تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب التوحید

فهرست کتاب

بیان اسماء حسنی که در سنت وارد شده اند:

بیان اسماء حسنی که در سنت وارد شده اند:

از آنجا که بر شمردن نام های زیبای خدا و فهم معانی و مفهوم آنها، اساس علم و آگاهی نسبت به معلومات است و سعادت دنیا و آخرت به آن بستگی دارد و آثار و نتایج خوب و بابرکتی برای بندگان دارد و داخل شدن به بهشت را برای بندگان واجب می‌کند، چرا که در حدیث صحیح که هم بخاری و هم مسلم روایتش کرده‌اند، آمده است: «من أحصاها دخل الجنة» [۲۱۷۸]: «هرکس اسماء و صفات خدا را برشمرد، داخل بهشت می‌شود» - درجات برشمردن اسماء خدا را بیان کردیم- از این رو بنده به شناخت و معرفت این اسماء نیاز شدید و مبرمی دارد.

بعضی گفته اند: الله تعالی همه‌ی اسماء حسنی را در قرآن بیان کرده است. بدون شک خدای متعال اکثر نام‌های زیبا و صفات برتر خود را با لفظ‌شان در قرآن ذکر کرده و نام‌ها و صفاتی که با لفظ‌شان ذکر نکرده، در قرآن آیات و عباراتی هستند که بر آن دلالت دارند.

ترمذی می‌گوید: ابراهیم بن یعقوب برایمان حدیث نقل کرد و گفت که صفوان بن صالح برای ما حدیث نقل کرد و گفت که ولید بن مسلم برای ما حدیث نقل کرد و گفت که شعیب بن أبی حمزه از ابوزناد از اعراج از ابوهریرهسبرای ما حدیث نقل کرد که ابوهریرهسگفت: رسول اللهجفرمودند: «إن لله تسعة وتسعين اسماً من أحصاها دخل الجنة»: «همانا الله نود و نه اسم دارد. هرکس آنها را برشمرد، داخل بهشت می‌گردد».

هو الله الذي لا إله إلا هو، الرحمن، الرحيم، الـملك، القدوس، السلام، الـمؤمن، الـمهیمن، العزیز، الجبار، المتكبر، الخالق، الباریء، الـمصور، الغفار، القهار، الوهاب، الرزّاق، الفتاح، العلیم، القابض، الباسط، الخافض، الرافع، المعز، المذل، السمیع، البصیر، الحكم، العدل، اللطیف، الخبیر، الحلیم، العظیم، الغفور، الشكور، العلی، الكبیر، الحفیظ، المقیت، الحسیب، الجلیل، الكریم، الرقیب، المجیب، الواسع، الحكیم، الودود، الـمجید، الباعث، الشهید، الحق، الوكیل، القوی، المتین، الولی، الحمید، المحصی، المبدی، الـمعید، المحیی، الممیت، الحی، القیوم، الواحد، الماجد، الواحد، الأحد، الصمد، القادر، المقتدر، المقدم، المؤخر، الأول، الآخر، الظاهر، الباطن، الوالی، المتعالی، البر، التواب، المنتقم، العفو، الرؤوف، مالك الملك، ذوالجلال والإكرام، المقسط، الجامع، الغنی، المغنی، المانع، الضار، النافع، النور، الهادی، البدیع، الباقی، الوارث، الرشید و الصبور. [۲۱۷۹]

این حدیث، خیلی غریب است. راویان زیادی این حدیث را از صفوان بن صالح برای ما نقل کرده‌اند و این حدیث جز از طریق روایت بن صالح، روایت نشده است. او از نظر محدثین ثقه و مورد اطمینان است.

این حدیث به چندین صورت از ابوهریرةساز پیامبرجروایت شده است و در هیچ یک از این روایات به‌جز این حدیث، اسماء و صفات خدا وارد نشده‌اند. آدم بن ابی ایاس این حدیث را با اسناد دیگری غیر از این اسناد از ابوهریره از پیامبرجروایت کرده و این اسماء را در آن ذکر کرده است. اما این حدیث، اسناد صحیحی ندارد [۲۱۸۰].

می‌گویم: اشاره‌ی او به ذکر اسماء به صورت پشت سر هم است وگرنه ابتدای حدیث، مورد اتفاق بخاری و مسلم است و هر دو آن را روایت کرده‌اند.

ابن منذر و ابن خزیمه در صحیحشان [۲۱۸۱]و ابن حبان، طبرانی و حاکم در «المستدرک» و دیگران این حدیث را با آن نام‌ها روایت کرده‌اند و اسم «المعطی» را در آن ذکر نکرده‌اند و اسنادش صحیح است. ولی با ذکر تعداد اسماء، این حدیث غریب است.

ابن ماجه از طریق عبدالملک بن محمد صنعانی از زهیر بن محمد تمیمی از موسی بن عقبه از اعرج، این حدیث را روایت کرده و اسماء حسنی را آورده [۲۱۸۲]که با سیاق ترمذی فرق دارد و ترتیبی که ترمذی آورده، در روایت ابن ماجه رعایت نشده و اسماء به ترتیب دیگری ذکر شده است. همچنین نسبت به روایت ترمذی، برخی اسماء اضافه و برخی اسماء کم شده‌اند. نام‌هایی که اضافه بر روایت ترمذی آمده است، عبارتند از:‌»الباریء، الراشد، البرهان، الشدید، الواقی، القائم، الحافظ، الناظر، السامع، المعطی، الأبد، المنیر، التام، القدیر و [۲۱۸۳]الوتر». در سند این روایت، عبدالملک وجود داد که لین الحدیث است» [۲۱۸۴]. همچنین زهیر در سند این روایت است که درباره‌اش اختلاف نظر وجود دارد [۲۱۸۵]. حدیث ولید، اسنادش صحیح‌تر و سیاقش بهتر است و شایسته است که مرفوع باشد. از این رو نووی می‌گوید: «این حدیث، حدیثی حسن است» [۲۱۸۶].

برخی از علمای حدیث می‌گویند: «علت اینکه بخاری و مسلم این حدیث را با ذکر اسماء خدا روایت نکرده‌اند، این است که فقط ولید بن مسلم این اسماء را اضافه کرده و در روایتش آورده و کسی دیگر این اسماء اضافی را نیاورده است [۲۱۸۷]».

این امر نمی‌تواند علت باشد، چون ولید بن مسلم که دانشمند اهل شام است، ثقه و مورد اطمینان است.

بعضی گفته‌اند: اسماء مذکور که در حدیث آمده، جزو حدیث نبوده و در آن گنجانده شده است و صاحب کتاب «الإرشاد» در این زمینه سخنانی اظهار می‌دارد که مفهومش چنین است: «گروهی از حافظان و محققین اظهار داشته‌اند که پشت سر آوردن اسماء در حدیث ابوهریره، در آن گنجانده شده است. و جماعتی از اهل علم، این اسماء را از قرآن جمع آوری کرده‌اند؛ همان طور که این مطلب از جعفر بن محمد، سفیان بن عیینه و ابوزید لغت‌دان، روایت شده است». [۲۱۸۸]

بیهقی می‌گوید: «احتمال دارد که تفسیر اسماء از جانب برخی از راویان صورت گرفته باشد؛ به خاطر همین احتمال، بخاری و مسلم، حدیث ولید را در صحیح خودشان روایت نکرده‌اند». [۲۱۸۹]

صاحب کتاب «البدر» می‌گوید: «دلیل اینکه بخاری و مسلم این حدیث را در صحیح شان نیاورده‌اند، دو چیز است:

اول- اصحاب حدیث آن را ذکر نکرده‌اند.

دوم- در این حدیث تغییراتی از جمله کم و زیادی در آن صورت گرفته است و این امر در شأن درجه‌ی والای نبوی نیست [۲۱۹۰]». این گفته جای تأمل است و بر آن ایراد وارد می‌شود؛ چون کم و زیادی گاهی از جانب راویان اتفاق می‌افتد هر چند آن حدیث، صحیح هم باشد همان طور که این امر در احادیث دیگر صورت گرفته است. طبرانی در «الدعاء» و حاکم و دیگران حدیث مذکور را روایت کرده [۲۱۹۱]و این نام‌ها را بدان افزوده‌اند: افزوده‌اند: «الرب، الإله، الحنان، المنان و الباریء». در لفظ دیگری، اسم های «القائم. الفرد»، بنا به لفظ دیگری: «القادر» به جای «الفرد» و «المغیث، الدائم و الحمید» و در لفظ دیگری، اسم های «الجمیل،الصادق، المولی [۲۱۹۲]، النصیر، القدیم، الوتر، الفاطر، العلام، الملیک، الأَکرَمُ، المدبر، المالک، الشاکر، الرفیع، ذوالطول، ذوالمعارج، ذوالفضل و الخلاق» افزوده‌اند. گمان نمی‌کنم همه‌ی این الفاظ به ثبوت رسیده باشد هر چند برخی از اسماء صحیح‌اند. جعفر بن محمد، اسم های «المنعم، المتفضّل والسریع» را از جمله‌ی اسماء خدا به شمار آورده است. [۲۱۹۳]

ابن حزم می‌گوید: «در آوردن اسماء و صفات خدا، احادیثی مضطرب و آشفته روایت شده‌اند که هیچ کدام از آنها، اصلاً صحیح نیستند». [۲۱۹۴]از ابن حزم نقل شده که گفته است: «به نظر من ۸۰ اسم از این اسماء به صحت رسیده و قرآن و احادیث صحیح بر آن دلالت دارند و بقیه‌ی اسم‌ها از طریق اجتهاد به دست آمده‌اند». [۲۱۹۵]

قرطبی در کتاب «شرح الأسماء الحسنی» می‌گوید: «عجیب است که ابن حزم فقط هشتاد و چند اسم از اسماء حسنی را آورده در حالی که الله تعالی می‌فرماید: ﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖ[الأنعام: ۳۸]: «در کتاب (کائنات) هیچ چیز را فروگذار نکرده‌ایم.» [۲۱۹۶]سپس اسم هایی که ابن حزم ذکر کرده، آورده است و در آن برخی از اسماء اضافه بر اسم هایی که قبلاً آورده شد، آمده‌اند که عبارتند از: «الرب، الإله، الأعلی، الأكبر، الأعز، السید، السبوح، الوتر، المحسن، الجمیل، الرفیق و الدهر».

حافظ ابن حجر عسقلانی اسماء خدا را برشمرده و این اسم‌ها را بر اسماء مذکور اضافه کرده است: «الحفی، [۲۱۹۷]السریع، الغالب، العالم، الحافظ و المستعان [۲۱۹۸]». اما بر این اسم‌ها طبق آنچه نیزگذشت اشکال وارد است اگرچه بعضی از این اسم‌ها ذکر شده‌اند اما در حدیث ثابت نشده‌اند.

این اسماء مجموعاً ۱۶۵ اسم هستند. صحیح ترین اسناد، مربوط به روایت ترمذی است. در روایات و احادیث دیگر، برخی اسماء صحیح و ثابت‌اند. راجع به برخی دیگر از اسماء باید سکوت اختیار کرد و برخی دیگر همچون اسماء «الأبد، الناظر، السامع، القائم والسریع» اشتباه محض است. چون این اسماء هر چند در برخی احادیث آمده اند، اما اصلاً صحیح نیستند. اسماء «الدهر، الفعال، الفالق، المخرج والعالم» نیز به همین صورت، اشتباه بوده و صحیح نیستند. در ضمن، این اسماء در هیچ حدیثی وارد نشده‌اند جز «دهر» که‌ در این حدیث وارد شده است: «لاتسبوا الدهر، فإن الله هو الدهر» [۲۱۹۹]: «زمانه را ناسزا مگویید، چرا که الله صاحب زمانه است».

قبلاً مفهوم و معنای این حدیث را گفتیم و اشتباه ابن حزم در اینکه «الدهر» را جزء اسماء حسنی به شمار آورده، آنجا توضیح دادیم.

بدان که اسماء حسنی قابل شمارش نیستند و نمی‌توان تعداد مشخصی را برای اسماء و صفات خدا تعیین کرد؛ چون خدای متعال اسماء و صفاتی دارد که در علم غیب پیش خودش پنهان کرده و هیچ فرشته‌ی مقرب و پیامبری مرسل به آن علم ندارند؛ همان طور که در حدیث صحیح آمده است: «أسألك بكل اسم هو لك، سمیت به نفسك، أو أنزلته في كتابك، أو علمته أحداً من خلقك، أو استأثرت به في علم الغیب عندك»: «خدایا! به وسیله‌ی هر اسمی که داری و بر خودت نهاده‌ای، یا در کتابت نازل کرده‌ای، یا آن را به یکی از آفریده‌هایت یاد داده‌ای، یا آن را در علم غیب پیش خودت پنهان کرده‌ای، از تو مسألت می‌نمایم». احمد و ابن حبان در صحیحش و دیگران این حدیث را روایت کرده‌اند. [۲۲۰۰]

ابن قیم می‌گوید: «پیامبرجدر حدیث مذکور اسماء و صفات خدا را به سه دسته تقسیم نموده است:

۱. دسته‌ای، خودش را با آن نامگذاری کرده است. این اسماء را برای هرکس که بخواهد اعم از فرشتگان و غیر فرشتگان آشکار کرده و در کتابش نازل نفرموده است.

۲. دسته‌ای دیگر در کتابش نازل فرموده و به اطلاع بندگانش رسانده است.

۳. دسته‌ای دیگر در علم غیب‌اش پنهان کرده و به اطلاع هیچ یک از آفریده‌هایش نرسانده است. از این رو پیامبرجفرموده است: «استأثرت به»یعنی فقط خودت می‌دانی. منظور این نیست که فقط خدا این اسم‌ها را دارد؛ چون این امر در اسم هایی که در قرآن نازل فرموده، ثابت است.

فرموده‌ی پیامبرجدر حدیث شفاعت از این قبیل است؛ آنجا که می‌فرماید: «فیفتح علي من محامده بما لاأحسنه الآن» [۲۲۰۱]: «آنگاه خدا ستایش و تمجیدهایی با الفاظ و عباراتی بر روی من می‌گشاید که اکنون بلد نیستم». این ستایش و تمجیدها به وسیله‌ی اسماء و صفات خداست. همچنین پیامبرجدر حدیثی می‌فرمایند: «لا أحصي ثناء علیك، أنت كما أثنیت على نفسك» [۲۲۰۲]: «نمی‌دانم آن گونه که خودت را ستوده‌ای، تو را بستایم».

اما حدیث: «إن لله تسعة وتسعین اسماً من أحصاها دخل الجنة» [۲۲۰۳]، یک جمله‌ی واحد است و عبارت: «من أحصاها دخل الجنة» صفت است و خبر آینده نیست. معنایش این است که خدا نام های زیادی دارد که شأن این اسماء این است که هرکس آنها را بر شمارد، داخل بهشت می‌گردد.

این حدیث با این مطلب که خدا اسماء دیگری غیر از اینها را دارد؛ منافات ندارد. درست مانند این است که بگویی: فلان کس صد برده دارد که آنها را برای جهاد آماده کرده است. این جمله، این را نفی نمی‌کند که فلان کس برده‌های دیگری غیر از اینها را دارد که برای غیر جهاد آماده‌شان کرده است. دانشمندان اسلامی در این زمینه اختلاف نظری ندارند.

فرموده‌ی: ﴿وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِیعنی آنان را رها کن و با آنان مجادله و جر و بحث مکن.

ابن قیم می‌گوید: «الحاد در نام های خدا، به معنای صرف نظر و روی گردانی از این نام‌ها و از حقایق و معانی آنها می‌باشد. الحاد از «میل» و گرایش به چیزی گرفته شده است؛ همان طور که ماده‌ی «لحد» بر آن دلالت دارد. کلمه‌ی «اللحد» از آن گرفته شده که به شکاف در گوشه‌ی قبر می‌گویند که از وسط قبر منحرف شده است. «ملحد» در دین از این ماده مشتق شده که به کسی می‌گویند که از حق به سوی باطل گرایش پیدا کرده و منحرف شده است.

پس از روشن شدن معنای الحاد در اسماء خدا، باید دانست که الحاد در اسماء خدا چند نوع است:

اول- اینکه بت‌ها با اسماء خدا نامگذاری شوند. مانند «لات» و «عزی» که مشرکان از اسم‌های «إله» و «عزیز» گرفتند و بر بت‌ها نهادند. یا مانند اینکه مشرکان به بت، اله می‌گفتند. این امر، حقیقتاً الحاد در اسماء خدا بود؛ چون بت‌پرستان اسماء خدا را بر بت‌ها و خدایان باطل‌شان می‌نهادند و از اسماء خدا به سوی بت‌ها منحرف می‌شدند.

دوم- نامگذاری خدا به چیزی که در شأن خدا نیست. مانند نصاری که او را «أب» (پدر) می‌نامیدند و مانند فلاسفه که خدا را «موجب بذاته» یا «علت فاعلی» و مانند آن می‌نامند.

سوم- متصف نمودن خدا به چیزی که خدا از آن بسیار والاتر است و از نقص و عیب، منزه و پاک است؛ مانند گفته‌ی پلیدترین یهودی که می‌گفت: خدا فقیر و نیازمند است. یا مانند این گفته‌شان که: خدا پس از آنکه مخلوقات را آفرید، استراحت کرد. یا می‌گفتند: دست خدا بسته است.

چهارم- تعطیل اسماء خدا و انکار معانی و حقایق آنها. مانند گفته‌ی جهمیه و پیروانشان که معتقدند اسماء خدا، الفاظ مجردی هستند که در بردارنده‌ی صفات و معانی نیستند. اینان اسم «السمیع»، «البصیر»، «الحی»، «الرحیم» و «المتكلم» را برای خدا به کار می‌برند و می‌گویند: خدا حیات، شنوایی، بینایی و کلام و اراده ندارد. این تفکر، عظیم‌ترین الحاد در اسماء خدا از نظر عقل، شرع، لغت و فطرت می‌باشد. این الحاد در مقابل الحاد مشرکان قرار دارد؛ چون آنان اسماء و صفات الله را به خدایان‌شان می‌دادند ولی اینان صفات کمال الله را از خدا سلب کرده و انکارشان نموده‌اند و بی مفهوم گردانیده‌اند. هردوشان، در اسماء خدا الحاد نموده‌اند.

گذشته از این، جهمیه و پیروان‌شان در این الحاد، رویکردهای متفاوتی دارند؛ عده‌ای از آنان راه افراط و تندروی را پیش گرفته، گروهی میانه‌رو بوده و عده‌ای کمتر دچار الحاد شده‌اند. فرقی ندارد هرکس چیزی از اسماء و صفات خدا که الله خودش را به آنها متصف نموده و یا پیامبرج، الله را به آنها متصف نموده، انکار نماید، در اسماء و صفات خدا الحاد نموده است؛ حالا این الحاد کم باشد یا زیاد.

پنجم- تشبیه صفات خدا به صفات مخلوق. خدا از آنچه تشیبه‌کنندگان می‌گویند، بسیار والا و منزه است. این نوع الحاد در مقابل و عکس الحاد تعطیل کنندگان صفات خدا قرار دارد؛ چون آنان صفات کمال خدا را نفی و انکار نموده‌اند ولی اینان صفات خدا را به صفات مخلوق تشبیه کرده‌اند. هر دو دچار الحاد در اسماء و صفات خدا شده‌اند هر چند طریقه و رویکردشان متفاوت است.

الله تعالی، پیروان پیامبرش و وارثان آن حضرتجکه در مسیر سنت و روش پیامبرجقرار دارند، را‌ از همه‌ی این الحاد‌ها مبرا داشته است. آنان خدا را تنها به صفاتی موصوف کرده‌اند که خودش را به آنها موصوف کرده است و صفات خدا را انکار نکرده و آن را به صفات مخلوق تشبیه نکرده‌اند و صفات خدا را چه از نظر لفظ و چه از نظر معنا، از آنچه که در قرآن و سنت صحیح آمده، منحرف نکرده‌اند بلکه اسماء و صفات را برای الله اثبات نموده و مشابهت و همانندی با مخلوقات را از خدا نفی کرده‌اند.

پس اثبات اسماء و صفات برای خدا، دور از تشبیه است و منزه‌کردن خدا از صفات مخلوقات و آنچه که در شأن الله نیست، خالی از تعطیل است. نه مانند کسانی‌اند که الله را به مخلوقات تشبیه می‌کنند تا جایی که انگار بتی را می‌پرستند و نه مانند کسانی هستند که صفات خدا را تعطیل کرده و آنها را بی‌معنا و بی مفهوم گردانده‌اند تا جایی که انگار چیزی معدوم را می‌پرستند.

اهل سنت در میان تمامی مذاهب و فرقه‌ها، میانه‌روترند همان طور که اهل اسلام در میان تمامی ادیان و ملت‌ها میانه رو هستند. چراغ های معارف و دانش‌شان از ﴿شَجَرَةٖ مُّبَٰرَكَةٖ زَيۡتُونَةٖ لَّا شَرۡقِيَّةٖ وَلَا غَرۡبِيَّةٖ يَكَادُ زَيۡتُهَا يُضِيٓءُ وَلَوۡ لَمۡ تَمۡسَسۡهُ نَارٞۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٖۚ يَهۡدِي ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن يَشَآءُ[النور: ۳۵]: «درخت پربرکت زیتونی که نه شرقی و نه غربی است (بلکه تک درختی است در سرزمین باز و بلندی که از هر سو آفتاب بدان می‌تابد. به گونه‌ای روغنش پالوده و خالص است) انگار روغن آن بدون تماس با آتش دارد شعله‌ور می‌شود. نوری است بر فراز نوری! خدا هر که را بخواهد به نور خود رهنمود می‌کند». برافروخته می‌شوند.» [۲۲۰۴]

فرموده‌ی: ﴿سَيُجۡزَوۡنَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَوعید و تهدید است.

[مؤلف می‌گوید: (ذكر ابن ابي حاتم عن ابن عباس: ﴿يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِ«یشركون»، وعنه: «سموا اللات من الإله، والعزی من العزیز». وعن الأعمش: «یدخلون فیها ما لیس منها»)] [۲۲۰۵]

(ابن ابی حاتم از ابن عباس درباره‌ی آیه‌ی: ﴿يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦروایت کرده که می‌گوید: «یعنی در اسماء خدا شرک می‌ورزند». از ابن عباس روایت شده که گفته است: «مشرکان، «لات» را از «إله» و «عزی» را از «عزیز» می‌گرفتند و بر بت‌ها می‌نهادند». از اعمش نقل است که در تفسیر آیه‌ی مذکور می‌گوید: «مشرکان در اسماء خدا، چیزهایی وارد می‌کنند که جزء اسماء خدا نیست»).

عبات: ﴿يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦ«یشرکون») [۲۲۰۶]یعنی مشرکان، غیر خدا را در اسماء و صفات خدا شریک می‌کردند، مانند اینکه بت را «إله» می‌نامیدند. احتمال دارد که منظور، شرک در عبادت باشد؛ چون اسماء خدای متعال بر توحید دلالت دارند. پس شریک کردن غیر خدا در اسماء و صفات خدا، الحاد در اسماء خداست به ویژه وقتی به اسماء خدا اقرار کنند؛ همان طور که مشرکان به وجود الله اعتراف می‌کردند و با این وجود غیر خدا را می‌پرستیدند؛ چون همین اسم «الله» به تنهایی عظیم‌ترین دلیل بر توحید خدا می‌باشد. پس هرکس غیر الله را بپرستد، در این اسم الحاد نموده است. بقیه‌ی اسماء و صفات خدا به همین صورت است.

باید دانست که ابن ابی حاتم این اثر را از ابن عباس روایت نکرده، بلکه از قتاده روایتش کرده است. [۲۲۰۷]

عبارت: (وعنه: «سموا اللات من الإله والعزی من العزیز»)، عطف بر ماقبلش می‌شود. یعنی ابن ابی حاتم این اثر را از ابن عباس روایت کرده است. [۲۲۰۸]

همچنین اثر دوم از اعمش، بر ماقبلش عطف می‌شود؛ یعنی ابن ابی حاتم این گفته را از اعمش روایت کرده است. [۲۲۰۹]

نام اعمش، سلیمان بن مهران، ابومحمد است. او اهل کوفه بود. اعمش فقیه، ثقه، حافظ و اهل ورع بود که در آغاز سال ۶۱ هجری متولد و به سال ۱۴۷ هجری درگذشت. [۲۲۱۰]

عبارت: (یدخلون فیها ما لیس منها) یعنی مانند نصارا که خدا را «أب» (پدر) می‌نامیدند. و مانند اسماء دیگری که ملحدان جزء اسماء خدا می‌دانستند ولی در حقیقت جزء اسماء خدا نیست.

[۲۱۷۸] بخاری در صحیح خود (شماره‌ی ۲۵۸۵- البغا) و مسلم در صحیحش به شماره‌ی ۲۶۷۷ این حدیث را از ابوهریرهسروایت کرده‌اند. [۲۱۷۹] ترمذی در سننش به شماره‌ی ۳۵۰۷ این حدیث را روایت کرده و می‌گوید: «حدیثی غریب است». همچنین ابن حبان در صحیحش شماره ی ۸۰۸، حاکم در «المستدرک علی الصحیحین» ۱/۱۶، بیهقی در «السنن الکبری» ۱۰/۲۷، بغوی در «شرح السنة» ۵/۳۲- ۳۳ و دیگران این حدیث را روایت کرده‌اند. اسناد این حدیث، ظاهراً صحیح است. فقط این حدیث معلول است؛ چون ذکر این اسماء در آن گنجانده شده است. ابن ابی حزم در کتاب «المحلی» ۸/۳۱ می‌گوید: «احادیث وارده درباره‌ی برشمردن نود و نه اسم خدا، مضطرب و آشفته‌اند و اصلاً هیچ یک از این احادیث، صحیح نیستند». شیخ الاسلام ابن تیمیه در‌ کتاب: «مجموع الفتاوی» ۲۲/۴۸۲ می‌گوید: «در تعیین اسماء خدا حدیث صحیحی از پیامبرجوارد نشده است. مشهورترین حدیث در این زمینه، حدیث ترمذی است که ولید بن مسلم از شعیب بن ابی حمزه روایتش کرده است. حافظان اهل حدیث می‌گویند: ذکر اسماء خدا که در این حدیث آمده، ولید بن مسلم از اساتید اهل حدیث‌اش جمع آوری کرده و در این حدیث گنجانده است. در این زمینه حدیث دیگری روایت شده که ضعیف‌تر از این حدیث است و ابن ماجه روایتش نموده است. راجع به تعداد اسماء خدا غیر از این دو حدیث، حدیث دیگری روایت شده است». حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «الأمالی المطلقة» ص ۲۴۰ می‌گوید: «علت موجود در دو حدیث مذکور که درباره‌ی برشمردن اسماء و صفات خدا وارد شده‌اند، تنها صرف تفرد (روایت شدن حدیث از یک راوی) نیست بلکه احتمال دارد سیاق حدیث از جانب برخی راویان، در حدیث گنجانده شده باشد. آنچه که این مطلب را تأیید می‌کند، این است که روایت دیگری که در سیاق اسماء بیان می‌شود با این حدیث مخالفت دارد». نگا: مجموع الفتاوی ۶/۳۷۹- ۳۸۰، تفسیر ابن کثیر ۲/۲۶۹ و فتح الباری ۱۱- ۲۱۵. [۲۱۸۰] سنن ترمذی ۵/۵۳۱. [۲۱۸۱] حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «التلخیص الحبیر» ۴/۱۷۲ و سیوطی در «الدر المنثور» ۳/۶۱۳ این روایت را به ابن منذر و ابن خزیمه نسبت داده اند. [۲۱۸۲] ابن ماجه در سننش شماره‌ی ۳۸۶۱، ابونعیم در جزء «إن لله تسعة وتسعین اسماً» شماره‌ی ۹۱ و دیگران این حدیث را روایت کرده‌اند. در اسناد آن، عبدالملک صنعانی وجود دارد که ضعیف است. روایت شامی‌ها از زهیر، ضعیف است و این حدیث از جمله‌ی آنهاست. [۲۱۸۳] در نسخه های «ط»، «الف» و «ض» اسم «القدیم» آمده است. [۲۱۸۴] حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تقریب التهذیب» ص ۳۶۵ می‌گوید: «عبدالملک بن محمد حمیری برسمی، اهل صنعاء دمشق، لین الحدیث است. یعنی حدیث او برای اعتبار نوشته می‌شود و به تنهایی قابل اطمینان نیست». [۲۱۸۵] حافظ ابن حجر عسقلانی در «تقریب التهذیب» ص ۲۱۷ می‌گوید: «زهیر بن محمد تمیمی، ابومنذر خراسانی، ساکن شام و سپس حجاز بود. روایت اهل شام از او، غیر مستقیم است و به همین دلیل، ضعیف دانسته شده است. بخاری درباره‌ی احمد می‌گوید: گویی زهیر، کسی که شامی‌ها از او حدیث روایت می‌کنند، کسی دیگر است. ابوحاتم می‌گوید: زهیر در شام احادیثی که حفظ داشت، روایت کرد و زیاد اشتباه می‌کرد.» [۲۱۸۶] الأذکار، ص ۸۲. [۲۱۸۷] حاکم در «المستدرک علی الصحیحین»، ۱/۱۶ این مطلب را آورده است. [۲۱۸۸] نگا: تفسیر ابن کثیر، ۲/۲۶۹. [۲۱۸۹] الأسماء و الصفات، ۱/۳۳. [۲۱۹۰] البدر المنیر. [۲۱۹۱] طبرانی در «الدعاء»، شماره‌ی ۱۱۲؛ عقیلی در «الضعفاء» ۳/۱۵؛ حاکم در «المستدرک علی الصحیحین»، ۱/۱۶؛ بیهقی در «الاعتقاد»، ص ۵۱ و دیگران این حدیث را روایت کرده‌اند. در اسناد آن، عبدالعزیز بن حصین وجود دارد که ضعیف است. [۲۱۹۲] در نسخه‌ی «ب»، اسم «المولی» آمده است. [۲۱۹۳] ابونعیم در جزء «إن الله تسعة وتسعین اسماً»، به شماره‌ی ۹۱ این روایت را آورده و اسنادش صحیح است. [۲۱۹۴] المحلی، ۸/۳۱. [۲۱۹۵] ابوبکر بن عربی در «أحکام القرآن»، ۲/۳۳۸ این گفته را از ابن حزم نقل کرده است. [۲۱۹۶] الأسنی فی شرح أسماء الله الحسنی. [۲۱۹۷] در نسخه‌ی «ط»، اسم «الخفی» آمده است. [۲۱۹۸] فتح الباری، ۱۱/۲۱۹. [۲۱۹۹] مسلم در صحیحش به شماره‌ی ۲۲۴۶ این حدیث را از ابوهریرهسروایت کرده است. [۲۲۰۰]قسمتی از حدیثی است که امام احمد در «المسند»، ۱/۳۹۱؛ ابن ابی شیبه در مصنف خود، شماره‌ی ۲۹۳۱۸؛ ابویعلی در مسندش، شماره‌ی ۵۲۹۷؛ بزار در مسندش، شماره‌های ۱۹۹۴؛ ابن حبان در صحیحش، شماره‌ی ۹۷۲؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، شماره‌ی ۱۰۳۵۲؛ حاکم در «المستدرک علی الصحیحین»، ۱/۵۰۹ و دیگران از ابن مسعودسروایتش کرده‌اند. این حدیث، حدیثی صحیح است. [۲۲۰۱] بخاری در صحیح خود، شماره‌ی ۷۴۱۰ و مسلم در صحیحش، به شماره‌ی ۱۹۳ از انسسروایتش کرده‌اند. این حدیث، متواتر است. نگا: «نظم المتناثر»،ص ۲۳۳. [۲۲۰۲] قسمتی از حدیثی است که مسلم در صحیحش، به شماره ی ۴۸۶ از عایشهلروایت نموده است. [۲۲۰۳] بخاری در صحیحش، (شماره‌ی ۲۵۸۵- البغا) و مسلم در صحیحش، به شماره‌ی ۲۶۷۷ از ابوهریرهسروایت کرده‌اند. [۲۲۰۴] بدائع الفوائد، ۱/۲۹۷- ۲۹۹، عالم الفوائد. [۲۲۰۵] عبارت داخل کروشه، از نسخه های خطی افتاده و من به متن افزوده‌ام، چون سیاق متن اقتضای آن را دارد. [۲۲۰۶] شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب/این گفته را به این عباس نسبت داده، ولی من آن را جایی نیافتم. ابن جریر در تفسیرش، ۹/۱۳۴ و ابن ابی حاتم در تفسیرش، ۵/۱۶۲۳ از علی بن ابی طلحه از ابن عباسلدرباره ی فرموده‌ی: ﴿يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦروایت کرده‌اند که می‌گوید: یعنی مشرکان اسماء و صفات خدا را تکذیب می‌کنند. [۲۲۰۷] عبدالرزاق در تفسیرش، ۲/۲۴۴؛ ابن جریر در تفسیرش، ۹/۱۳۴ و ابن ابی حاتم در تفسیرش، ۵/۱۶۲۳ این اثر را از قتاده روایت کرده‌اند و اسنادش صحیح است. [۲۲۰۸] ابن جریر در تفسیرش، ۹/۱۳۳ و ابن ابی حاتم در تفسیرش، ۵/۱۶۲۳ این اثر را با سندی متصل به عوفی‌ها از ابن عباس روایت کرده‌اند که گفته است: «إلحاد ملحدین این است که لات و عزی را در میان اسماء خدا به فریاد می‌خواندند». اسناد این روایت، خیلی ضعیف است. ابن جریر در تفسیرش، ۹/۱۳۳ با سندی صحیح از مجاهد درباره‌ی آیه‌ی: ﴿وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِروایت کرده که می‌گوید: «مشرکان، «عزی» را از «عزیز» و «لات» را از «الله» مشتق کرده‌اند.» [۲۲۰۹] ابن ابی حاتم در تفسیرش، ۵/۱۶۲۳ این گفته را روایت کرده است. در اسنادش مبشر بن عبید قریشی وجود دارد که متروک است و امام احمد او را به وضع و جعل حدیث متهم کرده است. [۲۲۱۰] به شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ۶/۲۲۶ و تهذیب الکمال، ۱۲/۷۶ نگاه کنید.