تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب التوحید

فهرست کتاب

توضیح و شرح باب

توضیح و شرح باب

آنچه که درباره‌ی فرموده‌ی: ﴿وَلَئِنۡ أَذَقۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنَّا مِنۢ بَعۡدِ ضَرَّآءَ مَسَّتۡهُ لَيَقُولَنَّ هَٰذَا لِي

«و اگر پس از سختی و رنجی که به او رسیده، از سوی خویش نعمت و بخشایشی به او بچشانیم، به‌طور ‌قطع می‌گوید: این نعمت و خوشی، حق من است».آمده است.

هدف والله اعلم از عنوان این باب، هشدار نسبت به این مطلب است که نعمت‌ها و امکاناتی که نصیب انسان می‌شود، فقط از روی لطف و احسان خداست و انسان استحقاق آنها را ندارد. فقط خدای متعال لطف، بخشش و احسان خویش را شامل حالش کرده و این نعمت‌ها را نصیب‌اش کرده است؛ پس نباید انسان احساس کند که اهلیت و استحقاق آن را داشته است؛ چون وقتی انسان خودش را بشناسد و به ضعف و ناچیزی و فقر و نیازمندیش به آفریینده و معبودش پی ببرد؛ ذاتی که هیچ موجودی یک لحظه هم از او بی‌نیاز نیست و همه‌ی نعمت‌ها از جانب اوست که به فضل، لطف، منت و کرم خود نصیب انسان کرده است و بداند که اگر به حال خودش واگذاشته شود، حتی نمی‌تواند یک جرعه آب هم بخورد، به این مطلب پی می‌برد. ولی متأسفانه انسان به دلیل ظلم و جهلش اینها را نمی‌داند و خدا با رحمت و مهربانی خویش به دادش می‌رسد.

اگر هم به طور کلی اینها را بداند، جزئیات آنها را نمی‌داند همان طور که برای بسیاری از مردم پیش آمده که موقع دستیابی به یک نعمت، گمان می‌کنند که با زحمت و تلاش خود به این نعمت رسیده، از این رو آن نعمت را به خودش نسبت می‌دهد و استکبار می‌ورزد و آفریننده و مولای حقش را فراموش می‌کنند؛ همان طور که خدای متعال می‌فرماید: ﴿وَإِذَآ أَنۡعَمۡنَا عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ أَعۡرَضَ وَنَ‍َٔا بِجَانِبِهِ[الإسراء: ۸۳]: «(از جمله اخلاق فرد بی‌ایمان، یکی این است که) هنگامی که به انسان (بی‌ایمان) نعمت می‌بخشیم (و او را از ثروت، قدرت، سلامت و امنیت برخوردار می‌سازیم، مسرور و مغرور می‌گردد و از طاعت و عبادت و شکر نعمت) روگردان می‌شود (و در وقت رسیدن به نوا) خویشتن را (از بندگی ما) به دور می‌دارد و تکبّر می‌ورزد».

هرگاه انسان به اینها پی ببرد، به نتایج بزرگی می‌رسد؛ از جمله محبت و دوست‌داشتن پروردگار به خاطر لطف، احسان، بخشش و کرمش؛ حقیر و ناچیز شمردن نفس، تواضع و فروتنی برای مولای برحقش، موقع دستیابی به نعمت ها؛ پرهیز از ناسپاسی نعمت‌ها و پرهیز از نسبت دادن نعمت‌ها به رنج، تلاش و کسب خودش، همان طور که فرد جذامی و تاس این کار را کردند.

اما تفسیر آیه: الله تعالی از انسان خبر می‌دهد که هرگاه بنا به رحمت و لطف خدا نعمتی از جانب خدا همچون دارایی و فرزند و دیگر نعمت‌ها نصیبش شود، ﴿لَيَقُولَنَّ هَٰذَا لِي[فصلت: ۵۰]: «گستاخانه خواهد گفت: این (ثروت و صحّت) حق من است (و آن را در سایه تلاش و کوشش و علم و دانش خود به دست آورده‌ام)». یعنی با تلاش و زحمت خودم این نعمت را به دست آورده‌ام. او این نعمت را به خودش نسبت می‌دهد و به پروردگارش نسبت نمی‌دهد. معنای این گفته‌ی مجاهد: «هذا بعلمی وأنا محقوقٌ به» [۲۱۰۷]که مؤلف آورده، همین است. یعنی این مال و ثروت را با تلاش و زحمت خودم از راه تجارت، کسابت، آشنایی‌ام با راه‌ها و اسباب سودآور به دست آورده‌ام. «وأنا محقوقٌ به» یعنی من مستحق این مال و دارایی هستم. ظاهر کلام مجاهد این است که گوینده‌ی این سخن، بخشیدن و دادن نعمت را به پروردگار نسبت داده و سبب جمع آوری مال و دارایی را تلاش و زحمت خودش دانسته و معتقد است که بخشنده و دهنده‌ی نعمت، الله است ولی معتقد است که خدا این مال را فقط به خاطر اینکه او را گرامی می‌دارد، به او داده است. به همین دلیل در ادامه می‌گوید: ﴿وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّجِعۡتُ إِلَىٰ رَبِّيٓ إِنَّ لِي عِندَهُۥ لَلۡحُسۡنَىٰ[فصلت: ۵۰]: «و اصلاً گمان نمی‌برم که قیامتی در کار باشد . اگر (به فرض، قیامتی هم در کار باشد و) من به سوی پروردگارم برگردم، حتماً در پیشگاه او دارای مقام و منزلت خوبی هستم (چرا که ذاتاً محترمم، و همان گونه که در دنیا خدا گرامیم داشته است و به من قدرت و نعمت داده است، در آخرت نیز گرامیم می‌دارد و به من عزّت و حرمت می‌بخشد)».

شیخ عبدالرحمن بن حسن در کتاب «فتح المجید» می‌گوید [۲۱۰۸]: مؤلف/از ابن عباس و دیگر مفسران، تفسیر این آیه و آیه‌ی بعدی آن را آورده که مفهوم و معنای آیه را خوب می‌رساند.

مؤلف می‌گوید: (قال مجاهد: «هذا بعلمی وأنا محقوق به». قال ابن عباس: «یرید من عندی». وقوله: ﴿قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِيٓقال قتادة: «علی علم منی بوجوه المكاسب». [۲۱۰۹]وقال آخرون: «علی علم من الله أنّی له أهل». [۲۱۱۰]و هذا معنی قول مجاهد: «أوتیته على شرف» [۲۱۱۱].

(مجاهد گوید: «این نعمت با تلاش و زحمت خودم، نصیبم شده است و من استحقاق آن را دارم.» ابن عباس می‌گوید: «منظورش این است که این نعمت، از جانب خودم، است.» راجع به آیه‌ی: ﴿قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِيٓقتاده می‌گوید: «یعنی به خاطر آگاهی من از راه‌های کسب و درآمد، این ثروت و دارایی نصیبم شده است». دیگران در تفسیر این آیه می‌گویند: «یعنی با علم و آگاهی خدا به اینکه من اهلیت این ثروت و دارایی را دارم، نصیبم شده است.» این گفته مفهوم گفته‌ی مجاهد است که در تفسیر آیه‌ی مذکور می‌گوید: «به خاطر احترام و ارزش من نزد خدا، این ثروت و دارایی نصیبم شده است») .

مفسران در تفسیر آیه‌ی مذکور، اختلاف نظر ندارند، تنها در لفظ اختلاف دارند وگرنه مفهوم گفته‌ی همه‌شان یکی است.

عماد ابن کثیر/درباره‌ی تفسیر آیه‌ی: ﴿إِذَا خَوَّلۡنَٰهُ نِعۡمَةٗ مِّنَّا قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمِۢ ۚ بَلۡ هِيَ فِتۡنَةٞمی‌گوید: «خدای متعال در این آیه اظهار می‌دارد که انسان در حالت اضطرار و ناچاری دست تضرع و زاری به پیشگاه خدا بلند می‌کند و به سوی او باز می‌گردد و او را به فریاد می‌خواند، اما وقتی نعمتی از جانب خدا نصیبش شود، سرکشی و ستم می‌کند و می‌گوید: ﴿قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمِۢ [الزمر: ۴۹]: «(خواهد) گفت: این نعمت در پرتو آگاهی و کاردانیم به من داده شده است». یعنی از آنجا که خدا می‌داند استحقاق آن را دارم، به من داده و اگر نزد خدا گرامی نبودم و استحقاق این ثروت و دارایی و نعمت را نداشتم، خدا آن را نصیبم نمی‌کرد.

الله تعالی می‌فرماید: ﴿بَلۡ هِيَ فِتۡنَةٞ[الزمر: ۴۹]: «بلکه این نعمت وسیله‌ی آزمایش است».یعنی قضیه آن طور نیست که تصور می‌کند، بلکه ما این نعمت را بر او ارزانی داشتیم تا او را بیازماییم که آیا فرمانبردار است یا نافرمان؟ البته خودمان قبلاً به آن علم داشتیم، فقط جهت روشن شدن این قضیه برای خودش، او را با این نعمت می‌آزماییم. ﴿بَلۡ هِيَ فِتۡنَةٞ«فتنة» به معنای آزمایش و امتحان است. ﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ[الزمر: ۴۹]: «و لیکن بیشتر مردم (این مسأله را) نمی‌دانند».به همین دلیل آن سخنان را می‌گویند و آن ادعاها را می‌کنند. ﴿قَدۡ قَالَهَا ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ[الزمر: ۵۰]: «این سخن را کسانی هم گفته‌اند که پیش از ایشان می‌زیسته‌اند». یعنی بسیاری از امت های گذشته این سخنان را گفته و این گمان‌ها را داشته و این ادعاها را کرده اند. ﴿فَمَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ[الزمر: ۵۰]: «امّا چیزهائی را که به دست آوردند بدیشان سودی نبخشید (و آنان را از عذاب ما رها نساخت و دیدند آنچه را که می‌بایست ببینند)».یعنی گفته‌شان صحیح نیست و اتحاد و همبستگی‌شان و آنچه کسب می‌کردند، به آنان سودی نبخشید؛ همان طور که خدای متعال درباره‌ی قارون می‌فرماید: ﴿۞إِنَّ قَٰرُونَ كَانَ مِن قَوۡمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَيۡهِمۡۖ وَءَاتَيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡكُنُوزِ مَآ إِنَّ مَفَاتِحَهُۥ لَتَنُوٓأُ بِٱلۡعُصۡبَةِ أُوْلِي ٱلۡقُوَّةِ إِذۡ قَالَ لَهُۥ قَوۡمُهُۥ لَا تَفۡرَحۡۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡفَرِحِينَ ٧٦ وَٱبۡتَغِ فِيمَآ ءَاتَىٰكَ ٱللَّهُ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَۖ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ ٱلدُّنۡيَاۖ وَأَحۡسِن كَمَآ أَحۡسَنَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ وَلَا تَبۡغِ ٱلۡفَسَادَ فِي ٱلۡأَرۡضِۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ ٧٧ قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِيٓۚ أَوَ لَمۡ يَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَهۡلَكَ مِن قَبۡلِهِۦ مِنَ ٱلۡقُرُونِ مَنۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُ قُوَّةٗ وَأَكۡثَرُ جَمۡعٗاۚ وَلَا يُسۡ‍َٔلُ عَن ذُنُوبِهِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ ٧٨[القصص: ۷۶-۷۸]: «قارون از قوم موسی بود و (بر اثر داشتن دارایی فراوان) بر آنان فخر فروشی کرد (و چون ثروتمندترین فرد بنی‌اسرائیل بود، از ایشان خواست که او را فرمانده و خویشتن را فرمانبردارش بدانند). ما آن اندازه گنج و دفینه بدو داده بودیم که (حمل صندوقهای) خزائن آن بر گروه پر زور و با قدرت سنگینی می‌کرد (و ایشان را دچار مشکل می‌نمود). وقتی (از اوقات) قوم او بدو گفتند: (مغرورانه) شادمانی مکن، که خدا شادمانان (سرمست از غرور) را دوست نمی‌دارد. به وسیله آنچه خدا به تو داده است، سرای آخرت را بجوی (و بهشت جاویدان را فرا چنگ آور) و بهره خود را از دنیا فراموش مکن (و بدان که تو هم حق حیات داری و باید از امتعه و لذائذ حلال استفاده بکنی و به خویشتن برسی) و همان گونه که خدا به تو (بخشیده است و در حق تو) نیکی کرده است، تو نیز (به دیگران ببخش و بدیشان) نیکی کن و در زمین تباهی مجوی که خدا تباهکاران را دوست نمی‌دارد. (قارون) گفت: این مال در سایه آگاهی و دانشی که دارم به من داده شده است (و مرا فراهم گشته است. خودم آن را به دست آورده‌ام و خودم هم می‌دانم چگونه آن را مصرف کنم). مگر ندانسته است که خداوند نسلهای (قرون و اعصار) زیادی را نابود کرده است که از او قدرت بیشتری، و در گردآوری (دارایی مهارت) زیادتری داشته‌اند. (بگذار مجرمان چون او در فسق، فجور، کبر و غرور خود فرو روند . در قیامت همه چیز عیان است و حاجت به بیان نیست و لذا) گناهکاران از گناهانشان سؤال (تحقیق و ترحیم) نمی‌شوند، (بلکه سؤال توبیخ و تحقیر از ایشان می‌گردد)». در جای دیگری می‌فرماید: ﴿وَقَالُواْ نَحۡنُ أَكۡثَرُ أَمۡوَٰلٗا وَأَوۡلَٰدٗا وَمَا نَحۡنُ بِمُعَذَّبِينَ ٣٥[سبأ: ٣٥]: «و گفته‌اند: ما که (در دنیا) اموال و اولاد بیشتری داریم و (این نشانه‌ی علاقه و محبّت خدا به ما است و در آخرت هم) ما هرگز عذاب نمی‌بینیم و شکنجه نمی‌شویم.» [۲۱۱۲].

مؤلف می‌گوید: (وعن أبی هریرة، أنه سمع رسول الله جیقول: «إن ثلاثة من بنی اسرائیل: أبرص، وأقرع، وأعمی، فأراد الله أن یبتلیهم، فبعث إلیهم ملكاً، فأتی الأبرص، فقال: أی شیء أحب إلیك؟ قال: لون حسن، وجلد حسن، ویذهب عنی الذی قد قذرنی الناس به. قال: فمسحه، فذهب عنه قذره، فأعطی لوناً حسناً وجلداً حسناً. قال: فأیُّ المال أحبُّ إلیك؟ قال: الإبل أو البقر - شك إسحاق - . فأعطی ناقةً عُشَراء وقال: بارك الله لك فیها. قال: فأتی الأقرع، فقال: أیُّ شیء أحبُّ إلیك؟ قال: شعر حسن، ویذهب عنی الذی قد قذرنی الناس به. فمسحه، فذهب عنه، وأعطی شعراً حسناً. قال: أیُّ المال أحبُّ إلیك؟ قال: البقر أو الإبل. فأعطی بقرةً حاملاً؛ قال: بارك الله لك فیها. فأتی الأعمی، فقال: أیُّ شیء أحبُّ إلیك؟ فقال: أن یرد الله على بصری فأبصر به الناس. فمسحه، فردَّ الله إلیه بصره. قال: فأیُّ المال أحبُّ إلیك؟ قال: الغنم. فأعطی شاةً والداً. فأنتج هذان وولد هذا، فكان لهذا وادٍ من الإبل، ولهذا وادٍ من البقر، ولهذا وادٍ من الغنم. قال: ثم إنه أتی الأبرص فی صورته وهیأته، فقال: رجل مسكین، وابن سبیل، قد انقطعت بی الحبال فی سفری هذا، فلا بلاغ إلی الیوم إلا بالله ثم بك، أسألك بالذی أعطاك اللون الحسن، [ والجلد الحسن ]، والمال بعیراً أتبلَّغ به فی سفری. فقال: الحقوق كثیرةٌ. فقال له: كأنَّی أعرفك! ألم تكن أبرص یقذرك الناس فقیراً، فأعطاك الله المال؟ فقال: إنَّما ورثت هذا المال كابراً عن كابرٍ. قال: إن كنت كاذباً، فصیَّرك الله إلی ما كنت. قال: فأتی الأقرع فی صورته وهیئته، فقال له مثل ما قال لهذا، وردَّ علیه مثل ما علیه هذا، فقال له: إن كنت كاذباً؛ فصیَّرك الله إلی ما كنت. قال: فأتی الأعمی فی صورته وهیئته، فقال: رجل مسكین، وابن سبیل، قد انقطعت بی الحبال فی سفری، فلا بلاغ إلی الیوم إلا بالله ثم بك، أسألك بالذی ردَّ علیك بصرك شاة أتبلَّغ بها فی سفری. فقال: قد كنت أعمی فردَّ الله على بصری، فخذ ما شئت، ودع ما شئت، فوالله لا أجهدك الیوم بشیء أخذته لله. فقال: أمسك مالك، فإنَّما ابتلیتم؛ فقد رضی الله عنك، وسخط على صاحبیك». أخرجاه.) [۲۱۱۳]

(از ابوهریره روایت است که وی از رسول خداجشنید که فرمودند: «سه نفر از قوم بنی اسرائیل؛ جذامی، تاس و نابینا بودند. خدا خواست آنان را بیازماید. از این رو فرشته ای را نزدشان فرستاد. آن فرشته نزد جذامی رفت و گفت: چه چیزی نزد تو دوست داشتنی‌تر است؟ گفت: رنگ و پوستی زیبا، و چیزی که مردم به خاطر آن از من متنفرند، برود. راوی گوید: فرشته دستی بر آن مرد کشید و بیماری اش بهبود یافت و رنگ و پوستی زیبا به او داده شد. سپس فرشته گفت: چه مالی را بیشتر دوست داری؟ گفت: شتر یا گاو - شک از جانب اسحاق است - . شتری باردار به او داده شد و فرشته گفت: خدا در این شتر برایت برکت قرار دهد.

راوی گوید: پس فرشته نزد فرد تاس آمد و گفت: چه چیزی نزد تو دوست داشتنی‌تر است؟ گفت: موی زیبا و چیزی که مردم به خاطر آن از من متنفرند، از من دور شود. فرشته دستی بر آن مرد کشید و تاسی سرش بهبود یافت و مویی زیبا به او داده شد. فرشته گفت: چه مالی را بیشتر دوست داری؟ مرد گفت: گاو یا شتر. گاوی باردار به او داده شد. آن گاه فرشته گفت: خدا در این گاو برایت برکت قرار دهد.

فرشته نزد فرد نابینا رفت و گفت: چه چیزی را بیشتر دوست داری؟ مرد گفت: این که خدا بینایی‌ام را به من برگرداند تا با آن مردم را ببینم. فرشته دستی بر وی کشید و خدا بینایی اش را به او باز گرداند. فرشته گفت: چه مالی را بیشتر دوست داری؟ مرد گفت: گوسفند. گوسفندی باردار به او داده شد. گاو و شتر و گوسفند، بچه‌ی شان را به دنیا آوردند. این یکی دره‌ای پُر از شتر داشت و آن یکی دره‌ای پُر از گاو و دیگری دره‌ای پُر از گوسفند داشت. راوی گوید: سپس فرشته نزد جذامی با قیافه و شکل خودش آمد و گفت: مردی بینوا و در راه مانده‌ام و توشه و هزینه‌ی سفرم تمام شده است، امروز جز خدا و سپس تو کسی ندارم که به من کمک کند و مرا به مقصد برساند. تو را به کسی که رنگ و پوستی زیبا و شتر به تو بخشیده، قسم می‌دهم و از تو می‌خواهم که کمکم کنی و هزینه‌ی سفرم را به من بدهی. آن مرد گفت: حقوق زیادی بر گردنم است باید ادایشان کنم [و متأسفانه نمی‌توانم کمک تان کنم]. فرشته به او گفت: مثل اینکه تو را می‌شناسم. مگر تو جذامی نبودی و مردم از تو بیزار بودند و مگر تو فقیر و بینوا نبودی که خدا ثروت و دارایی به تو داد؟ آن مرد گفت: من این ثروت و دارایی را نسل به نسل به ارث برده‌ام. فرشته گفت: اگر دروغ گفته باشی، خدا تو را به حالت قبلی‌ات بر می‌گرداند. راوی گوید: فرشته با قیافه و شکل خودش نزد فرد تاس آمد و همان چیزی که به جذامی گفت، به او هم گفت. فرد تاس همان جوابی را به او داد که فرد جذامی به او داد. آنگاه فرشته به او گفت: اگر دروغ گفته باشی، خدا تو را به حالت قبلی‌ات بر می‌گرداند. راوی می‌گوید: فرشته با قیافه و شکل خودش نزد فرد نابینا آمد و گفت: فردی بینوا و در راه مانده‌ام و هزینه‌ی سفرم تمام شده است، جز خدا و سپس تو کسی ندارم که کمکم کند و مرا به مقصد برساند. به خاطر کسی که بینایی ات را به تو باز گرداند و گوسفندی را به تو داد، از تو می‌خواهم که کمکم کنی و هزینه‌ی سفرم را به من بدهی. آن مرد گفت: من نابینا بودم و خدا بینایی‌ام را به من باز گرداند. هر چه می‌خواهی بردار و هر چه می‌خواهی بگذار. به خدا قسم، امروز چیزی را که به خاطر خدا بر می‌داری، از تو نمی‌خواهم. فرشته گفت: مال و دارایی‌ات را بگیر. شما مورد آزمایش الهی قرار گرفتید؛ خدا از تو راضی و خوشنود شد و از دو دوستت ناراضی و ناراحت شد».

و گفته‌اش (أخرجاه) یعنی: بخاری و مسلم این حدیث را روایت کرده‌اند [۲۱۱۴].

«ناقة عشراء» به شتر باردار می‌گویند.

گفته‌ی (أنتج [۲۱۱۵]که در روایت دیگری به صورت «فنتّج» آمده، یعنی بچه را به دنیا آورد.

عبارت: (وَلَّدَ هذا [۲۱۱۶]که به معنای (أنتج) در شتر است، یعنی بچه را به دنیا آورد.

عبارت: (انقطعت بی الجبال) یعنی همه‌ی اسباب و امکانات از من منقطع شده است. [۲۱۱۷]

معنای گفته‌ی: (لا أجهدك) [۲۱۱۸]این است: در پس دادن چیزی که می‌گیری یا از ثروت و دارایی من می‌خواهی، بر تو سخت نمی‌گیرم. نووی این گفته را اظهار داشته است. [۲۱۱۹]

این روایت، حدیثی عظیم است و در آن پند و اندرز زیادی وجود دارد؛ چون طبق این روایت، فرد جذامی و فرد تاس، نعمت خدا را انکار کرده و به نعمت خدا اعتراف نکردند و نعمت را به نعمت دهنده نسبت ندادند و حق خدا را در آن نعمتی که نصیب شان کرد، ادا نکردند، از این رو مستحق نارضایتی و غضب خدا شدند. اما فرد نابینا به نعمت خدا اعتراف کرد و آن را به نعمت دهنده‌ی حقیقی نسبت داد و حق خدا را در آن نعمت، ادا کرد؛ از این رو مستحق رضایت و خوشنودی خدا شد؛ چون شکرگزاری آن نعمت را به جا آورد و ارکان سه گانه‌ی شکر که بدون آن، شکر تحقق نمی‌یابد، به جا آورد. ارکان سه گانه‌ی شکر عبارتند از: ۱) اعتراف به نعمت خدا ۲) نسبت دادن نعمت به نعمت دهنده ۳) مصرف کردن نعمت خدا در مواردی که خدا دوست دارد.

علامه ابن قیم: می‌گوید: «اصل شکر، اعتراف به نعمت های خدا به شیوه‌ی خضوع و فروتنی برای خدا و دوست داشتن اوست. پس کسی که نعمت را نشناسد و نسبت به آن، جاهل باشد؛ شکر آن نعمت را به جا نیاورده است. هرکس نعمت را بشناسد و به وسیله‌ی آن، نعمت دهنده را نشناسد؛ شکر آن نعمت را به جا نیاورده است. هرکس نعمت و نعمت دهنده را بشناسد ولی نعمت را انکار کند همان طور که فرد جذامی و فرد تاس نعمت دهنده را انکار کردند؛ کفران و ناسپاسی نعمت را به جا آورده است. هرکس نعمت و نعمت‌دهنده را بشناسد و به آن نعمت اعتراف کند و آن را انکار نکند، ولی برای خدا خاضع و فروتن نباشد و او را دوست نداشته باشد و از خدا راضی و خوشنود نباشد؛ باز خدا را شکرگزاری نکرده است. هرکس نعمت و نعمت دهنده را بشناسد و به نعمت خدا اعتراف کند و خاضع و فروتن نعمت دهنده باشد و او را دوست بدارد و از او راضی و خوشنود باشد و نعمت خدا را در چیزهایی که خدا دوست دارد و در راه فرمانبرداری و اطاعت خدا به کار برد؛ این شخص شکر نعمت را به جا آورده است. پس برای تحقق شکر حتماً باید دو چیز وجود داشته باشد:

۱. علم و شناخت قلبی نسبت به نعمت و نعمت‌دهنده.

۲. عمل به مقتضای این علم، که همان تمایل و گرایش به نعمت دهنده و دوست داشتن او و خضوع و فروتنی برای اوست.

عبارت: (قذرنی الناس) یعنی مردم بدشان می‌آیند که مرا ببیند و به من نزدیک شوند. به تعبیری دیگر از من بیزارند.

[۲۱۰۷] صاحب کتاب «إبطال التندید» در این کتاب، صفحه ۲۴۲- به گمانم او این عبارت را از نسخه‌اش از کتاب «التیسیر»، نقل کرده است – می‌گوید: «عبد بن حمید و ابن جریر مانند آن را روایت کرده‌اند». بخاری در صحیح خود، (۴/۱۸۱۷- البغا) این روایت را به طور معلق آورده و ابن جریر در تفسیرش، ۲۵/۳ آن را به طور موصول آورده است. اسناد این روایت، صحیح می‌باشد. [۲۱۰۸] بقیه‌ی شرح این باب در نسخه های خطی که پیش من است، وجود ندارد و شرح این باب را از روی کتاب «فتح المجید» تکمیل می‌کنم همان طور که ناشر کتاب «التیسیر» این کار را کرده است. [۲۱۰۹] ابن أبی حاتم در تفسیرش، شماره‌های ۱۷۲۱۳ و عبد بن حُمید و ابن منذر – آن‌گونه که در «الدر المنثور»، ۶/۴۴۰ آمده، این روایت را نقل کرده‌اند. لفظ ابن ابی حاتم این است: «علی خیرٍ عندی وعلم عندی»: «به خاطر خیر و صلاحی که دارم و از راه‌های کسب و درآمد، آگاهی دارم، این ثروت و دارایی نصیبم شده است». [۲۱۱۰] ابن أبی حاتم در تفسیرش، شماره‌ی ۱۷۱۲۵ این را از سدی نقل کرده و در اسنادش اشکالی وجود ندارد. [۲۱۱۱] ابن جریر در تفسیرش، ۱۴/۱۲ و فریابی و عبد بن حُمید و ابن منذر – آن‌گونه که در «الدر المنثور»، ۷/۲۳۴ آمده- این اثر را روایت کرده‌اند و اسنادش صحیح است. [۲۱۱۲] تفسیر ابن کثیر، ۴/۵۸. [۲۱۱۳] بخاری در صحیح خود، شماره‌ی ۳۴۶۴ و مسلم در صحیحش به شماره‌ی ۲۹۶۴ این حدیث را روایت کرده‌اند. [۲۱۱۴] صاحب کتاب: «إبطال التندید»، در همین کتاب، صفحه‌ی ۲۴۲ می‌گوید: «عن أبی هریرة» این عبارت، سیاق مسلم است. عبارت: (فأراد الله)، در روایت بخاری با لفظ (بَدَا للهِ) آمده است. ابن قُرقُول می‌گوید: فعل «بدا» را با همزه آوردیم و بسیاری از اساتید حدیث، بدون همزه، روایتش کرده‌اند. عبارت: (قَذِرنِی الناس) یعنی مردم از من متنفر و بیزارند. (کتاب تنقیح زرکشی). در گفته‌ی: (شک إسحاق)، اسحاق همان پسر عبدالله بن ابی طلحه است. عبارت: (ناقة عشراء) در تیسیر الوصول آمده است یعنی: شتر باردار. بعضی گفته‌اند: شتری است که ده ماه از حملش گذشته است. در کتاب «التنقیح» آمده که «ناقة عشراء» به بهترین و گرانبهاترین شتر می‌گویند. راجع به عبارت: (فأعطاه شاة والداً) زرکشی شافعی مذهب می‌گوید: یعنی گوسفندی که بچه دارد. صاحب کتاب «التیسیر» می‌گوید: «شاة الوالد» گوسفندی است که زیاد بچه را به دنیا می‌آورد». ابن قرقول همان ابواسحاق ابراهیم بن یوسف بن قرقول وهرانی صاحب کتاب: «مطالع الأنوار علی صحاح الآثار» می‌باشد. به شرح حالش در کتاب :«سیر أعلام النبلاء »، ۲۰/۵۲۰ مراجعه کنید. [۲۱۱۵] صاحب کتاب «إبطال التندید» در همین کتاب، صفحه‌ی ۲۴۳ می‌گوید: «عبارت (فأنتج هذان) یعنی: شتر و گاو برای آن دو بچه به دنیا آوردند. [۲۱۱۶] صاحب کتاب «إبطال التندید» در همین کتاب، صفحه‌ی ۲۴۳ می‌گوید: «عبارت (وولّد هذا) یعنی صاحب گوسفند، با مراقبت ویژه از گوسفند، کاری کرد بچه‌ی گوسفند به دنیا آید». صاحب کتاب «التیسیر» راجع به معنای عبارت (وولّد هذا) سخنانی اظهار می‌دارد که مفهومش چنین است: صاحب گوسفند، موقع ولادت بچه‌ گوسفند، عنایت و توجه خاصی به گوسفند کرد. یعنی از گوسفند نگهداری و مراقبت ویژه کرد و هر کمکی که لازم بود به گوسفند کرد تا بچه‌اش را به دنیا آورد. عبارت: (فی صورته وهیئته) ابن قیم در کتاب «الأعلام»، ۳/۲۱۵- ۲۱۶ می‌گوید: «این گفته، کنایه نیست، بلکه تصریح به شیوه‌ی آوردن مَثَل و به وهم انداختن مخاطب است که من صاحب این داستان هستم همان طور که آن دو فرشته، داود را به وهم انداختند که آنان صاحب داستان هستند». [۲۱۱۷] صاحب کتاب «إبطال التندید»، در همین کتاب، صفحات ۲۴۴- ۲۴۵ می‌گوید: «برخی از راویان مسلم، کلمه‌ی «الحیال» را به صورت «الحیال» جمع حیله آورده‌اند. زرکشی این سخن را اظهار داشته است. عبارت: (أتبلغ به)، از «بلغة» آمده و به معنای کفایت است. یعنی با آن خودم را به مقصدم برسانم. عبارت: (فصیّرک الله إلی ما کنتَ) یعنی خدا تو را به بیماری پیسی و حالت فقر و نداری که قبلاً داشتی، باز گرداند! [۲۱۱۸] صاحب کتاب «إبطال التندید»،ص۲۴۵ می‌گوید: «عبارت (لا أجهدک) که برخی از راویان مسلم آورده‌اند، یعنی در گرفتن مال و دارایی و منت نهادن بر تو سخت نمی‌گیرم. این عبارت در روایت بخاری به صورت: (لا أحمدک) آمده است؛ یعنی به خاطر درخواست چیزی یا گرفتن چیزی که از ثروت و دارایی من، بدان نیاز داری، از تو دریغ نمی‌دارم. همان طور که می‌گویند: «لیس علی طول الحیاة ندم» یعنی به خاطر گذشت عمر زندگی، پشیمانی وجود ندارد. از آنجا که این معانی برای بعضی از مردم صحیح نیست، میم کلمه‌ی «لا أحمدک» را ساقط کرده و به عبارت: «لا أحدک» تبدیل شده است. یعنی تو را از چیزی منع نمی‌کنم و از تو دریغ نمی‌دارم. این اظهارات، تکلف و تغییر روایت است. زرکشی شافعی، این گفته را اظهار داشته است. [۲۱۱۹] شرح صحیح مسلم، اثر نووی، ۱۸/۱۰۰.