توضیح و شرح باب:
ما جاء فی ذمة الله وذمة نبیه [۲۴۳۹](آنچه [۲۴۴۰]که دربارهی پیمان خدا و پیمان پیامبرجوارد شده است)
راجع به آیهی: ﴿وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ إِذَا عَٰهَدتُّمۡ وَلَا تَنقُضُواْ ٱلۡأَيۡمَٰنَ بَعۡدَ تَوۡكِيدِهَا وَقَدۡ جَعَلۡتُمُ ٱللَّهَ عَلَيۡكُمۡ كَفِيلًا﴾[النحل: ۹۱]. که مؤلف آورده، عماد بن کثیر میگوید: «از جمله اموری که خدا به آن امر میکند، وفای به عهد و محافظت بر پیمان های مؤکد و محکم میباشد. از این رو میفرماید: ﴿وَلَا تَنقُضُواْ ٱلۡأَيۡمَٰنَ بَعۡدَ تَوۡكِيدِهَا﴾«و سوگندها را پس از تأکید (آنها با قَسمِ به نام و ذات خدا) نشکنید».
میان این آیه و آیهی: ﴿وَلَا تَجۡعَلُواْ ٱللَّهَ عُرۡضَةٗ لِّأَيۡمَٰنِكُمۡ﴾[البقرة: ۲۲۴]. «خدا را وسیلهی سوگندهای خویش قرار مدهید».و میان آیهی: ﴿ذَٰلِكَ كَفَّٰرَةُ أَيۡمَٰنِكُمۡ إِذَا حَلَفۡتُمۡۚ وَٱحۡفَظُوٓاْ أَيۡمَٰنَكُمۡ﴾[المائدة: ۸۹]. «این کفاره سوگندهای شماست به هنگامی که سوگند یاد میکنید (و مخالفت مینمایید) . و سوگندهای خود را حفظ کنید (و نشکنید! ).». و میان حدیث پیامبرجدر صحیحین که میفرماید: «إنی والله إن شاء الله لا أحلف على یمین فأری غیرها خیراً منها إلا أتیت الذی هو خیر، وتحلَّلتها»: «به خدا قسم اگر خدا بخواهد، سوگندی یاد نمیکنم و غیر آن را بهتر از آن سوگند ببینم، مگر اینکه به سراغ چیزی میآیم که بهتر است». در روایتی دیگر آمده است: «وكفَّرت عن یمینی» [۲۴۴۱]: «و کفارهی سوگندم را میدهم».
میان همهی اینها و میان آیهی مذکور: ﴿وَلَا تَنقُضُواْ ٱلۡأَيۡمَٰنَ بَعۡدَ تَوۡكِيدِهَا﴾تعارضی وجود ندارد، چون منظور از ایمان در اینجا، عهدها و پیمانهای محکم میباشد نه سوگندی که تشویق میکند یا از چیزی منع میکند.
از این رو مجاهد دربارهی آیهی مذکور میگوید: «منظور پیمان است. یعنی پیمان جاهلیت» [۲۴۴۲]. آنچه این رأی را تأیید مینماید، حدیثی است که امام احمد از جبیر بن مطعم روایت کرده که میگوید: رسول اللهجفرمود: «لا حلف فی الإسلام، وأیّما حلف كان فی الجاهلیة لم یزده الإسلام إلا شدة»: «هیچ پیمانی در اسلام نیست و هر پیمانی که در جاهلیت بوده، اسلام فقط آن را تشدید نموده است». مسلم نیز این حدیث را روایت کرده است. [۲۴۴۳]معنای حدیث این است: اسلام به پیمانی که اهل جاهلیت میبستند، نیاز ندارد؛ چون تمسک و پایبندی به اسلام و حمایت از اسلام، انسان را از پیمانی که در میان اهل جاهلیت بود، بینیاز میگرداند.
آیهی: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا تَفۡعَلُونَ﴾[النحل: ۹۱]. «تهدید و وعید کسانی است که پیمان را پس از مؤکد ساختن، نقض میکنند. [۲۴۴۴]و [۲۴۴۵]».
مؤلف میگوید: (وعن بریدة قال: «كان رسول اللهجإذا أمَّر أمیراً على جیش أو سریة، أوصاه بتقوی الله، من معه من المسلمین خیراً»، فقال: «اغزوا باسم الله فی سبیل الله، قاتلوا من كفر بالله، اغزوا ولا تغُلّوا ولا تغدروا ولا تمثُلوا ولا تقتلوا ولیداً، وإذا لقیت عدوك من المشركین؛ فادعهم إلی ثلاث خصال أو خلال، فأیتهن ما أجابوك، فاقبل منهم، وكف عنهم، ثم ادعهم إلی الإسلام، فإن أجابوك، فاقبل منهم، ثم ادعهم إلی التحول من دارهم إلی دار المهاجرین، وأخبرهم أنهم إن فعلوا ذلك، فلهم ما للمهاجرین، وعیلهم ما على المهاجرین.
فإن أبوا أن یتحولوا منها، فأخبرهم أنهم یكونون كأعراب المسلمین، یجری علیهم حكمه لله تعالی، ولا یكون لهم فی الغنیمة والفیء شیء، إلا أن یجاهدوا مع المسلمین، فإن هم أبوا، فسلهم الجزیة، فإن هم أجابوك؛ فاقبل منهم وكفَّ عنهم، فإن هم أبوا، فاستعن بالله وقاتلهم.
وإذا حاصرت أهل حصن، فأرادوك أن تجعل لهم ذمة الله وذمة نبیه، فلا تجعل لهم ذمة الله وذمة نبیه، ولكن اجعل لهم ذمتك وذمة أصحابك، فإنكم إن تخفروا ذممكم وذمة أصحابكم أهون من أن تخفروا ذمةالله وذمة نبیه، وإذا حاصرت أهل حصن، فأرادوك أن تنزلهم على حكم الله، فلا تنزلهم، ولكن أنزلهم على حكمك، فإنك لا تدری أتصیب فیهم حكم الله أم لا». رواه مسلم [۲۴۴۶].
(از بریده روایت شده که میگوید: «رسول اللهجهر وقت کسی را فرماندهی لشکر یا سریه میکرد؛ او را به تقوای خدا، مدارا کردن و نرمخویی با مسلمانانِ همراهش و نیکیکردن به آنان، سفارش میکرد، آنگاه میفرمود: «با نام خدا در راه خدا بجنگید. با کسانی که به خدا کفر ورزیدهاند، پیکار کنید. بجنگید و بدون اجازه و پیش از تقسیم غنایم، از غنیمت، چیزی برندارید و پیمانشکنی نکنید و کافران را مثله نکنید و کودکان را نکُشید. هرگاه با مشرکان برخورد کردی، آنان را به سه چیز دعوت کن، هر کدام از این سه چیز را از تو پذیرفتند، از آنان بپذیر و دست از سرشان بردار. اول آنان را به اسلام دعوت کن، اگر دعوتت را پذیرفتند، از آنان قبول کن، سپس آنان را دعوت کن که از سرزمین خود به سرزمین مهاجرین، نقل مکان کنند و به آنان بگو که اگر این کار را بکنند، حقوق و سهام غنایم که برای مهاجران مطرح است، برای آنان نیز مطرح است.
اگر از نقل مکان کردن از سرزمینشان امتناع کردند، به آنان بگو که همچون عربهای بادیه نشین مسلمانان میباشند و حکم خدا بر آنان جاری میشود و در غنیمت و فیء سهمی ندارند، مگر اینکه همراه مسلمانان جهاد کنند. اگر از این کار هم امتناع نمودند، از آنان جزیه بخواه. اگر به حرفت گوش کردند، از آنان بپذیر و دست از سرشان بردار. اما اگر از دادن جزیه امتناع کردند، با استعانت از خدا و توکل به او، با آنان پیکار کن.
هرگاه اهل قلعه ای را محاصره کردی و از تو خواستند که پیمان خدا و پیامبرجرا برای آنان قرار دهی، این کار را مکن، ولی پیمان خودت و پیمان یارانت را برای آنان قرار بده؛ چون شما اگر پیمانتان و پیمان یارانتان را بشکنید، آسانتر است تا اینکه پیمان خدا و پیمان پیامبرجرا بشکنید. و هرگاه اهل قلعهای را محاصره کردی و از تو خواستند که حکم خدا را بر آنان اجرا کنی، این کار را مکن و فقط حکم خودت را بر آنان اجرا کن، چون تو نمیدانی آیا دربارهی آنان، مطابق حکم خدا عمل کرده ای یا خیر»). [روایت مسلم].
بریده، همان ابن حُصیب اسلمی است. این حدیث را پسرش، سلیمان از او روایت نموده است. صاحب کتاب «المفهم» این را گفته است. [۲۴۴۷]
در عبارت: (كان رسول الله جإذا أمَّر أمیراً على جیش أو سریة، أوصاه بتقوی الله تعالی) تعیین فرماندهان و سفارش آنان به تقوای خدا و نیکیکردن و خوب رفتار نمودن با همراهانِ مسلمانش، از جمله فهم و دانش دینی است.
حربی میگوید: «سریه، لشکری است که به چهار صد نفر یا چیزی در این حدود میرسد. «جیش»، بیشتر از این تعداد است. «تقوی الله» یعنی به وسیلهی طاعت و فرمانبرداری خدا، پرهیز کردن از عقوبت و مجازات او».
میگویم: تقوای خدا به وسیلهی انجام دادن اوامر خدا و دست کشیدن از نواهی خدا تحقق مییابد.
عبارت: (ومن معه من المسلمین خیراً) یعنی پیامبرجآن فرمانده را در حق همراهانش، به خیر سفارش میکرد. یعنی با آنان مدارا کند، رفتارش با آنان نیک باشد، با آنان متواضع و فروتن باشد و بر آنان سخت نگیرد و درشتخو نباشد.
فرمودهی: (اغزوا باسم الله) یعنی جنگ را با استعانت از خدا و خالصانه برای او، شروع کنید [۲۴۴۸].
میگویم: «باء» در «بسم الله» در اینجا، برای استعانت از خدا و طلب کمک از خدا و توکل به خدا میباشد.
فرمودهی: (قاتلوا من كفر بالله) این عموم، تمامی اهل کفر اعم از محاربین و غیر آنان را شامل میشود. کسانی که با مسلمانان عهد و پیمان دارند و راهبان، زنان و کودکان، استثناء شدهاند و مشمول این حکم نیستند. به صورت متصل از پیامبرج نقل میکنند که میفرماید: «ولا تقتلوا ولیداً»: «هیچ کودکی را به قتل نرسانید». پیامبرجاز کشتن راهبان و زنان به این خاطر نهی کرده، چون آنان غالباً نمیجنگند اما در صورتی که از جانب آنان جنگی صورت بگیرد، به قتل میرسند.
میگویم: اسیران و کودکان نیز به همین صورتند.
پیامبرجدر ادامه میفرماید: (ولا تغلّوا ولا تغدروا ولا تمثلوا)،«غلول»، یعنی برداشتن از غنیمت پیش از تقسیم آن. «غدر» یعنی شکستن پیمان. تمثیل در اینجا به معنای زشت کردن چهرهی مقتول میباشد، مانند بریدن دو گوشاش و بازی کردن با آن. در تحریم برداشتن از غنیمت پیش از تقسیم آن و در تحریم پیمان شکنی و در کراهیت مثله کردن میان دانشمندان دینی، اختلاف نظری وجود ندارد.
در فرمودهی: (وإذا لقیت عدوك من المشرکین، فادعهم إلی ثلاث خلال أو خصال)،لفظ «أو» برای شک و تردید است. این شک از جانب برخی راویان حدیث است و «خلال» و «خصال» یک معنا دارند.
راجع به عبارت: (فأیتهن ما أجابوك، فاقبل منهم وكفَّ عنهم) قرطبی میگوید: [۲۴۴۹]لفظ «أیتهن» را بر اساس نظر علمای معتبر و قابل اطمینان، منصوب کردیم با توجه به اینکه معمول فعل «أجابوك» است نه بر این اساس که حرف جر ساقط شده است. «ما» در اینجا مای زائده است. تقدیر کلام چنین است: «إلی أیتهن أجابوك فاقبل منهم»: «به هر کدام از آن سه چیز، دعوتت را اجابت کردند، از آنان بپذیر».
میگویم: راجع به عامل نصب «أیّتهن» دو قول وجود دارد که شارح [۲۴۵۰]هر دو قول را ذکر کرده است:
اول- منصوب به اشتغال.
دوم- منصوب به نزع خافض.
در عبارت: (ثم ادعهم إلی الإسلام)، این روایت در تمامی نسخههای کتاب مسلم به صورت «ثم ادعهم . . .» با آوردن لفظ «ثم» آمده است و درست آن است که لفظ «ثم» حذف شود؛ همان طور که در غیر کتاب مسلم همچون مصنف ابوداود و کتاب «الأموال» اثر ابوعبید چنین آمده است؛ [۲۴۵۱]چون در اینجا تفسیر آن سه چیز شروع میشود [۲۴۵۲].
در فرمودهی: (ثم ادعهم إلی التحول إلی دار المهاجرین)، منظور از «دار المهاجرین» مدینهی منوره است. این واقعه زمانی بود که هرکس به دین اسلام میگروید، بر او واجب بود که به مدینه هجرت کند. [۲۴۵۳]این نشان میدهد که هرکس به دین اسلام ایمان آورد اعم از مردم مکه و غیر آنان، هجرت بر آنان واجب است.
فرمودهی: (فإن أبوا أن یتحولوا منها) [۲۴۵۴]منظور این است که: هرکس اسلام آورد و هجرت نکند و جهاد نکند، چیزی از خمس و فیء به او تعلق نمیگیرد.
شافعی راجع به عربهای بادیهنشین به این حدیث عمل نموده و به نظرش آنان، سهمی از فیء ندارند. فقط صدقهای که از ثروتمندانشان گرفته میشود و به نیازمندانشان داده میشود، برای آنان مطرح است. همان طور که مجاهدان و سربازان اسلام در صدقه حقی ندارند و هر مالی به مصرف اهلش میرسد. مالک و ابوحنیفه هر دو مال (فیء و صدقه) را یکسان دانسته و دادن آن دو مال به افراد ضعیف و ناتوان و نیازمند جایز دانستهاند [۲۴۵۵].
فرمودهی: (فإن هم أبوا فسلهم الجزیة) حجت و دلیل مالک و اصحاب مالک و اوزاعی در گرفتن جزیه از هر کافری (خواه عرب باشد و خواه غیر عرب، اهل کتاب باشد یا غیر اهل کتاب)، میباشد [۲۴۵۶].
ابوحنیفه معتقد است که جزیه از همهی کافران بجز مشرکان عرب و مجوسیان عرب، گرفته میشود.
شافعی میگوید: جزیه فقط از اهل کتاب (خواه عرب باشد یا غیر عرب) گرفته میشود. این قول، رأی امام احمد در ظاهر مذهبش میباشد. بنا به ظاهر مذهب امام احمد، جزیه از مجوس هم گرفته میشود.
میگویم: چون پیامبرجاز مجوسیان جزیه گرفت و فرمود: «سنوا بهم سنة أهل الكتاب» [۲۴۵۷]: «همچون اهل کتاب با آنان رفتار کنید».
دربارهی مقدار مشخص شده در جزیه، میان دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد. مالک میگوید: مقدار جزیه ۴ دینار برای کسانی که طلا دارند و ۴۰ درهم برای کسانی که نقره دارند، میباشد. راجع به اینکه آیا برای اشخاص ناتوان از این مقدار کم میشود یا خیر، دو قول وجود دارد:
شافعی میگوید: مقدار جزیه، یک دینار برای ثروتمند و نیازمند میباشد. ابوحنیفه و دانشمندان اهل کوفه معتقدند که مقدار جزیه ۴۸ درهم برای ثروتمند ۲۴ درهم برای اشخاص متوسط (نه ثروتمند و نه فقیر) و ۱۲ درهم برای اشخاص نیازمند میباشد. قول احمد بن حنبل/نیز همین است [۲۴۵۸].
یحیی بن یوسف صَرصری [۲۴۵۹]حنبلی مذهب/میگوید:
وقاتل یهوداً والنصاری وعصبة ال
مجوس فإن هم سلّموا الجزیة اصدُد
«با یهودیان و مسیحیان و جماعت مجوسیان پیکار کن. اگر جزیه دادند، [ از افراد ناتوان و نیازمند] کمی صرفنظر کن».
علی الأدوَن اثنی عشر درهماً افرضن
وأربعة من بعد عشرین زد
«از اشخاص ناتوان و نیازمند [صرف نظر کن و] دوازده درهم از آنان بگیرد و [ و از اشخاص متوسط] ۲۴ درهم بگیر».
لأوسطهم حالاً و من كان موسراً
ثمانیة مع أربعین لتنقد
«از اشخاص متوسط (نه ثروتمند و نه فقیر) [۲۴ درهم] بگیر. از ثروتمندان، ۴۸ درهم بگیر».
وتسقط عن صبیانهم ونسائهم
وشیخ لهم فان وأعمی ومُقعَدِ
«از کودکان، زنان، سالخوردگان، نابینایان و اشخاص زمین گیر، جزیه گرفته نمیشود».
وذی الفقر و المجنون أو عبد مُسلم
ومن وجبت منهم علیه فیهتدی
«همچنین از بینوایان و دیوانگان و بردهی یک نفر مسلمان، جزیه گرفته نمیشود».
از نظر مالک و همهی علما، فقط از مردان آزاده، بالغ و عاقل، جزیه گرفته میشود و از غیر آنان، جزیه گرفته نمیشود.
جزیه فقط از کسانی گرفته میشود که در سرزمین اسلامی و تحت سیطرهی مسلمانان زندگی میکنند. اما از کسانی که در سرزمین دیگر زندگی میکنند و انتقال آنان به سرزمینهای مسلمانان یا جنگ با آنان واجب است، جزیه گرفته نمیشود.
فرمودهی: (وإذا حاصرت أهل حصن . . .) [۲۴۶۰]حجت و دلیل فقهاء و اصولدانانی است که میگویند در مسائل اجتهادی فقط یک رأی درست وجود دارد و مصیب (کسی که به رأی درست میرسد) یکی است. این رأی، مذهب مالک و غیر مالک است.
وجه استدلال به حدیث فوق چنین است که پیامبرجدر این حدیث تصریح نموده که الله تعالی در مسایل اجتهادی [۲۴۶۱]، حکمی معین و مشخص دارد، هرکس به آن حکم رسید و حکمش موافق آن بود، مصیب و هرکس به آن نرسید و حکمش موافق آن نبود، مخطیء است.
در عبارت: (وإذا حاصرت أهل حصن، فأرادوك أن تجعل لهم ذمة الله . . .)، ذمه، به معنای عهد است. «تخفر» یعنی کم میشود. گفته میشود: «أخفرت الرجل» وقتی پیمان او را بشکنی. «خَفَرتَه» یعنی او را پناه دادی.
معنایش این است که پیامبرجترسیده که کسانی که حق وفای به عهد را نمیشناسند مانند برخی از عربهای بادیه نشین نادان، پیمان خدا را نقض کنند. انگار پیامبرجمیفرماید: اگر پیمان شکنی از جانب افراد نا اهل و تجاوزگر واقع شود، شکستن پیمان مخلوق، آسانتر از شکستن پیمان خالق است.
در عبارت: (وقول نافع: وقد سئل عن الدعوة قبل القتال) مؤلف اظهار داشته که در مذهب مالک، میان احادیث وارده دربارهی دعوت کافران به سوی اسلام، پیش از پیکار جمع کرده است. چون مالک میگوید: قبل از آنکه کافران به سوی اسلام دعوت شدند، با آنان پیکار نمیشود مگر اینکه قبلاً دعوت به آنان رسیده باشد که در این صورت، با آنان پیکار میشود.
این رأی مالک، صحیح است؛ چون فایدهی دعوت این است که دشمن بداند که مسلمانان به خاطر دنیا، تعلقات مادی، به خاطر تعصبات نژادی و قومی نمیجنگند، بلکه فقط به خاطر دین میجنگند. وقتی کافران این را دانستند، امکان دارد به سوی گردن نهادن به حق و پذیرفتن حق، گرایش پیدا کنند. اما اگر هدف و مقصود مسلمانان از جنگ را ندانند، ممکن است گمان کنند مسلمانان به خاطر حکومت، فرمانروایی، قدرت و رسیدن به تعلقات دنیا پیکار میکنند، از این رو به دشمنی، سرسختی و کینهتوزی آنان افزوده شود. والله اعلم.
[۲۴۳۹] در نسخهی «خ» و چاپ «فریان» و برخی از نسخه های کتاب «التوحید»، لفظ «رسوله» آمده است. در کتاب «إبطال التندید»- هم نسخهی خطی و هم نسخهی چاپی- و در بعضی از نسخه های کتاب «التوحید»، لفظ «نبیه» آمده که من در اینجا همین لفظ را آوردهام. [۲۴۴۰] صاحب کتاب «ابطال التندید»، در همین کتاب، ص ۲۴۶ میگوید: «یعنی دلیل وجوب وفای به عهد و به سر بردن عهد هرگاه با کسی که عهد بستی. ذمه به معنای عهد و پیمان میباشد». [۲۴۴۱] بخاری در صحیحش، شمارهی ۶۷۱۸ و مسلم در صحیحش، شمارهی ۱۶۴۹ از طریق حدیث ابوموسیساین حدیث را روایت کردهاند. [۲۴۴۲] ابن جریر در تفسیرش، ۱۴/ ۱۶۴ این گفته را نقل کرده است. [۲۴۴۳] مسلم در صحیحش، شمارهی ۲۵۳۰ و امام احمد در «المسند»، ۴/۸۳ این حدیث را روایت کردهاند. [۲۴۴۴] تفسیر ابن کثیر، ۲/۵۸۴- ۵۸۵. [۲۴۴۵] صاحب کتاب «إبطال التندید» در همین کتاب، ص۲۴۶ میگوید: «منظور مؤلف این است که: هر عهد و پیمانی که میان مردم هست، وفای به آن واجب است. یکی از معانی آیهی مذکور، همین است. این آیه بر وجوب وفای به عهد دلالت دارد. به همین خاطر در ادامه میفرماید: ﴿وَلَا تَنقُضُواْ ٱلۡأَيۡمَٰنَ بَعۡدَ تَوۡكِيدِهَا﴾«و سوگندها را پس از تأکید (آنها با قَسمِ به نام و ذات خدا) نشکنید». پیمان شکنی، نشان دهندهی عدم تعظیم خدای متعال است و این به توحید انسان، نقص وارد میکند». [۲۴۴۶] مسلم در صحیحش، به شمارهی ۱۷۳۱این حدیث را روایت نموده است. [۲۴۴۷] المفهم، ۳/۵۱۱- آنچه در «المفهم» آمده، روایت مسلم را صریح تر بیان میکند، چون مسلم /در صحیحش، شمارهی ۱۷۳۱ میگوید: «از سلیمان بن بریده از پدرش روایت است که گوید: رسول اللهج...».والله اعلم [۲۴۴۸] صاحب کتاب «إبطال التندید» در همین کتاب، ص۲۴۷ میگوید: «یعنی با اجابت فرمان خدا، جنگ را شروع کنید». شیخ حمد بن عتیق اظهار داشته که او این حدیث را از روی دستخط شیخ سلیمان در نسخه اش مربوط به کتاب «التوحید» نقل کرده و نیز اظهار داشته که او شرح این حدیث را از قرطبی و نووی نقل کرده است. [۲۴۴۹] قرطبی در المفهم ۳/۵۱۳ [۲۴۵۰] شارح، شیخ سلیمان بن عبدالله/میباشد. به نظر میرسد که او این گفته را از روی خط شیخ سلیمان در نسخهاش مربوط به کتاب «التوحید» نقل کرده است. دکتر ولید فریان اظهار داشته که شارح در اینجا، قرطبی صاحب کتاب «المفهم» میباشد. این گفته جای تأمل دارد؛ چون صاحب کتاب «المفهم» راجع به عامل نصب «أیتهن» فقط یک وجه را آورده و آن هم منصوب به نزع خافض است.والله اعلم [۲۴۵۱] سنن ابوداود، ۳/۳۷، شمارهی ۲۶۱۲ و الأموال، اثر ابوعبید، شمارهی ۶۰. [۲۴۵۲] در کتاب «المفهم» نیر لفظ «ثم» نیامده است. شیخ سلیمان- آن گونه که در کتاب «إبطال التندید» آمده – میگوید: «علت اینکه باید لفظ «ثم» در اینجا حذف شود این است که اگر لفظ «ثم» بیاید، این وهم را ایجاد میکند که کلام با غیر آن سه چیز شروع شده است. مازری میگوید: «ثم» در اینجا زائد نیست، بلکه برای شروع کلام، آمده است.» [۲۴۵۳] در کتاب «إبطال التندید»- به نقل از شیخ سلیمان- این عبارت اضافی آمده است: «أو علی أهل مکة خاصة من أسلم منهم قبل الفتح، وأما بعد الفتح فقالج: «لا هجرة بعد الفتح ولکن جهاد ونیة»: «یا خاصتاً بر کسانی از اهل مکه که قبل از فتح مکه اسلام آوردند، هجرت به مدینه واجب بود. اما راجع به بعد از فتح مکه، پیامبرجفرمودند: «بعد از فتح مکه، دیگر هجرت نیست، بلکه جهاد و نیت جهاد هست». [۲۴۵۴] شیخ سلیمان- آن گونه که در کتاب «إبطال التندید» آمده – میگوید: «فرمودهی: «وأخبرهم أنهم إن فعلوا ذلک فلهم ما للمهاجرین... » راجع به استحقاق فیء و غنیمت و مانند آن میباشد. وگرنه آنان همچون عربهای بادیه نشیناند که اسلام آوردهاند و هجرت و جهاد نکردهاند. پس احکام اسلام بر آنان جاری میشود و در غنیمت و فیء سهمی ندارند. آنان فقط در زکات- در صورتی که مستحق باشند- سهم دارند. شافعی/میگوید: «زکات، برای مستمندان و نیازمندان و مانند آنان است که در فیء حقی ندارند و فیء، برای سربازان اسلام و مجاهدان است». شافعی میافزاید: «از صدقات و زکات به کسانی که از فیء حق دارند، داده نمیشود و از فیء به کسانی که در صدقات و زکات، حق دارند، داده نمیشود» (نگا: الأم، اثر شافعی، ۴/۲۸۰، ۱۵۶ و ۱۵۴). مالک و ابوحنیفه معتقدند که فیء و صدقه یکساناند و دادن هر کدام از آن دو به مجاهدان و غیر مجاهدان جایز است.» [۲۴۵۵] در کتاب «فتح المجید» و «المفهم» آمده است: «مالک و ابوحنیفه دادن هر کدام از فیء و زکات به هر دو صنف را جایز دانستهاند. نگا: الأموال، اثر ابن زنجویه، ۱/۴۷۷.» [۲۴۵۶] در کتاب «إبطال التندید» آمده است: «ابن قیم این رأی را راجح دانسته است». [۲۴۵۷] مالک در «الموطأ»، ص۲۷۸؛ شافعی در مسندش، ص ۲۰۹؛ عبدالرزاق در مصنف خود، ۶/۶۸ و ۱۰/۳۲۵؛ ابن ابی شیبه در مصنفاش، ۲/۴۳۵ و ۶/۴۳۰؛ ابوعبید در «الأموال»، شماره ی ۷۸؛ ابویعلی در مسندش، شمارهی ۸۶۲؛ دارقطنی در «العلل»، ۴/۲۹۹؛ بیهقی در «السنن الکبری»، ۹/۱۸۹ و دیگران از طریق جعفر بن محمد بن علی از پدرش روایت کردهاند که: عمر بن خطاب بیرون رفت و از کنار جمعی از یاران پیامبرجکه عبدالرحمن بن عوف در میان شان بود، عبور کرد و گفت: نمیدانم با این کسانی که نه عرباند و نه اهل کتاب، چه کار کنم؟- منظورش : مجوسیان بود- عبدالرحمن گفت: گواهی میدهم که از رسول اللهجشنیدم که میفرمود: «سنوا بهم سنة أهل الکتاب»: «همچون اهل کتاب با آنان رفتار کنید». اسناد این روایت، منقطع است، چون محمد بن علی بن حسین، عمر و عبدالرحمن بن عوف را ندیده است. بزار در مسندش، شمارهی ۱۰۵۶ از طریق ابوعلی حنفی از مالک از جعفر بن محمد از پدرش، از پدربزرگش، این روایت را به طور موصول و متصل، آورده است. حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «فتح الباری»، ۶/۲۶۱ میگوید: «این روایت، نیز منقطع است؛ چون پدربزرگ او، علی بن حسین، عبدالرحمن بن عوف و عمر را ندیده است. اگر ضمیر عبارت «عن جده» (از پدربزرگش) به محمد بن علی برگردد، آن وقت این روایت، متصل است؛ چون پدربزرگ او، حسین بن علی از عمر بن خطاب و عبدالرحمن بن عوف، حدیث شنیده است. ولی این روایت، روایتی شاذ است، چون فقط ابوعلی حنفی از مالک، این حدیث را روایت کرده و هیچ راوی دیگری این حدیث را از مالک روایت نکرده است. حدیث مذکور طریق دیگری دارد که ابن ابی عاصم در کتاب «النکاح» با سندی حسن روایتش نموده است؛ همان طور که حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «التلخیص»، ۳/۱۷۲ و در کتاب «الدرایة»، ۲/۱۳۴ میگوید: و در اسناد این روایت، ابورجاء جار حمّاد بن سلمه وجود دارد که این حدیث را از اعمش روایت کرده است. حال و وضعیت ابورجاء جار حماد بن سلمه، معلوم نیست». این گفتهی ابن حجر جای تأمل دارد؛ چون این راوی، معروف و مشهور است و نامش، روح بن مسیِب کلبی است. درباره اش اختلاف نظر وجود دارد؛ ابن معین میگوید: کمی صالح است. ابوحاتم میگوید: صالح است ولی قوی نیست. نگا: الجرح والتعدیل، ۳/۴۹۶ و لسان المیزان، ۲/۴۶۸. این حدیث، شاهدی از طریق حدیث مسلم بن علاء حَضرمی دارد که طبرانی در «المعجم الکبیر»، شمارهی ۱۰۵۹ آن را روایت نموده است. در اسناد آن، راویان مجهول و ناشناختهای وجود دارند. امت اسلام این حدیث را پذیرفتهاند یعنی به حکم موجود در آن عمل کردهاند، پس دیگر نیازی به اسناد آن، نیست. [۲۴۵۸] نگا: المغنی اثر ابن قدامه ۱۳/۲۰۹ و أحکام أهل الذمة اثر ابن قیم، ۱/۲۶. [۲۴۵۹] یحیی بن یوسف بن یحیی بن منصور انصاری صرصری، زریرانی ضریر فقیه، ادیب، لغتدان و زاهد، جمال الدین ابوزکریا، شاعر عصر خود است. او به دلیل دیوانش در مدح پیامبرجبه «حَسّان السنة» معروف است. این دیوان حدود ۲۰ جلد است. او دربارهی مختصر خِرقی، نظمی به نام «الدرة الیتیمة والمحجَّة المستقیمة» دارد. این نظم، قصیدهای مشتمل بر ۲۷۷۴ بیت میباشد. نامبرده به سال ۶۵۶ هجری به دست تاتاریان کشته شد. نگا: ذیل الطبقات الحنابلة، ۲/۲۶۲، المقصد الأرشد ۳/۱۱۴ و الأعلام زرکلی ۸/۷۷. [۲۴۶۰] شیخ سلمان- آن گونه که در کتاب «إبطال التندید» آمده است – میگوید: «در فرمودهی: «وإذا حاصرت أهل حصن...»، ذمه، به معنای عهد است. گفته میشود: «أخفرتَ الرجل» هر گاه عهد او را بشکنی. «خَفَرتَه» یعنی او را پناه دادی و از او حمایت کردی. این نهی، نهی تنزیهی است. یعنی عهد خدا را برای آنان قرار مده، چون ممکن است کسی که حق عهد خدا را نمیشناسد، مانند برخی از عرب های بادیه نشین و مردم عوام و مانند آنان، عهد خدا را نقض کنند. انگار پیامبرجمیفرماید: اگر پیمان شکنی از جانب فرد نااهل یا نادان واقع شود، شکستن پیمان مخلوق آسانتر از شکستن پیمان خالق است. در فرمودهی: «فأرادوا أن تنزلهم علی حکم الله»: «و خواستند حکم خدا را دربارهی شان اجرا کنی»، این دلیل وجود دارد که نظر هر مجتهدی، درست نیست، بلکه رأی درست، از آن یکی است و او هم کسی است که رأیش دقیقاً موافق حکم خدا در واقعیت امر باشد». شیخ حمد بن عتیق میگوید: «سخن دربارهی این حدیث را از روی خط شارح نقل کردم. و نیز اظهار داشته که آن را از قرطبی و نووی نقل کرده است». [۲۴۶۱] یعنی در امور اجتهادی. صریحترین حدیث در اینباره، این فرمودهی پیامبرجاست: «إذا حکم الحاکم فاجتهد ثم أصاب فله أجران، وإذا حکم فاجتهد ثم أخطأ فله أجر»:«هر گاه حاکم، از روی اجتهاد خویش، حکمی را صادر کرد و به حق اصابت نمود، دو اجر دارد و هر گاه از روی اجتهاد، حکمی را صادر کرد و حکمش به خطا رفت، یک اجر دارد». بخاری در صحیحش، شمارهی ۷۳۵۲ و مسلم در صحیحش، شمارهی ۱۷۱۶ از طریق حدیث عمروبن عاص و ابوهریرهساین حدیث را روایت کردهاند.