توضیح و شرح باب:
لایُردّ من سأل بالله (هر کس به خاطر خدا چیزی خواست، خواسته اش رد نمیشود)
یعنی به خاطر تعظیم و بزرگداشت و به خاطر حرمت خدا، که کسی به خاطر خدا چیزی خواسته، خواسته و درخواستش نباید رد شود. از این رو پیامبرجبه راستگردانیدن این سوگند امر فرموده است.
دانشمندان اسلامی اختلاف نظر دارند که آیا این امر برای استحباب است یا وجوب؟
ظاهراً کلام شیخ الاسلام ابن تیمیه این است: میان اینکه شخص به وسیلهی قسم، قصد ملزم کردن طرف را دارد و میان اینکه قصد اکرام داشته باشد، باید فرق گذاشت. اگر قصد ملزم کردن داشت، برآوردن خواستهاش، واجب و اگر قصد اکرام داشت، برآوردن خواسته اش، واجب نیست. از این رو اگر شخصی، دیگری را به خدا قسم داد که چیزی به او بدهد و قصد ملزم کردن او را داشت، در صورتی که شخصی که سوگند داده شده، خواستهی شخص قسم خورنده را برآورده نکند، دادن کفارهی قسم بر شخص قسم خورنده واجب است ولی اگر به وسیلهی قسم، قصد اکرام را داشت، اگر شخصی که سوگند داده شده، خواستهی طرف را برآورده نکند، دادن کفاره بر شخص قسم خورنده واجب نیست. چون پیامبرجبه ابوبکر امر کرد که در صف بایستد و ابوبکر نه ایستاد. [۲۲۴۱]و چون ابوبکر، پیامبرجرا قسم داد که وقتی آن خواب را تعبیر نمود، به او بگوید که آیا این تعبیر درست است یا اشتباه، اما پیامبرجفرمود: «لا تقسم»:«مرا قسم مده». همان طور که در صحیحین [۲۲۴۲]آمده که راوی میگوید: «چون پیامبرجدانست که ابوبکر قصد ملزم کردن پیامبرجبه وسیلهی قسم نداشت در عین حال، مصلحت اقتضا میکرد که پیامبرجحقیقت امر را به ابوبکر نگوید». [۲۲۴۳]
مؤلف میگوید: (عن ابن عمر لقال: قال رسول اللهج: «من استعاذ بالله، فأعیذوه، ومن سأل بالله؛ فأعطوه، ومن دعاكم؛ فأجیبوه، ومن صنع إلیكم معروفاً؛ فكافئوه، فإن لم تجدوا ما تكافئوه؛ فادعوا له حتی تروا أنكم قد كافأتموه». رواه ابوداود والنسائی بسند صحیح.) [۲۲۴۴]
(از ابن عمرلروایت شده که گفته است: رسول اللهجفرمودند: «هرکس به خاطر خدا، پناه خواست؛ پناهش دهید. هرکس به خاطر خدا چیزی خواست؛ به او بدهید. هرکس شما را دعوت کرد، دعوتش را اجابت کنید. هرکس کار خوبی برایتان کرد؛ برایش جبران کنید. اگر نتوانستید جبران کنید، برایش دعای خیر کنید تا جایی که به نظرتان برایش جبران کردهاید». ابوداود و نسائی آن را با سندی صحیح روایت کردهاند).
فرمودهی: (ومن استعاذ بالله؛ فأعیذوه) یعنی هرکس از شما خواست که به خاطر خدا شرتان یا شر دیگری را از او دور کنید؛ مثلاً بگوید: «تو را به خدا شرّ فلانی یا شرّ خودت را از من دور کن»، «از شر تو و شر فلانی به خدا پناه میبرم» و مانند اینها؛ پناهش دهید. یعنی به خاطر تعظیم و احترام اسم الله تعالی او را از چیزی که از آن پناه گرفته دور کنید و کمکش کنید و دست از سرش بردارید. به همین دلیل جونیه به پیامبرجگفت: «أعوذ بالله منك»: «از تو به خدا پناه میبرم». پیامبرجفرمود: «لقد عذت بمعاذ، ألحقی بأهلك» [۲۲۴۵]: «به چیزی که باید پناه ببری، پناه بردی. پیش خانوادهات برگرد».
لفظ ابوداود چنین است: «من استعاذكم بالله؛ فأعیذوه، ومن سألكم بالله؛ فأعطوه» [۲۲۴۶]: «هرکس با گفتن به خاطر خدا به شما پناه برد، پناهش دهید و هرکس با [نام] خدا چیزی از شما خواست؛ به او بدهید».
فرمودهی: (ومن سأل بالله؛ فأعطوه)، و در حدیث ابن عباس - که احمد و ابوداود روایتش کردهاند -: «من سألكم لوجه الله؛ فأعطوه» [۲۲۴۷]: «هرکس به وجه خدا چیزی از شما خواست؛ به او بدهید». معنای این عبارت، روشن است. مثلاً کسی میگوید: به خاطر خدا یا به خاطر رضای خدا - و مانند آن - از تو میخواهم این کار را بکنی یا فلان چیز به من بدهی. قسم دادن کسی به خدا که فلان کار را بکند، مشمول این مطلب میشود.
ظاهراً حدیث این را میرساند که برآورده کردن خواستهاش مادامی که گناه یا قطع رابطهی خویشاوندی نباشد، واجب است. در احادیثی چند وعید و تهدید بر سر این موضوع آمده است؛ ار آن جمله حدیث ابوموسی که به طور مرفوع روایت شده است که آن حضرتجمیفرمایند: «ملعون من سأل بوجه الله، وملعون من یُسأل بوجهه ثم منع سائله ما لم یسأل هجراً» [۲۲۴۸]: «ملعون است کسی که به وجه خدا چیزی [ از کسی ] بخواهد و ملعون است کسی که ـ به خاطر رضای خدا ـ چیزی از او خواسته شود و او آن را برآورده نسازد مادام که [ گناه یا ] قطع رابطهی خویشاوندی نخواهد». طبرانی این حدیث را روایت کرده است.
صاحب کتاب «تنبیه الغافلین» میگوید: «راویان این حدیث، راویان حدیث صحیحاند. بجز یحیی بن عثمان بن صالح [۲۲۴۹]، که اکثر محدثان او را ثقه دانستهاند. اگر این اسناد یا اسناد حدیث دیگر که در این زمینه روایت شده، به جایی برسد که حجت و دلیل باشد و بتوان بدان استناد کرد، در این صورت برآورده نکردن خواستهی کسی که به خاطر خدا یا به خاطر رضای خدا چیزی خواسته، - مادامی که خواستهاش، گناه یا قطع رابطهی خویشاوندی نباشد -؛ از گناهان کبیره است. [۲۲۵۰]
از ابوعبیده، آزاد شدهی رفاعة بن رافع به طور مرفوع روایت شده که آن حضرتجفرمودند: «ملعون من سأل بوجه الله، وملعون من سُئل بوجه الله فمنع سائله» [۲۲۵۱]: «ملعون است کسی که به خاطر رضای خدا [ از کسی] چیزی بخواهد، و ملعون است کسی که به خاطر رضای خدا چیزی از وی خواسته شده و خواستهی سائل را برآورده نمیکند». طبرانی نیز این حدیث را روایت کرده است.
از ابن عباس به طور مرفوع روایت شده که آن حضرتجفرمودند: «ألا أخبركم بشر الناس؟ رجل یسأل بالله ولا یُعطی به»: «آیا به شما بگویم که بدترین مردم کیست؟ کسی است که به خاطر خدا چیزی از وی خواسته میشود و او به خاطر خدا آن چیز را به سائل نمیدهد».ترمذی این حدیث را روایت کرده و آن را حسن دانسته است. [۲۲۵۲]ابن حبان نیز در صحیحش این حدیث را روایت نموده است. [۲۲۵۳]
از ابوهریره روایت شده که گفته است: رسول اللهجفرمودند: «ألا أخبركم بشر البریة؟»: «آیا به شما بگویم که بدترین مخلوقات چه کسی است؟» صحابه عرض کردند: آری، ای رسول خدا! پیامبر جفرمود: «الذی یسأل بالله ولا یعطی»: «کسی که به خاطر خدا چیزی از وی خواسته میشود و او آن چیز را به سائل نمیدهد». [روایت احمد]. [۲۲۵۴]
پس از روشن شدن این مطلب، این احادیث بر اجابت خواستهی کسی به خاطر خدا چیزی خواسته یا به خدا قسم یاد کرده که دیگری چیزی به او بدهد، دلالت دارند. اما شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید: «بر آورده کردن خواستهی کسی که به خاطر خدا از شخص معینی چیزی خواسته یا شخص معینی را به خدا قسم داده که چیزی به او بدهد، واجب است. اما اگر سائل مردم را به خدا قسم دهد که چیزی به او بدهند، برآورده کردن خواستهاش، واجب نیست». [۲۲۵۵]
ظاهر کلام فقهاء این است که برآوردن خواستهاش، مثل راست گردانیدن سوگند، مستحب است. اما قول اول، صحیحتر میباشد.
عبارت: (ومن دعاكم؛ فأجیبوه) یعنی هرکس شما را به طرف غذا دعوت کرد، دعوتش را اجابت نمایید. اگر برای جشن عروسی دعوت کرد و شروط بیان شده در کتابهای فقهی برای جشن عروسی محقق شد، اجابت این دعوت، واجب است. اگر دعوت برای غیر جشن عروسی باشد، اجابت آن، مستحب است و واجب نیست. بعضی گفتهاند: اجابت دعوت به صرف غذا، به طور مطلق واجب است. یعنی خواه برای مراسم عروسی باشد و خواه برای چیز دیگری باشد، اجابت دعوت، واجب است. این قول به دلیل ظاهر احادیث وارده در این زمینه، صحیح است. این احادیث میان مراسم عروسی و غیرمراسم عروسی فرق قایل نشدهاند هر چند اجابت دعوت جهت جشن عروسی، مؤکدتر و واجبتر است. [۲۲۵۶]
در فرمودهی: (ومن صنع إلیكم معروفاً، فكافئوه)، «معروف» اسمی است که جامع همهی خیرها و خوبیهاست. عبارت (فكافئوه) یعنی با نیکی کردن به او با مثل آن کار یا بهتر از آن، کار نیکش را جبران کنید.
شیخ الاسلام ابن تیمیه به مشروعیت جبران کار خوب، اشاره کرده است؛ چون قلب براساس محبت کسی که به آن نیکی کرده، سرشته شده است. پس وقتی کسی به دیگری نیکی میکند و دیگری نیکیاش را جبران نکند، در قلبش نوعی نگرانی و گله نسبت به کسی که به او نیکی کرده اما او نیکی این را جبران نکرده، پیدا میشود. پس شریعت این نگرانی و گله را با جبران کار نیک، از بین برده است. معنا و مفهوم فرمودهی پیامبرجاین است.
دیگران میگویند: «پیامبرجتنها به این خاطر به جبران کار خوب امر کرده تا دل از احسان و نیکی کردن مخلوق رها شود و به مالک حقیقی وابسته گردد». [۲۲۵۷]
لفظ ابوداود چنین است: «ومن آتی إلیكم معروفاً»: «هرکس کار خوبی برای شما انجام داد».
در فرمودهی: (فإن لم تجدوا ما تكافئوه)، عبارت: (تكافئوه) در خط مؤلف و در منابع حدیثی با حذف نون آمده است. طیبی میگوید: «نون بدون ادات ناصبه و جازمه، حذف شده است. این امر یا از روی آسان تلفظ شدن این کلمه و یا از روی سهو نسخهبردار حذف شده است». [۲۲۵۸]
عبارت: (فادعوا له . . .) یعنی: هرکس هر نوع احسان و نیکی در حق شما کرد، شما با انجام دادن همان احسان و نیکی، کارش را جبران کنید، تا میتوانید برایش دعای خیر کنید و در دعای خیر زیاده روی کنید تا اینکه جبران کار خوبش را احساس کنید. علت زیاده روی کردن در دعای خیر این است که او میداند که خیرش را جبران کند، از این رو جبران کار خوبِ طرف را به الله واگذار میکند، چرا که الله بهترین کسی است که جزا و پاداش طرف را میدهد.
احمد، ابن حبان و حاکم این حدیث را روایت کردهاند و نووی آن را صحیح دانسته است. ترمذی، نسائی و ابن حبان، از اسامه بن زید به طور مرفوع روایت کردهاند که پیامبرجمیفرماید: «من صنع إلیكم معروفاً؛ فقال لفاعله: جزاك الله خیراً فقد أبلغ فی الثناء» [۲۲۵۹]: «هرکس کار خوب و نیکی برای شما کرد و او به انجام دهندهی کار بگوید: خدا جزای خیرت بدهد؛ او را زیاد ستوده است». ترمذی این حدیث را صحیح دانسته است.
[۲۲۴۱] قسمتی از حدیثی است که بخاری در صحیحش، شمارهی ۶۵۲ و مسلم در صحیحش، شمارهی ۴۲۱ از سهل بن سعد ساعدی لروایت کردهاند. [۲۲۴۲] قسمتی از حدیثی است که بخاری در صحیحش، شمارهی ۷۰۴۶ و مسلم در صحیحش، شمارهی ۲۲۶۹ از ابن عباس لروایت کردهاند. [۲۲۴۳] ابن مفلح در کتاب «الفروع»، ۶/۳۴۸ این گفته را نقل کرده است. [۲۲۴۴] طیالسی در مسندش، شمارهی ۱۸۹۵؛ امام احمد در «المسند»، ۲/۶۸، ۹۹ و ۱۲۷؛ عبد بن حمید در مسندش، شمارهی ۸۰۶؛ بخاری در «الأدب المفرد»، شمارهی ۲۱۶؛ ابوداود در سننش، شمارهی ۵۱۰۹ و ۱۶۷۲؛ نسائی در سننش، ۵/۸۲؛ رویانی در مسندش، شمارهی ۱۴۱۹؛ ابن حبان در صحیحش، شمارهی ۳۴۰۸؛ حاکم در «المستدرک علی الصحیحین»، ۱/۴۱۲ و دیگران این حدیث را روایت کردهاند. این حدیث، حدیثی صحیح است و ابن حبان، حاکم و نووی در «ریاض الصالحین»، ص ۳۹۰ و ذهبی و دیگران آن را صحیح دانستهاند. [۲۲۴۵] بخاری در صحیحش، به شماره های ۴۹۵۵ و ۴۹۵۶ از عایشه و ابواسید روایت کرده است. [۲۲۴۶] سنن ابوداود، شمارهی ۵۱۰۹. همچنین این لفظ، لفظ روایتی نزد امام احمد و نسائی است همان طور که تخریجش از پیش گذشت. [۲۲۴۷] احمد در مسندش، ۱/۲۴۹- ۲۵۰؛ ابوداود در سننش، شمارهی ۵۱۰۸؛ ترمذی در «العلل الکبیر»، شمارهی ۶۸۲؛ ابویعلی در مسندش، شماره های ۲۵۳۶ و ۲۷۵۵؛ خطیب در «تاریخ بغداد»، ۴/۲۵۸؛ بیهقی در «الأسماء و الصفات»، ۲/۹۳ و دیگران این حدیث را روایت کردهاند. اسناد این حدیث، حسن است. در سند آن، ابونهیک عثمان بن نهیک فراهیدی وجود دارد که جمعی از راویان ثقه از او روایت کردهاند وکسی از افرادی که دربارهی راویان ضعیف، کتاب نوشتهاند، نام او را در لیست راویان ضعیف ذکر نکردهاند. این حدیث به کمک شواهدش، حدیثی صحیح میباشد. [۲۲۴۸] طبرانی در «المعجم الکبیر»- آن گونه که در «مجمع الزوائد»، ۳/۱۰۳ آمده-؛ رویانی در مسندش، به شمارهی ۴۹۵؛ طبرانی در «الدعاء»، شمارهی ۲۱۱۲؛ ابن بطه در «الإبانة»، شمارهی ۱۹۴؛ ابن عساکر در «تاریخ دمشق»، ۲۶/۵۷ و دیگران این حدیث را از ابوموسی اشعریسروایت نمودهاند. اسناد این حدیث طبق گفتهی عراقی و سیوطی- آن گونه که در «فیض القدیر»، ۶/۴ آمده- حسن است. این حدیث، شاهدی از حدیث مرسل ابوعبید آزاد شدهی رفاعة بن رافع دارد. [۲۲۴۹] حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «التقریب» دربارهاش میگوید: «او صادق است و متهم به این است که شیعه شده است. برخی از محدثان او را لیّن الحدیث دانستهاند به دلیل اینکه حدیث را از غیر اصلش روایت کرده است». احمد بن عبدالرحمن بن وهب- که صادق است و عبارت حدیث را قاطی میکند- و عمر ابن عبدالعزیز بن مِقلاص- که انسانی ثقة و فاضل است- و دیگران از او پیروی کردهاند. [۲۲۵۰] تنبیه الغافلین عن أعمال الجاهلین، اثر ابن نحاس، ص ۳۳۷. [۲۲۵۱] طبرانی در «المعجم الکبیر»، ۲۲/۳۷۷؛ و دولابی در «الکنی»، شمارهی ۲۶۲ این حدیث را روایت کردهاند. اسناد این حدیث، ضعیف میباشد. هیثمی در «مجمع الزوائد»، ۳/۱۰۲ میگوید: «در اسناد این حدیث کسی وجود دارد که او را نمیشناسم». این حدیث، مرسل است البته این حدیث، حسن لغیره است. [۲۲۵۲] در نسخهی «ب» آمده که ترمذی این حدیث را صحیح دانسته است. [۲۲۵۳]طیالسی در مسندش، شمارهی ۲۶۶۱؛ امام احمد در «المسند»،۱/۲۳۷، ۳۱۹ و ۳۲۲؛ ترمذی در سننش، شمارههای ۱۶۵۲؛ نسائی در سننش، ۵/۸۳؛ دارمی در سننش، ۲/۲۰۱؛ ابن عبدالبر در «التهدید»، ۱۷/۴۴۸ و دیگران این حدیث را روایت کردهاند و ترمذی این حدیث را حسن دانسته، و اسناد این حدیث، صحیح میباشد. [۲۲۵۴] امام احمد در «المسند»، ۲/۳۹۶ این حدیث را روایت کرده است. در اسناد این حدیث، ابو وهب وجود دارد که مجهول و ناشناخته است، همان طور که در «تعجیل المنفعة»، ص ۵۲۱ آمده است. ابومعشر نجیح سِندی نیز در اسناد این حدیث وجود دارد که ضعیف است. [۲۲۵۵] ابن مفلح در کتاب «الفروع»، ۶/۳۰۵ این گفته را از شیخ الاسلام ابن تیمیه نقل کرده است. [۲۲۵۶] از جمله أدله برای این مطلب که اجابت دعوت برای غیر مراسم عروسی مستحب است، این است که پیامبر جبرای مهمانی غیر از مراسم عروسی دعوت شده و او آن دعوت را قبول نکرد. ونگا: صحیح مسلم، شمارهی ۲۰۳۷. [۲۲۵۷] صاحب کتاب «فیض القدیر»، در همین کتاب، ج ۶، صفحهی ۵۵ این گفته را از شاذلی نقل کرده است. [۲۲۵۸] شرح المشکاة، ۴/۱۲۷. و نگا: فیض القدیر، ۶/۵۵. [۲۲۵۹] ترمذی در سننش، شمارهی ۲۰۳۵؛ نسائی در «السنن الکبری» و «عمل الیوم واللیلة»، شمارهی ۱۰۰۰۸؛ بزار در مسندش، شمارهی ۲۶۰۱؛ ابن سنی در «عمل الیوم اللیلة »، شمارهی ۲۷۵ و طبرانی در «المعجم الصغیر»، ۲/۱۴۸ این حدیث را روایت کردهاند. ترمذی دربارهی این حدیث میگوید: «حسن جید غریب»: «این حدیث، حسن، خوب و غریب است». ان شاءالله اسناد این حدیث، حسن است. ابن حبان در صحیحش، به شمارهی ۴۳۱۳؛ ضیاء مقدسی در «المختارة»، شمارهی ۱۳۲۱ و دیگران این حدیث را صحیح دانستهاند.