توضیح و شرح این باب:
باب شفاعت
از آنجا که مشرکین در گذشته و حال با دستاویز قراردادن شفاعت به شرک مبتلا بوده و هستند، چنانکه خداوند میفرماید: ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ١٨﴾[یونس: ۱۸]. «و جز الله چیزهایی را میپرستند که نه زیانی به آنان میرسانند و نه سودی؛ و میگویند: «اینها شفیعان ما نزد الله هستند». بگو: آیا به گمان خود الله را (از وجود شفیعانی) آگاه میسازید که او در آسمانها و زمین سراغ ندارد؟! الله از شرکی که به او میورزند، پاک و برتر است».
و میفرماید: ﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ٣﴾[الزمر: ۳]. «هان! دین و عبادت خالص (و تهی از شرک) از آنِ الله است. و آنان که دوستانی جز او برگزیدهاند، (میگویند:) ما آنان را عبادت و پرستش نمیکنیم مگر برای آنکه (واسطهی ما باشند و) ما را به الله نزدیک کنند. بیگمان الله در میان آنان، دربارهی مواردی که با هم اختلاف دارند، داوری خواهد کرد. بیشک الله، کسی را که دروغگو و ناسپاس باشد، هدایت نمیبخشد».
از این رو خداوند طمع مشرکین از شفاعت را قطع نمود و خبر داد که شرک است و خود را از آن پاک و منزه دانست. و این را نفی کرد که مخلوقات جز از الله کارساز و یا شفاعت کنندهای داشته باشند، چنان که میفرماید: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ مَا لَكُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِيّٖ وَلَا شَفِيعٍۚ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ٤﴾[السجدة: ۴]. «الله، ذاتی است که آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست، در شش روز آفرید و بر عرش قرار گرفت؛ جز او هیچ کارساز و شفاعتگری ندارید. پس آیا پند نمیگیرید؟»
مؤلف میخواهد در این فصل این مطلب را اثبات کند که این نوع شفاعت عین شرک است. آنچه آنها آن را شفاعت میپندرند و به این صورت است کهافرادی غیر از الله را به فریاد میخوانند تا برای آنان نزد خدا شفاعت کنند همانطور که وزیر نزد پادشاه شفاعت میکند، این شفاعت در دنیا و آخرت منتفی است و حقیقت ندارد، بلکه فقط خداوند است که در ابتدا به شفاعتکننده اجازه میدهد و شفاعت کننده آنگونه که دشمنان خدا گمان میکنند نمیتواند در آغاز بدون اجازهی خدا شفاعت کند.
اگر گفته شود: کسی که فردی را نزد خدا شفیع قرار میدهد قصدش تعظیم و تقدیس پروردگار با واسطه قرار دادن شفاعت کننده باشد، چرا این شرک شمرده میشود؟!
در پاسخ گفته میشود: اینکه او اراده و قصد تعظیم را دارد، تعظیم به شمار نمیآید؛ زیرا چه بسا افرادی هستند که میخواهند کسی را تعظیم نمایند که با تعظیم خود از جایگاهش میکاهند، از این رو در ضرب المثل معروف گفته شده است: دشمن دانا به زِ دوست نادان.
واسطهقراردادن و مقرر کردن همتایانی برای خداوند نادیده گرفتن حق ربوبیت الهی و عیب گرفتن از عظمت الهی و بدگمانی است نسبت به پروردگار جهانیان، چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿وَيُعَذِّبَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتِ وَٱلۡمُشۡرِكِينَ وَٱلۡمُشۡرِكَٰتِ ٱلظَّآنِّينَ بِٱللَّهِ ظَنَّ ٱلسَّوۡءِۚ عَلَيۡهِمۡ دَآئِرَةُ ٱلسَّوۡءِۖ وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ وَلَعَنَهُمۡ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرٗا٦﴾[الفتح: ۶] «و نیز مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به الله گمان بد دارند، عذاب نماید. پیشامدهای بد روزگار بر آنان باد! و الله بر آنان خشم گرفت و آنان را نفرین و از رحمتش دور کرد و دوزخ را برایشان آماده ساخت؛ و دوزخ چه جای بدی است!». آنها به خداوند گمان بد داشتند تا اینکه به او تعالی شرک ورزیدند و اگر به خداوند گمان نیک میداشتند او را به گونهی شایسته یگانه میدانستند و حق توحید را ادا میکردند.
از اینرو خداوند متعال در مورد مشرکین میگوید که آنها خداوند را آنگونه که حق اوست قدرش را ندانستند، چون کسی که برای خداوند، همتا و انبازی قرار داده یا کسی را به عنوان واسطه و شفیع قرار میدهد و از او امید و هراس دارد و برایش فروتنی و کرنش میکند و از ناخوشنودی او میگریزد و آنچه را که موجب خوشنودی او میداند ترجیح میدهد و آن را به فریاد میخواند و برایش قربانی و نذر مینماید، کجا خداوند را آنگونه که حق اوست قدر دانسته است و مشرکین اینگونه معبودانشان را با خداوند برابر قرار میدادند. وقتی مجازات میشوند و در دوزخ میروند آن جا میدانند که این معبودان باطل بوده و پرستش آن گمراهی بوده است، از این رو در جهنم میگویند: ﴿تَٱللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ٩٧ إِذۡ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٩٨﴾[الشعراء: ۹۷-۹۸]. «سوگند به الله که ما در گمراهى آشکارى بودیم. چون شما را با پروردگار جهانیان برابر مىدانستیم».
مشخص است که مشرکین معبودانشان را در ذات، صفات و افعال با خداوند برابر نمیدانستند و همچنین نمیگفتند که آسمانها و زمین را معبودان آنها آفریده است، یا معبودانشان زندگی و مرگ میبخشند، بلکه فقط در محبت، تعظیم و عبادت معبودانشان را با خداوند یکسان و برابر قرار داده بودند، چنانکه مشرکینی که خود را مسلمان میدانند همین کار را میکنند و این کار نادیدهگرفتن ربوبیت الهی و عیبجویی از عظمت الهی و گمان بد به خداوند جهانیان است. چون کسی که افراد یا چیزهایی را انباز خدا قرار میدهد و آن را بین خود و خداوند واسطه و شفیع میداند، یا گمان میبرد که خداوند به کسی نیاز دارد که در تدبیر جهان او را یاری و یا پشتیبانی نماید؛ که همراه او وزیر، پشتیبان و معینی باشد؛ این در حقیقت بزرگترین طعنه به خداوندی است که بینیاز میباشد و همه فقیر و به او نیازمندند و یا اینکه فرد مشرک گمان میبرد که قدرت و توان الهی بوسیلهی قدرت و توان شفاعت کننده و واسطه تکمیل میشود، یا گمان میبرد که خداوند نیاز و خواستهی او را نمیداند و باید شفاعت کننده او تعالی را از آن آگاه کند و یا گمان میبرد که خداوند رحم نمیکند تا وقتی که شفاعتکننده به او نگوید که رحم کند و یا فکر میکند خداوند به تنهایی کفایت نمیکند و بدون شفاعت و سفارش کاری را انجام نمیدهد، همانطور که مخلوق چنین است. و یا فکر میکند که خداوند دعای بندگانش را اجابت نمیکند مگر آنکه واسطه و شفاعتکننده نیازهای بندگان را به او بگوید، چنان که پادشاهان دنیا اینگونه هستند. و همهی اینها اساس شرکورزی مردم میباشند. همچنین ممکن است فردی که چیزی یا کسی را بین خود و خداوند واسطه و شفاعتکننده قرار میدهد گمان برد که خداوند دعا و فریاد آنها را نمیشنود مگر آنکه شفاعت کننده دعا و فریاد را به او بگوید، یا گمان میبرد که شفاعت کننده حقی بر خداوند دارد، از این رو به خدا متوسل میشود، چنان که مردم برای اینکه پادشاهان و بزرگان کارشان را انجام دهند به افرادی متوسل میشوند که آن افراد برای پادشاهان عزیزند و پادشاهان نمیتوانند با آنها مخالفت نمایند، همه اینها طعنهزدن و عیبجویی از ربوبیت است.
ابن قیم مفهوم این مطالب را بیان کرده است [۸۵۱].
لذا خداوند اعلام نموده که این کارها و غیره شرکاند و خود را از این امور منزه و پاک دانسته است، از اینرو میفرماید: ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ١٨﴾[یونس: ۱۸]. «و جز الله چیزهایی را میپرستند که نه زیانی به آنان میرسانند و نه سودی؛ و میگویند: «اینها شفیعان ما نزد الله هستند». بگو: آیا به گمان خود، الله را (از وجود شفیعانی) آگاه میسازید که او در آسمانها و زمین سراغ ندارد؟! الله از شرکی که به او میورزند، پاک و برتر است».
اگر گفته شود: خداوند کسانی را مشرک نامیده که واسطهها و شفیعان را عبادت و پرستش میکنند، اما کسی که واسطهها را فقط برای این بخواند که شفاعت کنند، او در حقیقت آنها را عبادت نکرده است. پس این شرک نیست.
در پاسخ گفته میشود: به مجرد شفیع قرار دادن لازمهاش شرک و آن شرک محض است، همانطور که شرکورزیدن مستلزم عیبجویی از خداوند متعال است و عیبجویی از لوازم شرک است، خواه مشرک بخواهد یا نخواهد، از اینرو سؤال مذکور از اساس باطل است و در خارج چیزی به این صورت وجود ندارد و فقط تئوری است که مشرکین در ذهن خود میسازند، دعا عبادت است بلکه دعا اساس و حقیقت عبادت است پس وقتی کسی واسطههایی که مقرر میکند را برای شفاعت به فریاد بخواند آنها را عبادت کرده است و در عبادت الهی شرک ورزیده است، خواه این را بپذیرد یا نپذیرد.
گفته اش: (و خداوند متعال میفرماید: ﴿وَأَنذِرۡ بِهِ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحۡشَرُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ لَيۡسَ لَهُم مِّن دُونِهِۦ وَلِيّٞ وَلَا شَفِيعٞ لَّعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ٥١﴾[الأنعام: ۵۱] «و با آن (= قرآن) کسانی را که میترسند به سوی پروردگارشان گرد آیند؛ اِنذار (= بیم) ده (زیرا که) برایشان (در آن روز) دوست و شفیعی جز او (= خدا) نیست؛ باشد که پرهیزگاری پیشه کنند».)
انذار یعنی ترساندن و هشدار [۸۵۲].
و گفتهاش: (بِهِ) یعنی با قرآن هشدار بده، چنانکه ابن عباس میگوید [۸۵۳].
و گفتهاش: ﴿وَأَنذِرۡ بِهِ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحۡشَرُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ﴾[الأنعام: ۵۱]. «و با این (قرآن)، به کسانی که از حشر شدن در پیشگاه پروردگارشان میترسند، هشدار بده»). یعنی: ای محمد، کسانی که از پروردگارشان بیم دارند و از بدی حسابشان میترسند را به وسیلهی قرآن هشدار بده و آنها مؤمناند، چنانکه از ابن عباس و سدی روایت شده است [۸۵۴].
از فضیل بن عیاض روایت است که: «خداوند همهی آفریدههایش را مورد سرزنش قرار نداده و بلکه فقط آنان را سرزنش میکند که خرَد و درک دارند، از این رو میفرماید: ﴿وَأَنذِرۡ بِهِ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحۡشَرُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ﴾[الأنعام: ۵۱] [۸۵۵]«و با این قرآن، به کسانی که از حشر شدن در پیشگاه پروردگارشان میترسند، هشدار بده».
آنها مؤمناناند که دارای دلهای آگاه و بیدار میباشند و افراد مورد نظر در آیه همینها میباشند نه کسانی که اهل تجمل و ریاست هستند، چون خداوند به صورتها و اموال شما نمینگرد بلکه به دلها و اعمالتان نگاه میکند» [۸۵۶].
گفتهاش: ﴿لَيۡسَ لَهُم مِّن دُونِهِۦ وَلِيّٞ وَلَا شَفِيعٞ﴾[الأنعام: ۵۱]. «جز الله هیچ دوست و شفاعت کنندهای ندارند»).
زجاج گفته: «لیس» در محل نصب قرار دارد چون حال است، گویا میگوید در حالی که از ولی و شفاعت کننده دست کشیدهاند و عامل در آن «یخافون» است [۸۵۷].
ابن کثیر میگوید: ﴿وَلِيّٞ وَلَا شَفِيعٞ﴾﴿لَيۡسَ لَهُم مِّن دُونِهِۦ﴾یعنی آنان در آن روز یاوری جز خدا و شفاعت کنندهای ندارند که آنان را از عذاب خداوند با شفاعت خود نجات دهد، ﴿لَّعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ﴾باشد که تقوا پیشه کنند و در این دنیا کاری انجام دهند که به سبب آن خداوند روز قیامت آنها را از عذاب خویش نجات دهد [۸۵۸].
میگویم: خداوند اینکه مؤمنان ولی، کارساز و شفاعت کنندهای غیر از الله داشته باشند -چنانکه دین مشرکین این گونه است- را رد و نفی کرده است. پس هر کسی غیر از الله واسطههایی قرار دهد از مؤمنان نیست و شفاعت به او نمیرسد.
و در آیه دلیلی وجود ندارد که بگوید شفاعت برای مرتکبین گناهان کبیره نفی شده است، چنانکه معتزله میگویند، بلکه دلیلی است بر اینکه مؤمنان واسطه و شفیع نمیگیرند و همچنین شفاعت بدون اجازهی خداوند نفی شده است، از این رو شفاعت با اجازهی خداوند را در چند جا اثبات کرده است، چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿إِنَّ رَبَّكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۖ مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ إِذۡنِهِۦۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ٣﴾[یونس: ۳]. «همانا پروردگار شما، الله است؛ ذاتی که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و بر عرش استقرار یافت؛ تمام امور را تدبیر میکند. جز به اذن و شفاعت او، هیچ شفاعتکنندهای نیست. این است الله که پروردگار شماست؛ پس او را پرستش نمایید. آیا پند نمیگیرید؟».
گفتهاش: (و میفرماید: ﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٤٤﴾[الزمر: ۴۴]. «بگو: همهی شفاعت و میانجیگری در اختیار الله است؛ فرمانروایی آسمانها و زمین از آنِ اوست؛ سپس به سوی او بازگردانده میشوید»).
در مورد این آیه و آیهی قبل از آن سخن میگوییم تا معنی آن روشن شود. خداوند متعال میفرماید: ﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُفَعَآءَۚ قُلۡ أَوَلَوۡ كَانُواْ لَا يَمۡلِكُونَ شَيۡٔٗا وَلَا يَعۡقِلُونَ٤٣ قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٤٤﴾[الزمر: ۴۳-۴۴] «آیا شفیعان و واسطههایی به جای الله برگزیدهاند؟ بگو: اگر چه واسطههایتان، هیچکاری نتوانند انجام دهند و عقل و خردی هم نداشته باشند(باز هم آنان را واسطه قرار میدهید؟) بگو: همهی شفاعت و میانجیگری در اختیار الله است؛ فرمانروایی آسمانها و زمین از آنِ اوست؛ سپس به سوی او بازگردانده میشوید».
پس فرمودهاش: ﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ﴾همزه برای استفهام انکاری است. یعنی: آیا مشرکین غیر از خدا واسطهها و شفاعتکنندگانی گرفتهاند که به گمان آنها برایشان نزد خداوند شفاعت میکنند؟! چنانکه میفرماید: ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ١٨﴾[یونس: ۱۸]. «و جز الله چیزهایی را میپرستند که نه زیانی به آنان میرسانند و نه سودی؛ و میگویند: «اینها شفیعان ما نزد الله هستند». بگو: آیا به گمان خود الله را (از وجود شفیعانی) آگاه میسازید که او در آسمانها و زمین سراغ ندارد؟! الله از شرکی که به او میورزند، پاک و برتر است».
و میفرماید: ﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ٣﴾[الزمر: ۳]. «هان! دین و عبادت خالص (و تهی از شرک) از آنِ الله است. و آنان که دوستانی جز او برگزیدهاند، (میگویند:) ما آنان را عبادت و پرستش نمیکنیم مگر برای آنکه (واسطهی ما باشند و) ما را به الله نزدیک کنند. بیگمان الله در میان آنان پیرامون مواردی که با هم اختلاف دارند، داوری خواهد کرد. بیشک الله، کسی را که دروغگو و ناسپاس باشد، هدایت نمیبخشد».خداوند آنها را تکذیب مینماید و آنان را به خاطر این کارشان کافر قرار داده است.
و میفرماید: ﴿فَلَوۡلَا نَصَرَهُمُ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ قُرۡبَانًا ءَالِهَةَۢۖ بَلۡ ضَلُّواْ عَنۡهُمۡۚ وَذَٰلِكَ إِفۡكُهُمۡ وَمَا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ٢٨﴾[الأحقاف: ۲۸]. «پس چرا کسانی که آنها را معبود و واسطهی خویش برای تقرب و نزدیکی به الله گرفتند، به آنان یاری نرساندند؟ بلکه از نظرشان ناپدید شدند. و این(میانجیگری)، پندار دروغین آنان و سخن باطل و خودساختهای است که سرِ هم میکنند».
پس مقصود مشرکین از پرستش کسانی که آنها را عبادت میکردند این بود که برایشان نزد خدا شفاعت کنند.
و گفتهاش: ﴿مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾یعنی بدون اجازه و فرمان خدا و حال آن که هیچ کس نزد خداوند بدون اجازهی او شفاعت نمیکند و همچنین کسی که برای او شفاعت میشود باید مورد پسند خدا باشد؛ ولی در اینجا، این دو شرط محقق نشده است، چون خداوند واسطه قرار دادن کسانی را که واسطه قرار داده میشوند و به فریاد خوانده میشوند را سبب اجازه و رضامندی خویش قرار نداده است، بلکه این را سبب ناخشنودی و خشم خویش دانسته است.
و گفتهاش: ﴿قُلۡ أَوَلَوۡ كَانُواْ لَا يَمۡلِكُونَ شَيۡٔٗا وَلَا يَعۡقِلُونَ﴾[الزمر: ۴۳]. «بگو: اگر چه واسطههایتان، هیچ کاری نتوانند انجام دهند و عقل و خردی هم نداشته باشند (باز هم آنان را واسطه قرار میدهید؟)».[الزمر: ٤٣] یعنی آیا حتی اگر به این صورت باشند که شما مشاهده میکنید یعنی چیزهای جامدی که چیزی نمیدانند و همچنین مردگان، شفاعت میکنند در حالی که شفاعت را در اختیار ندارند؟ چنانکه میفرماید: ﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ﴾[الزمر: ۴۴]. «بگو: همهی شفاعت و میانجیگری در اختیار الله است».یعنی شفاعت تمام در دست خداوند است و کسانی که آنها به فریاد میخوانند هیچ چیزی از شفاعت را در اختیار ندارند.
بیضاوی میگوید: «شاید این پاسخی باشد به شبههای که مطرح میکنند و میگویند واسطهها افراد مقربی هستند و این بتها تندیس و مجسمه آنها میباشد. و میگوید: شفاعت کاملاً در دست خداوند است و هیچ کسی بدون اجازهی او شفاعت نمیکند و هیچ کس به طور مستقل از حق شفاعت کردن بر خوردار نیست [۸۵۹]».
و گفتهاش: ﴿لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ﴾[الحدید: ۲]. «فرمانروایی آسمانها و زمین از آنِ اوست».این را تأکید میکند که واسطه گرفتن جز از خدا باطل است، چون خداوند صاحب تمام هستی است و هیچ کسی نمیتواند در کار او بدون اجازه و رضامندیاش سخن بگوید: و شفاعت هم از زمرهی هستی است: پس وقتی صاحب و مالک شفاعت خداوند است، گرفتن واسطهها و شفاعت کنندگانی غیر از او هر کسی باشد، باطل و نادرست است.
﴿ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يُحۡيِيكُمۡ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾[البقرة: ۲۸]. «سپس به سوی او بازگردانیده میشوید».و خواهید دانست که واسطههایی که مقرر میداشتید شفاعت نمیکنند و تلاشی که با پرستش آنها انجام میدادید نافرجام خواهد بود، بلکه این واسطهها علیه شما خواهند شد و از عبادت شما اظهار بیزاری مینمایند، چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿كَلَّاۚ سَيَكۡفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمۡ وَيَكُونُونَ عَلَيۡهِمۡ ضِدًّا٨٢﴾[مریم: ۸۲]. «چنین نیست؛ بلکه عبادتشان را انکار خواهند کرد و دشمنشان خواهند شد».و خداوند متعال فرموده: ﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ مَكَانَكُمۡ أَنتُمۡ وَشُرَكَآؤُكُمۡۚ فَزَيَّلۡنَا بَيۡنَهُمۡۖ وَقَالَ شُرَكَآؤُهُم مَّا كُنتُمۡ إِيَّانَا تَعۡبُدُونَ٢٨ فَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدَۢا بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ إِن كُنَّا عَنۡ عِبَادَتِكُمۡ لَغَٰفِلِينَ٢٩﴾[یونس: ۲۸-۲۹]. «و روزی که همهی آنان را حشر میکنیم و آنگاه به مشرکان میگوییم: «با معبودانتان، در جای خود بایستید». و بدین ترتیب آنها را از هم جدا مىسازیم و معبودانشان میگویند: «شما، ما را پرستش نمیکردید. همین بس که الله، میان ما و شما گواه است که ما از پرستش شما بیخبر بودیم».
و میفرماید: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ كُرۡسِيُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا ئَُودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُ٢٥٥﴾[البقرة: ۲۵۵]. «الله؛ هیچ معبود برحقی جز او وجود ندارد؛ همیشه زندهای است که اداره و تدبیر تمام هستی را در دست دارد و او را هرگز نه چُرت میگیرد و نه خواب. هیچکس نمیتواند نزدش شفاعت کند مگر به اِذنش؛ آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ اوست. گذشته، حال و آیندهی آنان را میداند و به هیچ چیزی از علم الهی احاطه نمییابند. کُرسی پروردگار، آسمانها و زمین را در برگرفته است و حفظ و نگهداریشان برای الله دشوار نیست و او بلندمرتبه و بزرگ است».
در این آیه مشرکینی که فرشتهها، پیامبران و بتهایی که تندیس صالحان بودند و غیره را بین خود و خداوند واسطه و شفاعتکننده قرار میدادند و گمان میبردند که این واسطهها بدون اجازهی خداوند شفاعت مینمایند، رد شدهاند و خداوند باور آنها را رد کرده و بزرگی و عظمت خویش را بیان داشته است و این را متذکر شده که روز قیامت هیچ کسی نمیتواند سخن بگوید مگر کسی که به او اجازه سخن داده شود: ﴿يَوۡمَ يَقُومُ ٱلرُّوحُ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ صَفّٗاۖ لَّا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَقَالَ صَوَابٗا٣٨﴾[النبأ: ۳۸]. «روزی که جبرئیل و فرشتگان به صف میایستند؛ و هیچکس سخن نمیگوید مگر کسی که پروردگار رحمان(گستردهمهر) به او اجازه دهد و(در دنیا) سخن درست گفته و(به توحید، شهادت داده) باشد».
و میفرماید: ﴿يَوۡمَ يَأۡتِ لَا تَكَلَّمُ نَفۡسٌ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ فَمِنۡهُمۡ شَقِيّٞ وَسَعِيدٞ١٠٥﴾[هود: ۱۰۵]. «روزی که چون فرا رسد، هیچکس جز به اجازهی او سخن نمیگوید؛ پس برخی از ایشان، تیرهبخت و برخی هم خوشبخت و رستگارند».
ابن جریر در تفسیر این آیه میگوید: «این آیه زمانی نازل شد که کافران گفتند: ما این بتها را فقط بخاطر این میپرستیم که ما را به خدا نزدیک کنند. پس خداوند میفرماید: ﴿لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ﴾[النساء: ۱۷۱] [۸۶۰]«آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ اوست».
و در این آیه بیان شده که خداوند هر کسی را که بخواهد اجازهی شفاعت میدهد که آنها [شامل] پیامبران، علما و غیره میشود و اجازه به امر و فرمان بر میگردد چنانکه به پیامبر گفته میشود: شفاعت کن، شفاعت تو پذیرفته میشود. و همچنین مفسرین دیگری هم این را گفتهاند.
گفت: و فرمودهی خداوند: ﴿۞وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيًۡٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ٢٦﴾[النجم: ۲۶] «و چه بسیار فرشتگانی که در آسمانها هستند و شفاعتشان هیچ سودی نمیبخشد مگر آنکه الله برای هر کس که بخواهد و بپسندد اجازه دهد».
ابو حیان میگوید: «کمْ» خبریه است و معنی آن تکثیر است و به سبب مبتدا بودن در موضع رفع قرار دارد و خبر آن ﴿ لَا تُغْنِي﴾است و غناء یعنی جلب فایده و دفع ضرر به سبب امری که در آن فایده است. کلمهی «کم» مفرد است و معنای آن جمع است. پس وقتی شفاعت ملائکهی مقرّب سودی نمیآورد و زیانی را دور نمیکند مگر بعد از اجازه و رضامندی خدا، پس چگونه بتها برای عبادت کنندگان خود شفاعت میکنند؟ [۸۶۱].
میگویم: این آیات ردّی است بر کسانی که ملائکه و بندگان صالح خدا را، با شفیع و واسطه قرار دادن و کارهای دیگر، پرستش میکنند، چون وقتی ملائکه و صالحان بدون اجازهی خدا نمیتوانند شفاعت کنند، پس به فریاد خواندن و عبادت آنها چه معنی دارد؟!
و همچنین خداوند به کسانی اجازهی شفاعت شدن میدهد که خداوند گفتار و کردار آنها را میپسندد یعنی موحّدان و یکتاپرستان؛ نه افراد مشرک. چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿يَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُۥ قَوۡلٗا١٠٩﴾[طه: ۱۰۹]. «در آن روز شفاعت، سودی نمیبخشد مگر شفاعت کسی که پروردگار رحمان به او اجازه دهد و گفتارش را بپسندد.».و خداوند جز توحید چیزی دیگر را نمیپسندد، چنانکه میفرماید: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٨٥﴾[آل عمران: ۸۵]. «و هرکس دینی جز اسلام بجوید، هرگز از او پذیرفته نمیشود و در آخرت از زیانکاران خواهد بود».
و پیامبرجمیفرماید: «کسی روز قیامت مستحق شفاعت من خواهد بود که با قلبی خالص بگوید: لاإله إلاالله [۸۶۲]». پس پیامبرجنفرموده است کسی مستحق شفاعت من است که مرا به فریاد بخواند، اگر مشرک بگوید: من میدانم که آنها جز با اجازهی خدا شفاعت نمیکنند، اما آنها را میخوانم تا خداوند به آنان اجازه دهد که برایم شفاعت نمایند، در پاسخ گفته میشود خداوند شرکورزیدن به خدا و به فریاد خواندن غیر الله را سبب اجازه دادنش به شفاعت و سبب رضامندی خویش قرار نداده بلکه این کار سبب خشم و نارضایتی خداوند است، از این رو در آیات زیادی از به فریاد خواندن غیر الله نهی فرموده، چنانکه میفرماید: ﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّكَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٠٦﴾[یونس: ۱۰۶]. «و جز الله کسی یا چیزی را مخوان که نه سودی به تو میرساند و نه زیانی که اگر چنین کنی، بهراستی از ستمکاران خواهی بود».
پس روشن شد که به فریاد خواندن صالحان از قبیل ملائکه، انبیاء و غیره شرک است همانطور که مشرکین آنها را به فریاد میخواندند تا برایشان نزد خدا شفاعت کنند و خداوند به خاطر این کار به آنها اعتراض نمود و اعلام داشت که این کار را نمیپسندد و به این فرمان نمیدهد. چنانکه میفرماید: ﴿وَلَا يَأۡمُرَكُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَٱلنَّبِيِّۧنَ أَرۡبَابًاۗ أَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ٨٠﴾[آل عمران: ۸۰]. «و(سزاوار هیچ پیامبری نیست که) به شما دستور دهد فرشتگان و پیامبران را در مقام ربوبیت قرار دهید. آیا(معقول است که) شما را پس از مسلمان شدن، به کفر فرمان دهد؟».
و میفرماید: ﴿إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِينَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ وَتَقَطَّعَتۡ بِهِمُ ٱلۡأَسۡبَابُ١٦٦﴾[البقرة: ۱۶۶]. «آنگاه که پیشوایان از پیروانشان، اظهار بیزاری کنند و(پیروان باطل) عذاب الله را ببینند و تمام وسایل نجات بریده شود(و دستشان، از همهجا کوتاه گردد)».
ابن کثیر میگوید [۸۶۳]: «ملائکهای که آنها در دنیا گمان میبردند که عبادتشان میکنند از آنان اظهار بیزاری مینمایند و ملائکه میگویند: خدایا از اینها بیزاری میجوییم آنان ما را عبادت نمیکردهاند [۸۶۴]».
و خداوند میفرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالَ سُبۡحَٰنَكَ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أَقُولَ مَا لَيۡسَ لِي بِحَقٍّۚ إِن كُنتُ قُلۡتُهُۥ فَقَدۡ عَلِمۡتَهُۥۚ تَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِي وَلَآ أَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِكَۚ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ١١٦﴾[المائدة: ۱۱۶]. «و هنگامی که الله میفرماید: «ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفتی که جز الله، من و مادرم را معبود قرار دهید؟» گوید: «تو پاک و منزهی؛ من حق ندارم چیزی بگویم که شایستهام نیست. اگر چنین سخنی گفته باشم، تو خود از آن آگاهی. تو از آنچه در درون من است آگاهی و من از اسراری که نزد توست آگاهی ندارم. به راستی تو، تمام اسرار و امور غیب را میدانی».
و میفرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ وَلَا تَحۡوِيلًا٥٦﴾[الإسراء: ۵۶]. «بگو: کسانی را که جز الله(معبود خویش) پنداشتهاید، بخوانید؛ آنها نمیتوانند آسیب و مشکلی را از شما برطرف نمایند یا تغییری ایجاد کنند».
و سعید بن منصور، بخاری، نسائی و ابن جریر در مورد این آیه از ابن مسعود سروایت کردهاند. که گفت: «گروهی از انسانها گروهی از جنها را عبادت میکردند، سپس گروه جنها مسلمان شدند و انسانها همانطور به عبادت آنها پایبند بودند، آنگاه خداوند آیه نازل فرمود که: [الإسراء:٥٧] ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ﴾[الإسراء: ۵۷]. «کسانی که مشرکان آنها را میخوانند، خود جویای تقرب و نزدیکی به پروردگارشان هستند [۸۶۵]».
ابن جریر و ابن أبی حاتم در مورد آیهی مذکور از ابن عباس روایت کردهاند که گفت: «مشرکین ملائکه، مسیح و عُزَیر را عبادت میکردند [۸۶۶]».
و همچنین ابن جریر و ابن ابی حاتم در روایتی از ابن عباس در مورد: ﴿فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ﴾[الإسراء: ۵۶]. ۶ «آنها نمیتوانند آسیب و مشکلی را از شما برطرف نمایند».]آمده که ابن عباس گفت یعنی «عیسی، مادرش و عزیر [۸۶۷]».
و خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّكُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمۡ لَهَا وَٰرِدُونَ٩٨ لَوۡ كَانَ هَٰٓؤُلَآءِ ءَالِهَةٗ مَّا وَرَدُوهَاۖ وَكُلّٞ فِيهَا خَٰلِدُونَ٩٩ لَهُمۡ فِيهَا زَفِيرٞ وَهُمۡ فِيهَا لَا يَسۡمَعُونَ١٠٠ إِنَّ ٱلَّذِينَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ أُوْلَٰٓئِكَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ١٠١﴾[الأنبیاء: ۹۸-۱۰۱]. «بیگمان شما و معبودانی که جز الله میپرستید، هیزم دوزخید و همگی شما وارد دوزخ خواهید شد. اگر اینها معبودان راستینی بودند، هرگز وارد دوزخ نمیشدند و همگی در آن جاودانه میمانند. در دوزخ نالههای دردناکی دارند و در آن(هیچ سخن امیدبخشی) نمیشنوند. همانا کسانی که پیشتر از سوی ما برایشان نیکی مقرر شد، از دوزخ دور میمانند».
ابن اسحاق وقتی داستان ابن زبعری [۸۶۸]و مجادلهاش را با پیامبرجبه هنگام نزول آیهی: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ أُوْلَٰٓئِكَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ١٠١ لَا يَسۡمَعُونَ حَسِيسَهَاۖ وَهُمۡ فِي مَا ٱشۡتَهَتۡ أَنفُسُهُمۡ خَٰلِدُونَ١٠٢﴾[الأنبیاء: ۱۰۱-۱۰۲]. «همانا کسانی که پیشتر از سوی ما برایشان نیکی مقرر شد، از دوزخ دور میمانند. صدای دوزخ را نمیشنوند و از نعمتهایی که دلشان بخواهد، برای همیشه بهرهمند هستند».بیان میکند میگوید: ﴿ٰأُوْلَٰٓئِكَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ﴾ عنی عیسی، عزیر، علما و عابدانی که بر فرمان خدا بودند و گمراهان آنان را به خدایی گرفته بودند، از دوزخ دور میمانند [۸۶۹].
و خداوند میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ أَلۡقَى ٱلشَّيۡطَٰنُ فِيٓ أُمۡنِيَّتِهِۦ فَيَنسَخُ ٱللَّهُ مَا يُلۡقِي ٱلشَّيۡطَٰنُ ثُمَّ يُحۡكِمُ ٱللَّهُ ءَايَٰتِهِۦۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ٥٢ لِّيَجۡعَلَ مَا يُلۡقِي ٱلشَّيۡطَٰنُ فِتۡنَةٗ لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ وَٱلۡقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمۡۗ وَإِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ لَفِي شِقَاقِۢ بَعِيدٖ٥٣ وَلِيَعۡلَمَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤۡمِنُواْ بِهِۦ فَتُخۡبِتَ لَهُۥ قُلُوبُهُمۡۗ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهَادِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٥٤ وَلَا يَزَالُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فِي مِرۡيَةٖ مِّنۡهُ حَتَّىٰ تَأۡتِيَهُمُ ٱلسَّاعَةُ بَغۡتَةً أَوۡ يَأۡتِيَهُمۡ عَذَابُ يَوۡمٍ عَقِيمٍ٥٥﴾[الحج: ۵۲-۵۵]. «و پیش از تو هیچ فرستاده و پیامبری نفرستادیم مگر آنکه چون(کتاب الهی را) تلاوت میکرد، شیطان چیزی در قرائتش القا مینمود؛ پس الله، شبههافکنی شیطان را از میان میبرد و آنگاه آیاتش را محکم و استوار میگرداند. و الله دانای حکیم است. تا شبههافکنی شیطان را آزمونی برای بیماردلان و سنگدلها قرار دهد. و بهراستی ستمکاران در دشمنی و اختلاف شدیدی بهسر میبرند که از حق دور است. و(نیز) کسانی که از علم و دانش برخوردار شدهاند، بدانند که آیات الهی، حق و راستین و از سوی پروردگار توست و بدینترتیب به آن ایمان بیاورند و دلهایشان برایش نرم و خاشع شود. و بیگمان الله، مؤمنان را به راه راست هدایت میکند. و کافران همواره نسبت به آیات الهی در شک و تردید بهسر میبرند تا آنکه رستاخیز به صورت ناگهانی بر آنان فرا میرسد یا عذاب روزی به آنان برسد که خیر و پایانی ندارد».ابن أبی حاتم از زهری روایت میکند که گفت: «سورهی نجم در حالی نازل شد که مشرکین میگفتند: اگر این مرد معبودان ما را به نیکی یاد میکرد او و یارانش را تأیید میکردیم، اما بدی و ناسزایی که به معبودان ما میگوید به یهود و نصارا که با دین او به مخالفت بر خاستهاند نمیگوید؛ و اذیت و آزاری که مشرکین بر اصحاب پیامبر روا میداشتند بر پیامبر سخت آمده بود، و تکذیب گمراهی مشرکین او را غمگین کرده بود و ایشان آرزو میکرد که آنها هدایت شوند پس وقتی خداوند سورهی نجم را نازل کرد فرمود: [النجم:١٩-٢٠ ] ﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ١٩ وَمَنَوٰةَ ٱلثَّالِثَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ٢٠﴾[النجم: ۱۹-۲۰]. «آیا به «لات» و «عزی» توجه کردهاید؟ و «منات» سومین بت دیگر؟».وقتی طاغوتها ذکر شدند شیطان کلماتی را القا کرد و گفت: إنهنّ لهنّ الغرانيق العُلی، و إنَّ شَفاعَتُهَنَّ لَتُرتَجَی
«اینها مرغان بلند پروازی هستند که امید است شفاعت آنها مورد قبول واقع شود».
این از قافیه بند و فتنهی شیطان بود. و این دو کلمه در قلب هر مشرکی از مشرکان مکه قرار گرفت و آن را به زبان میآوردند. و گفتند: به راستی محمد به دین اول خود و دین قومش بازگشته است. و پیامبرجوقتی به آخر سورهی نجم رسید سجده کرد و مسلمانان و مشرکانی که آن جا بودند همه به سجده افتادند و این کلمه در میان مردم شایع شد و شیطان آن را برجسته نمود تا اینکه به سرزمین حبشه رسید و آنگاه خداوند این آیه را نازل فرمود: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ أَلۡقَى ٱلشَّيۡطَٰنُ فِيٓ أُمۡنِيَّتِهِ﴾[الحج: ۵۲]. «و پیش از تو هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه هرگاه آرزو می کرد [اهداف پاک و سعادت بخش خود را برای نجات مردم از کفر و شرک پیاده کند] شیطان [برای بازداشتن مردم از پذیرش حق] در برابر آرزویش شبهه و وسوسه می انداخت».
وقتی خداوند فیصلهاش را بیان کرد و او را از قافیه بندی شیطان مبرّا نمود مشرکین به گمراهی خود و دشمنی با مسلمین بازگشتند و بر پیامبر سخت گرفتند [۸۷۰]. و این داستان معروف و صحیحی است [۸۷۱]. و از چند طریق از ابن عباس روایت شده که بعضی از این طُرُق صحیح هستند [۸۷۲].
گروهی از تابعین با اسنادی صحیح روایت کردهاند از آن جمله عروه [۸۷۳]، سعید بن جبیر [۸۷۴]، ابوالعالیه [۸۷۵]، ابوبکر بن عبدالرحمان [۸۷۶]، عکرمه [۸۷۷]، ضحاک [۸۷۸]، قتاده [۸۷۹]، محمد بن کعب [۸۸۰]قرظی [۸۸۱]، محمد بن قیس [۸۸۲]، سدی [۸۸۳]و غیره روایت کردهاند. سیرهنگاران و غیره نیز آن را ذکر کردهاند؛ که اصل روایت در صحیحین است [۸۸۴].
مقصود از آن «وإنهنّ الغرانيق العلى وإن شفاعتهن لترتجى) بنا بر یک قول مقصود از غرانیق ملائکه میباشد و بنا بر قولی دیگر بتها مرادند و این دو منافاتی ندارند، چون منظور این است که آنها بتها، ملائکه و صالحان را پرستش میکردند. همان طور که قبلا آن را از بیضاوی نقل نمودیم.
وقتی مشرکین این سخن را شنیدند. سخنی که به اقتضای آن عبادت ملائکه به امید شفاعت آنها نزد خدا، جایز است گمان بردند که این سخن را پیامبرجگفته است، از این رو از پیامبرجراضی شدند و همراه ایشان به سجده افتادند و حکم کردند که پیامبر با آنها بر به فریاد خواندن ملائکه و بتها برای شفاعت موافق است. و این سخن به همه جا رسید و به مهاجرین حبشه رسید که مشرکین با پیامبرجصلح کردهاند. پس مشخص است آنچه پیامبرجو آنها را از یکدیگر جدا میکرد مسألهی شفاعت بود. چون آنها میگفتند: ما از ملائکه و بتهایی که تندیس ملائکه بودند میخواهیم که برای ما پیش خداوند شفاعت کنند و پیامبرجبرای ابطال و از بین بردن این عقیده آمده بود و از آن نهی میکرد و هر کسی را که معتقد به چنین عقیدهای بود کافر میشمرد و در نتیجه آنها را گمراه و نادان میدانست و به آنها اجازه نمیداد که از ملائکه و پیامبران و بتها شفاعت بطلبند و با این گفتهی الهی نزد آنها آمده بود که: ﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٤٤﴾[الزمر: ۴۴]. «بگو: همهی شفاعت و میانجیگری در اختیار الله است؛ فرمانروایی آسمانها و زمین از آنِ اوست؛ سپس به سوی او بازگردانده میشوید».و با فرمودهی الهی که میفرماید: ﴿ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً إِن يُرِدۡنِ ٱلرَّحۡمَٰنُ بِضُرّٖ لَّا تُغۡنِ عَنِّي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيۡٔٗا وَلَا يُنقِذُونِ٢٣ إِنِّيٓ إِذٗا لَّفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ٢٤﴾[یس: ۲۳-۲۴]. «آیا جز او معبودانی برگزینم که اگر پروردگار رحمان بخواهد به من زیانی برساند، شفاعتشان هیچ سودی به من نمیبخشد و نمیتوانند مرا نجات دهند؟ در این صورت من در گمراهی آشکاری خواهم بود».و آیات زیادی در این مورد آمده است.
مقصود این است که مشرکینِ نخستین، ملائکه و صالحان را به فریاد میخواندند تا برایشان نزد خدا شفاعت کنند، چنانکه نصوص قرآن، کتابهای تفسیر، سیرت و آثار مملو از این موضوع میباشند و برای عاقل منصف این گفتهی الهی کافی است که میفرماید: ﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا ثُمَّ يَقُولُ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ أَهَٰٓؤُلَآءِ إِيَّاكُمۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ٤٠ قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِمۖ بَلۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّۖ أَكۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ٤١﴾[سبأ: ۴۰-۴۱]. «و روزی که همهی آنان را برمیانگیزد و آنگاه به فرشتگان میگوید: آیا اینها، شما را میپرستیدند؟(فرشتگان) میگویند: تو پاک و منزهی. تو یاور و کارساز ما هستی، نه آنان. بلکه آنان، جنها را عبادت و پرستش میکردند. بیشترشان به آنها باور داشتند».
و اینکه خداوند میفرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ٢٢ وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ٢٣﴾[سبأ: ۲۲-۲۳]. «بگو: کسانی را که جز الله(فریادرس خویش) میپندارید، بخوانید؛ همسنگ ذرهای را در آسمانها و زمین مالک نیستند و در تدبیر آسمان و زمین، هیچ دخالت و مشارکتی ندارند و(پروردگار) از میان آنها هیچ پشتیبان و یاریدهندهای ندارد. و نزدش شفاعت، سودی نمیبخشد جز برای کسی که او، برایش اجازه دهد. و چون اضطراب و دلهره از دلهایشان زدوده شود، میگویند: پروردگارمان چه فرمود؟ پاسخ میدهند: حق(گفت) و او، بلندمرتبهی بزرگ است».
این آیهای است که بعضی از علما در مورد آن گفتهاند: این آیه ریشههای شرک را در قلب میخشکاند و از بین میبرد، اما اگر کسی در آن بیندیشد.
ابن قیم در توضیح این آیه میگوید: «خداوند همهی اسبابی را که مشرکین به آن دست میآویزند را کاملاً قطع نموده و هر کسی در آن تأمل کند میداند که هر کسی بجز الله ولی و معبودی بگیرد مثال او مانند عنکبوت است که: ﴿مَثَلُ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡلِيَآءَ كَمَثَلِ ٱلۡعَنكَبُوتِ ٱتَّخَذَتۡ بَيۡتٗاۖ وَإِنَّ أَوۡهَنَ ٱلۡبُيُوتِ لَبَيۡتُ ٱلۡعَنكَبُوتِۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ٤١﴾[العنکبوت: ۴۱]. «مثال کسانی که دوستانی جز الله برگزیدند، همانند عنکبوت است که خانهای(سست) ساخت. و بیشک سستترین خانهها، خانهی عنکبوت است؛ اگر میدانستند».
مشرک بجز الله معبودی را به پرستش میگیرد تا به سبب آن سود و فایده ببیند، اما فایده و سود فقط از سوی کسی میرسد که یکی از این ویژگیهای چهار گانه در او وجود داشته باشد یا مالک چیزی باشد که عبادت کنندهاش از او میخواهد، و اگر مالک نباشد شریک مالک باشد، و اگر شریک مالک نباشد کمک و پشتیبان مالک باشد، و اگر یاور و پشتیبان مالک نباشد شفاعتکننده پیش مالک باشد و خداوند این چهار خصوصیت را به ترتیب از بالا تا پایین نفی نموده است و مالکیت، مشارکت، همکاری، پشتیبانی و شفاعتی که مشرکین میطلبند را از معبودانشان نفی کرده است و شفاعتی را اثبات نموده که مشرک در آن هیچ بهرهای ندارد و آن شفاعت با اجازهی خداوند است. و اوست که به شفاعتکننده اجازهی شفاعت میدهد و اگر اجازهی شفاعت ندهد شفاعت کننده برای شفاعت جلو نمیآید، همانطور که نزد مخلوق اینگونه است که کسی که نزد او شفاعت میشود به شفاعت کننده و کمک او احتیاج دارد، از این رو کسی که نزد او شفاعت میشود؛ شفاعت شفاعت کننده را میپذیرد گر چه به او اجازه ندهد، اما ذاتی که همه به او نیازمندند و خودش از همه بینیاز است، چگونه میشود که بدون اجازهاش کسی نزد او شفاعت کند؟ پس این آیه به عنوان نور، دلیل آشکار، توحید خالص، قطع پایههای شرک و مواد آن کافی است، اما برای کسی که در آن تأمل و اندیشه کند.
قرآن از چنین آیاتی مملو است، اما بیشتر مردم درک نمیکنند که این آیات شامل اموری میشود که امروزه وجود دارند و گمان میبرند که این آیات دربارهی اقوامی هستند که گذشتهاند و امروز جانشینانی ندارند و همین مسأله باعث میشود تا قرآن را نفهمند گر چه آنها گذشتهاند اما افرادی مانند آنها و بدتر از آنها یا در سطح پایینتری از آنها وراث و جانشینشان شدهاند. همانطور که قرآن شامل گذشتگان میشود شامل اینان نیز میگردد اما مسأله همان طور است که عمر بن خطابسگفته است: «حلقههای زنجیر اسلام یکی پس از دیگری از هم دیگر جدا میشود و میشکند وقتی که در اسلام افرادی پدید آیند که جاهلیت را نشناختهاند [۸۸۵].
چون هرگاه فرد، جاهلیت و شرک را نداند و آنچه را که قرآن مورد مذمّت و عیبجویی قرار داده نشناسد، به آن مبتلا میشود و به سوی آن دعوت میدهد و آن را درست و نیکو قرار میدهد و حال آن که نمیداند که این همان چیزی است که مردم دوران جاهلیت بر آن بودهاند، یا بدتر از آن است. و اینگونه حلقههای زنجیر اسلام از هم جدا میشود و میشکند و معروف منکر میشود و منکر معروف میگردد و بدعت سنّت و سنّت بدعت شمرده میشود تا جایی که فرد فقط به خاطر ایمان و توحیدی که دارد کافر قرار داده میشود و یا به خاطر پیروی کردن از پیامبرجو فاصلهگرفتن از هواپرستی و بدعتها، بدعتگذار نامیده میشود. و هر کسی که بینش و قلبی بیدار داشته باشد، این قضیه را آشکارا میبیند [۸۸۶].
و خداوند با حکایت از پیشگامان این مشرکین میگوید: ﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ٣﴾[الزمر: ۳]. «هان! دین و عبادت خالص (و تهی از شرک) از آنِ الله است. و آنان که دوستانی جز او برگزیدهاند، (میگویند:) ما آنان را عبادت و پرستش نمیکنیم مگر برای آنکه (واسطهی ما باشند و) ما را به الله نزدیک کنند. بیگمان الله در میان آنان پیرامون مواردی که با هم اختلاف دارند، داوری خواهد کرد. بیشک الله، کسی را که دروغگو و ناسپاس باشد، هدایت نمیبخشد».
پس هر کسی که بجز الله ولی و معبودی بر میگزیند گمان میبرد که او را به خدا نزدیک میکند و چه بسیار اندکاند کسانی که از این باور و دیدگاه پاک باشند و بلکه چه بسیار اندکاند آنانی که با کسانی که به این عقیده اعتراض میکنند دشمنی نمیورزند، آنچه در دل این مشرکین و گذشتگانشان است این است که معبودانشان برای آنها پیش خداوند شفاعت میکنند و این عین شرکورزی است و خداوند در کتابش این عقیده را انکار نموده و آن را باطل دانسته است و خبر داده که شفاعت همهاش از آن خداوند است و هیچ کسی نزد او بدون اجازهاش شفاعت نمیکند.
و برای کسانی اجازهی شفاعت میدهد که از قول و عمل آنها خوشنود باشد و آنها اهل توحید هستند که بین خود و خداوند واسطههایی مقرر نکردهاند، برای چنین کسانی خداوند به هر کسی که بخواهد اجازه شفاعت میدهد، پس کسی که شفاعت نصیب او میشود موحّد است که بین خود و خداوند واسطه قرار نداده است. و شفاعتی که خدا و پیامبرش آن را اثبات کردهاند شفاعتی است که با اجازهی خداوند باشد و برای اهل توحید انجام میشود و شفاعتی که خداوند آن را نفی و غیر قابل قبول دانسته شفاعت شرکآمیزی است که در قلوب مشرکین است آنانی که بین خود و خداوند واسطه قرار میدهند؛ با این افراد بر خلاف آنچه میخواهند رفتار میشود. و شفاعت فقط بهرهی یکتاپرستان خواهد شد [۸۸۷].
شما در آیه فکر کنید چگونه خداوند به مشرکین فرمان میدهد که ملائکه را به فریاد بخوانید، تا ناتوانی ایشان برای آنها ثابت شود و روشن گردد که آنها مالک هیچ چیزی نیستند، پس نباید به فریاد خوانده شوند نه برای طلب شفاعت و نه برای غیر از آن؛ سپس خداوند خبر میدهد که اینها کسانی هستند که مشرکین به خیال و گمان خویش آنان را شفیع قرار دادهاند، پس این کار را به گمان و ادعای دروغین آنها نسبت میدهد ادعایی که ساخته و پرداختهی خودشان است و دلیلی برای آن وجود ندارد.
و این آیه در مورد به فریاد خواندن ملائکه نازل شده است و غیر از ملائکه را به طریق اولی شامل میشود، چنانکه ابن أبی حاتم از سُدی در مورد: ﴿وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ﴾[سبأ: ۲۲]. ] «و خداوند در میانشان یاور و پشتیبانی ندارد (تا در ادارهی مملکت کائنات بدو نیازمند باشد)».روایت میکند که گفت: یعنی هیچ یاری از ملائکه ندارند [۸۸۸]. و چنانکه فرمودهی الهی: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ﴾[سبأ: ۲۳]. «و چون اضطراب و دلهره از دلهایشان زدوده شود».[سبأ: ۲۳] –که قبلا گذشت- بر آن دلالت میکند.
پس وقتی واسطه قرار دادن ملائکه شرک است چگونه واسطه قرار دادن مردهها ـ که پرستشگران قبور انجام میدهند ـ شرک نیست؟!
و چگونه واسطه قرار دادن تبهکاران و فاسقان و برادران شیاطین که ابلیس آنها را جذب کرده شرک نیست؟!
و بدتر از این، اعتقاد ربوبیت و خدایی در مورد این افراد است، با اینکه فساد، انواع فسق، بینمازی، ارتکاب منکرات و عریان رفتن به بازارها را از آنان مشاهده میکنند.
چنانکه یکی از متأخرین میگوید:
كقومٍ عُراةٍ في ذُری مِصرٍ ما عَلا
على عَورَةٍ مِنهُم هُناكَ ثيَابُ
مانند گروه عریانی در مصر که بر شرمگاهشان هیچ لباسی نیست.
يَدُورُونَ فِيهَا كاشِفي عَوارتِهِم
تَوَاترَ هَذَا لايقالُ كِذابُ
در مصر لخت دور میزنند این سخن را همه میدانند و متواتر است و دروغ نیست.
عَدُّونَهُم فِي مِصرَ مِن فُضَلائِهم
دعاؤُهُم فيمَا يَرونَ مُجَابُ
در مصر آنان را از بزرگان و خوبان خود شمردهاند و میگویند هر کسی آنها را به فریاد بخواند دعایش اجابت میشود.
عجیب اینجاست که اینها کاری نکردهاند که نشانگر مسلمان بودن آنها باشد چه برسد به اولیا بودنشان! و چه برسد به اینکه به فریاد خوانده شوند و از آنها کمک طلب شود و فقط با ارائهی جادو و شعبدهبازی ادعای کرامت کرده و خود را اولیا دانستهاند.
بدانید که گمراهی و کفر بر بیشتر متأخرین از آنجا مستولی و چیره شده که کتاب خدا را پشت سر انداختهاند و به جادوگران و به کسانی که مردم را به سوی خود فرا میخوانند و به قوانین، ادعاها و آنچه برای خود وضع کردهاند، گمان نیک بردهاند و اگر کتاب خدا را میخواندند و به آن عمل میکردند و به هنگام اختلاف به آن مراجعه میکردند در آن شفا، هدایت و نور مییافتند، اما آن را پشت سر انداختند و آن را به بهای اندکی فروختهاند همان گونه که تشریح بقیهی آیه گذشت.
مولف/میگوید: (ابوالعباس گفته: خداوند همهی آنچه مشرکین دست به دامان آن میشوند را نفی کرد بجز الله، پس خداوند این را نفی کرده که غیر از خداوند کسی دارای مالکیت یا چیزی از مالکیت باشد یا کمک و مددکار خداوند باشد. و فقط شفاعت میماند.
و این را هم توضیح داده که شفاعت فایدهای ندارد مگر برای کسی که خداوند اجازه دهد، چنانکه میفرماید: ﴿وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ﴾[الأنبیاء: ۲۸]. ««وآنان هرگز برای کسی شفاعت نمیکنند مگر برای آن کسی که (بدانند) خدا از او خوشنود است».
پس این شفاعتی که مشرکین به آن باور دارند ، روز قیامت منتفی است چنانکه قرآن آن را نفی کرده است و پیامبرجخبر داده است، که ایشان میآید و برای پروردگارش سجده میکند و ستایش خدا را میگوید ، نخست شفاعت را آغاز نمیکند، بعد از آن به او گفته میشود که سرت را بلند کن؛ بگو، شنیده میشود و بخواه، داده میشوی و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته میشود.
ابوهریره به پیامبرجگفت: چه کسی مستحق شفاعت شما خواهد بود؟ فرمود: «هر کسی خالصانه از ته دل بگوید:لاإله إلاالله» [۸۸۹]. پس آن شفاعت فقط برای مخلصان خواهد بود و با اجازهی خداوند است و این شفاعت برای مشرکین نیست.
در حقیقت خداوند است که اهل اخلاص و توحید را مورد لطف قرار میدهد و به واسطهی دعای کسی که به او اجازهی شفاعت داده، آنان را میآمرزد، تا شفاعتکننده را مورد اکرام قرار دهد و شفاعت کننده به مقام محمود برسد. پس شفاعتی که خداوند آن را نفی کرده، شفاعتی است که در آن شرک باشد، از این رو شفاعت با اجازه خداوند را در چند جا اثبات نموده است. و پیامبرجبیان فرموده که آن شفاعت فقط برای اهل توحید و اخلاص خواهد بود [۸۹۰].
گفتهاش: (ابو العباس میگوید) مراد از ابوالعباس شیخ الاسلام تقی الدین احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام بن تیمیه، امام معروف، صاحب تالیفات است، شهرت، مهارت و امامت ایشان در علوم اسلامی از توضیح زیاد در مورد ایشان ما را بینیاز میکند.
ذهبی میگوید: «از پانصد سال قبل تا زمان ایشان کسی مانند ایشان نیامده است». و در روایت دیگری «چهارصد». و همچنین میگوید: «اگر بین رکن و مقام ابراهیم سوگند داده شوم سوگند میخورم که مانند او را ندیدهام و او با چشمان خویش مانند خودش را ندیده است، رحمت خدا بر او باد».
و ابن دقیق العید میگوید: «وقتی نزد ابن تیمیه رفتم او را مردی دیدم که همهی دانشها جلوی چشمان او قرار دارد و او آنچه را که میخواهد بر میدارد و آنچه را که میخواهد رها میکند، خلاصه اینکه بعد از عصر امام احمد او شبیه و همتایی ندارد».
ایشان در سال ۷۲۸ هـ.ق وفات یافت [۸۹۱].
گفتهاش: (خداوند غیر از خود همهی آنچه را که مشرکین دست به دامان آن میشوند را نفی کرده است). یعنی خداوند متعال در آیهی مذکور اعتقاد مشرکین را در مورد غیر الله که معتقد به مالکیت، شرکت در آن، معاونت و شفاعتاند را نفی کرده است و مشرکین به این چهار چیز دست میآویزند.
گفتهاش: (این که مالکیت برای غیر الله باشد را نفی کرده است). چنانکه میفرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ٢٢﴾[سبأ: ۲۲].
«بگو: کسانی را که جز الله (فریادرس خویش) میپندارید، بخوانید؛ ذرهای را در آسمانها و زمین مالک نیستند و در تدبیر آسمان و زمین، هیچ دخالت و مشارکتی ندارند و (پروردگار) از میان آنها هیچ پشتیبان و یاریدهندهای ندارد».
بنابراین هر کسی به اندازه ذرهای مالکیت چیزی را در آسمانها و زمین در اختیار ندارد شایسته نیست که به فریاد خوانده شود.
گفتهاش: «أو قِسط مِنهُ» (یا قسمتی از آن) یعنی: از مالکیت. و قِسط (با کسره قاف) یعنی: قسمتی از چیزی، چنانکه خداوند میفرماید: ﴿وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ﴾یعنی: ملائکه و دیگر کسانی که صدا میزنید هیچ شراکتی در آسمانها و زمین ندارند و کسی که مالک نیست و شریک مالک هم نیست چگونه بجز الله به فریاد خوانده شود؟!
گفتهاش: (یا کمک و مددکار خداوند باشد). که در این فرمودهاش توضیح داده شده است: ﴿وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ﴾یعنی کسانی که به فریاد میخوانید هیچ یک از آنان مددکار و یاور خداوند نیستند.
گفتهاش: (و فقط شفاعت باقی میماند پس روشن گردید که شفاعت فایدهای نمیدهد مگر برای کسی که خداوند اجازه دهد...)
شرایطی که باید کسی که خوانده میشود داشته باشد چهار تا هستند و اگر دارای این شرایط باشد میتواند به ندای کسی که او را صدا میزند پاسخ دهد و این شرایط عبارتند از:
اول: مالکیت، که خداوند آن را نفی کرده و میفرماید: ﴿لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾«ذرهای را در آسمانها و زمین مالک نیستند».
دوّم: اگر مالک نباشد شریک مالک باشد، که این را هم خداوند نفی کرده و میفرماید: ﴿وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ﴾«و در تدبیر آسمان و زمین، هیچ دخالت و مشارکتی ندارند».
سوم: وقتی مالک نباشد و شریک مالک نباشد کمک و وزیر باشد که این را نیز خداوند نفی کرده و میفرماید: ﴿وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ﴾«و (پروردگار) از میان آنها هیچ پشتیبان و یاریدهندهای ندارد».
چهارم: پس وقتی مالک، شریک و مددکار نباشد، شفاعت کننده است، این را هم خداوند نفی کرده و فرموده که شفاعت نزد او با اجازهاش خواهد بود، پس خداوند است که به شفاعتکننده اجازهی شفاعت میدهد، پس وقتی این امور منتفی است دعا و صدا زدن غیر الله باطل است، چون کسی غیر از او هیچ سود و زیانی را در اختیار ندارد، که این را ایجاب کند که مورد عبادت قرار گیرد، چنانکه خداوند میفرماید: ﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗ لَّا يَخۡلُقُونَ شَيۡٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ وَلَا يَمۡلِكُونَ لِأَنفُسِهِمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗا وَلَا يَمۡلِكُونَ مَوۡتٗا وَلَا حَيَوٰةٗ وَلَا نُشُورٗا٣﴾[الفرقان: ۳]. «و (کافران) معبودانى جز الله گرفتند که چیزى نمىآفرینند و خود آفریده شدهاند و مالک هیچ زیان و سودى برای خویش نیستند و اختیار و توانایی مرگ و زندگانى و برانگیختن ندارند».
و میفرماید: ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُهُمۡ وَلَا يَضُرُّهُمۡۗ وَكَانَ ٱلۡكَافِرُ عَلَىٰ رَبِّهِۦ ظَهِيرٗا٥٥﴾[الفرقان: ۵۵]. «و جز الله معبودانی را مىپرستند که هیچ سود و زیانی به آنان نمیرسانند. و کافر همواره در برابر پروردگارش پشتیبان و یار(شیطان) است».
و میفرماید: ﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لَّعَلَّهُمۡ يُنصَرُونَ٧٤ لَا يَسۡتَطِيعُونَ نَصۡرَهُمۡ وَهُمۡ لَهُمۡ جُندٞ مُّحۡضَرُونَ٧٥﴾[یس: ۷۴-۷۵]. «آنان بدین امید که یاری شوند، معبودانی جز الله برگزیدند. ولی معبودان باطل، توانایی یاری رساندن به اینها را ندارند و اینها برای معبودان باطل سپاهیانی حاضر و آماده به خدمتاند».
و گفتهاش: (پس این شفاعتی که مشرکین گمان میبرند) در روز قیامت وجود ندارد، همانطور که قرآن آن را نفی کرده است.
یعنی شفاعتی که مشرکین از واسطهها و پیامبران طلب میکنند در دنیا و آخرت منتفی است، چنانکه خداوند در مورد مؤمن سوره یاسین میگوید: ﴿ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً إِن يُرِدۡنِ ٱلرَّحۡمَٰنُ بِضُرّٖ لَّا تُغۡنِ عَنِّي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيۡٔٗا وَلَا يُنقِذُونِ٢٣ إِنِّيٓ إِذٗا لَّفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ٢٤﴾[یس: ۲۳-۲۴]. «آیا جز او معبودانی برگزینم که اگر پروردگار رحمان بخواهد به من زیانی برساند، شفاعتشان هیچ سودی به من نمیبخشد و نمیتوانند مرا نجات دهند؟ در این صورت من در گمراهی آشکاری خواهم بود».
و در مورد مؤمن آل فرعون میگوید: ﴿لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدۡعُونَنِيٓ إِلَيۡهِ لَيۡسَ لَهُۥ دَعۡوَةٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَلَا فِي ٱلۡأٓخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَآ إِلَى ٱللَّهِ وَأَنَّ ٱلۡمُسۡرِفِينَ هُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ٤٣﴾[غافر: ۴۳]. «بیگمان چیزی که مرا به سوی آن میخوانید، در دنیا و آخرت(توانایی پذیرفتن) هیچ دعایی را ندارد و شکی نیست که بازگشتمان به سوی الله است. و بیگمان تجاوزکاران، دوزخیاند».
و میفرماید: ﴿فَلَوۡلَا نَصَرَهُمُ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ قُرۡبَانًا ءَالِهَةَۢۖ بَلۡ ضَلُّواْ عَنۡهُمۡۚ وَذَٰلِكَ إِفۡكُهُمۡ وَمَا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ٢٨﴾[الأحقاف: ۲۸]. «پس چرا کسانی که آنها را معبود و واسطهی خویش برای تقرب و نزدیکی به الله گرفتند، به آنان یاری نرساندند؟ بلکه از نظرشان ناپدید شدند. و این(میانجیگری)، پندار دروغین آنان و سخن باطل و خودساختهای است که سرِ هم میکنند».
و میفرماید: ﴿وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰكِن ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡۖ فَمَآ أَغۡنَتۡ عَنۡهُمۡ ءَالِهَتُهُمُ ٱلَّتِي يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖ لَّمَّا جَآءَ أَمۡرُ رَبِّكَۖ وَمَا زَادُوهُمۡ غَيۡرَ تَتۡبِيبٖ١٠١﴾[هود: ۱۰۱]. «ما به آنان ستم نکردیم؛ بلکه خودشان به خویش ستم کردند و چون عذاب پروردگارت فرا رسید، معبودانی که جز الله صدا میزدند، چیزی از عذاب الهی را از آنان دور نکردند و تنها بر هلاکت و زیانشان افزودند».
و میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ كَمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَتَرَكۡتُم مَّا خَوَّلۡنَٰكُمۡ وَرَآءَ ظُهُورِكُمۡۖ وَمَا نَرَىٰ مَعَكُمۡ شُفَعَآءَكُمُ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُمۡ أَنَّهُمۡ فِيكُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْۚ لَقَد تَّقَطَّعَ بَيۡنَكُمۡ وَضَلَّ عَنكُم مَّا كُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ٩٤﴾[الأنعام: ۹۴]. «اینک همانند نخستین بار که شما را آفریدیم، تک و تنها نزدمان آمدید و آنچه را به شما بخشیده بودیم، پشت سرتان رها کردید و ما همراهتان شفیعانی که گمان میکردید در زندگی و پرورشتان با الله شریکند، نمیبینیم. تمام پیوندهایی که در میانتان وجود داشت، از هم گسست و امیدی که گمانش را داشتید، از میان رفت».
و میفرماید: ﴿وَقِيلَ ٱدۡعُواْ شُرَكَآءَكُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَهُمۡ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۚ لَوۡ أَنَّهُمۡ كَانُواْ يَهۡتَدُونَ٦٤﴾[القصص: ۶۴]. «و گفته میشود: معبودانتان را که شریک پروردگار میساختید، بخوانید. پس آنان را میخوانند؛ ولی آنها، پاسخشان را نمیدهند. و عذاب را میبینند و(آرزو میکنند) ای کاش هدایت مییافتند».
پس همهی کسانی که بجز الله برای شفاعت یا غیره در دنیا و آخرت به فریاد خوانده میشوند اینگونه هستند.
گفتهاش: (و پیامبرجفرموده است که او میآید و برای خدا سجده میکند و او را ستایش میگوید و نخست شفاعت را آغاز نمیکند ...)
این حدیث را در صحیحین و غیره از أنسسو دیگران از پیامبرجروایت کردهاند که فرمود: «آنگاه بلند میشوم و در میان دو گروه از مؤمنان میروم تا آن که اجازهی حضور نزد پروردگار را میطلبم و چون او را میبینم برای پروردگارم به سجده میافتم و مرا خداوند به مقداری که میخواهد به حال خود رها میکند، سپس گفته میشود: سرت را بلند کن ای محمدجبگو به سخنت گوش داده میشود و شفاعت کن شفاعت تو پذیرفته میشود و بخواه آنچه بخواهی به تو داده میشود، آنگاه سرم را بلند میکنم و خداوند را ستایشی میکنم که به من آن را میآموزد. پس از آن شفاعت میکنم و او مقداری را برایم معین میکند و آنان را وارد بهشت میگردانم، سپس بار دوم نزد پروردگارم بر میگردم و چون پروردگارم را ببینم برای او به سجده میافتم و او به مقداری که میخواهد مرا به حالم رها میکند و سپس میگوید: ای محمد سرت را بلند کن و بگو به سخنت گوش داده میشود و بخواه آنچه بخواهی به تو داده میشود و شفاعت کن، شفاعت تو پذیرفته میشود».
آنگاه سرم را بلند میکنم و او را ستایش میکنم که آن را به من میآموزد و سپس شفاعت میکنم و خداوند مقداری برایم مشخص میکند که آنان را وارد بهشت میگردانم و سپس برای بار سوم نزد پروردگارم بر میگردم، چون پروردگارم را ببینم برای او به سجده میافتم و او مرا به مقداری که میخواهد به حال خود رها میکند، سپس گفته میشود: ای محمد سرت را بلند کن و بگو به سخنت گوش داده میشود و بخواه که آنچه بخواهی به تو داده میشود و شفاعت کن که شفاعت تو پذیرفته میشود، آنگاه سرم را بلند میکنم و خداوند را ستایش میکنم که آن را به من میآموزد؛ سپس شفاعت میکنم، آنگاه مقداری را برایم مشخص میکند و آنان را وارد بهشت میگردانم، سپس برای بار چهارم نزد پروردگارم بر میگردم و میگویم: پروردگارا کسی باقی نمانده جز کسانی که قرآن آنها را نگاه داشته است. [۸۹۲]
پس پیامبرجبیان فرموده که ایشان شفاعت نمیکند مگر بعد از آن که به او اجازهی شفاعت داده میشود و همچنین بعد از اجازهی شفاعت برای کسانی که برای آنها شفاعت میکند، چنانکه فرمود: «مقداری برایم مشخص میشود پس آنها را (با اجازه خدا) وارد بهشت میکنم».
گفتهاش: (و ابوهریره به ایشانجگفت: چه کسی سعادت شفاعت شما را در خواهد یافت ...).
این حدیث را امام بخاری و نسائی از ابوهریره روایت کردهاند که گفت: گفتم: ای پیامبر خدا روز قیامت سعادت شفاعت شما بهرهی چه کسی خواهد شد، فرمود: «گمان میکردم ای ابوهریره که قبل از تو هیچ کسی در این مورد از من نمیپرسد چون تو به فراگیری حدیث علاقهی زیادی داری، شفاعت من روز قیامت بهرهی کسی خواهد شد که خالصانه از ته دل بگوید: لاإله إلاالله» [۸۹۳]. و در روایتی دیگر: «خالصانه و با اخلاص با قلبش یا با روح و روانش [۸۹۴]».
و امام احمد از طریقی دیگر این حدیث را روایت کرده و ابن حبان آن را صحیح دانسته است. که در آن آمده است: «شفاعت من روز قیامت برای کسی است که مخلصانه گواهی دهد که هیچ معبودِ به حقّی جز الله نیست و قلبش آنچه را به زبان میگوید تصدیق کند و زبانش آنچه را در دل دارد تصدیق کند» [۸۹۵].
شیخ الاسلام میگوید: پس کسی را مستحق شفاعت خویش قرار داده که [موحّدتر و] مخلصتر باشد و در حدیث صحیح میفرماید: «هر کسی مقام وسیله که مقامی در بهشت است را برای من از خداوند بخواهد روز قیامت شفاعت من برای او خواهد بود» [۸۹۶].
و در اینجا نگفته: سعادتمندترین (سزاوارترین) مردم به شفاعت من. پس معلوم میشود که با توحید و اخلاص بنده مستحق شفاعتی ویژه از پیامبرجمیشود که با دیگر اعمال مستحق آن شفاعت نمیگردد گر چه دیگر اعمال صالح باشد، مانند طلب مقام وسیله از خداوند برای پیامبرج،پس چگونه کارهایی که پیامبرجبه آن امر نکرده و بلکه از آن نهی فرموده سبب شفاعت میشوند؟؛ بنابراین نه در دنیا و نه در آخرت به خیری دست نمییابد ، مانند غلو و افراط نصاری در مورد حضرت مسیح که این غلو به ضرر آنهاست و برایشان سودی ندارد و مثل آن حدیث پیامبرجکه میفرماید: «هر پیامبری دعایی دارد که مجاب و پذیرفته شده است من هم دعایم را گذاشتهام که برای امت خویش روز قیامت شفاعت کنم و این شفاعت به خواست خداوند شامل کسی میشود که در حالی که هیچ چیزی را شریک خداوند نکرده است بمیرد. [۸۹۷]
و همچنین در همهی احادیث شفاعت آمده است که پیامبرجفقط برای اهل توحید شفاعت میکند، پس بر حسب یگانهپرستی بنده، و اخلاص او در اطاعت و عبادت مستحق شفاعت و غیره میشود. [۸۹۸]ابن قیم میگوید: معنای آن چیست: «در این حدیث بیاندیشید که چگونه بزرگترین وسیلهای که سبب آن شفاعت شامل حال بنده میشود توحید است، بر عکس آنچه مشرکین میگویند که شفاعت صالحان و أنبیاء با واسطه قرار دادن آنها و پرستش آنان به جای الله، به دست میآید. پس پیامبرجگمان دروغین آنها را باطل نمود و خبر داد که سبب شفاعت توحید و اخلاص است و وقتی فرد طاعت و عبادت را خالصانه و فقط برای خداوند انجام دهد، خداوند به شفاعت کننده اجازه میدهد که برای او شفاعت کند.
از جهالت فرد مشرک این است که اعتقاد دارد هر کسی فرد صالح یا پیامبری را ولی یا شفیع قرار دهد برایش شفاعت میکند و نزد خدا به او سود میرساند، همانگونه که مقربان پادشاهان و حکام میتوانند برای دوستان خود نزد پادشاهان مفید باشند و مشرکین نمیدانند که نزد خداوند هیچ کسی بدون اجازه او شفاعت نمیکند و اجازهی شفاعت ندارد.
مگر برای کسی که گفتار و کردارش نزد خدا پسندیده باشد. چنانکه خداوند میفرماید: ﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِ﴾[البقرة: ۲۵۵]. «هیچکس نمیتواند نزدش شفاعت کند مگر به اِذنش».
و میفرماید: ﴿وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ﴾[الأنبیاء: ۲۸]. «و جز برای کسی که پروردگار رضایت دهد، شفاعت نمیکنند».
و سوم اینکه خداوند فقط توحید و اطاعت از پیامبرجرا میپسندد، پس این سه مورد بود که درخت شرک را از قلب کسی که آن را فهمیده و متوجه شد قطع میکند [۸۹۹].
و حافظ میگوید: «منظور از این شفاعت بعضی از انواع شفاعت است که پیامبرجمیگوید: «امّت من امّت من» آنگاه به ایشان جگفته میشود: هر کسی که مقداری ایمان در دلش هست را از جهنم بیرون بیاور.
پس کسی بیشتر بهرهی برخورداری از شفاعت را دارد که ایمانش کاملتر باشد، اما کسانی بیش از دیگران از شفاعت عُظْمای پیامبرجکه برای راحت شدن مردم از سختیهای محشر است، برخوردار میشوند که قبل از دیگران وارد بهشت میشوند یعنی کسانی که بدون حساب و بازخواست وارد بهشت میشوند، سپس کسانی که بعد از آنها وارد بهشت میشوند بعد از آن که از آنها حساب گرفته میشود اما بدون آن که عذاب ببینند به بهشت میروند و سپس کسانی که گرمای آتش به آنها میرسد اما به آتش نمیافتند.
شفاعت پیامبرجروز قیامت شش نوع است همانطور که ابن قیم گفته است:
اول: شفاعت کبری که پیامبران اوالوالعزم علیهم الصلوة و السلام از آن سر باز میزنند تا اینکه قضیه به پیامبرجمیرسد و میگوید: «من برای آن هستم» و این هنگامی است که مردم به پیامبران مراجعه میکنند تا نزد خدا شفاعت نمایند تا خداوند آنها را از سختی محشر برهاند و راحت کند. و این شفاعت مختص پیامبرجاست و کسی در این کار با او مشارکت ندارد.
دوّم: شفاعت پیامبرجبرای اهل بهشت تا وارد آن شوند. و ابوهریره این شفاعت را در حدیثی طولانی و متفق علیه ذکر کرده است [۹۰۰].
سوّم: شفاعت پیامبرجبرای گناهکارانی از امّتش، که مستحق دوزخ شدهاند. برای آنها شفاعت میکند که به دوزخ برده نشوند.
چهارم: شفاعت پیامبرجبرای گناهکارانی از اهل توحید که به سبب گناهانشان وارد دوزخ شدهاند. و احادیث در این مورد متواترند که صحابه و اهل سنت بر آن اجماع کردهاند، و انکار کنندگانِ این شفاعت را اهل بدعت و گمراه دانستهاند.
پنجم: شفاعت برای گروهی از اهل بهشت که پاداش آنها بیشتر شود و مقامشان بالاتر رود و در این مورد همه اتفاق دارند.
ششم: شفاعت پیامبرجبرای یکی از کافران اهل دوزخ تا عذابش تخفیف داده شود و این مختص ابوطالب است [۹۰۱].
و گفتهاش: حقیقت قضیهی شفاعت این است که (خداوند، یکتاپرستان و مخلصان را مورد لطف قرار داده و آنان را به واسطهی دعای کسی که خداوند به او اجازهی شفاعت میدهد ـ تا او را گرامی بدارد و به مقام محمود برساند ـ میآمرزد).
این است حقیقت شفاعت نه آنگونه که مشرکین و جاهلان میپندارند که شفاعت اینگونه است که شفاعت کننده از همان ابتدا در مورد هر کسی که بخواهد شفاعت کند و هر کس را که بخواهد از دوزخ نجات میدهد و وارد بهشت مینماید. از این رو از مردهها و غیره میخواهند که برایشان شفاعت کنند و میگویند: مردهی بزرگی که روح او مقرّب درگاه خداوند است و نزد خداوند صاحب امتیاز است همراه الطاف الهی به او میرسد و بر روح او خوبیها سرازیر است. پس وقتی که زائر روح خود را وابسته به او بکند از فیضیات روح مرده برخوردار میشود و اینگونه به واسطهی مرده از الطاف الهی که بر مرده میآید به او میرسد، همانطور که نور در آیینه و آب بر جسم مقابل بازتاب دارد.
و میگویند زیارت کامل این است که زائر با روح و قلب خود متوجه مرده شود و تمام قصد و ارادهی خود را متوجه او نماید به گونهای که به هیچ کسی جز او توجه و التفاتی نکرده باشد. و هر چقدر کاملتر به او متوجه شود بیشتر فایده میبرد و بیشتر شفاعت مرده به او میرسد.
ابن قیم میگوید: اینگونه زیارت را ابن سینا، فارابی و غیره بیان کردهاند و ستارهپرستان آن را به صراحت بیان نموده و گفتهاند: وقتی نفس ناطقه به ارواح علوی دست به دامان شود از ارواح علوی بر او نور میریزد. و بهمین خاطر، ستارهها پرستیده شدهاند و برای ستارهها تندیس، مجسمه و فراخوان گرفته شده است و این عیناً همان چیزی است که باعث شده تا قبرپرستان قبرها را محل جشن و عید قرار دهند و قبرها را با آویختن پردهها و چراغانی کردن آن و مسجد ساختن بر آن تزیین کنند.
و پیامبرجمیخواست همین را باطل نموده و کاملاً از بین ببرد و راههایی که منجر به آن میشود را مسدود نماید و به خاطر این مشرکین در برابر ایشان ایستادند و با او به مخالفت برخاستند. وآنها در یک طرف و پیامبر در طرفی دیگر قرار گرفت. و آنچه مشرکین در مورد زیارت قبرها میگویند همان شفاعتی است که [مشرکین زمان پیامبرج]گمان میبردند که معبودانشان بخاطر آن شفاعت، به آنها سود میرسانند و برای آنها نزد خداوند شفاعت میکنند.
و میگفتند: هرگاه روح بنده متوجه روح کسی که مقرّب درگاه خداوند است بشود ارتباطی بین او و فرد مقرّب برقرار میشود که به سبب آن آنچه مقرب از الطاف الهی در مییابد این فرد نیز از آن بهرهمند شود و این را تشبیه کردهاند به کسی که خدمتگزار فردی است که آن فرد مقرب پادشاه است، پس آنچه از پادشاهان به آن فرد مقرب میرسد به خدمتگزارش نیز چیزهایی میرسد.
پس سرّ و راز بتپرستی همین است و خداوند پیامبرانش را فرستاد و کتابهایش را نازل فرمود تا همین عقیده و باور را ابطال نماید و معتقدان به این عقیده را کافر شمرد و آنان را مورد لعنت قرار داد و خون، مالشان، اسیر کردن زنان و فرزندانشان را مباح گردانید و دوزخ را برای آنها مقرر نموده است و قرآن از اول تا آخر سرشار از آیاتی است که این مشرکین را رد میکند و مذهبشان را باطل میگرداند. [۹۰۲]
گفتهاش: (و به مقام محمود میرسد) یعنی مقامی که در آن همهی خلایق او را میستایند.
ابن جریر میگوید: بیشتر مفسران گفتهاند: این مقام، مقام شفاعت برای مردم است که ایشانجبرای مردم شفاعت میکند تا پروردگارش آنان را از شدت و سختی آن روز راحت کند. [۹۰۳]
و ابن عباس میگوید: مقام محمود مقام شفاعت است. [۹۰۴]
و ابن نجیح همین را از مجاهد نقل کرده است.
و قتاده میگوید: اولین کسی که زمین برای او شکافته شده و از قبر بیرون میآید و اولین شفاعت کننده، پیامبرجاست. و علما میگویند، شفاعت مقام محمود است. [۹۰۵]
گفتهاش: (پس شفاعتی که قرآن نفی کرده، شفاعت شرکآمیز است) یعنی شفاعتی که خداوند در قرآن نفی کرده شفاعتی است که در آن به خدا شرک ورزیده شود، مانند به فریاد خواندن غیر الله و عبادت غیر الله تا برای عبادتکننده و صدا زننده نزد خدا شفاعت کند، خداوند چنین شفاعتی را نفی کرده و خبر داد که چنین شفاعتی هرگز تحقق نمییابد و بلکه خبر داده که شرک است و خودش را از آن پاک و منزّه دانسته است و این را که مؤمنان ولی یا شفاعت کنندهای غیر از الله داشته باشند را نفی کرده، با اینکه در روز قیامت برای مؤمنان با اجازهی خداوند شفاعت میشود نه برای مشرکین، چنانکه خداوند میفرماید: ﴿يَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُۥ قَوۡلٗا١٠٩﴾[طه: ۱۰۹]. «در آن روز شفاعت، سودی نمیبخشد مگر شفاعت کسی که پروردگار رحمان به او اجازه دهد و گفتارش را بپسندد».
پس خداوند متعال اینکه شفاعت برای کسی سودی داشته باشد را نفی نموده است مگر برای کسی که خداوند اجازهی شفاعتشدن برای وی را بدهد و قول و عمل او را بپسندد و آن شخص، مؤمن مخلص و موحّد است. اما مشرکی که غیر از الله را به فریاد میخواند تا برایش شفاعت کند شفاعت به او بهرهای نمیرساند و به هیچ کسی اجازه داده نمیشود که برای مشرکین شفاعت کند همانگونه که خداوند میفرماید: ﴿فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ٤٨﴾[المدثر: ۴۸]. «شفاعتِ شفاعتگنندگان سودی به آنان نمیبخشد».
و همچنین خداوند متعال میفرماید: ﴿وَقِيلَ ٱدۡعُواْ شُرَكَآءَكُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَهُمۡ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۚ لَوۡ أَنَّهُمۡ كَانُواْ يَهۡتَدُونَ٦٤﴾[القصص: ۶۴]. «و گفته میشود: معبودانتان را که شریک پروردگار میساختید، بخوانید. پس آنان را میخوانند؛ ولی آنها، پاسخشان را نمیدهند. و عذاب را میبینند و(آرزو میکنند) ای کاش هدایت مییافتند».
[۸۵۱] إغاثة اللهفان۱/۶۲. [۸۵۲] در فتح المجید۱/۳۵۳ میگوید: انذار یعنی اعلام با اسباب هراس و ترس و بر حذر داشتن از آن. [۸۵۳] رازی در تفسیرش۱۲/۱۹۲، آلوسی در روح المعانی۷/۱۵۷و دیگران این قول را به ابن عباس نسبت دادهاند. [۸۵۴] ثعلبی در تفسیرش ۱/۵۲۱ به ابن عباس نسبت داده است. اما نظر سدی را ابن أبی حاتم در تفسیرش ۷۳۲۷ روایت کرده و اسنادش مشکلی ندارد. [۸۵۵] ابن أبی حاتم در تفسیرش ش۷۳۲۸ روایت کرده و اسناد آن حسن است. [۸۵۶] روایت مسلم در صحیحش۲۵۶۴ از حدیث ابوهریرة. [۸۵۷] تفسیر رازی۱۲/۱۹۲ به نقل از زجاج. [۸۵۸] ابن کثیر۲/۱۳۵. [۸۵۹] بیضاوی۵/۷۰. [۸۶۰] ابن جریر۳/۸. [۸۶۱] البحر المحیط۸/۱۶۱ و اصل آن در کلام ابن عطیه در المحرر الوجیز ۵ /۲۰۲ است. [۸۶۲] روایت بخاری در صحیح ش۹۹. [۸۶۳] _تفسیر ابن کثیر ۱/۲۰۳ [۸۶۴] خداوند در مورد ملائکه میگوید: ﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِمۖ بَلۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّۖ أَكۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ٤١﴾[سبأ: ۴۱]. « میگویند: تو منزّهی (از این نسبتهای ناروائی که به ساحت مقدّست دادهاند، ما به هیچ وجه با این گروه ارتباط نداشتهایم) و تنها تو یار و یاور ما بودهای نه آنان. بلکه ایشان جنّیان را میپرستیدهاند و اکثر آنان بدیشان ایمان داشتهاند». و در مورد کافران میگوید: ﴿قَالَ ٱلَّذِينَ حَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَغۡوَيۡنَآ أَغۡوَيۡنَٰهُمۡ كَمَا غَوَيۡنَاۖ تَبَرَّأۡنَآ إِلَيۡكَۖ مَا كَانُوٓاْ إِيَّانَا يَعۡبُدُونَ٦٣﴾[القصص: ۶۳]. « کسانی که (سردستگان کفر و ضلال بوده و) فرمان عذاب دربارهی آنان مسلم شده است، میگویند: پروردگارا! ما اینان را گمراه ساختهایم. از آنجا که خودمان گمراه بودهایم ایشان را هم گمراه نمودهایم. ما از اینان در پیشگاه تو بیزاری میجوییم (و میگوییم: ایشان شهوات و آرزوهای خود را پرستش کردهاند و) ما را عبادت نکردهاند! ». [۸۶۵] صحیح بخاری، حدیث ش ۴۷۱۴ و مسلم در صحیحش۳۰۳۰ و تفسیر ابن جریر ۱۵/۱۰۴ و ابن منذر و سعید بن منصور در سنن چنانکه در الدر المنثور ۵/۳۰۵ و غیره از ابن مسعود روایت است. [۸۶۶] ابن جریر ۱۵/۱۰۴ و تفسیر ابن أبی حاتم و ابن مردویه چنانکه در الدر المنثور۵/۳۰۵ از طریق عطیه عوفی از ابن عباس آمده و عطیه ضعیف است. [۸۶۷] تفسیر ابن جریر۱/۱۰۵ و تفسیر ابن أبی حاتم همچنان که در الرد علی المنطقیین ص۵۲۸ از طریق سدی از أبی صالح از ابن عباس روایت شده است. [۸۶۸] _او عبدالله بن الزبعری بن قیس بن السهمی، قریشی، أبو سعد، شاعر در جاهلیت و خیلی سختگیر بر مسلمانان تا زمان فتح مکه که بعد از آن به نجران فرار کرد و حسان بن ثابت در مورد وی ابیاتی را سرود؛ پس زمانی که آن را شنید، به مکه آمد و مسلمان شد، معذرت خواهی نمود و پیامبر را به نیکی ستود و دستور داد تا برای پیامبر مجلس و محل اجتماعی درست کنند. نگا: الإصابة فى تمییز أسماء الصحابة ۲/۳۰۸ و أسد الغابة ۳/۲۳۹ [۸۶۹] سیرة ابن هشام ۱/۳۹۷. [۸۷۰] تفسیر ابن أبی حاتم چنانکه ابن کثیر۳/۲۳۰ از موسی بن عقبة از زهری روایت نموده. و دلائل النبوة ۵/۲۸۵-۲۸۶ آمده که قول خود موسی است و آن را به زهری نسبت نداده است. [۸۷۱] داستان غرانیق را گروهی از ائمه صحیح قرار دادهاند از آن جمله: ضیاء مقدسی در المختارة ۱۰/۲۳۴ و حافظ بن حجر در تخریج احادیث الکشاف ۴/۱۱۴ و سیوطی، شیخ سلیمان و غیره و گروهی از ائمه این داستان را در تفسیر آیه آوردهاند از آن جمله ابن جریر۱۷/۱۸۶، نحاس در معانی القرآن ۴/۴۲۶، بغوی۳/۲۹۳-۲۹۴، واحدی در تفسیرش ۲/۷۳۷، ابولیث سمرقندی ۲/۴۶۵، ابن أبی زمنین ۳/۱۸۶، سمعانی ۳/۴۴۸، ابن جزی در التسهیل ۳/۴۴، شیخ الاسلام ابن تیمیه در مجموع الفتاوی۲/۲۸۲ و در منهاج السنة۲/۴۰۹ میگوید: بنا بر قول مشهور نزد سلف و خلف و علامه سعدی در تفسیرش ص۵۴۲ و بسیاری دیگر. [۸۷۲] تفسیر ابولیث سمرقندی ۲/۴۶۵، تفسیر ابن مردویه۶/۶۵ و المختارة ضیاء مقدسی ۱۰/۲۳۴ از طریق ابراهیم بن محمد بن عرعرة از أبی عاصم نبیل از عثمان بن أسود از سعید بن جبیر از ابن عباس و اسنادش صحیح است و طرق دیگری نیز دارد که این صحیحترین آن است. [۸۷۳] طبرانی در المعجم الکبیر۸۳۱۶، هیثمی در مجمع الزوائد۷/۷۲ و طبرانی به صورت مرسل روایت کرده که در روایت ابن لهیعه قرار دارد که این از او پذیرفته نیست. [۸۷۴] ابن جریر در تفسیرش: ۱۷/۱۸۸، واحدی در اسباب النزول ۲۵۶، ابن منذر، ابن أبی حاتم، ابن مردویه همان طور که در الدر المنثور ۶/۶۸ و غیره روایت کردهاند و اسناد آن صحیح است چنان که سیوطی میگوید. [۸۷۵] تفسیر ابن جریر۱۷/۱۸۸، ابن منذر و ابن أبی حاتم الدر المنثور۶/۶۸ که اسنادش صحیح است و حافظ در فتح الباری و سیوطی آن را صحیح قرار داده است. [۸۷۶] تفسیر ابن جریر۱۷/۱۸۹ و عبد بن حمید الدر المنثور۶/۶۶ که اسناد آن صحیح است و حافظ در فتح الباری و سیوطی آن را صحیح دانستهاند. [۸۷۷] عبد بن حمید- الدر المنثور۶/۶۹. [۸۷۸] تفسیر ابن جریر۱۷/۱۸۹ و اسنادش ضعیف است. [۸۷۹] تفسیر عبدالرزاق ۳/۴۰، ابن جریر۱۷/۱۹۱ و ابن أبی حاتم الدر المنثور۶/۶۸ که اسنادش صحیح است. [۸۸۰] تفسیر ابن جریر۱۷/۱۸۷ و غیره و اسنادش صحیح است. [۸۸۱] تفسیر ابن جریر۱۷/۱۸۶ و سنن سعید بن منصور چنانکه در الدر المنثور ۶/۶۷ آمده ابومعشر در اسنادش است که ضعیف است. [۸۸۲] ابن أبی حاتم در الدر المنثور ۶/۹۶. [۸۸۳] نگا: الدر المنثور ۶/۶۵۶۹ دلائل النبوة بیهقی ۲/۲۸۵-۲۹۶. [۸۸۴] بخاری در صحیح ش۱۰۱۷- (تحقیق البغا) و مسلم در صحیح ش ۵۷۶ از عبدالله بن مسعود روایت کردهاند که گفت: پیامبرجسورهی نجم را در مکه خواند و سجده کرد و کسانی که همراه او بودند نیز سجده کردند غیر از پیرمردی که مشتی سنگ ریزه یا خاک برداشت و آن تا پیشانیاش بلند کرد و گفت: این مرا کافی است. پس بعد از آن او را در حالی دیدم که کافر از دنیا رفت. [۸۸۵] درء تعارض العقل والنقل، شیخ الإسلام ابن تیمیه: ۵/۲۵۹. [۸۸۶] مدارج السالکین۱/۳۴۳-۳۴۴. [۸۸۷] مدارج السالکین۱/۳۴۰. [۸۸۸] تفسیر ابن أبی حاتم، الدر المنثور۶/۶۹۶. [۸۸۹] صحیح بخاری ۶۵۷۰. [۸۹۰] الکلام علیحقیقة الاسلام و الایمان، ص۱۱۹-۱۲۱. [۸۹۱] نگا: شرح حال ایشان را در العقود الدریة ابن عبدالهادی، و معجم الشیوخ، ذهبی ص۲۵ و الشهادة الزکیة فی ثناء الأئمة على ابن تیمیة، مرعی الکرمی و الرد الوافر ابن ناصر الدین ص۳۵. [۸۹۲] بخاری در صحیح۷۴۱۰ و مسلم در صحیح ۱۹۳ از انس و این حدیث از دوازده صحابی روایت شده است، چنانکه در نظم المتناثر ص۲۳۳ آمده است. [۸۹۳] روایت صحیح بخاری۶۲۰۱-البغا و نسائی در سنن کبری(۵۸۴۲). [۸۹۴]_ روایت بخاری در صحیحش(۹۹-البغا) و در آن مخلصاً نیامده. و در هیچ روایتی ندیدم که بین خالصاً و مخلصاً جمع شده باشد. [۸۹۵] مسند احمد۲/۳۰۷،۵۱۸ و مسند اسحاق بن راهویه، ش۳۳۷ و بخاری در التاریخ الکبیر۴/۱۱۱ و صحیح ابن حبان، ش۶۴۶۶ و حاکم در مستدرک بر صحیحین۱/۷۰ آن را صحیح دانسته است. و آن حدیث صحیحی است. [۸۹۶] مسلم در صحیح ش۳۸۴ از عبدالله بن عمرو. [۸۹۷] بخاری در صحیح ش۶۳۰۴ و مسلم در صحیح ش۱۹۸ از ابوهریره به صورت مختصر روایت کردهاند. [۸۹۸] مجموع الفتاوی۲۷/۴۴۰. [۸۹۹] نگا: مدارج السالکین۱/۳۴۱ و إغاثة اللهفان۱/۲۳۸. [۹۰۰] بخاری در صحیح ش۳۱۶۲- البغا و مسلم در صحیح ش۱۹۴. [۹۰۱] شرح العقیده الطحاویه ص۲۵۲/۲۶۰. [۹۰۲] اغاثة اللهفان۱/۲۱۸-۲۱۹. [۹۰۳] تفسیر ابن جریر۱۵/۱۴۴. [۹۰۴] تفسیر ابن جریر۱۵/۱۴۴، و تفسیر ابن ابی حاتم ش۱۰۰۶۰، و الکامل ابن عدی۳/۱۴۸ و دیگران از طریق ابن عباس و سمعانی در تفسیرش ۳/۲۶۹. و مفسرین بر این اجماع کردهاند که این مقام شفاعت است. [۹۰۵.