تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب التوحید

فهرست کتاب

توضیح و شرح این باب:

توضیح و شرح این باب:

خداوند متعال می‎فرماید: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ[سبأ: ۲۳]. «و چون اضطراب و دلهره از دل‌هایشان زدوده شود، می‌گویند: پروردگارمان چه فرمود؟ پاسخ می‌دهند: حق(گفت) و او، بلندمرتبه‌ی بزرگ است».

مؤلف/با این عنوان می‎خواهد حالت ملائکه را بیان کند که قوی‎ترین و بزرگترین مخلوقاتی هستند که علاوه از الله مورد پرستش قرار گرفته‎اند، پس وقتی آنها در برابر خدا اینگونه هستند که از او بیم و ترس دارند ، چگونه برخی آنها را به جای الله به فریاد می‌خوانند؟!.

پس وقتی ملائکه به تنهایی و مستقل و یا به صورت واسطه و شفاعت همراه خدا خوانده نمی‎شوند؛ مرده‎ها و بت‎ها که توانایی هیچ کاری را ندارند باید به طریق اولی به فریاد خوانده نشوند و مورد پرستش قرار نگیرند و این ردّی است بر همه‌ی گروه‌های مشرکین که همراه خداوند کسانی را می‎خوانند که از ملائکه به مراتب پایین‎ترند و حتی در یک ویژگی از ویژگی های ملائکه هم با آنها مشترک نیستند.

و خداوند متعال در مورد ملائکه می‎فرماید: ﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۚ بَلۡ عِبَادٞ مُّكۡرَمُونَ٢٦ لَا يَسۡبِقُونَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ وَهُم بِأَمۡرِهِۦ يَعۡمَلُونَ٢٧ يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ وَهُم مِّنۡ خَشۡيَتِهِۦ مُشۡفِقُونَ٢٨[الأنبیاء: ۲۶- ۲۸]. «و گفتند: (پروردگار) رحمان(از فرشتگان) فرزندی برگزیده است. او پاک و منزه است. بلکه(فرشتگان) بندگانی گرامی هستند. در گفتار بر او پیشی نمی‌گیرند و به فرمانش عمل می‌کنند.(پروردگار) آینده و گذشته‌ی آنان را می‌داند و جز برای کسی که پروردگار رضایت دهد، شفاعت نمی‌کنند و از ترس پروردگار هراسان و بیمناکند».

این حالت و صفات ملائکه است و با این وجود آنها از هیچ ربوبیت و الوهیتی برخوردار نیستند، بلکه ربوبیت و الوهیت فقط از آن خداوند است و او شریکی ندارد و همچنین در این آیه می‎گوید: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡیعنی: وقتی هراس و اضطراب از آنها دور شد که این قول را ابن عباس، ابن عمر، ابوعبدالرحمان سلمی، شعبی، حسن و غیره... گفته‌اند.

ضمیر (در کلمه‌ی قلوبهم) به چیزی بر می‎گردد که ضمیرهای غایب به آن بر می‎گردند در(لا يَملكون) و در «مالهم» و «ما له منهم».

«حتّی» بر غایت دلالت می‎نماید ولی در این کلام چیزی نیست که که«حتی» غایتِ آن باشد، از این رو ابن عطیه می‎گوید: «در جمله چیز محذوفی است که ظاهرا بر آن دلالت می‎کند، گویا می‎گوید: و نه آنها شفاعت کننده هستند آن‎طور که شما گمان می‎برید، بلکه آنها همیشه بندگانی فرمانبردار هستند [۸۲۶]».

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡمنظور ملائکه است، چنان که ابن جریر و غیره گفته‎اند [۸۲۷].

ابن کثیر می‎گوید: «و آن حقی است که هیچ تردیدی در آن نیست، به دلیل صحت احادیث و روایاتی که در مورد آن آمده‎اند [۸۲۸]».

ابوحیان می‎گوید: [۸۲۹]احادیث زیادی از پیامبر روایت شده که﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ[سبأ: ۲۳] مراد ملائکه می‎باشد، هنگامی که صدای وحی خداوند به جبرئیل را می‎شنوند و خداوند متعال با وحی به جبرئیل امر می‌کند؛ صدایی همچون کشاندن زنجیر آهنینی بر سنگی را می‎شنوند و در این هنگام از هیبت و عظمت الهی هراسان و مضطرب می‎شوند و با این معنی، این آیه با آیه‌ی اول که در آن ملائکه ذکر شده‎اند مرتبط می‎گردد و هر کسی نفهمد که از ابتدا فرموده الهی که (الذین زعمتم) به ملائکه اشاره می‌کند، نمی‎تواند آیه را به ما قبل آن ربط دهد [۸۳۰].

ابن کثیر می‎گوید: «این عظمت بسیار بلندی است و آن اینکه وقتی خداوند به وحی سخن می‎گوید، اهل آسمان کلام او را می‎شنوند و آنگاه از هیبت او لرزه بر اندام می‎شوند و حالت بیهوشی به آنها دست می‎دهد. این را ابن مسعود، مسروق و غیره... گفته‎اند [۸۳۱]».

گفته‌اش: «قالوا الحق» یعنی می‎گویند: خداوند حق گفته است، چون وقتی آنها سخن خدا را می‎شنوند و بیهوش می‎افتند وسپس به هوش می‎آیند، از یکدیگر می‎پرسند و می‎گویند: (ماذا قال ربّکم) پروردگارتان چه گفت؟ می‎گویند: حق گفت.

گفته‌اش: (و هو العلی) یعنی بلند مرتبه، پس او بر فراز هر چیزی است. و او تعالی در عرش است که عرش بالای آسمان‎هاست، چنان که می‎فرماید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥[طه: ۵] «‏(او) پروردگار گسترده‌مهر و رحمان است که بر عرش استواء دارد».

در حدیث صحیح از ابوهریره روایت است که می‎گوید: پیامبرجفرمود: «وقتی خداوند در آسمان کار را فیصله می‎نماید؛ ملائکه به عنوان اطاعت و انقیاد بالهایشان را به هم می‎زنند و صدایی دارد مانند کوبیده‌شدن زنجیر بر سنگ که این صدا در قلب فرشته‎ها نفوذ می‎کند: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ[سبأ: ۲۳] «و چون اضطراب و دلهره از دل‌هایشان زدوده شود، می‌گویند: پروردگارمان چه فرمود؟ پاسخ می‌دهند: حق(گفت) و او، بلندمرتبه‌ی بزرگ است».

آنگاه این گفته‎های الهی را شیاطینی که برای استراق سمع [از رویدادهای عالم بالا] تلاش می‌کنند، می‌شنوند و استراق سمع کنندگان روی همدیگر قرار می‎گیرند.

سفیان با دستش کیفیت روی هم قرار گرفتن شیاطین را نشان داد و انگشتانش را از هم جدا کرده و آن را کج کرد و آن شیطانی که در بالا است سخن را می‎شنود و آن را به شیاطینی که پایین او هستند می‎رسانند و آن به دیگری، همین‎طور تا به کاهن برسد. شهاب سنگ، شیاطین را فرا می‎گیرد و گاهی قبل از آن که شهاب سنگ با او برخورد نماید آن را به کاهن می‎رساند و کاهن با آن صد دروغ اضافه می‎کند و گفته می‎شود: آیا فلان روز به ما فلان سخن را نگفت و به سبب آن سخنی که از آسمان شنیده شده کاهن تصدیق می‎شود.

گفته‌اش: (فی الصحیح) یعنی: در صحیح بخاری [۸۳۲].

گفته‌اش: (وقتی خداوند در آسمان کار را فیصله می‎نماید) یعنی وقتی در آسمان به چیزی سخن می‎گوید که آن را فیصله نموده که در آینده انجام شود، چنان که سعید بن منصور، ابوداود و ابن جریر از ابن مسعود روایت کرده‎اند که گفت: «وقتی خداوند به وحی سخن می‎گوید، اهل آسمان صدایی می‎شنوند مانند صدای کشاندن زنجیر بر صخره‌ی سنگ [۸۳۳].

ابن أبی حاتم و ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده‎اند که گفت: وقتی خداوند به محمدجوحی نمود فرشته‎ای که قاصد است را فرا خواند تا او را همراه وحی بفرستد، آنگاه ملائکه صدای خداوند را شنیدند که به وحی سخن می‎گوید، وقتی دلهایشان آرام می‎گیرد، می‎پرسند که خداوند چه گفت، آنگاه می‎گویند: حق گفته است و می‎دانند که خداوند جز حق نمی‎گوید [۸۳۴].

و گفته‌اش: فرشته‎ها به نشان فروتنی در برابر گفته‌ی خداوند بالهایشان را به هم می‎زنند، حافظ می‎گوید: خضعاناً یعنی خاضعین (با فروتنی) [۸۳۵].

گفته‌اش: (گویا صدایی که شنیده می‎شد مانند صدای کوبیده شدن زنجیر آهنین بر صخره سنگی بود). حافظ می‎گوید: این مانند سخن پیامبرجاست که در مورد آغاز وحی می‎فرماید: «صدایی مانند صدای زنگ» و آن صدای فرشته است که وحی را می‎رساند.

ابن مردویه از ابن مسعود و او از پیامبرجروایت می‎کند: «وقتی خداوند به وحی سخن می‎گوید، اهل آسمان‎ها صدایی می‎شنوند مانند صدای زنجیر بر صخره‌ی سنگ... [۸۳۶]». حدیث [۸۳۷].

و گفته‌اش: خداوند این قول و گفته را در قلب ملائکه می اندازد و در دلهایشان نفوذ می‎کند تا اینکه از ‎آن مضطرب می‎شوند. چنان‎که در حدیث نواس و در روایت ابن عباس که ابن مردویه از طریق عطا بن سائب و او از سعید بن جبیر و او از ابن عباس روایت ‎می‎کند: «بر اهل هیچ آسمانی فرود نمی‎آید مگر آنکه بیهوش می‎شوند [۸۳۸]».

ابوداود از ابن مسعود و غیره و آنها از پیامبرجروایت کرده‎اند: «وقتی خداوند به وحی سخن می‎گوید اهل آسمان دنیا صدایی مانند صدای کشاندن زنجیر بر صخره سنگ می‎شنوند و بیهوش می‎افتند و همچنان باقی می‎مانند تا اینکه جبرئیل نزد آنها می‎آید...».

گفته‌اش: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ[سبأ: ۲۳]. یعنی تا آن‎که ترس و هراس از دلهایشان دور می‎شود.

﴿قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمۡۖ[سبأ: ۲۳]. فرشگان به یکدیگر می‎گویند: پروردگارتان چه گفت؟

﴿قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ[سبأ: ۲۳]. می‎گویند: خداوند حق گفت، می‎دانند که خداوند جز حق چیزی دیگر نمی‎گوید.

گفته‌اش: (شیاطینی که برای استراق سمع در عالم بالا کوشا هستند سخنی را که خداوند فیصله نموده می‎شنوند). شیاطین روی یکدیگر سوار می‎شوند و صدای فرشتگان که درباره‌ی فرمان خداوند، سخن می‌گویند را می‌شنوند، چنان‎که خداوند متعال می‎فرماید: ﴿وَحَفِظۡنَٰهَا مِن كُلِّ شَيۡطَٰنٖ رَّجِيمٍ١٧ إِلَّا مَنِ ٱسۡتَرَقَ ٱلسَّمۡعَ فَأَتۡبَعَهُۥ شِهَابٞ مُّبِينٞ١٨[الحجر: ۱۷- ۱۸] «و‌ آن‌ را از هر شیطان رانده‌شده‌ای محافظت کردیم. مگر آنکه دزدانه(به اخبار آسمان) گوش فرا دهد که بدین‌سان شهابی روشن دنبالش می‌کند». و در صحیح بخاری عایشه‌ی صدیقه از پیامبرجروایت می‎کند که فرمود: «ملائکه در ابرها فرود می‎آیند و از آنچه در آسمان‎ها فیصله شده سخن می‎گویند، شیاطین با استراق سمع سخنان آنها را می‎شنوند و آن را به کاهنان می‎رسانند و کاهنان به آن صد دروغ از سوی خود اضافه می‎کنند [۸۳۹]».

ظاهر این حدیث می‎گوید که شیاطین سخن آن ملائکه‎ای که در آسمان دنیا هستند را نمی‎شنوند بلکه سخن ملائکه‎ای که در ابرها هستند را می‌شنوند.

گفته‌اش: (سفیان کیفیت سوار شدن شیاطین بر یکدیگر را با دستهایش نشان داد).

او سفیان بن عُیینه ابو محمد هلالی کوفی مکی است. وی ثقه، حافظ، فقیه، امام و حجت بود. اما در اواخر عمرش حافظه‎اش تغییر کرده بود و گاهی تدلیس می‎کرد اما از افراد ثقه روایت می‎نمود وی در سال۱۹۸ هـ.ق در نود و یک سالگی در گذشت [۸۴۰].

گفته‌اش: (شیطانی که در بالاست سخنی را که می‎شنود به شیطانی که در پایین‌تر او است می‎رساند) و همین‎طور تا که آن را به کاهن می‎رسانند و آنگاه با شهاب سنگ هدف قرار می‎گیرند.

گفته‌اش: (و گاهی این شهاب و ستاره‎ای که به سوی شیاطین پرتاب می‎شود آنها را فرا می‎گیرد) شهاب سنگ: ستاره‌ای است که با آن هدف قرار می‌گیرند؛

یعنی گاهی پیش از آنکه سخن را به شیطان پایین‌تر برسانند شهاب سنگ آنها را در می‌یابد و گاهی پیش از آنکه شهاب سنگ به آنها برخورد کند سخن را می‎رسانند و این دلالت می‎نماید که زده شدن شیاطین با شهاب سنگ قبل از مبعث وجود داشته است.

چنان‎که احمد، مسلم، ترمذی و نسائی از معمر و او از زهری و او از علی بن حسین و او از ابن عباس روایت می‎کند که گفت‎: پیامبرجدر میان تعدادی از یارانش نشسته بود ستاره‎ای پرتاب شد و همه جا روشن گردید، پیامبرجفرمود: «در دواران جاهلیت وقتی چنین چیزی را مشاهده می‎کردید چه می‎گفتید؟». گفتند: می‎گفتیم: مرد بزرگی به دنیا آمده یا مرد بزرگی می‎میرد. پیامبرجفرمود: «این ستاره‎ها برای مرگ یا زندگی کسی پرتاب نمی‎شود، بلکه وقتی پروردگارمان کاری را فیصله می‎کند حاملان عرش تسبیح می‎گویند و سپس اهل آسمانی که بعد از حاملان عرش قرار دارند تسبیح می‎گویند، ملائکه‎ای که بعد از حاملان عرش قرار دارند به حاملان عرش می‎گویند: پروردگارتان چه گفت؟ آنها به ایشان خبر می‎دهند و اهل هر آسمانی به اهل آسمان دیگر خبر می‎دهد تا اینکه خبر به این آسمان می‎رسد و جن‎ها استراق سمع می‎کنند آنگاه با ستاره‎ها زده می‎شوند و هر سخنی که بیاورند اگر به همان صورتی که شنیده‎اند باشد حق است، اما آنها آن را تحریف می‎کنند و اضافه می‎نمایند».

مَعْمَر می‎گوید: به زُهری گفتم: آیا در دوران جاهلیت ستاره‎ها پرتاب می‎شد؟ گفت: بله. گفت: آیا نمی‎بینی که خداوند می‎فرماید: ﴿وَأَنَّا كُنَّا نَقۡعُدُ مِنۡهَا مَقَٰعِدَ لِلسَّمۡعِۖ فَمَن يَسۡتَمِعِ ٱلۡأٓنَ يَجِدۡ لَهُۥ شِهَابٗا رَّصَدٗا٩[الجن: ۹] «و ما در بخش‌هایی از آسمان برای استراق سمع و شنیدن(اخبار آسمان) می‌نشستیم و هرکس که اینک به استراق سمع بپردازد، برای خویش شهابی آماده می‌یابد». و وقتی پیامبرجمبعوث شد بیشتر بر آنها سخت گرفته شد [۸۴۱].

و این ردّی است بر منجّم‌ها و ستاره‎شناسان که خیر و شرّ، منع و بخشش را به ستاره‎ها بر حسب خوبی و نحوست آن نسبت می‎دهند و بر حسب قرار گرفتن آن در برج‎های موافق یا ناهماهنگ، خیر و شر را به ستاره‎ها نسبت می‎دهند، چون پرتاب شدن ستاره‎ها دلیلی است بر اینکه ستاره‎ها برای آنچه آفریده شده‎اند مسخّر هستند، چنان‎که خداوند متعال می‎فرماید: ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ يُغۡشِي ٱلَّيۡلَ ٱلنَّهَارَ يَطۡلُبُهُۥ حَثِيثٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ وَٱلنُّجُومَ مُسَخَّرَٰتِۢ بِأَمۡرِهِۦٓۗ أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُۗ تَبَارَكَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٥٤[الأعراف: ۵۴]. «همانا پروردگارتان، الله است؛ ذاتی که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید و بر عرش استقرار یافت. روز و شب را که با شتاب در پی هم می‏آیند، به هم می‌رساند و خورشید، ماه و ستارگان را آفرید که به فرمانش هستند. آگاه باشید که آفرینش و فرمان، از آنِ اوست. الله، پروردگار جهانیان، بزرگ، برتر و والامقام است‏». گفته‌اش: (آنگاه کاهن صد تا دروغ به آنچه جن به او رسانیده اضافه می‎کند). یا اینکه جن صد تا دروغ به آنچه شنیده اضافه می‌کند و به کاهن می‌رساند، پس آنچه بدون کم و زیاد آن را بیاورند حق است وآنچه به آن اضافه می‎کنند دروغ است، اینگونه انسان به سبب ساحر و کاهن دچار فتنه می‎شود و ساحر و کاهن به سبب دوست جن خود به فتنه مبتلا می‎شوند و دروغ و راست آن را می‎پذیرند، چون گاهی در خبری که از آسمان می‎آورند راست می‎گویند.

گفته‌اش:‌‌‌ (گفته می‎شود: مگر فلان روز به ما چنین و چنان نگفت).این گونه مؤلف در اینجا این مسئله را روشن می‌کند.

و الفاظ حدیث در روایت صحیح چنین است: «پس گفته می‌شود: آیا فلان روز به ما فلان و فلان حرف را نگفته بود». یعنی کسانی که نزد کاهنان می‎آیند آنها را در دروغشان تصدیق می‎کنند و از این استدلال می‎کنند که گاهی اینها راست می‎گویند و می‎گویند فلان وقت به ما خبری داده‎اند که راست بوده است، چنانکه در صحیح [۸۴۲]آمده است. از عایشه‌ی صدیقه لروایت است که گفتم: ای رسول خدا! کاهنان به ما چیزهایی می‎گفتند که حقیقت داشت، فرمود: «آن سخن حقی است که جن آن را استراق سمع می‎کند و در گوش دوست کاهن خود می‎رساند و صد تا دروغ به آن اضافه می‎کند».

حدیث به این اشاره می‎کند که مردم به پذیرفتن باطل تمایل دارند، چگونه یک راست را دستاویز قرار می‎دهند و صد تا دروغ را رها می‎‎کنند؟!

همچنین از حدیث ثابت می‎شود که اگر در امری نوعی حق بود این بر آن دلالت نمی‎کند که تمام آن چیز حق است، بلکه بر جایز بودن آن دلالت می‎کند، چنان‎که در کهانت، سحر، طالع‎بینی و آینده‌دیدن از روی ستارگان چنین است.

وگفته‌اش: (به خاطر آن سخنی که از آسمان‎ها شنیده شده کاهن تصدیق می‎شود).

از نواس بن سمعانسروایت است که گفت: پیامبرجفرمود: «هنگامی که خداوند می‎خواهد امر و فرمان را وحی کند، به وحی سخن می‎گوید، آنگاه آسمان‎ها از ترس خداوند به لرزه در می‎آیند. و وقتی اهل آسمان‎ها این را می‎شنوند بیهوش می‎شوند و برای خدا به سجده می‎افتند، آنگاه اولین کسی که سرش را بلند می‎کند جبرئیل است و خداوند آنچه از وحی خود که بخواهد به او می‎گوید و سپس جبرئیل بر ملائکه عبور می‎کند، از هر آسمانی که می‎گذرد ملائکه‌ی آن آسمان از او می‎پرسند: جبرئیل! پروردگارمان چه گفت؟ جبرئیل می‎گوید: «او حق گفت، او بلند مرتبه و بزرگ است». آنگاه همه سخن جبرئیل را تکرار می‎کنند و جبرئیل وحی را به جایی می‎رساند که خداوند به او حکم نموده است [۸۴۳].

و گفته‌‌‌‌‌‌اش: (از نوَّاس بن سِمعان [۸۴۴]، ابن خالد کلابی و گفته می‎شود او انصاری و صحابی است و می‎گویند پدرش نیز صحابی بوده است. ابو حاتم رازی می‎گوید او در شام سکونت داشته است [۸۴۵].

گفته‌اش:‌ (وقتی خداوند بخواهد فرمان را وحی کند ...).

این امر ـ والله أعلم ـ در تمامی اموری است که الله آن را فیصله می‌کند، چنان‎که عموم لفظ بر همین دلالت می‎کند و حدیث ابوهریره که گذشت و دیگر احادیث نیز بر همین دلالت می‎نماید.

و گفته‌اش: (آسمان‎ها [از ترس خداوند] به لرزه در می‎آیند) یعنی آسمانها به حرکت و لرزه می‌افتند. همان گونه که أبی حاتم از عکرمه روایت می‌کند که: هنگامی که خداوند در مورد امری تصمیم می‌گیرد و سخن می‌گوید آسمان ها، زمین و کوهها به لرزه می‌افتند و همه‌ی ملائکه بر او سجده می‌کنند.

و گفته‌اش: (یا گفت ترس و نگرانی شدید) یعنی راوی شک دارد که آیا پیامبر (رجفة) لرزش گفت یا که فرمود (رعدة) نگرانی یا ترس.

این که آسمان‎ها از ترس و خوف خداوند تکان می‎خورند و به لرزه در می‎آیند را نباید انکار کرد، خداوند متعال می‎فرماید: ﴿تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ ٱلسَّبۡعُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهِنَّۚ وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰكِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِيحَهُمۡۚ إِنَّهُۥ كَانَ حَلِيمًا غَفُورٗا٤٤[الإسراء: ۴۴]. «آسمان‌های هفتگانه و زمین و آنچه در آنهاست، او را به پاکی یاد می‌کنند و هیچ موجودی نیست مگر آنکه پروردگار را به پاکی و بزرگی می‌ستاید؛ ولی شما ستایش و تسبیحشان را درنمی‌یابید. بی‌گمان او بردبار و آمرزنده است».

و می‎فرماید: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِيَ دُخَانٞ فَقَالَ لَهَا وَلِلۡأَرۡضِ ٱئۡتِيَا طَوۡعًا أَوۡ كَرۡهٗا قَالَتَآ أَتَيۡنَا طَآئِعِينَ١١[فصلت: ۱۱]. «سپس به آفرینش آسمان که به صورت دود بود، پرداخت؛ به آسمان و زمین فرمود: خواسته یا ناخواسته (برای اجرای فرمانم، پیش) آیید. گفتند: به دلخواه آمدیم و فرمانبرداریم».

و می‎فرماید: ﴿تَكَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ يَتَفَطَّرۡنَ مِنۡهُ وَتَنشَقُّ ٱلۡأَرۡضُ وَتَخِرُّ ٱلۡجِبَالُ هَدًّا٩٠[مریم: ۹۰]. «چیزی نمانده آسمان‌ها از این سخن زشت پاره‌‌پاره شوند و زمین بشکافد و کوه‌ها بر هم فرو ریزد».

و می‎فرماید: ﴿ثُمَّ قَسَتۡ قُلُوبُكُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ فَهِيَ كَٱلۡحِجَارَةِ أَوۡ أَشَدُّ قَسۡوَةٗۚ وَإِنَّ مِنَ ٱلۡحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنۡهُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخۡرُجُ مِنۡهُ ٱلۡمَآءُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا يَهۡبِطُ مِنۡ خَشۡيَةِ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٧٤[البقرة: ۷۴]. «آنگاه دل‌هایتان سخت شد؛ همانند سنگ و حتی سخت‌تر از سنگ. چرا که از برخی از سنگ‌ها، نهرها می‌جوشد و برخی از سنگ‌ها می‌شکافند و از آنها، آب خارج می‌شود؛ و برخی از سنگ‌ها از خوف الله،(از بالای کوه‌ها) می‌افتند. و الله، از اعمالتان غافل نیست».

در صحیح بخاری از ابن مسعود سروایت است که گفت: ما تسبیح غذایی که خورده می‎شد را می‎شنیدیم [۸۴۶].

ابوذر روایت می‎کند که پیامبر جسنگریزه‎هایی به دست گرفت و او تسبیح آن را شنید که صدایی مانند زمزمه‌ی زنبور بود، همچنین در دست ابوبکر، عمر و عثمان [۸۴۷]. و این حدیث مشهوری است که در مسانید ذکر شده است [۸۴۸].

همچنین در حدیث صحیح روایت شده که تنه‌ی درخت خرمایی که پیامبرجبالای آن قبل از درست کردن منبر، خطبه می‎گفت، به آه و ناله در آمد [۸۴۹]و همانند این مثالهای فراوانی در کتب حدیث مشاهده می‌شود.

گفته‌اش: (بیهوش می‎شوند و برای خدا به سجده می‎افتند)؛ یعنی دو واقعه برای ایشان رخ می‌دهد؛ بیهوشی و سجده و خداوند داناتر است که کدام یک زودتر اتفاق می‌افتد؛ چرا که «واو» اقتضای ترتیب نمی‌کند.

گفته‌اش: (و اولین کسی که سرش را بلند می‎کند جبرئیل است). جبرئیل یعنی بنده‌ی خدا، چنان‎که ابن جریر و ابوالشیخ اصفهانی از علی بن حسین روایت کرده‎اند که گفت: «اسم جبرئیل عبدالله است و اسم میکائیل عبیدالله و اسم اسرافیل عبدالرحمن است و هر آنچه به ئیل بر گردد یعنی بنده‌ی الله.

و این دلیلی است بر فضیلت جبرئیل، چنان‎که خداوند متعال می‎فرماید: ﴿إِنَّهُۥ لَقَوۡلُ رَسُولٖ كَرِيمٖ١٩ ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي ٱلۡعَرۡشِ مَكِينٖ٢٠ مُّطَاعٖ ثَمَّ أَمِينٖ٢١[التکویر: ۱۹-۲۱]. «که به‌یقین قرآن، گفتار(ابلاغ‌شده توسط) فرستاده‌ای بزرگوار است.(جبرئیل، فرشته‌ی) نیرومندی که نزد صاحب عرش دارای مقام والایی است. آنجا(در ملکوت آسمان‌ها) مورد اطاعت(فرشتگان) و امین است».

ابوصالح در تفسیر ﴿عِندَ ذِي ٱلۡعَرۡشِ مَكِينٖمی‎گوید: جبرئیل در هفتاد پرده از نور قرار دارد.

و در مورد شکل و ظاهر جبرئیل احادیث صحیحی روایت شده است، از جمله آنچه امام احمد با اسناد صحیح از عبدالله بن مسعود روایت کرده که گفت: پیامبرجشکل ظاهری او را دید و او ششصد بال دارد، هر بالی تمام افق را پوشانده است و از بالهایش مرواریدها و درهایی می‎افتد که خداوند آن را می‎داند [۸۵۰].

گفته‌اش: (سپس جبرئیل از کنار ملائکه می‎گذرد). معنایش آشکار است. پس وقتی ملائکه چنین حالتی دارند در حالی که آنها از همه‌ی‎ آنچه بجز الله پرستش می‎شود قوی‎تر و بزرگترند و ترس‌ و هیبت‌شان از خداوند خیلی زیاد است. و خداوند نیروی عظیمی به آنها داده است که غیر از او کسی نمی‌داند؛ با این وجود خداوند می‎فرمید که آنها بدون اجازه‌ی او نمی‎توانند شفاعت کنند، چنان‎که می‎فرماید:﴿۞وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيۡ‍ًٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ٢٦[النجم: ۲۶]. «و چه بسیار فرشتگانی که در آسمان‌ها هستند و شفاعتشان هیچ سودی نمی‌بخشد مگر آنکه الله برای هرکس که بخواهد و بپسندد، اجازه دهد». خداوند می‎گوید که ملائکه نمی‎توانند زیان و بلا را از کسانی که آنها را به فریاد می‎خوانند دور کنند، چنانکه می‌فرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ وَلَا تَحۡوِيلًا٥٦[الإسراء: ۵۶]. «بگو: کسانی را که جز الله(معبود خویش) پنداشته‌اید، بخوانید؛ آنها نمی‌توانند آسیب و مشکلی را از شما برطرف نمایند یا تغییری ایجاد کنند».

در ضمنِ آن نیز، از به فریادخواندن ملائکه و پرستش آنها در قالب شفاعت و غیره نهی فرموده است، چنان‎که می‎فرماید: ﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُفَعَآءَۚ قُلۡ أَوَلَوۡ كَانُواْ لَا يَمۡلِكُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَعۡقِلُونَ٤٣ قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٤٤[الزمر: ۴۳-۴۴]. «آیا شفیعان و واسطه‌هایی به جای الله برگزیده‌اند؟ بگو: اگر چه واسطه‌هایتان، هیچ‌کاری نتوانند انجام دهند و عقل و خردی هم نداشته‌ باشند(باز هم آنان را واسطه قرار می‌دهید؟) بگو: همه‌ی شفاعت و میانجی‌گری در اختیار الله است؛ فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آنِ اوست؛ سپس به سوی او بازگردانده می‌شوید‏».

پس چگونه مشرک آنها را به فریاد می‎خواند و گمان می‎برد که آنها برای او نزد خدا شفاعت می‎کنند همان‎طور که وزیران نزد پادشاهان شفاعت می‎کنند؟!

پس وقتی به فریاد خواندن ملائکه کار نادرست و باطلی است با اینکه آنها زنده و مقرّب درگاه خداوند هستند، پس به فریاد خواندن مرده‎هایی که نمی‎شنوند و مالک سود و زیانی نیستند به طریق اولی باطل و نادرست است: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ عِبَادٌ أَمۡثَالُكُمۡۖ فَٱدۡعُوهُمۡ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١٩٤[الأعراف: ۱۹۴]. «به طور قطع کسانی که جز الله می‌خوانید و عبادتشان می‌کنید، بندگانی مانند خود شما هستند؛ پس اگر راست می‌گویید آنان را بخوانید و آنان هم شما را اجابت کنند‏». و می‎فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَخۡلُقُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ٢٠ أَمۡوَٰتٌ غَيۡرُ أَحۡيَآءٖۖ وَمَا يَشۡعُرُونَ أَيَّانَ يُبۡعَثُونَ٢١ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۚ فَٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ قُلُوبُهُم مُّنكِرَةٞ وَهُم مُّسۡتَكۡبِرُونَ٢٢[النحل: ۲۰-۲۲]. «و کسانی که مشرکان به جای الله می‌خوانند، چیزی نمی‌آفرینند و خودشان آفریده و مخلوق پروردگارند. مرده‌اند، نه زنده‌ و نمی‌دانند چه زمانی برانگیخته می‌شوند. معبودتان، یگانه معبود برحق است. پس دل‌های کسانی که به آخرت ایمان نمی‌آورند، به انکار حق خو گرفته ‌و ایشان سرکشند‏».

گفته‌اش: (سپس جبرئیل وحی را به جایی که خداوند به او فرمان داده می‎رساند). در این قسمت از نسخه‌ی خطی، سفید باقی مانده و نوشته‌ای وجود ندارد، شاید می‌خواسته تکمله‌ی حدیث و اینکه چه کسی آن را روایت کرده را بنویسد.

بقیه‌ی حدیث از این قرار است: «به آن قسمت از آسمان و یا زمین که خداوند برایش دستور داده».

این حدیث را ابن جریر، ابن خزیمه، ابن أبی‌حاتم و طبرانی روایت نموده‌اند.

در این حدیث فوایدی است، از آن جمله اثبات کلام برای خداوند بر خلاف نظر جهمیه و اثبات صدا برای خداوند بر خلاف عقیده‌ی جهمیه و اشاعره.

[۸۲۶] المحرر الوجیز ابن عطیه۴/۴۱۸. [۸۲۷] تفسیر ابن جریر۲۲/۹۲۹۳. [۸۲۸] تفسیر ابن کثیر۳/۵۷۳. [۸۲۹] آنچه شیخ سلیمان به أبی حیان نسبت داده، أبی حیان او را از ابن عطیه نقل کرده، پس سخن مال ابن عطیه است. [۸۳۰] المحرر الوجیز۴/۴۱۸ و البحر المحیط۷/۲۶۵. [۸۳۱] تفسیر ابن کثیر. [۸۳۲] صحیح بخاری ش ۴۷۰۱، ۴۸۰۰، ۷۴۸۱ از ابوهریره. [۸۳۳] بخاری در کتاب التوحید به صورت معلق باب ش ۳۲(۶/۲۷۱۹- البغا) و در خلق افعال ص۹۹ به صورت موصول روایت کرده است و سعید بن منصور در تفسیرش و عبد بن حُمید، ابن منذر، ابن أبی حاتم و ابن مردویه روایت کرده‎اند چنان که در الدر المنثور۶/۶۹۹ آمده و ابن جریر در تفسیرش ۲۲/۹۰ و ابن خزیمة در کتاب التوحید ش۲۰۸، ۲۱۱ و محمد بن نصر در تعظیم قدر الصلوة ش۲۱۷- ۲۱۸ و ابوالشیخ در العظمة ش۲۸ و لالکائی در شرح اصول الاعتقاد ش۵۴۹ و ابوبکر نجاد در الرد علی من یقول بخلق القرآن ش۶-۵ و دیگران روایت کرده‎اند. و اسناد آن صحیح است و به صورت مرفوع روایت شده است. که تخریجش خواهد آمد. [۸۳۴] ابن جریر در تفسیرش۲۲/۹۱ و ابن أبی حاتم و ابن مردویه روایت کرده‎اند چنان که در الدر المنثور۶/۶۹۷ از طریق محمد بن سعد عوفی و او از پدرانش روایت می‎کند که اسنادش ضعیف است؛ نگا: الرد علی المنطقیین شیخ الاسلام ص۵۳۳. [۸۳۵] فتح الباری۸/۵۳۸. [۸۳۶] ابو داوود در سنن ۴۷۳۸، ابن خزیمة کتاب التوحید ۲۰۷، ابن حبان در صحیح ش۳۷، آجری در الشریعة ص۲۹۴-۲۹۵، بیهقی در الأسماء و الصفات ۱/۵۰۷، لالکائی در شرح اصول اعتقاد اهل السنة، ش۵۴۷-۵۴۸، خطیب در تاریخ بغداد ۱۱/۳۹۲ و دیگران از ابن مسعود و او از پیامبر روایت کرده‎اند. و ابن خزیمه، ابن حبان و دیگران آن را صحیح دانسته‌اند. دارالقطنی در العلل ۵/۲۴۲ می‎گوید روایت آن به صورت موقوف محفوظ‎تر است. و خطیب در تاریخ خود می‎گوید این حدیث غریب است و شاگردان أبی معاویه از او به صورت موقوف روایت کرده‎اند و این حدیث شواهدی دارد که از پیامبرجروایت شده چنان که از ابوهریره، نواس، ابن عباس و غیره... آمده است.نگا: السلسلة الصحیحة ش۱۲۹۳. [۸۳۷] فتح الباری ۸/۵۳۸. [۸۳۸] ابن مردویه روایت کرده است چنان که در فتح الباری۸/۵۳۸، بیهقی در دلایل النبوة ۲/۲۴۰، ابن عساکر در تاریخ ۴/۳۹۰ و دیگران، و این حدیث از روایت حماد بن سلمه از عطاء بن السائب است که دچار اختلاط شده است و حماد بن سلمه از کسانی است که پیش از اختلاط و پس از آن از وی روایت کرده‌اند. [۸۳۹] امام بخاری در صحیحش ش۳۲۱۰ از عایشه روایت کرده است. [۸۴۰] شرح حال او را در تهذیب الکمال ۱۱/۱۷۷ مطالعه کنید. [۸۴۱] مسند امام احمد ۱/۲۱۸، امام مسلم در صحیح ش۲۲۲۹، ترمذی در سنن ۳۲۲۴ و نسائی در السنن الکبری۱۱۲۷۲ و آنها قول زهری را ذکر نکرده‎اند بلکه عبدالرزاق در تفسیرش ۳/۳۲۲ و عبد ابن حُمید در مسندش ۶۸۳ آن را ذکر کرده است. [۸۴۲] صحیح بخاری ۶۲۱۳ و صحیح مسلم ۲۲۲۸. [۸۴۳] ابوزرعه دمشقی در تاریخ خود۱/۶۲۱، ابن أبی عاصم در السنة ۵۱۵، ابن جریر در تفسیرش۲۲/۹۱، ابن أبی حاتم و ابن مردویه روایت کرده‎اند چنان که در الدر المنثور ۶/۶۹۸ آمد و محمد بن نصر در تعظیم قدر الصلاة، ش۲۱۶، طبرانی در مسند الشامیین ۵۹۱، ابونعیم در الحلیة ۵/۱۵۲-۱۵۳، ابن خزیمة در التوحید ۲۰۶، ابن اعرابی در معجم شماره‌ی: ۸۸۴، ابوالشیخ در العظمة ۲/۵۰۱-۵۰۲، بیهقی در الأسماء و الصفات ۱/۵۱۱-۵۱۲ و غیره روایت کرده‎اند و این حدیث به اعتبار شواهد آن صحیح است و در سند آن ضعف اندکی است که با این شواهد جبران می‎شود و آلبانی در تخریج السنه آن را ضعیف دانسته است. [۸۴۴] نووی، شرح مسلم ۱۶/۱۱۱، ۱۸/۶۳ به کسره سین و فتحه‌ی آن و قاضی عیاض در مشارق الأنوار گفته که رای اکثریت فتحه بودن آن است. [۸۴۵] ذهبی، تاریخ الاسلام ۴/۱۲۷ میان سالهای ۴۰ تا ۵۰ درگذشته است. [۸۴۶] صحیح بخاری۳۵۷۹. [۸۴۷] مسند بزار، شماره ۴۰۴۴، طبرانی المعجم الأوسط: ۱۲۴۴ دلائل النبوة ابونعیم ش ۳۳۸ به روایت ابوذر و اسنادش صحیح است. و حدیث از طرُق دیگری روایت شده که این صحیح‎ترین آن است. هیثمی در مجمع‎الزوائد۵/۱۷۹ می‎گوید: و اسناد آن صحیح است. [۸۴۸] نگا: تفسیر ابن کثیر۳/۴۳. [۸۴۹] بخاری در صحیحش، حدیث شماره ۳۵۸۳ از حدیث عبدالله بن عمر بو در صحیح خود، ش ۳۵۸۴-۳۵۸۵ از جابر روایت کرده است. [۸۵۰] مسند احمد۱/۴۱۲-۴۶۰، ابن خزیمه در کتاب التوحید ۲۹۹، ابن جریر۲۷/۲۹ و اسنادش حسن است، ابن کثیر در تفسیرش ۴/۲۵۱ می‎گوید این اسناد خوب و قوی است.