۶/۱۵۶، ابن جریر در تفسیرش ۵/۴۰ و دیگران از چندین طریق از عبدالله بن مسعود آن را روایت کردهاند. این اثر آن گونه که حافظ ابن کثیر و شیخ سلیمان اظهار میدارند صحیح میباشد. [۱۶۷۶] النهایة فی غریب الحدیث و الأثر۴/۱۱۳.