توضیح و شرح باب:
لا یقول: عبدی وأمتی (نباید گفت: بردهام و کنیزم)
به دلیل اینکه در این گفته، نوعی ایهام در مشارکت در ربوبیت وجود دارد؛ از این رو پیامبرججهت رعایت ادب با جنبهی ربوبیت و حمایت از حریم توحید، از این گفتهها نهی فرموده است.
مؤلف میگوید: (فی «الصحیح» عن أبی هریرةس: أن رسول اللهجقال: «لا یقل أحدكم: أطعم ربك، وضّئ ربك، ولیقل: سیدی ومولای [۲۲۲۹]. ولا یقل أحدكم: عبدی وأمتی [۲۲۳۰]، ولیقل: فتای وفتاتی وغلامی [۲۲۳۱]»).
(در صحیحین از ابوهریرهسروایت شده که رسول اللهجفرمودند: «هیچ یک از شما نگوید: به پروردگارت (رب خود) غذا بده، به پروردگارت (رب خود) آب وضو بده، بلکه باید بگوید: سرورم و مولایم. و هیچ یک از شما نگوید: بردهام و کنیزم، بلکه باید بگوید: خدمتکار من (فَتایَ و فتاتی) و غلام من».)
عبارت: (فی الصحیح) یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم.
فرمودهی: (لایقل أحدكم) نهی جازم است. منظور این است که نباید این گفته را به بردهی خودش یا بردهی کسی دیگر بگوید. همهی اینها مورد نهی قرار گرفتهاند.
در عبارت: (أطعم ربّك)، لفظ «أطعم» از لفظ (اطعام: غذا دادن) مأخوذ است.
در فرمودهی: (وضّئ ربك)، لفظ «وضئ» امر به استعانت برای وضوء است.
در صحیح بخاری و صحیح مسلم، عبارت: (اسق ربك) (به پروردگارت (صاحب برده) آب بده) به صورت اضافهتر در حدیث مذکور نیز آمده، گویی مؤلف این حدیث را به طور مختصر ذکر کرده است.
خطابی میگوید: «علت منع از این گفتهها این است که انسان پروردهی الله است و مکلف به خالص کردن توحید برای خدا و شریک قرار ندادن برای اوست. پس ترک مشابهت با اسم خدا برای این است که وارد مفهوم شرک نشود. در این باره میان آزاده و برده فرقی وجود ندارد. اما موجودات و سایر حیواناتی که مکلف و متعبّد نیستند، اشکالی ندارد که اسم رب به آنها اضافه شود؛ مانند رب الدار ورب الثوب». [۲۲۳۲]
این مفلح در کتاب «الفروع» میگوید: «ظاهر نهی برای تحریم است. شاید احتمال داشته باشد که برای کراهت باشد. دانشمندان زیادی قائل به این هستند که نهی در اینجا برای کراهت است [۲۲۳۳]» [۲۲۳۴].
اگر گفته شود: خدای متعال که - به نقل از یوسف÷میفرماید: ﴿ٱذۡكُرۡنِي عِندَ رَبِّكَ﴾[یوسف: ۴۲]: «مرا در پیش سرور خود (یعنی شاه مصر) یادآور شو (و شرح حال مرا بدو بگو . باشد که از زندان رهایم کند)».و پیامبرجدربارهی نشانههای قیامت میفرماید: «أن تلد الأمة ربتها» [۲۲۳۵]: «اینکه مادر تربیهکنندهاش را به دنیا آورد». پس این نشان میدهد که به کار بردن اسم «رب» برای انسانها نیز جایز است.
در جواب گفته میشود: دربارهی آمدن لفظ «ربک» در آیهی مذکور دو جواب دادهاند:
اول- که اظهر است - به کار بردن این لفظ در شریعت ملتهای گذشته جایز بوده و در شریعت ما جایز نیست.
دوم- این لفظ برای بیان جواز به کار بردن آن وارد شده و نهی وارده در حدیث مذکور برای رعایت ادب بوده و نهی تنزیهی است و برای تحریم نیست.
اما راجع به حدیث که لفظ «ربتها»در آن آمده، باید گفت که کلمهی «ربتها»که در این حدیث آمده برای مؤنث به کار برده شده و آنچه مورد نهی قرار گرفته این است که این لفظ برای مذکر (مردان) به کار برده شود؛ به خاطر اینکه در آن نوعی ایهام در خصوص مشارکت او با خدا در قضیهی ربوبیت وجود دارد؛ و این مطلب در جماعت زنان معدوم است.
یا گفته میشود: نهی وارده برای زنان، بر کراهت حمل میشود؛ چون در حدیث این لفظ برای زنان به کار برده شده، ولی برای مردان چنین نیست؛ چون از به کار بردن این لفظ برای مردان نهی وارد شده است.
یا گفته میشود در این حدیث که لفظ «ربتها»به کار برده شده، فقط زن به این وصف، موصوف شده است و برای نامگذاری زن یا صداکردن او به این نام به کار برده نشده است، و میان دعا، نامگذاری و میان وصف فرق وجود دارد. همان طور که میگویی: زید فاضل، که زید را به این وصف موصوف میکنی و او را به این اسم نامگذاری نمیکنی و او را با آن، صدا نمیزنی.
عبارت: (ولیقل:سیدی) گفتهاند: پیامبرجدر این حدیث میان رب و سید فرق نهاده؛ چون بنا به اتفاق همه، «رب» از اسماء خدای متعال است، اما راجع به لفظ «سید» که آیا از اسماء خدای متعال است، اختلاف نظر وجود دارد. در قرآن نیامده که این لفظ از اسماء خداوند است، اما در حدیث عبدالله بن شخیر آمده است: «السید الله» [۲۲۳۶]: «سید، الله است». در این باره بعداً سخن به میان میآید.
اگر قایل به این باشیم که «سید» از اسماء خدا نیست، در این صورت فرق میان «رب» و «سید» واضح و روشن است؛ در این صورت، به کار بردن لفظ «سید» برای انسان، این وهم را ایجاد نمیکند که مشارکت انسان با خدا در قضیهی ربوبیت وجود دارد. و اگر قایل به این باشیم که اسم «سید» از اسماء خداوند است، در این صورت باید گفت که از لحاظ شهرت و استعمال، لفظ «سید» مثل لفظ «رب» نیست. باز در این صورت، فرق میان «سید» و «رب» حاصل میشود. از نظر لغت هم، باید گفت که «سید» از «سؤدد» به معنای تقدم آمده است. گفته میشود: «ساد قومه إذا تقدمهم»: «از قومش پیشی گرفت هرگاه از آنان پیشی گیرد، هیچ شکی نیست که سید (صاحب برده) بر خدمتکارش، تقدم و برتری دارد. پس وقتی فرق میان «رب» و «سید» حاصل شود جایز است، کلمهی «سید» برای انسان به کار برده شود.
میگویم: حدیث عبدالله بن شخیر، اطلاق لفظ «سید» برای غیر الله را نفی نمیکند، بلکه منظور حدیث این است که خدا از تمام جهات به این اسم، مستحقتر است و منظور این نیست که این اسم برای غیر خدا به کار برده نمیشود.
عبارت: (ومولای) نووی میگوید: «مولی شانزده معنی دارد. از جمله به معنای ناصر (یاریگر)، مولی (دوست) و مالک(صاحب) برده آمده است. در این صورت اشکالی ندارد که بگوید: مولای [۲۲۳۷]».
صاحب کتاب «الفروع» میگوید: «نباید گفت: «عبدی وأمتی» (بندهام و کنیزم)؛ چون همهی شما بنده و کنیز الله هستید. نباید برده به صاحبش بگوید: «ربی»: «پروردگارم». در صحیح مسلم نیز آمده است: «ولا مولای، فمولاكم الله»: «[ نباید برده به صاحبش بگوید:] مولایم، چون مولای شما الله است». ظاهر نهی برای تحریم است. احتمال هم دارد که نهی برای کراهت باشد. دانشمندان زیادی قائل اند که در اینجا برای کراهت است، همان طور که در شرح صحیح مسلم آمده است [۲۲۳۸]».
میگویم: ظاهر روایت مسلم با حدیثی که در عنوان این باب آمده، تعارض دارد.
در جواب گفتهاند: مسلم اختلاف در این زمنیه را از اعمش بیان کرده است. از طرف دیگر برخی از محدثان این عبارت اضافی را آورده و بعضی آن را حذف کردهاند. قاضی عیاض میگوید: «حذف این عبارت اضافی، صحیحتر است». [۲۲۳۹]پس به نظر میرسد که لفظ اول، راجحتر است. به این خاطر رو به ترجیح آوردیم که میان این دو لفظ تعارض وجود دارد و جمع میان آنها، غیر ممکن است و معلوم نیست که کدام لفظ متقدم و کدام متأخر است، تا لفظ متأخر را ناسخ لفظ متقدم بدانیم. از این رو جز ترجیح لفظ اول بر لفظ دوم که مسلم آورده، راهی وجود ندارد.
میگویم: جمع میان دو لفظ ممکن است، بدین صورت که گفت: نهی از به کار بردن کلمهی «مولای» برای انسان، بر کراهت یا خلاف اولی حمل میشود.
فرمودهی: («ولا یقل أحدكم: عبدی وأمتی») بدین خاطر است که حقیقت عبودیت، فقط برای الله تعالی است. همچنین در گفتهی مذکور تعظیم و بزرگداشت خاصی وجود دارد که در شأن مخلوق نیست و شایستهی الله تعالی میباشد. پیامبرجعلت این امر را بیان کرده؛ همان طور که ابوداود با اسنادی صحیح از ابوهریره به طور مرفوع روایت کرده که آن حضرتجفرمودند: «لا یقولن أحدكم: عبدی وأمتی، ولا یقولن المملوك: ربی وربتی، ولیقل المالك: فتای وفتاتی، ولْیقل المملوك: سیدی وسیدتی، فإنكم المملوكون، والرب الله ﻷ» [۲۲۴۰]: «هیچ یک از شما نگوید: بردهام و کنیزم و برده نباید بگوید: «ربی و ربتی» (صاحبم) . صاحب برده باید بگوید: پسر جوانم و دختر جوانم (خدمتکارم)، و برده باید بگوید: سرورم، چون شما همگی برده و بندهی خدا هستید و رب فقط الله تعالی است».
همچنین ابوداود این حدیث را با اسنادی صحیح به طور موقوف روایت کرده است. پس در آن سبب ضعف وجود دارد.
در روایتی از آن مسلم آمده است: «لا یقولن أحدكم: عبدی وأمتی، كلكم عبید الله»:«هیچ یک از شما نگوید: بردهام و کنیزم؛ چرا که همهتان بردگان خدا هستید».
صاحب کتاب «مصابیح الجامع» میگوید: «نهی وارده در حدیث مذکور فقط متوجه صاحب برده میشود؛ چون گمان تکبر و خود بزرگ بینی دربارهی او وجود دارد. اما اگر دیگری به برده بگوید: «هذا عبد زید»: «این مرد بردهی زید است» و «هذه أمة خالد»: «این زن، کنیز خالد است»؛ گفتن این جایز است؛ چون او با این گفته میخواهد به کسی دیگر خبر دهد که فلانی برده یا کنیز فلانی است و یا میخواهد او را معرفی کند و دیگر گمان تکبر و خودبزرگ بینی دربارهاش وجود ندارد.
میگویم: این گفتهی خوبی است و احادیثی که بر این مطلب دلالت دارند، روایت شدهاند. ابوجعفر نحّاس میگوید: «میان علما اختلافی سراغ نداریم در خصوص اینکه جایز است کسی به کسی بگوید: «مولای» (مولایَ من). و نباید گفت: «عبدک و عبدی» (بردهی تو و بردهی من) هر چند آن شخص، برده هم باشد. رسول اللهجاز گفتن این عبارت به بردهها نهی کرده، حالا در مورد آزادهها چگونه باید باشد؟!».
عبارت: (ولیقل: فتای وفتاتی وغلامی) یعنی باید به جای «عبدی و أمتی» این الفاظ را گفت؛ چون این الفاظ مثل «عبدی» و «أمتی» بر برده بودن دلالت ندارند. پس پیامبرجگفتن الفاظی را پیشنهاد دادهاند که معنای مورد نظر را میرساند و در عین حال در به کار بردن آنها ایهام و تکبر و خود بزرگبینی وجود ندارد و این الفاظ بر آزاده و برده اطلاق میشوند اما اضافه کردن این الفاظ به «یای متکلم» نشان دهندهی اختصاص برده به صاحباش میباشد.
[۲۲۲۹] در صحیحین، عبارت: «سیدی مولای» آمده است. لفظ مذکور در مسند امام احمد، ۲/۳۱۶ آمده است. [۲۲۳۰] در صحیحین عبارت: «عبدی أمتی» آمده است. لفظ مذکور در مسند امام احمد، ۲/۳۱۶ آمده است. [۲۲۳۱] بخاری در صحیحش، به شمارهی ۲۵۵۲؛ مسلم در صحیحش، شمارهی ۲۲۴۹ و امام احمد در «المسند» ۲/۳۱۶ این حدیث را روایت کرده و لفظ حدیث از امام احمد است. [۲۲۳۲] اعلام الحدیث فی شرح صحیح البخاری، اثر خطابی، ۲/۱۲۷۱. [۲۲۳۳] حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «فتح الباری»، ۵/۱۷۸ میگوید: «همهی علما حتی ظاهریه اتفاق نظر دارند که نهی وارده در این حدیث برای تنزیه است. فقط ابن بطال (در مورد لفظ رب) این رأی را ندارد که به زودی بیان خواهیم کرد.» [۲۲۳۴] الفروع، ۳/۴۱۳. مطالب بعدی از کتاب «الفروع» گرفته شده است. شیخ سلیمان، فوایدی را بدان افزوده است. [۲۲۳۵] قسمتی از حدیثی طولانی است که بخاری در صحیحش، شمارهی۵۰ و مسلم در صحیحش، شمارهی ۹ از ابوهریرهسروایتش کردهاند. مسلم در صحیحش، شمارهی ۸ نیز آن را از عمر بن خطابسروایت کرده است. [۲۲۳۶] حدیثی صحیح است که تخریج آن در «باب ما جاء فی حمایة المصطفی جحمی التوحید، وسده طرق الشرک» خواهد آمد. [۲۲۳۷] شرح صحیح مسلم، اثر نووی، ۱۵/۷. [۲۲۳۸] الفروع، ۳/۴۱۳. [۲۲۳۹] إکمال المعلم، ۷/۱۹۰. [۲۲۴۰] امام احمد در «المسند»، ۲/۴۲۳؛ بخاری در «الأدب المفرد»، شمارهی ۲۱۰؛ ابوداود در سننش، شمارهی ۴۹۷۵؛ ابن ابی دنیا در کتاب «الصمت»، شمارهی ۳۶۲؛ نسائی در «السنن الکبری»، شمارهی ۱۰۰۷۲؛ محاملی در «الأمالی»، شمارهی ۵۵؛ ابن سنی در «عمل الیوم واللیلة»، شمارهی ۳۹۰ و بیهقی در «شعب الإیمان»، شمارهی ۵۲۱۹ از دو طریق از محمد بن سیرین از ابوهریرهساین حدیث را به طور مرفوع روایت کردهاند و سندش صحیح است. ابوداود در سننش، به شمارهی ۴۹۷۶ این حدیث را از ابوهریره به طور موقوف با سند صحیح روایت کرده است. هر دو روایت (مرفوع و موقوف)، صحیحاند و معلول نیستند بلکه اسناد روایت مرفوع، صحیحتر و قویتر میباشد. والله اعلم.