تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب التوحید

فهرست کتاب

توضیح و شرح باب

توضیح و شرح باب

هرکس زمانه را ناسزا گوید، خدا را اذیت کرده است

تناسب این باب با کتاب توحید، واضح است؛ ناسزاگویی به زمانه دربردارنده‌ی شرک است که توضیح و شرح این مطلب به زودی خواهد آمد.

لفظ «أذی» در لغت به بدی و چیز ناخوشایند و نامطلوبی می‌گویند که ناچیز باشد و اثرش ضعیف باشد. خطابی این را گفته است. [۲۰۱۹]

شیخ الاسلام ابن تیمیه می‌گوید: «تعریف «أذی» در لغت همان‌گونه است که خطابی اظهار داشته است، و این برخلاف ضرر و زیان می‌باشد، چون خدای سبحان خبر داده که بندگان نمی‌توانند به خدا زیان برسانند و می‌فرماید: ﴿وَلَا يَحۡزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡكُفۡرِۚ إِنَّهُمۡ لَن يَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَيۡ‍ٔٗا[آل عمران: ۱۷۶]: «کسانی که در (راه) کفر بر همدیگر پیشی می‌گیرند (و همیشه بر کفرشان می‌افزایند و از بد به بدتر می‌گرایند) تو را غمگین نسازند؛ چرا که آنان هیچ زیانی به خدا نمی‌رسانند.». پس خدای سبحان در این آیه بیان داشته که مخلوقات به خدا زیان نمی‌رسانند، اما وقتی که دگرگون کننده‌ی امور را ناسزا می‌گویند، او را اذیت می‌کنند [۲۰۲۰]».

راجع به آیه: ﴿وَقَالُواْ مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا نَمُوتُ وَنَحۡيَا وَمَا يُهۡلِكُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُۚ وَمَا لَهُم بِذَٰلِكَ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِنۡ هُمۡ إِلَّا يَظُنُّونَ ٢٤[الجاثیة: ۲۴]. که مؤلف آورده، ابن کثیر می‌گوید: «خدای متعال از عقیده و تفکر مادی‌گرایان اعم از کفار و موافقانشان از میان عرب در انکار معاد خبر می‌دهد که می‌گفتند: ﴿وَقَالُواْ مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا: «منکران رستاخیز می‌گویند: حیاتی جز همین زندگی دنیایی که در آن بسر می‌بریم در کار نیست». [۲۰۲۱]

ابن جریر در تفسیر گفته‌ی: ﴿وَقَالُواْ مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَامی‌گوید: «یعنی جز زندگانی این دنیا که ما، در آن به سر می‌بریم، حیات و زندگانی دیگری نیست، این گفته‌ی کافران و مشرکان، از روی تکذیب زنده شدن پس از مرگ بود». [۲۰۲۲]

ابن کثیر در تفسیر عبارت: ﴿نَمُوتُ وَنَحۡيَامی‌گوید: یعنی عده‌ای می‌میرند و عده‌ای زندگی می‌کنند و دیگر معاد و قیامت و رستاخیزی وجود ندارد. این گفته‌ای بود که مشرکان عرب که معاد را انکار می‌کردند، آن را اظهار می‌داشتند. همچنین فلاسفه الهیون که مبدأ و معاد را انکار می‌کنند و فلاسفه‌ی طبیعیون که آفریننده را انکار می‌کنند و معتقدند هر سی و شش هزار سال، هر چیزی به حالت قبلی خود باز می‌گردد و به گمانشان این امر بارها و به طور نامتناهی تکرار می‌شود، چنین می‌گویند. اینان با عقل ستیزه و زورگویی کرده و منقول را تکذیب نموده اند؛ به همین دلیل گفته اند: ﴿وَمَا يُهۡلِكُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُ: «و جز طبیعت و روزگار، ما را هلاک نمی‌سازد». [۲۰۲۳]

ابن جریر در تفسیر گفته‌ی: ﴿وَمَا يُهۡلِكُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُمی‌گوید: «یعنی جز گذشت شب و روز و طول عمر چیزی ما را هلاک نمی‌کند. آنان این گفته را از آن جهت می‌گفتند که انکار می‌کردند پروردگاری دارند که آنان را از بین می‌برد و هلاک شان می‌کند». سپس ابن جریر روایتی را با اسناد بنا بر شرط بخاری و مسلم از ابوهریرهساز پیامبرجروایت کرده که آن حضرتجفرمودند: «كان أهل الجاهلیة یقولون: إنما یهلكنا اللیل والنهار، وهو الذی یهلكنا ویمیتنا ویحیینا، فقال الله فی كتابه:﴿وَقَالُواْ مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا نَمُوتُ وَنَحۡيَا وَمَا يُهۡلِكُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُقال: فیسبّون الدهر فقال الله تبارك وتعالی: یؤذینی ابن آدم، یسبُّ الدّهر، وأنا الدّهر؛ [بیدی الأمر] [۲۰۲۴]أقلّب اللیل والنّهار [۲۰۲۵]» [۲۰۲۶]: «اهل جاهلیت می‌گفتند: جز شب و روز چیزی ما را هلاک نمی‌کند. گذشت شب و روز است که ما را هلاک می‌کند و ما را می‌میراند و ما را زنده می‌کند. پس خداوند در قرآن فرمود: ﴿وَقَالُواْ مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا نَمُوتُ وَنَحۡيَا وَمَا يُهۡلِكُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُ: «منکران رستاخیز می‌گویند: حیاتی جز همین زندگی دنیایی که در آن بسر می‌بریم در کار نیست. گروهی از ما می‌میرند و گروهی جای ایشان را می‌گیرند و جز طبیعت و روزگار، ما را هلاک نمی‌سازد!» آن حضرتجافزودند: اهل جاهلیت زمانه را ناسزا می‌گفتند، پس خدای متعال فرمود: بنی آدم مرا اذیت می‌کند؛ زمانه را ناسزا می‌گوید در حالی که من زمانه هستم. همه چیز به دست من است. شب و روز را دگرگون می‌کنم [و به حرکت در می‌آورم]».

درباره‌ی آیه‌ی: ﴿وَمَا لَهُم بِذَٰلِكَ مِنۡ عِلۡمٍابن جریر می‌گوید: «منظور این است که آنان علم یقینی و قطعی به آن ندارند». [۲۰۲۷]

ابن کثیر در تفسیر فرموده‌ی: ﴿إِنۡ هُمۡ إِلَّا يَظُنُّونَمی‌گوید: «یظنون یعنی گمان و خیال می‌کنند [۲۰۲۸]».

اگر گفته شود: اگر این آیه از مشرکان دهریه و مادی‌گرایان خبر می‌دهد، کجا با عنوان باب مطابقت دارد؟ در جواب گفته می‌شود: مطابقت آیه‌ی مذکور با عنوان باب، واضح و روشن است؛ چون هر کسی زمانه و طبیعت را ناسزا گوید، در این کار با مشرکان و کفار که زمانه را ناسزا می‌گفتند، مشارکت نموده هر چند در اعتقاد و تفکر مشرکان و کفار دهریه، با آنان مشارکت نکرده است.

مؤلف گوید: (فی «الصحیح» عن أبی هریرة عن النبی قال: «قال الله تعالی: یؤذینی ابن آدم، یسب الدهر، وأنا الدهر؛ أقلب اللیل والنهار» [۲۰۲۹]. وفی روایة: «لا تسبوا الدهر، فإن الله هو الدهر» [۲۰۳۰] [۲۰۳۱].

در صحیح بخاری از ابوهریره از پیامبرجروایت است که آن حضرتجفرمودند: «خدای متعال می‌فرماید: بنی آدم مرا اذیت می‌کند. زمانه را ناسزا می‌گوید، حال آن که من صاحب زمانه هستم؛ شب و روز را دگرگون می‌کنم [ و آنها را به حرکت در می‌آورم]». در روایتی دیگر آمده است: «زمانه را ناسزا مگویید، زیرا خدا صاحب زمانه است»).

اینکه مؤلف گفته در «الصحیح» منظور صحیح بخاری است. احمد این حدیث را با این لفظ روایت کرده [۲۰۳۲]و مسلم آن را با لفظ دیگری روایت نموده است. [۲۰۳۳]

در فرموده‌ی: (یؤذینی ابن آدم، یسب الدهر) این مطلب است که ناسزا گفتن به زمانه خدای متعال را اذیت می‌کند. امام شافعی می‌گوید: «تفسیر این فرموده چنین است. عرب‌ها طبق عادت خودشان زمانه را سرزنش و نکوهش می‌نمودند و موقع بلاها و مصیبت‌های که دامنگیرشان می‌شد از قبیل مرگ، پیری، از بین رفتن دارایی و ثروت، نقص عضو و مانند آنها، زمانه را دشنام می‌دادند و می‌گفتند: همانا فقط زمانه که همان شب و روز است، ما را هلاک می‌کند. آنان می‌گفتند: کوبنده‌های زمانه دامنگیرمان شده و زمانه ما را از بین برد. سپس به نظر آنان، شب و روز این کارها را می‌کند؛ از این رو زمانه را سرزنش و نکوهش می‌کردند به اینکه این زمانه است که آنان را فانی و نابود می‌کند و این کارها را در حق آنان می‌کند. پس رسول اللهجفرمود: «لا تسبوا الدهر»: «زمانه را ناسزا نگویید» بر این اساس که این زمانه است که شما را از بین می‌برد و این کارها را در حق شما می‌کند؛ چون وقتی شما فاعل این کارها را ناسزا می‌گویید، در حقیقت خدای متعال را ناسزا گفته‌اید؛ چون او فاعل این چیزهاست [۲۰۳۴]».

می‌گویم: ظاهراً مشرکان دو دسته‌اند:

اول- دسته‌ای معتقدند که زمانه، فاعل این چیزهاست؛ از این رو زمانه را ناسزا می‌گویند. اینان همان دهریه هستند.

دوم- دسته دیگری معتقدند که تدبیر کننده‌ی امور و کارها، خدای یکتا و بی‌شریک است؛ اما زمانه را بدین خاطر ناسزا می‌گفتند که مصیبت‌ها، بلاها و پیشامدهای ناگوار در این زمانه، دامنگیر آنان می‌شود. پس این بلاها و مصیبت‌ها را به زمانه نسبت می‌دادند همان طور که چیزی به محل آن چیز نسبت داده می‌شود. نه به این معنا که از نظر آنان، زمانه فاعل این چیزهاست.

حدیث مذکور به طور صریح از ناسزاگویی به زمانه به طور مطلق نهی می‌کند؛ خواه کسی معتقد باشد که زمانه فاعل این بلاها و مصیبت‌ها است و خواه چنین عقیده‌ای نداشته باشد. همان طور که این امر از بسیاری از کسانی که به اسلام اعتقاد دارند، سر می‌زند.

مثل این گفته‌ی ابن المعتز [۲۰۳۵]:

یا دهرُ وَیحك مَا أبقَیتَ لي أَحَداً
وأنتَ وَالِدُ سُوءٍ تَأكلُ الوَلَدَا [۲۰۳۶]

«ای زمانه! وای بر تو کسی را برای من نگذاشتی. تو پدر بدی هستی که فرزند را می‌خوری».

و مانند گفته‌ی ابوطیّب [۲۰۳۷]:

قُبحاً لِوجَهِك یا زَمَانُ فَإِنَهُ
وَجهٌ لَه فِی كلِّ قُبحٍ بُرقُعُ [۲۰۳۸]

«ای روزگار! چهراه‌ات زشت باد؛ چون چهراه‌ات، به گونه‌ای است که در هر زشتی، داغی روی آن هست».

طوفی [۲۰۳۹]می‌گوید:

إن تُبتَلی بِلئَامِ الناسِ یَرفَعُهُم
علیك دَهرٌ لأهلِ الفَضلِ قَد خَانَا [۲۰۴۰]

«اگر گرفتار مردمان پست و فرومایه شوی، زمانه آنان را علیه تو والا و بلندمرتبه می‌گرداند و به اهل فضل خیانت می‌کند».

حریری [۲۰۴۱]می‌گوید:

ولا تَأمَنِ الدَّهرَ الخَؤُونَ ومَكرَهُ
فَكم خَامِلٌ أخَنی عَلَیه ونَابِهِ [۲۰۴۲]

«از زمانه‌ی خائن، نیرنگ و فریب آن، در امان مباش. چون چه بسیار افراد ناشناسی بوده‌اند که زمانه به آنان خیانت کرده است».

امثال این گفته‌ها فراوان اند. همه شان مشمول حدیث مذکور می‌شوند.

ابن قیم گوید: «در ناسزاگویی به زمانه، سه مفسده‌ی بزرگ وجود دارد:

اول- ناسزاگویی به چیزی که قابل ناسزاگویی نیست؛ چون زمانه آفریده‌ای از آفریده‌های الله است و محکوم قوانین و سنن الهی است و فرمانبردار و مطیع کامل الله است و هیچ اختیاری ندارد و موجودی مسخر و مجبور است. پس کسی که زمانه را ناسزا می‌گوید، از خود زمانه بیشتر مستحق سبّ و ناسزاگویی می‌باشد.

دوم- ناسزاگویی به زمانه دربردارنده‌ی شرک است؛ چون او زمانه را به گمانش [تنها به این خاطر] ناسزا گفته که نفع و زیان می‌رساند و ستمگری است که به کسی که استحقاق زیان ندارد، ضرر و زیان رسانده و به کسی که استحقاق بخشش ندارد، بخشیده است و کسی را والا گردانده که مستحق والایی دارد و کسی را محروم کرده که مستحق محرومیت نیست. و زمانه نزد کسانی که آن را سرزنش می‌کنند و آن را ناسزا می‌گویند، از ستمکارترین ستمکاران است. اشعار این ظالمان و خائنان در سبّ و ناسزاگویی زمانه، خیلی زیاد است. بسیاری از جاهلان به نفرین و تقبیح آن، تصریح می‌کنند.

سوم- ناسزاگویی از جانب اینان تنها متوجه کسی است که این کارها را کرده است؛ کارهایی که اگر در آنها حق پیرو و موافق آرزوها و امیال نفسانی‌شان بود، قطعاً آسمان و زمین تباه می‌شدند. اینان هر وقت پیشامدها و حوادث با آرزوها و هواهای نفسانی‌شان سازگار باشد، زمانه را شکرگزاری کرده و آن را می‌ستایند. در حقیقت، پروردگار زمانه، می‌دهد و منع می‌کند، بعضی را پایین می‌آورد و بعضی را بلند می‌گرداند، به بعضی عزت می‌بخشد و عده‌ای را خوار و ذلیل می‌کند. زمانه هیچ کدام از این کارها از دستش بر نمی‌آید. پس اینکه آنان زمانه را ناسزا می‌گویند، در حقیقت الله را ناسزا گفته‌اند. به همین دلیل ناسزاگویی به زمانه، پروردگار را اذیت می‌کند. پس کسی که زمانه را ناسزا می‌گوید، از دو حال خارج نیست: یا خدا را ناسزا گفته و یا به او شرک ورزیده است؛ چون اگر او معتقد باشد که فاعل این کارها، زمانه است؛ دچار شرک شده و اگر معتقد باشد که تنها خدای یکتا فاعل این کارهاست، و او کسی را ناسزا می‌گوید که این کارها را می‌کند، در حقیقت الله تعالی را ناسزا می‌گوید». [۲۰۴۳]

ابن ابی جمره اشاره به این مطلب کرده که نهی از ناسزا گفتن به زمانه، هشدار دادن به این مطلب است که باید از ناسزاگویی به هر چیزی به طور مطلق دست برداشت به استثنای آنچه که شریعت به آن اجازه داده است؛ چون علت نهی از ناسزاگویی در همه چیز، یکی است.

درباره‌ی گفته‌ی: (وأنا الدهر) خطابی می‌گوید: «معنایش این است که من صاحب زمانه و تدبیر کننده‌ی کارهایی هستم که آنها را به زمانه نسبت می‌دهند. پس هرکس زمانه را به این خاطر که این کارها را کرده، ناسزا گوید؛ این ناسزاگویی متوجه پروردگارش می‌شود که فاعل حقیقی این امور است، و روزگار فقط زمانی است که به عنوان ظرفی برای وقوع کارها قرار داده شده است». [۲۰۴۴]

می‌گویم: به همین خاطر در حدیث مذکور آمده است: «وأنا الدهر، بیدی الأمر، أقلّب اللیل والنهار»: «و من صاحب زمانه هستم. همه‌ی کارها به دست من است. شب و روز را دگرگون می‌کنم [و آنها را به حرکت در می‌آورم]». در روایتی نزد احمد آمده است: «بیدی اللیل والنهار أجِدّه [۲۰۴۵]وأبلیه، و أذهب بالملوك»: «شب و روز به دست من است. شب و روز را تجدید می‌کنم و آنها را از بین می‌برم و پادشاهان را از بین می‌برم». در روایت دیگری نزد احمد آمده است: «لاتسبوا الدهر، فإن الله [قال: إنه] [۲۰۴۶]الدهر، الأیام واللیالی أجدّدها وأبلیها وآتی بملوك بعد ملوك»: «زمانه را ناسزا مگویید، چون خدا فرموده: زمانه، روزها و شب هاست که آنها را به وجود می‌آورم [و به حرکت شان در می‌آورم] و آنها را از بین می‌برم و پادشاهانی را بعد از پادشاهان دیگر می‌آورم». حافظ ابن حجر عسقلانی می‌گوید: «سند این حدیث، صحیح است». [۲۰۴۷]

بدین صورت خطای ابن حزم که «دهر» (زمانه) را از نام های نیکوی خدا به حساب آورده، روشن گردید. این خطا و اشتباه آشکاری است و اگر چنین بود، قطعاً کسانی که می‌گفتند: ﴿وَمَا يُهۡلِكُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُ: «و جز طبیعت و روزگار، ما را هلاک نمی‌سازد». راست گفته‌اند.

عبارت: (وفی روایة) این روایت را مسلم و دیگران روایت کرده‌اند.

مؤلف می‌گوید: «وفیه أنه قد یكون سباً ولو لم یقصده بقلبه» [۲۰۴۸]: «یکی از فواید حدیث مذکور این است که گاهی انسان حرفی می‌زند و ممکن است ناسزا باشد هر چند در دلش قصد آن را نداشته باشد».

[۲۰۱۹] به مانند آن در «أعلام الحدیث فی شرح صحیح البخاری»، اثر خطابی، ۱/۳۱۲، تحقیق: دکتر محمد بن سعد آل مسعود، چاپ دانشگاه ام القری، سال ۱۴۰۹ هجری مراجعه کنید. [۲۰۲۰] الصارم المسلول، ۲/۱۱۸- ۱۱۹. [۲۰۲۱] تفسیر ابن کثیر، ۴/۱۵۱. [۲۰۲۲] تفسیر طبری، ۲۵/۱۵۱. [۲۰۲۳] تفسیر ابن کثیر، ۴/۱۵۱. [۲۰۲۴] عبارت داخل کروشه اضافه بر مطلب موجود در تفسیر ابن جریر در این زمینه است و از قلم شیخ سلیمان/افتاده است. [۲۰۲۵] ابن جریر در تفسیرش، ۲۵/۱۵۲؛ دارقطنی در «العلل»، ۸/۸۱؛ ابن عساکر در «تاریخ دمشق» ف ۱۳/۳۹۷ و دیگران این حدیث را روایت کرده‌اند و اسنادش طبق گفته‌ی شیخ سلیمان/بنا بر شرط بخاری و مسلم، صحیح است. [۲۰۲۶] تفسیر ابن جریر، ۲۵/۱۵۲. [۲۰۲۷] همان، ۲۵/۱۵۳. [۲۰۲۸] تفسیر ابن کثیر، ۴/۱۵۱. [۲۰۲۹] بخاری در صحیحش، (شماره‌ی ۴۵۴۹- البغا) و مسلم در صحیحش، ۴/۱۷۶۲ این حدیث را روایت کرده‌اند و لفظ هر دو یکی است. [۲۰۳۰] در نسخه‌ی «ط» عبارت: «فإن الدهر هو الله» آمده است. [۲۰۳۱] مسلم این روایت را در صحیح خود، شماره‌ی ۲۲۴۶ آورده است. [۲۰۳۲] این حدیث با این لفظ نزد مسلم هم موجود است همان طور که تخریجش قبلاً هم گذشت. امام احمد در «المسند» ۲/۲۳۸ این حدیث را با همین لفظ روایت کرده است. [۲۰۳۳] در نسخه های چاپی و نسخه های خطی به همین صورت آمده است. به گمان من درست این است که مسلم این حدیث را با لفظ دیگر روایت کرده است؛ چون مسلم این حدیث را با لفظ روایتی که شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب آورده، نیز آورده است. [۲۰۳۴] بیهقی در «السنن الکبری»، ۳/۳۶۵ این گفته را از شافعی نقل کرده و آن را به روایت حرمله نسبت داده است. نگا: الاستذکار، ۸/۵۵۳. [۲۰۳۵] او عبدالله بن المعتز بالله، محمد بن متوکل جعفر بن معتصم، محمد بن هارون الرشید، حاکم و پادشاه عباسی، ابوالعباس، هاشمی، عباسی، بغدادی، ادیب و صاحب النظم الرائق است. وی به سال ۳۰۶ هجری به قتل رسید. نگا: سیر أعلام النبلاء، ۱۴/۴۲- ۴۳. [۲۰۳۶] دیوان ابن معتز، ۲/۲۹۳، شرح مجید طراد، چاپ دارالکتاب العربی، چاپ اول، سال ۱۴۱۵ هجری. [۲۰۳۷] او ابوطیب متنبی است. ذهبی درباره اش می‌گوید: «او شاعر زمان، ابوطیب احمد بن حسین ابن حسن جعفی، اهل کوفه، ادیب، مشهور به متنبی است. او از نابغه های زمان خودش بود و در شعرسرایی بی‌نظیر بود و به اوج رسید. او از شاعران پیش از خود، پیشی گرفت و دیوانش در تمام نقاط کره‌ی زمین پخش شد و زبانزد عام و خاص شد. وی به سال ۳۵۴ هجری وفات یافت». نگا: سیر أعلام النبلاء، ۱۶/۱۹۹- ۲۰۱. [۲۰۳۸] نگا: دیوان متنبی،ص۹۶. و نگا: یتیمة الدهر، اثر ثعالبی، ۱/۲۶۳. [۲۰۳۹] او سلیمان بن عبدالقوی بن عبدالکریم طوفی، حنبلی مذهب است. او فقیه و اصول‌دان و مفسر است و تألیفاتی دارد که از جمله می‌توان از کتاب «شرح الروضة» نام برد. وی به سال ۷۱۶ هجری وفات یافت. نگا: الدرر الکامنة، ۲/۲۹۵ و طبقات المفسرین،ص۲۶۴. [۲۰۴۰] او این بیت را ضمن قصیده‌ای گفته که در مدح استادش، شیخ الاسلام ابن تیمیه سروده است. ابن عبدالهادی در «العقود الدریة»،ص۲۷۰ این گفته را از وی نقل کرده است. [۲۰۴۱] ذهبی درباره‌اش می‌گوید: «او علامه‌ی متبحر، ذوالبلاغتین، ابومحمد، قاسم بن علی بن محمد بن عثمان، اهل بصره، حریری و صاحب مقامات است. وی به سال ۵۱۶ هجری درگذشت». نگا: سیر أعلام النبلاء، ۱۹/۴۶۰- ۴۶۵. [۲۰۴۲] این بیت در «مقامات الحریری»،ص۴۶ آمده است. [۲۰۴۳] زاد المعاد، ۲/۳۵۴-۳۵۵. [۲۰۴۴] أعلام الحدیث فی شرح صحیح البخاری، اثر خطابی، ۳/۱۹۰۴. [۲۰۴۵] در نسخه‌ی «الف» عبارت «وأجده» آمده است. [۲۰۴۶] عبارت داخل کروشه از نسخه‌ی «ط» افتاده و به جایش، «هو» آمده است. [۲۰۴۷] فتح الباری، ۱۰/۵۶۵. [۲۰۴۸] مسئله چهارم.