تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب التوحید

فهرست کتاب

توضیح و شرح باب

توضیح و شرح باب

باب:غلو و افراط در تعظیم قبور صالحان این قبور را به بت‎هایی تبدیل می‎کند که به جای خدا مورد پرستش واقع می‎شوند.

مولف/از این عنوان امور ذیل را مورد توجه قرار داده است:

۱- بر حذر داشتن از غلو و افراط در مورد قبر صالحان.

۲- افراط در تعظیم قبر به عبادت آن می‎انجامد.

۳- وقتی این قبرها پرستش شوند بت نامیده می‎شوند هر چند که قبر صالحان باشند.

۴- بیان علت منع از ساخت و ساز قبرها و سجده‎گاه قرار دادن آن.

اوثان معبودانی هستند که تصویر و تندیس نیستند، مانند قبور، درختان، ستون‎ها، دیوارها، سنگ‎ها و امثال آن.

و گفته‎اند که وثن یعنی بت؛ و بت یعنی صنم. اما درست این است که اگر وثن یا صنم جدا جدا به کار رود هر یک به معنی دیگری تفسیر می‎‎شود، اما اگر در کنار هم بیایند هر یک به معنی خودش به کار می‎رود.

مولف می‎گوید: (مالک در الموطأ روایت می‎کند که رسول خداجفرموده اند: «بار خدایا قبرم را بت قرار مده که مورد پرستش قرار گیرد. قومی که قبور پیامبرانشان را سجده‎گاه قرار داده‎اند به شدت مورد خشم خداوند واقع شده‎اند».

این حدیث را مالک در باب «جامِعِ الصَّلاة» به صورت مرسل از (زید بن أسلم) از عطاء بن یسار از پیامبرجروایت کرده است. [۱۰۱۸]

و ابن أبی شیبه در مصنف خود از أبی خالد الأحمر از ابن عجلان از زید بن أسلم با همین سند روایت کرده و عطا را نام نبرده است. [۱۰۱۹]

و بزّار از عمر بن محمد [۱۰۲۰]از زید از عطا از أبی سعید خدری و او از پیامبرجروایت کرده است.

و عمر بن محمد بن زید بن عبدالله بن عمر بن خطاب، ثقه و از اشراف اهل مدینه است که مالک، ثوری و سلیمان بن بلال از او روایت کرده‎اند.

پس حدیث از دیدگاه کسانی که احادیث مرسلِ افراد ثقه را حجت قرار می‎دهند صحیح است.

و همچنین از دیدگاه کسانی که می‎گویند باید مسند باشد نیز صحیح است چون عمر بن محمد آن را به صورت مسند ـ که لفظش مانند آنچه در موطأ است ـ روایت کرده است و او از کسانی است که زیاداتش پذیرفته می‌شود.

این حدیث شاهدی دارد که امام احمد و عقیلی از طریق سفیان از حمزه بن مغیره از سهیل بن أبی صالح و او از پدرش و او از ابوهریره و او از پیامبرجروایت می‎کند که فرمود: «بار خدایا قبر مرا بت قرار مده لعنت خدا بر قومی است که قبور پیامبرانشان را سجده‎گاه قرار داده‎اند» [۱۰۲۱].

گفته‌اش: (مالک در موطأ روایت کرده است) امام مالک بن انس بن أبی عامر بن عمرو أصبحی، ابو عبدالله مدنی ایشان فقیه، امام دار الهجره و یکی از ائمه‌ی اربعه و یکی از عالمان بزرگ حدیث است. تا جایی که بخاری می‎گوید: صحیح‎ترین اسناد: مالک از نافع از ابن عمر است. وی در سال ۱۷۹ هـ.ق در گذشت و تاریخ ولادتش۹۳ هـ.ق بود. و الواقدی می‎گوید: او در سن ۹۰ سالگی در گذشته است. [۱۰۲۲]

گفته‌اش: (بار خدایا قبر مرا بتی قرار مده که پرستش شود).

خداوند دعایش را اجابت کرد و مردم را از دسترسی به قبر پیامبرجکه شاید عبادت می‌شد بازداشته است. چنان‎که ابن قیم می‎گوید:

فَأَجَابَ رَبُّ العَالَمِينَ دُعَاءَهُ
وَأَحَاطَهُ بِثَلاثَةِ الجُدرَانِ [۱۰۲۳]

خداوند دعای پیامبر را اجابت نمود و قبرش را با سه دیوار احاطه نمود.

حدیث دلالت می‎کند که اگر قبر پیامبرجپرستش شود بت قرار می‎گیرد، چه برسد به قبر دیگران؛ قبور صالحان که مورد پرستش قرار گرفته‎اند و اگر کسی بخواهد این وضعیت را تغییر دهد قبرپرستان نمی‎پذیرند و ناراحت می‎شوند و نسبت به او نفرت و امتناع می‌ورزند و می‎گویند: این فرد به بزرگان توهین کرده و چنین کسی را به تهمت‎های بزرگی متهم می‎کنند و اگر به آنها گفته شود که این قبور بت‎هایی هستند که بجز الله پرستش می‎شوند چه خواهند گفت؟! خدایا از غربت اسلام به تو شکایت می‎بریم و این فتنه‌ی بزرگی است که ابن مسعود درباره‌ی آن می‎گوید: چگونه خواهید بود شما آنگاه که فتنه‎ای شما را بپوشاند که بزرگان با آن سالخورده و پیر می‎شوند و کودکان در آن رشد می‌یابند، این فتنه‎ها در میان مردم رواج می‎یابد و آن را سنت قرار می‎دهند، اگر این فتنه تغییر داده شود گفته می‎شود که سنت تغییر داده شده است. [۱۰۲۴]

از حدیث چنین بر می‎آید که نباید آثار پیامبران و صالحان مانند قبورشان و جاهایی که نشسته‎اند جستجو شود و مکان‌هایی که نماز خوانده‎اند برای نماز خواندن و دعا انتخاب شود، چون این کار بدعت است و سلف یعنی صحابه، تابعین و غیره آن را انکار کرده‎اند. هیچ کسی این کار را نکرده و به آن اجازه نداده جز ابن عمر اما نه به صورتی که قبرپرستان انجام می‎دهند و بلکه ابن عمر می‎خواست مانند پیامبرجدر جاهایی که ایشان نماز خوانده نماز بخواند. اما با این وجود هیچ یک از صحابه با او موافق نبود بلکه پدرش و دیگران با او مخالفت کردند، تا مبادا این مکان‌ها به بتی تبدیل شود.

ابن عبدالباقی در شرح الموطأ می‎گوید: اشهب از مالک روایت می‎کند که به همین خاطر پیامبرجدوست نداشت در مسجد دفن شود و وقتی از دفن شدن در مسجد منع کرده، پس دیگر آثار ایشان به ممنوعیت سزاوارترند. و مالک جستجوی محل درخت بیعة الرضوان را مکروه می‎دانست، تا اینگونه با یهود و نصارا مخالفت شود. [۱۰۲۵]

ابن وضاح می‎گوید: از عیسی بن یونس شنیدم که می‎گفت: عمر بن خطابسدستور داد تا درختی که در زیر آن با پیامبر بیعت شده قطع شود و آن را قطع کرد. چون مردم می‎رفتند و زیر آن درخت نماز می‎خواندند و عمر فاروق ترسید که به فتنه مبتلا شوند. عیسی بن یونس می‎گوید: ابن عون از نافع روایت می‎کند که مردم به آن درخت می‎آمدند آنگاه عمرسآن را قطع کرد.

معرور بن سوید می‎گوید: همراه عمر بن خطاب در راه مکه نماز صبح را خواندیم او در نماز سوره‌ی (ألم ترکیف ربّک بأصحاب الفیل...) را در رکعت اول و در رکعت دوم (لایلاف قریش) را خواند، سپس دید که مردم دارند می‎روند فرمود: اینها به کجا می‎روند؟ گفته شد ای امیر المومنین! مسجدی است که پیامبرجدر آن نماز خوانده و آنان می‎روند آن جا نماز بخوانند. فرمود: کسانی که پیش از شما بودند با چنین کارهایی هلاک شدند، آنان به دنبال آثار پیامبرانشان بودند و آن آثار را کنیسه و کلیسا قرار می‎دادند، هر کسی وقت نماز در محل این مساجد بود در آن نماز بخواند و عمداً برای نماز خواندن به آن جا نرود. [۱۰۲۶]

و در مغازی ابن اسحاق از زیادات یونس بن بکیر از أبی خلده؛ خالد بن دینار از ابوالعالیه روایت است که گفت: وقتی ما تُستر را فتح کردیم در بیت‎المال هرمزان تختی را یافتیم که بر آن مرده‎ای بود و بالای سرش کتابی گذاشته شده بود، کتاب را نزد عمر بردیم او کعب را فرا خواند و کعب کتاب را به عربی ترجمه کرد و از میان عرب‎ها من اولین کسی بودم که آن را خواندم؛ چنان‎که قرآن را می‌خواندم، به أبی العالیه گفتم: در آن کتاب چه نوشته بود؟ گفت: سیره‌ی شما، کارهایتان، لحن کلامتان و آنچه تاکنون انجام می‎شود، در آن نوشته بود. گفتم: آن مرده را چکار کردید؟ گفت: در هنگام روز سیزده قبر به صورت پراکنده و متفرق برای آن حفر کردیم و وقتی شب شد او را در یکی از این قبرها دفن کردیم و همه‌ی قبرها را با خاک یکسان کردیم تا مردم ندانند او کجاست و او را از قبر بیرون نیاورند.

گفتم: آنها از این مرده چه می‎خواستند؟ گفت: وقتی قحطی می‎شد و باران نمی‎بارید آنها تخت این مرده را بیرون می‎آوردند و آنگاه باران می‎بارید.

گفتم: به گمان شما او چه کسی بود: گفت: او دانیال بود. گفتم: از کی مرده بود؟ گفت: از سیصد سال پیش مرده بود. [۱۰۲۷]

گفتم: جسم او تغییر نکرده بود؟ گفت: نه جز اینکه موهای کمی از پشت گردنش بیرون آمده بودند، زمین جسم و بدن پیامبران را خراب نمی‎کند. [۱۰۲۸]

ابن قیم/می‎گوید: در این داستان آمده که مهاجرین و انصار او را در جای نامعلومی دفن کردند تا مبادا مردم به سبب آن دچار فتنه شوند و مهاجرین وانصار قبر او را آشکار و هویدا قرار ندادند تا کنار آن دعا شود و از آن تبرّک جسته شود و اگر متأخرین به آن دست می‌یافتند به خاطر آن علیه همدیگر شمشیر می کشیدند وآن را به جای الله مورد پرستش قرار می‌دادند. [۱۰۲۹]

شیخ الاسلام/می گوید: آنان این کار را انکار کردند، پس هر کس قصد بارگاه و زیارتگاهی را بکند به این هدف که از آن خیری به او برسد و حال آنکه شریعت رفتن به آن جا را مستحب قرار نداده، کارش از منکرات است، خواه به قصد نماز خواندن به آن جا برود، خواه به قصد دعا، ذکر خدا، یا قربانی کردن به آن جا برود به گونه‌ای که آن محل را به عبادتی مخصوص گرداند که تخصیص آن عبادت به آن مشروع نباشد، اما اگر کسی به صورت اتفاقی برود و قصد دعا نداشته باشد اشکالی ندارد، مانند کسی که در راهی که می‌رود خداوند را می‌خواند و دعا می‌کند و به صورت اتفاقی از کنار قبور عبور می‌کند. و یا مانند کسی که به زیارت قبرها می‌رود و بر آن سلام می‌کند و از خداوند می‌خواهد که او مردها را بیامرزد، چنان که در سنت آمده، این کار و امثال آن اشکالی ندارد. اما اگر کسی با این احساس که دعا در کنار قبرها از دیگر جاها بهتر اجابت می‌شود به آن جا برود، ممنوع است. و فرق هر دو صورت آشکار است، اگر کسی خدا را می‌خواند و دعا می‌کند و در سر راه گذرش بر بت یا صلیب یا کنیسه‌ای افتاد یا وارد کنیسه شد تا به صورت جایز در آن جا شب را صبح کند. امّا در شبی که آن جا بود خدا را خواند و دعا کرد و یا نزد دوستی آمده و در خانه‌اش دعا کرد اشکالی ندارد. اما اگر به قصد دعا به این جاها رفت گناه بزرگی است، بلکه گاهی به کفر می‎رسد» [۱۰۳۰].

گفته‌اش: (قومی که قبور پیامبرانشان را سجده‌گاه قرار داده‌اند به شدت مورد خشم الهی واقع شده‌اند) این جمله علت نفرین شدن چنین قومی را بیان می‎کند و علت آن این است که به قبور انبیا متوسل می‎شوند تا اینکه این قبور به صورت بت‎هایی به جای الله عبادت می‎شود، این جمله اشاره‎ای است به عنوانی که در این فصل مؤلف بیان کرده است و همچنین این را بیان می‎کند که بنا کردن بر قبرها و نماز خواندن کنار آنها حرام است.

و اصحاب مالک از او روایت کرده‎اند که این را مکروه می‎دانست که گفته شود: قبر پیامبرجرا زیارت کردم و دلیل آن را این گفته‌ی پیامبرجمی‎شمرد که می‎فرماید: «بار خدایا! قبرم را بتی قرار مده که عبادت شود، قومی که قبور پیامبرانشان را سجده‎گاه قرار داده‎اند به شدت مورد خشم الهی واقع شده‎اند». از این‎رو نسبت دادن زیارت به قبر را مکروه می‎دانست، تا با کار کسانی که قبور پیامبرانشان را سجده‎گاه قرار داده‎اند مشابهت نشود و اینگونه راه شرک بسته شود [۱۰۳۱]. و در آن آمده که: «پیامبرجاز هیچ چیزی پناه نمی‎خواست مگر از آنچه بیم وقوع آن را داشت». مؤلف در بیان مسئله‌ی سوم به آن پرداخته است.

گفت: و ابن جریر با سند خود از سفیان از منصور از مجاهد روایت می‎کند:

﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ١٩[النجم: ۱۹]. لات برای آنان سویق درست می‎کرد، وقتی او مُرد، مجاورت قبرش را اختیار کردند. [۱۰۳۲]

و همچنین ابو الجوزاء از ابن عباس روایت می‎کند: «لات برای حجاج سویق درست می‎کرد» [۱۰۳۳].

ابن جریر امام حافظ محمد بن جریر بن یزید طبری صاحب تفسیر، تاریخ و غیره است. ابن خزیمه می‎گوید: روی زمین فردی عالم‎تر از محمد بن جریر سراغ ندارم. او از ائمه‌ی مجتهد بود و از کسی تقلید نمی‎کرد و شاگردانی داشت که از دیدگاه فقهی او پیروی می‎کردند. وی در سال ۲۲۴ به دنیا آمد و دو روز مانده به پایان ماه شوال در سال ۳۱۰ هـ در گذشت [۱۰۳۴].

گفته‌اش: از سفیان بن عینیه یا سفیان ثوری که ظاهراً [۱۰۳۵]اینجا منظور سفیان ثوری است. و سفیان عیننه شرح حالش قبلاً بیان شد. ایشان سفیان بن سعید بن مسروق ابو عبدالله کوفی، ثقه، حافظ، فقیه، امام، حجّت، عابد و مجتهد بود. و شاگردانی داشت که از فقه و مذهب او پیروی می‎کردند، ایشان در سال ۱۶۱ هـ.ق در ۴۶ سالگی در گذشت [۱۰۳۶].

گفته‌اش: (از منصور) او منصور بن معتمر بن عبدالله سلمی کوفی، ثقه، مورد اعتماد و فقیه بود که در سال ۱۳۲ هـ.ق در گذشت. [۱۰۳۷]

گفته‌اش: (از مجاهد) او مجاهد بن جبر ابوالحجاج مخزومی، ثقه و امام در تفسیر و علم بود، وی تفسیر را از ابن عباس و غیره آموخت. در سال ۱۰۴ هـ.ق در گذشت چنان‎که یحیی قطان گفته است و ابن حبان می‎گوید: در سال ۱۰۲ یا ۱۰۳ هـ.ق در حال سجده در گذشت، او در سال ۲۱ هـ.ق در خلافت عمر فاروق به دنیا آمد. [۱۰۳۸]

گفته‌اش: (برای آنان سویق درست می‎کرد، وقتی مرد مجاورت قبرش را اختیار کردند) «لتُّ السویق» یعنی سویق را با چربی و روغن می‌آمیخت. و گفته‎اند اسمش صرمه بن غنم بود. و از ابن عباس روایت است که او بر سنگ سویق درست می‌کرد و هر کسی از آن می‎خورد چاق و فربه می‎شد بنابراین او او را پرستیدند. روایت ابن أبی حاتم. [۱۰۳۹]و از مجاهد روایت است: لات مردی در جاهلیت بود و گوسفندانی داشت که از شیر [۱۰۴۰]آن کره می‌گرفت و کشمش طایف و شیر خشک حلوایی درست می‎کرد و کسانی را که از آن جا می‎گذشتند از این حلوا می‎داد، وقتی مُرد مردم او را عبادت کردند. روایت سعید بن منصور و فاکهی. [۱۰۴۱]

گفته‌اش: (و همچنین ابوالجوزاء می‎گوید ...) او اوس بن عبدالله ربعی، ثقه‌ی معروفی بود و در سال ۸۳ هـ.ق درگذشت. [۱۰۴۲]

این روایت را مؤلف ذکر کرده و منبع آن را بیان نکرده است و حال آن‎که در بخاری روایت شده است [۱۰۴۳]و می‎گوید: لات سنگی بود سپس مردم آن را عبادت کردند و اسم آن را از إله که نام خداوند است گرفته‎اند. و فرقی نمی‎کند که با تشدید خوانده شود (اللّات) یا بدون تشدید خوانده شود (لات).

و همچنین گفته می‎شود که اصل آن با تشدید بود اما به خاطر کثرت استعمال با تخفیف تلفظ می‎شود و اینکه (لات) را از «إله» که اسم خداوند است مشتق کرده‌اند نیز با تفسیر سابق منافاتی ندارد و شما دیدید که سبب عبادت لات غلو در قبر او بود و چنان درباره‌ی قبرش غلو و افراط کردند که آن را بتی قرار داده و پرستش کردند، چنان‎که علت پرستش صالحانی از قبیل ود، سواع، یعوق، نسر و غیره نیز غلو در مورد آنها بود. همچنین امروز علت پرستش مردگان نیکوکار، غلو در مورد آنهاست که مردم غلو کرده و بر قبرهایشان گنبد و زیارتگاه ساخته‎اند و آن را پناهگاهی برای بر آورده شدن نیازها قرار داده‎اند.

خلاصه اینکه غلو اصل و اساس شرک‎ورزی گذشتگان و آیندگان است. و خداوند به ما امر نموده که با اولیای خدا محبت کنیم و آنان را در جایگاهشان که عبودیت و بندگی است قرار دهیم و خصوصیت‎های الوهیت را از آنان سلب کنیم و این نهایت تعظیم و اطاعت از آنان است و پیامبرجما را از غلو و افراط کردن در مورد اولیا نهی کرده است، بنابراین ما آنان را بالاتر از جایگاهشان قرار نمی‎دهیم و نه آنان را از مقامی که دارند پایین‎تر قرار می‎دهیم، چون غلو در مورد صالحان فساد بزرگی به همراه خواهد داشت و همواره علت شرک‎ورزی و غلو افراط در مورد صالحان بوده است. مشرکینی که صالحان را انباز خدا می‎کردند در مورد صالحان غلو می‎کردند و آنان را در جایگاه خدایی نشانده بودند و اینگونه در غالب تعظیم به آنان اهانت می‎کردند، از این‎رو بیشتر کسانی که در مورد صالحان غلو می‎کنند و بر قبرهایشان می‎نشینند از راه، شیوه، رهنمود و سنت صالحان روی برگردانده و به جای انجام آنچه بدان امر یافته‎اند به قبور صالحان مشغول شده‎اند.

تعظیم واقعی پیامبر و صالحان و محبت آنان این است که از علم مفید و عمل صالحی که آنان به سویش فرا خوانده‌اند پیروی شود و انسان در مسیر و راه آنان گام بر دارد نه اینکه انبیا و صالحان و قبرهایشان را پرستش کند و مجاورت قبرهایشان را اختیار کند، همانند مشرکینی که بت‎پرستی می‎کردند و در کنار بت‎های خود به عبادت می‎نشستند و نباید قبور انبیا و صالحان محل جشن، زیارت، کارهای زشت و ترک نماز باشد. هر کس از راه صالحان پیروی کند و مردم را به راه آنان دعوت دهد، سبب می‎شود تا پاداش صالحان بیشتر شود و هرگاه از آنچه انبیا و صالحان به آن فرا خوانده اند روی بگرداند و به خلاف آن مشغول شود، خودشان و آنان را از آن پاداش محروم می‎کند. پس این چه تعظیم و احترامی است ؟!

مؤلف می‎گوید: (و از ابن عباس روایت است که پیامبرجفرمود: «لعنت خدا بر زنهایی که قبرها را زیارت می‎کنند، و کسانی که قبور را سجده‎گاه قرار داده و آن را چراغانی می‎کنند». صاحبان سنن روایت کرده‌اند.) [۱۰۴۴]

گفته‌اش: (لعنت خدا بر زنهایی که قبرها را زیارت می‎کنند). این حدیث دلالت می‎کند که زیارت قبور برای زنان حرام است، چنان‎که دیدگاه امام احمد و گروهی از علماء همین است. [۱۰۴۵]

در مورد علت حرام ‌بودن زیارت قبور برای زنها گفته‎اند که زن وقتی به زیارت قبرها بیاید ممکن است داد و فریاد و نوحه سر دهد و سبب فتنه شود و مرده نیز از گریه‌ی او اذیت می‎شود، چنان‎که در حدیثی دیگر آمده است: «شما زنان زنده‎ها را به فتنه می‎اندازید و با گریه مرده‎ها را آزار می‎دهید» [۱۰۴۶].

و از آنجا که اگر زنان به زیارت قبور بروند احتمال آن می‎رود که آنها و مردان مرتکب امور حرامی بشوند و اندازه و مقدار آن قابل اندازه‌گیری نیست زیرا نمی‌توان اندازه و حدی را تعیین کرد که منجر به حرام نشود و نمی‌توان نوعی را ز نوع دیگر متمایز ساخت. و از اصول شریعت این است که اگر حکمتی پنهان یا منتشر باشد حکم به احتمال در مورد آن تعلق می‌گیرد. از این رو زیارت قبور برای زنان به خاطر سد ذریعه حرام است، چنان‎که نگاه کردن به زینت پنهان حرام است چون سبب فتنه می‎شود و همان‎طور که خلوت با زن نامحرم، حرام است و در زیارت زنها مصلحتی نیست که با این فساد برابری کند، چون تنها کاری که زنان با زیارت قبور انجام می‎دهند دعا برای مرده‎هاست و یا عبرت گرفتن است که این در خانه هم ممکن است [۱۰۴۷].

امام احمد، ابن ماجه و حاکم از حسان بن ثابت و او از‎ پیامبرجروایت می‎کند که فرمود: «لعنت خدا بر زنانی باد که به زیارت قبرها می‎روند» [۱۰۴۸].

و ابوهریره از پیامبرجروایت می‎کند که فرمود: «لعنت خدا بر زنانی باد که به زیارت قبرها می‎روند». احمد، ابن ماجه و ترمذی روایت کرده‌اند. و آن را صحیح دانسته‌اند. [۱۰۴۹]

و عبدالحق آن را ضعیف قرار داده [۱۰۵۰]و ابن القطان آن را حسن شمرده است. [۱۰۵۱]

و این با حدیثی که پیامبرجمی‎فرماید: «شما را از زیارت قبرها نهی کرده بودم، پس قبرها را زیارت کنید» به روایت مسلم و غیره [۱۰۵۲]منافاتی ندارد، چون اگر پذیرفته شود که زنان نیز مشمول این حدیث هستند، این حدیث عام است و حدیث اول خاص است و خاص مقدم است بر عام و همچنین اصولی‎ها در مورد این‎که آیا زنان در این خطاب داخل هستند اختلاف دارند.

گفته‌اش: (و کسانی که قبرها را مسجد می‎کنند) در باب قبل شرح و تعلیل آن بیان شد.

گفته‌اش: (و کسانی که قبرها را چراغانی می‎کنند) این دلیلی است بر اینکه چراغ روشن کردن بر قبرها حرام است.

ابومحمد مقدسی می‎گوید: اگر چراغ روشن کردن بر قبرها جایز می‎بود پیامبر انجام دهنده‌ی آن را لعنت نمی‎کرد.(چراغانی کردن قبور حرام است) چون به هدر دادن مال است و افراط در تعظیم قبور است که بیشتر شباهت به تعظیم بت‎ها دارد [۱۰۵۳].

و ابن قیم می‎گوید: «مسجد قرار دادن قبور و چراغانی کردن آن از گناهان کبیره است» [۱۰۵۴].

مولف در این فصل، این حدیث را به خاطر آن ذکر کرد که در آن، کسانی که قبرها را سجده‎گاه قرار می‎دهند و چراغانی می‎کنند لعنت شده‎اند، پس حدیث دلالت می‎کند که ممنوعیت سجده‎گاه قرار دادن قبور به خاطر آلودگی و پلیدی نیست، بلکه به خاطر پلیدی شرک است که از این کار نهی شده است. از این‎رو همراه با آن از چراغانی کردن قبور نهی شده و معلوم است که ممنوعیت چراغانی کردن قبور به خاطر نجاست نیست، پس همین‎طور ممنوعیت ساخت و ساز قبور به خاطر نجاست نمی‎باشد [۱۰۵۵].

گفته‌اش: (اهل سنن روایت کرده‎اند) مقصود از اهل سنن در اینجا ابو داود، ترمذی و ابن ماجه است و این حدیث توسط نسائی روایت نشده است [۱۰۵۶].

[۱۰۱۸] موطأ مالک ۱/۱۷۲ الطبقات الکبری ابن سعد۲/۲۴۰، ۲۴۱ از عطاء بن یسار به صورت مرسل روایت شده و اسنادش صحیح است و به صورت موصول از ابی سعید خدری و ابی هریره روایت شده است. و به صورت مرسل از زید بن اسلم روایت شده است که تخریج آن در حدیث ابوهریره و مرسل زید بن اسلم آمده است. اما حدیث ابی سعید خدری را بزار در مسندش ش (۴۴۰-کشف الأستار) از طریق عمر بن اسلم از عطاء بن یسار از ابی سعید خدری روایت کرده است و درباره‌ی عمر بن محمد اختلاف است که آیا او ابن صهبانِ ضعیف است یا ابن زید العمری معروف؟ و صحیح همین است که او ابن زید العمری ثقه و مورد اعتماد است که بزار و ابن عبدالبر همین را ترجیح داده‌اند. و هیثمی در المجمع۲/۲۸ و ابن رجب در فتح الباری ۲/۴۴۱ و آلبانی به پیروی از او در تحذیر الساجد ص۱۹ ترجیح داده‌اند که او ابن صهبان است. که در آن بحث است و دلیلشان این است که این را در بعضی از نسخه‌های بزار دیده‌اند؛ که گمان می کنم نگارنده‌های این نسخه‌ها در آن تغییری ایجاد کرده باشند چون بزار صاحب مسند است که می‌گوید- وهمچنین در تمهید۵/۴۱ هم همین آمده است-«عمر بن محمد ثقه و مورد اعتماد است و ثوری و گروهی همین را از او روایت می‌کنند». و این توثیق را حافظ ابن حجر در تهذیب التهذیب از او نقل کرده است. اما ابن صهبان بزار او را مورد توهم قرار می‌دهد و هیچ کس از علما را ندیده‌ام که این حدیث را از منکرات ابن صهبان بداند. والله اعلم. [۱۰۱۹] مصنف عبدالرزاق۱۵۸۷ و ابن ابی شیبه۲/۱۵۰،۳/۳۰ از زید بن اسلم به صورت مرسل روایت شده و سند آن به زید صحیح است. [۱۰۲۰] شرح حال عمر بن محمد را در تهذیب الکمال۲۱/۴۹۹ و الثقات ابن حبان۷/۱۶۵ ملاحظه کنید. [۱۰۲۱] مسند احمد ۲/۲۴۶، طبقات ابن سعد۲/۲۴۱، مسند حُمیدی۱۰۲۵، بخاری التاریخ الکبیر۳/۴۷، مسند ابویعلی ۶۶۸۱، التاریخ الکبیر عقیلی چنان‎که در التهمید۵/۴۴ آمده و ابو نعیم در الحلیة ۶/۲۸۳، ۷/۳۱۷ و ابن عبدالبر در التهمید۵/۴۳ از طریق حمزه بن مغیره از سهیل بن أبی صالح از پدرش از ابوهریره روایت کرده است و اسنادش صحیح است. [۱۰۲۲] شرح سوانح امام مالک را در سیر اعلام النبلاء۸/۴۸ ملاحظه کنید. [۱۰۲۳] نونیه ابن قیم۲/۳۵۲. [۱۰۲۴] الدارمی ۱/۶۴ و حاکم ۴/۵۱۴ از ابن مسعود روایت کرده و سندش صحیح است. [۱۰۲۵] شرح زرقانی لموطأ مالک۱/۳۵۱. [۱۰۲۶] البدع والنهی عنها ابن وضاح ص۸۸ ش۱۰۶، ۱۰۷ و این روایت را سعید بن منصور از عمر روایت کرده. اقتضاء ص۳۸۶ و ابن وضاح در البدع و النهی عنها ص ۴۱-۴۲ و ابن أبی الفوارس در بخش هفتم الفوائد المنتقاة ش ۱۲۰ و دیگران از معرور بن سوید روایت کرده‌اند که اسنادش صحیح است. [۱۰۲۷] ابن کثیر در البدایة و النهایة ۲/۴۰- ۴۱ به صورت معلق در توضیح سخن ابی العالیه می‎گوید: اگر سیصد سال پیش مرده پیامبری نیست بلکه مردی صالح بوده است، چون بین عیسی بن مریم و رسول خدا دیگر پیامبری نیامده است چنان‎که در بخاری ۳۴۴۲ روایت است و فاصله‎ای که بین عیسی و رسول خدا بوده و پیامبری دیگر مبعوث نشده۴۰۰ سال یا۶۰۰ سال یا ۶۲۰ سال بوده است. و ممکن است آن مرده هشتصد سال پیش وفات کرده که در آن صورت به وقت دانیال نزدیک است، اگر او دانیال بوده است و ممکن مردی دیگر از صالحان یا از پیامبران بوده اما به گمان نزدیک او دانیال بوده است چون دانیال را پادشاه ایران دستگیر و زندانی کرده بود. و با سند صحیح از ابی العالیه روایت است که طول بینی او یک وجب بوده و از انس بن مالک با اسناد جید روایت است که طول بینی‎اش یک ذراع بوده است، پس احتمال دارد که او یکی از پیامبران گذشته‌ی دور باشد. والله اعلم. [۱۰۲۸] البدایة و النهایة ابن کثیر ۲/۴۰-۴۱. [۱۰۲۹]اغاثة اللهفان۱/۲۲۲. [۱۰۳۰] اقتضاء الصراط المستقیم ص۳۱۵- ۳۳۷ با اندکی تصرف و اختصار. [۱۰۳۱] طبری در القِری، ص۶۲۹ و الشفا، قاضی عیاض ۲/۶۶۷. [۱۰۳۲] ابن جریر طبری در تفسیرش ش۲۷/۵۸ و اسنادش صحیح است. [۱۰۳۳] صحیح بخاری۴۸۵۹. [۱۰۳۴] نگا: سیر اعلام النبلاء۱۴/۲۶۷. [۱۰۳۵] همانطور است که گفته چون از جمله کسانی است که مهران از او روایت کرده است و او از ابن عیینه روایت نکرده است اما راوی مهران همان محمد بن حُمید رازی است که متروک است همچنین عبدالرحمن بن مهدی از سفیان روایت کرده و عادتش اینگونه بود که وقتی از ثوری روایت می‌کرد به او نسبت نمی‌داد ولی وقتی از ابن عیینه روایت می‌کرد به او نسبت می‌داد. نگا: سیر اعلام النبلاء ۷/۴۶۶. [۱۰۳۶] نگا: سیر اعلام النبلاء ۷/۲۲۹ و تقریب التهذیب ۲۴۴. [۱۰۳۷] نگا: سیر اعلام النبلاء ۵/۴۰۲ و تقریب التهذیب ص ۵۴۷.. [۱۰۳۸] نگا: سیر اعلام النبلاء ۴/۴۴۹و تقریب التهذیب ص۵۲۰. [۱۰۳۹] ابن أبی حاتم و ابن مردویه، الدر المنثور۷/۶۵۳ از طریق عمرو بن مالک از أبی الجوزاء از ابن عباس روایت کرده‌اند.نگا: فتح الباری۸/۶۱۲. [۱۰۴۰] بخاری در صحیح ۴۸۵۹ از ابن عباس. [۱۰۴۱] سعید بن منصور چنانکه در الدر المنثور۷/۶۵۳ اخبار مکه فاکهی۵/۱۶۴ آمده است. [۱۰۴۲] نگا: تهذیب التهذیب۳/۳۹۲ و تقریب التهذیب ص۱۱۶. [۱۰۴۳] صحیح بخاری۴۸۵۹. [۱۰۴۴] مسند طیالسی ش۲۷۳۳، و مسند علی بن جعد ش۱۵۰۰ و مسند احمد۱/۳۳۷،۳۲۴،۲۸۷، ۲۲۹ و مصنف ابن ابی شیبه۷۵۴۹، ۱۱۸۱۴، سنن ابی داود ش ۳۲۳۶، سنن ترمذی۳۲۰ و گفته که حدیث حسن است. ابن ماجه ۱۵۷۵ و سنن نسائی۴/۹۴ صحیح ابن حبان۳۱۸۰،۳۱۷۹ المعجم الکبیر طبرانی۱۲۷۲۵ و ابن شاهین در الناسخ و المنسوخ ۳۰۸ و مستدرک حاکم۱/۳۷۴ و بیهقی السنن الکبری ۴/۷۸ بغوی در شرح السنة ۵۱۰ و غیره از طریق أبی صالح از ابن عباس روایت کرده‌اند. در مورد ابو صالح اختلاف وجود دارد گفته شده که او باذام، مولی ام هانی بوده که این نظر جمهور است. و گفته شده که او ذکوان سمان است که این نظر طبرانی است و روایت صیداوی آن را تصریح می‌کند. ابن حبان گفته که او میزان بصری است. نظر راجح این است که او باذان باشد و در مورد او اختلاف وجود دارد و برای من معلوم شده که او حسن الحدیث است و در تفسیر ضعیف است و به دلیل شواهد زیاد صحیح است. این حدیث را ترمذی و بغوی حسن دانسته و ابن حبان، حاکم، ابن سکن و دیگران صحیح دانسته‌اند شیخ الاسلام ابن تیمیه در مجموع الفتاوی ۲۴/۳۴۹-۳۵۲ حکم به ثبوت آن کرده است و در فتح المجید ۱/۴۱۵ به آن اقرار کرده است. ابن رجب در فتح الباری ۲/۳۰۷ می‌گوید: امام احمد او را ضعیف دانسته و می‌گوید: این حدیث وی نزد من صحیح نیست. مسلم در کتاب التفصیل می‌گوید: این حدیث ثابت نیست و گاهی مردم از حدیث ابوصالح باذام پرهیز می‌کنند و شنیدن حدیث او از ابن عباس ثابت نشده است. عبدالرزاق در المصنف ۳/۵۶۹ با سند صحیح از عکرمة مولی ابن عباس روایت کرده که پیامبر فرمود: «لُعن زوارات القبور: زنهایی که به زیارت قبرها می‌روند لعنت شده اند.» [۱۰۴۵] شیخ الاسلام در مجموع الفتاوی۲۴/۳۳۳- ۳۵۶ به تفصیل بحث کرده، و خلاصه‌ی آن ابحاث را در فتح المجید ۱/۴۱۶-۴۱۹ آورده است. [۱۰۴۶] خطیب در تاریخ ۶/۲۰۱ روایت کرده است و ابن جوزی در العلل المتناهیه ش ۱۵۰۶ از طریق ابی هدبة از انس روایت کرده که پیامبر جنازه‌ای را تشییع می‌کرد که چند نفر زن نیز همراه جنازه بودند که فرمود: زنان برگردند که اجری برای آنها ندارد و باعث فتنه‌ی زندگان و اذیت مرده می‌شوند. حدیث با این سند دروغ است. ابن جوزی می‌گوید: این حدیث صحیح نیست چون ابوهدبة در آن است و بر دروغگو بودن وی اجماع است. «ارجعن مأزورات غیر مأجورات» از طریق دیگری از انس روایت شده که ابویعلی در مسندش ۴۰۵۶ و غیره روایت کرده‌اند و در سندش حارث بن زیاد وجود دارد که مجهول است و شواهدی دارد: ازجمله: حدیث علی به روایت ابن ماجه ۱۵۷۸ و غیره و در سندش اسماعیل بن سلمان وجود دارد که ضعیف است و از مرسل مورّق عجلی به روایت عبدالرزاق در المصنف ۶۲۹۸ و در آن جهالت راوی وجود دارد و ابراهیم بن هراسة –که متروک است- آن را موصول دانسته است از حدیث انس به روایت خطیب در تاریخ ۹/۱۰۲ و شاهدش حدیث أبی بکرة به روایت حکیم در نوادر الأصول ۱/۱۲۵ است. [۱۰۴۷] مجموع الفتاوی ۲۴/۳۵۵- ۳۵۶ با اندکی تصرف. [۱۰۴۸] در مسند احمد ۳/۴۴۲،۴۴۲، بخاری در التاریخ الکبیر۳/۲۹، سنن ابن ماجه ش۱۵۷۴، المعجم الکبیر طبرانی، ش۳۵۹۲، ۳۵۹۱ ومعجم الصحابه ابن قانع ۱/۱۹۹، الناسخ و المنسوخ ابن شاهین ش۳۰۸، مستدرک حاکم۱/۳۷۴، سنن بیهقی ۴/۷۸ و عبارت بخاری «زائرات القبور». در سند این حدیث عبدالرحمن بن بهمان قرار دارد که ابن مدینی می‎گوید شناخته ‎شده نیست و عجلی آن را ثقه قرارداده و حاکم حدیث را صحیح قرار داده است و بوصیری گفته که اسنادش صحیح و رجالش ثقه هستند و حدیث با شواهد صحیح است و شاهدی در حدیث ابوهریرة و ابن عباس دارد. [۱۰۴۹] مسند طیالسی ش۲۳۵۸، مسند احمد۲/۳۵۶،۳۳۷ مصنف ابن أبی شیبه۳/۳۱ و ترمذی ۱۰۵۶ و گفته که حسن و صحیح است، ابن ماجه ۱۵۷۶، ابن أبی عاصم در الآحاد و المثانی ۲۰۷۱ طبرانی المعجم الکبیر ۴/۴۲ ابویعلی در المسند ۵۹۰۸ و ابن حبان در صحیح خود ۳۱۷۸ و بیهقی در السنن الکبری ۴/۷۸ و دیگران از طریق عمر بن أبی سلمة از پدرش از ابوهریرة همگی با لفظ «لعن الله زوارات القبور» و ابن أبی شیبة و ابن حبان «زائرات» آورده اند. و اسنادش حسن است و ابن عدی در کامل ۵/۴۱ در مورد این حدیث گفته که اشکالی ندارد و عمر بن أبی سلمه متماسک الحدیث است و اشکالی در او نیست. و شیخ الاسلام در مجموع الفتاوی ۲۴/۳۶۰ و بغوی در شرح السنة ۲/۴۱۷ آن را صحیح دانسته‌اند. [۱۰۵۰] الأحکام الوسطی ۲/۱۵۱ و ذهبی در المیزان ۵/۲۴۲ و ترمذی حدیث: « لعن زوارات القبور» را صحیح قرار داده است که عبدالحق با او مناقشه کرده است. و می‌گوید: این که عمر بن أبی سلمه در نزد آنها ضعیف است را عبدالحق زیادروی کرده است. [۱۰۵۱] بیان الوهم و الإیهام ۵/۵۱۱-۵۱۲. [۱۰۵۲] مسلم در صحیح ش۱۹۷۷ ابن حبان در صحیح ش۹۷۱ امام احمد و صاحبان سنن و خیلی دیگران از عبدالله بن بریدة روایت کرده‌اند. [۱۰۵۳] المغنی(۲/۱۹۳_الفکر) [۱۰۵۴] اغاثة اللهفان ۱/۲۱۵. [۱۰۵۵] در فتح المجید ۱/۴۲۰ می‎گوید: «محمد بن اسماعیل صنعانی در کتابش تطهیر الإعتقاد ص۴۸ می‎گوید: این گنبدها و زیارتگاهها بزرگترین وسیله برای شرک و الحاد قرار گرفته‎اند و اغلب پادشاهان و امرا آن را می‎سازند یا اینکه صاحب قبر از خویشاوندان آنها است یا اینکه صاحب قبر از اهل علم و فضل می‎باشد و آنان به او گمان نیک دارند و کسانی که او را می‎شناسند به زیارت قبرش می‎آیند اما بدون آنکه به آن توسل جویند یا او را صدا زنند، بلکه فقط برای صاحب قبر دعا و طلب آمرزش می‎نمایند تا اینکه کسانی که او را می‎شناسند یا بیشترشان از دنیا می‌روند و بعدی‌ها وقتی می‎آیند و می‎بییند که قبر او ساخته شده است و بر آن شمع افروخته می‎شود و با فرشهای گران‎بها فرش شده، چنین می‎پندارد که حتماً صاحب قبر می‎تواند سود و زیان برساند و اضافه بر این، خادمان قبر به دروغ می‎گویند که صاحب قبر چنین و چنان کرده است، فلانی را ضرر داده و به فلانی سود رسانده است تا باطل را در نفس او راسخ گردانند، اما در احادیث ثابت شده که ایشان کسانی را که قبور را چراغانی می‎کنند و بر آن گنبد و غیره می‎سازند لعنت کرده است. و احادیث زیادی در این مورد آمده و این کار ممنوع و وسیله‎ایست برای فسادی بزرگ. حدیث با عنوان فصل مطابقت دارد. والله اعلم [۱۰۵۶] نسائی در سنن صغری ۴/۹۴ و سنن کبری ۲۱۷۰ روایت کرده است.