تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب التوحید

فهرست کتاب

توضیح و شرح این باب:

توضیح و شرح این باب:

از جمله ایمان به خدا، صبر در برابر تقدیرات خداست

از آنجا که خدا بنا به حکمت بی‌نظیر و رحمت بی‌پایانش، مقرر نموده که نوع انسان را با اوامر، نواهی و مصیبت‌هایی که برایشان مقدر نموده، بیازماید، آنان را امر کرده که در برابر این بلاها و مصیبت‌ها صبر داشته باشند و صبر در برابر تقدیرات الله را بر آنان فرض نموده است تا مایه‌ی آرامش خاطر، روان و قوی کردن آنها در برابر مصیبت‌ها و مشکلات باشد و به آنان وعده داده که در برابر این صبر، پاداش بی‌حساب به آنان بدهد؛ همان طور که می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا يُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَيۡرِ حِسَابٖ[الزمر: ۱۰]. «قطعاً به شکیبایان اجر و پاداششان به تمام و کمال و بدون حساب داده می‌شود».

بر این اساس، صبر سه نوع است: ۱) صبر در برابر اوامر و تکالیف خدا ۲) صبر در برابر محرمات و گناهان ۳) صبر در برابر تقدیرات و مصیبت‌ها.

آیات: ﴿وَٱلَّذِينَ صَبَرُواْ ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِمۡ[الرعد: ۲۲]. «و کسانی که به خاطر پروردگارشان شکیبایی می‌ورزند». و ﴿ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٤٢[النحل: ۴۲]. « کسانیند که شکیبایی ورزیدند و (در زندگی) توکل و تکیه آنان بر پروردگارشان است». این سه نوع صبر را در بر می‌گیرد.

از آنجا که صبر تنها به کمک خدا برای انسان حاصل می‌شود، همان طور که می‌فرماید: ﴿وَٱصۡبِرۡ وَمَا صَبۡرُكَ إِلَّا بِٱللَّهِ[النحل: ۱۲۷]. «و (ای پیغمبر! تو نیز در برابر مصائب و صحنه‌های جانسوزی که در راه تبلیغ رسالت آسمانی خواهی دید) شکیبایی کن و شکیبایی تو (و هرکس دیگری) جز در پرتو (لطف رحمان و به یاری و) توفیق یزدان میسّر نیست». خدای متعال به جمع بین دو آیه ارشاد کرده است و می‌فرماید: ﴿وَٱصۡبِرۡ لِحُكۡمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعۡيُنِنَا[الطور: ۴۸]. «در برابر فرمان پروردگارت، صبر و شکیبایی پیش گیر (و با استقامت و شجاعت، پیام آسمانی را به گوش انسانها برسان و مترس) که تو زیر نظر ما و تحت حفاظت و رعایت ما هستی».

امام احمد می‌فرماید: «خدا در نود جا از صبر سخن به میان آورده است» [۱۶۷۷].

پیامبرجمی‌فرمایند: «والصبر ضیاء»:«صبر، نور است». [روایت احمد و مسلم] [۱۶۷۸].

آن حضرتجدر جای دیگری می‌فرمایند: «ما اعطي أحد عطاء خیراً وأوسع من الصبر»:«عطاء و بخششی بهتر و گسترده‌تر از صبر به احدی داده نشده است.» [روایت بخاری و مسلم] [۱۶۷۹].

همچنین در حدیثی دیگر می‌فرماید: «الصبر نصف الإیمان»:«صبر، نصف ایمان است». ابونعیم و بیهقی در «الشعب» آن را روایت کرده‌اند [۱۶۸۰].

حضرت عمرسمی‌گوید: «بهترین اوقات زندگی خود را در صبر دیدیم». بخاری این گفته را روایت کرده است [۱۶۸۱].

علی بن ابی طالب می‌گوید: «هان، آگاه باشید که صبر به نسبت ایمان به منزله‌ی سر است به نسبت بدن، هرگاه سر قطع شود، بدن از بین می‌رود و دیگر حیاتی ندارد. سپس صدایش را بلند کرد و گفت: هان، آگاه باشید کسی که صبر ندارد، ایمان هم ندارد». [۱۶۸۲]احادیث و روایات وارده درباره‌ی صبر زیادند.

صبر از ماده‌ی «صَبَرَ» گرفته شده که به معنای «حبس» (حبس کردن) و «منع» (منع کردن) می‌باشد. پس صبر حبس کردن نفس از بی‌قراری و بی‌تابی، حبس کردن زبان از آه و ناله، شکایت و نارضایتی، حبس کردن اعضای بدن از زدن بر سر و صورت و پاره کردن گریبان و مانند آنها می‌باشد. ابن قیم این گفته را اظهار داشته است. [۱۶۸۳]

فرموده‌ی الهی: ﴿وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ يَهۡدِ قَلۡبَهُۥۚ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞکه مؤلف آورده، آیه‌ی کامل چنین است: ﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ يَهۡدِ قَلۡبَهُۥۚ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ١١[التغابن: ۱۱]. «هیچ واقعه و حادثه‌ای جز به فرمان و اجازه‌ی خدا رخ نمی‌دهد، و هر کس که به خدا ایمان داشته باشد، خدا دل او را (به ثبات و آرامش، و خوشنودی به قضا و قدر الهی می‌رساند و) رهنمود می‌گرداند و خداوند از هر چیزی کاملاً آگاه است». در این آیه خدای متعال خبر داده که هر مصیبتی که در زمین و در میان انسانها پیش می‌آید؛ ﴿إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِیعنی: به تقدیر و فرمان خداست؛ همان طور که در آیه‌ی دیگری می‌فرماید: ﴿إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ[الحدید: ۲۲]. «مگر پیش از آنکه پدیدش بیاوریم، در کتابی ثبت شده است. بی‌گمان این امر، بر الله آسان است».

ابن عباس درباره‌ی عبارت: ﴿إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِمی‌گوید: یعنی مگر به فرمان خدا. [۱۶۸۴]منظورش این است که مگر از روی تقدیر و مشیت خدا باشد. ﴿وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ يَهۡدِ قَلۡبَهُیعنی هرکس که مصیبتی برایش پیش می‌آید، بداند که این مصیبت بنا به قضا و قدر خداست و باید که صبر پیشه کند، تحمل داشته باشد و تسلیم قضای الله شود، خدای متعال با هدایت کردن قلبش که اصل هر خوشبختی و خیر در دنیا و آخرت است، جزایش را می‌دهد. علاوه بر آن، گاهی در برابر آنچه که از او گرفته، چیز دیگری یا بهتر از آن را در همین دنیا به او می‌دهد. [۱۶۸۵]همان طور که الله تعالی در آیات دیگری می‌فرماید: ﴿وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِينَ١٥٥ ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧[البقرة: ۱۵۵-۱۵۷]. «و مژده بده به بردباران. آن کسانی که هنگامی که بلایی بدانان می‌رسد‌، می‌گویند‌: ما از آنِ خداییم و به سوی او باز می‌گردیم. آنان (همان بردباران با ایمانی هستند که) الطاف، رحمت، احسان و مغفرت خدایشان شامل حال آنان می‌گردد و مسلّماً ایشان راه‌یافتگان (به جاده‌ی حق، حقیقت و طریق خیر و سعادت) هستند». ابن عباس می‌گوید: «یعنی قلبش را برای یقین هدایت می‌کند، پس می‌داند که هر مصیبتی که برایش پیش می‌آمده، باید پیش آید و هر چه که برایش پیش نیامده، نباید برایش پیش آید [۱۶۸۶]».

در حدیث صحیح آمده است: «عجباً للمؤمن لا یقضی الله له قضاء إلا كان خیراً له، إن أصابته ضراء فصبر كان خیراً له، وإن أصابته سراء فشكر كان خیراً له، ولیس ذلك لأحد إلا للمؤمن [۱۶۸۷]». [۱۶۸۸]: « وضعیت انسان مؤمن شگفت انگیز است زیرا خدا هر تقدیری برایش پیش آورد، برایش خیر است. اگر مصیبت و امر ناخوشایندی برایش پیش آید، صبر می‌کند و در نتیجه برایش خیر است و اگر امر خوشایند و خوشحال کننده‌ای برایش پیش آید، شکرگزاری می‌کند و در نتیجه برایش خیر است و این امر جز برای مؤمن، برای هیچ کس دیگری نیست».

فرموده‌ی‌: ﴿وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞآگاه ساختن این نکته است که این مصیبتی که پیش می‌آید، از روی علم و حکمت خدا صادر شده است و این موجب می‌شود که انسان مؤمن در برابر این مصیبت صبر پیشه کند و بدان راضی باشد.

این گفته‌ی علقمه که اظهار داشته: «او کسی است که مصیبتی برایش پیش می‌آید و می‌داند که این مصیبت از جانب خداست، در نتیجه بدان راضی است و تسلیم تقدیر و قضای خدا می‌شود». ابن جریر و ابن ابی حاتم از علقمه روایتش کرده‌اند که این روایت، صحیح است. [۱۶۸۹]

علقمه، همان ابن قیس بن عبدالله نخعی کوفی است که در زمان حیات پیامبرجبه دنیا آمد. از ابوبکر، عمر، عثمان، علی، سعد، ابن مسعود، عایشه و دیگر صحابه ش حدیث شنیده و از بزرگان، علما و افراد مورد اطمینان تابعین است. وی پس از سال ۶۰ هجری از دنیا رفت. [۱۶۹۰]

این گفته‌ی علقمه: «او مردی است که مصیبت برایش پیش می‌آید و می‌داند که این مصیبت از جانب خداست، از این رو بدان راضی است و تسلیم قضا و قدر خدا می‌شود». تفسیر ایمان است که در آیه‌ی مذکور آمده است. البته تفسیر با دلالت التزام است زیرا این امر لازمه‌ی ایمان راسخ در قلب است.

تفسیر سعید بن جبیر درباره‌ی آیه‌ی: ﴿وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ يَهۡدِ قَلۡبَهُکه می‌گوید: یعنی موقع مصیبت دعای استرجاع: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ[البقرة:۱۵۶]. «ما از آنِ الله هستیم و به سوی الله باز می‌گردیم.»البقرة: ١٥٦بر زبان می‌آورد، نزدیک به تفسیر علقمه است». [۱۶۹۱]

در آیه‌ی مذکور این مطلب بیان شده که صبر، سبب هدایت قلب بوده و ثواب و پاداش کار نیک، امر نیکویی است که بعد از آن برای انسان پیش می‌آید و نیز بیان شده که کردار و رفتار نیک، ناشی از ایمان است. همچنین اثبات تقدیر خدا در این آیه وجود دارد.

مؤلف می‌گوید: (وفی «صحیح مسلم» عن أبی هریرة: أن رسول الله صل الله علیه وسلم قال: «اثنتان فی الناس هما بهم كفر: الطعن فی النسب والنیاحة على المیّت). [۱۶۹۲]

(در صحیح مسلم از ابوهریرهسروایت است که رسول اللهجفرمودند: «دو صفت در میان مردم هست که این دو چیز از صفات کفر است: سرزنش دیگران در مورد نسب‌شان و نوحه‌خوانی بر شخص مرده]».

لفظ: (هما) منظور همان دو خصلت است. (بهم كفر) یعنی دو خصلت در میان انسانها کفر است. شیخ الاسلام ابن تیمیه می‌گوید: «یعنی دو خصلت که در میان مردم وجود دارد، کفر است. پس ذات این دو خصلت به خاطر اینکه از کارهای کفار است، کفر می‌باشد و این دو خصلت در میان مردم وجود دارد. اما این طور نیست که اگر شاخه ای از شاخه‌های کفر در هرکس باشد، کافر مطلق می‌شود مگر این که حقیقت کفر در او وجود داشته باشد، همان طور که این طور نیست که اگر شاخه‌ای از شاخه‌های ایمان در هرکس باشد، مؤمن می‌شود مگر این که اصل ایمان در او وجود داشته باشد. میان کلمه‌ی «الکفر» که معرفه به «ال» است همان گونه که در حدیث: «لیس بین العبد وبین الكفر أو الشرك إلا ترك الصلاة» [۱۶۹۳]: «میان بنده و میان کفر یا شرک، جز ترک نماز حایلی وجود ندارد» و میان «کفر» که نکره در سیاق اثبات است، فرق وجود دارد» [۱۶۹۴].

عبارت: (الطعن فی النسب) یعنی عیب گرفتن از نسب دیگران. این گفته که: این شخص پسر فلانی نیست در حالی که طبق ظاهر شرع نسب آن شخص برای فلانی ثابت شده باشد، مشمول حدیث مذکور می‌شود. برخی از علما این گفته را اظهار داشته‌اند. [۱۶۹۵]

فرموده‌ی: (والنیاحة على المیت) یعنی ذکر خوبی‌ها و نیکی‌های شخص مرده با صدای بلند؛ چون در این کار ناخوشنودی و نارضایتی از تقدیر و بی‌تابی و فغان که با صبر منافات دارد، وجود دارد.

این حدیث، نشان می‌دهد که صبر در برابر مصیبت، واجب است؛ چون نوحه خوانی با صبر منافات دارد. وقتی نوحه خوانی حرام است، این نشان می‌دهد که صبر واجب می‌باشد. همچنین در این حدیث، این نکته وجود دارد که برخی از امور کفری هستند که انسان را از دایره‌ی دین اسلام خارج نمی‌سازند.

مؤلف می‌گوید: (ولهما عن ابن مسعود مرفوعاً: «لیس منا من ضرب الخدود، وشق الجیوب، ودعا بدعوی الجاهلیة» [۱۶۹۶].

بخاری و مسلم از ابن مسعود، این حدیث را به طور مرفوع روایت کرده‌اند: «هرکس به سرو صورت خود بزند و یقه‌ی پیراهن پاره کند و رفتار و روش جاهلیت داشته باشد، از ما نیست»).

عبارت: (لیس منا) از جمله نصوص وعید و تهدید است. از سفیان ثوری و احمد، نقل شده که تأویل این فرموده به غیر معنای ظاهری‌اش را مکروه دانسته‌اند تا بیشتر در درون انسان تأثیر بگذارد [و بیشتر انسان را از این کارها باز دارد. بعضی درباره‌ی معنای عبارت:] «لیس منا» گفته‌اند: یعنی از اهل سنت و طریقه‌ی ما نیست؛ چون کسی که این کار را انجام می‌دهد، کار حرامی را مرتکب شده و کار واجبی را ترک کرده است. منظور این نیست که وی از دین اسلام خارج شده، بلکه منظور مبالغه و زیاده روی در نهی و بازداشتن از ارتکاب این کار است. همان طور که انسان به فرزندش هنگام سرزنشش می‌گوید: تو از من نیستی و من از تو نیستم. پس منظور فرموده‌ی: «لیس منا» این است که هرکس این کار را بکند، از مؤمنانی نیست که واجبات ایمان را انجام داده‌اند.

درباره‌ی فرموده‌ی: (من ضرب الخدود) حافظ ابن حجر می‌گوید: «فقط گونه را ذکر کرده، چون غالباً موقع مصیبت به گونه‌ی خود می‌زنند و گرنه زدن بقیه‌ی صورت، مانند آن است و حکم آن را دارد». [۱۶۹۷]

می‌گویم: بلکه اگر کسی غیر از صورت، مثلاً سینه‌اش را بزند نیز همینگونه است و در معنای زدن گونه داخل می‌شود؛ چون همه‌ی اینها بی‌تابی و بی‌قراری است که با صبر منافات دارد، از این رو حرام است.

در عبارت: (وشقّ الجیوب) «جیوب» جمع «جیب» است. «جیب» یقه‌ی لباس است که انسان از آنجا سر خود را داخل پیراهن می‌کند و پیراهن را از آنجا به تن می‌کند. مردم در زمان جاهلیت، وقتی بر شخص مرده خیلی اندوهگین و ناراحت می‌شدند، یقه‌ی پیراهن‌شان را پاره می‌کردند. حافظ ابن حجر عسقلانی می‌گوید: «منظور از «شق الجیوب» پاره کردن تمام یقه‌ی پیراهن تا آخر پیراهن می‌باشد». [۱۶۹۸]

می‌گویم: ظاهر این است که باز کردن قسمتی از یقه‌ی پیراهن مانند باز کردن تمام یقه‌ی پیراهن است.

درباره‌ی فرموده‌ی: (ودعا بدعوی الجاهلیة) شیخ الاسلام ابن تیمیه می‌گوید: «معنایش همان تعریف و تمجید از شخص مرده است». [۱۶۹۹]دیگران می‌گویند: معنایش، دعای بدبختی و تباهی است.

حافظ ابن حجر عسقلانی می‌گوید: «یعنی رفتار و روش جاهلیت همچون نوحه خوانی و مانند آن و همچنین تعریف و تمجید از شخص مرده و نیز دعای بدبختی و تباهی». [۱۷۰۰]

ابن قیم می‌گوید: «داشتن رفتارهای جاهلیت مانند دعوت کردن دیگران به سوی قبایل و نژاد پرستی. تعصب برای مذهب و گروهی خاص و تعصب نسبت به مشایخ و بزرگان و برتری دادن مذهب و گروهی خاص بر دیگر مذاهب و گروه‌ها از روی هوای نفس و تعصب و انتساب به یک مذهب یا یک گروه، که انسان به سوی آنها فرا خواند و برای آن با موافقان و هوادارانش رابطه‌ی دوستی برقرار کند و با مخالفانش، دشمنی کند و مردم را بر اساس آن بسنجد، همه‌ی اینها از رفتارهای جاهلیت می‌باشد». [۱۷۰۱]

می‌گویم: صحیح این است که عبارت «دعوی الجاهلیة» همه‌ی موارد مذکور را در بر می‌گیرد.

در روایتی که ابن ماجه از ابوامامه آورده و ابن حبان صحیحش دانسته، نفرین کسانی که اعمال مذکور در حدیث فوق را انجام می‌دهند، آمده است. این روایت، چنین است: «رسول اللهجزنی را که صورتش را زخمی می‌کند و یقه‌ی پیراهنش را پاره می‌نماید و شیون و واویلاه می‌کند، نفرین کرده است». [۱۷۰۲]این حدیث نشان می‌دهد که این اعمال از گناهان کبیره است؛ چون اعمال مذکور دربردارنده‌ی ناراحتی و نارضایتی از پروردگار و عدم صبر واجب و آسیب رساندن به جسم از طریق زخمی کردن صورت و تلف کردن مال از طریق پاره نمودن لباس و تمجید کردن شخص مرده با اوصافی که در او نیست و دعای بدبختی و تیره روزی و داد خواهی کردن از الله تعالی می‌باشد. اما گفتن کلمات کم در صورتی که صادقانه باشد نه از روی نوحه‌خوانی، نارضایتی و ناراحتی حرام نیست و با صبر واجب منافات ندارد. امام احمد به این مطلب تصریح کرده با توجه به روایتی که در مسندش از انس روایت کرده [۱۷۰۳]وی می‌گوید: ابوبکرسپس از وفات پیامبرجپیش آن حضرتجرفت و دهانش را میان چشمان پیامبرجگذاشت و گفت: «وانبیاه، واخلیلاه، واصفیّاه» [۱۷۰۴]ای پیامبر خدا، ای خلیل خدا، ای صفی خدا!.

همچنین از فاطمهل به صحت رسیده که وی پدرش را تمجید کرد و گفت: «یا ابتاه، أجاب رباً دَعاه . . . تا آخر حدیث» [۱۷۰۵]: «ای پدر عزیزم! که فرمان پروردگارش را اجابت نمود وقتی او را به سوی خود خواند. . .».

باید دانست که حدیث مذکور که مؤلف ذکر کرد و شرح داده شد، به هیچ وجه بر نهی از گریه کردن دلالت نمی‌کند و تنها بر اعمال مذکور دلالت دارد. همچنین بر کارهایی که شبیه موارد مذکور در حدیث می‌باشند، همچون گریه کردن با صدای بلند، مو کندن، خراشیدن صورت و مانند آنها دلالت می‌کند.

اما گریه کردن از روی دلسوزی و دلتنگی و به طور آهسته جایز است. بلکه حتی شیخ الاسلام ابن تیمیه می‌گوید: «گریه کردن برای شخص مرده از روی دلسوزی و دلتنگی، کاری نیکو و مستحب می‌باشد و با راضی شدن به تقدیر خدا منافات ندارد. برخلاف گریه کردن برای شخص مرده به خاطر اینکه بهره و منافعش از او تمام شده، که این نوع گریه کردن جایز نیست». [۱۷۰۶]

می‌گویم: آنچه بر گفته‌ی ابن تیمیه دلالت دارد، فرموده‌ی پیامبرجهنگام وفات پسرش، ابراهیم است که فرمودند: «تدمع العین ویحزن القلب ولا نقول إلا ما یرضی الرب، وإنا بك لمحزونون»:«چشم اشک می‌ریزد و قلب اندوهگین است و چیزی نمی‌گوییم جز آنچه که پروردگار را راضی گرداند. همانا [ ای ابراهیم] ما، [ در فراق تو ] اندوهگین و ناراحتیم». این حدیث در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است. [۱۷۰۷]

در صحیحین از اسامه بن زید روایت است که رسول اللهجپیش یکی از دخترانش که پسر بچه‌اش در شرف مرگ بود، رفت. آن پسر بچه را پیش پیامبرجبردند و نفس پسر بچه به نشانه‌ی نزدیک بودن مرگ، می‌زد گویی که مَشک دریده است. چشمان آن حضرتجپر از اشک شد. سعد گفت: این چیست ای رسول الله؟ فرمود: «هذه رحمة جعلها الله فی قلوب عباده، وإنما یرحم الله من عباده الرحماء» [۱۷۰۸]: «این مهر و عطوفتی است که خدا در دل بندگانش قرار داده است. خدا تنها به بندگان مهربان و دلسوزش رحم می‌کند».

مؤلف گوید: (وعن انس: أن رسول الله قال: «إذا أراد الله بعبده الخیر؛ عجل له العقوبة فی الدنیا وإذا أراد الله بعبده الشر؛ أمسك عنه بذنبه، حتی یوافی به یوم القیامة»).

(از انس روایت است که رسول اللهجفرمودند: «هرگاه خدا نسبت به بنده‌اش اراده‌ی خیر داشته باشد، زود در همین دنیا سزای [ گناهانش را] می‌دهد و هرگاه نسبت به بنده‌اش اراده‌ی شر داشته باشد، او را با گناهانش رها می‌کند تا اینکه در روز قیامت، به سزای اعمال خود برسد».

این حدیث را ترمذی و حاکم روایت کرده‌اند [۱۷۰۹]و ترمذی آن را حسن دانسته است. در اسناد این حدیث، سعد ابن سِنان هست که ذهبی در جایی درباره اش می‌گوید: «سعد حجت نیست» [۱۷۱۰]. در جایی دیگر درباره‌اش می‌گوید: «گویی حدیث او صحیح نیست» [۱۷۱۱].

طبرانی و حاکم از عبدالله بن مغفل آن را روایت کرده‌اند. [۱۷۱۲]

ابن عدی نیز از ابوهریره آن را روایت کرده است. [۱۷۱۳]

طبرانی از عمار بن یاسر آن را روایت کرده [۱۷۱۴]و سیوطی این روایت را حسن دانسته است. [۱۷۱۵]درباره‌ی فرموده‌ی: «إذا أراد الله بعبده الخیر، عجل له العقوبة فی الدنیا» شارح کتاب «الجامع الصغیر» می‌گوید: «یعنی بلا و مصیبت‌ها را بر سر او می‌باراند تا به سزای گناهانی که مرتکب شده، برسد. در نتیجه زمانی از قبر بیرون می‌آید که بی‌گناه باشد. خدا این کار را در حق هر کس بکند، لطف زیادی به او کرده است. حتی با رفتن خاری به بدن مؤمن و حتی با افتادن قلم از دست نویسنده، گناهانش پاک می‌شود. پس با تمامی آنچه که در همین دنیا متوجه انسان مؤمن می‌شود، گناهانش پاک می‌شود تا جایی که هنگام مرگ، از گناهانش کاملاً پاک شده باشد» [۱۷۱۶].

می گویم: در «الصحیحین» آمده است: «ولا یزال البلاء بالعبد حتی یمشی على الأرض ولیس علیه خطیئة [۱۷۱۷]»: «پیوسته بلا و مصیبت برای بنده [ ی مؤمن ] پیش می‌آید تا جایی که [زمانی فرا می‌رسد که] روی زمین راه می‌رود و گناهی برگردنش نیست».

در «المسند» و دیگر منابع حدیثی از طریق ابوهریره به طور مرفوع روایت شده است: «لا یزال البلاء بالـمؤمن والـمؤمنة فی جسده وماله وفی ولده حتی یلقی الله وما علیه خطیئة» [۱۷۱۸]: «پیوسته بلا و مصیبت متوجه زن و مرد مؤمن در جسم و دارایی و ثروتش و در فرزندانش می‌شود تا اینکه زمانی خدا را دیدار کند که گناهی بر او نیست».

شیخ الاسلام ابن تیمیه می‌گوید: «مصیبت‌ها و بلاها نعمت‌اند؛ چون گناهان را پاک می‌کنند و انسان را به صبر و پایداری وادار می‌کنند و در نتیجه به انسان به خاطر این مصیبت‌ها، پاداش داده می‌شود. همچنین بلاها و مصیبت‌ها انسان را به رو کردن به خدا و ذلت و خواری برای او و روی گردانی از مخلوق و دیگر مصلحت‌های عظیم می‌کشاند. پس ذات بلا و مصیبت موجب پاک کردن گناهان می‌شود و پُرواضح است که این امر از عظیم‌ترین نعمت‌ها می‌باشد هرچند کسی که دچار بلا و مصیبت می‌شود، گناهکارترین انسان باشد؛ زیرا حتماً باید خداوند، عذاب او را به وسیله‌ی بلاها و مصیبت‌هایی که دامنگیرش می‌شود، از او کم کند. بنابراین، مصیبت‌ها برای عموم مردم رحمت و نعمت عظیمی می‌باشد مگر اینکه انسان به سبب بلا و مصیبت دچار گناهان عظیم‌تری از گناهان قبلی شود که در این صورت، بلا و مصیبت به خاطر اینکه به دینش ضرر می‌رساند، برایش شر است.

چون برخی از مردم وقتی دچار فقر یا بیماری یا گرسنگی می‌شوند، بی‌تابی، بیقراری، نارضایتی، نفاق و بیماری قلب، یا کفر آشکار، یا ترک بعضی از واجبات و ارتکاب بعضی از محرمات که موجب زیان‌رساندن به دینش می‌شوند، به آنها دست می‌دهد. پس برای اینان، سلامتی و دور بودن از بلا و مصیبت بهتر از پیامدهای مصیبت است نه بهتر از خود مصیبت. همان طور که هر کس، مصیبت و بلا او را به صبر و طاعت وا دارد، این مصیبت برای او یک نعمت دینی است. پس ذات مصیبت کار پروردگار بوده و رحمتی برای مردم است و خدای متعال به خاطر آن، ستوده و ستایش می‌شود. حالا اگر این مصیبت با طاعت و صبر همراه باشد، برای صاحبش نعمت دوم است و اگر با مصیبت ، گناه همراه باشد این چیزی است که احوال مردم در آن گوناگون است همان طور که احوالشان هنگام در امان بودن گوناگون است. پس هرکس دچار بلا و مصیبت شود و صبر پیشه کند، این صبر نعمتی برای او در دینش است و پس از آنکه گناهانش پاک می‌شود، برایش رحمت است و به خاطر ستایش و تمجید پروردگارش به سبب این نعمت، درود و رحمت خدا برایش حاصل می‌شود. چون خدا می‌فرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧[البقرة: ۱۵۷]. «آنان (همان بردباران با ایمانی هستند که) الطاف و رحمت و احسان خدایشان شامل حال آنان می‌گردد، و مسلّماً ایشان راه‌یافتگان هستند». پس بخشش گناهان و والا رفتن درجات برایش حاصل می‌شود و این از بزرگترین نعمتهاست. بنابراین، صبر بر هر کسی که دچار بلا و مصیبت می‌شود، واجب است و هرکس صبر واجب را به جای آورد، این نعمت و رحمت برایش حاصل می‌شود». سخن ابن تیمیه به طور خلاصه در این باره به پایان رسید. [۱۷۱۹]

فرموده‌ی: (وإذا أراد الله بعبده الشرّ أمسك عنه) یعنی عقوبت گناهش را به تأخیر می‌اندازد.

درباره‌ی عبارت: (حتی یوافی به یوم القیامة) عزیزی می‌گوید: «یعنی او را در دنیا به خاطر گناهانش مجازات نمی‌کند تا اینکه در روز آخرت در حالی می‌آید که گناهان زیادی مرتکب شده و آن وقت به سزای اعمال خود می‌رسد». [۱۷۲۰]

می‌گویم: این از چیزهایی است که بنده را از صحت و سلامتی همیشگی و مستمر می‌ترساند که مبادا خوشی‌ها و چیزهای پاکیزه‌اش در همین دنیا زود به او داده شود. خدای متعال به عقوبت و مجازات دشمنانش در این دنیا راضی نیست همان طور که به ثواب و پاداش دوستانش در این دنیا راضی نیست، بلکه ثواب دوستانش را چنین قرار داده که آنان را در جوار خود در بهشت اسکان دهد و از آنان خوشنود شود؛ همان طور که می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٖ وَنَهَرٖ٥٤ فِي مَقۡعَدِ صِدۡقٍ عِندَ مَلِيكٖ مُّقۡتَدِرِۢ٥٥[القمر: ۵۴-۵۵]. «قطعاً پرهیزگاران در باغها و کنار جویباران بهشتی جای خواهند داشت. در مجلس راستینی (که یاوه‌سرایی و بزهکاری در آن جایی ندارد در) پیشگاه پادشاه بزرگ و توانایی (که آفریدگار و خداوندگار همه‌ی کائنات است)». به همین دلیل وقتی پیامبرجاز بیماری‌ها سخن گفت، مردی گفت: ای رسول خدا، بیماری‌ها چیست؟ به خدا قسم، هرگز بیمار نشده‌ام. آن حضرتجفرمودند: «قُم عنا، فلست منا»:«از پیش ما برخیز، چون تو از ما نیستی». ابوداود آن را روایت کرده است. [۱۷۲۱]این جمله، قسمت پایانی حدیث است.

و اما گفته‌اش: پیامبرجفرمودند: «إن عظم الجزاء . . .تا آخر حدیث»، قسمت آغازین حدیثی دیگر است، اما از آنجا که ترمذی با یک اسناد از یک صحابی، این دو حدیث را روایت کرده، مؤلف آن دو حدیث را همچون یک حدیث قرار داده است.

از جمله فواید حدیث مذکور این است که بلا و مصیبت برای مؤمن برخلاف تصور بسیاری از مردم از نشانه‌های خیر و رحمت است. از دیگر فواید حدیث فوق الذکر ، ترس از سلامتی همیشگی که مبادا نشانه‌ی شر باشد و یادآوری درباره‌ی امید به خدا و حسن ظن نسبت به خدا در چیزهایی که برای انسان مقدر نموده و برای او ناخوشایند است، می‌باشد. در این باره خداوند می‌فرماید: ﴿وَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡ‍ٔٗا وَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡ[البقرة: ۲۱۶]. «لیکن چه بسا چیزی را دوست نمی‌دارید و آن چیز برای شما نیک باشد».

مؤلف می‌گوید: (وقال النبی: «إن عظم الجزاء مع عظم البلاء، وإن الله تعالی إذا أحب قوماً ابتلاهم، فمن رضی فله الرضا، ومن سخط فله السخط») حسنه الترمزی:

(پیامبرجفرمودند: «همانا بزرگی جزا و پاداش با بزرگی بلا و مصیبت همراه است، و خدای متعال هرگاه گروهی را دوست بدارد، آنان را به مصیبتی گرفتار می‌نماید. هرکس به این مصیبت راضی باشد، خدا هم از او راضی است و هرکس از آن ناراضی باشد، خدا هم از او ناراضی است». ترمذی آن را حسن دانسته است).

ترمذی این حدیث را روایت کرده و لفظش چنین است: قتیبه برای ما نقل کرد و گفت که: لیث از یزید ابن ابی حبیب از سعد بن سِنان از انس برای ما حدیث نقل کرد و گفت: رسول اللهجفرمودند: «إذا أراد الله بعبده الخیر . . . .تا آخر حدیث». سپس گفت: با این اسناد از پیامبرجروایت است که فرمودند: «إن عظم الجزاء . . .تا آخر حدیث». سپس ترمذی می‌گوید: این حدیث از این طریق، حسن غریب است. ابن ماجه نیز آن را روایت کرده [۱۷۲۲]و سیوطی صحیحش دانسته است [۱۷۲۳].

امام احمد از محمود بن لبید به طور مرفوع روایت کرده که پیامبرجفرمودند: «إذا أحب الله قوماً ابتلاهم، فمن صبر فله الصبر، ومن جزع فله الجزع» [۱۷۲۴]«هرگاه خدا جماعتی را دوست بدارد آنان را گرفتار بلا و مصیبت می‌گرداند. هرکس صبر پیشه کند [ به نفعش است ] و برایش صبر است و هرکس بی‌تابی و بی‌قراری کند [ به زیانش است] و فقط بی‌تابی و بیقراری برایش می‌ماند»: منذری می‌گوید: «راویانش ثقه‌اند [۱۷۲۵]».

فرموده‌ی: (إن عظم الجزاء مع عظم البلاء) یعنی بلا و مصیبت هر کس عظیم‌تر باشد، جزا و پاداشش عظیم‌تر است. پس عظمت و بزرگی و فراوانی پاداش با عظمت و بزرگی بلا و مصیبت از نظر کیفیت و کمیت دقیقاً به اندازه‌ی هم هستند.

می‌گویم: از آنجا که پیامبران از همه‌ی مردم اجر و پاداش بیشتری داشتند از این رو از همه‌ی مردم بلا و مصیبت بیشتر و سخت‌تری داشتند. همان طور که در حدیث سعد آمده که از پیامبرجسؤال شد: «أیُّ الناس أشد بلاء؟»:«چه کسی بلا و مصیبت سخت تری دارد؟» آن حضرتجفرمودند: «الأنبیاء، ثم الأمثل، فالأمثل، یبتلی الرجل على حسب دینه؛ فإن كان فی دینه صلباً؛ اشتد بلاؤه، وإن كان فی دینه رقة، ابتلی على قدر دینه، فما یبرح البلاء بالعبد حتی یتركه یمشی على الأرض وما علیه خطیئة»:«پیامبران، پس از آنان به ترتیب کسانی که بیشتر به پیامبران شباهت دارند. هرکس به تناسب دین )و میزان تعهدش(، دچار بلا و مصیبت می‌شود و مورد ابتلا و آزمایش قرار می‌گیرد. اگر در دینش سخت و محکم باشد، بلا و مصیبتش سخت و زیاد می‌شود و اگر در دینش نرمی باشد به اندازه‌ی دین و میزان تعهدش دچار بلا و مصیبت می‌شود. پس بنده‌ی خدا همیشه دچار بلا می‌شود تا جایی که روی زمین راه می‌رود در حالی که گناهی بر گردنش نیست [ و کاملاً بی‌گناه می‌ماند ]». دارمی، ابن ماجه و ترمذی این حدیث را روایت کرده‌اند و ترمذی آن را صحیح دانسته است [۱۷۲۶].

کسانی که معتقدند انسان به خاطر مصیبت‌ها ، سختی‌ها و بیماری‌ها ثواب و پاداش به وی داده می‌شود ولی گناهانش پاک نمی‌شود، ممکن است به فرموده‌ی: «إن عظم الجزاء مع عظم البلاء» استدلال و استناد نمایند. ابن قیم و دیگران راجح دانسته‌اند که ثواب و پاداش مصیبت‌ها و بیماری ها، فقط پاک کردن گناهان می‌باشد مگر اینکه این مصیبت‌ها و بیماری‌ها سبب عملی صالح همچون توبه، طلب آمرزش، صبر و راضی شدن به تقدیر خدا باشد که در این صورت - علاوه بر پاک کردن گناهان - به خاطر این عمل صالح به انسان ثواب و پاداش داده می‌شود؛ همان طور که در این حدیث آمده است: «إذا سبقت للعبد من الله منزلة لم یبلغها – أو قال: لم ینلها – بعمله؛ ابتلاه الله فی جسده، أو فی ولده، أو فی ماله، ثم صبَّره حتی یبلغه المنزلة التی سبقت له من الله عزّ وجل»:«هرگاه بنده از جانب خدا به مقام و درجه ای برسد که به وسیله‌ی عملش به آن درجه نرسیده - یا گفت: به آن درجه دست پیدا نکرده است -؛ خداوند او را در جسم یا در فرزندان و یا در دارایی و ثروتش دچار بلا و مصیبت کرده و او را آزمایش نموده، سپس صبر و پایداری به او داده تا اینکه او را به این مقام و درجه از جانب خدای عزّوجل برساند». ابوداود در روایت ابن داسه و بخاری در تاریخش و ابویعلی در مسندش، این حدیث را روایت کرده اند و برخی از محدثان آن را حسن دانسته‌اند. [۱۷۲۷]

بر این اساس، در پاسخ به نظر گروه اول، گفته می‌شود که فرموده‌ی: «إن عظم الجزاء مع عظم البلاء» یعنی هر گاه صبر و تحمل پیشه کند.

فرموده‌ی: (وإن الله تعالی إذا أحب قوماً؛ ابتلاهم) در وقوع بلا و مصیبت برای کسی که خدا دوستش دارد، صریح است.

از آنجا که پیامبرانبهترین و برترین دوستان خدا بودند، از این رو از همه‌ی مردم، بلا و مصیبت بیشتر و سخت‌تری داشتند و از جانب خدا بلا و مصیبتی متوجه آنان شده که متوجه احدی نشده است، تا بدین سبب به پاداش عظیم، رضایت و خوشنودی خدا دست یابند و تا آیندگان به آنان اقتدا کنند و بدانند که پیامبران، بشرند و سختی‌ها و بلاها به آنان می‌رسد و دیگر آنان را نپرستند.

اگر گفته شود: چگونه خدا دوستانش را دچار بلا و مصیبت می‌‌کند؟ در جواب گفته می‌شود: از آنجا که هیچ کسی بی‌گناه نیست و حتماً گناه و خطا از او سر می‌زند، از این رو ابتلا و دچار شدن به بلا، وسیله‌ی پاک کردن آنان از گناه می‌باشد؛ همان طور که احادیث صحیحی در این زمینه وارد شده‌اند. در بعضی از کتاب های آسمانی آمده است: «أبتلیهم بالمصائب لأطهرهم من المعائب» [۱۷۲۸]: «با مصیبت‌ها و بلاها آنان را می‌آزمایم تا آنان را از معایب و گناهان پاک کنم». بلا و مصیبت، سبب بالا رفتن درجات مؤمن می‌شود، زیرا همراه مصیبت، کردار شایسته و نیک از مؤمن سر می‌زند؛ همان طور که حدیث وارده در این زمینه قبلاً آورده شد، آنجا که پیامبرجفرمودند: «إذا سبقت للعبد من الله منزلة...تا آخر حدیث». همچنین بلا و مصیبت، انسان را به توبه و استغفار می‌کشاند؛ چون خدای متعال بندگان را با عذاب و شکنجه‌ی دنیا دچار بلا می‌کند تا از گناهان توبه کنند؛ همان طور که خدای متعال می‌فرماید: ﴿لِيُذِيقَهُم بَعۡضَ ٱلَّذِي عَمِلُواْ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ[الروم: ۴۱]. «تا (پروردگار) سزای بخشی از اعمالشان را به آنان بچشاند؛ باشد که (به سوی حق) باز‌گردند».

پس هرکس که خدا به سبب بلا و مصیبت، توبه را نصیب وی گرداند، این امر از بزرگترین نعمت‌های خدا در حق اوست. چون بلا و مصیبت باعث می‌شود که انسان، خدا را فرا خواند و به درگاه او تضرع و خواری کند. به همین دلیل خداوند کسی را که به درگاه پروردگارش اظهار ذلت و خواری نکند و موقع سختی‌ها و مصیبت‌ها، تضرع و زاری ننماید، نکوهش نموده؛ همان طور که می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ أَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡعَذَابِ فَمَا ٱسۡتَكَانُواْ لِرَبِّهِمۡ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ٧٦[المؤمنون: ۷۶]. «(اگر هم از طریق رحمت و نعمت بیدار نشدند) ما ایشان را به عذاب (مصائب و شدائدی همچون قحط و فقر) گرفتار می‌سازیم، امّا آنان در برابر پروردگارشان نه سر فرود می‌آورند و کرنش می‌برند، و نه تضرّع و زاری می‌کنند. (لذا حوادث دردناک هم ایشان را از مرکب غرور و سرکشی و خودکامگی پایین نمی‌آورد و در برابر جلال حق تسلیم و خاشع نمی‌گرداند)».

فرا خواندن خدا، تضرع و خواری به درگاه او، از بزرگترین نعمت‌هاست. این نعمت بزرگ صلاح دین است؛ چون صلاح دین در این است که تنها خدا پرستیده شود و به او توکل شود و همراه الله، اله دیگری خوانده نشود.

پس هرگاه توبه‌ای که مضمونش این است که تنها الله را بپرستی و با انجام دادن اوامر، ترک نواهی و محرمات پیامبرانش را اطاعت کنی، از جمله کسانی هستی که خدا را می‌پرستی. و هرگاه دعایی که همان درخواست نیازهایت از خداست، برایت حاصل شد و در نتیجه چیزهایی که به تو نفع می‌رساند، از خدا خواستی و از چیزهایی که به تو آسیب و زیان می‌رساند به خدا پناه بردی، این امر از بزرگترین نعمت های خدا برای توست. این نعمت‌ها زیادند و به وسیله‌ی مصیبت‌ها و سختی‌ها حاصل می‌شوند. وقتی این نعمت‌ها در مصیبت‌ها و سختی‌هاست، پس مستحق ترین افراد به آن، دوستان و محبوبان خدا هستند. در این صورت بر آنان واجب است که الله را شکرگزاری کنند. این مطالب را از سخنان شیخ الإسلام ابن تیمیه/خلاصه کردم. [۱۷۲۹]

فرموده‌ی: (فمن رضی، فله الرضا) یعنی هرکس به قضا و تقدیر خدا در ابتلا و دچار شدن به مصیبت‌ها، راضی باشد، خداوند هم در جزای این کارش از او راضی است؛ همان طور که می‌فرماید: ﴿رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ[البینة: ۸]. «خدا از ایشان راضی و ایشان هم از خدا خوشنودند». این حدیث نشان دهنده‌ی فضیلت رضا به تقدیر الله است. رضا به تقدیر این است که انسان به حکم و تقدیر خدا اعتراض نداشته باشد و از آن ناراحت و ناخوشنود نباشد و از آن بدش نیاید. پیامبرجمردی را وصیت کرد و فرمود: «لا تتهم الله فی شیء قضاه لك» [۱۷۳۰]: «خدا را در چیزی که برایت مقرر نموده، متهم نکن». هر وقت مؤمن به قضا و قدر خدا با دیده‌ی حکمت و رحمت خدا در آن بنگرد و خدا را در قضا و تقدیرش متهم ننماید، این امر وی را به رضا می‌کشاند. ابن مسعود می‌گوید: «همانا خدا با عدل و علم خود آرامش، شادی و خوشحالی را در یقین و رضا قرار داده و اندوه و نگرانی را در شک و نارضایتی قرار داده است [۱۷۳۱]».

ابن عون گوید: «به قضا و تقدیر خدا در سختی و در آسانی راضی باش؛ چون این امر اندوه و نگرانی تو را خیلی کم می‌کند و بیشتر نیازهای آخرتت را برآورده می‌سازد.

بدان که بنده هرگز به حقیقت رضا نمی‌رسد تا اینکه رضای او به تقدیر خدا هنگام فقر و بلا همچون رضای او به تقدیر خدا موقع بی‌نیازی، آسایش و راحتی باشد. چگونه خدا را در کارهایت، حاکم می‌گردانی سپس در صورتی که ببینی حکم او با هواهای نفسانی‌ات نمی‌خواند، ناراحت و ناراضی می‌شوی؟! شاید آن چیزی که نفست می‌خواهد، اگر رخ دهد، چه بسا که هلاک و نابودی تو در آن باشد. و هرگاه قضا و تقدیر خدا با هواهای نفسانی‌ات، سازگار باشد، آن موقع به قضا و تقدیر خدا راضی می‌شوی. این امر به خاطر علم و شناخت کم نسبت به خدا و روز قیامت و امور غیبی است. هرگاه چنین باشی راه انصاف را نپیموده‌ای و به دروازه‌ی رضا نرسیده‌ای [۱۷۳۲]». ابن رجب این سخن را نقل کرده و می‌گوید: «این سخن، سخنی نیک است». [۱۷۳۳]

درباره‌ی عبارت: (ومن سخط) ابوسعادات گوید: «سخط به معنای بد آمدن از چیزی و ناراضی شدن به آن چیز می‌باشد. یعنی هرکس از تقدیرات الله ناراضی و ناخوشنود باشد، (فله السخط) یعنی خدا از او ناراضی و ناخوشنود است و این عقوبت برایش بس است. خدای متعال می‌فرماید: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمُ ٱتَّبَعُواْ مَآ أَسۡخَطَ ٱللَّهَ وَكَرِهُواْ رِضۡوَٰنَهُۥ فَأَحۡبَطَ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٢٨[محمد: ۲۸]: «این گونه (جان برگرفتن ایشان) بدان خاطر است که آنان بدنبال چیزی می‌روند که خدای را بر سر خشم می‌آورد، و از چیزی که موجب خوشنودی او است بدشان می‌آید و لذا خداوند کارهای (نیک) ایشان را باطل و بیسود می‌گرداند».

این فرموده نشان می‌دهد که نارضایتی و ناخوشنودی از تقدیرات الله از بزرگترین گناهان کبیره است. ممکن است به این گفته جهت اثبات واجب بودن رضایت به تقدیرات خدا، استدلال شود همان طور که ابن عقیل این رأی را برگزیده است. قاضی ترجیح داده که راضی بودن به تقدیرات الهی واجب نیست و ابن تیمیه و ابن قیم این رأی را راجح دانسته‌اند. [۱۷۳۴]

شیخ الاسلام ابن تیمیه گوید: «امر به راضی شدن به تقدیر خدا نیامده آن‌گونه که امر به صبر و تحمل در برابر تقدیرات خدا آمده است. فقط ثنا، ستایش و تمجید برای کسانی که به تقدیر و قضای خدا راضی‌اند، آمده است». ابن تیمیه افزود: «اما درباره‌ی این روایت که: «هرکس بر بلا و مصیبت من صبر نکند و به قضا و تقدیر من راضی نباشد، باید پروردگاری غیر از من را قبول داشته باشد» [۱۷۳۵]، باید گفت: این روایت، از اسرائیلیات است و از پیامبرجبه صحت نرسیده است» [۱۷۳۶].

می‌گویم: طبرانی در «المعجم الأوسط» معنای این حدیث را از انس بن مالک به طور مرفوع روایت کرده که آن حضرتجفرمودند: «من لم یرض بقضاء الله، ویؤمن بقدر الله؛ فلیلتمس إلهاً غیر الله» [۱۷۳۷]: «هرکس به قضای خدا راضی نباشد و به تقدیر خدا ایمان نداشته باشد، به دنبال خدای دیگری غیر از الله باشد». هیثمی می‌گوید: «در سند این روایت، حزم [۱۷۳۸]بن ابی‌حزم وجود دارد که ابن معین او را ثقه دانسته و جمعی از محدثان وی را ضعیف دانسته‌اند و بقیه‌ی راویانش، ثقه‌اند». [۱۷۳۹]اگر این حدیث به ثبوت برسد، بر وجوب راضی شدن به تقدیر خدا دلالت دارد.

شیخ الاسلام ابن تیمیه می‌گوید: «بالاتر از آن، چنین می‌باشد که گفته شود: معنای رضا این است که انسان خدا را به خاطر بلا و مصیبتی که بر سرش آورده، شکرگزاری کند به خاطر اینکه می‌بیند که خدای متعال با این بلا و مصیبت؛ نعمت، [رحمت و لطف] خودش را شامل حالش گردانیده است». [۱۷۴۰]

باید دانست که میان راضی شدن به تقدیر الله و میان احساس درد منافاتی وجود ندارد؛ چون بسیاری از کسانی که درد و بیماری دارند، دلشان پر از رضا و تسلیم فرمان الله است.

اگر گفته شود: میان رضا و صبر چه فرقی وجود دارد؟

در جواب گفته می‌شود: گروهی از سلف صالح - از جمله عمربن عبدالعزیز، فضیل، ابوسلیمان، ابن مبارک و دیگران – می‌گویند: «کسی که به تقدیر خدا راضی است، غیر از حالی که دارد، آرزوی چیز دیگری را ندارد ولی کسی که صبر دارد چنین نیست». خواص می‌گویند: «صبر غیر از راضی شدن به تقدیر الله است. راضی شدن به تقدیر خدا چنین است که انسان قبل از پیش آمدن مصیبت به تقدیر خدا به هر صورتی که باشد، راضی است ولی صبر این است که انسان پس از نزول مصیبت، صبر پیشه می‌کند». [۱۷۴۱]

می‌گویم: این گفته‌ی خواص، عزم و تصمیم جدی بر راضی شدن به تقدیر خداست و خود راضی شدن به تقدیر خدا نیست؛ چون راضی شدن به تقدیر الله بعد از نزول مصیبت می‌باشد؛ همان طور که در حدیث آمده است: «وأسألك الرضی بعد القضاء» [۱۷۴۲]: «[ خدایا ] راضی شدن به تقدیر خدا پس از پیش آمدن مقدر [ و نزول بلا و مصیبت ] از تو می‌خواهم». چون بنده گاهی بر راضی شدن به تقدیر خدا قبل از وقوع تقدیر تصمیم جدی می‌گیرد ولی وقتی تقدیر پیش می‌آید و بلا و مصیبت نازل می‌شود، آن عزم و تصمیم از بین می‌رود. پس هرکس بعد از وقوع تقدیر و نزول مصیبت، به تقدیر خدا راضی شود، در حقیقت اوست که به تقدیر خدا راضی شده است. ابن رجب این گفته را اظهار داشته است [۱۷۴۳].

[۱۶۷۷] نگا: مجموع الفتاوی ۱۰/۳۹ و عدة الصابرین ص ۵۷. [۱۶۷۸] امام احمد در «المسند» ۵/۳۴۲ و ۳۴۳، مسلم در صحیحش به ش ۲۲۳ و دیگران از طریق حدیث ابومالک اشعریسآن را روایت کرده‌اند. [۱۶۷۹] بخاری در صحیحش (شماره‌ی ۱۴۰۰- البغا) و مسلم در صحیحش به شماره‌ی ۱۰۵۳ از طریق حدیث ابوسعید خدری آن را روایت کرده‌اند. [۱۶۸۰] ابونعیم در «الحلیة»، ۵/۳۴، قضاعی در مسند الشهاب ش ۱۵۸، بیهقی در «شعب الایمان» ش ۹۷۱۶، ابن جوزی در «العلل المتناهیة» شماره ی ۱۳۶۴ و دیگران از عبدالله بن مسعودسآن را روایت کرده‌اند. بیهقی در کتاب «الزهد الکبیر » ۲/۳۶۱ می‌گوید: «صحیح و مشهور این است که این گفته، گفته‌ی ابن مسعود است. حافظ ابوعلی نیشابوری می‌گوید: این حدیث منکر و ناشناخته است و از حدیث زبید و حدیث ثوری هیچ اصل و اساسی ندارد». طبرانی در «المعجم الکبیر» ش ۸۵۴۴، حاکم در «المستدرک علی الصحیحین»، ش ۳۶۶۶، بیهقی در «الشعب» ش ۹۷۱۷ و دیگران از عبدالله بن مسعود آن را به طور موقوف روایت کرده‌اند. حاکم آن را صحیح دانسته و اسنادش صحیح است. [۱۶۸۱] بخاری در صحیحش۵/۲۳۷۵- البغا، به صورت معلق آن را آورده و ابن مبارک در «الزهد» به ش ۶۳۰ و امام احمد در «الزهد» ص ۱۱۷ و ابونعیم در «الحلیة» ۱/۵۰ آن را موصل کرده‌اند و اسنادش صحیح است. [۱۶۸۲] معمر در جامع خود به ش ۲۱۰۳۱، العدنی در کتاب «الإیمان» ش ۱۹، ابن ابی شیبه در مصنف خودش، شماره های ۳۰۴۳۹ و ۳۴۵۰۴، ابونعیم در «الحلیة» ۱/۷۶، بیهقی در «الإیمان» شماره‌ی ۹۷۱۸، لالکائی در «شرح أصول الاعتقاد» شماره‌ی ۱۵۶۹ و دیگران آن را روایت کرده‌اند. این حدیث با طرقش، حدیثی صحیح است. [۱۶۸۳] عدة الصابرین ص ۷. [۱۶۸۴] نگا: زاد المسیر ۸/۲۸۳ و تفسیر ابن کثیر ۴/۳۷۶. [۱۶۸۵] تفسیر ابن کثیر ۴/۳۷۶. [۱۶۸۶] ابن جریر در تفسیرش ۲۸/۱۲۳ و ابن منذر – آن گونه که در «الدر المنثور» ۸/۱۸۴ آمده – از طریق علی بن ابی طلحه از ابن عباس آن را روایت کرده‌اند و در اسنادش اشکالی وجود ندارد. [۱۶۸۷] در نسخه‌ی «ب» «المؤمنین» آمده است. [۱۶۸۸] مسلم در صحیحش به ش ۲۹۹۹ از طریق حدیث صهیبسروایتش کرده است. [۱۶۸۹] وکیع در نسخه‌ی مشهورش، به شماره‌ی ۵، ابن جریر در تفسیرش ۲۸/۱۲۳، ابن ابی حاتم- آن گونه که در تفسیر ابن کثیر ۴/۳۷۶ آمده-، بیهقی در سنن الکبری ۴/۶۶ و شعب الإیمان ش ۹۹۷۶ و دیگران آن را روایت کرده‌اند. اسناد این روایت صحیح است و شیخ سلیمان آن را صحیح دانسته است. [۱۶۹۰] به شرح حالش در «سیر أعلام النبلاء» ۴/۵۳ نگاه کنید. [۱۶۹۱] نگا: تفسیر القرطبی ۱۸/۱۳۹ و تفسیر ابن کثیر ۴/۳۷۶. [۱۶۹۲] صحیح مسلم شماره‌ی ۶۷. [۱۶۹۳] مسلم در صحیحش شماره‌ی ۸۲ از طریق حدیث جابرس آن را روایت کرده است. [۱۶۹۴] اقتضاء الصراط المستقیم ص ۷۰. [۱۶۹۵] مناوی در «فیض القدیر» ۱/۱۵۰ آن را اظهار داشته است. [۱۶۹۶] بخاری در صحیحش ش ۱۲۳۲ و مسلم در صحیحش به شماره‌ی ۱۰۳ آن را روایت کرده‌اند. [۱۶۹۷] فتح الباری ۳/۱۶۴. [۱۶۹۸] همان. [۱۶۹۹] اقتضاء الصراط المستقیم ۱/۲۰۴. [۱۷۰۰] فتح الباری ۳/۱۶۴. [۱۷۰۱] زاد المعاد ۲/۴۷۱. [۱۷۰۲] ابن أبی شیبه در مصنف خود به شماره‌ی ۱۱۳۴۳، ابن ماجه در سننش به شماره‌ی ۱۵۸۵ و ابن حبان در صحیحش به شماره‌ی ۳۱۵۶ روایتش کرده‌اند. اسناد این حدیث حسن بوده و بوصیری در کتاب «مصباح الزجاجة»، ۲/۴۶ آن را صحیح دانسته است. [۱۷۰۳] حدیث مذکور از عایشهلروایت شده و تخریجش خواهد آمد. تخریج حدیث انس نیز به زودی می‌آید. [۱۷۰۴] ابن سعد در «الطبقات الکبری» ۲/۲۶۵، امام احمد در «المسند» ۶/۲۱۹ و ۳۱، اسحاق بن راهویه در مسندش شماره های ۱۷۱۸ و ۱۳۳۳، ترمذی در «الشمائل» ش ۳۹۲۵، ابویعلی در مسندش شماره‌ی ۴۸ و دیگران از یزید بن بابنوس از عایشهلآن را روایت کرده‌اند و اسنادش حسن است. دارقطنی درباره‌ی یزید می‌گوید: اشکال و ایرادی در او نیست و ابن عدی درباره‌اش می‌گوید: احادیث وی مشهور هستند. ابن حبان هم نامش را در لیست افراد ثقه آورده است. [۱۷۰۵] بخاری در صحیحش (شماره‌ی ۴۱۹۳- البغاء)، امام احمد در «المسند» ۳/۱۴۱ و دیگران از انس روایتش کرده‌اند و می‌گوید: پیامبرجدر بیماری وفاتش بیهوش شد. فاطمه گفت: پدرم چه سختی‌ای می‌کشد. پیامبرجبه فاطمه گفت: «لیس علی أبیک کرب بعد الیوم»: «پس از امروز دیگر هیچ سختی‌ای بر پدرت نیست». وقتی آن حضرتجوفات یافت، فاطمه گفت: ای پدر عزیزم! که فرمان پروردگارت را اجابت نمودی وقتی خدا تو را به سوی خود فراخواند. پدر عزیزم بهشت برین جایگاهش می‌باشد. وقتی پیامبرجبه خاک سپرده شد، فاطمه گفت: ای انس! آیا دل‌تان می‌آید که روی رسول اللهجخاک بریزید؟!... [۱۷۰۶] مجموع الفتاوی ۱۰/۴۷. [۱۷۰۷] بخاری در صحیحش ش۱۲۴۱- البغا و مسلم به شماره‌ی ۲۳۱۵ از انس سآن را روایت کرده‌اند. [۱۷۰۸] بخاری در صحیحش ش ۵۳۳۱- البغا) و مسلم در صحیحش به ش۹۲۳ آن را روایت کرده‌اند. [۱۷۰۹] ترمذی در سننش ش ۲۳۹۶، ابویعلی در مسندش ش ۴۲۵۴ و ۴۲۵۵، ابن عدی در «الکامل» ۳/۳۵۶، حاکم در «المستدرک علی الصحیحین» ۴/۶۰۸ و دیگران این حدیث را روایت کرده‌اند. این حدیث با شواهدش صحیح بوده و طحاوی در «شرح مشکل الآثار» شماره‌ی ۲۰۵۰ آن را صحیح دانسته است. [۱۷۱۰] ذهبی در کتاب «الکاشف» ۱/۴۲۸ می‌گوید: «او حجت نیست و از ابن معین نقل شده که درباره‌اش می‌گوید: او ثقه است». [۱۷۱۱] مناوی در «فیض القدیر» ۱/۲۵۸ آن را از او نقل کرده است. [۱۷۱۲] امام احمد در «المسند» ۴/۸۷، طبرانی- آن گونه که در «مجمع الزوائد» ۱۰/۱۹۱ آمده- رویانی در مسندش به شماره های ۸۸۸ و ۸۹۳، ابن حبان در صحیحش به ش ۲۹۱۱، حاکم در «المستدرک علی الصحیحین» ۱/۳۴۹ و ۴/۳۷۶، بیهقی در «شعب الإیمان» شماره‌ی ۹۸۱۷ و دیگران آن را روایت کرده‌اند. اسناد این روایت حسن بوده و با شواهدش صحیح است. [۱۷۱۳] ابن عدی در «الکامل» ۵/۱۸۸ آن را از ابوهریره روایت کرده که گوید: پیامبرججای زخمی را در صورت مردی دید و گفت: «ما هذا الذی بوجهک؟ »: «این چیست که روی صورتت است؟». مرد گفت: به زنی نگاه کردم و مدام به او نگاه کردم تا اینکه صورتم به گوشه‌ی مکانی اصابت کرد [ و این چنین زخمی شدم ]. پیامبرجفرمود: «إن الله إذا أراد بعبدٍ خیراً عجل له عقوبته فی الدنیا»: «همانا خدای عزّ وجل وقتی نسبت به بنده‌ای اراده ی خیر داشته باشد، زود در همین دنیا او را به سزای گناهانش می‌رساند». در اسناد این روایت، علی بن ظَبیان هست که ضعیف می‌باشد. بلکه بخاری درباره‌اش می‌گوید: حدیث او منکر است و ابن معین او را دروغگو دانسته است. هناد در «الزهد»، شماره‌ی ۴۳۳ آن را به طور مرسل از حسن روایت کرده و در اسناد آن، اسماعیل مکی وجود دارد که ضعیف است. [۱۷۱۴] طبرانی- آن گونه که در «مجمع الزوائد» ۱۰/۱۹۲ آمده- روایتش کرده و هیثمی درباره‌ی این روایت می‌گوید: «اسنادش خوب است». [۱۷۱۵] در «فیض القدیر» ۱/۲۵۸ و «البیان و التعریف» اثر حسینی ۱/۵۰ آمده که: مؤلف به صحت آن اشاره کرده است. [۱۷۱۶] السراج المنیر شرح الجامع الصغیر، اثر عزیزی ۱/۸۸. و نگا: فیض القدیر اثر مناوی ۱/۲۵۸. [۱۷۱۷] ابن حبان در صحیحش ش ۲۹۰۱ و حاکم در «المستدرک علی الصحیحین» ۱/۴۱ آن را روایت کرده‌اند. این حدیث، صحیح است و تخریجش کامل‌تر از اینجا بعداً می‌آید. این حدیث را به ابن حبان و حاکم نسبت داده‌ام؛ چون شیخ سلیمان به تبع ابن قیم در «عدة الصابرین»، ص ۶۵ آن را به صحیح نسبت داده که بخاری و مسلم آن را روایت نکرده‌اند. [۱۷۱۸] ابن ابی شیبه در مصنفش به ش۱۰۸۱۱، امام احمد در «المسند» ۲/۲۸۷ و۴۵۰، بخاری در «الأدب المفرد» ش۴۹۴، هناد در «الزهد» ش۴۰۲، ترمذی در سننش ش۲۳۹۹، ابن حبان در صحیحش ش۲۹۱۳، حاکم در «المستدرک علی الصحیحین» ۱/۳۴۶ و دیگران آن را روایت کرده اند. اسناد این روایت، صحیح است و ترمذی درباره‌اش می‌گوید: این حدیث، حسن صحیح است. [۱۷۱۹] مجموع الفتاوی ۱۷/۲۶-۲۷. [۱۷۲۰] السراج المنیر اثر عزیزی ۱/۸۸. [۱۷۲۱] ابوداود در سننش شماره‌ی ۳۰۸۶، بیهقی در شعب الإیمان شماره‌های ۷۱۳۰ و ۹۹۱۶، ابن ابی خیثمه و ابن سکن- آن گونه که در «الإصابة»، ۳/۶۰۶ آمده- بغوی در «شرح السنة»، ۵/۲۵۰- ۲۵۱ و دیگران از عامر رامی روایتش کرده‌اند. اسناد این روایت، ضعیف است. [۱۷۲۲] ترمذی در سننش شماره‌ی ۲۳۹۶، ابن ماجه در سننش شماره‌ی ۴۰۳۱، ابن عدی در «الکامل» ۳/۳۵۶، قضاعی در مسندش ۱۱۲۱ و بغوی در «شرح السنة» ۵/۲۴۵ آن را از انس بن مالکسروایت کرده‌اند. این حدیث به کمک شواهدش، صحیح بوده و ترمذی درباره‌اش می‌گوید: «این حدیث از این طریق، حسن غریب است». [۱۷۲۳] نگا: فیض القدیر ۱/۲۵۸. [۱۷۲۴] امام احمد در «المسند» ۵/۴۲۷ و ۴۲۹ و بیهقی در «شعب الإیمان» به شماره‌ی ۹۷۸۴ آن را روایت کرده‌اند. اسناد این حدیث، حسن بوده و به کمک شواهدش صحیح است. هیتمی در «الزواجر» ۱/۳۱۵ این حدیث را صحیح دانسته است. [۱۷۲۵] الترغیب و الترهیب ۴/۱۴۲. همچنین حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «فتح الباری» ۱۰/۱۰۸ این گفته را اظهار داشته است. [۱۷۲۶] طیالسی در مسندش ش ۲۱۵، عبد بن حُمید در مسندش شماره‌ی ۱۴۶، امام احمد در «المسند» ۱/۱۸۵ و ۱۷۲، دارمی در سننش ۲۷۸۳، ابن ماجه در سننش، ش۴۰۲۳، ترمذی در سننش، ش۲۳۹۸، نسائی در «السنن الکبری» ش۷۴۸۱، ابن حبان در صحیحش ش۲۹۰۱، حاکم در «المستدرک علی الصحیحین» ۱/۴۱ و دیگران این حدیث را روایت کرده‌اند. این حدیث صحیح بوده و ترمذی درباره‌اش می‌گوید: «حدیثی حسن صحیح است». حاکم، ابن حبان، طحاوی، ضیاء مقدسی، ذهبی و دیگران این حدیث را صحیح دانسته‌اند. [۱۷۲۷] ابن سعد در «الطبقات الکبری» ۷/۴۷۷، امام احمد در «المسند» ۵/۲۷۲، ابوداود در سنن خود به ش ۳۰۹۰، ابن ابی دنیا در «المرض و الکفارات» ش ۳۹، ابن أبی عاصم در «الآحاد و المثانی» ش ۱۴۱۶، ابویعلی در مسندش ش ۹۲۳، بیهقی در «شعب الإیمان» ش ۹۸۵۲ و دیگران آن را روایت کرده‌اند. در اسناد این روایت محمد بن خالد سلمی وجود دارد که حافظ ابن حجر عسقلانی در «التقریب» ص ۴۷۶ درباره‌اش می‌گوید: او مجهول و ناشناخته است. این حدیث به کمک شواهدش، صحیح بوده و سیوطی و مناوی در «فیض القدیر» ۱/۳۷۲ آن را حسن دانسته‌اند. نگا: السلسلة الصحیحة، شماره های: ۱۵۹۹ و ۲۵۹۹. [۱۷۲۸] به سند این روایت دست نیافتم. تعدادی از ائمه این روایت را با عبارت: «وفی أثر إلهی» یا «رُویَ» و مانند آن آورده‌اند. نگا: جامع الرسائل ۱/۱۱۶، منهاج السنة ۶/۲۱۰، الوابل الصیب ص ۹۳، مدارج السالکین ۱/۱۹۴ و کلمة الإخلاص اثر ابن رجب ص ۴۶. ابن عبدالهادی در «العقودالدریة» ص ۳۴۳ می‌گوید که از جمله سخن شیخ الاسلام ابن تیمیه در این زمینه این است: «خدای متعال در بعضی از کتاب های آسمانی می‌فرماید:... پس روایت را می‌آورد.» [۱۷۲۹] مجموع الفتاوی ۱۱/۲۵۹- ۲۶۰. [۱۷۳۰] امام احمد در «المسند» ۵/۳۱۸، ابن أبی شیبه در مسندش، ابویعلی در مسند کبیرش، طبرانی- آن گونه که در «إتحاف الخیرة » شماره های ۱-۳ آمده-، بیهقی در «شعب الإیمان» ش ۹۷۱۴، ابن عساکر در «تاریخ دمشق» ۵۲/۴۰۴ و دیگران از دو طریق از حارث بن یزید از علی بن رباح از جُناده بن أمیه از عباده آن را روایت کرده‌اند که این حدیث، حدیثی صحیح است. این حدیث، شاهدی از طریق حدیث عمرو بن عاص دارد که امام احمد در «المسند»، ۴/۲۰۴ آن را روایت کرده و در اسنادش، رشدین بن سعد وجود دارد که ضعیف است. [۱۷۳۱] هناد در «الزهد» ش ۵۳۵، بیهقی در «شعب الإیمان» ش ۲۰۹ آن را روایت نموده‌اند و اسنادش منقطع است. طبرانی در «المعجم الکبیر» ش ۱۰۵۱۴، ابونعیم در «الحلیة» ۴/۱۲۱، قُضاعی در مسندش ش ۱۱۱۶ و بیهقی در «الشعب» به شماره‌ی ۲۰۸ آن را روایت کرده‌اند. در اسناد این روایت، خالد عمری وجود دارد که دروغگوست آن‌گونه که ابن معین و ابوحاتم اظهار داشته‌اند. نگا: الجرح و التعدیل ۳/۳۶۰. [۱۷۳۲] ابن ابی دینا در کتاب «الرضا عن الله بقضائه»، شماره‌ی ۶۹ آن را نقل کرده است. [۱۷۳۳] نورالاقتباس فی مشکاة وصیة النبی لابن عباس (ص ۱۸۴- الجامع المنتخب) ضمن مجموعه‌ای از نامه‌های ابن رجب، با تحقیق: محمد عمری. [۱۷۳۴] مدارج السالکین ۲/۱۷۱. همچنین ابن رجب در کتاب «نور الاقتباس» ص ۱۸۷ الجامع المنتخب آن را آورده است. [۱۷۳۵] طبرانی در «المعجم الکبیر» ۲۲/۳۲۰، ابن حبان در «المجروحین» ۱/۳۲۷، ابن عساکر در «تاریخ دمشق» ۴۳/۲۰۹ و دیگران از ابوهند الدَّاریسآن را روایت کرده‌اند. اسناد این روایت، خیلی ضعیف است و هیثمی در «مجمع الزوائد» ۷/۲۰۷ می‌گوید: «در سند این روایت، سعید بن زیاد بن هند وجود دارد که متروک است». [۱۷۳۶] ابن قیم در «مدارج السالکین» ۲/۱۷۱ آن را از شیخ الاسلام ابن تیمیه نقل کرده است. [۱۷۳۷] طبرانی در «المعجم الأوسط» شماره‌های ۸۳۷۰ و ۷۲۷۳، در «المعجم الصغیر» شماره‌ی ۹۰۲، ابونعیم در «أخبار أصبهان» ۲/۱۹۸ و خطیب در «تاریخ بغداد» ۲/۲۲۷ آن را روایت کرده‌اند. در اسناد این روایت، سهیل بن أبی حزم قَطعی وجود دارد که ضعیف است. مناوی در «التیسیر» ۲/۴۴۳ این حدیث را حسن دانسته است. این روایت طریق دیگری دارد که بیهقی در «شعب الإیمان» شماره‌ی ۲۰۰ و حاکم و سمعانی روایتش کرده‌اند. سمعانی درباره‌ی این حدیث- آن گونه که در «لسان المیزان» ۴/۱۶۷ آمده – می‌گوید: «این اسناد مبهم و تاریک است و هیچ اصلی ندارد». [۱۷۳۸] در نسخه‌های خطی و در نسخه‌ی «ط» چنین آمده است. درستش- همان طور که طبرانی در «المعجم الأوسط» و «المعجم الصغیر» و هیثمی در «مجمع الزوائد» می‌گوید- سُهیل است. [۱۷۳۹] مجمع الزوائد ۷/۲۰۷. [۱۷۴۰] مجموع الفتاوی ۱۱/۲۶۰. [۱۷۴۱] ابونعیم در «الحلیة»، ۸/۲۷۷ آن را روایت کرده است. [۱۷۴۲] قسمتی از حدیثی است که ابن أبی شیبه در مصنف خود به شماره‌ی ۲۹۳۴۶، عثمان دارمی در «الرد علی الجهمیة»، شماره‌ی ۱۸۸، نسائی در سننش شماره‌ی ۱۳۰۵، بزار در مسندش شماره‌ی ۱۳۹۲ و ۱۳۹۳، ابن حبان در صحیحش ش ۱۹۷۱، حاکم در «المستدرک علی الصحیحین» ۱/۵۲۴ و ۵۲۵ و دیگران از عمار بن یاسر آن را روایت کرده‌اند. این حدیث، حدیثی صحیح است. [۱۷۴۳] نور الاقتباس فی مشکاة وصیة النبی لابن عباس، (صفحات ۱۸۷ و ۱۸۸- الجامع المنتخب). نگا: جامع العلوم والحکم ص ۴۴۲.