ترس سه دسته است:
اول – ترس سرّ، آن است که انسان از غیر خدا میترسد که مبادا با قدرت و مشیتش بیماری یا فقر و نداری و یا مانند آنها به او برساند. خواه مدعی باشد شخصی که از وی میترسد به طور مستقل میتواند این آسیبها را به او برساند و یا غیر مستقیم و با واسطه میتواند این کار را بکند. به هر حال این نوع از ترس، به هیچ وجه جایز نیست نسبت به غیر الله از انسان سر بزند چون این نوع ترس از لوازم الوهیت است. پس هر کس شریکی برای الله اتخاذ کند و این نوع از ترس را نسبت به او داشته باشد، مشرک است.
این همان ترسی است که مشرکان دربارهی بتها و خدایان شان داشتند. به همین دلیل به وسیلهی آن، دوستان و اولیای خدا را نیز میترساندند همان طور که ابراهیم خلیل÷را ترساندند. حضرت ابراهیم÷هم در جواب به آنان گفت: ﴿وَلَآ أَخَافُ مَا تُشۡرِكُونَ بِهِۦٓ إِلَّآ أَن يَشَآءَ رَبِّي شَيۡٔٗاۚ وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيۡءٍ عِلۡمًاۚ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ٨٠ وَكَيۡفَ أَخَافُ مَآ أَشۡرَكۡتُمۡ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّكُمۡ أَشۡرَكۡتُم بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ عَلَيۡكُمۡ سُلۡطَٰنٗاۚ فَأَيُّ ٱلۡفَرِيقَيۡنِ أَحَقُّ بِٱلۡأَمۡنِۖ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ﴾[الأنعام: ۸۰-۸۱]. «من از آن چیزهایی که انباز خدا میکنید نمیترسم (چرا که میدانم از سوی آنها و از جانب کسی زیانی به من نمیرسد) امّا اگر خدا بخواهد ضرر و زیان (به کسی برسد، بیگمان بدو) میرسد. دانش پروردگارم همهچیز را در برگرفته است (و خدای من از هر چیز آگاه است، ولی خدایان شما از چیزی آگاهی ندارند). آیا یادآور نمیشوید (و از خواب غفلت بیدار نمیگردید و متوجّه نیستید که چیزهای عاجز و درمانده مستحقّ پرستش نمیباشند؟). چگونه من از چیزی که (بیجان است و بت نام دارد و از روی نادانی) آن را انباز (خدا) میسازید میترسم؟ و حال آن که شما از این نمیترسید که برای خداوند (جهان که همه کائنات گواه بر یگانگی او است) چیزی را انباز میسازید که خداوند دلیلی بر (حقّانیت پرستش) آن برای شما نفرستاده است؟ پس کدام یک از دو گروه (بتپرست و خداپرست) شایستهتر به امن و امان (و نترسیدن از مجازات یزدان) است، اگر میدانید (که درست کدام و نادرست کدام است)؟».
خدای متعال دربارهی قوم هود میفرماید که آنان به هود÷گفتند: ﴿إِن نَّقُولُ إِلَّا ٱعۡتَرَىٰكَ بَعۡضُ ءَالِهَتِنَا بِسُوٓءٖۗ قَالَ إِنِّيٓ أُشۡهِدُ ٱللَّهَ وَٱشۡهَدُوٓاْ أَنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِكُونَ٥٤ مِن دُونِهِۦۖ فَكِيدُونِي جَمِيعٗا ثُمَّ لَا تُنظِرُونِ٥٥﴾[هود: ۵۴-۵۵]. «چیزی جز این نمیگوییم که یکی از خدایان ما بلایی به تو رسانده است (و دیوانهات کرده است، بدان گاه که به بدگویی آنها زبان گشودهای و ما را از عبادتشان برحذر داشتهای. این است که هذیان میگویی و یاوهسرایی میکنی. هود در پاسخش) گفت: من خدا را گواه میگیرم و شما هم گواهی دهید (بر گفتارم) که من از چیزهایی که (بجز خدا) میپرستید بیزار (و از بیماری شرک شما سالم) و برکنارم. بجز خدا (از هرچه میپرستید گریزان و بیزارم. حال که چنین است هرچه از دستتان ساخته است کوتاهی مکنید و) همگی به نیرنگ و چاره جویی بپردازید و مهلتم مدهید. (من نه از شما و نه از معبودهایی میترسم که گمان میبرید بلایی بر سرم آوردهاند)».
و همچنین خداوند میفرماید: ﴿وَيُخَوِّفُونَكَ بِٱلَّذِينَ مِن دُونِهِ﴾[الزمر: ۳۶]. «آنان تو را از کسانی جز خدا میترسانند».
این نوع ترس، امروزه در میان قبرپرستان وجود دارد چون آنان از انسانهای صالح و بلکه از طاغوتها میترسند، همان طور که از خدا میترسند و بلکه بیشتر از خدا از انسانهای صالح و طاغوتها میترسند.
به همین دلیل وقتی از یکی از آنان بخواهی به خدا سوگند یاد کند هر مقدار سوگند دروغ و راست برایت میخورد اما اگر بخواهی به صاحب قبر انسان صالحی سوگند یاد کند، هرگز به سوگند دروغ اقدام نمیکند تنها دلیلش هم این است که ترسش نسبت به کسی که در قبر دفن شده بیشتر از ترسش نسبت به خداست.
بدون شک این نوع ترس چیزی است که شرک انسانهای نخستین و مشرکان بدان رسیده و بلکه فراتر از آن است چون مشرکان وقتی میخواستند سوگند محکم و جدی یاد کنند، فقط به الله تعالی سوگند یاد میکردند. همچنین هرگاه به یکی از این قبرپرستان ظلمی بشود فقط از کسانی که در خاک دفن شدهاند میخواهند که این ظلم را از آنان برطرف نمایند و هر گاه بخواهد به کسی ظلم کند و شخص مظلوم از وی بخواهد که به خاطر خدا یا به خاطر خانهی خدا به او ظلم نکند او را پناه نمیدهد و به سوگندش هیچ اهمیتی نمیدهد ولی اگر از وی بخواهد که به خاطر صاحب این قبر یا به خاطر خاک قبرش او را پناه دهد و به او ظلم نکند احدی علیه او اقدامی نمیکند و کمترین اذیت و آزاری متوجه او نمیشود. حتی برخی از مردم در ایام حج اموال عظیمی را از تاجران گرفته سپس بعد از چند روزی این شخص تاجر ورشکسته شده و از کسانی که این اموال را از وی گرفته اند اموالش را میخواهد. آنان هم به قبری در «جده» که مظلوم [۱۵۹۵]نام دارد پناه میبرند. پس احدی به خاطر ترس از «مظلوم» کمترین کار ناخوشایندی را نسبت به آنان روا نمیدارد.
امثال این نوع ترس، کفر است. انسان مسلمان نیست مگر اینکه این ترس را فقط برای خدا خالص گرداند و نسبت به غیر خدا این نوع ترس را نداشته باشد.
دوم – اینکه انسان واجباتی که بر گردن اوست از قبیل جهاد و امر به معروف و نهی از منکر را بدون عذر و تنها به خاطر ترس از مردم ترک میکند. این نوع ترس هم حرام میباشد. این همان ترسی است که آیهی وارده در سورهی آل عمران که مؤلف در عنوان این باب آورده دربارهی آن نازل شده و نیز این حدیث دربارهی آن وارد شده است: «إن الله تعالی یقول للعبد یوم القیامة: ما منعك إذ رأیت المنكر أن لاتغیّره، فیقول: یا رب خشیت الناس، فیقول: إیای كنت أحق أن تخشی»: «همانا الله تعالی در روز قیامت به بنده میگوید: چه چیزی تو را منع کرد از اینکه وقتی کار منکر و ناپسندی میدیدی از آن نهی نکردی؟ در جواب میگوید: پروردگارا از مردم ترسیدم. خداوند هم میفرماید: فقط من مستحق تر بودم که از من بترسی». [روایت احمد] [۱۵۹۶].
سوم – ترس از تهدیداتی که خدا به وسیلهی آن گناهکاران را تهدید نموده است. این همان ترسی است که خدا درباره اش فرموده است: ﴿ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ﴾[إبراهیم: ۱۴]. «این (پیروزی) از آن کسانی است که از جاه و جلال من بترسند و از تهدید من بهراسند». ﴿وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ٤٦﴾[الرحمن: ۴۶]. «هر کسی که از مقام پروردگار خود بترسد، دو باغ (در بهشت) دارد». ﴿قَالُوٓاْ إِنَّا كُنَّا قَبۡلُ فِيٓ أَهۡلِنَا مُشۡفِقِينَ٢٦﴾[الطور: ۲۶] «میگویند: ما پیش از این (در دنیا) در میان خانواده و فرزندانمان بیمناک (از خشم خدا، حساب و کتاب و جزا و سزای قیامت) بودیم» و ﴿وَيَخَافُونَ يَوۡمٗا كَانَ شَرُّهُۥ مُسۡتَطِيرٗا﴾[الإنسان: ۷]. «و از روزی میهراسیدند که شر و بلای آن گسترده و فراگیر است».
این ترس از بالاترین درجات ایمان است. رابطهی ترس اول با این ترس مانند رابطهی اسلام است با احسان. این ترس تنها زمانی پسندیده و خوب است که انسان را دچار ناامیدی و یأس از رحمت خدا نسازد. به همین دلیل شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید: «حدود و مرز این ترس، این است که تو را از گناهان و نافرمانیهای خدا منع کند. بیشتر از آن مورد نیاز نیست» [۱۵۹۷].
چهارم – ترس طبیعی، مانند ترس از دشمن، ترس از درندگان، ترس از ویران شدن خانه یا ساختمان روی سرش، ترس از غرق شدن و مانند آنها. این ترس مذموم و ناپسند نیست. این همان ترسی است که خداوند دربارهی موسی÷از آن سخن گفته و میفرماید: ﴿فَخَرَجَ مِنۡهَا خَآئِفٗا يَتَرَقَّبُ﴾[القصص: ۲۱]. «موسی از شهر خارج شد، در حالی که ترسان و چشم به راه بود».
پس از روشن شدن این مطلب اینک معنای آیهی: ﴿إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ يُخَوِّفُ أَوۡلِيَآءَهُۥ فَلَا تَخَافُوهُمۡ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ١٧٥﴾[آل عمران: ۱۷۵]. میآوریم. عبارت: ﴿إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ يُخَوِّفُ أَوۡلِيَآءَهُ﴾«شما را از اولیا و دوستان خودش میترساند و این وهم را در او ایجاد میکند که اولیا و دوستانش، نیرومند و قدرتمند هستند و در صورتِ نافرمانی از آنها به شما آسیب میرسانند». الله تعالی در ادامه میفرماید: ﴿فَلَا تَخَافُوهُمۡ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ﴾
۹«هرگاه شیطان شما را فریب داد و در شما وهم ایجاد کرد، به خدا توکل کنید چون خدا برای شما بس است و شما را علیه شیطان و دوستانش یاری مینماید [۱۵۹۸]». همان طور که در آیات دیگری میفرماید: ﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِكَافٍ عَبۡدَهُۥۖ وَيُخَوِّفُونَكَ بِٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦۚ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖ٣٦ وَمَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن مُّضِلٍّۗ أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِعَزِيزٖ ذِي ٱنتِقَامٖ٣٧ وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلۡ أَفَرَءَيۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَنِيَ ٱللَّهُ بِضُرٍّ هَلۡ هُنَّ كَٰشِفَٰتُ ضُرِّهِۦٓ أَوۡ أَرَادَنِي بِرَحۡمَةٍ هَلۡ هُنَّ مُمۡسِكَٰتُ رَحۡمَتِهِۦۚ قُلۡ حَسۡبِيَ ٱللَّهُۖ عَلَيۡهِ يَتَوَكَّلُ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَ٣٨﴾[الزمر: ۳۶-۳۸]. «آیا خداوند برای (حفاظت و حمایت از) بندهاش کافی نیست؟ آنان تو را از کسانی جز خدا میترسانند. (مگر بتها و معبودهای دروغین و عداوت کافران و دشمنان و طوفان حوادث زمان، میتوانند کمترین زیانی به کسی برسانند که خدا پشتیبان او است؟). هر کس را خدا گمراه کند، راهنما و رهبری نخواهد داشت. و هر کس را خدا رهنمود کند، هیچ گمراه کنندهای نخواهد داشت. مگر خدا چیره انتقامگیرنده نیست؟ (پس ای مؤمنان! تکیه بر لطف خدا کنید و از انبوه دشمنان نهراسید و از کمی همراهان باک مدارید). اگر از مشرکان بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ خواهند گفت: خدا. بگو: آیا چیزهایی را که بجز خدا به فریاد میخوانید چنین میبینید که اگر خدا بخواهد زیان و گزندی به من برساند، آنها بتوانند آن زیان و گزند خداوندی را برطرف سازند؟ و یا اگر خدا بخواهد لطف و مرحمتی در حق من روا دارد، آنها بتوانند جلو لطف و مرحمتش را بگیرند و آن را باز دارند؟ بگو: خدا مرا بس است. توکل کنندگان تنها بر او تکیه و توکل میکنند و بس». ابن کثیر این سخن را اظهار داشته است [۱۵۹۹].﴿فَقَٰتِلُوٓاْ أَوۡلِيَآءَ ٱلشَّيۡطَٰنِۖ إِنَّ كَيۡدَ ٱلشَّيۡطَٰنِ كَانَ ضَعِيفًا﴾[النساء:۷۶].
ابن قیم میگوید: «از جمله نیرنگ دشمن خدا (یعنی شیطان) این است که مؤمنان را از سربازان و اولیای خودش میترساند تا با آنان جهاد نکنند و آنها را امر به معروف و نهی از منکر نکنند [۱۶۰۰].
پس خدای متعال خبر داده که این وسوسه از جمله نیرنگ و ترساندن شیطان است و ما را نهی کرد از اینکه از آنها بترسیم. ابن قیم افزود: معنای آیهی مذکور نزد تمامی مفسران چنین است: شیطان شما را به وسیلهی اولیا و دوستان خودش میترساند. قتاده گوید: یعظمهم فی صدورکم: «یعنی شیطان، اولیا و دوستان خود را در درون شما بزرگ میکند» [۱۶۰۱]. به همین خاطر میفرماید: ﴿فَلَا تَخَافُوهُمۡ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ﴾[آل عمران: ۱۷۵]. پس هر اندازه ایمان بنده قوی باشد به همان اندازه ترس از اولیا و دوستان شیطان از دلش بیرون میرود و هر اندازه ایمان بنده ضعیف باشد، به همان اندازه ترسش از اولیای شیطان بیشتر میشود» [۱۶۰۲].
میگویم: خدای متعال بندگانش را امر کرده که این ترس را برای او خالص کنند و خبر داده که این ترس از خدا، شرط ایمان است هرکس آن را نداشته باشد ایمان ندارد. پس در این آیه این مطلب وجود دارد که خالص کردن ترس برای خدا از جمله فرایض است.
در آیهی: ﴿إِنَّمَا يَعۡمُرُ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ وَلَمۡ يَخۡشَ إِلَّا ٱللَّهَۖ فَعَسَىٰٓ أُوْلَٰٓئِكَ أَن يَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُهۡتَدِينَ١٨﴾[التوبة: ۱۸]. «مساجد خدا را تنها کسانى آباد مىکنند که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و نماز برپا داشته و زکات داده و جز از خدا نترسیدهاند، پس امید است که اینان از راهیافتگان باشند».که مؤلف آن را آورده، وقتی الله تعالی آباد کردن مساجد به دست مشرکان را با این فرموده نفی کرده: ﴿مَا كَانَ لِلۡمُشۡرِكِينَ أَن يَعۡمُرُواْ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ شَٰهِدِينَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِم بِٱلۡكُفۡرِۚ أُوْلَٰٓئِكَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ وَفِي ٱلنَّارِ هُمۡ خَٰلِدُونَ١٧﴾[التوبة: ۱۷]. «مشرکانی که به کفر خویش گواهی میدهند حق ندارند مساجد خدا را (با عبادت یا تعمیر و تنظیف و خدمت) آباد کنند. آنان اعمالشان هدر و تباه است (و اجر و مزدی به کارهایشان تعلّق نمیگیرد) و جاودانه در آتش دوزخ ماندگارند». چون آباد کردن مساجد همراه با شرکشان به آنان سودی نمیرساند. همان طور که در جای دیگری میفرماید: ﴿وَقَدِمۡنَآ إِلَىٰ مَا عَمِلُواْ مِنۡ عَمَلٖ فَجَعَلۡنَٰهُ هَبَآءٗ مَّنثُورًا٢٣﴾[الفرقان: ۲۳]. «ما به سراغ تمام اعمالی که (به ظاهر نیک بوده و در دنیا) آنان انجام دادهاند میرویم و همه را همچون ذرّات غبار پراکنده در هوا میسازیم (و ایشان را از اجر و پاداش آن محروم میکنیم. چرا که نداشتن ایمان، موجب محو و نابودی احسان و بیاعتبار شدن اعمال خوب انسان میگردد)». آن وقت در آیهی﴿إِنَّمَا يَعۡمُرُ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ وَلَمۡ يَخۡشَ إِلَّا ٱللَّهَۖ فَعَسَىٰٓ أُوْلَٰٓئِكَ أَن يَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُهۡتَدِينَ١٨﴾[التوبة: ۱۸]. «مساجد خدا را تنها کسانى آباد مىکنند که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و نماز برپا داشته و زکات داده و جز از خدا نترسیدهاند، پس امید است که اینان از راهیافتگان باشند».خداوند عزوجل آباد کردن مساجد به وسیلهی عبادت خدا برای کسانی که به خدا و روز آخرت ایمان دارند و نماز را بر پای میدارند و زکات میدهند و جز خدا از کسی نمیترسند و همراه خدا از اله دیگری نمیترسند راثابت میکند؛ همان طور که در آیهی دیگری میفرماید: ﴿وَلَا يَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِيبٗا﴾[الأحزاب: ۳۹]. «و از کسی جز خدا نمیترسند، و همین بس که خدا حسابگر (زحمات و پاداش دهنده اعمال آنان) باشد». این آباد کردن، آباد کردن سودمند و مفید است و از شرک پاک است چون شرک، آتشی است که اعمال نیک را میسوزاند.
گفته مولف راجع به فرمودهی: ﴿وَلَمۡ يَخۡشَ إِلَّا ٱللَّهَ﴾ابن عطیه گوید: «منظورش ترس تعظیم و عبادت و طاعت است و بدون شک انسان از غیر خدا میترسد و از ناخوشیها و سختیهای دنیوی میترسد و باید در تمام آنها از قضا و تقدیر خدا بترسد» [۱۶۰۳].
میگویم: به همین خاطر ابن عباس دربارهی معنای این آیه میگوید: یعنی جز الله کسی و چیزی را نپرستد؛ چون ترس طبق گفتهی ابن قیم: «عبادت قلبی است که جز برای الله، برای کسی دیگر درست نیست از قبیل فروتنی، روی آوردن، محبت، توکل، امید و موراد دیگر از عبادتهای قلبی» [۱۶۰۴].
دربارهی فرمودهی: ﴿فَعَسَىٰٓ أُوْلَٰٓئِكَ أَن يَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُهۡتَدِينَ﴾ابن ابی طلحه به نقل از ابن عباس گوید: همانا آنان، هدایت یافتگاناند. مانند این آیه: ﴿عَسَىٰٓ أَن يَبۡعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا﴾[الإسراء: ۷۹]. «باشد که (در پرتو این عمل) خداوند تو را به مقام ستودهای (و مکان برجستهای در دنیا و آخرت که موجب ستایش همگان باشد) برساند (و مقام شفاعت کبری را به تو ارمغان دارد)». هر کلمهی «عسی» که در قرآن آمده حتماً به وقوع میپیوندد.
این آیه دربردارندهی این مطلب است که هر مسلمانی مساجد را به وسیلهی عبادت خدا آباد کند، از زمرهی مؤمنان میباشد. همان طور که در حدیثی آمده است: «إذا رأیتم الرجل یعتاد المسجد فاشهدوا به بالإیمان». «هرگاه مردی را دیدی که به مسجد خو گرفته، به ایمان او شهادت بدهید»؛ چرا که الله تعالی میفرماید: ﴿إِنَّمَا يَعۡمُرُ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾[التوبة: ۱۸]. «تنها کسی حق دارد مساجد خدا را (با تعمیر یا عبادت) آبادان سازد که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد». احمد، ترمذی و حاکم این حدیث را روایت کردهاند [۱۶۰۵].
دربارهی آیهی: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ فَإِذَآ أُوذِيَ فِي ٱللَّهِ جَعَلَ فِتۡنَةَ ٱلنَّاسِ كَعَذَابِ ٱللَّهِۖ وَلَئِن جَآءَ نَصۡرٞ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمۡۚ أَوَ لَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٠﴾[العنکبوت: ۱۰]. «و از مردم کسانی هستند که میگویند: «به الله ایمان آوردیم» و چون در راه الله اذیت و آزار ببینند، اذیت و آزار مردم را مانند عذاب الله میشمارند و اگر پیروزی و فتحی از سوی پروردگارت فرا رسد، میگویند: ما با شما بودیم. آیا الله به آنچه در سینههای جهانیان است، آگاهترنیست؟»العنکبوت: ١٠. که مؤلف آن را آورده ابن کثیر میگوید: «الله تعالی از گروهی خبر میدهد که با زبانشان ادعای ایمان میکنند ولی هنوز ایمان در قلب شان خوب جای نگرفته است چون این گروه هرگاه در دنیا دچار مصیبت و سختیای شوند معتقدند که این مصیبت و سختی به خاطر خشم خدا نسبت به آنان است از این رو از دین اسلام بر میگردند. ابن عباس گوید: «منظور از فتنهی او این است که هرگاه در راه خدا دچار اذیت و آزار شد از دین خدا بر میگردد» [۱۶۰۶].
ابن قیم میگوید: «مردم وقتی پیامبران برای هدایت شان فرستاده میشوند دو حالت دارند یا میگویند: ایمان آوردیم، و یا این را نمیگویند، بلکه بر گناهان و کفر اصرار دارند. کسانی که میگویند: ایمان آوردیم خداوند آنان را میآزماید. فتنه همان آزمایش و امتحان است تا راستگو از دروغگو مشخص شود و کسانی که نمیگویند ایمان آوردیم گمان نکنند که خدا نمیتواند آنان را از بین ببرد و نابودشان کند. پس کسی که به پیامبران ایمان آورده و از آنان اطاعت میکند، دشمنان با او دشمنی کرده و به او اذیت و آزار میرسانند و او به اذیت، آزار و شکنجه ای که در حد خودش است آزمایش میشود و کسی که به پیامبران ایمان نیاورده و از آنان اطاعت نمیکند در دنیا و آخرت مجازات میشود و بلاهایی به او میرسد که وی را آزار میرساند. این درد و رنج، بزرگتر و بدتر از درد و رنج پیروان پیامبران است. پس حتماً درد و آزار برای هرکسی که ایمان آورده یا از ایمان روی گردانده حاصل میشود. اما انسان مؤمن ابتدا درد و رنج در دنیا برایش پیش میآید و سپس سرانجام و عاقبت نیک در دنیا و آخرت از آن اوست و کسی که از ایمان روی گرداند، ابتدا در دنیا لذت و خوشی را از دست میدهد و سپس این لذت و خوشی به درد و رنج همیشگی تبدیل میشود.
انسان ناچار باید با مردم زندگی کند و مردم هم خواستهها و تصوراتی دارند و از او میخواهند در این خواستهها و تصورات مثل آنان باشد. اگر او مثل آنان نباشد مردم وی را اذیت، آزار، شکنجه و عذاب میدهند. و اگر مثل آنان باشد اذیت، آزار و عذاب گاهی از جانب آنان و گاهی از جانب غیر آنان متوجه او میشود. مانند کسی که دین، تقوا و تعهد دارد و در میان گروهی ستمگر و جنایتکار قرار دارد. اگر مثل آنان باشد و سکوت اختیار کند و چیزی نگوید در آغاز از شر آنان سالم میماند اما بعداً او را تحقیر و خوار میکنند و اذیت و آزارش میدهند و این تحقیر و اذیت و آزار چند برابر اذیت و آزاری است که از اول میترسید در صورت مخالفت با آنان دامنگیرش شود و اگر از آنان جان سالم به در ببرد، حتماً به دست کسانی دیگر تحقیر و اذیت میشود. پس دور اندیشی و راه درست همان است که ام المؤمنین حضرت عایشهلبه امیر معاویه گفت: «هرکس خدا را به بهای نارضایتی و ناخوشنودی مردم راضی کند، خدا او را از شر و اذیت مردم حفظ میکند و هرکس مردم را به بهای نارضایتی و ناخوشنودی خدا راضی گرداند آنان نمیتوانند برای وی در برابر الله کاری بکنند» [۱۶۰۷]. پس هرکس خدا هدایتش کند و هدایت خودش را شامل حالش گرداند و او را از شر نفسش محفوظ کند از موافقت کردن با کسی بر سر کار حرام امتناع کرده و بر دشمنی و عداوت دشمنان و جنایتکاران صبر میکند. سپس عاقبت نیک و سرانجام خوش در دنیا و آخرت از آن اوست همان طور که عاقبت بهخیری و سرانجام نیک برای پیامبران و پیروانشان بود.
سپس خدای متعال در آیهی مذکور از حال و وضعیت کسی که بدون بصیرت و آگاهی ایمان میآورد خبر داده و اظهار میدارد که چنین کسی هرگاه در راه خدا دچار اذیت و آزار شود اذیت و آزار مردم نسبت به او ـ که قطعاً به پیامبران و پیروانشان از جانب مخالفانشان میرسد ـ سبب فرارش از دین خدا و رها کردن چیزی که به خاطر آن دچار اذیت و آزار شده است، قرار میدهد. مانند عذاب خدا که مؤمنان به خاطر ایمانی که دارند از آن فرار میکنند.
پس مؤمنان به خاطر بصیرت و آگاهی کاملشان از عذاب و شکنجهی خدا به سوی ایمان فرار میکنند و درد، اذیت و سختیای که به زودی از بین میرود را تحمل میکنند ولی این یکی به خاطر ضعف بصیرت و آگاهیاش از درد عذاب و شکنجهی آنان به سوی درد عذاب و شکنجهی خدا فرار میکند. پس وی دردِ اذیت و آزار مردم که سبب فرار کردنش از آن شده را به منزلهی دردِ عذاب و شکنجهی الله قرار داده است. چنین فردی خیلی زیانمند شده که از گرمای سوزان به آتش پناه برده است و از درد یک ساعت به درد ابدی فرار میکند و هرگاه الله سربازان و دوستانش را یاری کرد میگوید: من همراه شما بودم در حالی که خدا از نفاقی که در درونش نهفته است باخبر است [۱۶۰۸].
میگویم: خدا در آیهی مذکور کسی را که بصیرت و آگاهی ضعیفی دارد بر این حمل کرده که او بدین خاطر اذیت و آزار مردم را همچون عذاب و شکنجهی خدا قرار میدهد که از آنان میترسد که مبادا به خاطر ایمان به خدا، چیزهای ناخوشایند و اذیت و آزار به او برسانند. این ترس از غیر خداست. این مطلب با آیه عنوان باب مطابقت دارد.
در آیهی مذکور رد بر مرجئه و کرّامیه وجود دارد. همچنین این آیه بیانگر ترس از نفس و آمادگی برای بلا و مصیبت میباشد چون اگر چه انسان باید از الله عافیت بطلبد اما قطعاً بلا و مصیبت هم در راه است.
مؤلف میگوید: (عن أبی سعیدا مرفوعاً: «إن من ضعف الیقین: أن ترضی الناس بسخط الله، وأن تحمدهم على رزق الله، وأن تذمهم على ما لم یؤتك الله، إن رزق الله لا یجره حرص حریص، ولا یرده كراهیة كاره»).
(از ابوسعیدسبه طور مرفوع روایت است که آن حضرتجفرمودند: «همانا از جمله نشانههای ضعف یقین این است که مردم را با نارضایتی و ناخوشنودی خدا راضی کنی و به جای اینکه خدا را بر رزق و روزیاش سپاسگزار باشی آنها را ستایش و شکر گزاری کنی و آنان را به خاطر چیزی که خدا به تو نداده نکوهش و مذمت نمایی. به راستی حرص و طمع هیچ طمع کاری روزی خدا را جلب نمیکند و ناخوشنودی و بد آمدن کسی آن را رد نمینماید»).
ابونعیم در «الحلیة» و بیهقی این حدیث را روایت کردهاند [۱۶۰۹]. بیهقی این حدیث را به خاطر محمد بن مروان سُدی، معلل دانسته و میگوید: وی ضعیف است [۱۶۱۰]. در سند این حدیث، عطیه عوفی نیز وجود دارد که ذهبی نام او را در لیست ضعفاء و متروکین آورده و میگوید: محدثان وی را ضعیف دانستهاند [۱۶۱۱]. همچنین در سند این حدیث، موسی بن بلال است که ازدی دربارهاش میگوید: او ساقط است [۱۶۱۲].
میگویم: اسناد این روایت، ضعیف بوده و معنایش صحیح است. دنبالهاش چنین است: «و إن الله بحكمته جعل الروح والفرح فی الرضی والیقین، وجعل الهمّ والحزن فی الشك والسخط»:«و همانا خدا با حکمت خود، آرامش و خوشحالی را در رضایت و یقین قرار داده و غم، اندوه و نگرانی را در شک و نارضایتی قرار داده است».
عبارت: (إن من ضعف الیقین) صاحب کتاب «المصباح» میگوید: «ضعف - با فتحهی حرف «ضاد» در زبان قوم تمیم و با ضمهی آن در زبان قوم قریش - خلاف قوت و صحت است». [۱۶۱۳]منظور از یقین، کل ایمان است؛ همان طور که ابن مسعود گوید: «یقین کل ایمان و صبر نصف ایمان است». طبرانی با سند صحیح آن را روایت کرده [۱۶۱۴]و ابونعیم در «الحلیة» و بیهقی در «الزهد» آن را به طور مرفوع روایت کردهاند ولی مرفوع بودن آن ثابت نیست. [۱۶۱۵]حافظ ابن حجر عسقلانی این را اظهار داشته است. [۱۶۱۶]
محقق نمودن ایمان به قضا و قدر شامل یقین میشود ؛ همان طور که در حدیث ابن عباس به طور مرفوع آمده است: «فإن استطعت أن تعمل بالرضی فی الیقین فافعل، و إن لم تستطع فإن فی الصبر على ما تكره خیراً كثیراً» [۱۶۱۷]: «اگر توانستی به قضا و قدر راضی و خوشنود شوی، این کار را بکن و اگر نتوانستی، این کار را بکنی، در صبر کردن بر چیزی که برایت ناخوشایند است، خیر و برکت زیادی وجود دارد».
در روایت دیگری که در اسنادش ضعف وجود دارد، آمده است: «قلت: یا رسول الله، كیف أصنع بالیقین؟» قال: «أن تعلم أن ما أصابك لم یكن لیخطئك، وما أخطأك لم یكن لیصیبك» [۱۶۱۸]: «گفتم: ای رسول خدا! چگونه به یقین عمل کنیم؟» فرمود: «اینکه بدانی هر چیزی که برایت پیش آمده قرار نبوده که اتفاق نیفتند و هر چیزی که برایت پیش نیامده قرار نبوده که برایت پیش آید».
عبارت: (أن ترضی الناس بسخط الله) یعنی: رضایت مردم را بر رضایت خدا ترجیح دهی. در نتیجه برای رها کردن کار واجب، یا انجام دادن کار حرام جهت جلب رضایت شان با آنان مدارا کنی. اگر ضعف ایمان نبود، این کار را نمیکردی چون هرکس ایمان و یقینش قوی باشد، میداند که تنها الله نفع و ضرر میرساند. نفع و ضرر فقط به دست اوست و هیچ کاری جز با رضایت او تحقق نمییابد و غیر خدا هر کسی باشد، کاری از دستش بر نمیآید. در نتیجه چنین کسی از احدی ترس و بیم ندارد و به خاطر ترس از ضرر و گزندی که از جانب کسی متوجه او شود، از وی نمیترسد. همان طور که خدای متعال میفرماید: ﴿وَيَخۡشَوۡنَهُۥ وَلَا يَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِيبٗا﴾[الأحزاب: ۳۹]. «و از او میترسند و از کسی جز خدا نمیترسند، و همین بس که خدا حسابگر (زحمات و پاداش دهنده اعمال آنان) باشد».
عبارت: (وأن تحمدهم على رزق الله) یعنی به خاطر رزق و روزیای که به دست آنان به تو میرسد، آنان را ستایش و شکرگزاری کنی و این رزق و روزی را به آنان نسبت دهی و نعمترسان و روزی رسان حقیقی که همان الله، پروردگار جهانیان است را فراموش کنی خدایی که این رزق و روزی را برایت مقدر نموده و با لطف و رحمت خود به تو رسانده است. به راستی خدا هر چه را بخواهد سنجیده و دقیق تدبیر میکند زیرا او دانای حکیم است [۱۶۱۹]. پس هر گاه کاری را اراده کند اسباب آن کار را فراهم مینماید.
حدیث: «من لایشكر الناس لا یشكر الله» [۱۶۲۰]: «هر کس از مردم تشکر و قدردانی نکند، شکر و سپاس خدا را به جای نیاورده» با این مطلب منافات ندارد چون منظور در اینجا این است که نباید نعمت به سبب نسبت داده شود و خالق و نعمترسان حقیقی فراموش شود. منظور از تشکر و قدردانی از مردم در حدیث فوق، عدم ناسپاسی از نیکیهایشان و جبران کردن نیکیهای آنها در حد توان میباشد. اگر جبران نیکیهایشان ممکن نبود برایشان دعای خیر کنی و بدین صورت جزای کار نیک شان را بدهی.
فرمودهی: (وأن تذمّهم على ما لم یؤتك الله) یعنی هرگاه چیزی از آنان خواستی و به تو ندادند، آنان را به خاطر برآوردهنکردن خواستهات، سرزنش کنی. اگر یقین داشتی که فقط خدای یکتا میدهد، منع میکند و مخلوق کاری از دستش بر نمیآید و نفع و ضرر برای خودش هم - چه برسد به دیگران - از دستش بر نمیآید و اگر یقین داشتی که خدا اگر رزق را برایت مقدر میکرد، به تو میداد هر چند همهی مردم تلاش میکردند این رزق به تو نرسد و اگر اراده میکرد که نعمتی را به تو ندهد، هرگز به تو نمیرسید هر چند همهی مردم جمع میشدند تا این نعمت به تو برسد، آن وقت وابستگیهایت به مردم قطع میشد و با قلبت به سوی خالق یکتا روی میآوردی. به همین دلیل پیامبرجاین مطلب را با این فرمودهاش بیان داشته است: «إن رزق الله لا یجرّه حرص حریص، ولا یرده كراهیة كاره»: «همانا حرص و طمعِ هیچ طمعکاری روزی خدا را جلب نمیکند و ناخوش داشتن هیچ کس آن را رد نمیکند». اگر چنین است، پس مردم را با نارضایتی خدا، راضی نکن و آنان را بر سر روزی خدا ستایش و سپاسگزاری مکن و آنان را به خاطر چیزی که خدا به تو نداده، جهت درخواست حصول روزی از جانب آنان، سرزنش و نکوهش مکن، چون: ﴿مَّا يَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِكَ لَهَاۖ وَمَا يُمۡسِكۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٢﴾[فاطر: ۲]. «خداوند (درِ خزائن) هر رحمتی را برای مردم بگشاید، کسی نمیتواند (آن را ببندد و) از آن جلوگیری نماید، و خداوند هر چیزی را که باز دارد و از آن جلوگیری کند، کسی جز او نمیتواند آن را رها و روان سازد و او توانا و کار بجا است (لذا نه در کاری در میماند و نه کاری را بدون فلسفه انجام میدهد)».
شیخ الإسلام ابن تیمیه میگوید: «یقین شامل یقین در انجام دادن فرمان خدا و وعدههایی که خدا به فرمانبرداران داده و نیز دربردارندهی یقین به قضا و قدر خدا و آفرینش و تدبیر خدا میباشد. پس هرگاه مردم را با نارضایتی خدا، راضی کردی در این صورت نه به وعدهی خدا و نه به روزی خدا یقین داری؛ چون آنچه که انسان را به این امر وا میدارد، یا تمایل به امکانات و نعمتهایی است که در دست مردم است در نتیجه فرد به خاطر امید و چشم داشتی که از آنان دارد، اوامر خدا را ترک میکند و یا به خاطر ضعف یقین و تصدیقش به وعدهی پیروزی و موفقیت و یاری و پاداش در دنیا و آخرت که خدا به مطیعان داده، میباشد.
چون تو هرگاه خدا را راضی و خوشنود کردی، خدا تو را یاری میکند و روزیات میدهد و تو را از مخارج و اموال مردم بینیاز میگرداند. راضی کردن مردم با نارضایتی خدا در حقیقت به خاطر ترس از آنان و امید و چشمداشت به آنان میباشد و این نشانهی ضعف یقین است. و هرگاه خدا چیزی را که تو گمان میکنی مردم برایت انجام میدهند، برایت مقدر نکرد، بدان که این کار به دست الله است نه به دست آنان؛ چون خدا هر چه خواست، میشود و هر چه نخواست، نمیشود. پس هرگاه مردم را به خاطر چیزی که برایت مقدر نشده، سرزنش و نکوهش کردی، این نشانهی ضعف یقین تو میباشد. پس، از مردم نترس و به آنان امیدوار نباش و به خاطر نفس و هواهای نفسانیات آنان را مذمت و نکوهش مکن. ولی کسی که خدا و پیامبرجاو را ستایش و تمجید کردهاند، ستودنی است و هرکس که خدا و پیامبرجاو را نکوهش نمودهاند، نکوهیده است. وقتی یکی از افراد طایفهی بنی تمیم گفت: «ای محمد! به من بده، چون ستایش من، زینت و نکوهش من، عار است»، آن حضرتجفرمود: «ذاك الله» [۱۶۲۱]: «آن شخص فقط الله است».
در حدیثی که مؤلف آورده، این مطلب وجود دارد که ایمان کم و زیاد میشود و کردار نیک از جملهی ایمان است وگرنه این سه خصلت از نشانههای ضعف ایمان و ضد این سه خصلت از نشانههای قوت ایمان نبود.
مؤلف میگوید: (وعن عائشة: أن رسول الله قال: «من التمس رضا الله بسخط الناس؛ رضی الله عنه، وأرضی عنه الناس، ومن التمس رضی الناس بسخط الله؛ سخط الله علیه، وأسخط علیه الناس» رواه ابن حبان فی «صحیحه»).
(از عایشه لروایت است که رسول اللهجفرمودند: «هرکس با نارضایتی مردم به دنبال رضایت و خوشنودی خدا باشد، خدا از او راضی شده و مردم را از او راضی میگرداند و هرکس با نارضایتی الله به دنبال رضایت مردم باشد، خدا از او ناراضی شده و مردم را از وی ناراضی و ناخوشنود میگرداند». [روایت ابن حبان در صحیحش] .
این حدیث را ابن حبان با همین لفظی که ذکر شد، روایت نموده است. [۱۶۲۲]ترمذی آن را از مردی از اهل مدینه روایت کرده که میگوید: امیر معاویه برای امالمؤمنین عایشه نامهای نوشت که نامهای برایم بنویس و در آن نامه، مرا سفارش بکن و مرا سرزنش مکن. عایشه این نامه را برای معاویه نوشت: «سلام علیك، اما بعد؛ فإنی سمعت رسول الله یقول: «من التمس رضا الله بسخط الناس؛ كفاه الله مؤنة الناس، ومن التمس رضا الناس بسخط الله وكله الله إلی الناس»، و السلام علیك»: «سلام برتو، اما بعد؛ از رسول اللهجشنیدم که فرمودند: «هر کس با نارضایتی مردم به دنبال رضایت خدا باشد، خدا او را از مشکلات مردم محافظت میکند و هرکس با نارضایتی خدا به دنبال رضایت مردم باشد، خدا او را به مردم میسپارد و کاری به کارش ندارد». و سلام بر تو». ابونعیم و دیگران آن را روایت کردهاند. [۱۶۲۳]
عبارت: (من التمس) یعنی هرکس بخواهد. شیخ الاسلام ابن تیمیه گوید: «عایشه نامه ای برای معاویه نوشت و روایت شده که حضرت عایشهلاین حدیث را به پیامبرجنسبت داده که آن حضرتجفرمودند: «من أرضی الله بسخط الناس؛ كفاه الله مؤنة الناس، ومن أرضی الناس بسخط الله؛ لم یغنوا عنه من الله شیئاً»: «هر کس خدا را با نارضایتی مردم، راضی کند، خدا او را از مشکلات مردم محافظت میکند و هرکس مردم را با نارضایتی الله راضی گرداند، [آنان کاری از دست شان بر نمیآید] و نمیتوانند چیزی از رضایت خدا را برای او جلب کنند». این لفظ مرفوع بوده و لفظ موقوف این است: «من أرضی الله بسخط الناس؛ رضی الله عنه، وأرضی عنه الناس، ومن أرضی الناس بسخط الله؛ عاد حامده من الناس له ذاماً» [۱۶۲۴]: «هر کس الله را با نارضایتی مردم، راضی کند، خدا از او راضی شده و مردم را از وی راضی میگرداند و هرکس مردم را با نارضایتی الله، راضی گرداند، مردم به جای اینکه او را ستایش و تمجید کنند، وی را نکوهش و سرزنش مینمایند». لفظ این روایت، مأثور است. این گفته یکی از بزرگترین موارد درک و فهم دینی است و این روایت مأثور، حق و درست است؛ چون هرکس الله را با نارضایتی مردم، راضی کند از خدا ترسیده و تقوای خدا را پیشه کرده و بندهی صالح و خوب خداست و الله با صالحان و خوبان، رابطهی دوستی برقرار میکند و او بندهاش را حمایت و پشتیبانی میکند: ﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢ وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُ﴾[الطلاق: ۲-۳]. « هر کس هم از خدا بترسد و پرهیزگاری کند، خدا راه نجات (از هر تنگنایی) را برای او فراهم میسازد. و به او از جایی که تصوّرش نمیکند روزی میرساند.».
بدون شک خدا او را از مشکلات مردم بینیاز میگرداند.
اما اینکه همهی مردم از کسی راضی شوند، این امر حاصل نمیشود اما وقتی که خواستهای از وی نداشته باشند و او ضرری برایشان نداشته باشد و خلاصه سرانجام کار به نفع آنان باشد، از وی راضی میشوند. و هرکس مردم را با نارضایتی الله، راضی گرداند، آنان نمیتوانند چیزی از رضایت خدا را برایش جلب کنند، مانند ستمگری که انگشت پشیمانی به دهان میگیرد.
اما راجع به اینکه مردم به جای اینکه او را ستایش و تمجید کنند، وی را نکوهش و سرزنش مینمایند، باید گفت که: این امر زیاد پیش میآید و در نهایت امر و سرانجام چنین چیزی روی میدهد؛ چون سرانجام نیک از آن تقواست که در ابتدا با هوی و هوس مردم مطابق نیست. [۱۶۲۵]
میگویم: تنها چیزی که باعث میشود انسان با نارضایتی خالق، مردم را راضی گرداند، ترس از آنان میباشد. چون اگر ترس انسان، خالصانه برای الله بود، دیگر با نارضایتی خدا، آنان را راضی و خوشنود نمیکرد؛ چون بندگان، نیازمند و ناتوانند و به طور قطع نفع و زیانی از دستشان برنمیآید. و هر نعمتی که داشته باشند، فقط از جانب الله میباشد. پس چگونه در شأن انسان موحدِ مخلص است که رضایت مردم را بر رضایت پروردگار جهانیان ترجیح دهد؛ پروردگاری که تمام امور و فرمانروایی همه چیز به دست اوست، همهی ستایش و حمد مخصوص اوست، تمامی خیرها به دست او و از جانب اوست و بازگشت تمامی کارها به سوی اوست. جز خدای شکست ناپذیرِ فرزانه، معبود برحقی وجود ندارد.
خدای متعال خبر داده که ترس از مردم و راضی کردن آنان به بهای نارضایتی الله، از صفات منافقان است و میفرماید: ﴿لَأَنتُمۡ أَشَدُّ رَهۡبَةٗ فِي صُدُورِهِم مِّنَ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَفۡقَهُونَ١٣﴾[الحشر: ۱۳]. «هراس شما در سینههای ایشان، بیش از هراس آنان از خدا است! این بدان خاطر است که ایشان مردمان نفهم و نادانی هستند (و عظمت خدای را درک نمیکنند)».
شاعر چه خوب گفته است:
إذا صحّ منك الود یا غایة المُنی
فكل الذی فوق التراب تراب
[۱۶۲۶]
«هرگاه دوستی از جانب تو ثابت شد ای کسی که غایت و نهایت آرزوها هستی، آن وقت هر چیز و هر کسی که روی خاک هستند خاکاند».
ابن رجب میگوید: «هر کس یقین پیدا کرد که هر مخلوقی که روی خاک است، خاک است، دیگر چگونه طاعت و فرمانبرداری از کسی که خاک است را بر طاعت و فرمانبرداری از پروردگارِ اربابان مقدم میدارد؟! یا چگونه خاک را با نارضایتی مالک و بخشنده و دهنده، راضی میگرداند؟ به راستی این امر چیز عجیب و غریبی است». [۱۶۲۷]
در این حدیثی که مؤلف آورده، مجازات کسی که از مردم میترسد و رضایت آنان را بر رضایت خدا ترجیح میدهد، آشکار میشود. همچنین در این حدیث آمده که این مجازات، گاهی در دین وی میباشد. - خدا ما را از آن پناه دهد! - چون مصیبت در دین و امور دینی انسان، عظیمتر از مصیبت در اموال و دارایی و جسم انسان است. نیز شدت ترس از مجازات گناهان به خصوص مجازات مربوط به امور دینی انسان، در حدیث مذکور وجود دارد؛ چون بسیاری از مردم گناه میکنند و آن را ناچیز میدانند و اثری از مجازات این گناه را نمیبینند و این بیچاره نمیداند که به چه بلا و مصیبتی گرفتار شده است؟ گاهی عقوبت و مجازات این گناه، در قلبش میباشد؛ همان طور که الله تعالی میفرماید: ﴿فَأَعۡقَبَهُمۡ نِفَاقٗا فِي قُلُوبِهِمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ يَلۡقَوۡنَهُۥ بِمَآ أَخۡلَفُواْ ٱللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ يَكۡذِبُونَ٧٧﴾[التوبة: ۷۷]. «خداوند نفاق را در دلهایشان پدیدار و پایدار ساخت تا آن روزی که خدا را در آن ملاقات میکنند. این به خاطر آن است که پیمان خدا را شکستند و همچنین دروغ گفتند».
بار خدایا، از ناخوشنودی تو به رضای تو و از عقوبت و مجازاتت به عفو و بخشش ات و از عذاب و خشمات به رحمتت پناه میبریم. نمیتوانیم ستایش و سپاس تو را آن گونه که خود را ستوده ای، به جا آوریم.
[۱۵۹۵] الحمدلله این قبر امروزه در سایهی دولت توحیدی عربستان سعودی که خدا از آن حمایت و پاسداری کند وجود ندارد. [۱۵۹۶] در لفظی که شیخ سلیمان/ذکر کرده میان هر دو روایت حدیث مذکور جمع کرده است. هر دو روایت از ابوسعید خدریسبه طور مرفوع روایت شده است. روایت اول این است: «لا یحقرن أحدکم نفسه أن یری أمراً لله علیه فیه مقال لا یقوم به فیلقی الله، فیقول: ما منعک أن تقول یوم کذا وکذا؟ قال: یا رب إنی خشیت الناس. قال: إیای أحق أن تخشی»: «هیچ یک از شما خودش را تحقیر نکند از اینکه کاری ببیند که دربارهاش بحث میشود و برای منع از آن یا اصلاحش اقدامی نمیکند. وقتی چنین باشد موقعی که خدا را دیدار میکند خداوند میفرماید: چه چیز مانع تو شد که فلان روز و فلان روز چیزی بگویی؟ میگوید: پروردگارا، از مردم ترسیدم. خداوند هم میفرماید: فقط من مستحقتر بودم که از من بترسی». احمد «المسند ۳/۴۷،۳۰ و ۹۱، ابن ماجه در سننش۲/۱۳۲۸ و دیگران روایتش کردهاند و اسنادش صحیح است. روایت دیگر این لفظ آمده است که: «إن الله جل وعلا یسأل العبد یوم القیامة حتی إنه لیقول له: ما منعک إذا رأیت المنکر أن تنکره، فإذا لقن الله عبداً حجته یقول: یا رب وثقت بک، وفرقت من الناس»: «همانا خدای عزّوجل در روز قیامت از بنده میپرسد تا اینکه به او میگوید: وقتی کار منکر و ناپسندی را دیدی چه چیز تو را منع کرد که از آن نهی کنی؟ وقتی خداوند حجتش را به بندهای القا میکند، میگوید: پروردگارا، به تو اطمینان کردم و از مردم بریدم». امام احمد در «المسند» ۳/۲۹ و ۳۳۲ و ابن حبان در صحیحش ۱۶/۳۶۸ آن را روایت کردهاند و اسنادش صحیح است. [۱۵۹۷] ابن قیم/در کتاب «مدارج السالکین» ۲/۳۹۴ آن را از ابن تیمیه نقل کرده است. [۱۵۹۸] در تفسیر ابن کثیر آمده است: «به من توکل کنید و به من پناه ببرید چون من برای شما بس هستم و شما را علیه آنها یاری میکنم». [۱۵۹۹] تفسیر ابن کثیر ۱/۴۳۲. [۱۶۰۰] در «إغاثة اللهفان» چنین آمده است: «از جمله نیرنگ دشمن الله تعالی است که مؤمنان را از سربازان و دوستانش میترساند تا با آنها جهاد نکنند و آنان را امر به معروف و نهی از منکر نکنند». [۱۶۰۱] این لفظ را از قتاده نیافتهام و تنها آن را از سدی دیدهام. ابن جریر در تفسیرش ۴/۱۸۴ و ابن ابی حاتم در تفسیرش ۳/۸۲۰ آن را روایت نمودهاند. ابن ابی حاتم ۳/۸۲۱ با سندی صحیح از قتاده روایت کرده که دربارهی آیهی ﴿إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ يُخَوِّفُ أَوۡلِيَآءَهُ﴾[آل عمران: ۱۷۵]. میگوید: به خدا قسم، او مؤمن را به وسیلهی کافر میترساند و نیز کافر را به وسیلهی مؤمن میترساند. [۱۶۰۲] إغاثة اللهفان ۱/۱۱۰. [۱۶۰۳] المحررالوجیز ۳/۱۶. [۱۶۰۴] طریق الهجرتین ص ۳۶۲. [۱۶۰۵] امام احمد در «المسند» ۳/۶۸و۷۶، عبد بن حُمید در مسندش ص (۲۸۹، المنتخب) و دارمی در سننش ۱/۳۰۲، ترمذی در سننش شماره های ۳۰۹۳ و ۲۶۱۷، ابن ماجه در سننش شمارهی ۸۰۲، ابن خزیمه در صحیحش شمارهی ۱۵۰۲، ابن حبان در صحیحش شمارهی ۱۷۲۱، حاکم در «المستدرک» ۱/۲۱۲ و ۲/۳۳۲ و دیگران از طریق دراج أبی السَّمح از ابوهیثم از ابوسعید خدریسآن را روایت کردهاند. ترمذی آن را حسن و ابن خزیمه، ابن حبان و حاکم آن را صحیح دانستهاند. ذهبی در دنبالهی این حدیث میگوید: در اسناد این حدیث درّاج وجود دارد که احادیث منکر و ناشناختهی زیادی را روایت میکند. مُغُلطای در شرح سنن ابن ماجه میگوید: «این حدیث ضعیف است». نگا: فیض القدیر ۱/۳۵۸. [۱۶۰۶] تفسیر ابن کثیر ۳/۴۰۶. گفتهی ابن عباس را ابن جریر در تفسیرش ۲۰/۱۳۲ و ابن ابی حاتم در تفسیرش ۹/۳۰۳۸ روایتش کردهاند که سندش خیلی ضعیف است. [۱۶۰۷] تخریج آن بعداً خواهد آمد. [۱۶۰۸] إغاثة اللهفان ۲/۱۸۹. [۱۶۰۹] ابونعیم در «حلیة الأولیاء»، ۵/۱۰۶؛ ابو عبدالرحمن سلمی در «طبقات الصوفیة»، ص ۶۸- ۶۹ و بیهقی در «شعب الایمان» شمارهی ۲۰۷ از دو طریق از عطیه عوفی از ابن عباس آن را روایت کردهاند. اسناد این حدیث، آشفته و ضعیف است آن گونه که شیخ سلیمان اظهار داشته است. در هر دو اسناد، یک نفر متهم به دروغ وجود دارد. در اسناد اولی، محمد بن مروان سدی است و در اسناد دیگری شیخ ابونعیم ابوالفتح بن حمصی وجود دارد که ابونعیم او را به آشفته کردن اسنادش متهم کرده است. [۱۶۱۰] حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تقریب التهذیب» ص ۵۰۶ میگوید: او به دروغ متهم است. [۱۶۱۱] ذهبی در کتاب «المغنی فی الضعفاء» ۲/۴۳۶ دربارهاش میگوید: «او تابعی مشهور است که بر ضعفش اتفاق نظر وجود دارد». و صاحب کتاب «الکاشف» در این کتاب ۲/۲۷ میگوید: علما او را ضعیف دانستهاند. [۱۶۱۲] لفظ ازدی این است: «او ساقط و ضعیف است»؛ همان طور که در «میزان الاعتدال» ۶/۵۳۷ و غیر از آن نیز آمده است. [۱۶۱۳] المصباح المنیر اثر فیّومی، ۲/۳۶۲. [۱۶۱۴] بخاری در صحیحش ۱/۱۱ با لفظ، «الیقین الایمان کلّه» به طور معلق آورده و طبرانی در «المعجم الکبیر» شمارهی ۸۵۴۴، حاکم در المستدرک علی الصحیحین» ۲/۴۸۴ و دیگران نیز روایتش کردهاند و اسنادش صحیح است. نگا: تغلیق التعلیق اثر حافظ ابن حجر عسقلانی ۲/۲۱-۲۴. [۱۶۱۵] ابونعیم در «الحلیة» ۵/۳۴، بیهقی در «الزهد الکبیر» شمارهی ۹۸۴، ابن اعرابی در معجمش شمارهی۵۹۲، قضاعی در «مسند الشهاب» شمارهی ۱۵۸، ابن جوزی در «العلل المتناهیة» ۲/۸۱۵ و دیگران به طور مرفوع از ابن مسعود روایتش کردهاند. سند این حدیث ضعیف بوده و در اسناد آن یعقوب بن حُمید وجود دارد که در او ضعف وجود دارد. محمد مخزومی نیز در اسناد این حدیث است که مورد جرح قرار گرفته است. ابوعلی نیشابوری دربارهی این حدیث میگوید: این حدیث منکر است و از طریق روایت زُبید و روایت ثوری، اصل و اساسی ندارد. نگا: تغلیق التعلیق ۲/۲۳-۲۴. [۱۶۱۶] فتح الباری ۱/۴۱. [۱۶۱۷] امام احمد در «المسند» ۱/۳۰۷، هناد در «الزهد» شمارهی ۵۳۶، حاکم در «المستدرک علی الصحیحین» ۳/۵۴۱، ابونعیم در «الحلیة» ۱/۳۱۴، بیهقی در «شعب الإیمان» شمارهی ۱۰۰۰۰، ضیاء مقدسی در «المختارة» شمارهی ۱۴ و دیگران روایتش کردهاند و حدیثی صحیح میباشد. [۱۶۱۸] فریابی در کتاب «القدر» شمارهی ۱۵۷ و آجری در «الشریعة» (شمارهی ۴۱۲- دمیجی) آن را روایت کردهاند. در اسناد این حدیث، ابو عبدالسلام شامی وجود دارد آن گونه که در «التقریب» آمده، مجهول و ناشناخته است. شیخ آلبانی اسنادش را در تعلیقش بر کتاب «السنة» اثر ابن أبی عاصم ص ۱۳۸ صحیح دانسته است. روایتی که شیخ سلیمان به ضعفش اشاره کرده، ابن رجب در کتاب «جامع العلوم والحکم» ص ۱۹۴ اظهار داشته که این روایت از طریق علی بن عبدالله بن عباس از پدرش نقل شده که من آن را نیافتم و بدان دسترسی نداشتم. [۱۶۱۹] این عبارت از این فرمودهی خدا: ﴿إِنَّ رَبِّي لَطِيفٞ لِّمَا يَشَآءُۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡحَكِيمُ﴾[یسف: ۱۰۰]. «حقیقتاً پروردگارم هرچه بخواهد سنجیده و دقیق انجام میدهد. بیگمان او بسیار آگاه (و کارهایش همه) دارای حکمت است» اقتباس شده است. [۱۶۲۰] طیالسی در مسندش شمارهی ۲۴۹۱، امام احمد در «المسند»، ۲/۳۰۲، ۲۹۵، ۳۰۳ و ۳۸۸، بخاری در «الأدب المفرد»، شمارهی ۲۱۸، ابوداود در سننش، شمارهی ۴۸۱۱ و ترمذی در سننش شمارهی ۱۹۵۴ آن را روایت کردهاند و ترمذی گوید: این حدیث، حسن صحیح است. ابن حبان هم در صحیحش به شمارهی ۳۴۰۷ آن را صحیح دانسته و گوید: این حدیث، صحیح است. [۱۶۲۱] امام احمد در «المسند»، ۳/۴۸۸ و طبرانی در «المعجم الکبیر»، شمارهی ۸۷۸ از طریق حدیث اقرع بن حابسسروایتش کردهاند. ترمذی در سننش، به شمارهی ۳۲۶۷ و ابونعیم در «أخبار أصبهان»، ۲/۲۹۶ از طریق حدیث براءسآن را روایت نمودهاند. ترمذی این حدیث را حسن دانسته، و این حدیث، صحیح است. [۱۶۲۲] ابن مبارک در «الزهد»، ص ۶۶؛ ابن حبان در صحیحش، شمارهی ۲۷۶ و ترمذی در سننش، ۴/۶۱۰ آن را روایت کردهاند. اسناد ابن حبان حسن است و این حدیث صحیحی میباشد. [۱۶۲۳] ترمذی در سننش، ۴/۶۱۰؛ اسحاق بن راهویه در مسندش، ۲/۶۰۰؛ ابونعیم در «حلیة الأولیاء»، ۸/۱۸۸ و دیگران روایتش کردهاند. این حدیث همان طور که گفته شد، حدیثی صحیح است. [۱۶۲۴] این روایت را با این لفظ، پیدا نکردم و آن را فقط با این لفظ یافتم: «من طلب محامد الناس بمعاصی الله عاد حامده من الناس ذاماً»: «هر کس با نافرمانی الله به دنبال این باشد که مردم او را ستایش و تمجید کنند، مردم به جای اینکه وی را بستایند، او را نکوهش و مذمت میکنند». امام احمد در «الزهد» ص ۱۶۵، بیهقی در «الزهدالکبیر»، شمارهی ۸۸۶ و دیگران از عامر شعبی روایتش کردهاند که گوید: «معاویه نامهای را برای عایشهلنوشت... و بقیهی حدیث را آورده است. اسناد این روایت به شعبی، صحیح است. ابن عدی در «الکامل» ۶/۵۳، قضاعی در «مسند الشهاب» به شماره ی ۴۹۸، بیهقی در «الزهد الکبیر» به شمارههای ۸۸۷-۸۸۸ و دیگران آن را با این لفظ به طور مرفوع روایت کردهاند که اسنادش ضعیف است.» [۱۶۲۵] مجموع الفتاوی ۱/۵۲. [۱۶۲۶] این بیت در دیوان عبدالغنی نابُلسی ص ۲۱۲ آمده است. [۱۶۲۷] نور الاقتباس ص ۸۹.