تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب التوحید

فهرست کتاب

توضیح و شرح این باب:

توضیح و شرح این باب:

باب شفاعت

از آن‎جا که مشرکین در گذشته و حال با دستاویز قراردادن شفاعت به شرک مبتلا بوده و هستند، چنان‎که خداوند می‎فرماید: ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبِّ‍ُٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ١٨[یونس: ۱۸]. «و جز الله چیزهایی را می‌پرستند که نه زیانی به آنان می‌رسانند و نه سودی؛ و می‌گویند: «اینها شفیعان ما نزد الله هستند». بگو: آیا به گمان خود الله را (از وجود شفیعانی) آگاه می‌سازید که او در آسمان‌ها و زمین سراغ ندارد؟! الله از شرکی که به او می‌ورزند، پاک و برتر است».

و می‎فرماید: ﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ٣[الزمر: ۳]. «هان! دین و عبادت خالص (و تهی از شرک) از آنِ الله است. و آنان که دوستانی جز او برگزیده‌اند، (می‌گویند:) ما آنان را عبادت و پرستش نمی‌کنیم مگر برای آنکه (واسطه‌‌ی ما باشند و) ما را به الله نزدیک کنند. بی‌گمان الله در میان آنان، درباره‌ی مواردی که با هم اختلاف دارند، داوری خواهد کرد. بی‌شک الله، کسی را که دروغگو و ناسپاس باشد، هدایت نمی‌بخشد».

از این رو خداوند طمع مشرکین از شفاعت را قطع نمود و خبر داد که شرک است و خود را از آن پاک و منزه دانست. و این را نفی کرد که مخلوقات جز از الله کارساز و یا شفاعت‎ کننده‎ای داشته باشند، چنان که می‎فرماید: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ مَا لَكُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِيّٖ وَلَا شَفِيعٍۚ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ٤[السجدة: ۴]. «الله، ذاتی است که آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست، در شش روز آفرید و بر عرش قرار گرفت؛ جز او هیچ کارساز و شفاعت‌‌گری ندارید. پس آیا پند نمی‌گیرید؟»

مؤلف می‎خواهد در این فصل این مطلب را اثبات کند که این نوع شفاعت عین شرک است. آنچه آنها آن را شفاعت می‌پندرند و به این صورت است کهافرادی غیر از الله را به فریاد می‎خوانند تا برای آنان نزد خدا شفاعت کنند همان‎طور که وزیر نزد پادشاه شفاعت می‎کند، این شفاعت در دنیا و آخرت منتفی است و حقیقت ندارد، بلکه فقط خداوند است که در ابتدا به شفاعت‌کننده اجازه می‎دهد و شفاعت کننده آن‌گونه که دشمنان خدا گمان می‌کنند نمی‎تواند در آغاز بدون اجازه‌ی خدا شفاعت کند.

اگر گفته شود: کسی که فردی را نزد خدا شفیع قرار می‎دهد قصدش تعظیم و تقدیس پروردگار با واسطه قرار دادن شفاعت کننده باشد، چرا این شرک شمرده می‎شود؟!

در پاسخ گفته می‎شود: اینکه او اراده و قصد تعظیم را دارد، تعظیم به شمار نمی‎آید؛ زیرا چه بسا افرادی هستند که می‎خواهند کسی را تعظیم نمایند که با تعظیم خود از جایگاهش می‎کاهند، از این رو در ضرب المثل معروف گفته شده است: دشمن دانا به زِ دوست نادان.

واسطه‌قراردادن و مقرر کردن همتایانی برای خداوند نادیده گرفتن حق ربوبیت الهی و عیب گرفتن از عظمت الهی و بدگمانی است نسبت به پروردگار جهانیان، چنان‎که خداوند متعال می‎فرماید: ﴿وَيُعَذِّبَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتِ وَٱلۡمُشۡرِكِينَ وَٱلۡمُشۡرِكَٰتِ ٱلظَّآنِّينَ بِٱللَّهِ ظَنَّ ٱلسَّوۡءِۚ عَلَيۡهِمۡ دَآئِرَةُ ٱلسَّوۡءِۖ وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ وَلَعَنَهُمۡ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرٗا٦[الفتح: ۶] «و نیز مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به الله گمان بد دارند، عذاب نماید. پیشامدهای بد روزگار بر آنان باد! و الله بر آنان خشم گرفت و آنان را نفرین و از رحمتش دور کرد و دوزخ را برایشان آماده ساخت؛ و دوزخ چه جای بدی است!». آنها به خداوند گمان بد داشتند تا اینکه به او تعالی شرک ورزیدند و اگر به خداوند گمان نیک می‎داشتند او را به گونه‌ی شایسته یگانه می‌دانستند و حق توحید را ادا می‌کردند.

از این‎رو خداوند متعال در مورد مشرکین می‎گوید که آنها خداوند را آن‎گونه که حق اوست قدرش را ندانستند، چون کسی که برای خداوند، همتا و انبازی قرار داده یا کسی را به عنوان واسطه و شفیع قرار می‎دهد و از او امید و هراس دارد و برایش فروتنی و کرنش می‎کند و از ناخوشنودی او می‎گریزد و آنچه را که موجب خوشنودی او می‎داند ترجیح می‎دهد و آن را به فریاد می‎خواند و برایش قربانی و نذر می‎نماید، کجا خداوند را آن‎گونه که حق اوست قدر دانسته است و مشرکین اینگونه معبودانشان را با خداوند برابر قرار می‎دادند. وقتی مجازات می‎شوند و در دوزخ می‎روند آن جا می‎دانند که این معبودان باطل بوده و پرستش آن گمراهی بوده است، از این رو در جهنم می‎گویند: ﴿تَٱللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ٩٧ إِذۡ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٩٨[الشعراء: ۹۷-۹۸]. «سوگند به الله که ما در گمراهى آشکارى بودیم. چون شما را با پروردگار جهانیان برابر مى‏دانستیم».

مشخص است که مشرکین معبودانشان را در ذات، صفات و افعال با خداوند برابر نمی‎دانستند و همچنین نمی‎گفتند که آسمان‎ها و زمین را معبودان آنها آفریده است، یا معبودانشان زندگی و مرگ می‎بخشند، بلکه فقط در محبت، تعظیم و عبادت معبودانشان را با خداوند یکسان و برابر قرار داده بودند، چنان‎که مشرکینی که خود را مسلمان می‎دانند همین کار را می‎کنند و این‎ کار نادیده‌گرفتن ربوبیت الهی و عیب‎جویی از عظمت الهی و گمان بد به خداوند جهانیان است. چون کسی که افراد یا چیزهایی را انباز خدا قرار می‎دهد و آن را بین خود و خداوند واسطه و شفیع می‎داند، یا گمان می‎برد که خداوند به کسی نیاز دارد که در تدبیر جهان او را یاری و یا پشتیبانی نماید؛ که همراه او وزیر، پشتیبان و معینی باشد؛ این در حقیقت بزرگترین طعنه به خداوندی است که بی‌نیاز می‌باشد و همه فقیر و به او نیازمندند و یا اینکه فرد مشرک گمان می‎برد که قدرت و توان الهی بوسیله‌ی قدرت و توان شفاعت کننده و واسطه تکمیل می‎شود، یا گمان می‎برد که خداوند نیاز و خواسته‌ی او را نمی‎داند و باید شفاعت کننده او تعالی را از آن آگاه کند و یا گمان می‎برد که خداوند رحم نمی‎کند تا وقتی که شفاعت‌کننده به او نگوید که رحم کند و یا فکر می‎کند خداوند به تنهایی کفایت نمی‎کند و بدون شفاعت و سفارش کاری را انجام نمی‎دهد، همان‎طور که مخلوق چنین است. و یا فکر می‎کند که خداوند دعای بندگانش را اجابت نمی‎کند مگر آن‎که واسطه و شفاعت‌کننده نیازهای بندگان را به او بگوید، چنان که پادشاهان دنیا اینگونه هستند. و همه‌ی اینها اساس شرک‌ورزی مردم می‎باشند. همچنین ممکن است فردی که چیزی یا کسی را بین خود و خداوند واسطه و شفاعت‌کننده قرار می‎دهد گمان برد که خداوند دعا و فریاد آنها را نمی‎شنود مگر آنکه شفاعت کننده دعا و فریاد را به او بگوید، یا گمان می‎برد که شفاعت کننده حقی بر خداوند دارد، از این رو به خدا متوسل می‎شود، چنان که مردم برای اینکه پادشاهان و بزرگان کارشان را انجام دهند به افرادی متوسل می‎شوند که آن افراد برای پادشاهان عزیزند و پادشاهان نمی‎توانند با آنها مخالفت نمایند، همه اینها طعنه‌زدن و عیب‌جویی از ربوبیت است.

ابن قیم مفهوم این مطالب را بیان کرده است [۸۵۱].

لذا خداوند اعلام نموده که این کارها و غیره شرک‎اند و خود را از این امور منزه و پاک دانسته است، از این‎رو می‎فرماید: ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبِّ‍ُٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ١٨[یونس: ۱۸]. «و جز الله چیزهایی را می‌پرستند که نه زیانی به آنان می‌رسانند و نه سودی؛ و می‌گویند: «اینها شفیعان ما نزد الله هستند». بگو: آیا به گمان خود، الله را (از وجود شفیعانی) آگاه می‌سازید که او در آسمان‌ها و زمین سراغ ندارد؟! الله از شرکی که به او می‌ورزند، پاک و برتر است».

اگر گفته شود: خداوند کسانی را مشرک نامیده که واسطه‎ها و شفیعان را عبادت و پرستش می‎کنند، اما کسی که واسطه‎ها را فقط برای این بخواند که شفاعت کنند، او در حقیقت آنها را عبادت نکرده است. پس این شرک نیست.

در پاسخ گفته می‎شود: به مجرد شفیع قرار دادن لازمه‎اش شرک و آن شرک محض است، همان‎طور که شرک‌ورزیدن مستلزم عیب‌جویی از خداوند متعال است و عیب‎جویی از لوازم شرک است، خواه مشرک بخواهد یا نخواهد، از این‎رو سؤال مذکور از اساس باطل است و در خارج چیزی به این صورت وجود ندارد و فقط تئوری است که مشرکین در ذهن خود می‎سازند، دعا عبادت است بلکه دعا اساس و حقیقت عبادت است پس وقتی کسی واسطه‎هایی که مقرر می‎کند را برای شفاعت به فریاد بخواند آنها را عبادت کرده است و در عبادت الهی شرک ورزیده است، خواه این را بپذیرد یا نپذیرد.

گفته اش: (و خداوند متعال می‎فرماید: ﴿وَأَنذِرۡ بِهِ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحۡشَرُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ لَيۡسَ لَهُم مِّن دُونِهِۦ وَلِيّٞ وَلَا شَفِيعٞ لَّعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ٥١[الأنعام: ۵۱] «و با آن (= قرآن) کسانی را که می‌ترسند به سوی پروردگارشان گرد آیند؛ اِنذار (= بیم) ده (زیرا که) برایشان (در آن روز) دوست و شفیعی جز او (= خدا) نیست؛ باشد که پرهیزگاری پیشه کنند».)

انذار یعنی ترساندن و هشدار [۸۵۲].

و گفته‌اش: (بِهِ) یعنی با قرآن هشدار بده، چنان‎که ابن عباس می‎گوید [۸۵۳].

و گفته‌اش: ﴿وَأَنذِرۡ بِهِ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحۡشَرُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ[الأنعام: ۵۱]. «و با این (قرآن)، به کسانی که از حشر شدن در پیشگاه پروردگارشان می‏ترسند، هشدار بده»). یعنی: ای محمد، کسانی که از پروردگارشان بیم دارند و از بدی حساب‌شان می‌ترسند را به وسیله‌ی قرآن هشدار بده و آنها مؤمنا‎ند، چنان‎که از ابن عباس و سدی روایت شده است [۸۵۴].

از فضیل بن عیاض روایت است که: «خداوند همه‌ی‌ آفریده‎هایش را مورد سرزنش قرار نداده و بلکه فقط آنان را سرزنش می‎کند که خرَد و درک دارند، از این رو می‎فرماید: ﴿وَأَنذِرۡ بِهِ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحۡشَرُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ[الأنعام: ۵۱] [۸۵۵]«و با این قرآن، به کسانی که از حشر شدن در پیشگاه پروردگارشان می‏ترسند، هشدار بده».

آنها مؤمنان‎اند که دارای دلهای آگاه و بیدار می‎باشند و افراد مورد نظر در آیه همین‎ها می‎باشند نه کسانی که اهل تجمل و ریاست هستند، چون خداوند به صورت‎ها و اموال شما نمی‎نگرد بلکه به دلها و اعمالتان نگاه می‎کند» [۸۵۶].

گفته‌اش: ﴿لَيۡسَ لَهُم مِّن دُونِهِۦ وَلِيّٞ وَلَا شَفِيعٞ[الأنعام: ۵۱]. «جز الله هیچ دوست و شفاعت کننده‌ای ندارند»).

زجاج گفته: «لیس» در محل نصب قرار دارد چون حال است، گویا می‎گوید در حالی که از ولی و شفاعت کننده دست کشیده‎اند و عامل در آن «یخافون» است [۸۵۷].

ابن کثیر می‎گوید: ﴿وَلِيّٞ وَلَا شَفِيعٞ﴿لَيۡسَ لَهُم مِّن دُونِهِۦیعنی آنان در آن روز یاوری جز خدا و شفاعت کننده‎ای ندارند که آنان را از عذاب خداوند با شفاعت خود نجات دهد، ﴿لَّعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَباشد که تقوا پیشه کنند و در این دنیا کاری انجام دهند که به سبب آن خداوند روز قیامت آنها را از عذاب خویش نجات دهد [۸۵۸].

می‎گویم: خداوند اینکه مؤمنان ولی، کارساز و شفاعت کننده‎ای غیر از الله داشته باشند -چنانکه دین مشرکین این گونه است- را رد و نفی کرده است. پس هر کسی غیر از الله واسطه‎هایی قرار دهد از مؤمنان نیست و شفاعت به او نمی‎رسد.

و در آیه دلیلی وجود ندارد که بگوید شفاعت برای مرتکبین گناهان کبیره نفی شده است، چنان‎که معتزله می‎گویند، بلکه دلیلی است بر اینکه مؤمنان واسطه و شفیع نمی‎گیرند و همچنین شفاعت بدون اجازه‌ی خداوند نفی شده است، از این رو شفاعت با اجازه‌ی خداوند را در چند جا اثبات کرده است، چنان‎که خداوند متعال می‎فرماید:

﴿إِنَّ رَبَّكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۖ مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ إِذۡنِهِۦۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ٣[یونس: ۳]. «همانا پروردگار شما، الله است؛ ذاتی که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید و بر عرش استقرار یافت؛ تمام امور را تدبیر می‌کند. جز به اذن و شفاعت او، هیچ شفاعت‌کننده‌ای نیست. این است الله که پروردگار شماست؛ پس او را پرستش نمایید. آیا پند نمی‌گیرید؟‏».

گفته‌اش: (و می‎فرماید: ﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٤٤[الزمر: ۴۴]. «بگو: همه‌ی شفاعت و میانجی‌گری در اختیار الله است؛ فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آنِ اوست؛ سپس به سوی او بازگردانده می‌شوید»).

در مورد این آیه و آیه‌ی قبل از آن سخن می‎گوییم تا معنی آن روشن شود. خداوند متعال می‎فرماید: ﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُفَعَآءَۚ قُلۡ أَوَلَوۡ كَانُواْ لَا يَمۡلِكُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَعۡقِلُونَ٤٣ قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٤٤[الزمر: ۴۳-۴۴] «آیا شفیعان و واسطه‌هایی به جای الله برگزیده‌اند؟ بگو: اگر چه واسطه‌هایتان، هیچ‌کاری نتوانند انجام دهند و عقل و خردی هم نداشته‌ باشند(باز هم آنان را واسطه قرار می‌دهید؟) بگو: همه‌ی شفاعت و میانجی‌گری در اختیار الله است؛ فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آنِ اوست؛ سپس به سوی او بازگردانده می‌شوید».

پس فرموده‌اش: ﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْهمزه برای استفهام انکاری است. یعنی: آیا مشرکین غیر از خدا واسطه‎ها و شفاعت‌کنندگانی گرفته‎اند که به گمان آنها برایشان نزد خداوند شفاعت می‎کنند؟! چنان‎که می‎فرماید: ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبِّ‍ُٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ١٨[یونس: ۱۸]. «و جز الله چیزهایی را می‌پرستند که نه زیانی به آنان می‌رسانند و نه سودی؛ و می‌گویند: «اینها شفیعان ما نزد الله هستند». بگو: آیا به گمان خود الله را (از وجود شفیعانی) آگاه می‌سازید که او در آسمان‌ها و زمین سراغ ندارد؟! الله از شرکی که به او می‌ورزند، پاک و برتر است».

و می‎فرماید: ﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ٣[الزمر: ۳]. «هان! دین و عبادت خالص (و تهی از شرک) از آنِ الله است. و آنان که دوستانی جز او برگزیده‌اند، (می‌گویند:) ما آنان را عبادت و پرستش نمی‌کنیم مگر برای آنکه (واسطه‌‌ی ما باشند و) ما را به الله نزدیک کنند. بی‌گمان الله در میان آنان پیرامون مواردی که با هم اختلاف دارند، داوری خواهد کرد. بی‌شک الله، کسی را که دروغگو و ناسپاس باشد، هدایت نمی‌بخشد».خداوند آنها را تکذیب می‎نماید و آنان را به خاطر این کارشان کافر قرار داده است.

و می‎فرماید: ﴿فَلَوۡلَا نَصَرَهُمُ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ قُرۡبَانًا ءَالِهَةَۢۖ بَلۡ ضَلُّواْ عَنۡهُمۡۚ وَذَٰلِكَ إِفۡكُهُمۡ وَمَا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ٢٨[الأحقاف: ۲۸]. «پس چرا کسانی که آنها را معبود و واسطه‌ی خویش برای تقرب و نزدیکی به الله گرفتند، به آنان یاری نرساندند؟ بلکه از نظرشان ناپدید شدند. و این(میانجی‌گری)، پندار دروغین آنان و سخن باطل و خودساخته‌‌ای است که سرِ هم می‌کنند».

پس مقصود مشرکین از پرستش کسانی که آنها را عبادت می‎کردند این بود که برایشان نزد خدا شفاعت کنند.

و گفته‌اش: ﴿مِن دُونِ ٱللَّهِیعنی بدون اجازه و فرمان خدا و حال آن که هیچ کس نزد خداوند بدون اجازه‌ی او شفاعت نمی‎کند و همچنین کسی که برای او شفاعت می‎شود باید مورد پسند خدا باشد؛ ولی در اینجا، این دو شرط محقق نشده است، چون خداوند واسطه قرار دادن کسانی را که واسطه قرار داده می‎شوند و به فریاد خوانده می‌شوند را سبب اجازه و رضامندی خویش قرار نداده است، بلکه این را سبب ناخشنودی و خشم خویش دانسته است.

و گفته‌اش: ﴿قُلۡ أَوَلَوۡ كَانُواْ لَا يَمۡلِكُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَعۡقِلُونَ[الزمر: ۴۳]. «بگو: اگر چه واسطه‌هایتان، هیچ‌ کاری نتوانند انجام دهند و عقل و خردی هم نداشته‌ باشند (باز هم آنان را واسطه قرار می‌دهید؟)».[الزمر: ٤٣] یعنی آیا حتی اگر به این صورت باشند که شما مشاهده می‎کنید یعنی چیزهای جامدی که چیزی نمی‎دانند و همچنین مردگان، شفاعت می‎کنند در حالی که شفاعت را در اختیار ندارند؟ چنان‎که می‎فرماید: ﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ[الزمر: ۴۴]. «بگو: همه‌ی شفاعت و میانجی‌گری در اختیار الله است».یعنی شفاعت تمام در دست خداوند است و کسانی که آنها به فریاد می‎خوانند هیچ چیزی از شفاعت را در اختیار ندارند.

بیضاوی می‎گوید: «شاید این پاسخی باشد به شبهه‌ای که مطرح می‌کنند و می‎گویند واسطه‎ها افراد مقربی هستند و این بت‎ها تندیس و مجسمه آنها می‎باشد. و می‎گوید: شفاعت کاملاً در دست خداوند است و هیچ کسی بدون اجازه‌ی او شفاعت نمی‎کند و هیچ کس به طور مستقل از حق شفاعت کردن بر خوردار نیست [۸۵۹]».

و گفته‌اش: ﴿لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ[الحدید: ۲]. «فرمانروایی آ‌سمانها و زمین از آنِ اوست».این را تأکید می‎کند که واسطه گرفتن جز از خدا باطل است، چون خداوند صاحب تمام هستی است و هیچ کسی نمی‎تواند در کار او بدون اجازه و رضامندی‎اش سخن بگوید: و شفاعت هم از زمره‎ی هستی است: پس وقتی صاحب و مالک شفاعت خداوند است، گرفتن واسطه‎ها و شفاعت کنندگانی غیر از او هر کسی باشد، باطل و نادرست است.

﴿ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يُحۡيِيكُمۡ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ[البقرة: ۲۸]. «سپس به سوی او بازگردانیده می‏شوید».و خواهید دانست که واسطه‎هایی که مقرر می‎داشتید شفاعت نمی‎کنند و تلاشی که با پرستش آنها انجام می‎دادید نافرجام خواهد بود، بلکه این واسطه‎ها علیه شما خواهند شد و از عبادت شما اظهار بیزاری می‎نمایند، چنان‎که خداوند متعال می‎فرماید: ﴿كَلَّاۚ سَيَكۡفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمۡ وَيَكُونُونَ عَلَيۡهِمۡ ضِدًّا٨٢[مریم: ۸۲]. «چنین نیست؛ بلکه عبادتشان را انکار خواهند کرد و دشمنشان خواهند شد».و خداوند متعال فرموده: ﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ مَكَانَكُمۡ أَنتُمۡ وَشُرَكَآؤُكُمۡۚ فَزَيَّلۡنَا بَيۡنَهُمۡۖ وَقَالَ شُرَكَآؤُهُم مَّا كُنتُمۡ إِيَّانَا تَعۡبُدُونَ٢٨ فَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدَۢا بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ إِن كُنَّا عَنۡ عِبَادَتِكُمۡ لَغَٰفِلِينَ٢٩[یونس: ۲۸-۲۹]. «و روزی که همه‌ی آنان را حشر می‌کنیم و آن‌گاه به مشرکان می‌گوییم: «با معبودانتان، در جای خود بایستید». و بدین ترتیب آنها را از هم جدا مى‏سازیم‏ و معبودانشان می‌گویند: «شما، ما را پرستش نمی‌کردید. همین بس که الله، میان ما و شما گواه است که ما از پرستش شما بی‌خبر بودیم».

و می‎فرماید: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ كُرۡسِيُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا يَ‍ُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُ٢٥٥[البقرة: ۲۵۵]. «الله؛ هیچ معبود برحقی جز او وجود ندارد؛ همیشه زنده‌‌ای است که اداره و تدبیر تمام هستی را در دست دارد و او را هرگز نه چُرت می‌گیرد و نه خواب. هیچکس نمی‌تواند نزدش شفاعت کند مگر به اِذنش؛ آنچه در آسمان‌ها و زمین است، از آنِ اوست. گذشته، حال و آینده‌ی آنان را می‌داند و به هیچ چیزی از علم الهی احاطه نمی‌یابند. کُرسی پروردگار، آسمان‌ها و زمین را در برگرفته است و حفظ و نگهداریشان برای الله دشوار نیست و او بلندمرتبه و بزرگ است».

در این آیه مشرکینی که فرشته‎ها، پیامبران و بت‎هایی که تندیس صالحان بودند و غیره را بین خود و خداوند واسطه و شفاعت‌کننده قرار می‎دادند و گمان می‎بردند که این واسطه‎ها بدون اجازه‌ی خداوند شفاعت می‎نمایند، رد شده‎اند و خداوند باور آنها را رد کرده و بزرگی و عظمت خویش را بیان داشته است و این را متذکر شده که روز قیامت هیچ کسی نمی‎تواند سخن بگوید مگر کسی که به او اجازه سخن داده شود: ﴿يَوۡمَ يَقُومُ ٱلرُّوحُ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ صَفّٗاۖ لَّا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَقَالَ صَوَابٗا٣٨[النبأ: ۳۸]. «روزی که جبرئیل و فرشتگان به صف می‌ایستند؛ و هیچ‌کس سخن نمی‌گوید مگر کسی که پروردگار رحمان(گسترده‌مهر) به او اجازه دهد و(در دنیا) سخن درست گفته و(به توحید، شهادت داده) باشد».

و می‎فرماید: ﴿يَوۡمَ يَأۡتِ لَا تَكَلَّمُ نَفۡسٌ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ فَمِنۡهُمۡ شَقِيّٞ وَسَعِيدٞ١٠٥[هود: ۱۰۵]. «روزی که چون فرا رسد، هیچ‌کس جز به اجازه‌ی او سخن نمی‌گوید؛ پس برخی از ایشان، تیره‌بخت و برخی هم خوشبخت و رستگارند».

ابن جریر در تفسیر این آیه می‎گوید: «این آیه زمانی نازل شد که کافران گفتند: ما این بت‎ها را فقط بخاطر این می‎پرستیم که ما را به خدا نزدیک کنند. پس خداوند می‎فرماید: ﴿لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ[النساء: ۱۷۱] [۸۶۰]«آنچه در آسمان‌ها و زمین است، از آنِ اوست».

و در این آیه بیان شده که خداوند هر کسی را که بخواهد اجازه‌ی شفاعت می‌دهد که آنها [شامل] پیامبران، علما و غیره می‌شود و اجازه به امر و فرمان بر می‎گردد چنان‎که به پیامبر گفته می‎شود: شفاعت کن، شفاعت تو پذیرفته می‎شود. و همچنین مفسرین دیگری هم این را گفته‌اند.

گفت: و فرموده‌ی خداوند: ﴿۞وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيۡ‍ًٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ٢٦[النجم: ۲۶] «و چه بسیار فرشتگانی که در آسمان‌ها هستند و شفاعتشان هیچ سودی نمی‌بخشد مگر آنکه الله برای هر کس که بخواهد و بپسندد اجازه دهد».

ابو حیان می‎گوید: «کمْ» خبریه است و معنی آن تکثیر است و به سبب مبتدا بودن در موضع رفع قرار دارد و خبر آن ﴿ لَا تُغْنِياست و غناء یعنی جلب فایده و دفع ضرر به سبب امری که در آن فایده است. کلمه‌ی «کم» مفرد است و معنای آن جمع است. پس وقتی شفاعت ملائکه‌ی مقرّب سودی نمی‎آورد و زیانی را دور نمی‎کند مگر بعد از اجازه و رضامندی خدا، پس چگونه بت‎ها برای عبادت کنندگان خود شفاعت می‎کنند؟ [۸۶۱].

می‌گویم: این آیات ردّی است بر کسانی که ملائکه و بندگان صالح خدا را، با شفیع و واسطه قرار دادن و کارهای دیگر، پرستش می‎کنند، چون وقتی ملائکه و صالحان بدون اجازه‌ی خدا نمی‎توانند شفاعت کنند، پس به فریاد خواندن و عبادت آنها چه معنی دارد؟!

و همچنین خداوند به کسانی اجازه‌ی شفاعت شدن می‌دهد که خداوند گفتار و کردار آنها را می‎پسندد یعنی موحّدان و یکتاپرستان؛ نه افراد مشرک. چنان‎که خداوند متعال می‎فرماید: ﴿يَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُۥ قَوۡلٗا١٠٩[طه: ۱۰۹]. «‏در آن روز شفاعت، سودی نمی‌بخشد مگر شفاعت کسی که پروردگار رحمان به او اجازه دهد و گفتارش را بپسندد.».و خداوند جز توحید چیزی دیگر را نمی‎پسندد، چنان‎که می‎فرماید: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٨٥[آل عمران: ۸۵]. «و هرکس دینی جز اسلام بجوید، هرگز از او پذیرفته نمی‌‌شود و در آخرت از زیان‌‌کاران خواهد بود».

و پیامبرجمی‎فرماید: «کسی روز قیامت مستحق شفاعت من خواهد بود که با قلبی خالص بگوید: لاإله إلاالله [۸۶۲]». پس پیامبرجنفرموده است کسی مستحق شفاعت من است که مرا به فریاد بخواند، اگر مشرک بگوید: من می‎دانم که آنها جز با اجازه‌ی خدا شفاعت نمی‎کنند، اما آنها را می‎خوانم تا خداوند به آنان اجازه دهد که برایم شفاعت نمایند، در پاسخ گفته می‎شود خداوند شرک‌ورزیدن به خدا و به فریاد خواندن غیر الله را سبب اجازه دادنش به شفاعت و سبب رضامندی خویش قرار نداده بلکه این کار سبب خشم و نارضایتی خداوند است، از این رو در آیات زیادی از به فریاد خواندن غیر الله نهی فرموده، چنان‎که می‎فرماید: ﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّكَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٠٦[یونس: ۱۰۶]. «و جز الله کسی یا چیزی را مخوان که نه سودی به تو می‌رساند و نه زیانی که اگر چنین کنی، به‌راستی از ستمکاران خواهی بود».

پس روشن شد که به فریاد خواندن صالحان از قبیل ملائکه، انبیاء و غیره شرک است همان‎طور که مشرکین آنها را به فریاد می‎خواندند تا برایشان نزد خدا شفاعت کنند و خداوند به خاطر این کار به آنها اعتراض نمود و اعلام داشت که این کار را نمی‎پسندد و به این فرمان نمی‎دهد. چنان‎که می‎فرماید: ﴿وَلَا يَأۡمُرَكُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ أَرۡبَابًاۗ أَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ٨٠[آل عمران: ۸۰]. «و(سزاوار هیچ پیامبری نیست که) به شما دستور دهد فرشتگان و پیامبران را در مقام ربوبیت قرار دهید. آیا(معقول است که) شما را پس از مسلمان شدن، به کفر فرمان دهد؟».

و می‎فرماید: ﴿إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِينَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ وَتَقَطَّعَتۡ بِهِمُ ٱلۡأَسۡبَابُ١٦٦[البقرة: ۱۶۶]. «آنگاه که پیشوایان از پیروانشان، اظهار بیزاری کنند و(پیروان باطل) عذاب الله را ببینند و تمام وسایل نجات بریده شود(و دستشان، از همه‌جا کوتاه گردد)».

ابن کثیر می‎گوید [۸۶۳]: «ملائکه‎ای که آنها در دنیا گمان می‎بردند که عبادتشان می‌کنند از آنان اظهار بیزاری می‎نمایند و ملائکه‎ می‎گویند: خدایا از اینها بیزاری می‎جوییم آنان ما را عبادت نمی‎کرده‎اند [۸۶۴]».

و خداوند می‎فرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالَ سُبۡحَٰنَكَ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أَقُولَ مَا لَيۡسَ لِي بِحَقٍّۚ إِن كُنتُ قُلۡتُهُۥ فَقَدۡ عَلِمۡتَهُۥۚ تَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِي وَلَآ أَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِكَۚ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ١١٦[المائدة: ۱۱۶]. «و هنگامی که الله می‌فرماید: «ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفتی که جز الله، من و مادرم را معبود قرار دهید؟» گوید: «تو پاک و منزهی؛ من حق ندارم چیزی بگویم که شایسته‌ام نیست. اگر چنین سخنی گفته باشم، تو خود از آن آگاهی. تو از آنچه در درون من است آگاهی و من از اسراری که نزد توست آگاهی ندارم. به راستی تو، تمام اسرار و امور غیب را می‌دانی».

و می‎فرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ وَلَا تَحۡوِيلًا٥٦[الإسراء: ۵۶]. «بگو: کسانی را که جز الله(معبود خویش) پنداشته‌اید، بخوانید؛ آنها نمی‌توانند آسیب و مشکلی را از شما برطرف نمایند یا تغییری ایجاد کنند».

و سعید بن منصور، بخاری، نسائی و ابن جریر در مورد این آیه از ابن مسعود سروایت کرده‎اند. که گفت: «گروهی از انسان‎ها گروهی از جن‎ها را عبادت می‎کردند، سپس گروه جن‎ها مسلمان شدند و انسان‎ها همان‎طور به عبادت آنها پایبند بودند، آنگاه خداوند آیه نازل فرمود که: [الإسراء:٥٧] ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ[الإسراء: ۵۷]. «کسانی که مشرکان آنها را می‌خوانند، خود جویای تقرب و نزدیکی به پروردگارشان هستند [۸۶۵]».

ابن جریر و ابن أبی حاتم در مورد آیه‌ی مذکور از ابن عباس روایت کرده‎اند که گفت: «مشرکین ملائکه، مسیح و عُزَیر را عبادت می‎کردند [۸۶۶]».

و همچنین ابن جریر و ابن ابی حاتم در روایتی از ابن عباس در مورد: ﴿فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ[الإسراء: ۵۶]. ۶ «آنها نمی‌توانند آسیب و مشکلی را از شما برطرف نمایند».]آمده که ابن عباس گفت یعنی «عیسی، مادرش و عزیر [۸۶۷]».

و خداوند متعال می‎فرماید: ﴿إِنَّكُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمۡ لَهَا وَٰرِدُونَ٩٨ لَوۡ كَانَ هَٰٓؤُلَآءِ ءَالِهَةٗ مَّا وَرَدُوهَاۖ وَكُلّٞ فِيهَا خَٰلِدُونَ٩٩ لَهُمۡ فِيهَا زَفِيرٞ وَهُمۡ فِيهَا لَا يَسۡمَعُونَ١٠٠ إِنَّ ٱلَّذِينَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ أُوْلَٰٓئِكَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ١٠١[الأنبیاء: ۹۸-۱۰۱]. «بی‌گمان شما و معبودانی که جز الله می‌پرستید، هیزم دوزخید و همگی شما وارد دوزخ خواهید شد. اگر اینها معبودان راستینی بودند، هرگز وارد دوزخ نمی‌شدند و همگی در آن جاودانه می‌مانند. در دوزخ ناله‌های دردناکی دارند و در آن(هیچ سخن امیدبخشی) نمی‌شنوند. همانا کسانی که پیشتر از سوی ما برایشان نیکی مقرر شد، از دوزخ دور می‌مانند».

ابن اسحاق وقتی داستان ابن زبعری [۸۶۸]و مجادله‎اش را با پیامبرجبه هنگام نزول آیه‌ی: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ أُوْلَٰٓئِكَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ١٠١ لَا يَسۡمَعُونَ حَسِيسَهَاۖ وَهُمۡ فِي مَا ٱشۡتَهَتۡ أَنفُسُهُمۡ خَٰلِدُونَ١٠٢[الأنبیاء: ۱۰۱-۱۰۲]. «‏همانا کسانی که پیشتر از سوی ما برایشان نیکی مقرر شد، از دوزخ دور می‌مانند. صدای دوزخ را نمی‌شنوند و از نعمت‌هایی که دلشان بخواهد، برای همیشه بهره‌مند هستند».بیان می‎کند می‎گوید: ﴿ٰأُوْلَٰٓئِكَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ عنی عیسی، عزیر، علما و عابدانی که بر فرمان خدا بودند و گمراهان آنان را به خدایی گرفته بودند، از دوزخ دور می‌مانند [۸۶۹].

و خداوند می‎فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ أَلۡقَى ٱلشَّيۡطَٰنُ فِيٓ أُمۡنِيَّتِهِۦ فَيَنسَخُ ٱللَّهُ مَا يُلۡقِي ٱلشَّيۡطَٰنُ ثُمَّ يُحۡكِمُ ٱللَّهُ ءَايَٰتِهِۦۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ٥٢ لِّيَجۡعَلَ مَا يُلۡقِي ٱلشَّيۡطَٰنُ فِتۡنَةٗ لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ وَٱلۡقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمۡۗ وَإِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ لَفِي شِقَاقِۢ بَعِيدٖ٥٣ وَلِيَعۡلَمَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤۡمِنُواْ بِهِۦ فَتُخۡبِتَ لَهُۥ قُلُوبُهُمۡۗ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهَادِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٥٤ وَلَا يَزَالُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فِي مِرۡيَةٖ مِّنۡهُ حَتَّىٰ تَأۡتِيَهُمُ ٱلسَّاعَةُ بَغۡتَةً أَوۡ يَأۡتِيَهُمۡ عَذَابُ يَوۡمٍ عَقِيمٍ٥٥[الحج: ۵۲-۵۵]. «و پیش از تو هیچ فرستاده و پیامبری نفرستادیم مگر آنکه چون(کتاب الهی را) تلاوت می‌کرد، شیطان چیزی در قرائتش القا می‌نمود؛ پس الله، شبهه‌افکنی شیطان را از میان می‌برد و آن‌گاه آیاتش را محکم و استوار می‌گرداند. و الله دانای حکیم است. تا شبهه‌افکنی شیطان را آزمونی برای بیماردلان و سنگدل‌ها قرار دهد. و به‌راستی ستمکاران در دشمنی و اختلاف شدیدی به‌سر می‌برند که از حق دور است. و(نیز) کسانی که از علم و دانش برخوردار شده‌اند، بدانند که آیات الهی، حق و راستین و از سوی پروردگار توست و بدین‌ترتیب به آن ایمان بیاورند و دل‌هایشان برایش نرم و خاشع شود. و بی‌گمان الله، مؤمنان را به راه راست هدایت می‌کند. و کافران همواره نسبت به آیات الهی در شک و تردید به‌سر می‌برند تا آنکه رستاخیز به صورت ناگهانی بر آنان فرا می‌رسد یا عذاب روزی به آنان برسد که خیر و پایانی ندارد».ابن أبی حاتم از زهری روایت می‎کند که گفت: «سوره‌ی نجم در حالی نازل شد که مشرکین می‎گفتند: اگر این مرد معبودان ما را به نیکی یاد می‎کرد او و یارانش را تأیید می‎کردیم، اما بدی و ناسزایی که به معبودان ما می‎گوید به یهود و نصارا که با دین او به مخالفت بر خاسته‎اند نمی‌گوید؛ و اذیت و آزاری که مشرکین بر اصحاب پیامبر روا می‌داشتند بر پیامبر سخت آمده بود، و تکذیب گمراهی مشرکین او را غمگین کرده بود و ایشان آرزو می‎کرد که آنها هدایت شوند پس وقتی خداوند سوره‌ی نجم را نازل کرد فرمود: [النجم:١٩-٢٠ ] ﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ١٩ وَمَنَوٰةَ ٱلثَّالِثَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ٢٠[النجم: ۱۹-۲۰]. «آیا به «لات» و «عزی» توجه کرده‌اید؟ و «منات» سومین بت دیگر؟».وقتی طاغوت‎ها ذکر شدند شیطان کلماتی را القا کرد و گفت: إنهنّ لهنّ الغرانيق العُلی، و إنَّ شَفاعَتُهَنَّ لَتُرتَجَی

«اینها مرغان بلند پروازی هستند که امید است شفاعت آنها مورد قبول واقع شود».

این از قافیه بند و فتنه‌ی شیطان بود. و این دو کلمه در قلب هر مشرکی از مشرکان مکه قرار گرفت و آن را به زبان می‎آوردند. و گفتند: به راستی محمد به دین اول خود و دین قومش بازگشته است. و پیامبرجوقتی به آخر سوره‌ی نجم رسید سجده کرد و مسلمانان و مشرکانی که آن جا بودند همه به سجده افتادند و این کلمه در میان مردم شایع شد و شیطان آن را برجسته نمود تا اینکه به سرزمین حبشه رسید و آنگاه خداوند این آیه را نازل فرمود: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ أَلۡقَى ٱلشَّيۡطَٰنُ فِيٓ أُمۡنِيَّتِهِ[الحج: ۵۲]. «و پیش از تو هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه هرگاه آرزو می کرد [اهداف پاک و سعادت بخش خود را برای نجات مردم از کفر و شرک پیاده کند] شیطان [برای بازداشتن مردم از پذیرش حق] در برابر آرزویش شبهه و وسوسه می انداخت».

وقتی خداوند فیصله‎اش را بیان کرد و او را از قافیه بندی شیطان مبرّا نمود مشرکین به گمراهی خود و دشمنی با مسلمین بازگشتند و بر پیامبر سخت گرفتند [۸۷۰]. و این داستان معروف و صحیحی است [۸۷۱]. و از چند طریق از ابن عباس روایت شده که بعضی از این طُرُق صحیح هستند [۸۷۲].

گروهی از تابعین با اسنادی صحیح روایت کرده‌اند از آن جمله عروه [۸۷۳]، سعید بن جبیر [۸۷۴]، ابوالعالیه [۸۷۵]، ابوبکر بن عبدالرحمان [۸۷۶]، عکرمه [۸۷۷]، ضحاک [۸۷۸]، قتاده [۸۷۹]، محمد بن کعب [۸۸۰]قرظی [۸۸۱]، محمد بن قیس [۸۸۲]، سدی [۸۸۳]و غیره روایت کرده‎اند. سیره‌نگاران و غیره نیز آن را ذکر کرده‎اند؛ که اصل روایت در صحیحین است [۸۸۴].

مقصود از آن «وإنهنّ الغرانيق العلى وإن شفاعتهن لترتجى) بنا بر یک قول مقصود از غرانیق ملائکه می‎باشد و بنا بر قولی دیگر بت‎ها مرادند و این دو منافاتی ندارند، چون منظور این است که آنها بت‎ها، ملائکه و صالحان را پرستش می‎کردند. همان طور که قبلا آن را از بیضاوی نقل نمودیم.

وقتی مشرکین این سخن را شنیدند. سخنی که به اقتضای آن عبادت ملائکه به امید شفاعت آنها نزد خدا، جایز است گمان بردند که این سخن را پیامبرجگفته است، از این رو از پیامبرجراضی شدند و همراه ایشان به سجده افتادند و حکم کردند که پیامبر با آنها بر به فریاد خواندن ملائکه و بت‎ها برای شفاعت موافق است. و این سخن به همه جا رسید و به مهاجرین حبشه رسید که مشرکین با پیامبرجصلح کرده‎اند. پس مشخص است آنچه پیامبرجو آنها را از یکدیگر جدا می‎کرد مسأله‌ی شفاعت بود. چون آنها می‎گفتند: ما از ملائکه و بت‎هایی که تندیس ملائکه بودند می‎خواهیم که برای ما پیش خداوند شفاعت کنند و پیامبرجبرای ابطال و از بین بردن این عقیده آمده بود و از آن نهی می‎کرد و هر کسی را که معتقد به چنین عقیده‎ای بود کافر می‎شمرد و در نتیجه آنها را گمراه و نادان می‎دانست و به آنها اجازه نمی‎داد که از ملائکه و پیامبران و بت‎ها شفاعت بطلبند و با این گفته‌ی الهی نزد آنها آمده بود که: ﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٤٤[الزمر: ۴۴]. «بگو: همه‌ی شفاعت و میانجی‌گری در اختیار الله است؛ فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آنِ اوست؛ سپس به سوی او بازگردانده می‌شوید».و با فرموده‌ی الهی که می‎فرماید: ﴿ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً إِن يُرِدۡنِ ٱلرَّحۡمَٰنُ بِضُرّٖ لَّا تُغۡنِ عَنِّي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يُنقِذُونِ٢٣ إِنِّيٓ إِذٗا لَّفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ٢٤[یس: ۲۳-۲۴]. «آیا جز او معبودانی برگزینم که اگر پروردگار رحمان بخواهد به من زیانی برساند، شفاعتشان هیچ سودی به من نمی‌بخشد و نمی‌توانند مرا نجات دهند؟ در این صورت من در گمراهی آشکاری خواهم بود».و آیات زیادی در این مورد آمده است.

مقصود این است که مشرکینِ نخستین، ملائکه و صالحان را به فریاد می‎خواندند تا برایشان نزد خدا شفاعت کنند، چنان‎که نصوص قرآن، کتاب‎های تفسیر، سیرت و آثار مملو از این موضوع می‌باشند و برای عاقل منصف این گفته‌ی الهی کافی است که می‎فرماید: ﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا ثُمَّ يَقُولُ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ أَهَٰٓؤُلَآءِ إِيَّاكُمۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ٤٠ قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِمۖ بَلۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّۖ أَكۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ٤١[سبأ: ۴۰-۴۱]. «و روزی که همه‌ی آنان را برمی‌انگیزد و آن‌گاه به فرشتگان می‌گوید: آیا اینها، شما را می‌پرستیدند؟(فرشتگان) می‌گویند: تو پاک و منزهی. تو یاور و کارساز ما هستی، نه آنان. بلکه آنان، جن‌ها را عبادت و پرستش می‌کردند. بیشترشان به آنها باور داشتند».

و اینکه خداوند می‎فرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ٢٢ وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ٢٣[سبأ: ۲۲-۲۳]. «بگو: کسانی را که جز الله(فریادرس خویش) می‌پندارید، بخوانید؛ هم‌سنگ ذره‌ای را در آسمان‌ها و زمین مالک نیستند و در تدبیر آسمان و زمین، هیچ دخالت و مشارکتی ندارند و(پروردگار) از میان آنها هیچ پشتیبان و یاری‌دهنده‌ای ندارد. و نزدش شفاعت، سودی نمی‌بخشد جز برای کسی که او، برایش اجازه دهد. و چون اضطراب و دلهره از دل‌هایشان زدوده شود، می‌گویند: پروردگارمان چه فرمود؟ پاسخ می‌دهند: حق(گفت) و او، بلندمرتبه‌ی بزرگ است».

این آیه‌ای است که بعضی از علما در مورد آن گفته‎اند: این آیه ریشه‎های شرک را در قلب می‎خشکاند و از بین می‎برد، اما اگر کسی در آن بیندیشد.

ابن قیم در توضیح این آیه می‎گوید: «خداوند همه‌ی اسبابی را که مشرکین به آن دست می‎آویزند را کاملاً قطع نموده و هر کسی در آن تأمل کند می‎داند که هر کسی بجز الله ولی و معبودی بگیرد مثال او مانند عنکبوت است که: ﴿مَثَلُ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡلِيَآءَ كَمَثَلِ ٱلۡعَنكَبُوتِ ٱتَّخَذَتۡ بَيۡتٗاۖ وَإِنَّ أَوۡهَنَ ٱلۡبُيُوتِ لَبَيۡتُ ٱلۡعَنكَبُوتِۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ٤١[العنکبوت: ۴۱]. «مثال کسانی که دوستانی جز الله برگزیدند، همانند عنکبوت است که خانه‌ای(سست) ساخت. و بی‌شک سست‌ترین خانه‌ها، خانه‌ی عنکبوت است؛ اگر می‌دانستند».

مشرک بجز الله معبودی را به پرستش می‎گیرد تا به سبب آن سود و فایده ببیند، اما فایده و سود فقط از سوی کسی می‎رسد که یکی از این ویژگی‎های چهار گانه در او وجود داشته باشد یا مالک چیزی باشد که عبادت کننده‎اش از او می‎خواهد، و اگر مالک نباشد شریک مالک باشد، و اگر شریک مالک نباشد کمک و پشتیبان مالک باشد، و اگر یاور و پشتیبان مالک نباشد شفاعت‌کننده پیش مالک باشد و خداوند این چهار خصوصیت را به ترتیب از بالا تا پایین نفی نموده است و مالکیت، مشارکت، همکاری، پشتیبانی و شفاعتی که مشرکین می‎طلبند را از معبودانشان نفی کرده است و شفاعتی را اثبات نموده که مشرک در آن هیچ بهره‎ای ندارد و آن شفاعت با اجازه‌ی خداوند است. و اوست که به شفاعت‌کننده اجازه‌ی شفاعت می‎دهد و اگر اجازه‌ی شفاعت ندهد شفاعت کننده برای شفاعت جلو نمی‎آید، همان‎طور که نزد مخلوق اینگونه است که کسی که نزد او شفاعت می‎شود به شفاعت کننده و کمک او احتیاج دارد، از این رو کسی که نزد او شفاعت می‎شود؛ شفاعت شفاعت کننده را می‎پذیرد گر چه به او اجازه ندهد، اما ذاتی که همه به او نیازمندند و خودش از همه بی‌نیاز است، چگونه می‎شود که بدون اجازه‎اش کسی نزد او شفاعت کند؟ پس این آیه به عنوان نور، دلیل آشکار، توحید خالص، قطع پایه‎های شرک و مواد آن کافی است، اما برای کسی که در آن تأمل و اندیشه کند.

قرآن از چنین آیاتی مملو است، اما بیشتر مردم درک نمی‎کنند که این آیات شامل اموری می‎شود که امروزه وجود دارند و گمان می‎برند که این آیات درباره‌ی اقوامی هستند که گذشته‎اند و امروز جانشینانی ندارند و همین مسأله باعث می‎شود تا قرآن را نفهمند گر چه آنها گذشته‎اند اما افرادی مانند آنها و بدتر از آنها یا در سطح پایین‎تری از آنها وراث و جانشینشان شده‎اند. همان‎طور که قرآن شامل گذشتگان می‎شود شامل اینان نیز می‎گردد اما مسأله همان طور است که عمر بن خطابسگفته است: «حلقه‎های زنجیر اسلام یکی پس از دیگری از هم دیگر جدا می‎شود و می‎شکند وقتی که در اسلام افرادی پدید آیند که جاهلیت را نشناخته‎اند [۸۸۵].

چون هرگاه فرد، جاهلیت و شرک را نداند و آنچه را که قرآن مورد مذمّت و عیب‌جویی قرار داده نشناسد، به آن مبتلا می‎شود و به سوی آن دعوت می‎دهد و آن را درست و نیکو قرار می‎دهد و حال آن که نمی‎داند که این همان چیزی است که مردم دوران جاهلیت بر آن بوده‎اند، یا بدتر از آن است. و اینگونه حلقه‎های زنجیر اسلام از هم جدا می‎شود و می‎شکند و معروف منکر می‎شود و منکر معروف می‎گردد و بدعت سنّت و سنّت بدعت شمرده می‎شود تا جایی که فرد فقط به خاطر ایمان و توحیدی که دارد کافر قرار داده می‎شود و یا به خاطر پیروی کردن از پیامبرجو فاصله‌گرفتن از هواپرستی و بدعت‎ها، بدعت‌گذار نامیده می‎شود. و هر کسی که بینش و قلبی بیدار داشته باشد، این قضیه را آشکارا می‎بیند [۸۸۶].

و خداوند با حکایت از پیشگامان این مشرکین می‎گوید: ﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ٣[الزمر: ۳]. «هان! دین و عبادت خالص (و تهی از شرک) از آنِ الله است. و آنان که دوستانی جز او برگزیده‌اند، (می‌گویند:) ما آنان را عبادت و پرستش نمی‌کنیم مگر برای آنکه (واسطه‌‌ی ما باشند و) ما را به الله نزدیک کنند. بی‌گمان الله در میان آنان پیرامون مواردی که با هم اختلاف دارند، داوری خواهد کرد. بی‌شک الله، کسی را که دروغگو و ناسپاس باشد، هدایت نمی‌بخشد».

پس هر کسی که بجز الله ولی و معبودی بر می‌گزیند گمان می‎برد که او را به خدا نزدیک می‎کند و چه بسیار اندک‎اند کسانی که از این باور و دیدگاه پاک باشند و بلکه چه بسیار اندک‎اند آنانی که با کسانی که به این عقیده اعتراض می‎کنند دشمنی نمی‎ورزند، آنچه در دل این مشرکین و گذشتگانشان است این است که معبودانشان برای آنها پیش خداوند شفاعت می‎کنند و این عین شرک‌ورزی است و خداوند در کتابش این عقیده را انکار نموده و آن را باطل دانسته است و خبر داده که شفاعت همه‌اش از آن خداوند است و هیچ کسی نزد او بدون اجازه‎اش شفاعت نمی‎کند.

و برای کسانی اجازه‌ی شفاعت می‎دهد که از قول و عمل آنها خوشنود باشد و آنها اهل توحید هستند که بین خود و خداوند واسطه‎هایی مقرر نکرده‎اند، برای چنین کسانی خداوند به هر کسی که بخواهد اجازه شفاعت می‎دهد، پس کسی که شفاعت نصیب او می‎شود موحّد است که بین خود و خداوند واسطه قرار نداده است. و شفاعتی که خدا و پیامبرش آن را اثبات کرده‎اند شفاعتی است که با اجازه‌ی خداوند باشد و برای اهل توحید انجام می‎شود و شفاعتی که خداوند آن را نفی و غیر قابل قبول دانسته شفاعت شرک‌آمیزی است که در قلوب مشرکین است آنانی که بین خود و خداوند واسطه قرار می‎دهند؛ با این افراد بر خلاف آنچه می‎خواهند رفتار می‎شود. و شفاعت فقط بهره‌ی یکتا‌پرستان خواهد شد [۸۸۷].

شما در آیه فکر کنید چگونه خداوند به مشرکین فرمان می‎دهد که ملائکه را به فریاد بخوانید، تا ناتوانی ایشان برای آنها ثابت شود و روشن گردد که آنها مالک هیچ چیزی نیستند، پس نباید به فریاد خوانده شوند نه برای طلب شفاعت و نه برای غیر از آن؛ سپس خداوند خبر می‎دهد که اینها کسانی هستند که مشرکین به خیال و گمان خویش آنان را شفیع قرار داده‎اند، پس این کار را به گمان و ادعای دروغین آنها نسبت می‎دهد ادعایی که ساخته و پرداخته‌ی خودشان است و دلیلی برای آن وجود ندارد.

و این آیه در مورد به فریاد خواندن ملائکه نازل شده است و غیر از ملائکه را به طریق اولی شامل می‎شود، چنان‎که ابن أبی حاتم از سُدی در مورد: ﴿وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ[سبأ: ۲۲]. ] «و خداوند در میانشان یاور و پشتیبانی ندارد (تا در اداره‌ی مملکت کائنات بدو نیازمند باشد)».روایت می‎کند که گفت: یعنی هیچ یاری از ملائکه ندارند [۸۸۸]. و چنانکه فرموده‌ی الهی: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ[سبأ: ۲۳]. «و چون اضطراب و دلهره از دل‌هایشان زدوده شود».[سبأ: ۲۳] –که قبلا گذشت- بر آن دلالت می‌کند.

پس وقتی واسطه قرار دادن ملائکه شرک است چگونه واسطه قرار دادن مرده‎ها ـ که پرستشگران قبور انجام می‌دهند ـ شرک نیست؟!

و چگونه واسطه قرار دادن تبهکاران و فاسقان و برادران شیاطین که ابلیس آنها را جذب کرده شرک نیست؟!

و بدتر از این، اعتقاد ربوبیت و خدایی در مورد این افراد است، با اینکه فساد، انواع فسق، بی‌نمازی، ارتکاب منکرات و عریان رفتن به بازارها را از آنان مشاهده می‎کنند.

چنان‎که یکی از متأخرین می‎گوید:

كقومٍ عُراةٍ في ذُری مِصرٍ ما عَلا
على عَورَةٍ مِنهُم هُناكَ ثيَابُ

مانند گروه عریانی در مصر که بر شرمگاهشان هیچ لباسی نیست.

يَدُورُونَ فِيهَا كاشِفي عَوارتِهِم
تَوَاترَ هَذَا لايقالُ كِذابُ

در مصر لخت دور می‎زنند این سخن را همه می‎دانند و متواتر است و دروغ نیست.

عَدُّونَهُم فِي مِصرَ مِن فُضَلائِهم
دعاؤُهُم فيمَا يَرونَ مُجَابُ

در مصر آنان را از بزرگان و خوبان خود شمرده‎اند و می‎گویند هر کسی آنها را به فریاد بخواند دعایش اجابت می‎شود.

عجیب اینجاست که اینها کاری نکرده‎اند که نشانگر مسلمان بودن آنها باشد چه برسد به اولیا بودنشان! و چه برسد به اینکه به فریاد خوانده شوند و از آنها کمک طلب شود و فقط با ارائه‌ی جادو و شعبده‌بازی ادعای کرامت کرده و خود را اولیا دانسته‎اند.

بدانید که گمراهی و کفر بر بیشتر متأخرین از آن‎جا مستولی و چیره شده که کتاب خدا را پشت سر انداخته‎اند و به جادوگران و به کسانی که مردم را به سوی خود فرا می‎خوانند و به قوانین، ادعاها و آنچه برای خود وضع کرده‎اند، گمان نیک برده‎اند و اگر کتاب خدا را می‎خواندند و به آن عمل می‎کردند و به هنگام اختلاف به آن مراجعه می‎کردند در آن شفا، هدایت و نور می‎یافتند، اما آن را پشت سر انداختند و آن را به بهای اندکی فروخته‎اند همان گونه که تشریح بقیه‌ی آیه گذشت.

مولف/می‎گوید: (ابوالعباس گفته: خداوند همه‌ی آنچه مشرکین دست به دامان آن می‎شوند را نفی کرد بجز الله، پس خداوند این را نفی کرده که غیر از خداوند کسی دارای مالکیت یا چیزی از مالکیت باشد یا کمک و مددکار خداوند باشد. و فقط شفاعت می‎ماند.

و این را هم توضیح داده که شفاعت فایده‎ای ندارد مگر برای کسی که خداوند اجازه دهد، چنان‎که می‎فرماید: ﴿وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ[الأنبیاء: ۲۸]. ««وآنان هرگز برای کسی شفاعت نمی‌کنند مگر برای آن کسی که (بدانند) خدا از او خوشنود است».

پس این شفاعتی که مشرکین به آن باور دارند ، روز قیامت منتفی است چنان‎که قرآن آن را نفی کرده است و پیامبرجخبر داده است، که ایشان می‎آید و برای پروردگارش سجده می‎کند و ستایش خدا را ‎می‌گوید ، نخست شفاعت را آغاز نمی‎کند، بعد از آن به او گفته می‎شود که سرت را بلند کن؛ بگو، شنیده می‎شود و بخواه، داده می‎شوی و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته می‎شود.

ابوهریره به پیامبرجگفت: چه کسی مستحق شفاعت شما خواهد بود؟ فرمود: «هر کسی خالصانه از ته دل بگوید:لاإله إلاالله» [۸۸۹]. پس آن شفاعت فقط برای مخلصان خواهد بود و با اجازه‌ی خداوند است و این شفاعت برای مشرکین نیست.

در حقیقت خداوند است که اهل اخلاص و توحید را مورد لطف قرار می‎دهد و به واسطه‌ی دعای کسی که به او اجازه‌ی شفاعت داده، آنان را می‎‎آمرزد، تا شفاعت‌کننده را مورد اکرام قرار دهد و شفاعت کننده به مقام محمود برسد. پس شفاعتی که خداوند آن را نفی کرده، شفاعتی است که در آن شرک باشد، از این رو شفاعت با اجازه خداوند را در چند جا اثبات نموده است. و پیامبرجبیان فرموده که آن شفاعت فقط برای اهل توحید و اخلاص خواهد بود [۸۹۰].

گفته‌اش: (ابو العباس می‎گوید) مراد از ابوالعباس شیخ الاسلام تقی الدین احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام بن تیمیه، امام معروف، صاحب تالیفات است، شهرت، مهارت و امامت ایشان در علوم اسلامی از توضیح زیاد در مورد ایشان ما را بی‌نیاز می‎کند.

ذهبی می‎گوید: «از پانصد سال قبل تا زمان ایشان کسی مانند ایشان نیامده است». و در روایت دیگری «چهارصد». و همچنین می‎گوید: «اگر بین رکن و مقام ابراهیم سوگند داده شوم سوگند می‎خورم که مانند او را ندیده‎ام و او با چشمان خویش مانند خودش را ندیده است، رحمت خدا بر او باد».

و ابن دقیق العید می‎گوید: «وقتی نزد ابن تیمیه رفتم او را مردی دیدم که همه‌ی دانش‎ها جلوی چشمان او قرار دارد و او آنچه را که می‎خواهد بر می‎دارد و آنچه را که می‎خواهد رها می‎کند، خلاصه اینکه بعد از عصر امام احمد او شبیه و همتایی ندارد».

ایشان در سال ۷۲۸ هـ.ق وفات یافت [۸۹۱].

گفته‌اش: (خداوند غیر از خود همه‌ی آنچه را که مشرکین دست به دامان آن می‎شوند را نفی کرده است). یعنی خداوند متعال در آیه‌ی مذکور اعتقاد مشرکین را در مورد غیر الله که معتقد به مالکیت، شرکت در آن، معاونت و شفاعت‎اند را نفی کرده است و مشرکین به این چهار چیز دست می‎آویزند.

گفته‌اش: (این که مالکیت برای غیر الله باشد را نفی کرده است). چنان‎که می‎فرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ٢٢[سبأ: ۲۲].

«بگو: کسانی را که جز الله (فریادرس خویش) می‌پندارید، بخوانید؛ ذره‌ای را در آسمان‌ها و زمین مالک نیستند و در تدبیر آسمان و زمین، هیچ دخالت و مشارکتی ندارند و (پروردگار) از میان آنها هیچ پشتیبان و یاری‌دهنده‌ای ندارد».

بنابراین هر کسی به اندازه ذره‎ای مالکیت چیزی را در آسمان‎ها و زمین در اختیار ندارد شایسته نیست که به فریاد خوانده شود.

گفته‌اش: «أو قِسط مِنهُ» (یا قسمتی از آن) یعنی: از مالکیت. و قِسط (با کسره قاف) یعنی: قسمتی از چیزی، چنان‎که خداوند می‎فرماید: ﴿وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖیعنی: ملائکه و دیگر کسانی که صدا می‎زنید هیچ شراکتی در آسمان‎ها و زمین ندارند و کسی که مالک نیست و شریک مالک هم نیست چگونه بجز الله به فریاد خوانده شود؟!

گفته‌اش: (یا کمک و مددکار خداوند باشد). که در این فرموده‌اش توضیح داده شده است: ﴿وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖیعنی کسانی که به فریاد می‎خوانید هیچ یک از آنان مددکار و یاور خداوند نیستند.

گفته‌اش: (و فقط شفاعت باقی می‎ماند پس روشن گردید که شفاعت فایده‎ای نمی‎دهد مگر برای کسی که خداوند اجازه دهد...)

شرایطی که باید کسی که خوانده می‌شود داشته باشد چهار تا هستند و اگر دارای این شرایط باشد می‎تواند به ندای کسی که او را صدا می‎زند پاسخ دهد و این شرایط عبارتند از:

اول: مالکیت، که خداوند آن را نفی کرده و می‎فرماید: ﴿لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ«ذره‌ای را در آسمان‌ها و زمین مالک نیستند».

دوّم: اگر مالک نباشد شریک مالک باشد، که این را هم خداوند نفی کرده و می‎فرماید: ﴿وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ«و در تدبیر آسمان و زمین، هیچ دخالت و مشارکتی ندارند».

سوم: وقتی مالک نباشد و شریک مالک نباشد کمک و وزیر باشد که این را نیز خداوند نفی کرده و می‎فرماید: ﴿وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ«و (پروردگار) از میان آنها هیچ پشتیبان و یاری‌دهنده‌ای ندارد».

چهارم: پس وقتی مالک، شریک و مددکار نباشد، شفاعت کننده است، این را هم خداوند نفی کرده و فرموده که شفاعت نزد او با اجازه‎اش خواهد بود، پس خداوند است که به شفاعت‌کننده اجازه‌ی شفاعت می‎دهد، پس وقتی این امور منتفی است دعا و صدا زدن غیر الله باطل است، چون کسی غیر از او هیچ سود و زیانی را در اختیار ندارد، که این را ایجاب کند که مورد عبادت قرار گیرد، چنان‎که خداوند می‎فرماید: ﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗ لَّا يَخۡلُقُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ وَلَا يَمۡلِكُونَ لِأَنفُسِهِمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗا وَلَا يَمۡلِكُونَ مَوۡتٗا وَلَا حَيَوٰةٗ وَلَا نُشُورٗا٣[الفرقان: ۳]. «و (کافران) معبودانى جز الله گرفتند که چیزى نمى‏آفرینند و خود آفریده شده‏اند و مالک هیچ زیان و سودى برای خویش نیستند و اختیار و توانایی مرگ و زندگانى و برانگیختن ندارند».

و می‎فرماید: ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُهُمۡ وَلَا يَضُرُّهُمۡۗ وَكَانَ ٱلۡكَافِرُ عَلَىٰ رَبِّهِۦ ظَهِيرٗا٥٥[الفرقان: ۵۵]. «و جز الله معبودانی را مى‏پرستند که هیچ سود و زیانی به آنان نمی‏رسانند. و کافر همواره در برابر پروردگارش پشتیبان و یار(شیطان‏) است».

و می‎فرماید: ﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لَّعَلَّهُمۡ يُنصَرُونَ٧٤ لَا يَسۡتَطِيعُونَ نَصۡرَهُمۡ وَهُمۡ لَهُمۡ جُندٞ مُّحۡضَرُونَ٧٥[یس: ۷۴-۷۵]. «آنان بدین امید که یاری شوند، معبودانی جز الله برگزیدند. ولی معبودان باطل، توانایی یاری رساندن به اینها را ندارند و اینها برای معبودان باطل سپاهیانی حاضر و آماده به خدمت‌اند‏».

و گفته‌اش: (پس این شفاعتی که مشرکین گمان می‎برند) در روز قیامت وجود ندارد، همان‎طور که قرآن آن را نفی کرده است.

یعنی شفاعتی که مشرکین از واسطه‎ها و پیامبران طلب می‎کنند در دنیا و آخرت منتفی است، چنان‎که خداوند در مورد مؤمن سوره یاسین می‎گوید: ﴿ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً إِن يُرِدۡنِ ٱلرَّحۡمَٰنُ بِضُرّٖ لَّا تُغۡنِ عَنِّي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يُنقِذُونِ٢٣ إِنِّيٓ إِذٗا لَّفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ٢٤[یس: ۲۳-۲۴]. «آیا جز او معبودانی برگزینم که اگر پروردگار رحمان بخواهد به من زیانی برساند، شفاعتشان هیچ سودی به من نمی‌بخشد و نمی‌توانند مرا نجات دهند؟ در این صورت من در گمراهی آشکاری خواهم بود».

و در مورد مؤمن آل فرعون می‎گوید: ﴿لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدۡعُونَنِيٓ إِلَيۡهِ لَيۡسَ لَهُۥ دَعۡوَةٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَلَا فِي ٱلۡأٓخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَآ إِلَى ٱللَّهِ وَأَنَّ ٱلۡمُسۡرِفِينَ هُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ٤٣[غافر: ۴۳]. «بی‌گمان چیزی که مرا به سوی آن می‌خوانید، در دنیا و آخرت(توانایی پذیرفتن) هیچ دعایی را ندارد و شکی نیست که بازگشتمان به سوی الله است. و بی‌گمان تجاوزکاران، دوزخی‌اند».

و می‎فرماید: ﴿فَلَوۡلَا نَصَرَهُمُ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ قُرۡبَانًا ءَالِهَةَۢۖ بَلۡ ضَلُّواْ عَنۡهُمۡۚ وَذَٰلِكَ إِفۡكُهُمۡ وَمَا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ٢٨[الأحقاف: ۲۸]. «پس چرا کسانی که آنها را معبود و واسطه‌ی خویش برای تقرب و نزدیکی به الله گرفتند، به آنان یاری نرساندند؟ بلکه از نظرشان ناپدید شدند. و این(میانجی‌گری)، پندار دروغین آنان و سخن باطل و خودساخته‌‌ای است که سرِ هم می‌کنند».

و می‎فرماید: ﴿وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰكِن ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡۖ فَمَآ أَغۡنَتۡ عَنۡهُمۡ ءَالِهَتُهُمُ ٱلَّتِي يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖ لَّمَّا جَآءَ أَمۡرُ رَبِّكَۖ وَمَا زَادُوهُمۡ غَيۡرَ تَتۡبِيبٖ١٠١[هود: ۱۰۱]. «ما به آنان ستم نکردیم؛ بلکه خودشان به خویش ستم کردند و چون عذاب پروردگارت فرا رسید، معبودانی که جز الله صدا می‌زدند، چیزی از عذاب الهی را از آنان دور نکردند و تنها بر هلاکت و زیانشان افزودند».

و می‎فرماید: ﴿وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ كَمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَتَرَكۡتُم مَّا خَوَّلۡنَٰكُمۡ وَرَآءَ ظُهُورِكُمۡۖ وَمَا نَرَىٰ مَعَكُمۡ شُفَعَآءَكُمُ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُمۡ أَنَّهُمۡ فِيكُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْۚ لَقَد تَّقَطَّعَ بَيۡنَكُمۡ وَضَلَّ عَنكُم مَّا كُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ٩٤[الأنعام: ۹۴]. «اینک همانند نخستین بار که شما را آفریدیم، تک و تنها نزدمان آمدید و آنچه را به شما بخشیده بودیم، پشت سرتان رها کردید و ما همراهتان شفیعانی که گمان می‌کردید در زندگی و پرورشتان با الله شریکند، نمی‏بینیم. تمام پیوند‌هایی که در میانتان وجود داشت، از هم گسست و امیدی که گمانش را داشتید، از میان رفت».

و می‎فرماید: ﴿وَقِيلَ ٱدۡعُواْ شُرَكَآءَكُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَهُمۡ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۚ لَوۡ أَنَّهُمۡ كَانُواْ يَهۡتَدُونَ٦٤[القصص: ۶۴]. «و گفته می‌شود: معبودانتان را که شریک پروردگار می‌ساختید، بخوانید. پس آنان را می‌خوانند؛ ولی آنها، پاسخشان را نمی‌دهند. و عذاب را می‌بینند و(آرزو می‌کنند) ای کاش هدایت می‌یافتند».

پس همه‌ی کسانی که بجز الله برای شفاعت یا غیره در دنیا و آخرت به فریاد خوانده می‎شوند اینگونه هستند.

گفته‌اش: (و پیامبرجفرموده است که او می‎آید و برای خدا سجده می‎کند و او را ستایش می‎گوید و نخست شفاعت را آغاز نمی‎کند ...)

این حدیث را در صحیحین و غیره از أنسسو دیگران از پیامبرجروایت کرده‎اند که فرمود: «آنگاه بلند می‎شوم و در میان دو گروه از مؤمنان می‎روم تا آن که اجازه‌ی حضور نزد پروردگار را می‎طلبم و چون او را می‎بینم برای پروردگارم به سجده می‎افتم و مرا خداوند به مقداری که می‎خواهد به حال خود رها می‎کند، سپس گفته می‎شود: سرت را بلند کن ای محمدجبگو به سخنت گوش داده می‎شود و شفاعت کن شفاعت تو پذیرفته می‎شود و بخواه آنچه بخواهی به تو داده می‎شود، آنگاه سرم را بلند می‎کنم و خداوند را ستایشی می‎کنم که به من آن را می‎آموزد. پس از آن شفاعت می‎کنم و او مقداری را برایم معین می‎کند و آنان را وارد بهشت می‎گردانم، سپس بار دوم نزد پروردگارم بر می‎گردم و چون پروردگارم را ببینم برای او به سجده می‎افتم و او به مقداری که می‎خواهد مرا به حالم رها می‎کند و سپس می‎گوید: ای محمد سرت را بلند کن و بگو به سخنت گوش داده می‎شود و بخواه آنچه بخواهی به تو داده می‎شود و شفاعت کن، شفاعت تو پذیرفته می‎شود».

آنگاه سرم را بلند می‎کنم و او را ستایش می‎کنم که آن را به من می‎آموزد و سپس شفاعت می‎کنم و خداوند مقداری برایم مشخص می‎کند که آنان را وارد بهشت می‎گردانم و سپس برای بار سوم نزد پروردگارم بر می‎گردم، چون پروردگارم را ببینم برای او به سجده می‎افتم و او مرا به مقداری که می‎خواهد به حال خود رها می‎کند، سپس گفته می‎شود: ای محمد سرت را بلند کن و بگو به سخنت گوش داده می‎شود و بخواه که آنچه بخواهی به تو داده می‎شود و شفاعت کن که شفاعت تو پذیرفته می‎شود، آنگاه سرم را بلند می‎کنم و خداوند را ستایش می‎کنم که آن را به من می‎آموزد؛ سپس شفاعت می‎کنم، آنگاه مقداری را برایم مشخص می‎کند و آنان را وارد بهشت می‎گردانم، سپس برای بار چهارم نزد پروردگارم بر می‎گردم و می‎گویم: پروردگارا کسی باقی نمانده جز کسانی که قرآن آنها را نگاه داشته است. [۸۹۲]

پس پیامبرجبیان فرموده که ایشان شفاعت نمی‎کند مگر بعد از آن که به او اجازه‌ی شفاعت داده می‎شود و همچنین بعد از اجازه‌ی شفاعت برای کسانی که برای آنها شفاعت می‎کند، چنان‎که فرمود: «مقداری برایم مشخص می‎شود پس آنها را (با اجازه خدا) وارد بهشت می‌کنم».

گفته‌اش: (و ابوهریره به ایشانجگفت: چه کسی سعادت شفاعت شما را در خواهد یافت ...).

این حدیث را امام بخاری و نسائی از ابوهریره روایت کرده‎اند که گفت: گفتم: ای پیامبر خدا روز قیامت سعادت شفاعت شما بهره‌ی چه کسی خواهد شد، فرمود: «گمان می‎کردم ای ابوهریره که قبل از تو هیچ کسی در این مورد از من نمی‎پرسد چون تو به فراگیری حدیث علاقه‌ی زیادی داری، شفاعت من روز قیامت بهره‌ی کسی خواهد شد که خالصانه از ته دل بگوید: لاإله إلاالله» [۸۹۳]. و در روایتی دیگر: «خالصانه و با اخلاص با قلبش یا با روح و روانش [۸۹۴]».

و امام احمد از طریقی دیگر این حدیث را روایت کرده و ابن حبان آن را صحیح دانسته است. که در آن آمده است: «شفاعت من روز قیامت برای کسی است که مخلصانه گواهی دهد که هیچ معبودِ به حقّی جز الله نیست و قلبش آنچه را به زبان می‎گوید تصدیق کند و زبانش آنچه را در دل دارد تصدیق کند» [۸۹۵].

شیخ الاسلام می‎گوید: پس کسی را مستحق شفاعت خویش قرار داده که [موحّدتر و] مخلص‎تر باشد و در حدیث صحیح می‎فرماید: «هر کسی مقام وسیله که مقامی در بهشت است را برای من از خداوند بخواهد روز قیامت شفاعت من برای او خواهد بود» [۸۹۶].

و در اینجا نگفته: سعادتمندترین (سزاوارترین) مردم به شفاعت من. پس معلوم می‎شود که با توحید و اخلاص بنده مستحق شفاعتی ویژه از پیامبرجمی‎شود که با دیگر اعمال مستحق آن شفاعت نمی‎گردد گر چه دیگر اعمال صالح باشد، مانند طلب مقام وسیله از خداوند برای پیامبرج،پس چگونه کارهایی که پیامبرجبه آن امر نکرده و بلکه از آن نهی فرموده سبب شفاعت می‌شوند؟؛ بنابراین نه در دنیا و نه در آخرت به خیری دست نمی‌یابد ، مانند غلو و افراط نصاری در مورد حضرت مسیح که این غلو به ضرر آنهاست و برایشان سودی ندارد و مثل آن حدیث پیامبرجکه می‎فرماید: «هر پیامبری دعایی دارد که مجاب و پذیرفته شده است من هم دعایم را گذاشته‎ام که برای امت خویش روز قیامت شفاعت کنم و این شفاعت به خواست خداوند شامل کسی می‎شود که در حالی که هیچ چیزی را شریک خداوند نکرده است بمیرد. [۸۹۷]

و همچنین در همه‌ی احادیث شفاعت آمده است که پیامبرجفقط برای اهل توحید شفاعت می‎کند، پس بر حسب یگانه‌پرستی بنده، و اخلاص او در اطاعت و عبادت مستحق شفاعت و غیره می‎شود. [۸۹۸]ابن قیم می‎گوید: معنای آن چیست: «در این حدیث بیاندیشید که چگونه بزرگترین وسیله‎ای که سبب آن شفاعت شامل حال بنده می‎شود توحید است، بر عکس آنچه مشرکین می‎گویند که شفاعت صالحان و أنبیاء با واسطه قرار دادن آنها و پرستش آنان به جای الله، به دست می‎آید. پس پیامبرجگمان دروغین آنها را باطل نمود و خبر داد که سبب شفاعت توحید و اخلاص است و وقتی فرد طاعت و عبادت را خالصانه و فقط برای خداوند انجام دهد، خداوند به شفاعت کننده اجازه می‎دهد که برای او شفاعت کند.

از جهالت فرد مشرک این است که اعتقاد دارد هر کسی فرد صالح یا پیامبری را ولی یا شفیع قرار دهد برایش شفاعت می‎کند و نزد خدا به او سود می‎رساند، همانگونه که مقربان پادشاهان و حکام می‎توانند برای دوستان خود نزد پادشاهان مفید باشند و مشرکین نمی‎دانند که نزد خداوند هیچ کسی بدون اجازه او شفاعت نمی‎کند و اجازه‌ی شفاعت ندارد.

مگر برای کسی که گفتار و کردارش نزد خدا پسندیده باشد. چنان‎که خداوند می‎فرماید: ﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِ[البقرة: ۲۵۵]. «هیچکس نمی‌تواند نزدش شفاعت کند مگر به اِذنش».

و می‎فرماید: ﴿وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ[الأنبیاء: ۲۸]. «و جز برای کسی که پروردگار رضایت دهد، شفاعت نمی‌کنند».

و سوم اینکه خداوند فقط توحید و اطاعت از پیامبرجرا می‎پسندد، پس این سه مورد بود که درخت شرک را از قلب کسی که آن را فهمیده و متوجه شد قطع می‌کند [۸۹۹].

و حافظ می‎گوید: «منظور از این شفاعت بعضی از انواع شفاعت است که پیامبرجمی‎گوید: «امّت من امّت من» آنگاه به ایشان جگفته می‎شود: هر کسی که مقداری ایمان در دلش هست را از جهنم بیرون بیاور.

پس کسی بیشتر بهره‌ی برخورداری از شفاعت را دارد که ایمانش کاملتر باشد، اما کسانی بیش از دیگران از شفاعت عُظْمای پیامبرجکه برای راحت شدن مردم از سختی‎های محشر است، برخوردار می‎شوند که قبل از دیگران وارد بهشت می‎شوند یعنی کسانی که بدون حساب و بازخواست وارد بهشت می‎شوند، سپس کسانی که بعد از آنها وارد بهشت می‎شوند بعد از آن که از آنها حساب گرفته می‎شود اما بدون آن که عذاب ببینند به بهشت می‎روند و سپس کسانی که گرمای آتش به آنها می‎رسد اما به آتش نمی‎افتند.

شفاعت پیامبرجروز قیامت شش نوع است همان‎طور که ابن قیم گفته است:

اول: شفاعت کبری که پیامبران اوالوالعزم علیهم الصلوة و السلام از آن سر باز می‎زنند تا اینکه قضیه به پیامبرجمی‎رسد و می‎گوید: «من برای آن هستم» و این هنگامی است که مردم به پیامبران مراجعه می‎کنند تا نزد خدا شفاعت نمایند تا خداوند آنها را از سختی محشر برهاند و راحت کند. و این شفاعت مختص پیامبرجاست و کسی در این کار با او مشارکت ندارد.

دوّم: شفاعت پیامبرجبرای اهل بهشت تا وارد آن شوند. و ابوهریره این شفاعت را در حدیثی طولانی و متفق علیه ذکر کرده است [۹۰۰].

سوّم: شفاعت پیامبرجبرای گناهکارانی از امّتش، که مستحق دوزخ شده‎اند. برای آنها شفاعت می‎کند که به دوزخ برده نشوند.

چهارم: شفاعت پیامبرجبرای گناهکارانی از اهل توحید که به سبب گناهانشان وارد دوزخ شده‎اند. و احادیث در این مورد متواترند که صحابه و اهل سنت بر آن اجماع کرده‎اند، و انکار کنندگانِ این شفاعت را اهل بدعت و گمراه دانسته‎اند.

پنجم: شفاعت برای گروهی از اهل بهشت که پاداش آنها بیشتر شود و مقامشان بالاتر رود و در این مورد همه اتفاق دارند.

ششم: شفاعت پیامبرجبرای یکی از کافران اهل دوزخ تا عذابش تخفیف داده شود و این مختص ابوطالب است [۹۰۱].

و گفته‌اش: حقیقت قضیه‌ی شفاعت این است که (خداوند، یکتاپرستان و مخلصان را مورد لطف قرار داده و آنان را به واسطه‌ی دعای کسی که خداوند به او اجازه‌ی شفاعت می‎دهد ـ تا او را گرامی بدارد و به مقام محمود برساند ـ می‎آمرزد).

این است حقیقت شفاعت نه آن‎گونه که مشرکین و جاهلان می‎پندارند که شفاعت اینگونه است که شفاعت کننده از همان ابتدا در مورد هر کسی که بخواهد شفاعت کند و هر کس را که بخواهد از دوزخ نجات می‎دهد و وارد بهشت می‎نماید. از این رو از مرده‎ها و غیره می‎خواهند که برایشان شفاعت کنند و می‎گویند: مرده‌ی بزرگی که روح او مقرّب درگاه خداوند است و نزد خداوند صاحب امتیاز است همراه الطاف الهی به او می‎رسد و بر روح او خوبیها سرازیر است. پس وقتی که زائر روح خود را وابسته به او بکند از فیضیات روح مرده برخوردار می‎شود و اینگونه به واسطه‌ی مرده از الطاف الهی که بر مرده می‎آید به او می‎رسد، همان‎طور که نور در آیینه و آب بر جسم مقابل بازتاب دارد.

و می‎گویند زیارت کامل این است که زائر با روح و قلب خود متوجه مرده شود و تمام قصد و اراده‌ی خود را متوجه او نماید به گونه‎ای که به هیچ کسی جز او توجه و التفاتی نکرده باشد. و هر چقدر کاملتر به او متوجه شود بیشتر فایده می‎برد و بیشتر شفاعت مرده به او می‎رسد.

ابن قیم می‎گوید: اینگونه زیارت را ابن سینا، فارابی و غیره بیان کرده‎اند و ستاره‎پرستان آن را به صراحت بیان نموده و گفته‎اند: وقتی نفس ناطقه به ارواح علوی دست به دامان شود از ارواح علوی بر او نور می‎ریزد. و بهمین خاطر، ستاره‎ها پرستیده شده‌اند و برای ستاره‎ها تندیس، مجسمه و فراخوان گرفته شده است و این عیناً همان چیزی است که باعث شده تا قبرپرستان قبرها را محل جشن و عید قرار دهند و قبرها را با آویختن پرده‎ها و چراغانی کردن آن و مسجد ساختن بر آن تزیین کنند.

و پیامبرجمی‌خواست همین را باطل نموده و کاملاً از بین ببرد و راههایی که منجر به آن می‎شود را مسدود نماید و به خاطر این مشرکین در برابر ایشان ایستادند و با او به مخالفت برخاستند. وآنها در یک طرف و پیامبر در طرفی دیگر قرار گرفت. و آنچه مشرکین در مورد زیارت قبرها می‎گویند همان شفاعتی است که [مشرکین زمان پیامبرج]گمان می‎بردند که معبودانشان بخاطر آن شفاعت، به آنها سود می‌رسانند و برای آنها نزد خداوند شفاعت می‎کنند.

و می‎گفتند: هرگاه روح بنده متوجه روح کسی که مقرّب درگاه خداوند است بشود ارتباطی بین او و فرد مقرّب برقرار می‎شود که به سبب آن آنچه مقرب از الطاف الهی در می‎یابد این فرد نیز از آن بهره‎مند شود و این را تشبیه کرده‌اند به کسی که خدمتگزار فردی است که آن فرد مقرب پادشاه است، پس آنچه از پادشاهان به آن فرد مقرب می‎رسد به خدمتگزارش نیز چیزهایی می‎رسد.

پس سرّ و راز بت‌پرستی همین است و خداوند پیامبرانش را فرستاد و کتاب‎هایش را نازل فرمود تا همین عقیده و باور را ابطال نماید و معتقدان به این عقیده را کافر شمرد و آنان را مورد لعنت قرار داد و خون، مالشان، اسیر کردن زنان و فرزندانشان را مباح گردانید و دوزخ را برای آنها مقرر نموده است و قرآن از اول تا آخر سرشار از آیاتی است که این مشرکین را رد می‎کند و مذهبشان را باطل می‎گرداند. [۹۰۲]

گفته‌اش: (و به مقام محمود می‎رسد) یعنی مقامی که در آن همه‌ی خلایق او را می‎ستایند.

ابن جریر می‎گوید: بیشتر مفسران گفته‎اند: این مقام، مقام شفاعت برای مردم است که ایشانجبرای مردم شفاعت می‎کند تا پروردگارش آنان را از شدت و سختی آن روز راحت کند. [۹۰۳]

و ابن عباس می‎گوید: مقام محمود مقام شفاعت است. [۹۰۴]

و ابن نجیح همین را از مجاهد نقل کرده است.

و قتاده می‎گوید: اولین کسی که زمین برای او شکافته شده و از قبر بیرون می‎آید و اولین شفاعت کننده، پیامبرجاست. و علما می‎گویند، شفاعت مقام محمود است. [۹۰۵]

گفته‌اش: (پس شفاعتی که قرآن نفی کرده، شفاعت شرک‎آمیز است) یعنی شفاعتی که خداوند در قرآن نفی کرده شفاعتی است که در آن به خدا شرک ورزیده شود، مانند به فریاد خواندن غیر الله و عبادت غیر الله تا برای عبادت‎کننده و صدا زننده نزد خدا شفاعت کند، خداوند چنین شفاعتی را نفی کرده و خبر داد که چنین شفاعتی هرگز تحقق نمی‎یابد و بلکه خبر داده که شرک است و خودش را از آن پاک و منزّه دانسته است و این را که مؤمنان ولی یا شفاعت کننده‎ای غیر از الله داشته باشند را نفی کرده، با اینکه در روز قیامت برای مؤمنان با اجازه‌ی خداوند شفاعت می‎شود نه برای مشرکین، چنان‎که خداوند می‎فرماید: ﴿يَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُۥ قَوۡلٗا١٠٩[طه: ۱۰۹]. «در آن روز شفاعت، سودی نمی‌بخشد مگر شفاعت کسی که پروردگار رحمان به او اجازه دهد و گفتارش را بپسندد».

پس خداوند متعال اینکه شفاعت برای کسی سودی داشته باشد را نفی نموده است مگر برای کسی که خداوند اجازه‌ی شفاعت‌شدن برای وی را بدهد و قول و عمل او را بپسندد و آن شخص، مؤمن مخلص و موحّد است. اما مشرکی که غیر از الله را به فریاد می‎خواند تا برایش شفاعت کند شفاعت به او بهره‎ای نمی‎رساند و به هیچ کسی اجازه داده نمی‎شود که برای مشرکین شفاعت کند همان‌گونه که خداوند می‌فرماید: ﴿فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ٤٨[المدثر: ۴۸]. «شفاعتِ شفاعت‌گنندگان سودی به آنان نمی‌بخشد».

و همچنین خداوند متعال می‎فرماید: ﴿وَقِيلَ ٱدۡعُواْ شُرَكَآءَكُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَهُمۡ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۚ لَوۡ أَنَّهُمۡ كَانُواْ يَهۡتَدُونَ٦٤[القصص: ۶۴]. «و گفته می‌شود: معبودانتان را که شریک پروردگار می‌ساختید، بخوانید. پس آنان را می‌خوانند؛ ولی آنها، پاسخشان را نمی‌دهند. و عذاب را می‌بینند و(آرزو می‌کنند) ای کاش هدایت می‌یافتند».

[۸۵۱] إغاثة اللهفان۱/۶۲. [۸۵۲] در فتح المجید۱/۳۵۳ می‎گوید: انذار یعنی اعلام با اسباب هراس و ترس و بر حذر داشتن از آن. [۸۵۳] رازی در تفسیرش۱۲/۱۹۲، آلوسی در روح المعانی۷/۱۵۷و دیگران این قول را به ابن عباس نسبت داده‌اند. [۸۵۴] ثعلبی در تفسیرش ۱/۵۲۱ به ابن عباس نسبت داده است. اما نظر سدی را ابن أبی حاتم در تفسیرش ۷۳۲۷ روایت کرده و اسنادش مشکلی ندارد. [۸۵۵] ابن أبی حاتم در تفسیرش ش۷۳۲۸ روایت کرده و اسناد آن حسن است. [۸۵۶] روایت مسلم در صحیحش۲۵۶۴ از حدیث ابوهریرة. [۸۵۷] تفسیر رازی۱۲/۱۹۲ به نقل از زجاج. [۸۵۸] ابن کثیر۲/۱۳۵. [۸۵۹] بیضاوی۵/۷۰. [۸۶۰] ابن جریر۳/۸. [۸۶۱] البحر المحیط۸/۱۶۱ و اصل آن در کلام ابن عطیه در المحرر الوجیز ۵ /۲۰۲ است. [۸۶۲] روایت بخاری در صحیح ش۹۹. [۸۶۳] _تفسیر ابن کثیر ۱/۲۰۳ [۸۶۴] خداوند در مورد ملائکه می‎گوید: ﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِمۖ بَلۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّۖ أَكۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ٤١[سبأ: ۴۱]. « می‌گویند: تو منزّهی (از این نسبتهای ناروائی که به ساحت مقدّست داده‌اند، ما به هیچ وجه با این گروه ارتباط نداشته‌ایم) و تنها تو یار و یاور ما بوده‌ای نه آنان. بلکه ایشان جنّیان را می‌پرستیده‌اند و اکثر آنان بدیشان ایمان داشته‌اند‏». و در مورد کافران می‎گوید: ﴿قَالَ ٱلَّذِينَ حَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَغۡوَيۡنَآ أَغۡوَيۡنَٰهُمۡ كَمَا غَوَيۡنَاۖ تَبَرَّأۡنَآ إِلَيۡكَۖ مَا كَانُوٓاْ إِيَّانَا يَعۡبُدُونَ٦٣[القصص: ۶۳]. « کسانی که (سردستگان کفر و ضلال بوده و) فرمان عذاب درباره‌ی آنان مسلم شده است، می‌گویند: پروردگارا! ما اینان را گمراه ساخته‌ایم. از آنجا که خودمان گمراه بوده‌ایم ایشان را هم گمراه نموده‌ایم. ما از اینان در پیشگاه تو بیزاری می‌جوییم (و می‌گوییم: ایشان شهوات و آرزوهای خود را پرستش کرده‌اند و) ما را عبادت نکرده‌اند! ». [۸۶۵] صحیح بخاری، حدیث ش ۴۷۱۴ و مسلم در صحیحش۳۰۳۰ و تفسیر ابن جریر ۱۵/۱۰۴ و ابن منذر و سعید بن منصور در سنن چنان‎که در الدر المنثور ۵/۳۰۵ و غیره از ابن مسعود روایت است. [۸۶۶] ابن جریر ۱۵/۱۰۴ و تفسیر ابن أبی حاتم و ابن مردویه چنانکه در الدر المنثور۵/۳۰۵ از طریق عطیه عوفی از ابن عباس آمده و عطیه ضعیف است. [۸۶۷] تفسیر ابن جریر۱/۱۰۵ و تفسیر ابن أبی حاتم همچنان که در الرد علی المنطقیین ص۵۲۸ از طریق سدی از أبی صالح از ابن عباس روایت شده است. [۸۶۸] _او عبدالله بن الزبعری بن قیس بن السهمی، قریشی، أبو سعد، شاعر در جاهلیت و خیلی سخت‌گیر بر مسلمانان تا زمان فتح مکه که بعد از آن به نجران فرار کرد و حسان بن ثابت در مورد وی ابیاتی را سرود؛ پس زمانی که آن را شنید، به مکه آمد و مسلمان شد، معذرت خواهی نمود و پیامبر را به نیکی ستود و دستور داد تا برای پیامبر مجلس و محل اجتماعی درست کنند. نگا: الإصابة فى تمییز أسماء الصحابة ۲/۳۰۸ و أسد الغابة ۳/۲۳۹ [۸۶۹] سیرة ابن هشام ۱/۳۹۷. [۸۷۰] تفسیر ابن أبی حاتم چنانکه ابن کثیر۳/۲۳۰ از موسی بن عقبة از زهری روایت نموده. و دلائل النبوة ۵/۲۸۵-۲۸۶ آمده که قول خود موسی است و آن را به زهری نسبت نداده است. [۸۷۱] داستان غرانیق را گروهی از ائمه صحیح قرار داده‎اند از آن جمله: ضیاء مقدسی در المختارة ۱۰/۲۳۴ و حافظ بن حجر در تخریج احادیث الکشاف ۴/۱۱۴ و سیوطی، شیخ سلیمان و غیره و گروهی از ائمه این داستان را در تفسیر آیه آورده‎اند از آن جمله ابن جریر۱۷/۱۸۶، نحاس در معانی القرآن ۴/۴۲۶، بغوی۳/۲۹۳-۲۹۴، واحدی در تفسیرش ۲/۷۳۷، ابولیث سمرقندی ۲/۴۶۵، ابن أبی زمنین ۳/۱۸۶، سمعانی ۳/۴۴۸، ابن جزی در التسهیل ۳/۴۴، شیخ الاسلام ابن تیمیه در مجموع الفتاوی۲/۲۸۲ و در منهاج السنة۲/۴۰۹ می‎گوید: بنا بر قول مشهور نزد سلف و خلف و علامه سعدی در تفسیرش ص۵۴۲ و بسیاری دیگر. [۸۷۲] تفسیر ابولیث سمرقندی ۲/۴۶۵، تفسیر ابن مردویه۶/۶۵ و المختارة ضیاء مقدسی ۱۰/۲۳۴ از طریق ابراهیم بن محمد بن عرعرة از أبی عاصم نبیل از عثمان بن أسود از سعید بن جبیر از ابن عباس و اسنادش صحیح است و طرق دیگری نیز دارد که این صحیح‌ترین آن است. [۸۷۳] طبرانی در المعجم الکبیر۸۳۱۶، هیثمی در مجمع الزوائد۷/۷۲ و طبرانی به صورت مرسل روایت کرده که در روایت ابن لهیعه قرار دارد که این از او پذیرفته نیست. [۸۷۴] ابن جریر در تفسیرش: ۱۷/۱۸۸، واحدی در اسباب النزول ۲۵۶، ابن منذر، ابن أبی حاتم، ابن مردویه همان طور که در الدر المنثور ۶/۶۸ و غیره روایت کرده‎اند و اسناد آن صحیح است چنان که سیوطی می‎گوید. [۸۷۵] تفسیر ابن جریر۱۷/۱۸۸، ابن منذر و ابن أبی حاتم الدر المنثور۶/۶۸ که اسنادش صحیح است و حافظ در فتح الباری و سیوطی آن را صحیح قرار داده است. [۸۷۶] تفسیر ابن جریر۱۷/۱۸۹ و عبد بن حمید الدر المنثور۶/۶۶ که اسناد آن صحیح است و حافظ در فتح الباری و سیوطی آن را صحیح دانسته‎اند. [۸۷۷] عبد بن حمید- الدر المنثور۶/۶۹. [۸۷۸] تفسیر ابن جریر۱۷/۱۸۹ و اسنادش ضعیف است. [۸۷۹] تفسیر عبدالرزاق ۳/۴۰، ابن جریر۱۷/۱۹۱ و ابن أبی حاتم الدر المنثور۶/۶۸ که اسنادش صحیح است. [۸۸۰] تفسیر ابن جریر۱۷/۱۸۷ و غیره و اسنادش صحیح است. [۸۸۱] تفسیر ابن جریر۱۷/۱۸۶ و سنن سعید بن منصور چنانکه در الدر المنثور ۶/۶۷ آمده ابومعشر در اسنادش است که ضعیف است. [۸۸۲] ابن أبی حاتم در الدر المنثور ۶/۹۶. [۸۸۳] نگا: الدر المنثور ۶/۶۵۶۹ دلائل النبوة بیهقی ۲/۲۸۵-۲۹۶. [۸۸۴] بخاری در صحیح ش۱۰۱۷- (تحقیق البغا) و مسلم در صحیح ش ۵۷۶ از عبدالله بن مسعود روایت کرده‌اند که گفت: پیامبرجسوره‌ی نجم را در مکه خواند و سجده کرد و کسانی که همراه او بودند نیز سجده کردند غیر از پیرمردی که مشتی سنگ ریزه یا خاک برداشت و آن تا پیشانی‌اش بلند کرد و گفت: این مرا کافی است. پس بعد از آن او را در حالی دیدم که کافر از دنیا رفت. [۸۸۵] درء تعارض العقل والنقل، شیخ الإسلام ابن تیمیه: ۵/۲۵۹. [۸۸۶] مدارج السالکین۱/۳۴۳-۳۴۴. [۸۸۷] مدارج السالکین۱/۳۴۰. [۸۸۸] تفسیر ابن أبی حاتم، الدر المنثور۶/۶۹۶. [۸۸۹] صحیح بخاری ۶۵۷۰. [۸۹۰] الکلام علیحقیقة الاسلام و الایمان، ص۱۱۹-۱۲۱. [۸۹۱] نگا: شرح حال ایشان را در العقود الدریة ابن عبدالهادی، و معجم الشیوخ، ذهبی ص۲۵ و الشهادة الزکیة فی ثناء الأئمة على ابن تیمیة، مرعی الکرمی و الرد الوافر ابن ناصر الدین ص۳۵. [۸۹۲] بخاری در صحیح۷۴۱۰ و مسلم در صحیح ۱۹۳ از انس و این حدیث از دوازده صحابی روایت شده است، چنان‎که در نظم المتناثر ص۲۳۳ آمده است. [۸۹۳] روایت صحیح بخاری۶۲۰۱-البغا و نسائی در سنن کبری(۵۸۴۲). [۸۹۴]_ روایت بخاری در صحیحش(۹۹-البغا) و در آن مخلصاً نیامده. و در هیچ روایتی ندیدم که بین خالصاً و مخلصاً جمع شده باشد. [۸۹۵] مسند احمد۲/۳۰۷،۵۱۸ و مسند اسحاق بن راهویه، ش۳۳۷ و بخاری در التاریخ الکبیر۴/۱۱۱ و صحیح ابن حبان، ش۶۴۶۶ و حاکم در مستدرک بر صحیحین۱/۷۰ آن را صحیح دانسته است. و آن حدیث صحیحی است. [۸۹۶] مسلم در صحیح ش۳۸۴ از عبدالله بن عمرو. [۸۹۷] بخاری در صحیح ش۶۳۰۴ و مسلم در صحیح ش۱۹۸ از ابوهریره به صورت مختصر روایت کرده‌اند. [۸۹۸] مجموع الفتاوی۲۷/۴۴۰. [۸۹۹] نگا: مدارج السالکین۱/۳۴۱ و إغاثة اللهفان۱/۲۳۸. [۹۰۰] بخاری در صحیح ش۳۱۶۲- البغا و مسلم در صحیح ش۱۹۴. [۹۰۱] شرح العقیده الطحاویه ص۲۵۲/۲۶۰. [۹۰۲] اغاثة اللهفان۱/۲۱۸-۲۱۹. [۹۰۳] تفسیر ابن جریر۱۵/۱۴۴. [۹۰۴] تفسیر ابن جریر۱۵/۱۴۴، و تفسیر ابن ابی حاتم ش۱۰۰۶۰، و الکامل ابن عدی۳/۱۴۸ و دیگران از طریق ابن عباس و سمعانی در تفسیرش ۳/۲۶۹. و مفسرین بر این اجماع کرده‌اند که این مقام شفاعت است. [۹۰۵.