تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب التوحید

فهرست کتاب

توضیح و شرح باب:

توضیح و شرح باب:

قول الله تعالی: ﴿يَظُنُّونَ بِٱللَّهِ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ ظَنَّ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِۖ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَيۡءٖۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ كُلَّهُۥ لِلَّهِۗ[آل عمران: ۱۵۴].

هدف مؤلف از عنوان این باب، هشدار به وجوب خوش‌گمانی نسبت به الله است؛ چون گمان نیک به خدا از واجبات و [مقتضیات] توحید است. به همین دلیل خدای متعال کسانی را که به او گمان بد دارند، سرزنش و مذمت نموده است؛ چون مبنای گمان نیک به خدا، علم به رحمت، عزت، احسان، لطف، قدرت، علم، انتخاب نیک الله و قوت توکل به خداست. وقتی علم به اینها تحقق یابد، نتیجه‌اش گمان نیک به خدا می‌باشد.

گاهی گمان نیک به خدا از مشاهده‌ی برخی از این صفات الله نشأت می‌گیرد؛ چون مشاهده‌ی برخی از صفات خدا، مستلزم بقیه‌ی صفات می‌باشد.

خلاصه؛ هرکس قبلاً حقایق و معانی اسماء و صفات خدا را درک کند، گمان نیک به خدا متناسب با هر اسم و صفت در او ایجاد می‌شود؛ چون هر صفت، عبودیت خاص و گمان نیک خاص خود را دارد.

در حدیث قدسی آمده است. خدای متعال فرمودند: «أنا عند ظن عبدی بی وأنا معه حین یذكرنی»: «من نزد گمان بنده‌ام که نسبت به من دارد هستم و من همراه او هستم وقتی که مرا یاد می‌کند». بخاری و مسلم این حدیث را روایت کرده‌اند [۲۲۹۹].

از جابرسروایت است که از پیامبرجسه روز پیش از وفاتش شنید که می‌فرمود: «لا یموتن أحدكم إلا وهو یحسن الظن بالله [۲۳۰۰]-»: «هیچ یک از شما نمیرد مگر اینکه نسبت به الله گمان نیک داشته باشد». مسلم و ابوداود این حدیث را روایت نموده‌اند. [۲۳۰۱]در حدیثی که ابوداود و ابن حبان روایتش کرده‌اند، آمده است: «حسن الظن من حسن العبادة»: «گمان نیک جزو عبادت نیک است». ترمذی و حاکم نیز این حدیث را روایت کرده‌اند و لفظ‌شان چنین است: «حسن الظن بالله من حسن عبادة الله» [۲۳۰۲]: «گمان نیک نسبت به خدا جزء پرستش نیک الله است».

پس از روشن شدن این مطلب، اینک به تفسیر آیه‌ی وارده در سوره‌ی آل عمران که مؤلف در عنوان باب آورده، می‌پردازیم. ابن قیم درباره‌ی فرموده‌ی: ﴿هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَيۡءٖمی‌گوید: «سپس خدای متعال از سخنی که از گمان باطل‌شان سرزده، خبر داده و آن هم این سخن شان است: ﴿هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَيۡءٖ[آل عمران: ۱۵۴]: «آیا چیزی از کار (پیروزی و نصرتی که پیغمبر به ما وعده داده بود) نصیب ما می‌شود؟». و ﴿لَوۡ كَانَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٞ مَّا قُتِلۡنَا هَٰهُنَا[آل عمران: ۱۵۴]: «اگر کار به دست ما بود (و یا: اگر برابر وعده‌ی محمّد، سهمی از پیروزی داشتیم،) در اینجا کشته نمی‌شدیم». منظور آنان از سخن اول و دوم، اثبات قدر و برگرداندن همه‌ی امور به الله نیست. اگر منظورشان این بود، مذمت و نکوهش نشده با آیه‌ی: ﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ كُلَّهُۥ لِلَّهِنظرشان رد نمی‌شد و سرچشمه‌ی این سخن، گمان جاهلیت نبود.

از این رو تعداد زیادی از مفسران گفته‌اند: گمان باطل آنان در اینجا، تکذیب قدر و این پندارشان است که اگر قضیه به آنان واگذار شود، رسول اللهجو یارانش، پیرو آنان بودند و به حرف‌شان گوش نمی‌کردند و کشته نمی‌شدند و قطعاً نصرت و پیروزی از آن ایشان بود. خداوند، آنان را در این گمان باطلی که گمان جاهلیت است، تکذیب نمود. این گمان، منسوب به جاهلانی است که پس از پیش آمدن قضا و قدر خدا که قطعاً باید پیش آید، گمان می‌کنند که آنان می‌توانند قدر خدا را دفع کنند و اگر قضیه به دست آنان بود، قدر خدا پیش نمی‌آمد.

خدای متعال، تفکر آنان را با آیه‌ی: ﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ كُلَّهُۥ لِلَّهِتکذیب نمود. پس آنچه که خدا مقدر نموده و در علمش می‌باشد حتما تحقق پیدا می‌کند.

هرچه خدا بخواهد، می‌شود خواه مردم بخواهند و خواه نخواهند و هر چه خدا نخواهد، نمی‌شود خواه مردم بخواهند و خواه نخواهند.

شکست و قتلی که برایتان آمد، بر اساس امر تکوینی خداست که راهی برای دفعش وجود ندارد؛ خواه کاری از دست‌تان برآید و خواه کاری از دست‌تان برنیاید؛ چون اگر شما در خانه‌هایتان هم می‌بودید وقتی قتل بر بعضی‌تان مقرر شده، قطعا کسانی که قتل بر آنان مقرر شده، از خانه‌هایشان به سوی آن جایی که باید کشته شوند، می‌رفتند؛ خواه کاری از دستش برآید یا کاری از دستش برنیاید. این مطلب از واضح‌ترین مسایل است و عقیده‌ی قدریه که جایز می‌دانند چیزهایی واقع شود که خدا نمی‌خواهد و خدا چیزهایی بخواهد که واقع نمی‌شود، را ابطال می‌کند». [۲۳۰۳]

فرموده‌ی: ﴿وَلِيَبۡتَلِيَ ٱللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمۡیعنی تا خدا بیازماید که در درون‌تان ایمان هست یا نفاق. این مصیبت‌ها به ایمان و تسلیم و فرمانبرداری مؤمن می‌افزاید و منافق و هرکس در دلش بیماری وجود دارد، حتماً موقع مصیبت‌ها و حوادث ناگوار، آنچه را که در دل دارد، با جوارح و زبانش آشکار می‌کند.

فرموده‌ی: ﴿وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمۡحکمت دیگری است و آن هم تصفیه کردن آنچه در دل‌های مؤمنان است، می‌باشد. یعنی خالص کردن و پاک کردن دل مؤمنان از ناخالصی‌ها، آثار گناهان و خطاها و امراض قلبی؛ چون تمایلات نفسانی و برخی عادت‌ها، تزئینات ابلیسی و چیره شدن غفلت، با قلب آمیخته می‌شوند که با ایمان، اسلام، نیکی و تقوا که در قلب جای گرفته، تضاد دارد. اگر انسان همیشه و به طور مستمر، در عافیت و سلامتی باشد بلاها و مصیبت‌ها برایش پیش نیاید، دلش از این ناخالصی‌ها، ناپاکی‌ها و امراض قلبی نجات پیدا نمی‌کند و از آنها تصفیه نمی‌شود.

پس حکمت خدای عزیز بر این است که سختی‌ها، بلاها و مصیبت‌ها را برای قلوب مؤمنان مقدر نماید، همچون داروی تلخ برای بیمار که اگر پزشک به دادش نمی‌رسید و به وسیله‌ی این دارو، بیماری را از بدنش دور نمی‌کرد، ترس مرگ و نابود شدنش وجود داشت. پس این شکست و کشته شدن مسلمانان، نعمت خدا بود که شامل حالشان کرد که دقیقاً با نعمت خدا در رابطه با نصرت، یاری و پیروزی‌شان بر دشمن، برابری می‌کند. پس هم شکست و هم پیروزی مسلمانان، نعمت خداست.

فرموده‌ی: ﴿ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيۡكُم مِّنۢ بَعۡدِ ٱلۡغَمِّ أَمَنَةٗ نُّعَاسٗا يَغۡشَىٰ طَآئِفَةٗ مِّنكُمۡمنظور، اهل ایمان و یقین، ثبات و پایداری و توکل راستین است. آنان جزم و یقین دارند که خدای متعال، پیامبرش را یاری خواهد کرد و آرزویش را برآورده می‌کند. از این رو در ادامه می‌فرماید: ﴿وَطَآئِفَةٞ قَدۡ أَهَمَّتۡهُمۡ أَنفُسُهُمۡیعنی: گروهی به خاطر نگرانی و اضطراب، چرت نمی‌زدند. ﴿يَظُنُّونَ بِٱللَّهِ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ ظَنَّ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ«درباره‌ی خدا پندارهای نادرستی چون پندارهای زمان جاهلیت داشتند». همان طور که در آیه‌ی دیگری می‌فرماید: ﴿بَلۡ ظَنَنتُمۡ أَن لَّن يَنقَلِبَ ٱلرَّسُولُ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِلَىٰٓ أَهۡلِيهِمۡ أَبَدٗا وَزُيِّنَ ذَٰلِكَ فِي قُلُوبِكُمۡ وَظَنَنتُمۡ ظَنَّ ٱلسَّوۡءِ وَكُنتُمۡ قَوۡمَۢا بُورٗا ١٢[الفتح: ۱۲]: «بلکه شما گمان می‌بردید که پیغمبر و مؤمنان هرگز به سوی خانواده‌ی خود بر نمی‌گردند (و قطعاً قتل عام خواهند شد! آری) این (پندار غلط و این وسوسه‌های شیطانی) در دلهایتان آراسته گشته بود. و گمانهای بدی می‌کردید و مردمان تباه و بیسودی بودید».

اینان همچنین بودند: معتقد بودند که مشرکان وقتی در آن لحظه پیروز شدند، دیگر کار تمام شده و اسلام و اهل اسلام برای همیشه نابود شده‌اند.

این تفکر، کار اهل شک و تردید است که هرگاه حادثه‌ای ناگوار و مصیبتی پیش آید، این گمان‌های بد و ناپسند به آنان دست می‌دهد. [۲۳۰۴]

ابن قیم می‌گوید: «گمان جاهلیت، منسوب به جاهلان است که گمان ناحق می‌باشد؛ چون گمان جاهلیت، گمانی نیکی که در شأن اسماء زیبا، صفات برتر و ذات دور از هر عیب و بدی خدا باشد نیست و خلاف چیزی است که در شأن حکمت، حمد و ستایش الله و منحصر بودن خدا به ربوبیت و الوهیت می‌باشد و خلاف گمانی است که در شأن وعده‌ی راستین خدا که هرگز خلاف وعده نمی‌کند، می‌باشد». [۲۳۰۵]

مؤلف، تفسیر ابن قیم راجع به این آیه را که بهترین تفسیر و اقوال گفته شده در این زمینه است، بیان کرده است. به امید خدا بعداً مطالب مربوط به آن خواهد آمد.

فرموده‌ی‌ ﴿يَقُولُونَ لَوۡ كَانَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٞ: نیز گفته‌ی منافقان است. ظاهراً معنای آیه چنین است: ما به اجبار برای جهاد آمدیم و اگر به دست ما بود، به جهاد نمی‌رفتیم؛ همان طور که عبدالله ابن أبی این گفته را اظهار داشت. لفظ آیه استفهام و معنایش، نفی است. یعنی رفتن به جهاد به دست ما نبود. معنای دیگری غیر از این معنا در تفسیر این آیه گفته شده است. خداوند با این فرموده، گفته‌شان را رد نموده است: ‌﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ كُلَّهُۥ لِلَّهِیعنی سررشته‌ی کارها به دست شما و غیر شما نیست، بلکه فقط به دست الله است. او ذاتی است که هرگاه چیزی خواست، هیچ چیز نمی‌تواند آن را رد کند.

راجع به فرموده‌ی: ﴿يَقُولُونَ لَوۡ كَانَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٞ مَّا قُتِلۡنَا هَٰهُنَادر باب «ما جاء فی اللو»، سخن گفته شد.

آیه‌ی: ﴿وَلِيَبۡتَلِيَ ٱللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمۡیعنی الله تعالی این شکست و قتل را مقدر نمود تا با کردار و رفتارتان، نیت‌های شما را بیازماید؛ چون خدا به نیت هایتان علم غیب داشته و اکنون می‌خواهد، برای شما و دیگران هم معلوم شود؛ زیرا مجازات و پاداش بر اساس چیزی است که از طریق مشاهده معلوم می‌شود، نه از طریق چیزی که به طور غیر معمول از آنان معلوم می‌شود.

فرموده‌ی: ﴿وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمۡیعنی تا به وسیله‌ی آیات و معجزات شگفت انگیز و قدرت فوق العاده‌اش که به شما نشان می‌دهد، قلوب‌تان را از شک، تردید، امراض درونی و ناپاکی تصفیه و پاک گرداند. این امر مخصوص مؤمنان است نه منافقان.

راجع به معنای آیه‌ی‌: ﴿وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِبعضی گفته‌اند: معنایش این است که خدا شما را به این خاطر نمی‌آزماید تا نیت‌های شما را بداند؛ چون او نسبت به آن دانا و باخبر است، بلکه فقط به این خاطر شما را می‌آزماید که نیت‌ها و آنچه در درون پنهان داشته‌اید، آشکار گرداند. والله اعلم.

درباره‌ی تفسیر آیه‌ی: ﴿ٱلظَّآنِّينَ بِٱللَّهِ ظَنَّ ٱلسَّوۡءِۚ عَلَيۡهِمۡ دَآئِرَةُ ٱلسَّوۡءِ[الفتح: ۶]. «پیشامدهای بد روزگار بر آنان باد!». که مؤلف آورده ابن کثیر می‌گوید: «یعنی خدای متعال را در حکمتش متهم می‌کنند و درباره‌ی پیامبرجو یارانش گمان می‌کنند که کشته می‌شوند و به طور کلی از بین می‌روند. از این رو خدا در ادامه می‌فرماید: ﴿عَلَيۡهِمۡ دَآئِرَةُ ٱلسَّوۡءِۖ وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ[الفتح: ۶]: «بدیها و بلاها تنها ایشان را در بر می‌گیرد (و فقط بر آنان چنبره می‌زند) و خداوند بر ایشان خشمگین می‌گردد». ﴿وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرٗا«و دوزخ را برایشان آماده ساخت؛ و دوزخ چه جای بدی است! [۲۳۰۶]».

مؤلف می‌گوید: (قال ابن قیم فی الآیة الأولی: فُسِّر هذا الظن بأنه سبحانه لا ینصر رسوله، وأن أمره سیضمحل، وفُسِّر بأن ما أصابه لم یكن بقدر الله وحكمته. ففُسِّر بإنكار الحكمة، وإنكار القدر، وإنكار أن یتم أمر رسوله، وأن یظهره الله على الدین كله. وهذا هو ظن السوء الذی ظنَّه المنافقون والمشركون فی سورة الفتح. وإنما كان هذا ظن السوء لأنه ظن غیر ما یلیق به سبحانه. وما یلیق بحكمته وحمده ووعده الصادق. فمن ظنَّ أن یدیل الباطل على الحق إدالةً مستقرةً یضمحل معها الحق، أو أنكر أن یكون ما جری بقضائه وقدره. أو أنكر أن یكون قدَّره لحكمةٍ بالغةٍ یستحق علیها الحمد، بل زعم أن ذلك لمشیئة مجردة. ﴿ذَٰلِكَ ظَنُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنَ ٱلنَّارِ.

و أكثر الناس یظنون بالله ظن السوء فیما یختص بهم، وفیما یفعله بغیرهم، ولا یسلم من ذلك إلا من عرف الله وأسماءه وصفاته، وموجب حكمته وحمده فلیعتن اللبیب الناصح لنفسه بهذا، ولیتب إلی الله، ولیستغفره من ظنه بربه ظن السوء ولو فتشت من فتشت لرأیت عنده تعنتاً على القدر وملامةً له، وأنه كان ینبغی أن یكون كذا وكذا. فمستقل ومستكثر. وفتش نفسك، هل أنت سالم؛ فإن تنج منها تنج من ذی عظیمة وإلا فإنی لا أخالك ناجیاً) [۲۳۰۷]» [۲۳۰۸].

(ابن قیم در تفسیر آیه‌ی نخست می‌گوید: این بدگمانی چنین تفسیر شده که خداوند، دیگر پیامبرش را یاری نمی‌کند و رسالت او به زودی فرو می‌پاشد. همچنین این بدگمانی تفسیر شده به اینکه آنچه به پیامبرجرسیده، بنا به قدر و حکمت خدا نبوده است. پس بدگمانی نسبت به خدا، به انکار حکمت و تقدیر خدا، انکار اینکه خدا رسالت پیامبرش را به انجام می‌رساند و انکار اینکه خدا، دین اسلام را بر تمامی ادیان پیروز می‌گرداند، تفسیر کرده است. این بدگمانی‌ای است که منافقان و مشرکان داشتند و در سوره‌ی فتح آمده است. این گمان از آن جهت گمان بد است که درباره‌ی خدا گمانی رفته که در شأن او نیست و در شأن حکمت و حمد و ستایش خدا و وعده‌ی راستین اش نیست. پس هرکس گمان کند خدا باطل را بر حق غالب می‌گرداند به گونه ای که حق از بین رود، یا انکار کند حوادث و پیشامدها بر اساس قضا و قدر خداست، یا انکار کند که خدا این حوادث و پیشامدها را به خاطر حکمتی سرشار مقدر کرده و به خاطر آن مستحق حمد و شکرگزاری است و گمان کند که این حوادث و پیشامدها از روی مشیت صرف بوده و حکمتی در آن نیست، این گمان کسانی است که کفر ورزیده اند: ﴿ذَٰلِكَ ظَنُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنَ ٱلنَّارِ[ص: ۲۷]: «این، گمان کافران است (و انگاره اندیشه بیمار ایشان) . وای بر کافران! به آتش دوزخ دچار می‌آیند».

اغلب مردم در رابطه با پیشامدهایی که برایشان رخ می‌دهد و در رابطه با حوادث و اتفاقاتی که برای دیگران پیش می‌آید، نسبت به خدا گمان بد دارند. هیچ کس از این بدگمانی نسبت به خدا جان سالم به در نمی‌برد مگر کسی که خدا و اسماء و صفاتش و موجبات حکمت و حمد و ستایش خدا را بشناسد.

پس باید انسان خردمند و خیرخواه خودش، به این مهم توجه کند و به سوی خدا باز گردد و توبه‌ی واقعی بکند و از بدگمانی‌اش نسبت به خدا، طلب آمرزش نماید.

اگر در احوال دیگران دقت کنی، می‌بینی که نسبت به تقدیر دلِ خوشی ندارند و آن را سرزنش می‌کنند و می‌گویند: باید چنین و چنان باشد. مردم در این زمینه درجات مختلفی دارند؛ بعضی، این حالت در آنان کم است و عده ای این حالت در آنان زیاد است. در خودت دقت کن که آیا در این زمینه جان سالم به در برده‌ای.

اگر از این حالت، نجات پیدا کنی از امر عظیمی نجات پیدا کرده‌ای وگرنه، من راه نجاتی برایت سراغ ندارم».)

راجع به عبارت (فُسِّر هذا الظن بأنه سبحانه لا ینصُرُ رسولَه . . .) باید گفت: این تفسیر، تفسیر تعدادی از مفسران است و از تفسیر قتاده و سدی گرفته شده است و ابن جریر و دیگران، معنا و مفهوم رأی قتاده و سدی در خصوص تفسیر این آیه، از آنان نقل کرده‌اند. [۲۳۰۹]

گفته‌ی: (وإن أمره سیضمحل) یعنی رسالت وی به کلی از بین می‌رود و حتی اثری از آن باقی نمی‌ماند. «اضمحلال» به معنای رفتن یک چیز به طور کلی می‌باشد.

راجع به عبارت: (وفُسِّر [۲۳۱۰]أن ما أصابهم لم یكن بقدر الله وحكمته) قرطبی می‌گوید: «جُوَیبر [۲۳۱۱]از ضحاک از ابن عباس درباره‌ی آیه‌ی: ﴿يَظُنُّونَ بِٱللَّهِ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ ظَنَّ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِروایت کرده که می‌گوید: «منظور از گمان جاهلیت و ناحق به الله، تکذیب قدر است؛ چون آنان درباره‌ی قضا و قدر سخن گفته‌اند. از این رو خدا می‌فرماید: ﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ كُلَّهُۥ لِلَّهِیعنی تقدیر خیر و شر، همه از جانب الله است». [۲۳۱۲]

اما درباره‌ی تفسیر آیه‌ی مذکور به انکار حکمت، باید گفت این تفسیر را از سلف صالح ندیده‌ام، اما تفسیر صحیحی است؛ چون هرکس انکار کند که آن حوادث ناگوار و شکست مسلمانان از روی حکمت سرشار خدا بوده که به خاطر آن مستحق حمد و شکرگزاری و ستایش است، به خدا گمان بد داشته است. الله تعالی به برخی حکمت‌ها و اهداف والا و پسندیده درباره‌‌ی آن در سوره‌ی آل عمران اشاره کرده است. بسیاری از آن حکمت و اهداف را در همین آیه‌ی: ﴿وَلِيَبۡتَلِيَ ٱللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمۡ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِکه تفسیرش کردیم، آورده است. آنچه در این آیه آمده، برخی از حکمت‌ها در این باره است. پس هرکس این حکمت‌ها را انکار نماید، به خدا، حکمت، علم، رحمت و قدرت خدا گمان بد داشته است؛ چون یکی از اسماء خدا، اسم «حق» می‌باشد و این اسم، موجب الوهیت و ربوبیت خداست.

عبارت: (فی سورة الفتح) یعنی در آیات: ﴿وَيُعَذِّبَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتِ وَٱلۡمُشۡرِكِينَ وَٱلۡمُشۡرِكَٰتِ ٱلظَّآنِّينَ بِٱللَّهِ ظَنَّ ٱلسَّوۡءِۚ عَلَيۡهِمۡ دَآئِرَةُ ٱلسَّوۡءِۖ وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ وَلَعَنَهُمۡ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرٗا ٦ وَلِلَّهِ جُنُودُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا ٧ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا ٨ لِّتُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُۚ وَتُسَبِّحُوهُ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلًا ٩ إِنَّ ٱلَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ ٱللَّهَ يَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَيۡدِيهِمۡۚ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِمَا عَٰهَدَ عَلَيۡهُ ٱللَّهَ فَسَيُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا ١٠ سَيَقُولُ لَكَ ٱلۡمُخَلَّفُونَ مِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ شَغَلَتۡنَآ أَمۡوَٰلُنَا وَأَهۡلُونَا فَٱسۡتَغۡفِرۡ لَنَاۚ يَقُولُونَ بِأَلۡسِنَتِهِم مَّا لَيۡسَ فِي قُلُوبِهِمۡۚ قُلۡ فَمَن يَمۡلِكُ لَكُم مِّنَ ٱللَّهِ شَيۡ‍ًٔا إِنۡ أَرَادَ بِكُمۡ ضَرًّا أَوۡ أَرَادَ بِكُمۡ نَفۡعَۢاۚ بَلۡ كَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرَۢا ١١ بَلۡ ظَنَنتُمۡ أَن لَّن يَنقَلِبَ ٱلرَّسُولُ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِلَىٰٓ أَهۡلِيهِمۡ أَبَدٗا وَزُيِّنَ ذَٰلِكَ فِي قُلُوبِكُمۡ وَظَنَنتُمۡ ظَنَّ ٱلسَّوۡءِ وَكُنتُمۡ قَوۡمَۢا بُورٗا ١٢[الفتح: ۶-۱۲]: «و نیز مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به الله گمان بد دارند، عذاب نماید. پیشامدهای بد روزگار بر آنان باد! و الله بر آنان خشم گرفت و آنان را نفرین و از رحمتش دور کرد و دوزخ را برایشان آماده ساخت؛ و دوزخ چه جای بدی است! و سپاهیان آسمان و زمین از آنِ الله می‌باشد؛ و الله، توانای چیره و حکیم است. همانا ما، تو را گواه و مژده‌رسان و هشداردهنده فرستاده‌ایم. تا شما (ای مردم!) به الله و پیامبرش ایمان بیاورید و (دین) او را یاری دهید و به بزرگی باورش بدارید و او را صبح و شام به پاکی یاد کنید. بی‌گمان آنان که با تو بیعت می‌کنند، جز این نیست که با الله بیعت می‌نمایند؛ دست الله بالای دستانشان است. پس هر کس پیمان‌شکنی کند، تنها به زیان خود پیمان می‌شکند؛ و هر کس به پیمانی که با الله بسته، وفا نماید، الله پاداش بزرگی به او خواهد داد. صحرانشینان بازمانده از جهاد به تو خواهند گفت: «خانواده و اموالمان، ما را به خود مشغول کردند؛ پس برای ما درخواست آمرزش کن». به زبان چیزی می‌گویند که در دل‌هایشان نیست. بگو: اگر الله، سود یا زیانی برای شما بخواهد، چه کسی می‌تواند در برابرش برای شما کاری انجام دهد؟ آری؛ الله به کردارتان آگاه است. بلکه شما گمان کردید که پیامبر و مؤمنان هرگز نزد خانواده‌هایشان باز نخواهند گشت. و این پندار نادرست در دل‌هایتان آراسته شد و گمان بد بردید و مردمانی درخورِ هلاکت بودید.»

عبارت: (لأنه ظن غیر ما یلیق به سبحانه) یعنی آنچه که در شأن خدای سبحان می‌باشد، این است که او حق را بر باطل پیروز می‌گرداند و حق را یاری می‌کند. چون عقلاً و شرعاً جایز نیست که باطل بر حق پیروز شود. خدای متعال می‌فرماید: ﴿بَلۡ نَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَى ٱلۡبَٰطِلِ فَيَدۡمَغُهُۥ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٞ[الأنبیاء: ۱۸]: «بلکه (ما چنین نمی‌خواهیم و) حق را به جان باطل می‌اندازیم، و حق مغز سر باطل را از هم می‌پاشد و باطل هرچه زودتر محو و نابود می‌شود». در جای دیگری می‌فرماید: ﴿وَقُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُۚ إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ كَانَ زَهُوقٗا ٨١[الإسراء: ۸۱]: «و (مشرکان را بترسان و بدیشان) بگو: حق فرا رسیده است (که یکتاپرستی و آئین آسمانی و دادگری است) و باطل از میان رفته و نابود گشته است (که چندتا پرستی و آئین تباه و ستمگری است). اصولاً باطل همیشه از میان‌رفتنی و نابود شدنی است (و سرانجام پیروزی از آن حق و حقیقت بوده و هست)».

عبارت: (وما یلیق بحكمته وحمده) یعنی آنچه که لایق حکمت و حمد و شکرگزاری الله می‌باشد، این است که هیچ حرکت و سکونی در آسمان‌ها و زمین نیست مگر اینکه خدا در آن، حکمت بالغه و حمد و ستایش کامل به خاطر آن دارد. حالا چنین امر عظیمی که بر سر سرور پیامبران و اولیای خدا آمده، چگونه باید باشد؟!

پس خدای سبحان در آن حادثه و مصیبت، حکمت دارد و به خاطر آن، مورد حمد، شکرگزاری و ستایش قرار می‌گیرد. هرکس در سیاق داستان وارده در سوره‌ی آل عمران تأمل کند، شگفت زده می‌شود؛ چون هرکس درباره‌ی خدا این گمان را داشته باشد که او آن کار را با قَدَر و حکمتی که به خاطر آن مستحق حمد و شکر است، انجام نداده؛ گمان بد به او داشته است.

عبارت: (فمن ظنَّ أن یُدیل الباطل على الحق إدالة مستقرة یضمحل معها الحق) (پس هرکس گمان کند خدا باطل را بر حق غالب می‌گرداند به گونه ای که حق از بین رود) این بدگمانی است؛ چون او خدای سبحان را به چیزی منسوب کرده که در شأن جلال و شکوه و کمال و صفاتش نیست؛ چون حمد، شکرگزاری، حکمت و عزت خدا، آن را نمی‌پذیرد و خدا هرگز قبول نمی‌کند که گروه و سربازان خود را خوار گرداند و پیروزی همیشگی و مستمر از آنِ دشمنان مشرکش و کسانی که همتا و شریک برایش قرار داده‌اند، باشد. هرکس این گمان را نسبت به خدا داشته باشد، خدا را نشناخته و نیز اسماء و صفات و کمال خدا را نشناخته است.

گفته‌ی: (أو أنكر أن یكون ما جری بقضائه وقدره) یعنی به همین دلیل این گمان، گمانِ بد است؛ زیرا این گمان، نسبت دادن چیزی به خداست که در شأن ربوبیت و فرمانروایی و عظمت الله نیست.

راجع به عبارت: (أو أنكر أن یكون قَدَرُه لحكمةٍ بالغةٍ یستحقُّ علیها الحَمدَ، بل زعم أن ذلك لمشیئةٍ مجردةٍ ) ﴿ذَٰلِكَ ظَنُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنَ ٱلنَّارِ) (یا انکار کند که خدا این حوادث و پیشامدها را به خاطر حکمتی سرشار مقدر کرده و به خاطر آن مستحق حمد و شکرگزاری است و گمان کند که این حوادث و پیشامدها از روی مشیت صرف بوده و حکمتی در آن نیست، این گمان کسانی است که کفر ورزیده اند: ﴿ذَٰلِكَ ظَنُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنَ ٱلنَّارِ[ص: ۲۷]: «این، گمان کافران است (و انگاره اندیشه بیمار ایشان) . وای بر کافران! به آتش دوزخ دچار می‌آیند».)

ابن قیم می‌گوید: «همچنین هرکس انکار کند که مصیبت‌ها و حوادث ناگوار که خدا مقدر نموده، از روی حکمتی سرشار و هدفی والا و پسندیده است که به سبب آن، خدا حمد و شکرگزاری می‌شود و نیز معتقد باشد که فقط از روی مشیتی صرف صادر شده و خالی از حکمت و هدف مورد نظر است و انکار کند که اسبابِ به ظاهر تلخ و ناگوار که منجر به آن مصیبت‌ها و حوادث ناگوار شده، قطعاً از روی حکمتی خاص مقدر شده تا به آنچه که خدا دوست دارد منجر شود هر چند به ظاهر تلخ و ناگوار است و انسان از آن بدش می‌آید و خدا از روی باطل آنها را مقدر ننموده و بی‌بیهوده آنها را نخواسته و از روی باطل آنها را نیافریده است؛ ﴿ذَٰلِكَ ظَنُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنَ ٱلنَّارِ: «این، گمان کافران است (و انگاره اندیشه‌ی بیمار ایشان) . وای بر کافران! به آتش دوزخ دچار می‌آیند». [۲۳۱۳]

عبارت: (ووعده الصادق) به خاطر این است که خدای متعال به پیامبرشجوعده داده که رسالت و دینش را بر تمامی ادیان فکری و بر تمامی ایدئولوژی‌ها و مکاتب پیروز می‌گرداند؛ همان طور که در جای دیگری می‌فرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ ٩[الصف: ۹]: «خدا است که پیغمبر خود را همراه با هدایت و رهنمود (آسمانی) و آئین راستین (اسلام) فرستاده است تا این آئین را بر همه آئینهای دیگر چیره گرداند، هرچند مشرکان دوست نداشته باشند». پس هرکس به خدا گمان داشته باشد که دین پیامبرشجبه کلی از بین خواهد رفت و باطل می‌شود و بر تمامی ادیان و مکاتب پیروز نمی‌شود، گمان بد نسبت به خدا داشته؛ چون او گمان کرده که خدا خلاف وعده می‌کند در حالی که الله تعالی هرگز خلاف وعده نمی‌کند.

راجع به گفته‌ی: (وأكثر الناس یظنون بالله ظن السوء فیما یختص بهم، وفیما یفعله بغیرهم) ابن قیم می‌گوید: «هرکس از رحمت خدا ناامید شود، گمان بد نسبت به خدا داشته و هرکس برای خدا جایز بداند که او دوستانش را با وجود احسان و اخلاص‌شان عذاب می‌دهد و آنان را با دشمنان یکسان می‌داند، نسبت به خدا گمان بد داشته است.

هرکس گمان کند که الله تعالی مخلوقاتش را بیهوده رها می‌کند و آنان را امر و نهی نمی‌کند و پیامبرانش را به سوی آنان نمی‌فرستد و کتاب هایش را به سویشان نازل نمی‌کند، نسبت به خدا گمان بد داشته است.

هر کس تصور کند که خدا، هرگز بندگانش را پس از مرگ در سرای آخرت برای پاداش و مجازات جمع نمی‌گرداند تا به نیکوکار، جزای نیکی‌اش و به بدکار، سزای بدی‌اش را بدهد و برای بندگانش، حقیقت آنچه که در آن اختلاف داشتند، تبیین کند و صدق و راستی خود و صدق و راستی پیامبرانش و دروغ دشمنان را برای همه‌ی جهانیان آشکار گرداند، نسبت به خدا گمان بد داشته است.

هر کس گمان کند که الله تعالی عمل صالح او را که خالصانه برای رضای خدا و درست مطابق دستور و برنامه‌اش انجام داده، ضایع می‌گرداند و بی‌دلیل آن را باطل می‌کند، یا گمان کند که خدا، او را در برابر چیزی که او انجام نداده و اختیار و اراده و قدرتی نداشته و اصلاً به دست او نبوده مجازات می‌کند، نسبت به خدا گمان بد داشته است.

هر کس تصور کند که جایز است خدا دشمنان دروغگویش را به وسیله‌ی معجزاتی که با آن، پیامبران و فرستادگانش را یاری و نصرت داده، یاری و نصرت دهد و معتقد باشد که هر چیزی به دست خدا نیکوست حتی جایز است خدا کسی را که تمام عمرش را در راه طاعت و عبادت خدا سپری کرده، مانند حضرت محمدجعذاب دهد و او را در جهنم یا پست‌ترین درکات، جاودان گرداند و کسی را که عمرش را در عداوت و دشمنی با خدا و پیامبران و دین خدا سپری کرده، مانند ابوجهل، پاداش دهد و او را به بالاترین جای بهشت بلند می‌گرداند و تفاوت این دو حالت را نمی‌داند و اینکه رخ ندادن یکی و رخ دادن دیگری مگر با خبری صادق شناخته نمی‌شود و اگر نه عقل نمی‌توان درباره‌ی زشتی یکی از آنها و نیکو بودن دیگری قضاوت کند؛ قطعاً به خدا گمان بد داشته است.

هرکس گمان کند که خدا از خودش و اسماء و صفات و افعالش خبر داده که ظاهر آن، باطل و تشبیه و همانندی با مخلوقات است و حق را رها کرده و از آن خبر نداده و فقط با اشارات بعیدی، به آن اشاره کرده و همیشه با تشبیه و تمثیل و باطل تصریح کرده و از آفریده هایش خواسته که ذهن و فکر خود را برای تحریف کلام خدا، به کار ببرند و آن را به ناحق تأویل کنند و معرفت اسماء و صفات اش را به عقل‌شان ارجاع داده نه به کتابش، با وجودی که می‌توانست، صراحتاً حق و حقیقت را برایشان بیان کند و آنان را از الفاظی که ایشان را دچار باطل می‌کند، نجات دهد؛ به خدا گمان بد داشته است.

هرکس تصور کند که در فرمانروایی و ملک خدا چیزی است که نمی‌خواهد و نمی‌تواند آن را به وجود آورد، به خدا گمان بد داشته است.

هر کس گمان کند که خدا نمی‌شنود و نمی‌بیند و نسبت به موجودات علم ندارد، به خدا گمان بد داشته است.

هر کس تصور کند که الله تعالی شنوایی و بینایی و علم و اراده و کلام ندارد و با هیچ یک از مخلوقاتش سخن نگفته و هرگز سخن نمی‌گوید، به خدا گمان بد داشته است.

هر کس گمان کند که خدا در بالای آسمان‌ها روی عرشش نیست و اینکه نسبت ذات خدا به عرش، همچون نسبت ذاتش به پست‌ترین درکات است و خدا همان طور که بالاتر است، پایین‌تر هم است و کسی که می‌گوید: «سبحان ربی الأسفل»: «پاک و منزه است پروردگار پایین‌تر من»، همچون کسی است که می‌گوید: «سبحان ربی الأعلی»: «پاک و منزه است پروردگار برتر من»، قبیح‌ترین و زشت‌ترین گمان نسبت به خدا داشته است.

هر کس تصور کند که خدا کفر، فسوق، گناه، فساد و تباهی را دوست دارد همان طور که ایمان، نیکی، طاعت، فرمانبرداری و صلاح را دوست دارد، گمان بدی نسبت به الله کرده است.

هر کس گمان کند که خدا دوست ندارد و راضی نمی‌شود و خشمگین نمی‌شود و با دوستانش رابطه‌ی دوستی و با دشمنانش رابطه‌ی دشمنی برقرار نمی‌کند و به هیچ یک از آفریده هایش نزدیک نمی‌شود و کسی هم به او نزدیک نمی‌شود و شیاطین همچون فرشتگان مقرب به خدا نزدیک‌اند، گمان بدی نسبت به خدا داشته است.

هر کس تصور کند که خدا دو چیز متضاد را با یک چشم نگاه می‌کند یا میان دو چیز متساوی از هر جهت، فرق می‌نهد یا تمام طاعات و خوبی های یک عمر طولانی که خالصانه و مطابق شریعت برای خدا انجام گرفته با یک گناه کبیره که بعد از آن مرتکب شده، باطل می‌گرداند و به خاطر همان گناه کبیره، او را در جهنم جاودان می‌سازد همان طور که کسی را که یک لحظه هم به خدا ایمان نیاورده و تمام عمرش را در نافرمانی، جنایت، خیانت و دشمنی با پیامبران و دینش سپری کرده، در جهنم جاودان می‌سازد؛ گمان بدی به خدا کرده است.

خلاصه، هرکس خلاف آنچه که خدا، خودش را با آن موصوف کرده یا پیامبرانش، او را با آن صفات موصوف کرده، یا حقایق و معانی حقیقی صفاتش را تعطیل و بی‌معنا و بی‌مفهوم گرداند، گمان بدی نسبت به الله داشته است.

هر کس گمان کند که خدا فرزند یا شریک و همتایی دارد یا کسی بدون اجازه‌ی او، پیش خدا شفاعت می‌کند، یا تصور کند که میان خدا و مخلوقاتش، واسطه‌هایی وجود دارند که نیازها و خواسته‌های انسانها را پیش خدا می‌برند، یا اینکه الله تعالی اولیاء و دوستانی را برای بندگانش منصوب کرده تا بندگان به وسیله‌ی آنان، به خدا تقرب جویند و خدا آنان را به عنوان واسطه‌هایی میان خود و میان بندگانش قرار داده، تا آنان را به فریاد بخوانند و از آنان بترسند و به آنان امیدوار باشند، قبیح‌ترین، زشت‌ترین و بدترین گمان نسبت به خدا داشته است.

هر کس تصور کند که انسان با معصیت، نافرمانی و مخالفت با اوامر و دین خدا، به آنچه که پیش خداست دست می‌یابد همان طور که با طاعت و فرمانبرداری و تقرب جستن به او، به آن می‌رسد؛ گمان بدی به خدا کرده است.

هر کس گمان کند که انسان وقتی به خاطر خدا از چیزی دست بکشد، خدا بهتر از آن را عوضش نمی‌دهد یا تصور کند هرکس به خاطر خدا کاری بکند، خدا بهتر از آن به او نمی‌دهد، گمان بدی نسبت به الله داشته است.

هر کس تصور کند که خدا از بنده‌اش خشمگین می‌شود و او را مجازات می‌کند بدون آنکه جرم و گناهی از آن بنده سر زده باشد و خدا بی‌دلیل و فقط از روی صرف مشیت از او خشمگین می‌شود و او را مجازات می‌کند، گمان بدی به خدا کرده است.

هر کس گمان کند که وقتی انسان، رغبت و رهبت (امید و ترس) صادقانه به خدا داشته باشد و پیشگاه خدا تضرع و زاری نماید و از او کمک و یاری بخواهد و به او توکل کند، خدا او را زیانمند و بدبخت می‌کند، گمان بدی نسبت به الله داشته است.

هر کس تصور کند که خدا، انسان را موقعی که نافرمانی خدا می‌کند، پاداش می‌دهد همان طور که وقتی او را اطاعت و فرمانبرداری کرد، پاداش می‌دهد و در دعایش از خدا بخواهد که با وجود نافرمانی از خدا، به او پاداش دهد، خلاف آنچه که اهلیت‌اش را دارد و اصلاً عملی انجام نداده است (زمینه‌ی آن را فراهم نکرده،) به خدا گمان کرده است.

هر کس گمان کند که وقتی خدا را خشمگین و ناراحت می‌کند و مرتکب معصیت و نافرمانی خدا می‌شود، سپس در مقابل خدا اولیا و دوستانی را برای خود انتخاب می‌کند و در مقابل خدا، فرشته یا انسان زنده یا مرده‌ای را به فریاد می‌خواند و امیدوار است که این کار پیش پروردگارش به او نفع برساند و او را از عذاب خدا نجات دهد، گمان بدی نسبت به الله داشته است.

هر کس تصور کند که الله تعالی، دشمنان دین را بر پیامبرش، حضرت محمدجبرای همیشه و به طور مستمر، در زمان حیات و پس از وفاتش، مسلط و چیره گرداند و پیامبرجرا گرفتار آنان کرده و آنان دست از سر پیامبرجبر نمی‌دارند و از او جدا نمی‌شوند، وقتی آن حضرتجاز دنیا رفت، مردم در قضیه‌ی خلافت، استبداد و دیکتاتوری به خرج داده و اجازه ندادند وصی و اهل بیت‌اش جانشینی او را به عهده گیرد و مردم، حق اهل بیت را غصب کرده و بی‌دلیل و بدون اینکه گناه و خطایی نسبت به اولیای خدا و اهل حق داشته باشند، آنان را خوار و ذلیل کردند و خدا اینها را می‌بیند و می‌تواند اولیا و گروه خود را یاری کند اما آنان را یاری نمی‌کند، سپس تحریف‌کنندگان دین را جانشین پیامبرجکرده و امت پیامبرجهر زمانی تسلیم آنان می‌شوند، همان طور که رافضی‌ها چنین عقیده‌ای دارند، گمان بدی نسبت به الله داشته است». این خلاصه‌ای بود از سخنان و اظهارات ابن قیم [۲۳۱۴].

مؤلف هشدار می‌دهد که باید در هر چیزی نسبت به الله گمان نیکو داشت.

در عبارت: (فلیعتن اللبیب)، لبیب از «لُب» به معنای عقل گرفته شده و لبیب، به معنای عاقل است.

راجع به عبارت: (ولو فتشتَ من فتشتَ لرأیتَ عنده تعنتاً على القدر وملامة له، وأنه كان ینبغی أن یكون كذا وكذا) باید گفت: متأسفانه مردم این کار را مباح می‌دانند و در اشعار و سخنان‌شان آشکارا آن را به زبان می‌آورند.

ابن عقیل در کتاب «الفنون» در این باره می‌گوید: «یک نفر از مردم عوام وقتی مرکب‌هایی که طلا و نقره به گردن‌شان آویزان شده می‌بیند و نیز وقتی خانه‌ای آراسته و پر از خدمتکاران و زیور آلات می‌بیند، می‌گوید: نگاه کن با وجود کردار و رفتار بد اینان، باز خدا این ثروت و دارایی را به آنان داده است. پیوسته آنان را نفرین می‌کند و کسی را که این ثروت و دارایی به آنان عطا کرده، مذمت و نکوهش می‌کند تا جایی که می‌گوید: فلانی نماز جمعه و جماعات می‌خواند و اذیت و آزاری برای هیچ موجودی حتی برای ذره‌ای ندارد و مالی را که حقش نیست، بر نمی‌دارد و اگر مال و دارایی داشته باشد، زکاتش را می‌دهد و به حج می‌رود و جهاد می‌کند در حالی که به هسته‌ی سبزی هم دست نمی‌یابد. او شگفتی و تعجب خود را اظهار می‌کند انگار می‌گوید: اگر شریعت‌ها حق بود، قضیه خلاف این بود که می‌بینی و انسان صالح، ثروتمند و انسان فاسق، فقیر بود [۲۳۱۵]».

ابوالفرج ابن جوزی می‌گوید: [۲۳۱۶]«این حالتی است که متأسفانه دامنگیر اشخاص زیادی از میان عالمان و جاهلان شده است. اولین شخص که چنین حالتی داشت، ابلیس بود که با عقل خود، نگاه کرد و گفت: چگونه خدا، گِل را بر گوهر آتش برتری می‌دهد؟! در ضمن اعتراضش این سخن وجود دارد که: ای خدا حکم تو، ضعیف و رأی و نظر من، بهتر است. در اغفال و اعتراض ابلیس، افراد زیادی از وی تبعیت کرده‌اند؛ که از آن جمله می‌توان ابن راوندی [۲۳۱۷]و معرّی [۲۳۱۸]را نام برد.

از جمله اشعار معری، اشعار زیر است:

[۲۳۱۹] إذا كان لا یَحظَی بِرزقِك عَاقِلٌ
وتَرزُقُ مَجنُوناً وتَرزُقُ أَحمقاً

«وقتی هیچ عاقلی از رزق و روزی‌ات بهره مند نیست و تو به دیوانه و احمق روزی می‌دهی»

ولا ذَنبَ یا رَبَّ السَّماءِ على امرئٍ
رَأی مِنك ما لا یَشتَهي [۲۳۲۰]فَتَزَندَقَا

«ای پروردگار آسمان! کسی که چیزهایی از تو دیده که نمی‌پسندد و دوست ندارد، گناهی ندارد چرا، زندیق و بی‌دین می‌شود».

[ ابوعلی ابن مقله [۲۳۲۱]می‌گوید:

أیا [۲۳۲۲]رَبِّ تَخلُقُ [۲۳۲۳]أقمَارَ لَیلٍ
وَأغصانَ بَانٍ وکُثبَانَ رَملِ

«پروردگارا! ماه های شب و شاخه‌های دراز و شن‌های زیاد را می‌آفرینی»

وتُبدِعُ في كلِّ طَرفٍ بِسِحرِهِ [۲۳۲۴]
وَفي كلِّ قد رَشِیقٍ [۲۳۲۵]بِشَكلِ

«و هر عضوی را می‌آفرینی و هر اندازه باریکی را با شکلی به وجود می‌آوری».

وتَنهَی عِبَادَك أن یَعشَقُوا
أیا حَاكمَ [۲۳۲۶]العَدلِ، ذاحُكمُ عَدلِ ؟!] [۲۳۲۷]

«و بندگانت را از این که عشق ورزند باز می‌داری، ای حاکم عادل! آیا این حکم عادلانه است؟!»

ابوطالب مکی می‌گفت: «هیچ کسی بر مخلوق، زیان آورتر از خالق نیست». [۲۳۲۸]

ابن جوزی می‌گوید: «پیش صدقه بن حسین حداد [۲۳۲۹]رفتم. او فقیه و دانشمند بود اما متأسفانه زیاد اعتراض می‌کرد. او به بیماری‌ گَری مبتلا شد. می‌گفت: شایسته بود، این بیماری روی یک شتر بود نه روی من.

برخی از بزرگان او را به صرف غذا دعوت می‌کردند، می‌گفت: این شخص در حال پیری که توانایی خوردن غذا ندارم، به دنبال من فرستاده است.

مردی نزدیک هشتاد سال سن داشت و بسیار نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت، با من همنشینی می‌کرد. او بیماری سختی گرفت. گفت: اگر خدا خواهد که بمیرم، مرا بمیراند وگرنه این شکنجه و اذیت و آزار، بی‌معناست. به خدا قسم، اگر خدا فردوس را به من می‌داد، باز ناسپاسی کرده است!

کسی دیگر را دیدم که لباس علم بر تن داشت. وقتی تنگدست شد و کم روزی بود، می‌گفت: آخ! این چه تدبیری است که خدا می‌کند؟!

بسیاری از مردم عوام وقتی رزق و روزی شان کم شده و تنگدست می‌شدند، این چنین اعتراض می‌کردند و چه بسا می‌گفتند: خدا نمی‌خواهد نماز بخوانیم. و وقتی مردی صالح را می‌دیدند که اذیت و آزار می‌بیند و بلا و مصیبتی شامل حالش می‌شود، می‌گفتند: «او استحقاق این را ندارد». از روی عیب و نقص گرفتن از قدر، این گفته را اظهار می‌داشتند.

در زمان ما ظالمان و ستمگران، تسلط یافته‌اند. بعضی از کسانی که لباس دین بر تن دارند، می‌گویند: این حکم، ناعادلانه است. این احمق نمی‌فهد که چه می‌گوید. واقعیت این است که خدا به انسان ظالم مهلت می‌دهد تا به ظلم، گناه و خیانتش بیفزاید.

برخی از انسان‌های احمق و نادان می‌گویند: در آفرینش مارها و عقرب ها، چه فایده‌ای وجود دارد. اینان ندانسته‌اند که آفرینش مار و عقرب، نمونه‌ای برای عقوبت و مجازات مخالفین و دشمنان دین است. این قضیه‌ای است که رایج شده و دامنگیر اکثر مردم شده است.

در کتاب «السرّ المصون» آمده است: «بدان کسی که به کار خدا اعتراض می‌کند، خودش را بالا برده تا شریک خدا باشد و با محکوم کردن خدا، بر او برتری یافته است. همه‌ی اینان کافرند؛ زیرا آنان حکمت خالق را ناقص می‌دانند. در واقع وقتی قلب از راضی شدن به حکم پیامبرجمتردد شود، از ایمان خارج می‌شود؛ خدای متعال می‌فرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ[النساء: ۶۵]: «امّا، نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن بشمار نمی‌آیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند؟!».

در زمان ابن عقیل مردی چهارپایی را دید که خیلی بیمار بود. گفت: چقدر دلم برایت می‌سوزد و نمی‌توانم اثبات کنم که دلیل کسی که تو را عذاب می‌دهد، چیست.

ابن عقیل به او گفت: اگر چه به خاطر عطوفت و دلسوزی حیوانی‌ات نمی‌توانی علت این امر را بدانی، اما تو که عقلی داری که به وسیله‌ی آن حکم و حکمت آفریدگار را می‌دانی؛ پس این بر تو واجب می‌کند که دلیل این کار را بدانی. اگر نتوانی علت این کار را بدانی، از آفریننده‌ی عقل را ایراد گرفته‌ای، چون عقلت به تو خیانت کرده است؛ از درک کردن و فهمیدن حکمت این امر [۲۳۳۰]».

راجع به عبارت: (وفتِّش نفسک، هل أنت سالم) ابن قیم می‌گوید: «اکثر مردم - بجز تعداد اندکی - گمان ناحق و بد نسبت به الله دارند؛ چون اغلب آدمیان معتقدند که حقشان به آنان داده نشده و به آنان ظلم شده و از امکانات و نعمت‌ها بهره‌ی کمی دارند و بیشتر از آنچه که الله به آنان داده، استحقاق دارند. اینان با زبان حالشان می‌گویند: پروردگارم به من ظلم کرده و مرا از چیزی که استحقاقش را دارم، منع کرده است اما نفسش بر علیه او گواهی می‌دهد و زبانش این را انکار می‌کند و در واقع جرأت ندارد بدان تصریح کند.

هر کس به درونش بنگرد و سعی کند از آنچه در درون پنهان شده، اطلاع حاصل کند؛ می‌بیند که این امر در درونش پنهان شده همان طور که آتش در آتش زنه پنهان شده است. حالا آتش زنه‌ی هرکس را که می‌خواهی بشکاف، شعله‌ی آن به تو خبر می‌دهد که در این آتش‌زنه چه چیزی قرار دارد.

پس انسان عاقل و خیرخواه خودش باید به این مهم اعتنا و توجه خاصی بکند و به سوی خدا باز گردد و توبه‌ی واقعی بکند و همیشه از بدگمانی‌اش نسبت به الله، از خدا طلب آمرزش بکند. باید نسبت به نفس‌اش که پناهگاه هر بدی و سرچشمه‌ی هر شری است و جهل مرکب دارد، گمان بد داشته باشد. پس در حقیقت نفس انسان، سزاوار است که نسبت به آن گمان بد نمود نه خدایی که حاکم‌ترین حاکمان و عادل‌ترین عادلان و مهربان‌ترین مهربانان و بی‌نیاز و ستوده است. کسی که بی‌نیازی کامل و حمد و ستایش کامل و حکمت کامل از آنِ اوست و در ذات، صفات، افعال و اسماء‌اش از هر بدی منزه است.

ذات و صفات الله از هر جهتی کمال مطلق دارد. تمام افعالش، حکمت، مصلحت، رحمت و عدل است و همه‌ی نام‌هایش، زیبا هستند.

فلا تَظنُن بِرَبِّك ظَنَّ سوءٍ
فِإنَّ اللهَ أولَی بِالجَمِیلِ

«نسبت به پروردگارت، گمان بد مکن؛ چون الله به گمان نیک سزاوارتر است».

ولا تَظنُن بِنَفسِك قَطُّ خَیراً
وكیف بِظالِمٍ جَانٍ جَهُولِ [۲۳۳۱]

«هرگز به نفس‌ات، گمان خوب مکن. چگونه نسبت به موجودی ظالم و جنایتکار و جاهل گمان نیک می‌کنی».

وَظُنَّ بِنَفسِك السّوآی تَجِدهَا
كذَاك وخَیرُها كالمُستَحِیلِ

«نسبت به نفس ات گمان بد داشته باش، می‌بینی که واقعاً نفس ات بد است. محال است که خوب باشد».

ومَا بِك مِن تُقی فِیهَا و خَیرٍ
فَتِلك مَوَاهِبُ الرَّبِّ الجَلِیلِ

«تقوا و خیری هم که در توست، بخشش و موهبت پروردگار بزرگ و شکوهمند است».

وَلَیسَ لَهَا ولا مِنهَا وَلکِن
مِن الرَّحمَن فَاشکُر للدَّلِیلِ

«این تقوا و متعلق به نفس و از جانب نفس نیست، بلکه از جانب خدای رحمان است، پس کسی را که این تقوا و خیر را به تو نشان داده، شکرگزاری کن».

گفته‌اش: (فإن تَنجُ مِنهَا) یعنی اگر از این خصلت ناپسند نجات پیدا کنی.

گفته‌اش: (تَنجُ [۲۳۳۲]من ذِی عَظِیمَةٍ) از شر عظیمی نجات پیدا کرده‌ای.

گفته‌اش: (فإنی [۲۳۳۳]لا إخَالُك [۲۳۳۴]یعنی در تو گمان نمی‌کنم.

گفته‌اش: (ناجیاً) یعنی سالم. والله اعلم.

[۲۲۹۹] بخاری در صحیح خود، شماره‌ی ۷۴۰۵ و مسلم در صحیحش، شماره‌ی ۲۶۷۵ این حدیث را از ابوهریرهسروایت کرده‌اند. [۲۳۰۰] در نسخه‌ی «ب»، عبارت «بربّه» آمده است. [۲۳۰۱] مسلم در صحیحش، شماره‌ی ۲۷۸۸ و ابوداود در سننش، شماره‌ی ۳۱۱۳ این حدیث را از جابرسروایت کرده‌اند. [۲۳۰۲] امام احمد در «المسند»، ۲/۴۹۱، ۴۰۷، ۳۵۹، ۳۰۴ و ۲۹۷؛ عبد بن حمید در مسندش، شماره‌ی ۱۴۲۵؛ ابوداود در سننش، شماره‌ی ۴۹۹۳؛ ابن ابی دنیا در مبحث «حسن الظن بالله»، شماره‌ی ۶؛ ابن حبان در صحیحش، شماره‌ی ۶۳۱؛ حاکم در «المستدرک»، ۴/۲۴۱ و قضاعی در «مسند الشهاب»، ۲/۱۰۳ این حدیث را از ابوهریرهسروایت کرده‌اند. حاکم در «المستدرک»، ۴/۲۴۱ این حدیث را بر اساس شرط مسلم صحیح دانسته است. اسناد آن، حسن است. در اسناد این حدیث، سَمیر- و بنا به قول بعضی شُتَیر- بن نهار وجود دارد که دو راوی ثقه از او حدیث روایت کرده‌اند و ابن حبان او را در «الثقات» در لیست راویان ثقه آورده و حدیتش را صحیح دانسته است. حاکم نیز برخی از احادیث او را صحیح دانسته است. امام احمد درباره‌اش می‌گوید: او را نمی‌شناسم. ذهبی می‌گوید: کمی ناشناس است. حافظ ابن حجر عسقلانی در «التقریب» می‌گوید: «او راستگو و مورد اعتماد است». [۲۳۰۳] زاد المعاد، ۳/۲۳۶- ۲۳۷. [۲۳۰۴] تفسیر ابن کثیر، ۱/۴۱۹. [۲۳۰۵] زادالمعاد، ۳/۲۲۹. [۲۳۰۶] تفسیر ابن کثیر، ۴/۱۸۵. [۲۳۰۷] این بیت را ابن مبارک در «الزهد»، ص ۷۹؛ ابن سعد در «الطبقات»، ۷/۱۵۳ و اسحاق بن ابراهیم خُتّلی در کتاب «الدیباج»، ص ۱۰۷ از عسعس بن سلامة تمیمی نقل کرده‌اند. ابن قتیبه در کتاب «المعارف»، ص ۵۵۷ این بیت را به اسود بن سریع نسبت داده و اظهار داشته که فرزدق آن را سرقت کرده است. امام احمد در «الزهد»، ص ۲۰۷ و ابونعیم در «الحلیة»، ۲/۲۴۱ این بیت را از قول صِلة بن أشیم نقل کرده است. [۲۳۰۸] نگا: زاد المعاد، ۳/۲۲۸- ۲۳۵. [۲۳۰۹] نگا: تفسیر عبدالرزاق، ۱/۱۳۷؛ تفسیر ابن جریر، ۴/۱۴۰ و بعد از آن، تفسیر ابن ابی حاتم؛ ۳/۷۹۴ و «الدر المنثور»، ۲/۳۵۳- ۳۵۴. [۲۳۱۰] در نسخه‌ی «ب»، عبارت: «وفُسِّر بظلمهم» آمده است. [۲۳۱۱] جُوَیبِر، تصغیر جابر است. گفته می‌شود: نام او جابر بوده و جوبیر لقبش است. او پسر سعید ازدی، ابوالقاسم بلخی، مقیم کوفه و راوی تفسیر و خیلی ضعیف است. وی بعد از سال ۲۴۰ هجری وفات یافت. نگا: تقریب التهذیب، ص ۱۴۳. [۲۳۱۲] تفسیر قرطبی، ۴/۲۴۲. [۲۳۱۳] زادالمعاد، ۳/۲۲۹. [۲۳۱۴] زادالمعاد، ۳/۲۳۰- ۲۳۴. [۲۳۱۵] تعدادی از علما از جمله ابن مفلح در کتاب «الآداب الشرعیة»، ۲/۱۸۶ که این سخن را از ابن عقیل نقل کرده‌اند. [۲۳۱۶] این مطلب را در کتابش تحت عنوان «السّر المصون» اظهار داشته همان طور که در کتاب « الآداب الشرعیة»، اثر ابن مفلح، ۲/۱۸۴ آمده است. [۲۳۱۷] ذهبی درباره‌ی ابن راوندی می‌گوید: «او ملحد و بی‌دین، دشمن دین، ابوالحسن احمد بن یحیی بن اسحاق ریوندی است. او صاحب تألیفاتی راجع به عیب و نقص گرفتن از امت اسلام می‌باشد. راوندی با رافضی‌ها و ملحدان همنشینی می‌کرد و هرگاه به او اعتراض می‌شد که چرا با ملحدان و رافضی‌ها نشست و برخاست می‌کنی، در جواب می‌گفت: فقط می‌خواهم از اقوال و عقایدشان مطلع و آگاه شوم. پس او با دانشمندان دین، مناظره و جرو بحث کرد و شبهات و شک و تردیدهایی به دین اسلام وارد کرد». ابن عقیل می‌گوید: «تعجب می‌کنم چگونه ابن راوندی کشته نشده در حالی که در تألیفاتش، قرآن را شکننده می‌پندارد و به نبوت، عیب و نقص وارد می‌کند». جُبائی درباره‌اش می‌گوید: «پادشاه او را احضار کرد، او پیش ابن لاوی یهودی پناهنده شد و کتاب دامغ را به او هدیه کرد. سپس بیمار شد و با همان حالت الحاد و بی‌دینی به سال ۲۹۸ هجری از دنیا رفت. نگا: سیر أعلام النبلاء،؛ ۱۴/۵۹. [۲۳۱۸] ذهبی درباره‌ی مَعری می‌گوید: «او شیخ و علامه، استاد ادبیات عرب، ابوالعلاء احمد بن عبدالله بن سلیمان قحطانی، سپس تنوخی معری، نابینا، لغت دان و شاعر بود. وی دارای تألیفات زیادی است و در مذهب و عقیده‌اش، مورد اتهام است. سپس ذهبی در آخر شرح حالش می‌گوید: چنین به نظر می‌رسد که این بیچاره و بدبخت، آدم دمدمی مذهبی بود و یک عقیده و مذهب خاص نداشته است. خدایا، ایمان ما را حفظ گردان». به تواتر از او نقل شده که به دین خدا اعتراض می‌کرد و افراد زیادی او را به زندقه متهم کرده‌اند. ابوالعلاء معری به سال ۴۴۹ هجری درگذشت. نگا: سیر أعلام النبلاء، ۱۸/۲۳- ۳۹. [۲۳۱۹] یاقوت حموی در کتاب «معجم الأدباء»، ۱/۴۳۱ این اشعار را از او نقل کرده و ابن عدیم در کتاب «بغیة الطلب فی تاریخ الحلب»، ۲/۸۸۹ اظهار داشته که این اسناد به دروغ به ابو العلاء معری نسبت داده شده است. [۲۳۲۰] در نسخه های «الف» و «ط» لفظ «ینتهی» آمده است. [۲۳۲۱] در نسخه‌ی «الف»، ابن عطیة آمده است. ابن مقلة همان ابوعلی محمد بن علی بن حسن بن مقلة است. او در زمان خلافت المقتدر بالله، وزیر بود و سپس عزل شد. همچنین در زمان خلافت «القاهر» وزیر بود و سپس عزل شد. او برای کشتن «القاهر» توطئه و دسیسه کرد تا اینکه کشته شد. سپس در زمان خلافت «الراضی»وزیر شد و سپس عزل شد و در اثنای خلافت «الراضی» به سال ۳۲۸ هجری به قتل رسید. او خوش خط بود و در امر وزارت، توانایی و مهارت زیادی داشت و فردی بزرگ منش و فتنه انگیز بود. نگا: سیر أعلام النبلاء، ۱۵/۲۲۴- ۲۲۹. [۲۳۲۲] در نسخه های «الف» و «ب»، لفظ «یا رب» آمده و آنچه که اینجا آورده شده، براساس نسخه‌ی «ض» و کتاب «الآداب الشرعیة» می‌باشد. [۲۳۲۳] لفظ «تخلق» از نسخه های «الف» و «ص» افتاده است. [۲۳۲۴] در نسخه‌ی «الف» عبارت «طر و شجره» آمده که تحریف شده است. در کتاب «الآداب الشرعیة» لفظ «بسحر» آمده و آنچه که اینجا آورده شده، براساس نسخه های «ب» و «ض» می‌باشد. [۲۳۲۵] در نسخه ی «الف»، عبارت «قد رشیق» آمده است. [۲۳۲۶] در نسخه ی «ب»، لفظ «حکم» آمده است. [۲۳۲۷] عبارت داخل کروشه از نسخه ی «ط» افتاده و به جایش این عبارت اضافی آمده است: «امثال این گفته‌ها در میان آنانی که از قرآن و سنت پیامبرجدور شده و از هوای نفسانی خود پیروی کرده و به عقل های ناقص شان تکیه کرده اند، زیاد است. چیزی که باعث شده به خدای عزوجل اعتراض کنند». این عبارت در نسخه های خطی و در کتاب «الآداب الشرعیة» وجود ندارد و از طرف ناشر اضافه شده است. [۲۳۲۸] نگا: تاریخ بغداد، اثر خطیب، ۳/۸۹ و المؤتلف و المختلف، اثر ابن طاهر، ص ۱۳۵. [۲۳۲۹] به شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء »، ۲۱/۶۶. [۲۳۳۰] نگا: الآداب الشرعیة، ۲/۱۸۴- ۱۸۵. [۲۳۳۱] در «زاد المعاد»، اینجا این بیت اضافه شده است:
وقُل یا نفسُ مَأوی کلّ سوءٍ
أیُرجَی الخیرُ مِن مَیتٍ بَخِیلٍ
«بگو ای نفسِ پناهگاه هر بدی! آیا از مرده‌ای بخیل، امید خیر داری؟».
[۲۳۳۲] لفظ «تنج» از نسخه های «ط»، «الف»، «ض» و «م» افتاده است. [۲۳۳۳] لفظ «فإنی» از نسخه‌ی «ض» افتاده است. [۲۳۳۴] در نسخه های «الف» و «ب»، عبات «لا خالک» آمده است.