تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب التوحید

فهرست کتاب

توضیح و شرح باب:

توضیح و شرح باب:

باب: آنچه که درباره‏ی علم نجوم و ستاره‌شناسی آمده است

آنچه در اینجا مد نظر است، بیان امور مجاز و غیر مجاز راجع به ستاره‌شناسی و بیان تهدید وارده در این زمینه می‌باشد.

شیخ الإسلام ابن تیمیه می‌گوید: «تنجیم، به معنای استدلال به احوال فلکی برای اتفاقات و رویدادهای روی کره‌ی زمین می‌باشد» [۱۴۳۸].

خطابی می‌گوید: «علم نجوم که از آن نهی شده، از آن جهت است که ستاره‌شناسان، ادعا می‌کنند از اتفاقات و رویدادهایی که واقع نشده‌ و در آینده روی می‌دهند باخبر می‌باشند؛ رویدادهایی همچون اوقات وزش بادها، بارش باران، پیدایش گرما و سرما، تغییر نرخ‌ها و مسائلی که گمان می‌کنند از طریق حرکت ستارگان در مدارشان، نسبت به آنها علم پیدا می‌کنند و ادعا می‌کنند ستارگان در حوادث روی زمین تأثیر دارند و حوادث روی زمین بر اساس مقتضیات ستارگان روی می‌دهند. این امر از جانب ستاره‌شناسان، غیب‌گویی و ادعای علمی است که خدا آن را پنهان کرده و جز خدا کسی علم غیب را نمی‌داند» [۱۴۳۹].

می‌گویم: بدان که ستاره‌شناسی سه نوع است:

اول- آنچه که بنا به اجماع مسلمانان کفر است و آن هم اعتقاد به این مطلب است که موجودات این دنیا همگی بر اساس تأثیر ستارگان و روح آنها تشکیل شده‌اند و ستارگان، موجوداتی فاعل و مختارند. این اعتقاد بنا به اجماع مسلمانان، کفر است. این تفکر، اعتقاد ستاره‌پرستانی است که حضرت ابراهیم÷به سوی آنان مبعوث شد. به همین خاطر اینان خورشید، ماه و ستارگان را تعظیم می‌کردند و برای آنها سجده و اظهار ذلت و خواری می‌کردند و آنها را با تسبیحات معروفی که در کتاب‌هایشان آمده تسبیح می‌نمودند و با دعاهایی آنها را به فریاد می‌طلبیدند که تنها برای آفریدگار آنها که هیچ شریکی ندارد، جایز است. ستاره‌پرستان برای هر ستاره‌ای مکان مخصوصی جهت پرستش می‌ساختند و آن ستاره را در آن جا به تصویر می‌کشیدند و این مکان را جهت پرستش و تعظیم آن انتخاب کرده و گمان می‌کردند که روحانیت آن ستاره بر آنان نازل می‌شود و آنان را مورد خطاب قرار می‌دهد و نیازهایشان را برآورده می‌سازد. آن روحانیت در حقیقت شیاطین بودند که بر آنان نازل می‌شدند و آنان را مورد خطاب قرار داده و نیازهایشان را برآورده می‌ساختند. برخی از متأخران درباره‌ی این گونه شرک، کتابی را تألیف نموده‌اند [۱۴۴۰].

و صاحب کتاب «التذكرة» [۱۴۴۱]این مطلب را عنوان کرده است.

دوم- استدلال بر رویدادهای زمینی با توجه به حرکت، جمع شدن و پراکنده شدن ستارگان انجام می‌شود و می‌گویند: این کار به تقدیر و مشیت الله است. در تحریم این تفکر شکی وجود ندارد. متأخرین راجع به تکفیر گوینده‌ی آن، اختلاف نظر دارند و شایسته است که به کفر این اعتقاد، یقین داشت؛ زیرا این اعتقاد ادعای علم غیبی است که خدای متعال آن را از مخلوق پنهان کرده و راهی برای پی بردن به آن وجود ندارد.

سوم- نوعی که مؤلف در زمینه‌ی یادگیری منازل ستارگان بیان کرد و به امید خدا درباره اش بحث خواهد شد.

مؤلف می‌گوید: (قال البخاری فی صحیحه قال قتادة: خلق الله هذه النجوم لِثلاثٍ: زینةً للسماء ورجوماً للشیاطین وعلاماتٍ یُهتدَی بها، فَمَن تَأَوَّلَ فیها غیر ذلك، أخطأ وأضاعَ نصیبَهُ وتكلّفَ ما لا عِلمَ لَه بِه) [۱۴۴۲].

بخاری در صحیح خود می‌گوید: قتاده گفته است: «خدا ستارگان را به سه دلیل آفریده است: زینت و آراستن آسمان، طرد شیاطین و نشانه‌هایی که به وسیله‌ی آنها راه شناخته می‌شود. هرکس ستارگان را در غیر از این سه مورد به کار ببرد، راه خطا را پیموده و عمرش را بیهوده تلف کرده در چیزی که بدان علم ندارد تکلف نموده است».

همان طور که مؤلف اظهار داشته، بخاری این اثر را در صحیح خویش آورده و عبدالرزاق، عبد بن حمید، ابن جریر، ابن منذر، ابن ابی حاتم، ابوشیخ و خطیب در کتاب «النجوم» از قتاده آن را روایت کرده‌اند. لفظ روایت بدین صورت است: «همانا خداوند این ستارگان را برای سه چیز قرار داده است: ۱) زینت آسمان ۲) به وسیله‌ی آنها راه یافته می‌شود ۳) آنها را به خاطر طرد شیاطین قرار داده است. پس هرکس ستارگان را در غیر این سه چیز به کار گیرد، به رأی خود سخن گفته و راه خطا را پیموده و عمرش را بیهوده تلف کرده و در چیزی که بدان علم ندارد، تکلف نموده است. همانا افرادی نادان از این ستارگان برای پیشگویی و غیب گویی استفاده کرده‌اند. که اگر با فلان ستاره عروسی کرد چنین و چنان می‌شود و اگر با فلان ستاره مسافرت نموده چنین و چنان می‌شود و می‌گویند به جانم قسم هیچ ستاره‌ای نیست مگر اینکه هر انسان سرخ پوست، سیاه پوست، بلند قد، کوتاه قد، زیبا و زشت با آن متولد می‌شود. در حالی که ستارگان، حیوانات و پرندگان چیزی از علم غیب نمی‌دانند؛ چون اگر کسی غیب را می‌دانست، حتما آدم که الله او را با دست خویش آفرید و فرشتگان را وادار کرد برایش سجده کنند و نام‌های هر چیزی را به او یاد داد، غیب را می‌دانست».

درباره‌ی گفته‌ی مؤلف: (خدا ستارگان را به سه دلیل آفریده است . . . تا آخر گفته اش) باید گفت که این مطلب از قرآن گرفته شده؛ آنجا که می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ زَيَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡيَا بِمَصَٰبِيحَ وَجَعَلۡنَٰهَا رُجُومٗا لِّلشَّيَٰطِينِ[الملک: ۵]. «ما آسمان نزدیک (به شما) را با چراغهایی (به نام ستارگان) آراسته‌ایم و آنها را وسیله‌ی‌ راندن اهریمنان ساخته‌ایم».﴿وَعَلَٰمَٰتٖۚ وَبِٱلنَّجۡمِ هُمۡ يَهۡتَدُونَ١٦[النحل: ۱۶]. «و نشانه‌هایی (از قبیل: کوهها، درّه‌ها، بادها، رودها و رنگ خاکها را پدید آورد که مردمان در روز بدانها راه خود را پیدا می‌کنند) و (در شب که از این علائم استفاده نمی‌شود) ایشان به وسیله‌ی ستارگان رهنمون می‌شوند».

مطلب فوق اشاره دارد به اینکه ستارگان در آسمان دنیا هستند، همان طور که ظاهر آیات این را می‌رسانند. در این زمینه حدیثی وارد شده که ابن مردویه از ابن مسعود روایتش کرده که می‌گوید: رسول اللهجفرمودند: «أما السماء الدنیا فإن الله خلقها من دخان وجعل فیها سراجاً وقمراً منیراً وزینها بمصابیح النجوم وجعلها رجوماً للشیاطین وحفظاً من كل شیطان رجیم». [۱۴۴۳]: «خداوند آسمان دنیا را از دود آفرید و در آن خورشید و ماه نورانی را قرار داد و آسمان دنیا را با نور ستارگان آراست و ستارگان را وسیله‌ی طرد شیاطین و وسیله‌ی محافظت از هر شیطان رانده‌شده قرار داد». ابن مردویه این حدیث را به طور مختصر آورده است.

عبارت: (و علامات) یعنی نشانه‌هایی برای جهات، مناطق مختلف و مانند آنها. (یُهتَدی بها) با صیغه‌ی مجهول آمده است؛ یعنی مردم در این زمینه به وسیله‌ی ستارگان راه می‌یابند همان طور که خدای متعال می‌فرماید: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلنُّجُومَ لِتَهۡتَدُواْ بِهَا فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ[الأنعام: ۹۷]. «و او آن کسی است که ستارگان را برای شما آفریده است تا (در شبهای سفر) در تاریکی‌های خشکی و دریا بدانها رهنمود شوید».

منظور این نیست که در علم غیب به وسیله‌ی ستارگان هدایت می‌شوند. به همین دلیل پس از آن می‌گوید: (فمن تأول فیها غیر ذلك) یعنی هرکس غیر از این سه چیزی که خدای متعال بیان داشته، درباره‌ی ستارگان گمان کند و به وسیله‌ی آنها ادعای علم غیب نماید، (أخطأ) یعنی راه خطا را پیموده است چون ادعای علم غیب نمود. (و‌أضاع نصیبه) یعنی عمرش را بیهوده تلف کرده است؛ چون او مشغول چیزی شده که هیچ فایده‌ای ندارد و این کار زیان آور است. (و‌تكلف ما لا علم له به) یعنی کاری کرده که علم آن قابل تصور نیست؛ زیرا اوضاع و اخبار آسمان و امور غیبی جز از طریق قرآن و سنت، قابل شناخت نیستند و در قرآن و سنت بیشتر از آنچه که گفته شد، در این زمینه نیامده است.

الداوودی می‌گوید: گفته‌ی قتاده درباره‌ی ستارگان زیباست جز این عبارت: راه خطا را پیموده و عمرش را بیهوده تلف کرده است. وی در این باره کوتاهی کرده، بلکه هرکس ستارگان را در غیر از این سه چیز به کار گیرد کافر است [۱۴۴۴].

اگر بگویی: ستاره شناسان بعضی اوقات ممکن است راست بگویند در جواب گفته می‌شود: راستگویی آنان همچون راستگویی کاهنان است که یک بار راست می‌گویند و باری دیگر دروغ. اینکه یک بار راست می‌گویند، به این معنا نیست که علم آن درست است

برخی از ستاره شناسان برای اثبات صحت علم ستاره شناسی به آیاتی از قرآن استدلال نموده‌اند؛ از جمله: ﴿وَعَلَٰمَٰتٖۚ وَبِٱلنَّجۡمِ هُمۡ يَهۡتَدُونَ١٦[النحل: ۱۶].

«و نشانه‌هایی (از قبیل: کوهها، درّه‌ها، بادها، رودها و رنگ خاکها را پدید آورد که مردمان در روز بدانها راه خود را پیدا می‌کنند) و (در شب که از این علائم استفاده نمی‌شود) ایشان به وسیله‌ی ستارگان رهنمون می‌شوند».

در جواب باید گفت: منظور آیه این نیست که ستارگان نشانه‌هایی برای امور غیبی هستند که مردم در علم غیب به وسیله‌ی آنها راه می‌یابند، بلکه معنای (علامات) این است که ستارگان نشانه‌هایی برای قدرت و یگانگی خداست. از قتاده و مجاهد نقل شده که برخی از ستارگان نشانه‌ای دارند که به وسیله‌ی آنها هدایت نمی‌شوند [۱۴۴۵]. بعضی معتقدند که عبارت: (علامات) تتمه‌ی کلام قبلش می‌باشد؛ آنجا که می‌فرماید: ﴿وَأَلۡقَىٰ فِي ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمۡ وَأَنۡهَٰرٗا وَسُبُلٗا لَّعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥ وَعَلَٰمَٰتٖ[النحل: ۱۵-۱۶]. «و در زمین کوههای استوار و پابرجایی را قرار داد تا این که زمین شما را نلرزاند (و با حرکت خود شما را مضطرب نگرداند) و رودخانه‌ها و راههایی را پدیدار کرد تا این که (به مقصد خود) راهیاب شوید. و نشانه‌هایی».

یعنی نشانه‌هایی در زمین قرار داده که راه و کوه‌های بزرگ و کوچک به وسیله‌ی آنها معلوم می‌شوند و مسافران در مسیرشان از این نشانه‌ها کمک می‌گیرند. راجع به آیه‌ی: ﴿وَعَلَٰمَٰتٖۚ وَبِٱلنَّجۡمِ هُمۡ يَهۡتَدُونَ١٦[النحل: ۱۶]. ابن عباس می‌گوید: «﴿وَعَلَٰمَٰتٖمنظور نشانه‌های راه‌ها در روز است. ﴿وَبِٱلنَّجۡمِ هُمۡ يَهۡتَدُونَیعنی در سفرهایشان در دریا به وسیله‌ی ستارگان راه می‌یابند». ابن جریر و ابن أبی‌حاتم روایتش کرده‌اند [۱۴۴۶]. این گفته و مانند آن معنای آیه‌ی مذکور است. پس استدلال به این آیه برای اثبات صحت علم ستاره شناسی استدلال به چیزی است که بطلان آن در دین اسلام به طور بدیهی معلوم و مشخص است؛ چون نه نص آیه‌ی فوق و نه ظاهر آن بر چنین مطلبی دلالت ندارد. به راستی استدلال به این آیه جهت اثبات درستی علم ستاره شناسی فاسدترین انواع استدلال است؛ چون احادیثی از پیامبرجراجع به ابطال و نکوهش علم ستاره شناسی وارد شده‌اند؛ از جمله می‌توان به احادیث زیر اشاره کرد:

«من اقتبس شعبة من النجوم فقد اقتبس شعبة من السحر» [۱۴۴۷]: «هر کس شاخه‌ای از علم نجوم را بیاموزد، در حقیقت شاخه‌ای از جادو را آموخته است».

از عبدالله بن مُحیریز، تابعی جلیل القدر نقل شده که سلیمان بن عبدالملک او را صدا زد و گفت: «اگر علم نجوم را یاد می‌گرفتی به علمت اضافه می‌شد». وی در جواب گفت: رسول اللهجفرمودند: «إن أخوف ما أخاف على أمتی ثلاث: حَیفُ الأَئمةِ وتكذیبٌ بالقدر، وإیمانٌ بالنجوم» [۱۴۴۸]: «همانا چیزهایی که درباره‌ی امتم بیش از همه چیز بیم دارم سه چیز است: بی‌عدالتی حاکمان و پیشوایان، تکذیب قدر و باور داشتن به علم نجوم».

از رجاء بن حیوة روایت شده که پیامبرجفرمودند: «مما أخاف على أمتی: التصدیقُ بالنجوم والتكذیبُ بالقدر وحَیفُ الأئمة» [۱۴۴۹]: «از جمله چیزهایی که نسبت به امتم بیم دارم باور داشتن به علم نجوم، تکذیب قدر و بی‌عدالتی ائمه می‌باشد». عبد بن حمید این دو حدیث را روایت کرده است. این دو حدیث مرسل که از این دو طریق مختلف وارد شده‌اند ، بر ثبوت و صحت این حدیث دلالت دارند به ویژه اینکه کسانی که این حدیث مرسل را روایت کرده‌اند بدان استناد نموده‌اند.

از ابومحجن به طور مرفوع روایت شده که آن حضرتجفرمودند: «أخاف على أمتی من بعدی ثلاثاً: حَیفَ الأئمةِ وایماناً بالنجوم وتكذیباً بالقَدَر»: «بعد از خودم نسبت به امتم از سه چیز بیم دارم: بی‌عدالتی ائمه، باور داشتن به علم نجوم و تکذیب قدر». ابن عساکر روایتش کرده و سیوطی آن را حسن دانسته است [۱۴۵۰].

از انس به طور مرفوع روایت شده که پیامبرجفرمودند: «أخاف علی أمتی بعدی خصلتین: تکذیباً بالقدر و ایماناً بالنجوم»: «بعد از خودم نسبت به امتم از دو چیز ترس دارم: تکذیب قدر و باور داشتن به علم نجوم».

ابویعلی، ابن عدی و خطیب در کتاب «النجوم» آن را روایت کرده‌اند [۱۴۵۱]. و سیوطی نیز آن را حسن دانسته است.

امام احمد و بخاری از ابن عمر به طور مرفوع روایت کرده‌اند که آن حضرتجفرمود: «مفاتیح الغیب خمس لا یعلمها إلا الله: لا یعلم ما فی غَدٍ إلا الله ولا یعلم ما تَغیضُ الأرحامُ إلا الله ولا یعلمُ متی یأتی المَطرُ أحدٌ إلا الله ولا تدری نفس بأی أرض تموت ولا یعلم متی تقوم الساعة إلا الله» [۱۴۵۲]: «کلیدهای غیب پنج تا هستند که جز خدا کسی آنها را نمی‌داند: جز خدا کسی نمی‌داند که فردا چه اتفاقی می‌افتد، جز خدا کسی نمی‌داند که در رحم زن چه چیزی است، جز خدا احدی نمی‌داند که چه وقت باران می‌بارد، هیچ کس نمی‌داند در کدام سرزمین می‌میرد و جز خدا کسی نمی‌داند چه وقت قیامت بر پا می‌شود». لفظ حدیث از آن بخاری است.

از عباس بن عبدالمطلب روایت است که گوید: رسول اللهجفرمودند: «لقد طهر الله هذه الجزیرة من الشرك ما لم تُضِلُهُم النجوم»: «خدا این جزیره (شبه جزیره‌ی عرب) را از شرک پاک کرده مادامی که علم نجوم آنان را گمراه نکند». ابن مردویه روایتش کرده است [۱۴۵۳].

از ابن عمر به طور مرفوع روایت است که آن حضرتجفرمود: «تعملوا من النجوم ما تهتدونَ به فی ظُلمات البر والبحر ثم انتهوا» [۱۴۵۴]: «از علم نجوم آن مقدار را فرا گیرید که در تاریکی های خشکی و دریا به‌وسیله‌ی آن راه یابید و سپس دست بکشید».

از ابوهریره روایت است که گوید: «رسول اللهجاز فراگیری علم نجوم نهی فرمودند» [۱۴۵۵]. ابن مردویه و خطیب روایتش کرده‌اند.

از سمره بن جندب نقل است که او خطبه خواند و حدیثی را از رسول اللهجبیان کرد که آن حضرتجفرمودند: «أما بعد: فإن ناساً یزعمون أن كسوف هذه الشمس وكسوف هذا القمر وزوال هذه النجوم عن مواضِعِها لموتِ رجال عُظماءَ مِن أهل الأرض وإنهم قد كذبوا ولكنها آیاتٌ من آیاتِ الله یَعتبِرُ بها عبادهُ لینظُرَ مَن یُحدثُ له منهم توبةً» [۱۴۵۶]: «اما بعد؛ همانا افرادی تصور می‌کنند که گرفتگی خورشید، ماه و ناپدید شدن ستارگان از جاهای خودشان به خاطر مرگ انسان‌های بزرگ روی زمین است. اینان اشتباه می‌کنند بلکه این کارها نشانه‌هایی از نشانه‌های خداست که بندگان خدا از آنها پند و عبرت می‌گیرند و تا خدا ببیند چه کسی (از کردار ناپسند خود) توبه می‌کند».

[روایت ابو داود].

در این باب احادیث و آثاری غیر از آنچه که بیان کردیم آمده است. بدین صورت روشن گردید که استدلال به آیه‌ی مذکور جهت اثبات درستی احکام نجوم از فاسدترین انواع استدلال است.

یکی دیگر از آیاتی که ستاره شناسان جهت اثبات صحت علم ستاره شناسی بدان استدلال نموده اند این فرموده‌ی خدا درباره‌ی ابراهیم÷است: ﴿فَنَظَرَ نَظۡرَةٗ فِي ٱلنُّجُومِ٨٨ فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٞ٨٩[الصافات: ۸۸-۸۹]. «ابراهیم نگاهی به ستارگان انداخت (و خوب اندیشید). آن‌گاه گفت: من بیمارم».

در جواب باید گفت: بطلان استدلال به این آیه جهت اثبات درستی علم ستاره شناسی از جنس بطلان استدلال به آیه‌ی قبلی است. در کجای این آیه دلیلی بر درستی احکام ستاره شناسی وجود دارد؟!.

آیا اگر انسانی به ستارگان نگریست دلیلی بر درستی علم نجوم است؟!.

همه‌ی مردم به ستارگان نگاه می‌کنند و این بر صحت علم احکام نجوم دلالت نمی‌کند. گویی این اشاره دارد به اینکه ابراهیم ÷به سوی ستاره پرستان مبعوث شد تا اعتقاد آنان را باطل نماید و جهت ابطال اعتقادشان با آنان مناظره نمود.

اگر گفته شود: پس نگاه کردن حضرت ابراهیم÷به ستارگان چه فایده ای دارد؟ در جواب گفته می‌شود: نگاه کردن حضرت ابراهیم÷به ستارگان نوعی کنایه است تا به وسیله‌ی آن به هدفش که همان شکستن بت‌هاست برسد؛ همان طور که خودش می‌گوید: ﴿قَالَ بَلۡ فَعَلَهُۥ كَبِيرُهُمۡ[الأنبیاء: ۶۳]. «شاید این بت بزرگ چنین کاری را کرده باشد!».

پس هرکس گمان می‌کند که نگاه کردن ابراهیم÷به ستارگان بدین خاطر بود تا علم احکام نجوم را استنباط نماید و دانست که این فال نامبارک و نحس است، در گمراهی آشکار است. به همین خاطر در حدیث صحیح راجع به شفاعت آمده که ابراهیم÷می‌گوید: «شفاعت کار من نیست» و سه دروغی که گفته بود را می‌گوید [۱۴۵۷]که علماء سه دروغ ابراهیم÷را چنین برشمرده‌اند: ﴿إِنِّي سَقِيمٞ[الصافات: ۸۹]. «من بیمار هستم». ﴿بَلۡ فَعَلَهُۥ كَبِيرُهُمۡ هَٰذَا[الأنبیاء: ۶۳].

«شاید این بت بزرگ چنین کاری را کرده باشد!» و (هی أختی): «او خواهرم است».

پس اگر عبارت: ﴿إِنِّي سَقِيمٞرا از علم نجوم گرفته دیگر برای آن عذر نمی‌آورد. این کار فقط نوعی کنایه است. به همین دلیل از گفتن عبارت مذکور عذر آورد، همان طور که از گفتن عبارت: ﴿بَلۡ فَعَلَهُۥ كَبِيرُهُمۡ هَٰذَاعذر آورد. ابن قیم این را اظهار داشته [۱۴۵۸]است. ولی عبارت مؤلف که گفته: «و علما این سه دروغ را چنین برشمرده‌اند» نشان می‌دهد که درباره‌ی حدیث وارده در این زمینه حضور ذهن نداشته است.

احمد، بخاری، صاحبان سنن، ابن جریر و دیگران از ابوهریره روایت کرده‌اند که رسول اللهجفرمودند: «لم یکذب ابراهیم ÷غیر ثلاث کذبات ثنتین فی ذات الله قوله: ﴿إِنِّي سَقِيمٞو قوله: ﴿بَلۡ فَعَلَهُۥ كَبِيرُهُمۡ هَٰذَاو قوله لسارة: (إنها أختی) » [۱۴۵۹]: «ابراهیم÷غیر از این سه دروغ، دروغ دیگری نگفت. از این سه دروغ دو تا درباره‌ی ذات خدا بود که عبارتند از: ﴿إِنِّي سَقِيمٞو » ﴿بَلۡ فَعَلَهُۥ كَبِيرُهُمۡ هَٰذَامورد دیگر گفته‌اش در مورد ساره است: (إنها أختی)». [لفظ روایت ابن جریر]. [۱۴۶۰]

ابن أبی حاتم از ابوسعید به طور مرفوع راجع به سه گفته‌ی ابراهیم÷روایت کرده است که آن حضرتجفرمودند: «ما منها كلمة إلا ما حل بها عن دین الله، فقال:﴿إِنِّي سَقِيمٞوقال:﴿بَلۡ فَعَلَهُۥ كَبِيرُهُمۡ هَٰذَاوقال للملك حین أراد امرأته:(إنها أختی)» [۱۴۶۱].

در اسناد این روایت ضعف وجود دارد. قتاده درباره‌ی آیه‌ی مذکور می‌گوید: «عرب به کسی که در ستارگان تفکر و تدبر می‌نماید می‌گوید: نظر فی النجوم [۱۴۶۲]یعنی در ستارگان اندیشید و تفکر نمود». ابن کثیر می‌گوید: «منظور قتاده این است: ابراهیم÷به آسمان نگاه کرد و در چیزی که به وسیله‌ی آن، آنان را تکذیب می‌کرد می‌اندیشید و می‌گفت: ﴿إِنِّي سَقِيمٞیعنی: من ضعیف هستم. [۱۴۶۳]

مؤلف می‌گوید: (وكره قتادة تعلم منازل القمر و لم یرخص ابن عُیَینه فیه. ذكره حرب عنهما. ورخص فی تعلم المنازل أحمد و إسحاق) [۱۴۶۴]:

(قتاده فراگیری منازل ماه را مکروه دانسته و ابن عُیینه آن را جایز ندانسته است. حرب این رأی را از آنان نقل کرده است. احمد و اسحاق فراگیری منازل ماه را جایز دانسته‌اند).

قضیه‌ی فراگیری منازل ماه و خورشید نوع سوم از علم ستاره شناسی است. چون جهت شناخت قبله، اوقات نمازها و فصول سال به منازل خورشید و ماه استدلال می‌شود. همین قضیه مورد اختلاف سلف است اکنون گمانت درباره‌ی دو نوع دیگر علم نجوم چیست؟ منازل ماه بیست و هشت تا است. هر شب منزل جداگانه‌ای دارد. قتاده و سلیمان بن عیینه فراگیری منازل ماه را مکروه دانسته و احمد، اسحاق و دیگران آن را جایز دانسته‌اند.

خطابی می‌گوید: «علم نجومی که از طریق مشاهده و خبری که به وسیله‌ی آن زوال آفتاب و جهت قبله معلوم می‌شود مشمول نهی وارده و درباره‌ی علم نجوم نیست؛ چون شناخت سایه‌ی‌ چیزی بیش از این نیست که سایه مادامی که در حال کوتاه شدن باشد، خورشید از جانب افق شرعی به طرف وسط آسمان در حال بلند شدن است و هرگاه شروع به افزایش نمود، آن وقت خورشید از وسط آسمان به طرف افق غربی پایین می‌آید. این علمی است که پی بردن به آن از طریق مشاهده صحیح است. البته ستاره شناسان برای پی بردن به این مطلب وسایل و امکاناتی را طراحی کرده‌اند. اما راجع به آن بخش از علم نجوم که برای پی بردن به جهت قبله بدان استدلال می‌شود باید گفت: که اینها ستارگانی است که متخصصان آنها را رصد کرده‌اند، همان پیشوایان متخصصی که در عنایت و اهتمام‌شان به دین و شناخت‌شان درباره‌ی دین و صدق و راستی‌شان در مسائلی که به وسیله‌ی آنها درباره‌ی ستارگان خبر داده‌اند شکی نداریم، مانند اینکه در کنار کعبه ستارگان را مشاهده می‌کنند (وجای آن را در نظر می‌گیرند) و موقعی که کعبه از چشم پنهان است و رؤیت نمی‌شود آن ستارگان را مشاهده نمایند (و جهت قبله را تشخیص دهند) . پس درک و شناخت این دانشمندان درباره‌ی ستارگان و سیاره‌ها از طریق مشاهده صورت می‌گیرد و درک و شناخت ما درباره‌ی ستارگان و سیاره‌ها از طریق قبول خبر آنان از جانب ما صورت می‌گیرد؛ چون آنان به نظر ما در دین‌شان مورد اتهام نیستند و در شناخت و علم‌شان کوتاهی به خرج نداده‌اند». [۱۴۶۵]

می‌گویم: ابن منذر از مجاهد روایت کرده که او اشکالی نمی‌دید که انسان منازل ماه را فرا گیرد [۱۴۶۶]. می‌گویم: چون در این زمینه نهی وارد نشده است.

از ابراهیم نقل است که او اشکالی نمی‌دید که انسان از علم نجوم آن مقدار که به وسیله‌ی آن در تاریکی‌های خشکی و دریا راه یابد، را فرا بگیرد. ابن منذر آن را روایت کرده است [۱۴۶۷].

ابن رجب گوید: «آنچه در فراگیری علم نجوم اجازه داده شده علم تسییر (حرکت و گردش ستارگان) است نه علم تأثیر (یعنی تأثیر ستارگان در رفتار، اعمال و سرنوشت انسان) چون علم‌ تأثیر کم و زیادش حرام است. اما علم تسییر آن مقدار که برای راه یافتن در تاریکی‌های خشکی، دریا، شناخت جهت قبله و شناخت مسیرهای مختلف بدان نیاز است ، از نظر جمهور دانشمندان جایز می‌باشد. بیشتر از آن مورد نیاز نیست چون انسان را ازآنچه که مهم‌تر است دور می‌سازد و چه بسا زیاد فکر کردن در آن باعث شود که انسان نسبت به قبله‌ی مسلمانان بدگمان شود؛ همان طور که اهل این علم در گذشته و حال دچار این بدگمانی شدند. مثلا منجر به اعتقاد خطای سلف در نمازشان می‌شود و این باطل است» [۱۴۶۸].

می‌گویم: این مطلب صحیح است و آیات و احادیثی که بیان شدند بر آن دلالت دارد. حالا این سؤال مطرح می‌شود که آیا فهمیدن زمان خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی مشمول نهی وارده درباره‌ی علم نجوم می‌شود یا خیر؟ ابن قیم ترجیح داده که این قضیه مشمول نهی مربوط به علم نجوم نمی‌شود.

«حرب» که مؤلف از وی نام برده ایشان حافظ، حرب بن اسماعیل ابومحمد کرمانی، فقیه و از بزرگان اصحاب امام احمد است که از احمد، اسحاق، ابن مدینی، ابن معین، أبی خیثمه، ابن ابی شیبه و دیگران روایت کرده است. او تألیفات گرانقدری دارد که از آن جمله می‌توان کتاب «المسائل» را نام برد؛ آن کتابی که سؤالاتی که از امام احمد و دیگران شده در آن آورده است. وی احادیث و آثاری را هم در کتاب مذکور آورده و به گمانم اثر قتاده و ابن عیینه را در آن روایت کرده است. حرب به سال ۲۸۰ هجری وفات یافت [۱۴۶۹].

اسحاق همان پسر ابراهیم بن مخلد ابو یعقوب حنظلی نیشابوری، امام و معروف به ابن راهویه می‌باشد که از ابن مبارک، ابی اسامه، ابن عیینه و دانشمندان طبقه‌ی آنان روایت کرده است.

احمد می‌گوید: از نظر ما اسحاق، امامی از ائمه‌ی مسلمانان است. احمد، بخاری، مسلم، ابوداود و دیگران از او حدیث روایت کرده‌اند. او نیز از امام احمد حدیث روایت کرده است. اسحاق بن راهویه به سال ۲۳۹ هجری دارفانی را وداع گفت [۱۴۷۰].

مؤلف می‌گوید: «وعن ابی موسی قال: قال رسول الله: «ثلاثة لا یدخلون الجنة: مدمن الخمر وقاطع الرحم ومصدق بالسحر» رواه احمد و ابن حبان فی صحیحه» [۱۴۷۱].

(از ابو موسی روایت است که گوید: رسول اللهجفرمودند: «سه نفر هستند که داخل بهشت نمی‌شوند. این سه نفر عبارتند از: دائم الخمر، کسی که پیوند خویشاوندی را قطع می‌کند و کسی که جادو را باور دارد». احمد و ابن حبان در صحیحش روایتش کرده‌اند.

طبرانی و حاکم نیز این حدیث را روایت کرده‌اند و حاکم درباره‌اش می‌گوید: این حدیث صحیح است و ذهبی آن را تأیید نموده است. لفظ کامل حدیث، چنین است: «ومن مات وهو مدمن الخمر سقاه الله من نهر الغوطة نهر یجری من فروج المومسات، یؤذی أهل النار ریح فروجهن»: «هر کس بمیرد در حالی که دائم الخمر باشد، خدا از رود «غوطه» به او می‌نوشاند. رود «غوطه» رودی است که از شرمگاه فاحشه‌ها جاری می‌شود و باد شرمگاه‌شان دوزخیان را اذیت می‌کند».

گفته‌اش: (از ابوموسی) او عبدالله بن قیس بن سلیم بن حضار، ابوموسی اشعری، صحابی جلیل القدر است که پیامبرجاو را کارگزار خویش قرار داد و حضرت عمرسو سپس حضرت عثمانساو را برای امارت منصوب کردند. او یکی از دو حَکم در جنگ صفین بود و به سال ۵۰ هجری وفات یافت [۱۴۷۲].

راجع به عبارت: (ثلاثة لایدخلون الجنة) باید گفت که این حدیث از جمله نصوص وعیدی است که سلف صالح تأویل آنها را مکروه دانسته و گفته‌اند: آن گونه که وارد شده، بازگو کنید، هر چند از نظر آنان این سه دسته از دایره‌ی اسلام خارج نمی‌شوند. مؤلف /به این قول تمایل دارد. گروهی معتقدند که این حدیث براساس ظاهرش می‌باشد، پس دائم الخمر و مانند او اصلاً داخل بهشت نمی‌شوند. این حدیث عموم احادیثی را که بر خارج شدن موحدین از دوزخ و داخل شدن‌شان به بهشت دلالت دارد تخصیص می‌دهد.

اکثر شارحان حدیث آن را بر کسی حمل کرده‌اند که این کارها را با اعتقاد به حلال دانستن آنها انجام دهد. یا معنایش چنین است که این سه نفر در صورتی که توبه نکرده باشند جز بعد از عذاب و شکنجه داخل بهشت نمی‌شوند [۱۴۷۳].

گفته‌اش: (مدمن الخمر) به کسی می‌گویند که همیشه شراب‌خوار باشد.

گفته‌اش: (وقاطع الرحم) یعنی کسی که پیوند خویشاوندی را قطع کند؛ همان طور که خدای متعال می‌فرماید: ﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ٢٢ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ٢٣[محمد: ۲۲-۲۳]. «آیا اگر (از قرآن و برنامه‌ی اسلام) روی‌گردان شوید، جز این انتظار دارید که در زمین فساد کنید و پیوند خویشاوندی میان خویش را بگسلید ؟ آنان کسانیند که خداوند ایشان را نفرین و از رحمت خویش بدور داشته است، لذا گوشهایشان را (از شنیدن حق) کر و چشمانشان را (از دیدن راه هدایت و سعادت) کور کرده است».

گفته‌اش: (ومصدق بالسحر) کسی که به طور مطلق جادو را باور دارد. ستاره شناسی هم مشمول این عبارت می‌شود به خاطر حدیث: «من اقتبس علماً من النجوم اقتبس علماً من السحر» [۱۴۷۴]: «هرکس بخشی از علم نجوم را بگیرد، در واقع بخشی از جادو را گرفته است».

ذهبی در کتاب «الکبائر» می‌گوید: «یادگیری سیمیا (جادو) و عمل به آن مشمول عبارت: «مصدق بالسحر» می‌شود. این کار جادوی محض است که با کلماتی مجهول مرد را از دید زنش منفور می‌کنند و یا میان زن و شوهر محبت، نفرت و کینه‌توزی ایجاد می‌کنند.

ذهبی می‌افزاید: بسیاری از گناهان کبیره و بلکه اغلب گناهان کبیره جز موارد اندکی هستند که افرادی از امت اسلامی از تحریم آنها خبر ندارند و نهی وارده و تهدید درباره‌ی آنها به این افراد نرسیده است. این دسته حساب شان با دیگران فرق دارد. عالم نباید بر این افرادی که از تحریم برخی از گناهان کبیره اطلاع ندارند، سخت بگیرد بلکه بایستی با آنان مدارا نماید به ویژه زمانی که احتمال جهالتش زیاد باشد، مانند کسی که اسیر شده و به سرزمین اسلام آورده شده باشد و خود تُرک زبان باشد، بدیهی است چنین فردی به سختی شهادتین را بر زبان می‌آورد. بنابراین هیچ کسی گناهکار نیست مگر پس از آنکه از حال و وضعش اطلاع حاصل شود و حجت بر او اقامه شود [۱۴۷۵].

[۱۴۳۸] مجموع الفتاوی ۳۵/۱۹۲. [۱۴۳۹] معالم السنن ۴/۲۳۰. [۱۴۴۰] ذهبی در کتاب «میزان الإعتدلال»، ۳/۳۴۰ اظهار داشته که فخر رازی کتابی را در زمینه‌ی سخن گفتن ستارگان تألیف کرده و این جادوی محض است. نگا: نقض المنطق، اثر شیخ الاسلام، صفحات ۴۵- ۴۷. [۱۴۴۱] او داود بن عمر انطاکی، پزشک معروف است. اسم کتابش، «تذکرة أولی الألباب و الجامع للعجب العجاب» می‌باشد. وی به سال ۱۰۰۸ هجری در انطاکیه وفات یافت. نگا: کشف الظنون، ۱/۳۶۸. [۱۴۴۲] بخاری در صحیح خود (۳۱۱۶۸- البغا) آن را آورده است. ابن جریر در تفسیر خویش ۱۴/۹۱ و ۲۹/۳ ابن ابی حاتم در تفسیر خود، ش ۱۶۵۳۶، ابوشیخ در کتاب «العظمة» ۴/۱۲۲۶، الخطیب در کتاب «النجوم»، صفحات ۱۸۵- ۱۸۶، حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تغلیق التعلیق» ۳/۴۸۹، عبدبن حُمید، عبدالرزاق و ابن منذر و خطیب در کتاب النجوم همان گونه که الدرر المنثور۳/۳۲۸ نیز آمده آن را روایت کرده‌اند و اسنادش صحیح است. [۱۴۴۳] طبرانی در کتاب «الأحادیث الطوال» ش ۳ و ابن مردویه- آن گونه که در کتاب «الدر المنثور» ۵/۶۹ آمده- آن را روایت کرده‌اند. در اسناد این روایت، عمربن موسی وجیهی وجود دارد که دروغگوست و حدیث را وضع می‌کرد. این روایت از طریق دیگر وارد شده است که عمر بن شبّه در کتاب «أخبار المدینة » ۱/۳۰۳ از طریق روایت ابن عباس به طور طولانی روایتش کرده است. [۱۴۴۴] نگا: فتح الباری: ۶/۲۹۵. [۱۴۴۵] ابن جریر در تفسیر خود ۱۴/۹۱ با سند صحیح از مجاهد روایت کرده که گوید: برخی از ستارگان نشانه‌ای هستند و برخی به وسیله‌ی آنها هدایت می‌شوند. [۱۴۴۶] ابن جریر در تفسیر خود ۱۴/۹۱ و ابن أبی‌حاتم و ابن مردویه – همان طور که در الدرالمنثور ۵/۱۱۸ آمده است – آن را روایت کرده‌اند و اسناد ابن جریر ضعیف است. [۱۴۴۷] حدیثی صحیح است. تخریج آن در مبحث :«باب بیان پاره ای از انواع جادو» آورده شد. [۱۴۴۸] عبد بن حمید – آن گونه که در الدرالمنثور ۸/۳۱ آمده – و ابن عبدالبر در «جامع بیان العلم و فضله »۲/۳۹ و ابن بطه در «الإبانة» ش ۱۵۳۳ و ثعلبی در تفسیرش ش ۹/۲۲۳ آن را روایت کرده‌اند و اسناد آن به ابن محیریز حسن است و با شواهدش حدیثی صحیح می‌باشد. [۱۴۴۹] عبدبن حمید – آن گونه که در الدر المنثور ۸/۳۱ آمده – و بخاری در کتاب «التاریخ الکبیر» ۱/۱۴۸، ابن بطه در «الإبانة» ش۱۵۲۹ از یحیی بن ابی کثیر از رجاء روایتش کرده‌اند و بخاری اظهار داشته که این حدیث عله دارد و با شواهدش حدیثی صحیح است. [۱۴۵۰] ابو احمد حاکم در کتاب «الکُنی»- آن گونه که در «الإصابة» ۷/۳۶۱ آمده – و رافعی در «أخبار قزوین» ۲/۳۹۰ و ابن عساکر در «تاریخ دمشق» ۵۸/۴۰ آن را روایت کرده‌اند و در اسناد آن علی صدایی و ابوسعد بقال وجود دارند که هر دو ضعیف‌اند و عراقی در «المغنی عن حمل الأسفار» ۱/۲۵ آن را ضعیف دانسته است. [۱۴۵۱] ابو یعلی در مسند خود ش۴۱۳۵ و ابن عدی در «الکامل فی الضعفاء» ۴/۳۴ و ابن عساکر در «تاریخ دمشق» ۵/۲۵۱ و خطیب در کتاب «النجوم» ص ۱۶۳ و ابن مردویه – آن‌گونه که در «الدر المنثور »۳/۳۳۰ آمده – و دیگران آن را روایت کرده‌اند و در اسناد آن یزید رقاشی وجود دارد که ضعیف است. [۱۴۵۲] بخاری در صحیح خود ش ۴۴۲۰ – البغا و امام احمد در مسند خود ۲/۵۲ و دیگران روایتش کرده‌اند. [۱۴۵۳] ابویعلی در مسندش شماره‌های ۶۷۰۹ و ۶۷۱۴، بزار در مسندش شماره‌های ۱۳۰۳و۱۳۰۴، طبرانی در المعجم الأوسط ش ۵۷۶، ابن عبد البر در الجامع۲/۳۹، ابن مردویه – آن گونه که در الدر المنثور۳/۳۳۱ آمده – و دیگران آن را روایت کرده‌اند که اسناد آن ضعیف است. برخی از راویان این حدیث در آن دچار پریشان گویی شده‌اند و گاهی با لفظ «الجزیرة» و گاهی با لفظ «المدینة» و گاهی با لفظ «القریة» آن را روایت کرده‌اند. [۱۴۵۴]ابونعیم در«روض المتعلمین» آن‌گونه که در«الأحکام الوسطی» اثر عبدالحق ۲/۶۶ آمده – و ابن مردویه و خطیب در کتاب «النجوم »- آن‌گونه که در «الجامع الصغیر» (۳/۲۵۶ـ مع الفیض) آمده – آن را روایت کرده‌اند و عبدالحق و ابن قطان در «بیان الوهم و الإیهام » ۳/۳۰۵ – ۳۰۶ اسناد آن را ضعیف دانسته‌اند. این حدیث شاهدی از روایت ابوهریره سدارد که بیهقی در «شعب الإیمان» ش۱۷۲۳ روایتش کرده و اسنادش ضعیف است. هناد در «الزهد» شماره‌ی ۹۹۷، ابن أبی شیبه در مصنفش ش۲۵۶۴۹، سمعانی در «الأنساب»۱/۲۳ و دیگران از طرقی از عمر سروایت کرده‌اند که گفت: «از علم نجوم آن مقدار را فرا گیرید که به وسیله‌ی آن راه یابید و از علم انساب آن مقدار را فرا گیرید که به وسیله‌ی آن صله‌ی رحم را به جا آورید. این حدیث از عمر سصحیح است. [۱۴۵۵] طبرانی در «المعجم الأوسط» ش۸۱۸۲، عقیلی در «الضعفاء»۳/۳۵۳، ابن عدی در «الکامل فی الضعفاء» ۵/۲۷۸، ابن حبان در «المجروحین» ۲/۱۹۹، بیهقی در «شعب الإیمان» ۵۱۹۸، خطیب در کتاب «النجوم» ص ۱۷۷ و دیگران از ابوهریره روایت کرده‌اند. در اسناد آن عقبه بن عبدالله اصم وجود دارد که ضعیف است. این حدیث دو شاهد ضعیف از طریق روایت علی و ابن عباس دارد. صحیح ترین حدیثی که در این باب وارد شده حدیثی است که عبدالرزاق در مصنف خود ش ۲۰۰۰۷ و امام احمد در «المسند» ۵/۲۹۹ و دیگران از محمد بن سیرین روایت کرده‌اند که گوید: ما همراه ابو قتاده روی پشت بام مان بودیم. ستاره‌ای پرتاب شد. به آن نگاه کردیم. ابوقتاده گفت: «ما نهی شده‌ایم از اینکه به ستاره موقع پرتاب شدن نگاه کنیم». اسناد آن صحیح است آن گونه که حاکم در المستدرک ش۷۷۷۳ و ابن مفلح در الآداب الشرعیة ۳/۴۱۸ اظهار داشته‌اند. [۱۴۵۶] امام احمد در «المسند» ۵/۱۶-۱۷، ابو داود در سنن خود ش۱۱۸۴، نسائی در سنن خود ش۱۴۸۴، ابن ماجه در سنن خود ش۱۲۶۴، ابن خزیمه در صحیح خود ش۱۳۹۷، ابن حبان در صحیح خود ش۲۸۵۶، طبرانی در «المعجم الکبیر» ش۶۷۹۴، حاکم ۱/۳۳۰ و دیگران- برخی به طور مختصر و برخی به طور طولانی- آن را روایت کرده‌اند و ترمذی، ابن خزیمه، ابن حبان و حاکم آن را صحیح دانسته‌اند با وجودی که در سند آن ثعلبه بن عباد وجود دارد که علی بن مدینی، عجلی و ابن حزم درباره‌اش گفته‌اند که مجهول و ناشناخته است. [۱۴۵۷] بخاری در صحیح خود ش۷۴۱۰ و مسلم در صحیح خود ش۱۹۳ از انس سروایتش کرده‌اند. [۱۴۵۸] مفتاح دار السعادة ۲/۱۹۸. [۱۴۵۹] بخاری در صحیحش به ش۳۳۵۸ و مسلم در صحیحش به ش۳۳۷۱ از ابوهریره آن را روایت کرده‌اند. [۱۴۶۰] امام احمد در «المسند» ۲/۴۰۳، بخاری در صحیحش ش ۳۱۷۹ _البغا، مسلم در صحیحش به شماره‌ی ۲۳۷۱، ترمذی در سننش شماره‌ی ۲۴۳۴، ابن ماجه به شماره‌ی ۳۳۰۷، نسائی در «السنن الکبری» شماره‌ی ۸۳۷۴، ابن جریر در تفسیرش۲۳/۷۱ و دیگران آن را روایت کرده‌اند. [۱۴۶۱] ترمذی در سننش شماره‌ی ۳۱۴۸، ابویعلی در مسندش، شماره‌ی۱۰۴۰، ابن ابی حاتم- آن گونه که در تفسیر ابن کثیر ۴/۱۴ آمده- ، ابن عساکر در «تاریخ دمشق» ۶/۱۷۹ و دیگران روایتش کرده‌اند در اسناد آن، علی بن زید بن جدعان هست که در او ضعف وجود دارد. شیخ سلیمان به این ضعف اشاره کرده و گفته که: در اسناد آن، ضعف وجود دارد. [۱۴۶۲] ابن ابی حاتم در تفسیرش به شماره‌ی۱۸۲۱۶ روایتش کرده است. [۱۴۶۳] تفسیر ابن کثیر۴/۱۴. [۱۴۶۴] نگا: شرح العمدة ۴/۵۵۳. [۱۴۶۵] معالم السنن ۴/۲۱۳. [۱۴۶۶] ابن منذر- آن گونه که در «الدر المنثور» ۵/۱۱۹ آمده- و خطیب- آن گونه که در «الدر المنثور» ۳/۳۲۹ آمده- آن را روایت کرده‌اند. [۱۴۶۷] ابن ابی شیبه در مصنف خود به شماره‌ی۲۵۶۴۷ و دیگران روایتش کرده‌اند و اسنادش صحیح است. [۱۴۶۸] فضل علم السلف علی الخلف ص/۳۴ و نگا: فیض القدیر۳/۲۵۶. [۱۴۶۹] به شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء» ۱۳/۲۴۴ مراجعه کنید. [۱۴۷۰] به شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء» ۱۱/۳۵۸ مراجعه کنید. [۱۴۷۱] امام احمد در «المسند» ۴/۳۹۹، طبرانی- آن گونه که در «مجمع الزوائد» ۵/۷۴ آمده- ابن حبان در صحیحش به شماره‌ی ۵۳۴۶، حاکم در «المستدرک علی الصحیحین» ۴/۱۴۶، ابویعلی در مسندش به شماره‌ی ۷۲۴۸ و دیگران آن را روایت کرده‌اند و اسنادش حسن است و به کمک شواهدش صحیح می‌باشد. [۱۴۷۲] به شرح حالش در کتاب «الإصابة فی تمییز أسماء الصحابة» ۴/۲۱۱ مراجعه کنید. [۱۴۷۳] در فتح المجید۲/۵۳۴ آمده است: «بهترین سخنی که در این زمینه باید گفته شود این است: هر عملی جز شرک و کفر که انسان را از دایره‌ی اسلام خارج می‌سازند، به مشیت و خواست خدا مربوط است. اگر خدا در مقابل این عمل او را عذاب دهد، قطعاً عذاب و شکنجه بر او واجب بوده و اگر او را ببخشاید، به لطف و رحمت و بخشش خود از او در گذشته است». [۱۴۷۴] حدیثی صحیح است. تخریج آن در باب:«بیان مقداری از انواع جادو» آورده شد. [۱۴۷۵] کتاب الکبائر صفحات: ۳۷-۴۰ با اندکی تصرف.