توضیح و شرح باب
لایقال السلام علی الله (نباید گفت: سلام بر خدا)
از آنجا که سلام به معنای سلامتی و برائت، رهایی و نجات از بدی و عیبهاست، چون وقتی مسلمان میگوید: السلام علیکم، این دعاست برای کسی که بر او سلام کرده و برایش درخواست کرده که از همهی بدیها سالم بماند، و الله ذاتی است که این درخواست و دعا از وی میشود و این درخواست و دعا برایش نمیشود و او بینیاز است و آنچه که در آسمانها و زمین است، از آن اوست؛ از این رو محال است که بر خدا سلام شود، بلکه اوست که بر بندگانش سلام میکند؛ همان طور که میفرماید: ﴿قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ وَسَلَٰمٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَىٰٓۗ ءَآللَّهُ خَيۡرٌ أَمَّا يُشۡرِكُونَ٥٩﴾[النمل: ۵۹]. «(ای پیغمبر!) بگو: خدای را سپاس و درود بر بندگان برگزیدهاش».
در جای دیگری میفرماید: ﴿وَسَلَٰمٌ عَلَى ٱلۡمُرۡسَلِينَ ١٨١﴾[الصلافات: ۱۸۱]: «درود بر پیغمبران!». همچنین میفرماید: ﴿تَحِيَّتُهُمۡ يَوۡمَ يَلۡقَوۡنَهُۥ سَلَٰمٞ﴾[الأحزاب: ۴۴]: «درود و تحیتشان در روزی که با او دیدار کنند، سلام است».
پس خدا سلام است و سلام از جانب اوست. معبود برحقی جز او نیست و پروردگاری جز او وجود ندارد.
[ مؤلف میگوید: (في «الصحیح» عن ابن مسعودسقال: كنا إذا كنا مع رسول اللهجفي الصلاة قلنا: السلام على الله من عباده، السلام على فلان [ وفلان ] [۲۲۱۱]، فقال النبیج: «لا تقولوا السلام على الله، فإن الله هو السلام») ]. [۲۲۱۲]
(در صحیح بخاری و مسلم از ابن مسعودسروایت شده که میگوید: «وقتی در نماز همراه رسول اللهجبودیم، گفتیم: سلام بر خدا از جانب بندگانش، سلام بر فلانی و فلانی». پیامبرجفرمود: «نگویید سلام بر خدا؛ چرا که الله همان سلام است»).
عبارت (في الصحیح) یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم [۲۲۱۳].
عبارت: (قلنا [۲۲۱۴]: السلام على الله) یعنی صحابه این گفته را در تشهد اخیر میگفتند؛ همان طور که در برخی الفاظ حدیث بدان تصریح شده است: ما قبل از اینکه تشهد فرض شود، میگفتیم: السلام علی الله: سلام بر خدا». [ فقال النبی –ج-: «إن الله هو السلام، ولكن قولوا: التحیات لله»] [۲۲۱۵]: «پیامبرجفرمود: «همانا الله سلام است. [پس نگویید: سلام بر خدا]، ولی بگویید: سلامها و درودهای حیاتبخش از آن الله است».
عبارت: (فقال النبی ج: «لا تقولوا السلام على الله») یعنی:-والله اعلم- به خاطر دلایل مذکور و به خاطر اینکه سلام، اسم خداست نگویید: سلام بر خدا؛ همان طور که بخش پایانی حدیث، این مطلب را اظهار میدارد.
در فرمودهی: (فإن الله هو السلام)، پیامبرجسلام کردن بر خدا را نهی کرده و اظهار داشته که سلام کردن بر خدا درست عکس چیزی است که برای خدا واجب است؛ چون هر سلام و رحمتی برای خدا و از جانب خداست و خدا مالک و دهندهی سلام و او سلام است.
ابن انباری میگوید: «پیامبرجدر حدیث مذکور، مسلمانان را امر کرده که به مخلوق سلام کنند؛ چون آنان به سلامتی نیاز دارند» [۲۲۱۶].
دیگران میگویند: «همهی اینها به خاطر حمایت پیامبرجاز محدودهی توحید میباشد تا اینکه اسماء و صفات و انواع عبادات که خدا استحقاقش را دارد، برای خدا به کار برده شوند». [۲۲۱۷]
در گفتهی: (السلام على فلان وفلان) دانشمندان اسلامی در خصوص معنای سلام که هنگام تحیت و درود مورد نظر است، دو قول دارند:
اول- معنایش این است که اسم سلام بر شما باد! سلام در اینجا همان الله تعالی است. در این صورت معنای «السلام علیکم» این است که: برکت اسم «سلام» بر شما نازل شود و شامل حالتان شود! پس در سلام کردن، از میان اسماء خدا، اسم «السلام» انتخاب شده است. فرمودهی پیامبرج در اواخر حدیث مذکور بر آن دلالت دارد؛ آنجا که میفرماید: «فإن الله هو السلام»: «چون الله، سلام است». این فرموده به صراحت بیان میکند که «السلام» اسمی از اسماء خداست. پس وقتی مسلمان به دیگری میگوید: السلام علیکم؛ معنایش این است که اسم سلام بر شما! حدیثی که ابوداود از این عمر روایت کرده، بر این مطلب دلالت دارد؛ آنجا که میگوید: مردی بر پیامبرج سلام کرد. آن حضرت ج جوابش را نداد تا اینکه رو به دیوار کرد و سپس تیمم کرد، آنگاه جواب سلامش را داد و فرمود: «إنی كرهت أن أذكر الله إلا على طهر» [۲۲۱۸]: «همانا من دوست نداشتم که خدا را جز با حالت پاکی و وضو یاد کنم». این حدیث بیان میدارد که «سلام» ذکر و یاد الله است و چیزی تنها زمانی ذکر و یاد خداست که دربردارندهی اسمی از اسماء الله باشد.
دوم- گروه دیگری معتقدند که در سلام کردن، «سلام» مصدر و به معنای سلامتی است. این معنا موقع سلام و درود، مورد نظر است؛ چون کلمهی «السلام»، میتواند به صورت نکره و بدون «الف و لام» بیاید. یعنی جایز است مسلمان به دیگری بگوید: سلام علیکم. اگر سلام یکی از اسماء خدا بود، به صورت نکره به کار برده نمیشد، بلکه به صورت معرفه برای خدا به کار برده میشود همان طور که سایر اسماء حسنی به صورت معرفه برای خدا به کار برده میشود. پس گفته میشود: السلام و المؤمن، المهیمن. چون اسم نکره بر معنا و چیز معینی دلالت ندارد صرف نظر از اینکه برای خدای یکتا به کار برده شود، برخلاف اسم معرفه که بر معنای معینی دلالت دارد و اگر اسم «السلام» به صورت معرفه بیاید میتواند یکی از اسماء حُسنی خدا باشد.
آنچه بر این مطلب دلالت دارد، معطوف کردن رحمت و برکت بر سلام در عبارت: «سلام علیكم ورحمة الله وبركاته» میباشد. چون اگر «سلام» اسمی از اسماء خدا بود، کلام معنای درستی نداشت مگر با آوردن ضمیر و این هم خلاف اصل بوده و دلیل ندارد.
به علاوه، هدف از سلام کردن، این معنا نیست، بلکه هدف از سلام کردن بر کسی، دعای سلامتی برای آن شخص است.
ابن قیم میگوید: «هر دو قول درست است زیرا: هرکس خدا را با نامهای زیبایش میخواند و دعا میکند، برای هر خواسته و نیازی به اسم متناسب با آن خواسته توسل میکند و از خدا میخواهد، تا جایی که گویی دعا کننده برای مطرح کردن خواستهاش از خدا، یکی از نامهای خدا را به عنوان شفیع انتخاب کرده و آن را وسیله قرار داده است. پس وقتی بنده میگوید: «رب اغفرلی وتب علی، إنك أنت التواب الرحیم الغفور»: «پروردگارا! مرا ببخشای و توبهام را بپذیر؛ چرا که به راستی تو توبه پذیر و مهربان و بخشندهای»؛ در اینجا دو چیز را از خدا خواسته و به وسیلهی دو اسم از اسماء خدا که با خواستهاش تناسب دارد، به سوی خدا متوسل شده است. این گونه دعاها خیلی زیادند.
پس از روشن شدن این مطلب، باید گفت از آنجا که در سلام کردن، دعا و درخواست سلامتی که مهمترین نیاز انسان است، مطرح است؛ از این رو لفظ سلام کردن را با صیغهی اسمی از اسماء خدای متعال که با دعایش تناسب دارد، آورده است؛ چون خدا سلام است و سلامتی از وی خواسته میشود.
بنابراین لفظ سلام، دو معنا دارد:
اول- ذکر و نام خدای متعال، همانطور که در حدیث ابن عمر آمده است.
دوم- درخواست سلامتی که مورد نظر فرد مسلمان است. پس عبارت: «سلام علیکم» دربردارندهی دو چیز است: ۱) اسمی از اسماء خدا ۲) درخواست سلامتی از خدا. سخن ابن قیم /در اینجا تمام شد [۲۲۱۹].
[۲۲۱۱] کلمهی داخل کروشه از نسخههای «ط» و «الف» افتاده است. [۲۲۱۲] عبارت داخل کروشه از نسخههای «ب» و «ض» افتاده و در نسخههای «الف» و «ط» آمده است. [۲۲۱۳] بخاری در صحیحش، (شمارهی ۸۰۰- البغا) و مسلم در صحیحش، به شمارهی ۴۰۲ این حدیث را روایت کردهاند. [۲۲۱۴] در نسخهی «ب»، عبارت «قلت» آمده است. [۲۲۱۵] عبارت داخل کروشه از نسخهی «ب» افتاده است. [۲۲۱۶] نگا: فتح الباری، ۲/۳۶۴. [۲۲۱۷] نگا: فتح الباری، ۲/۳۶۴. [۲۲۱۸] طیالسی در مسندش، شمارهی ۱۸۵۱؛ ابوداود در سننش، شمارهی ۳۳۰؛ نسائی در سننش، ۱/۳۵- ۳۶ و بیهقی در «السنن الکبری»، ۱/۲۰۶ این حدیث را روایت کردهاند. در اسناد آن، محمد بن ثابت عبدی، استاد طیالسی وجود دارد که ضعیف است. این حدیث، حدیثی حسن است؛ چون شاهدی از طریق حدیث مهاجر بن قنفذ دارد که ابوداود در سننش، شمارهی ۱۷؛ نسائی در سننش، ۱/۳۷؛ ابن ماجه در سننش، شمارهی ۳۵۰؛ ابن خزیمه در صحیحش، شمارهی ۲۰۶؛ حاکم در «المستدرک علی الصحیحین»، ۱/۱۶۷ و دیگران روایتش کردهاند و اسنادش صحیح است. [۲۲۱۹] بدائع الفوائد، ۲/۶۱۰- ۶۱۶، عالم الفوائد.