توضیح و شرح باب
نامگذاری به قاضی القضات و مانند آن
نامهایی مثل «أقضی القضات»، «حاکم [۲۰۴۹]الحکام»، «سیّدالناس» و مانند آن. یعنی حکم نامگذاری به این نامها چیست؟ آیا جایز است یا خیر؟
مؤلف میگوید: (فی «الصحیح» عن أبی هریرة، عن النبیع قال: «إن أخنع اسم عند الله؛ رجل یسمی ملك الأملاك، لا مالك إلا الله». [۲۰۵۰]قال سفیان: «مثل شاهان شاه». وفی روایة: «أغیظ رجل على الله [یوم القیامة [۲۰۵۱]] وأخبثهُ [۲۰۵۲]». قوله: «أخنع» یعنی: أوضع).
(در صحیحین از ابوهریره از پیامبرجروایت است که آن حضرتجفرمودند: «همانا پستترین اسم از نظر خدا، اسم ملک الأملاک است. چون جز الله مالکی نیست». سفیان میگوید: «مانند شاه شاهان»(شاهنشاه). در روایت دیگری آمده است: «بدترین و پلیدترین انسان از نظر خدا در روز قیامت، [کسی است که ملک الأملاک و صفاتی مانند آن دارد]». عبارت (أخنع) یعنی پستتر).
عبارت: (فی «الصحیح») یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم.
در عبارت: (إن أخنع) مؤلف معنایش را بیان کرده که به معنای پستتر میباشد. مسلم این تفسیر را از امام احمد، از ابوعمرو شیبانی روایت کرده است. عیاض میگوید: «(أخنع) به معنای «کوچکترین اسم ها» است. ابوعبید این عبارت را چنین تفسیر کرده است. [۲۰۵۳]«خانع» یعنی ذلیل و خوار و «خنع الرجل» یعنی آن مرد خوار و ذلیل شد» [۲۰۵۴].
ابن بطال گوید: «وقتی این اسم، پستترین اسمهاست، کسی که به آن اسمها نامگذاری میشود، از همه خوارتر و پستتر است». [۲۰۵۵]«خلیل، «أخنع» را به «أفجر» (فاجرتر) تفسیر کرده و میگوید: «خنع» به معنای «فجور» میباشد. در روایتی دیگر به جای «أخنع اسم»، عبارت: «أخنی الأسماء» آمده است. [۲۰۵۶]«أخنی» از «خنا» آمده که به معنای بد زبانی و زشت گویی است». [۲۰۵۷]در روایتی دیگر حدیث مذکور با این لفظ آمده است: «اشتدّ غضب الله على من زعم أنه ملك الأملاك»: «خدا بر کسی که گمان میکند مالک همهی مالک هاست، سخت خشم میگیرد». [روایت طبرانی]. [۲۰۵۸]
عبارت: (رجل یسمی) یعنی کسی که با این اسم صدا زده شود و به آن راضی باشد. در برخی از روایات [۲۰۵۹]، «تَسَمَّی»، ماضی معلوم آمده؛ یعنی خودش را «ملك الأملاك» بنامد.
در عبارت (ملك الأملاك)، «أملاک» جمع «ملک» است. سپس پیامبرجشدت تحریم نامگذاری به این اسم را با این گفته تأکید نموده است: «لا مالك إلا الله»: «جز الله مالکی وجود ندارد». پس کسی که این اسم را بر خود نهاده، دروغ گفته و خود را به جایی رسانده که اهلیت آن را ندارد و در شأن وی نیست، بلکه این اسم تنها حق پروردگار جهانیان است؛ چون در حقیقت فقط او مالک است. به همین دلیل چنین فردی در روز قیامت، پستترین و خوارترین مردمان در نزد الله است. تفاوت میان ملک و مالک در این است که «مالک» با فعل خود در موجودات تصرف میکند و «ملک» با فعل و امر خود در موجودات تصرف میکند. ابن قیم این گفته را اظهار داشته است. [۲۰۶۰]
پس کسی که خود را «ملک الأملاک» یا «ملک الملوک» نام نهاده، در کبر و دروغ به اوج رسیده است. [۲۰۶۱]برخی از پادشاهان بیچاره به این اسم افتخار میکردند، پس خدا آنان را خوار و ذلیل نمود.
گفتهاش: (قال سفیان) همان سفیان ابن عُیَینه است که شرح حالش از پیش گذشت.
گفتهی (شاهان شاه) با سکون «نون» و «هاء» در آخرش، گاهی تنوین هم میگیرند. این «هاء» برای تأنیث نیست. سفیان ابن عُیَینه اسم «شاهان شاه» را برای مثال آورده؛ زیرا در عصر او نامگذاری به این اسم زیاد بوده، پس سفیان خاطرنشان ساخته که اسمی که در حدیث مذکور مورد مذمت و نکوهش قرار گرفته، تنها در «ملک الأملاک» منحصر نمیشود بلکه هر اسمی با هر زبانی که باشد، معنا و مفهوم اسم «ملک الأملاک» بدهد، همچون این اسم، مذموم و نکوهیده است. حافظ ابن حجر عسقلانی این را اظهار داشته است. حدیث فوق الذکر در تحریم نامگذاری به «ملک الأملاک» و مانند آن همچون «ملک الملوک» و «سلطان السلاطین» صریح است.
ابن قیم میگوید: «از آنجا که ملک و فرمانبرداری فقط از آنِ خدای یکتاست و جز او مالک حقیقی وجود ندارد، از این رو پستترین و خوارترین اسم از نظر خدا و اسمی که بیشتر خدا را به خشم میآورد، اسم «شاهان شاه» یعنی «ملک الملوک» و «سلطان السلاطین» (پادشاه پادشاهان) است؛ چون این اسم برای کسی غیر از الله نیست. نام نهادن غیر الله به این اسم، از باطلترین باطل است و خدا باطل را دوست ندارد.
اهل علم اسم «قاضی القضاة» را به این اسم ملحق نموده و گفتهاند: قاضی القضات کسی نیست جز کسی که به حق قضاوت میکند و حکم حق میدهد و او بهترین داوران است. کسی است که: ﴿إِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ﴾[آل عمران: ۴۷]: «و هنگامی که اراده چیزی کند (و بخواهد پدید آید) فقط بدان میگوید: پدید آی! پس (بیدرنگ) پدید میآید».
اسمهای «سید الناس» و «سید الکل» در زشتی و ناپسندی، بعد از این اسم میآیند. اسم های «سید الناس» و «سیدالکل» مخصوص رسول اللهجاست؛ همان طور که خودش فرموده است: «أنا سیّد ولد آدم» [۲۰۶۲]: «من سرور فرزندان آدم هستم». پس هرگز برای کسی جایز نیست که به کسی دیگر «سید الناس» [۲۰۶۳]بگوید، همان طور که برایش جایز نیست بگوید: من سرور فرزندان آدم÷هستم». [۲۰۶۴]
ابن ابی جمره گوید: «اسم قاضی القضاة هم به اسم «ملک الأملاک» ملحق میشود هر چند از زمانهای قدیم این در کشورهای شرقی این اسم بر قاضیان بزرگ اطلاق میشد و کشورهای غربی این اسم را به کار نبرده و به قاضیان بزرگ «قاضی الجماعة» میگفتند.
برخی از متأخرین [۲۰۶۵]گمان کردهاند که نامگذاری به «قاضی القضات» و مانند آن جایز است و برای اثبات نظر خود به حدیث: «أقضاكم علی» [۲۰۶۶]استدلال و استناد کرده و گفتهاند: «از این حدیث چنین بر میآید که اشکالی ندارد کسی برای عادل ترین و عالمترین قاضی در زمان خود، «أقضی القضاة» را به کار برد».
به دنبال آن، عالم عراقی آمده و منع اطلاق این اسم را تصویب کرده و در ردّ استناد و استدلالش به حدیث مذکور میگوید: «تفضیل در این زمینه به نسبت کسانی است که مخاطب این حدیث قرار گرفته و نیز به نسبت کسانی است که به آنان ملحق میشوند. پس این امر، مساویِ آوردن تفضیل با الف و لام نیست».
وی افزود: «بدون شک اطلاق اسم «قاضی القضاة» یا «أقضی القضاة»، گستاخی و بیادبی است و گفتهی کسی که کار قضاوت به عهده دارد و با اسم «قاضی القضاة» یا «أقضی القضاة» موصوف میشود و او هم با شنیدن این اسم، احساس لذت و خوشی میکند و در نتیجه فریب جواز این اسم را میخورد، هیچ اعتبار و ارزشی ندارد؛ چون حق، مستحقتر است که از آن پیروی شود». [۲۰۶۷]
میگویم: اینگونه مطابقت این حدیث با عنوان باب، روشن گردید.
در عبارت: (وفی روایة: «أغیظ رجل على الله یوم القیامة [۲۰۶۸]وأخبثه»)، این روایت را مسلم در صحیحش روایت کرده است. [۲۰۶۹]
ابن ابی جمره میگوید: «حدیث مذکور، رعایت ادب در هر چیزی را نشان میدهد؛ زیرا نهی از نامگذاری به «ملک الأملاک» و تهدید بر آن، مقتضی منع از این کار به طور مطلق میباشد؛ خواه کسی که این اسم را بر خود نهاده، منظورش این باشد که پادشاه پادشاهان روی زمین است یا پادشاه برخی از پادشاهان روی زمین است، خواه نامگذاری به این اسم، حقش باشد و اهلیت آن را داشته باشد و خواه حقش نباشد و اهلیت آن را نداشته باشد.
البته باید دانست که میان کسی که با نامگذاری به اسم «ملک الأملاک» و مانند آن، قصد این را داشته باشد که پادشاه تمام پادشاهان یا برخی از پادشاهان روی زمین است و حقیقتاً چنین باشد و در قصدش صادق باشد و میان کسی که قصد این را داشته باشد و قصدش دروغگو باشد، تفاوت وجود دارد». [۲۰۷۰]
میگویم: یعنی گناه دومی بیشتر از اولی است [۲۰۷۱].
[۲۰۴۹] در نسخهی «ب» عبارت «وأحکم» آمده است. [۲۰۵۰] بخاری در صحیحش (شمارهی ۵۸۵۲- البغا) و مسلم در صحیحش ش۲۱۴۳ این حدیث را روایت کردهاند. [۲۰۵۱] عبارت داخل کروشه از نسخه های ط، الف، ب و ض افتاده است. [۲۰۵۲] مسلم در صحیحش ۲۱۴۳ آن را روایت کرده است. [۲۰۵۳] غریب الحدیث ۲/۱۸. [۲۰۵۴] مشارق الأنوار اثر قاضی عیاض ۱/۲۴۱. [۲۰۵۵] شرح صحیح بخاری، اثر ابن بطال، ۹/۳۵۴. [۲۰۵۶] این روایت در صحیح بخاری، شمارهی ۵۸۵۲ آمده است. [۲۰۵۷] نگا: مشارق الأنوار، اثر قاضی عیاض، ۱/۲۴۲. [۲۰۵۸] این روایت قسمتی از حدیثی است که امام احمد در «المسند»، ۲/۴۹۲؛ اسحاق در مسندش، شمارهی ۵۰۱؛ طبرانی در «المعجم الأوسط»، شمارهی ۸۰۴۳؛ حاکم در «المستدرک علی الصحیحین»، ۴/۲۷۵ و دیگران روایتش کردهاند. حاکم این حدیث را صحیح دانسته و ذهبی با وی موافقت نموده است. این حدیث همان طور است که حاکم و ذهبی گفتهاند. طبرانی در «المعجم الکبیر»، شمارهی ۱۲۱۱۳ این حدیث را از ابن عباس روایت کرده است. هیثمی در «مجمع الزوائد»، ۸/۵۰ دربارهی این حدیث میگوید: «در اسناد آن، ابراهیم بن عثمان وجود دارد که متروک است». [۲۰۵۹] این روایت نزد بخاری و بعضی از روایات مسلم است و تخریجش قبلاً گذشت. [۲۰۶۰] بدائع الفوائد، (۴/۹۷۲- الباز). [۲۰۶۱] در نسخهی «ط» عبارت «الکفر و الکذب» و در نسخهی «ب» عبارت «الکذب والکبر» آمده است. آنچه که در اینجا آمده با توجه به نسخه های «الف»، «ع» و «ض» میباشد. [۲۰۶۲] قسمتی از حدیثی است که بخاری در صحیحش، شمارهی ۴۴۳۵ و مسلم در صحیحش، شمارهی ۲۲۷۸ آن را روایت کردهاند و لفظ حدیث از مسلم از طریق حدیث ابوهریرهسمیباشد [۲۰۶۳] لفظ روایت بخاری در صحیحش، شمارهی ۴۴۳۵، «أنا سید الناس یوم القیامة» است. [۲۰۶۴] زاد المعاد، ۲/۳۴۰- ۳۴۱. [۲۰۶۵] او ابن منیر است همان طور که در «فتح الباری»، ۱۰/۵۹۰ و «فیض القدیر»، ۱/۲۲۰ آمده است. [۲۰۶۶] بخاری در صحیحش، شمارهی ۴۴۸۱ این حدیث را از عمر بن خطابسروایت کرده که او گفت: «أقضانا علیٌّ»: «علی از همهی ما در قضاوت، آگاهتر و تواناتر است». از عبدالله بن مسعودسبه صحت رسیده که میگوید: «ما با هم گفتگو میکردیم که در میان اهل مدینه، علی بن ابی طالب از همه در قضاوت، آگاهتر و تواناتر است». حاکم در «المستدرک علی الصحیحین»، شمارهی ۴۶۵۶ و دیگران این روایت را آوردهاند. این روایت از طریق حدیث انسسنقل شده که ابن ماجه در سننش، شمارهی ۱۵۴ آن را روایت کرده است. اسناد این روایت، متصل بوده و راویانش ثقهاند. جماعتی از حافظان حدیث، اظهار داشتهاند که صحیح این است و این روایت، مرسل است و به ابوقلابه ختم میشود. [۲۰۶۷] فتح الباری، ۱۰/۵۹۰. [۲۰۶۸] عبارت «یوم القیامة» از نسخهی «ب»، حذف شده است. [۲۰۶۹] مسلم در صحیحش، شمارهی ۲۱۴۳ این حدیث را روایت کرده است. [۲۰۷۰] حافظ ابن حجر عسقلانی در «فتح الباری» ۱۰/۵۹۱ این گفته را از او نقل کرده است. [۲۰۷۱] صاحب کتاب «فتح المجید»، در این کتاب، ج۲، صفحات ۷۱۲-۷۱۴ میگوید: «گفتهی: (أغیظ) از «غیظ» آمده و مثل غضب و بغض است. پس چنین کسی که به اسم «ملک الأملاک» و مانند آن نامگذاری شود، نزد خدا منفور است و خدا از او خشمگین میشود. والله اعلم. عبارت: «أخبثه» بر این مطلب دلالت میکند که نامگذاری به این اسم برای انسان، از نظر خدا پلید است. پس این امور زشت و ناپسند در او جمع میشود به خاطر اینکه با این کلمه که از بزرگترین تعظیم و بزرگداشت است، خودش را بزرگ دانسته و مردم او را بزرگ دانستهاند. پس اینکه خودش با این کلمه احساس بزرگی میکند و مردم او را بزرگ میدانند در حالی که اهلیت نامگذاری به این اسم را ندارد، او را نزد خدا در روز قیامت خوار و پست گردانیده است. در نتیجه او پلیدترین، منفورترین و پستترین مردم از نظر خدا شده است؛ چون کسی که در روز قیامت نزد خدا پلید و منفور باشد، پستترین و پلیدترین مخلوق است چون به وسیلهی نعمتهای خدا بر خلق خدا، بزرگنمایی و تکبر میکند. عبارت: (أخنع یعنی أوضع)، «أوضع» که به معنای پستتر است، همان معنای کلمهی «أخنع» میباشد. کلمهی «أخنع» این مطلب را میرساند که چنین کسی در نزد خدا پست و منفور است. در حدیث مذکور از هر چیزی که در آن بزرگنمایی و خود بزرگ بینی وجود دارد، حذر شده است؛ همانطور که ابوداود به شمارهی ۵۲۲۹ از ابومجلز روایت کرده که میگوید: معاویه پیش ابن زبیر و ابن عامر رفت. ابن عامر بلند شد و ابن زبیر نشست. معاویه به ابن عامر گفت: بنشین، چون من از رسول اللهجشنیدم که میفرمود: «من أحب أن یتمثل له الرجل قیاماً فلیتبوأ مقعده من النار»: «هرکس دوست داشته باشد که اشخاص همیشه برایش بلند شوند، جایگاهش از دوزخ را برای خودش آماده کند». ترمذی نیز این حدیث را به شمارهی ۲۷۵۵ روایت کرده و میگوید: این حدیث، حدیثی حسن است. از ابوامامهسروایت است که میگوید: رسول اللهجدر حالی که روی عصایی تکیه زده بود، پیش ما آمد. برایش بلند شدیم. وی فرمود: «لا تقوموا کما تقوم الأعاجم، یعظم بعضهم بعضا»: «مانند عجمها برای احترام و بزرگداشت یکدیگر، بلند نشوید». ابوداود این حدیث را به شماره ی ۵۲۳۰ روایت کرده است. عبارت: «أغیظ رجل» این صفت از جمله صفاتی است که باید همان طور که وارد شده، خواند و در قرآن و سنت چیزی نیست مگر اینکه واجب است در این زمینه از قرآن و سنت تبعیت کرد و باید این صفت را به گونهای که لایق خدای عزّ وجل است، برای خدا اثبات نمود و او را به هیچ یک از مخلوقات تشبیه نکرد و باید او را از صفات مخلوقات منزه نمود. عقیدهی صحابه، تابعین و عقیدهی اهل سنت و جماعت؛ فرقهی ناجیه از میان هفتاد و سه فرقه، همین است. این تفرق و اختلاف در زمینهی صفات خدا در اواخر قرن سوم هجری و بعد از آن به وجود آمد همان طور که این قضیه بر کسی که از اختلاف و تفرق و خارج شدن از راه راست که در میان امت اسلام پیش آمد، اطلاع و آگاهی داشته باشد، پوشیده نیست». دو حدیث مذکور، صحیحاند.