توضیح و شرح این باب:
هرکس از علما و حاکمان در تحریم آنچه خدا حلال کرده و در حلال کردن آنچه خدا حرام نموده، اطاعت کند، آنان را به جای خدا اربابان خود گرفته است.
از آنجا که اطاعت و پیروی بیچون و چرا از کسی، از انواع عبادت و بلکه خود عبادت است - چون عبادت به معنای اطاعت و پیروی از خدا با فرمانبرداری از دستورات و آیین خدا که از طریق پیامبرانش به مردم ابلاغ نموده، میباشد- از این رو مؤلف/با این عنوان به وجوب اختصاص دادن خالق به اطاعت و پیروی گوشزد نموده است. چون هیچ یک از مردم اطاعت و پیروی نمیشوند مگر زمانی که اطاعت و پیروی از او زیر اطاعت و پیروی از خدا قرار گرفته باشد وگرنه اطاعت از احدی ذاتاً واجب نیست.
مقصود از اطاعت در اینجا، اطاعت خاص در تحریم حلال خدا یا حلال نمودن حرام خدا میباشد. پس هرکس در این زمینه از مخلوقی غیر از پیامبرجچون ایشان از روی هوای نفس و به میل خود سخن نمیگوید - اطاعت کند، چنین شخصی مشرک است؛ همان طور که خدای متعال در این آیه، این مطلب را بیان داشته است؛ آنجا که میفرماید: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ﴾یعنی عالمانشان را، ﴿وَرُهۡبَٰنَهُمۡ﴾یعنی راهبان و زاهدانشان را، ﴿أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ﴾[التوبة: ۳۱]: «[یهودیان و ترسایان] علاوه از خدا، [علماء دینی و پارسایان خود را هم] به خدائی پذیرفتهاند (چرا که علماء و پارسایان، حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال میکنند و خودسرانه قانونگذاری مینمایند و دیگران هم از ایشان فرمان میبرند و سخنان آنان را دین میدانند و کورکورانه به دنبالشان روان میگردند. ترسایان افزون بر آن) مسیح پسر مریم را نیز خدا میشمارند. (در صورتی که در همه کتابهای آسمانی و از سوی همه پیغمبران الهی) بدیشان جز این دستور داده نشده است که: تنها خدای یگانه را بپرستند و بس . جز خدا معبودی نیست و او پاک و منزّه از شرکورزی و چیزهایی است که ایشان آنها را انباز قرار میدهند».
پیامبرجاین آیه را به اطاعت نمودن از آنان در تحریم حلال خدا و در حلال نمودن حرام خدا، تفسیر نموده است که بعداً در حدیث عدی خواهد آمد.
اگر گفته شود: [اگر چنین است، پس چرا] خدای متعال فرموده است: ﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡ﴾[النساء: ۵۹]: «از خدا (با پیروی از قرآن) و از پیغمبر (خدا محمّد مصطفی با تمسّک به سنّت او) اطاعت کنید و از کارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداری نمایید». در جواب گفته میشود: «أولی الأمر»، همان دانشمندان و بنا به گفتهی عدهای، حاکمان هستند که کاملاً مطیع خدا و پیامبرجهستند. این دو رأی از احمد روایت شده است و ابن قیم گوید: «در حقیقت این آیه هر دو گروه را شامل میشود [۱۸۲۴]».
بعضی گفتهاند: اطاعت از «اولی الأمر» تنها زمانی واجب است که به اطاعت و پیروی از خدا و پیامبرجدستور دهند. چون دانشمندان، ابلاغ کنندگان اوامر خدا و پیامبرجو حاکمان، اجرا کنندگان آن هستند. در این صورت اطاعت و پیروی از دانشمندان و حاکمان به تبع اطاعت از خدا و پیامبرجواجب است؛ همان طور که پیامبرجفرمودند: «لا طاعة فی معصیة، إنما الطاعة فی المعروف» [۱۸۲۵]: «در گناه و نافرمانی خدا، نباید از کسی اطاعت شود و اطاعت [ از مخلوق ] تنها در کار معروف و شایسته است». در جای دیگری میفرمایند: «علی المرء السمع والطاعة ما لم یؤمر بالمعصیة، فإذا أمر بمعصیة فلا سمع ولا طاعة» [۱۸۲۶]: «بر انسان واجب است که سخن علما و حاکمان را بشنود و از آنان اطاعت کند مادام که به گناه و نافرمانی خدا امر نشود، هرگاه به گناه و نافرمانی خدا امر شد، در آن صورت نباید سخن آنان را بشنود و از آنان اطاعت کند». این دو حدیث، صحیحاند.
پس در آیهی: ﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡ﴾چیزی وجود ندارد که مخالف آیهی: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٣١﴾[التوبة: ۳۱] باشد.
مؤلف میگوید: (وقال ابن عباس: «یوشك أن تنزل علیكم حجارة من السماء، أقول: قال رسول الله وتقولون: قال أبوبكر وعمر؟») [۱۸۲۷]
(ابن عباس گوید: «نزدیک است که سنگی از آسمان روی شما بیفتد. من میگویم: رسول اللهجاین را فرموده، ولی شما میگویید: ابوبکر و عمر چنین گفتهاند»).
دربارهی عبارت: (یوشك) ابوسعادات گوید: «یعنی نزدیک است و هر آن احتمال دارد». [۱۸۲۸]
ابن عباس این سخن را به کسی که راجع به حج تمتع با او بحث و مناظره میکرد، گفت: ابن عباس به حج تمتع امر میکرد و آن شخص در جواب ابن عباس به نهی ابوبکر و عمر از حج تمتع علیه او دلیل میآورد.
یعنی ابوبکر و عمر از تو داناترند و به تبعیت و پیروی از آنان، بر تو اولویت دارند. این سخن ابن عباس از ایمان کامل و تبعیت صرف از پیامبرجصادر شده هر چند کسانی با وی مخالفت کنند. همان گونه که شافعی گفته است: «علما اتفاق نظر دارند بر اینکه هرکس سنت رسول اللهجبرایش روشن شده باشد، حق ندارد به خاطر رأی کسی، آن را ترک کند». [۱۸۲۹]
وقتی این گفته، سخن ابن عباس به کسی است که به استناد کار ابوبکر صدیق و عمر فاروق با او مخالفت کرده، پس دربارهی کسی که به استناد رأی امام و صاحب مذهبش که خود را به او منتسب مینماید، با سنت رسول اللهجمخالفت میکند و گفتهی او را معیاری برای قبول قرآن و سنت قرار میدهد که اگر قرآن و سنت با گفتهی سرمذهبش موافقت کند، آن را میپذیرد و اگر مخالف گفتهی سرمذهبش باشد، آن را رد میکند یا تأویلش مینماید، گمانت دربارهاش چیست؟
یکی از دانشمندان متأخر [۱۸۳۰]چه خوب در این زمینه سروده است:
فإن جَاءَهُم فِیهِ الدَّلِیلُ مُوافِقاً
لمِا كان لِلآباءِ إلیهِ ذَهَابُ
«اگر دربارهی آن، دلیلی برایشان آورده شود که موافق روش و آرای پدرانشان باشد».
رَضَوهُ وإلا قِیلَ: هَذا مُؤَوَّلٌ
وَیُركبُ لِلتَّأوِیلِ فِیهِ صِعَابُ
«آن را میپذیرند و اگر موافق روش و آرای پدرانشان نباشد، میگویند: این دلیل تأویل میشود و برای تأویل آن، سوار شیر درنده میشود».
بدون شک این کار مشمول آیهی: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٣١﴾میشود.
مؤلف میگوید: (وقال الإمام أحمد: عجبت لقوم عرفوا الأسناد وصحته، ویذهبون إلی رأی سفیان والله تعالی یقول: ﴿لَّا تَجۡعَلُواْ دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ بَيۡنَكُمۡ كَدُعَآءِ بَعۡضِكُم بَعۡضٗاۚ قَدۡ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمۡ لِوَاذٗاۚ فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٦٣﴾[النور: ۶۳]، أتدری ما الفتنة؟ الفتنة: الشرك، لعله إذا رد بعض قوله أن یقع فی قلبه شیء من الزیغ فیهلك»).
(امام احمد میگوید: از قومی تعجب میکنم که اسناد و صحت آن را میدانند و با این وجود به رأی سفیان مراجعه میکنند. در حالی که الله تعالی میفرماید:﴿ لَّا تَجۡعَلُواْ دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ بَيۡنَكُمۡ كَدُعَآءِ بَعۡضِكُم بَعۡضٗاۚ قَدۡ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمۡ لِوَاذٗاۚ فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٦٣﴾[النور: ۶۳]: «(ای مؤمنان!) دعوت پیغمبر را در میان خویش (برای اجتماع و شرکت در کارهای مهمّ) همسان دعوت برخی از برخی از خود بشمار نیاورید (چرا که فرمانش فرمان خدا و دعوتش دعوت پروردگار است) . خداوند آگاه از کسانی است که در میان شما خویشتن را میدزدند و پشت سر دیگران خود را پنهان میدارند (تا پیغمبر آنان را نبیند و از انصراف و گریز ایشان نپرسد و کاری بدانان حوالت نکند) . آنان که با فرمان او مخالفت میکنند، باید از این بترسند که بلایی (در برابر عصیانی که میورزند) گریبانگیرشان گردد، یا این که عذاب دردناکی دچارشان شود». آیا میدانی فتنه چیست؟ فتنه، شرک است. شاید اگر کسی برخی از سنت پیامبرجرا رد کند، در دلش چیزی از انحراف بیفتد و در نتیجه این انحراف، او را هلاک و نابود گرداند.
این سخن امام احمد، فضل بن زیاد [۱۸۳۱]و ابو طالب [۱۸۳۲]از وی روایت کردهاند.
فضل بن زیاد از احمد روایت کرده که گوید: «به قرآن نگاه کردم، دیدم که در ۳۳ جا اطاعت از پیامبرجآمده است. سپس این آیه را تلاوت کرد. ﴿لَّا تَجۡعَلُواْ دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ بَيۡنَكُمۡ كَدُعَآءِ بَعۡضِكُم بَعۡضٗاۚ قَدۡ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمۡ لِوَاذٗاۚ فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٦٣﴾[النور: ۶۳]: «(ای مؤمنان!) دعوت پیغمبر را در میان خویش (برای اجتماع و شرکت در کارهای مهمّ) همسان دعوت برخی از برخی از خود بشمار نیاورید (چرا که فرمانش فرمان خدا و دعوتش دعوت پروردگار است). خداوند آگاه از کسانی است که در میان شما خویشتن را میدزدند و پشت سر دیگران خود را پنهان میدارند (تا پیغمبر آنان را نبیند و از انصراف و گریز ایشان نپرسد و کاری بدانان حوالت نکند) . آنان که با فرمان او مخالفت میکنند، باید از این بترسند که بلائی (در برابر عصیانی که میورزند) گریبانگیرشان گردد، یا این که عذاب دردناکی دچارشان شود (اعم از قحطی و زلزله و دیگر مصائب دنیوی، و دوزخ و دیگر شکنجههای اخروی)».
و آن را تکرار مینمود و میگفت: فتنه جز شرک چیز دیگری نیست. شاید اگر انسان برخی از فرمودههای پیامبرجرا رد کند، در دلش انحرافی به وجود آید، در نتیجه دلش منحرف شود و این انحراف، او را هلاک و نابود گرداند. سپس این آیه را تلاوت کرد: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥﴾[النساء: ۶۵]: «امّا، نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن بشمار نمیآیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم (قضاوت تو) باشند». [۱۸۳۳]
ابوطالب از احمد روایت کرده که: به امام احمد گفته شد: جماعتی حدیث را رها میکنند و به رأی سفیان مراجعه میکنند. احمد گفت: «تعجب میکنم از جماعتی که حدیث را میشنوند و اسناد و صحت آن را میدانند، با این وجود آن را رها میکنند. به رأی سفیان و دیگران مراجعه میکنند. درحالی که خدا میفرماید: ﴿لَّا تَجۡعَلُواْ دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ بَيۡنَكُمۡ كَدُعَآءِ بَعۡضِكُم بَعۡضٗاۚ قَدۡ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمۡ لِوَاذٗاۚ فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٦٣﴾[النور: ۶۳]: «صدا زدن پیامبر را همانند صدا زدن یکدیگر قرار ندهید. بهیقین، الله آن دسته از شما را که پنهانی و در خفای دیگران بیرون میروند، کاملا میشناسد. آنان که بر خلاف فرمان پیامبر رفتار میکنند، از اینکه بلا و یا عذاب دردناکی به آنان برسد، بترسند».میدانی که فتنه چیست؟ فتنه، کفر است؛ همان طور که الله تعالی میفرماید: ﴿وَٱلۡفِتۡنَةُ أَكۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ﴾[البقرة: ۲۱۷]: «فتنه بدتر از کشتن است». اینان حدیث و سنت رسول اللهجرا رها میکنند و هواهای نفسانی شان آنان را به سوی رأی دیگران میکشاند». شیخ الاسلام ابن تیمیه این گفته را آروده است. [۱۸۳۴]
میگویم: سخن احمد دربارهی نکوهش تقلید میباشد. نکوهش و مذمت تألیف کتاب های رأی، زیاد و مشهور است.
عبارت: (عرفوا الاسناد) یعنی اسناد حدیث را میدانند. (وصحته) یعنی صحت اسناد را میدانند. صحت اسناد، نشان دهندهی صحت حدیث است.
در عبارت: (ویذهبون إلی رأی سفیان)، سفیان همان سفیان ثوری، امام زاهد، عابد، ثقه و فقیه است. او اصحاب، پیروان و مذهب مشهوری داشت و بعدها از بین رفت. [۱۸۳۵]
منظور امام احمد، سرزنش و نکوهش کسی است که اسناد حدیث و صحت اسناد را میداند و با این وجود از سفیان و دیگران تقلید میکند و برای کارش عذرهای باطل میآورد. مثلاً میگوید: عمل به حدیث، نوعی اجتهاد است و اجتهاد از مدت هاست که دروازهاش بسته شده، و یا میگوید: این امامی که از او تقلید میکند، از من داناتر است و او فقط از روی علم و آگاهی چیزی میگوید و اظهار نظر میکند و این حدیث را از روی علم و آگاهی، رها کرده است. یا میگوید: عمل به حدیث اجتهاد است، در حالی که شرط است مجتهد، به قرآن و سنت رسول اللهجو ناسخ و منسوخ و سنت صحیح و غیر صحیح، عالم و آگاه باشد. به صورت های دلالت و به علوم و ادبیات عرب و نحو و اصول، آگاه باشد. این شرط شاید به طور کامل در ابوبکر و عمر بهم نباشد، آن گونه که مؤلف اظهار داشته است [۱۸۳۶].
به او گفته میشود: این گفته به فرض صحت، منظورشان از مجتهد دارای شرایط مذکور، مجتهد مطلق است. اما اینکه این شرایط، شرط جواز عمل به قرآن و سنت باشد، این دروغ بستن به خدا و پیامبرجو پیشوایان دینی است. بر مؤمن فرض است که هر گاه آیهی قرآن و سنت پیامبرجبه او برسد و او معنای آن را بداند، باید به آن عمل کند هر چند مخالفانی داشته باشد. چون خدای متعال و پیامبرجما را به این کار امر کرده اند و همهی دانشمندان اسلامی براین قضیه اتفاق نظر دارند. تنها مقلدان جاهل با این امر مخالفت دارند. اینان هم اهل علم نیستند؛ همان طور که کسانی از جمله ابوعمر بن عبدالبر [۱۸۳۷]و دیگران، اجماع علما بر اینکه اینان اهل علم نیستند، نقل کردهاند. [۱۸۳۸]
خدای متعال میفرماید: ﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۗ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ ٣﴾[الأعراف: ۳]: «از چیزی پیروی کنید که از سوی پروردگارتان بر شما نازل شده است، و جز خدا از اولیاء و سرپرستان دیگری پیروی مکنید (و فرمان مپذیرید) . کمتر متوجّه (اوامر و نواهی خدا) هستید (و کمتر پند میگیرید)». در جایی دیگر میفرماید: ﴿وَإِن تُطِيعُوهُ تَهۡتَدُواْۚ وَمَا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ﴾[النور: ۵۴]: «اگر از او اطاعت کنید هدایت خواهید یافت (و به خیر و سعادت جهان نائل میگردید . در هر حال) بر پیغمبر چیزی جز ابلاغ روشن و تبلیغ آشکار نیست (و به وظیفه خود هم عمل کرده است)».
پس خدای متعال گواهی داده که هرکس از پیامبرجاطاعت کند، او را هدایت مینماید ولی از نظر مقلدان نادان هرکس از پیامبرجاطاعت کند، هدایت یافته نیست و هدایت یافته تنها کسی است که از آن حضرتجنافرمانی میکند و اقوالش را پشت سر مینهد و از سنتاش روی میگرداند و به مذهبی یا رأی عالمی و مانند آن، رو میآورد.
افراد زیادی از کسانی که ادعای علم و آگاهی نسبت به علوم مختلف اسلامی دارند و در زمینهی حدیث و سنن تألیفاتی دارند، دچار این تقلید حرام شدهاند و در پیروی از این مذاهب، تعصب و جمود فکری دارند و خروج از مذهب را گناه بزرگی میدانند.
در سخن امام احمد اشاره به این مطلب است که تقلید قبل از رسیدن حجت و دلیل، نکوهیده نیست، بلکه تقلید مذموم، ناپسند و حرام آن است که بعد از رسیدن حجت و دلیل باز هم بر تقلید اصرار شود. آری، روی گردانی از قرآن و سنت پیامبرجو روی آوردن به یادگیری کتابهای تألیف شده در زمینهی فقه و احساس بینیازی از قرآن و سنت پیامبر، ناپسند و حرام است. متأسفانه طوری شده که کاری به قرآن و سنت ندارند و اگر چیزی از قرآن و سنت پیامبرجبخوانند، فقط به خاطر تبرک میخوانند نه به خاطر یادگیری و فهم دین، یا به خاطر اینکه برخی از وقفکنندگان، مالی را بر کسی وقف نمودهاند که مثلاً صحیح بخاری را بخواند؛ پس اینان صحیح بخاری را به خاطر به دست آوردن مال وقفی میخوانند نه به خاطر به دست آوردن شریعت. اینان مستحقترین کسانی هستند که مشمول این آیات قرار گیرند: ﴿كَذَٰلِكَ نَقُصُّ عَلَيۡكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ مَا قَدۡ سَبَقَۚ وَقَدۡ ءَاتَيۡنَٰكَ مِن لَّدُنَّا ذِكۡرٗا ٩٩ مَّنۡ أَعۡرَضَ عَنۡهُ فَإِنَّهُۥ يَحۡمِلُ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وِزۡرًا ١٠٠ خَٰلِدِينَ فِيهِۖ وَسَآءَ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ حِمۡلٗا ١٠١﴾[طه: ۹۹-۱۰۱]: «این چنین اخبار گذشتگان را برای تو بازگو میکنیم. ما از سوی خود قرآن را به تو عطا کردهایم (که صلاح دین و دنیا را به تو و پیروانت تذکر میدهد). هرکس از قرآن روی گردان شود (و از تصدیق و عمل بدان دوری گزیند، در دنیا گمراه خواهد بود، و) در روز قیامت بار سنگینی (از عذاب مسؤولیت و گناه) بر دوش خواهد داشت. (این چنین کسانی) جاودانه در آن (عذاب) خواهند ماند و چه بار بدی که در روز قیامت دارند!» و ﴿وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِكۡرِي فَإِنَّ لَهُۥ مَعِيشَةٗ ضَنكٗا وَنَحۡشُرُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَعۡمَىٰ ١٢٤ قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرۡتَنِيٓ أَعۡمَىٰ وَقَدۡ كُنتُ بَصِيرٗا ١٢٥ قَالَ كَذَٰلِكَ أَتَتۡكَ ءَايَٰتُنَا فَنَسِيتَهَاۖ وَكَذَٰلِكَ ٱلۡيَوۡمَ تُنسَىٰ ١٢٦ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي مَنۡ أَسۡرَفَ وَلَمۡ يُؤۡمِنۢ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِۦۚ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبۡقَىٰٓ ١٢٧﴾[طه: ۱۲۴-۱۲۷]: «و هرکه از یاد من روی بگرداند (و از احکام کتابهای آسمانی دوری گزیند)، زندگی تنگ (و سخت و گرفتهای) خواهد داشت؛ و روز رستاخیز او را نابینا (به عرصه قیامت گسیل و با دیگران در آنجا) گرد میآوریم. خواهد گفت: پروردگارا! چرا مرا نابینا (برانگیختهای و به عرصه قیامت گسیل داشته و در آنجا) جمع آوردهای ؟ من که قبلاً (در دنیا) بینا بودهام. (خدا) میگوید: همین است (که هست و بچش نتیجه نافرمانی را) . آیات (کتابهای آسمانی، و دلائل هدایتِ جهانی) من به تو رسید و تو آنها را نادیده گرفتی؛ همان گونه هم تو امروز نادیده گرفته میشوی (و بینام و نشان در آتش رها میگردی) . ما این گونه سزا میدهیم کسی را که افراط (در عصیان) و تفریط (در پرستش و عبادت) پیش میگیرد و به آیات پروردگارش ایمان نمیآورد . مسلّماً عذاب آخرت بسیار سختتر و ماندگارتر (از عذاب این جهان) است».
اگر بگویی: اگر این طور است، پس تا چه اندازه خواندن این کتابهای تألیف شده در مذاهب، جایز است؟ در جواب گفته میشود: خواندن این کتابها از روی کمک گرفتن از آنها جهت فهم قرآن و سنت و تصویر کردن مسائل جایز است. پس در این صورت این کتابها، نوعی کتاب های ابزاری میباشند، یعنی ابزاری برای فهم قرآن و سنت میباشند. اما اینکه این کتابها بر قرآن و سنت مقدم باشند و در اختلافات میان مردم داوری کنند و به داوری بردن پیش این کتابها دعوت شود و سپس داوری پیش خدا و پیامبرجبرده نشود، بدون شک این کار با ایمان منافات و تضاد دارد؛ همان طور که خدای متعال میفرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥﴾[النساء: ۶۵]: «امّا، نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن بشمار نمیآیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم (قضاوت تو) باشند».
وقتی موقع اختلاف و نزاع، این کتابها داور قرار داده شوند و خدا و پیامبرجداور نشوند، سپس وقتی خدا و پیامبرجحکمی صادر کنند و تو در درونت احساس حرج و فشار کنی ولی اگر صاحبان این کتابها حکمی صادر کنند، در درونت احساس فشار و سختی نکنی و هرگاه پیامبرجحکمی صادر کند، تسلیم او نشوی ولی اگر اینان حکمی صادر کنند، تسلیم شان شوی، خدای متعال به خودش سوگند یاد کرده که تو در این حالت، مؤمن نیستی. خداوند بعد از آن فرموده است: ﴿بَلِ ٱلۡإِنسَٰنُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦ بَصِيرَةٞ ١٤ وَلَوۡ أَلۡقَىٰ مَعَاذِيرَهُۥ ١٥﴾[القیامة: ۱۴-۱۵]: «اصلاً انسان خودش از وضع خود آگاه است (و وجودش شاهد و دلیل بر خویشتن است) . در حالی که (به زبان) عذرهائی برای (دفاع از) خود میآورد».
البته پیشوایان چهارگانه و دیگر دانشمندان، از تقلیدشان در صورت روشن شدن سنت، نهی کردهاند. سخن احمد که مؤلف آورده، در این زمینه کافی است و نیازی نیست که سخنان زیادی در این زمینه از وی نقل شود.
امام ابوحنیفه میگوید: «هر وقت حدیث از رسول اللهجآمد، روی سر و چشم است و هرگاه از صحابه چیزی به دست ما رسد، روی سر و چشم است و هرگاه از تابعین چیزی به ما برسد، ما مردانی هستیم و آنان هم مردانی هستند». [۱۸۳۹]
در کتاب «روضة العلماء» [۱۸۴۰]آمده است که: «از ابوحنیفه سؤال شد: هرگاه چیزی بگویی و کتاب خدا مخالف آن باشد، چه کار باید کرد؟ ابوحنیفه گفت: قول مرا رها کنید و به کتاب خدا عمل کنید. گفتند: اگر فرمودهی پیامبرجبا گفتهات مخالفت داشته باشد، چه کار باید کرد؟ گفت: گفتهی مرا در مقابل خبر پیامبرجرها کنید. گفتند: اگر گفتهی صحابی با گفتهات مخالفت داشته باشد، چه کار باید کرد؟ گفت: گفتهی مرا برای گفتهی صحابه رها کنید». [۱۸۴۱]
امام ابوحنیفه سخنی که مخالف کتاب خدا باشد نمیگوید و هرگز ادعای عصمت نکرده چنانکه این مقلدهای جاهل پنداشتهاند.
بیهقی در «السنن» از شافعی نقل کرده که او گفت: «هرگاه چیزی گفته باشم و حدیث پیامبرجمخالف گفتهام باشد، حدیثی که از رسول اللهجبه صحت رسیده، در اولویت است پس دیگر در آن قول از من تقلید نکنید». [۱۸۴۲]
ربیع میگوید: از شافعی شنیدم که میگفت: «هرگاه در کتابم سخنی یافتید که مخالف سنت رسول اللهجباشد، از سنت رسول اللهجپیروی کنید و گفتهی مرا رها کنید». [۱۸۴۳]
از امام شافعی به تواتر رسیده که گفته است: «هرگاه حدیث پیامبرجکه مخالف گفتهی من است، به صحت برسد، گفتهی مرا به دیوار بزنید». [۱۸۴۴]
امام مالک میگوید: «هر کسی گفتهاش ممکن است پذیرفته شود و ممکن است رها شود جز رسول اللهج». [۱۸۴۵]
سخنان ائمه از این دسته زیادند. اما متأسفانه مقلدان با این سخنان مخالفت نموده و به آنچه در کتاب های مذهبی است خواه درست باشد و خواه غلط، تعصب دارند با وجودی که بسیاری از این اقوال منسوب به ائمه، اقوال صریح ائمه نیست بلکه فروعات و احتمالات و برداشتهایی از اقوال آنان و قیاس به اقوال شان است. ما نمیگوییم: ائمه بر مسیر خطا و اشتباه بودهاند، بلکه به امید خدا، بر راه هدایت از جانب پروردگارشان بودند و حقیقتاً وظایف و تکالیف خود را به نحو احسن انجام داده و به آنچه بر آنان واجب بود از قبیل ایمان به پیامبرجو پیروی از آن حضرتجعمل کردند، اما غیر از پیامبرجکسی معصوم نیست؛ چون تنها پیامبرجاست که از روی هوای نفس سخن نمیگوید: ﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤﴾[النجم: ۴]: «آن (چیزی که با خود آورده است و با شما در میان نهاده است) جز وحی و پیامی نیست که (از سوی خدا بدو) وحی و پیام میگردد».
پس علت پیروی از ائمه و ترک اتباع از کسی که از روی هوای نفس سخن نمیگوید، چیست و چه عذری برای این کار هست؟!.
عبارت: (لعله) یعنی شاید انسانی که سنت رسول اللهجدر نظرش به صحت رسیده است.
گفتهی: (إذا رد بعض قوله) منظور فرمودهی پیامبرجاست.
عبارت: (أن یقع فی قلبه شیء من الزیغ فیهلك) هشدار دادن به این مطلب است که نپذیرفتن فرمودهی پیامبرجسبب انحراف قلب است؛ چیزی که سبب هلاکت و بدبختی در دنیا و آخرت میشود. وقتی بیادبی به پیامبرجدر خطاب قرار دادن وی سبب برباد رفتن اعمال خوب انسان میشود؛ همان طور که خدای متعال میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِيِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ كَجَهۡرِ بَعۡضِكُمۡ لِبَعۡضٍ أَن تَحۡبَطَ أَعۡمَٰلُكُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ ٢﴾[الححرات: ۲]: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! صدای خود را از صدای پیغمبر بلندتر مکنید، و همچنان که با یکدیگر سخن میگویید، با او به آواز بلند سخن مگویید، تا نادانسته اعمالتان بیاجر و ضایع نشود»، پس گمانت نسبت به نپذیرفتن احکام و سنت پیامبرجبه خاطر قول یک انسان، هرکس که باشد، چیست؟!.
شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید: «وقتی کسی که با دستور پیامبرجمخالفت کند، از کفر و شرک یا از عذاب دردناک ترسانده شده است، این نشان میدهد که مخالفت با دستور و حکم رسول اللهجبه کفر و عذاب دردناک منجر میشود. معلوم است که آنچه انسان را به عذاب میکشاند، خود معصیت و نافرمانی است و منجر شدن این کار به کفر، به خاطر کوچک شمردن حق امر کننده است، که همراه نافرمانی میباشد همان طور که ابلیس ملعون این کار را کرد» [۱۸۴۶].
وقتی دانستی که مخالفت با دستور و حکم پیامبرجسبب بلا - که همان شرک و عذاب دردناک در دنیا و آخرت است – میشود، میدانی که هرکس فرمودهی پیامبرجرا نپذیرد و با امر و فرمودهی او به خاطر گفتهی ابوحنیفه یا مالک یا هر امام دیگر مخالفت کند، بهره و سهم کامل از این آیه دارد. این وعید برای مخالفت با دستور و حکم پیامبرجمیباشد.
بسیاری از علما به این آیه استدلال و استناد کردهاند که اصل امر برای وجوب است تا اینکه دلیلی برای استحباب امر اقامه شود.
مؤلف میگوید: (عن عدی بن حاتم: «أنه سمع النبی صل الله علیه وسلم یقرأ هذه الآیة: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٣١﴾[التوبة: ۳۱].، فقلت له: إنا لسنا نعبدهم. فقال: «ألیس یحرمون ما أحل الله؛ فتحرمونه، ویحلون ما حرم الله؛ فتحلّونه؟» فقلت: بلی. قال: «فتلك عبادتهم». رواه أحمد، والترمذی وحسّنه) [۱۸۴۷].
(از عدی بن حاتم روایت است که: «او از پیامبرجشنید که این آیه را میخواند: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٣١﴾[التوبة: ۳۱]: «یهودیان و ترسایان علاوه از خدا، علماء دینی و پارسایان خود را هم به خدائی پذیرفتهاند مسیح پسر مریم را نیز خدا میشمارند. (در صورتی که در همه کتابهای آسمانی و از سوی همه پیغمبران الهی) بدیشان جز این دستور داده نشده است که: تنها خدای یگانه را بپرستند و بس. جز خدا معبودی نیست و او پاک و منزّه از شرکورزی و چیزهایی است که ایشان آنها را انباز قرار میدهند».
به آن حضرتجگفتم: ما علما و راهبان خود را نمیپرستیدیم. پیامبرجفرمود: «مگر آنان حلال خدا را حرام نمیکردند و شما هم آن را حرام میدانستید و مگر حرام خدا را حلال نمیکردند و شما هم آن را حلال میدانستید؟». گفتم: چرا این کار را میکردیم. آن حضرتجفرمودند: «پس این پرستش آنان است». احمد و ترمذی این حدیث را روایت کردهاند و ترمذی آن را حسن دانسته است).
این حدیث از چندین طریق روایت شده است؛ ابن سعد، عبد بن حمید، ابن منذر، ابن جریر، ابن ابی حاتم، طبرانی، ابوشیخ، ابن مردویه و بیهقی در «السنن» آن را روایت کردهاند. در این حدیث این داستان به طور مفصل آمده که مؤلف خلاصهی آن را آورده است.
در گفتهی: (عن عدی بن حاتم)، حاتم همان حاتم طایی مشهور است. او پسر عبدالله بن سعد ابن حَشرج است که با حالت شرک از دنیا رفت.
عدی که کُنیهاش ابوطریف بود، صحابی مشهور است که اسلامش نیکو و خوب بود. وی به سال ۶۸ هجری در سن ۱۲۰ سالگی وفات یافت. [۱۸۴۸]
در فرمودهی: (فقلت له: إنا لسنا نعبدهم) عدی تصور میکرد که منظور از پرستش، تقرب جستن به علما و راهبان با انواع عبادت از قبیل سجود و ذبح و نذر کردن برای آنان و امثال آن میباشد، از این رو گفت: ما آنان را نمیپرستیدیم.
در فرمودهی: (ألیس یحرمون ما أحل الله؛ فتحرمونه . . . تا آخر حدیث) پیامبرجتصریح کرده که پرستش علما و راهبان، اطاعت و پیروی از آنان در تحریم حلال خدا و حلال کردن حرام خدا میباشد. این کار اطاعت از آنان در جهت خلاف حکم خدا و پیامبرجمیباشد.
شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید: «این کسانی که علما و راهبان خود را به جای خدا اربابان خود گرفتهاند به گونهای که در تحریم حلال خدا و حلال نمودن حرام خدا از آنان اطاعت نمودهاند، به دو صورت میباشند:
اول- آنان میدانند که علما و راهبان دین خدا را تحریف نموده و باز از آنان پیروی میکنند. پس به تحریم حلال خدا و حلال کردن حرام خدا به تبعیت از سرانشان - با وجودی که میدانند آنان با دین و آیین پیامبران مخالفت نمودهاند - معتقدند. این کار، کفر بوده و خدا و پیامبرجاین عمل را شرک دانستهاند هر چند اینان برای علما و راهبان خود نماز نمیخواندند و سجده نمیکردند.
دوم- اینکه اعتقاد و ایمانشان به حرام بودن تحریم حلال خدا و حلال کردن حرام خدا ثابت است و در قلبشان خوب جای گرفته ولی آنان در نافرمانی خدا از علما و راهبان خود اطاعت کردهاند و به حرمت حلال خدا و حلال بودن حرام خدا معتقد نیستند، همان طور که مسلمانان مرتکب گناه میشوند و معتقدند که این عمل، گناه است. اینان هم حکم گناهکاران مثل خودشان را دارند؛ همان طور که در «الصحیحین» از پیامبرجبه ثبوت رسیده که آن حضرتجفرمودند: «إنما الطاعة فی المعروف» [۱۸۴۹]: «اطاعت و پیروی از مخلوق تنها در کار پسندیده و معروف است».
سپس میگوییم: کسی که از این حلال کنندهی حرام خدا و حرام کنندهی حلال خدا تبعیت کند، اگر مجتهد باشد و هدفش تبعیت از پیامبرجباشد، ولی حق در شکل واقعی آن، بر او پنهان شده، و در حد توان از خدا میترسد، خدا چنین کسی را به خاطر خطایش بازخواست نمیکند، بلکه به خاطر اجتهادش که در آن قصد اطاعت از پروردگارش داشته، به او ثواب و پاداش میدهد.
اما کسی که میداند که این کار خطاست و سپس از وی در خطایش پیروی میکند و از فرمودهی پیامبرجمنحرف میشود، او بهرهای از این شرکی که خدا نکوهشش نموده دارد؛ به ویژه اگر به خاطر هواهای نفسانیاش از او پیروی کند و با دست و زبان وی را یاری کند و با وجودی که میداند او با پیامبرجمخالفت مینماید، این کار شرک است و صاحبش مستحق عقوبت و مجازات به خاطر آن میباشد.
به همین دلیل علما اتفاق نظر دارند بر اینکه اگر کسی حق را بداند، تقلید از احدی در خلاف آن حق برایش جایز نیست.
اما اگر این تبعیتکننده، مجتهد نباشد و از مجتهد پیروی کند و قادر به شناخت حق به طور مفصل نباشد و در حد توان همچون خود، در تقلید اجتهاد کند، این شخص در صورت به خطا رفتن مورد بازخواست قرار نمیگیرد، مانند آن است که در پیدا کردن قبله به خطا رفته باشد.
اما اگر تنها به خاطر هوای نفسانیاش از فرد خاصی تقلید کند و با دست و زبانش او را یاری دهد بدون اینکه بداند که حق با اوست، چنین کسی از اهل جاهلیت است. اگر شخصی که از وی پیروی کرده، به حق رسیده باشد و نظرش درست باشد، عمل فرد تبعیت کننده، عمل صالحی نیست و اگر شخصی که از وی پیروی کرده، به خطا رود، فرد تبعیت کننده، گناهکار است. چنین کسی مانند فردی است که به رأی و نظر خود قرآن را تفسیر میکند. اگر وی درست قرآن را تفسیر کند و به حق رسیده باشد، باز به خطا رفته و کار اشتباهی کرده و اگر به حق نرسیده باشد و قرآن را اشتباه تفسیر کند، باید جایگاهش از دوزخ را آماده کند». [۱۸۵۰]سخنان ابن تیمیه در این زمینه به طور خلاصه به پایان رسید. [۱۸۵۱]
مؤلف میگوید: [۱۸۵۲](وفیه تغیّر الأحوال إلی هذه الغایة حتی صار عند الأكثر عبادة الرهبان هی أفضل الأعمال ولاسیما الولایة. وعبادة الأحبار هی العلم والفقه، ثم تغیرت الحال إلی أن عُبِدَ مَن لیس مِن الصالحین، وعُبِدَ بالمعنی الثانی مَن هو مِن الجاهلین) .
(این حدیث نشان دهندهی تغییر احوال و اوضاع تا این حد میباشد تا جایی که از نظر بسیاری از مردم، پرستش راهبان به ویژه سرپرست قرار دادن شان، برترین اعمال بوده و پرستش علما، همان علم، فقه و دانش میباشد. سپس حال و وضع تا جایی تغییر پیدا کرده که افراد ناصالح پرستش میشوند و افراد جاهل و نادان به معنای دوم عبادت، پرستش میشوند).
عبارت: (صار عندالأكثر عبادة الرهبان هی أفضل الأعمال) اشاره به چیزی دارد که بسیاری از مردم دربارهی برخی از اشخاص اعتقاد دارند که آنان میتوانند نفع و زیان برسانند، بدهند و منع کنند؛ و این کار را ولایت، راز و مانند آن مینامند. این اعتقاد، شرک است.
عبارت: (وعبادة الأحبار هی العلم والفقه) یعنی پرستش علما همان چیزی است که امروزه علم و فقه تألیف شده در مذاهب چهارگانه و غیره نامیده میشود. پس مردم در تمامی اقوال و آرای اینان خواه موافق حکم خدا باشد و خواه مخالف حکم خدا، از آنان اطاعت میکنند. بلکه متأسفانه به چیزی که مخالف قرآن و سنت است، اهمیت نمیدهند و بلکه سخن خدا و سخن پیامبرجرا به خاطر اقوال علما و صاحبان مذاهب، رد میکنند و تصریح میکنند که عمل به قرآن و سنت و دریافت علم و هدایت از قرآن و سنت، جایز نیست و همانا علم و هدایت از نظر آنان، همان چیزی است که در این کتابها مییابند.
بلکه خطرناکتر و تأسف آورتر اینکه بسیاری از مردم کلام خدا و پیامبرجرا دور میاندازند و معتقدند که کلام خدا و پیامبرجدر قضیهی شناخت اسماء و صفات خدا و قضیهی توحید، مفید علم و یقین نیست و آن را «ظواهر لفظی» مینامند و چیزی که فلاسفهی مشرک وضع نمودهاند، را «قواطع عقلی» مینامند. سپس در قضیهی اسماء و صفات و توحید خدا، این قواطع عقلی!! را بر دین خدا مقدم میدارند. سپس کسانی را که از پرستش علما و راهبان خارج شده و به اطاعت از پروردگار جهانیان و اطاعت از پیامبرجو حاکم گردانیدن دین و برنامهی خدا در موارد اختلافی، روی آوردهاند، به بدعت و کفر متهم میکنند.
گفتهی: (ثم تغیرت الأحوال إلی أن عُبدَ مَن لیس من الصالحین) مانند اعتقاد مردم دربارهی بسیاری از فاسقان و دیوانگان که به ولایت انتساب دارند.
عبارت: (وعُبدَ بالمعنی الثانی مَن هو من الجاهلین) مانند اعتقاد مردم به علم و دانش افرادی از مقلدین جاهل. اینان بدعتها و شرک را برای مردم، خوب و نیک میدانند، مردم هم از آنان اطاعت مینمایند و تصور میکنند که اینان عالمان اصلاحگرند: ﴿أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡمُفۡسِدُونَ وَلَٰكِن لَّا يَشۡعُرُونَ ١٢﴾[البقرة: ۱۲] [۱۸۵۳]: «هان! ایشان بیگمان فسادکنندگان و تباهیپیشگانند ولیکن (به سبب غرور و فریبخوردگی خود به فسادشان) پی نمیبرند».
[۱۸۲۴] زادُ المهاجر إلی ربه، یا همان: الرسالة التبوکیّة، ص ۴۱.
[۱۸۲۵] بخاری در صحیحش، شمارهی ۶۸۳۰ و مسلم در صحیحش، به شمارهی ۱۸۴۰ از علی بن ابی طالبسآن را روایت کردهاند.
[۱۸۲۶] بخاری در صحیحش، به شمارهی ۶۷۲۵ و مسلم در صحیحش، به شمارهی ۱۸۳۹ از عبدالله بن عمرلآن را روایت کردهاند.
[۱۸۲۷] این روایت را شیخ الاسلام ابن تیمیه و ابن قیم با این لفظ در تعدادی از کتابهایشان از جمله: «مجموع الفتاوی»، ۲۰/۲۱۵ و ۲۵۱، و ۲۶/۵۰ و ۲۸۱؛ «زادالمعاد»، ۲/۱۹۵؛ «الطرق الحکمیة»، ص ۲۵؛ «إعلام الموقعین»، ۲/۲۳۸ و «الصواعق المرسلة»، ۳/۱۰۶۳ آوردهاند. این روایت را با این لفظ از ابن عباس پیدا نکردم و فقط با الفاظی نزدیک به آن، دیدهام؛ از جمله: «أراهم سیهلکون، أقول: قال النبیجویقول: نهی أبوبکر وعمر»: «به نظر من آنان هلاک خواهند شد. چون من میگویم: پیامبرجچنین فرموده و آنان میگویند: ابوبکر و عمر از آن نهی کردهاند». امام احمد در «المسند»، ۱/۳۳۷، بزار در مسندش، شمارهی ۵۰۵۲؛ ابن عبدالبر در «جامع بیان العلم وفضله»، ۲/۱۲۱۰؛ ابن حزم در «حجة الوداع»، ص ۳۵۳؛ ضیاء در «الأحادیث المختارة»، ۱۰/۳۳۱ و دیگران آن را روایت کردهاند.
یکی دیگر از الفاظ روایت مذکور از ابن عباس که به سند آن دسترسی یافتهام، این لفظ است: «والله ما أراکم منتهین حتی یعذبکم الله، نحدثکم عن رسول الله وتحدثونا عن أبی بکر وعمر»: «به خدا قسم، به نظر من شما از این کارتان دست بر نمیدارید تا اینکه خدا شما را عذاب دهد. ما از رسول اللهجحدیث را برای شما نقل میکنیم ولی شما از ابوبکر و عمر، گفتهشان را برای ما نقل میکنید». ابن عبدالبر در «جامع بیان العلم»، ۲/۱۲۰۹ و در «التمهید»، ۸/۲۰۷ آن را به طور معلق از معمر از ایوب نقل کرده که گوید: عروه به ابن عباس گفت: آیا از خدا نمی ترسی که حج تمتع را به جای میآوری؟ ان عباس گفت: ای عروه از مادرت بپرس. عروه گفت: اما ابوبکر و عمر حج تمتع را به جای نیاوردند. ابن عباس گفت: والله ما أراکم... و گفتهاش را رد کرد. خطیب در کتاب «الفقیه والمتفقّه»، ۱/۳۷۷- ۳۷۸ مانند آن را روایت کرده و سندش صحیح است.
[۱۸۲۸] النهایة فی غریب الحدیث والأثر، ۵/۱۸۸.
[۱۸۲۹] ابن قیم در «إعلام الموقعین»، ۲/۲۸۲ و «کتاب الروح»، ص ۲۶۴ و «مدارج السالکین»، ۲/۳۳۵ و سیوطی در «مفتاح الجنة»، ص ۲۴ این گفته را از شافعی نقل کرده است.
[۱۸۳۰] او صنعانی، صاحب کتاب «سبل السلام شرح بلوغ المرام» است. دو بیت مذکور، ابیات شماره: ۴۰ و ۴۱ از قصیده ای است که مطلعاش چنین است:
أما آن عما أنت فیه متاب
وهل لك من بعد البُعاد إیاب
«آیا وقت آن نرسیده که از کردار و اوضاعی که در آن هستی، توبه کنی، و آیا بعد از دور شدن [ از دنیا دیگر ] میتوانی بیایی؟».
[۱۸۳۱] فضل بن زیاد: ابوالعباس قطان بغدادی است که ابوبکر خلال نامش را آورده و گوید: او از نظر ابوعبدالله از متقدمین است. ابوعبدالله قدر و منزلت او را میدانست و به او احترام میگذاشت. او برای ابوعبدالله امامت نماز میکرد او مسائل خوبی از ابی عبدالله نقل کرده است.. نگا: طبقات الحنابلة، اثر ابن ابی یعلی،۱/۲۵۱.
[۱۸۳۲] ابوطالب: احمد بن حمید مشکانی است. ابن ابی یعلی درباره اش میگوید: او رفیق و همنشین، پیشوای ما، احمد است. او مسائل زیادی را از احمد روایت کرده و امام احمد احترام و بزرگداشت خاصی برایش قایل میشد. نگا: طبقات الحنابلة،۱/۳۹.
[۱۸۳۳] ابن بطه در «الإبانة»، ۱/۲۶۰، شمارهی ۹۷ آن را روایت کرده است. و نگا: مسائل عبدالله، ۳/۱۳۵۵.
[۱۸۳۴] الصارم المسلول، ۲/۱۱۶-۱۱۷.
[۱۸۳۵] به شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ۷/۲۲۹ مراجعه کنید.
[۱۸۳۶] در اصل ششم از اصول ششگانه. نگا: مجموعة رسائل فی التوحید ضمن مؤلفات شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب، ۱/۳۹۶.
[۱۸۳۷] در نسخهی «ب»، عُبید غزالی آمده است.
[۱۸۳۸] جامع بیان العلم و فضله، ۲/۹۹۳.
[۱۸۳۹] بیهقی در «المدخل»، و به شمارهی: ۴۰ این گفته را نقل کرده است. اسناد این روایت، حسن است و سمعانی در «قواطع الأدلة»، ۱/۳۷۱ میگوید: «این گفته از ابوحنیفه ثابت شده است». و نگا: مفاتح الجنة، اثر سیوطی، ص ۴۵.
[۱۸۴۰] روضة العلماء، اثر شیخ ابوعلی حسین بن یحیی بخاری زندویستی حنفی. نگا: کشف الظنون، ۱/۹۲۸.
[۱۸۴۱] ولی الله دهلوی در کتاب «عَقد الجِید فی أحکام الاجتهاد والتقلید»، ص ۲۲ و صنعانی در کتاب «إرشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد، ص ۱۴۲ و شوکانی در «القول المفید» ص ۵۴ و الفلّانی در «إیقاظ الهمم»، ص ۵۰ این گفته را به صاحب کتاب «روضة العلماء الزندُستیه» نسبت دادهاند.
[۱۸۴۲] ابن ابی حاتم در «آداب الشافعی»، ص ۹۳؛ ابونعیم در «الحلیة»، ۹/۱۰۶؛ بیهقی در «معرفة السنن والآثار »، شمارهی ۸۱۸؛ ابن عساکر در «تاریخ دمشق»، ۵۱/۳۸۶ و دیگران این گفته را نقل کردهاند و اسنادش صحیح است.
[۱۸۴۳] بیهقی در «المدخل إلی السنن الکبری»، ص ۲۰۵؛ ابن عساکر در «تاریخ دمشق»، ۵۱/۳۸۶ و دیگران آن را روایت کردهاند و اسنادش صحیح است.
[۱۸۴۴] نگا: سیرأعلام النبلاء، ۱۰/۳۵ و قواعد التحدیث، اثر قاسمی، ص ۳۵۱.
[۱۸۴۵] نگا: القول المؤمل فی الرد إلی الأمرالأول، اثر أبی شامه، ص ۶۵؛ الآداب الشرعیة، ۲/۲۹۳ و فتاوی السبکی، ۱/۱۴۸. این گفته از مجاهد هم به صحت رسیده است و بخاری در «جزء رفع الیدین»، شمارهی ۱۰۳ و غیر بخاری آن را نقل کردهاند و اسنادش صحیح است. همچنین این قول از شعبی و حکم بن عتیبه روایت شده همان طور که در کتاب «القول المؤمل» آمده است.
[۱۸۴۶] الصارم المسلول ۲/۱۱۷.
[۱۸۴۷] امام احمد در مسندش، ۴/۲۵۷ و ۳۷۸ مانند آن را روایت کرده است. همچنین بخاری در «التاریخ الکبیر»، ۷/۱۰۶؛ ترمذی در سننش، شمارهی ۳۰۹۵؛ ابن ابی حاتم در تفسیرش، ۶/۱۷۸۴؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، ۱۷/۹۲؛ طبری در تفسیرش، ۱۰/۱۱۴ و بیهقی درسننش، ۱۰/۱۱۶ و در «المدخل إلی السنن الکبری»، ص ۲۱۰ آن را روایت نمودهاند. سیوطی در «الدر المنثور»، ۴/۱۷۴ این روایت را به ابن سعد، عبد بن حمید، ابن منذر، ابوشیخ و ابن مردویه نسبت داده است. این حدیث، حسن است.
[۱۸۴۸] به شرح حالش در کتاب «الإصابة فی تمییز أسماء الصحابة»، ۴/۴۶۹ مراجعه کنید.
[۱۸۴۹] تخریج آن در ابتدای این باب گذشت.
[۱۸۵۰] در این باره حدیثی ضعیف روایت شده که نسائی در «السنن الکبری»، ۵/۳۱؛ ابن حبان در «الثقات »، ۸/۳۶۸؛ ابن عدی در «الکامل فی الضعفاء»، ۶/۱۱۸؛ رافعی در أخبار قزوین»، ۱/۲۰۱ و دیگران از طریق حدیث ابن عباس لروایتش کردهاند که در این روایت ابن عباس گوید: رسول اللهجفرمود: «من قال فی القرآن بِرَأیِهِ فلیتبوأ مقعدَهُ من النار»: «هرکس قرآن را به رأی خود تفسیر کند، جایگاهش از دوزخ را برای خودش آماده کند». اسناد این روایت، ضعیف میباشد.
[۱۸۵۱] مجموع الفتاوی، کتاب الإیمان، ۷/۷۰- ۷۱.
[۱۸۵۲] از مسایل باب: مسئله پنجم
[۱۸۵۳] در «فتح المجید»، ۲/۶۵۴ آمده است: «متأسفانه پس از خلفای راشدین اطاعت و پیروی از حاکمان در احکام، قوانین و دستوراتی که مخالف شریعت و آیین اسلام است، درباره ی اکثر حاکمان در گذشته و حال، امری شایع شده و دامنگیر همه شده است. در حالی که خدای متعال میفرماید: ﴿فَإِن لَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٥٠﴾[القصص: ۵۰]: «پس اگر (این پیشنهاد تو را نپذیرفتند و) پاسخت نگفتند، بدان که ایشان فقط از هواها و هوسهای خود پیروی میکنند ! آخر چه کسی گمراهتر و سرگشتهتر از آن کسی است که (در دین) از هوی و هوس خود پیروی کند، بدون این که رهنمودی از جانب خدا (بدان شده) باشد؟ ! مسلّماً خداوند مردمان ستمپیشه را (به سوی حق) رهنمود نمینماید (چرا که کسی که به دنبال باطل رود، به حق راهیاب نمیشود)».
از زیاد بن حُدیر روایت است که گوید: عمر به من گفت: «آیا میدانی که چه چیزی اسلام را ویران میکند؟ گفتم: خیر. گفت: «لغزش و انحراف عالم و جدال و ستیزهی منافق به وسیلهی قرآن و حکم پیشوایان گمراه کننده و مفسده جویان». دارمی این گفته را روایت کرده است. تخریج این گفتهی عمر قبلاً آورده شد.
خدا ما و شما را از کسانی قرار دهد که به وسیلهی حق هدایت مییابند و به سوی حق گرایش دارند»!