توضیح و شرح باب:
باب: بعضی از افراد این امت بتپرستی خواهند کرد.
مؤلف میخواهد با این عنوان، باور قبرپرستان و کسانی را که شرک میورزند و میگویند امت محمد به شرک مبتلا نمیشود چون گویندهی لاإله إلاالله محمد رسول الله میباشند را رد کند. از این رو مؤلف در این فصل آیات و احادیثی را بیان میکند که نشانگر و بیانگر آناند که این امت به شرک مبتلا میشود و بسیاری از افراد آن به بتپرستی روی میآورند، گر چه گروهی از امت همواره بر حق خواهد ماند که مخالفان نمیتوانند به آنها آسیبی برسانند. تا این که وعدهی الهی(قیامت) فرا رسد.
مؤلف میگوید: و خداوند متعال میفرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَٰٓؤُلَآءِ أَهۡدَىٰ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلًا٥١﴾[النساء: ۵۱]. «آیا کسانی را که بهرهای از کتاب یافتهاند، ندیدی که به شرک و خرافات و معبودان باطل گرایش دارند و دربارهی کافران میگویند: «اینها بیش از مسلمانان بر راه هدایتند».
خداوند متعال به پیامبرجمیگوید: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا﴾یعنی: آیا کسانی را که بهره از کتاب به آنان داده شده را نمیبینی که ﴿يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ﴾به جبت و طاغوت ایمان میآورند. امام احمد از ابن عباس روایت میکند که گفت: وقتی کعب بن اشرف به مکه آمد قریش گفتند: آیا این دم بریده از قومش را نمیبینی که ادعا میکند از ما بهتر است و حال آنکه ما ضیافت حجاج و پردهداری کعبه و آب دادن حجاج را به عهده داریم؟ کعب گفت: شما از او بهتر هستید. ابن عباس میگوید: آنگاه در مورد آنها نازل شد که: ﴿إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ ٱلۡأَبۡتَرُ٣﴾[الکوثر: ۳]. «بیگمان دشمنت، خود بیدنباله و بدون نسل است».این شأن و جایگاه تو است در حقیقت او دمبریده است. و این آیه نازل شد که: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ﴾[النساء: ۵۱].
ابن ابی حاتم از عکرمه روایت میکند که گفت: حیی بن اخطب و کعب بن اشرف نزد اهل مکه آمدند، اهل مکه به آنها گفتند: شما اهل کتاب و اهل علم هستید، ما را از ما و از محمد خبر دهید. گفتند: شما و محمد کیستید؟ گفتند: ما پیوند رحم برقرار میداریم و شتران بزرگ کوهان و فربه را قربانی میکنیم و آب و شیر میدهیم و اسیر را آزاد میکنیم و به حجاج آب میدهیم و محمد دمبریده است، پیوند خویشاوندی ما را قطع کرده و راهزنانی از قبیلهی غفار که اموال حجاج را میدزدیدند از او پیروی کردهاند. آیا ما بهتریم یا او؟
کعب و حیی بن اخطب گفتند: شما بهتر و راهیافتهترید. آنگاه خداوند این آیه را نازل کرد: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَٰٓؤُلَآءِ أَهۡدَىٰ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلًا٥١﴾[النساء: ۵۱]. «آیا کسانی را که بهرهای از کتاب یافتهاند، ندیدی که به شرک و خرافات و معبودان باطل گرایش دارند و دربارهی کافران میگویند: «اینها بیش از مسلمانان بر راه هدایتند».
عمر بن خطاب میگوید: «جبت یعنی سحر و طاغوت یعنی شیطان» [۱۱۱۲]و همچنین ابن عباس، ابوالعالیه، مجاهد، حسن و دیگران نیز همین را گفتهاند. [۱۱۱۳]و از ابن عباس، عکرمه و أبی مالک روایت است که جبت یعنی شیطان، ابن عباس اضافه کرده که به زبان حبشی یعنی شیطان. [۱۱۱۴]
و از ابن عباس روایت است که جبت یعنی شرک. [۱۱۱۵]همچنین در روایت دیگری از ایشان آمده است که: الجبت یعنی بتها [۱۱۱۶]و جبت یعنی حیی بن أخطب. [۱۱۱۷]و از شعبی روایت است که «الجبت یعنی کاهن» [۱۱۱۸]و از مجاهد روایت است که «الجبت یعنی کعب بن اشرف» [۱۱۱۹].
میگویم: ظاهراً کلمهی جبت همهی این معانی را شامل میشود، چنانکه جوهری میگوید: «جبت کلمهایست که به بت، کاهن، جادوگر و امثال آن اطلاق میگردد».
و در حدیث آمده که بدفالی گرفتن، فالگیری با پرواز در آوردن پرندهها و خط کشی روی زمین به قصد فال زدن از جبت است [۱۱۲۰].
میگوید: این کلمهی عربی خالص نیست چون جیم و باء در یک حرف جمع شدهاند بدون اینکه حرفی از حروف ذَولقی باشد. [۱۱۲۱]
مؤلف میگوید: شناخت ایمان به جبت و طاغوت در اینجا که آیا به معنی اعتقاد قلبی است، یا اینکه با وجود تنفر از آن و باطل دانستنش اگر با کافران همآهنگ باشد نیز آیا شامل میشود؟
در مورد طاغوت در اول کتاب سخن گفته شد.
مؤلف میگوید: و خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلۡ هَلۡ أُنَبِّئُكُم بِشَرّٖ مِّن ذَٰلِكَ مَثُوبَةً عِندَ ٱللَّهِۚ مَن لَّعَنَهُ ٱللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيۡهِ وَجَعَلَ مِنۡهُمُ ٱلۡقِرَدَةَ وَٱلۡخَنَازِيرَ وَعَبَدَ ٱلطَّٰغُوتَ﴾[المائدة: ۶۰]. «بگو: آیا شما را از کسانی آگاه کنم که کیفرشان نزد الله از این هم بدتر است؟ کسانی که الله، آنان را از رحمتش دور نمود و بر آنها خشم گرفت و بعضی از آنان را بوزینه و خوک گردانید و برخی از آنها، معبودان باطل را پرستیدهاند».
خداوند متعال به پیامبرشجمیگوید: ای محمد به این کسانی از اهل کتاب که دین شما را به مسخره و بازی گرفتهاند و دین شما را که توحید و یکتاپرستی است مورد عیب جویی قرار دادهاند. ﴿قُلۡ هَلۡ أُنَبِّئُكُم بِشَرّٖ مِّن ذَٰلِكَ مَثُوبَةً عِندَ ٱللَّهِ﴾بگو: آیا شما را پاداش بدتری روز قیامت از آنچه در مورد ما گمان میبرید خبر ندهم شما کسانی هستید که ﴿مَن لَّعَنَهُ ٱللَّهُ﴾خداوند آنها را لعنت کرده و از رحمت خویش دور نموده است. ﴿وَغَضِبَ عَلَيۡهِ﴾و بر آنان خشم گرفته و از آنها خوشنود نمیشود و﴿وَجَعَلَ مِنۡهُمُ ٱلۡقِرَدَةَ وَٱلۡخَنَازِيرَ﴾از آنها بوزینه و خوک ساخته یعنی چهرههایشان را مسخ کرده است. چون از فرمان خداوند سرپیچی کردند چنانکه خداوند میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلَّذِينَ ٱعۡتَدَوۡاْ مِنكُمۡ فِي ٱلسَّبۡتِ فَقُلۡنَا لَهُمۡ كُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِِٔينَ٦٥﴾[البقرة: ۶۵]. «و شما حتماً سرگذشت آن دسته از گذشتگانتان را میدانید که چون در روز شنبه (از حدود الهی و ممنوعیت صید ماهی در این روز) تجاوز کردند، آنان را به صورت بوزینگانی زبون و مطرود در آوردیم».
چون خداوند از آنان عهد گرفته بوده که روز شنبه را حرمت بگذارند و فرمان الهی را انجام دهند و روز شنبه شکار نکنند و ماهیها فقط روز شنبه میآمدند از این رو یهودیان نیرنگ کردند و قبل از روز شنبه قلاب ماهیگیری، تور و حوضچه درست کردند و روز شنبه وقتی ماهیها میآمدند در این دامها گیر میکردند و در آن گرفتار میشدند و چون روز شنبه میگذشت در هنگام شب آنها ماهی را بر میداشتند، وقتی این کار را کردند خداوند آنان را مسخ کرد و به صورت بوزینه در آورد که بوزینه شبیهترین حیوان در ظاهر به انسان است اما در حقیقت انسان نیست، پس همچنین اعمال این یهودیان در ظاهر مشابه حق بود و در حقیقت مخالف حق بود، از اینرو سزایشان از نوع عملشان بود.
عوفی از ابن عباس در مورد تفسیر ﴿فَقُلۡنَا لَهُمۡ كُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِِٔينَ﴾[البقرة: ۶۵]. روایت میکند که گفت: خداوند از آنها بوزینه و خوک ساخت و گفته شده که جوانها به میمون و پیرها به خوک تبدیل شدند. [۱۱۲۲]
مسلم در صحیح [۱۱۲۳]خود از ابن مسعود روایت میکند که گفت: پیامبر خداجرا در مورد بوزینهها و خوکها پرسیدند که آیا این حیوانات از همان انسانهای مسخ شده هستند؟ پیامبرجفرمود: «خداوند هیچ قومی را هلاک نکرده یا مسخ نکرده که از آنها نسل و ذریهای باقی گذاشته باشد، میمون و خوک قبل از مسخ شدن آنها بودهاند». و این داستان دلیل قاطعی است بر حرامبودن نیرنگی که بوسیلهی آن، امور حرام، حلال کرده میشود و حلال را حرام میکنند.
و گفتهاش: (و عبد الطاغوت) شیخ الاسلام میگوید: درست این است که این جمله بر (مَن لعنه الله وغضب عليه وجعل منهم القردة والخنازير) معطوف است، چون فعل ماضی است و بر افعال ماضی قبل از خود معطوف میشود؛ یعنی بر: (مَن لعنه الله ومن غضب علیه ومن جعل منهم القردة والخنازير، ومن عبد الطاغوت) عطف است، اما فاعل فعلهای مقدم بر آن اسم الله است که به صورت ظاهر و مضمر فاعل قرار گرفته است و در اینجا فاعل ضمیر در «عَبَدَ» است. و کلمهی «مَن» را تکرار نکرد چون همه این افعال را صفت یک گروه که یهود هستند قرار داده است.
مؤلف میگوید: و خداوند متعال میفرماید: ﴿قَالَ ٱلَّذِينَ غَلَبُواْ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِمۡ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيۡهِم مَّسۡجِدٗا﴾[الکهف: ۲۱]. «آنان که بر کارشان دست یافتند, گفتند: برغارشان مسجدی میسازیم».
خداوند از کسانی که بر امر اصحاب کهف غالب آمدند خبر میدهد که گفتند: بر آنان مسجدی میسازیم. ابن جریر در مورد کسانی که این سخن را گفتند دو قول ذکر کرده است:
۱- گویندگان مسلمان بودند.
۲- گویندگان این سخن مشرک بودند.
اگر هر یک از این دو گروه باشند مورد مذمت هستند. چون پیامبرجمیفرماید: «لعنت خدا بر یهودیان و نصارا باد که آنان قبور انبیاء و صالحان خود را مسجد قرار دادند» [۱۱۲۴]. پیامبرجاز کار آنها بر حذر میداشت. بخاری و مسلم رویات کردهاند. [۱۱۲۵]چون این کار سبب میشود صاحبان قبور شریک خدا قرار داده شوند، چنانکه مشاهده میکنیم. از این رو وقتی یهود و نصارا این کار را کردند این کار آنان را به سوی شرک کشانید و این دلالت میکند که این امت این کار را انجام میدهد همانطور که یهودیان و نصارا این کار را کردند و این کار امت را به سوی شرک کشاند چون آنچه یهود و نصارا کردهاند این امت وجب به وجب از کارهای آنان پیروی میکند چنانکه پیامبر ج(صادق المصدوق) خبر داده است و خداوند میفرماید: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤﴾[النجم: ۳-۴]. «و از روی هوای نفس سخن نمیگوید. سخنش، چیزی جز وحی نیست که به او نازل میشود».
مؤلف میگوید: (از أبی سعیدسروایت است که رسول خداجفرمود: شما دقیقا از سنتهای امتهای گذشته پیروی میکنید حتی اگر آنها در سوراخ سوسماری در آمده باشند شما نیز وارد آن خواهید شد، گفتند: ای رسول خدا آیا از یهود و نصارا پیروی میکنیم؟ فرمود: پس از چه کسی؟). [روایت مسلم و بخاری].
مؤلف این حدیث را با این کلمات آورده و منبع آن را صحیحین ذکر کرده است و شاید از منبعی دیگر حدیث را نقل کرده است. لفظ صحیحین ـ سیاق صحیح مسلم ـ چنین است: از أبی سعید خدری روایت است که پیامبرجفرمود: «شما از سنتهای کسانی که پیش از شما بودهاند وجب به وجب و ذراع به ذراع پیروی میکنید حتی اگر آنان وارد سوراخ سوسماری شوند شما از آنها پیروی خواهید کرد». گفتیم: ای رسول خدا! آیا آنها یهود و نصارا اند؟ فرمود: «پس چه کسی؟ [۱۱۲۶].
و احتمال دارد حدیث در منابع دیگر غیر از بخاری و مسلم با عباراتی روایت شده که مؤلف ذکر کرده است و مرادِ مؤلف اصل حدیث بوده نه لفظ و کلمات آن [۱۱۲۷].
و گفتهاش: (لَتتبِعُنَّ سَنَنَ) یعنی شما از سنتهای امتهای گذشته کاملاً پیروی میکنید.
(حَذوَ القُذَّه بالقذه)، «القذة» یعنی پری که در انتهای تیر وجود دارد و دو پر در آنها مساوی و هم اندازه هستند. یعنی شما از آنها پیروی میکنید طوری که با آنها مشابه، یکسان و برابر خواهید بود همانطور که نوک پر یک تیر با نوک پر دیگر برابر است، این خبر به معنی نهی از پیروی و اطاعت از امتهای دیگر است و پیامبرجآنها را از توجه و روی آوردن به غیر از دین اسلام منع میکند، چون همهی نورها در برابر نور اسلام رنگ میبازند و شریعت اسلام همه ادیان را نسخ کرده است و این از معجزات پیامبرجاست، چون بسیاری از امت ایشان از سنتهای یهود، نصاری و فارس و از شیوههای آنان در سواری، لباس پوشیدن، برپایی مراسم دینیشان، ادیان، جنگها، عادتهایشان از تزیین مساجد، تعظیم قبور و قرار دادنشان به عنوان سجدهگاه پیروی کردهاند، حتی قبور صالحان را به جای الله مورد پرستش قرار دادهاند و مانند آنها حدود و تغییرات را بر ضعفا اجرا میکنند اما توانمندان را مورد تعزیر و تنبییه قرار نمیدهند و مانند آنها روز جمعه کار نمیکنند و با انگشت سلام میدهند و روز شنبه به عیادت بیماران نمیروند و از پنجشنبهی تخم مرغی خوشحال میشوند. [۱۱۲۸]و میگویند که زن در دوران قاعدگی آرد خمیر نکند و مانند آنها، علما و دیرنشینان را خدایانی جز الله قرار دادهاند. و از کتاب خدا روی بر تافتهاند و به کتابهای گمراهی از قبیل جادو، فلسفه و کلام روی آوردند و صفات خدا را که خودش را به آن توصیف نموده یا پیامبرشجاو را به آن وصف کرده تکذیب میکنند و خداوند را به عیبها و نقایصی توصیف میکنند که شایستهی الله تعالی نیست و دیگر اموری که در آن از یهود و نصار پیروی کردهاند.
و گفتهاش: (حتی اگر وارد سوراخ سوسماری شدهاند شما نیز وارد آن خواهید شد) و در حدیثی دیگر آمده است: «حتی اگر کسی از امتهای دیگر آشکارا با مادرش زنا کرده باشد در امت من کسانی پیدا خواهند شد که این کار را انجام میدهند» [۱۱۲۹]. و در حدیثی دیگر آمده است: «حتی اگر کسی از آنان سر راه با زنش همخوابی کرده شما نیز همان کار را خواهید کرد [۱۱۳۰]». چنانکه احادیث صحیحی در این مورد روایت شده است، پس پیامبرجخبر داده که امتش همانکار و آیین هایی که یهود، نصارا و فارسها انجام میدادهاند را انجام خواهند داد.
شیخ الاسلام میگوید: پیامبرجاین حدیث را به صورت خبر بیان کرده است که در ضمن آن انجام دهندگان آن مذمت شدهاند، چنانکه پیامبرجاز علامات قیامت و کارهای حرامی که قبل از وقوع قیامت رخ میدهد خبر داده است [۱۱۳۱].
غیر از شیخ الاسلام [۱۱۳۲]دیگران گفتهاند: کفر یهود از همه بدتر است چون به علم خود عمل نکردهاند، آنها حق را میدانند (و از آن به صورت عملی نه تنها فقط با سخن) پیروی نمیکنند و کفر نصاری از این جهت است که بدون علم عمل میکنند و آنها در انجام انواع عبادتها میکوشند بدون اینکه از سوی خدا آیین و شریعتی برای آن عبادتها مقرر شده باشد. و چیزهایی میگویند که نمیدانند، پس در این امت افرادی خواهند بود که از هر دو گروه پیروی میکنند. از این رو علمای سلف مانند سفیان بن عینیه میگفتند: علمای فاسد ما مشابه یهود هستند و عابدان فاسد ما به نصاری شباهت دارند [۱۱۳۳].
آنچه خداوند فیصله نموده و پیامبرجاز آن خبر داده تحقق مییابد، اما به این معنی نیست که همهی امت اینگونه خواهند بود، چون به تواتر از پیامبرجنقل شده که امت ایشان بر گمراهی اتفاق نخواهند کرد [۱۱۳۴].
گفتهاش: (گفتند ای رسول خداج، آیا از یهود و نصاری پیروی میکنیم؟ فرمود: پس از چه کسانی؟) یهود در اینجا مرفوع میباشد که خبر مبتدای محذوف است. یعنی اینگونه بوده: «أهُمُ الیَهودُ والنصاری الذین نتبع سنتهم» یعنی آیا آنها همان یهود و نصاری هستند که ما از سنتهای آنان پیروی میکنیم؟ میگوید: «فمَن» استفهام انکاری است. یعنی غیر از آنها چه کسی است؟ و در اینجا به یهود و نصاری تفسیر شده است و در روایت ابوهریره که در بخاری آمده فارس و روم ذکر شدهاند و تضادی نیست ـ چنانکه بعضیها گفتهاند [۱۱۳۵]ـ چون بر حسب جایگاه پاسخ متفاوت بوده است، پس جایی که فارس و روم نام برده شدهاند آن جا قرینهای بود که به قضاوت بین مردم و سیاست ربط داشته است و جایی که گفته شده یهود و نصاری قرینهای وجود داشته که به امور ادیان مرتبط بوده است. اما وجود قرینه لازم نیست بلکه ظاهراً پیامبرجخبر داده که امتش عادات، آئینها و سیاستهایی را که پیش از آن دیگر امتها میگرفتهاند انجام خواهد داد و تفسیر این امتها به بعضی از امتها، امت دیگری را نفی نمیکند، چون منظور مثال زدن است نه حصر و محدود کردن.
و مطابقت حدیث با عنوان فصل واضح است، چون امتهای پیش از ما به شرک مبتلا بودهاند، پس همین طور در این امت شرک به وقوع خواهد پیوست چنانکه مشاهده میکنیم.
- (و مسلم از ثوبان روایت میکند که پیامبرجفرمود: «خداوند زمین را برایم جمع و هموار کرد و مشرق و مغرب آن را دیدم و فرمانروایی امت من به به همان اندازه که برایم هموار گردیده خواهد رسید) و دو خزانهی قرمز و سفید به من عطا گردید و از پروردگارم خواستم که امت مرا به سبب قحطسالی فراگیر هلاک نسازد و بر آنها دشمنی که جان و مالشان را نابود کند غیر از خودشان مسلط نکند، پروردگارم فرمود: ای محمدجمن هرگاه امری را فیصله کنم رد نمیشود، من امت تو را به قحطسالی هلاک نمیکنم و بر آنان دشمنی غیر از خودشان که جان و مالشان را نابود کند مسلط نمیکنم حتی اگر تمام کافران روی زمین علیه آنها گرد بیایند، تا اینکه آنها همدیگر را بکشند و یکدیگر را اسیر کنند» [۱۱۳۶].
برقانی در صحیح خود روایت کرده است و اضافه نموده: «بر امت خویش از ائمهی گمراه کننده میترسم و هرگاه میان آنها شمشیر آمد تا قیامت از میان آنها برداشته نمیشود و قیامت بر پا نمیشود تا اینکه گروهی از امت من به مشرکین بپیوندند و تا اینکه گروهی از امت من به بت پرستی روی آورند و در امت من سی دروغگو خواهد آمد که هر یک ادعای پیامبری میکنند و حال آن که من خاتم پیامبرانم و بعد از من پیامبری نخواهد آمد و همواره از امت من گروهی بر حق پیروزند، عدم پشتیبانی از آنها به آنان زیان و آسیبی نخواهد رساند، تا اینکه فرمان الهی (قیامت) میآید» [۱۱۳۷].
این حدیث را ابوداود در سنن خود و ابن ماجه با اضافهای که مولف ذکر کرده و ترمذی با اختصار روایت کرده است.
گفتهاش: (ثوبان) او مولای پیامبرجاست و با ایشان همواره همراه بود و بعد از وفات پیامبرجدر شام اقامت گزید و در سال ۵۴ هـ.ق در حمص درگذشت.
(زَوَی لِیَ الأرض) توربشتی [۱۱۳۸]میگوید: زویتُ الشیء یعنی جمع و منقبض شد آن و مقصود از جمعشدن و هموار گشتن زمین برای پیامبرجیعنی مکان دور آن برای پیامبرجنزدیک قرار داده شد تا اینکه ایشان از نزدیک آن را مشاهده کرد و خداوند زمین را برای ایشان جمع نمود و به صورت مجموعهای قرار داد که ایشان مانند کف دست به آن نگاه کرد [۱۱۳۹].
قرطبی میگوید: یعنی زمین را برایم جمع و هموار کرد تا اینکه مساحتی را از شرق تا غرب که امت من فرمانروایی و مالکیت آن را به دست خواهد داشت دیدم و ظاهر عبارت این را میرساند که خداوند به بینایی ایشان قوت داد و موانعی که معمولاً مانع از دیدن میشوند را از پیش روی ایشان برداشت و ایشان از همان جایی که بود دور را دید، همانطور که بیتالمقدس را از مکه دید و به قریش از نشانههای بیت المقدس در حالی که به آن نگاه میکرد خبر داد [۱۱۴۰]و مانند اینکه میفرماید: «قصر سفید مدائن را میبینم» [۱۱۴۱]و احتمال دارد که خداوند مثال آن را برای پیامبرجمجسّم نموده است که توجیه اول بهتر است. [۱۱۴۲]
گفتهاش: (و پادشاهی امت من به مساحتی از زمین که برایم هموار گردید خواهد رسید) قرطبی میگوید: این خبر تحقق یافت و این از نشانههای نبوت ایشان است و پادشاهی امت ایشان تا دورترین نقطه غرب یعنی دریای طنجه و تا اقصی نقاط شرق یعنی آن سوی خراسان و بسیاری از مناطق سند، هند و صغد رسید و از جهت جنوب و شمال به این اندازه قلمرو پادشاهی امت پیش نرفت، از اینرو پیامبرجشمال و جنوب را نام نبرد و خبر نداد که فرمانروایی امتش به شمال و جنوب میرسد [۱۱۴۳].
و گفتهاش: (و دو خزانهی قرمز و سفید به من عطا گردید) قرطبی میگوید: مراد پادشاهی فارس و خزانهی قیصر پادشاه روم است و مقصود قصرها و شهرهای آنان میباشد. و گفتهی پیامبرجبر همین دلالت میکند وقتی که از هلاکت پادشاه فارس و روم خبر داد فرمود: سوگند به خدا که خزانههایشان را در راه خدا خرج خواهید کرد» [۱۱۴۴].
و خزانهی قیصر را با خزانهی قرمز تعبیر کرد چون بیشتر و اغلب گنجهای آنان طلا بودند و از خزانه کسری به خزانه سفید تعبیر کرد چون اغلب داراییهای آنان جواهر و نقره بود [۱۱۴۵].
و این خبر پیامبرجدر زمان فتوحات در خلافت عمر فاروقستحقق یافت و تاج، تخت و تمام اموال کسری که بسیار زیاد بودند به عنوان غنیمت نزد عمر آورده شد و وقتی سرزمین قیصر فتح شد خداوند با او نیز چنین کرد [۱۱۴۶].
اغلب گنجهای کسری و قیصر به همین صورت بودهاند اما تورپشتی [۱۱۴۷]و خلخالی عکس این را گفتهاند.
«الأبیض» و «الأحمر» منصوب به بدل هستند.
و گفتهاش: (و از پروردگارم خواستم که امتم را با قحط سالی فراگیر هلاک نسازد). در اصل کتاب «بعامة» آمده است و این روایت صحیحی در اصل مسلم است ولی در بعضی جاها با حذف ب آمده است «بسنة عامة».
قرطبی میگوید: گویی که «ب» زاید است چون عامه صفت سنه است. «جدب» یعنی قحطسالی فراگیر که به طور عام مردم را هلاک میکند، سنه جمع آن سنین است، چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ أَخَذۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ بِٱلسِّنِين﴾[الأعراف: ۱۳۰]. «ما، فرعونیان را به خشکسالیهای پیاپی گرفتار کردیم».سنین یعنی قحطسالی پی در پی. [۱۱۴۸]
و گفتهاش: (و اینکه بر آنان دشمنی غیر از خودشان که آنان را نابود سازد، مسلط نکند) غیر از خودشان یعنی کفار.
و گفتهاش: (فیستبیح بیضتهم) جوهری میگوید: بیضهی هر چیزی یعنی حوزه و پیرامون آن. بیضه القوم یعنی: ساحت آنها. [۱۱۴۹]
بنابراین معنای حدیث اینگونه میشود که یعنی خداوند دشمن را بر همه مسلمین مسلط نمیکند به صورتی که در تمام سرزمین آنها به از بین بردن جان و مالشان بپردازد، حتی اگر همه اهالی روی زمین علیه مسلمین جمع شوند. [۱۱۵۰]
و گفتهاند: «بیضتهم» یعنی بیشترشان و ظاهر همین است، یعنی خداوند کفار را بر بیشتر، اکثریت، جماعت و امام مسلمین مسلط نمیکند، تا وقتی که این صفات را نداشته باشند یعنی همدیگر را نکشند و اسیر نکنند، هرگاه این اوصاف در آنها پدید آید خداوند کفار را بر بیشتر مسلمین و رهبرشان مسلط خواهد کرد.
و گفتهاش: (و پروردگارم فرمود: ای محمد من هرگاه امری را فیصله کنم برگردانده نمیشود) بعضی گفتهاند: یعنی هرگاه امری را قطعی کنم اجرا میشود و هیچ چیزی نمیتواند مانع تحقق آن شود و هیچ کسی توانایی رد و برگرداندن آن را ندارد، بلکه مقدرات الهی بر همهی آفریدهها بخواهند یا نخواهند اجرا میشود، چنان که پیامبرجمیفرماید: «هیچ رد کنندهای برای فیصلهی تو نیست [۱۱۵۱]» [۱۱۵۲].
میگویم: ظاهراً تقدیر مبرم (قطعی) و معلّق در این زمینه تفاوتی نداشته و برابرند و هیچ کدام رد نمیشود، چون در اینجا خبر داده شده که فیصلهی خدا رد نمیشود و پیامبرجاین را به طور مطلق پرسید و اینگونه پاسخ داده شد و خداوند دعایش را پذیرفت تا وقتی که شرطی یافت نشود که مقتضی مسلط شدن دشمن است، وقتی آن شرط به وجود آمد قضاء و فیصلهی معلق میآید.
و گفتهاش: (تا اینکه یکدیگر را بکشند) یعنی هرگاه مسلمین به از بین بردن یکدیگر پرداختند خداوند دشمنی از کافران را بر آنها مسلط میکند که جان و مال بیشترشان را نابود میکند، البته نه تمام امت را و سپس باز هم سرانجام اگر این امت از آنچه به سبب آن دشمن بر آنها مسلط شده باز گردند پیروی خواهند شد.
و این امر انجام شده، وقتی این امت با یکدیگر جنگیدند و یکدیگر را اسیر کردند، دچار تفرقه شدند و به جای جهاد با دشمن با یکدیگر مشغول شدند، دشمن بر آنها چیره و مسلط گردید، چنانکه در سدهی هفتم در شرق و غرب چنین شد و پادشاهان مشرق با یکدیگر اختلاف کردند و از حمایت یکدیگر دست برداشتند، آنگاه تاتار بر بیشتر سرزمین خراسان، عراق و سرزمین روم مسلط شد و خلیفه، علما و پادشاهان بزرگ را کشتند. همچنین فرمانروایان مغرب با همدیگر اختلاف کردند و از حمایت یکدیگر دست برداشتند و فرنگیها بر بیشتر سرزمین اندلس و جزایر نزدیک آن مسلط شدند و تا به امروز این مناطق در دستشان میباشد بلکه بر بسیاری از شهرهای شام و سواحل آن چیره شدند تا اینکه صلاح الدین ایوبی و غیره این سرزمینها را آزاد کردند.
و گفتهاش: (برقانی در صحیح خود روایت کرده است) برقانی حافظ بزرگ ابوبکر احمد بن محمد بن غالب خوارزمی شافعی است، در سال ۳۳۶هـ.ق به دنیا آمد و در سال۴۲۵هـ.ق در گذشت. [۱۱۵۳]
خطیب میگوید: «او ثبت (مورد اعتماد) پرهیزکار و عالم توانایی بود و در میان اساتید و مشایخ ما از او فردی قویتری را سراغ ندارم، به فقه آگاه بود تألیفات زیادی دارد. مسندی تألیف کرد که احادیث صحیحین را در برداشت و احادیث ثوری، شُعبه و گروهی دیگر را فراگرفته بود به علم و دانش علاقهمند بود و به آن توجه زیادی داشت» [۱۱۵۴].
میگویم: این سندی که خطیب ذکر کرده همان صحیح برقانی است که مولف به عنوان منبع روایت برقانی ذکر کرده است.
و گفتهاش: (و آنچه برای امتم نگرانش هستم رهبران گمراه کننده هستند) یعنی حکام، علما و عابدان، کسانی که مردم به آنها اقتدا مینمایند و این افراد بدون علم در میان مردم حکم میکرده و خود گمراه میشوند و دیگران را نیز گمراه میسازند، پس خودشان از حق منحرف و گمراه هستند و دیگران را گمراه میکنند، چنانکه خداوند در مورد اهل دوزخ میگوید: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا ٱدَّارَكُواْ فِيهَا جَمِيعٗا قَالَتۡ أُخۡرَىٰهُمۡ لِأُولَىٰهُمۡ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ أَضَلُّونَا فََٔاتِهِمۡ عَذَابٗا ضِعۡفٗا مِّنَ ٱلنَّارِ﴾[الأعراف: ۳۸]. «چون همگی آنان در دوزخ گرد هم بیایند و به هم برسند، پیروان دربارهی پیشوایانشان میگویند: ای پروردگارمان! اینها ما را گمراه کردند؛ پس عذابشان از آتش را دو چندان بگردان».و میفرماید: ﴿وَقَالُواْ رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعۡنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا ٱلسَّبِيلَا۠٦٧﴾[الأحزاب: ۶۷]. «و میگویند: پروردگارا! ما از سران و بزرگانمان اطاعت کردیم؛ پس ما را گمراه کردند».و میفرماید: ﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا١٠٣ ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا١٠٤﴾[الکهف: ۱۰۳-۱۰۴]. «بگو: آیا شما را به زیانکارترین مردم در کردار آگاه کنیم؟ آنان که تلاششان در زندگی دنیا تباه گشت و با این حال گمان میکنند کار نیکی انجام میدهند».
از آن جا که پیروی از پیشوایان هدایت و شناخت آنها و فرق گذاشتن بین آنها و بین پیشوایان گمراه کنندهای که مورد خشم خدا هستند، به شدت نیاز است و از ضروریات میباشد. خداوند به ما فرمان داده که از او بجوییم که ما را به راه ائمه هدایت که بر آنها انعام شده از قبیل پیامبران، صدیقان، شهدا و صالحان هدایت کند؛ نه راه کسانی که خداوند بر آنها خشم گرفته (غیر المغضوب علیهم) کسانی که حق را میدانند و به آن عمل نمیکنند و نه راه گمراهان (ولا الضالین) کسانی که به غیر از شریعت الهی و بلکه بر اساس هوای نفس خود عمل انجام میدهند.
راه کسانی که به آنها نعمت داده شده شامل علم به هدایت و عمل به آن است و پیامبرجوقتی تفرقه بعد از خود را بیان کرد ائمه هدایت را توصیف نمود که آنان کسانیند که بر راهی هستند که پیامبرجو صحابهاش بر آن هستند. چنانکه ابوداود و غیره روایت کردهاند.
پس هر کسی بر شیوهی پیامبرجو صحابه باشد از امامان هدایت است و هر کسی با صحابه و پیامبر مخالف باشد از گمراهان است، مانند کسی که به یارانش میگوید: «هر کس حاجتی داشت به قبرم بیاید، حاجت او را برآورده میسازم» و میگوید: «کسی که یک متر خاک بین او و دوستانش مانع شده خیری ندارد». و یا سخنانی از این قبیل و مانند کسی که ادعا میکند دوستان و مریدان خود را از دوزخ نجات میدهد و اگر مردم به او معتقد باشند آنها را حفاظت و نگهداری میکند و اگر به او کفر بورزند و با او مخالفت نمایند به آنان زیان میرساند و ادعا میکند که این از کرامات اوست.
و مانند کسی که در بازارها برهنه راه میرود و در نماز جماعت و مجلس ذکر خدا حاضر نمیشود و در مجالس علم حاضر نمیشود بلکه علمای شریعت را عیبجویی میکند و آنها را اهل علم ظاهر مینامد و ادعا میکند که او صاحب علم باطن است و گاهی ادعا میکند که میتوان از شریعت محمدجبیرون رفت همان طور که خضر توانست پا را از چهارچوب شریعت موسی فراتر بگذارد و دیگر سخنان کفرآمیز و مسخرهای از این قبیل.
مانند کسی که ادعا میکند که بنده با خدایش به حالتی میرسد که تکالیف از او ساقط میشود و یا ادعا میکند که از اولیاء در زندگی و پس از مرگشان کمک خواسته میشود. و اولیاء میتوانند سود و زیان برسانند و امور را تدبیر کنند و این کرامت آنهاست و یا میگوید که اولیاء از لوح محفوظ و رازهای درونی مردم باخبرند و مسجد ساختن بر قبور انبیاء و صالحان، چراغانی کردن آن، شمع روشن کردن بر قبورشان، پوشاندن آن با پارچهی ابریشمی و فرشهای گرانبها جایز است. و یا ادعا میکند که هر کسی که در اصول و فروع دین به قرآن و سنت عمل کند خودش گمراه است و دیگران را گمراه میکند و بدعتگذاری کرده است، یا اینکه مدعی میشود که ظاهر قرآن در آیات صفات تشبیه و تمثیل است و در باب صفات و در دیگر امور از قرآن نمیتوان به هدایت رسید، بلکه هدایت از شبهات وهمی فراگیر میشود که به گمان خود آن را برهانها و دلایل عقلی مینامند، پس همه اینها و امثالشان از رهبران گمراه کنندهای هستند که پیامبرجاز آنها برای امت خود میترسید و از آنها بر حذر داشته است.
ضابطه و قاعده در فرق گذاشتن بین امامان پرهیزکار و امامان گمراه کننده فرمودهی الهی است که میفرماید: ﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٣١ قُلۡ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡكَٰفِرِينَ٣٢﴾[آل عمران: ۳۱-۳۲]. «بگو: اگر الله را دوست دارید، از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد. و الله، آمرزندهی مهربان است. بگو: از الله و پیامبر اطاعت کنید؛ و اگر سرپیچی کنند، بدانند که الله کافران را دوست ندارد».
پس سخن پروردگارتان را بفهمید و آگاه باشید و مبادا شکوه و اهمیت فردی و یا جایگاهش در میان مردم شما را فریب دهد، چون پروردگارت از همه بزرگتر است و آنچه بر تو لازم و فرض است این است که از کلام خدا و سخن پیامبرجپیروی نمایی و فقط و تنها پیامبر معصوم است و پروردگارت آنچه در دلهاست را بهتر میداند، چه بسا فردی که شما او را امام هدایت میشماری چنین نباشد چون خداوند به پیامبرش میگوید: ﴿ثُمَّ جَعَلۡنَٰكَ عَلَىٰ شَرِيعَةٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡرِ فَٱتَّبِعۡهَا وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ١٨﴾[الجاثیة: ۱۸]. «»»«سپس تو را بر راه و آیین روشنی از دین قرار دادیم؛ پس، از آن پیروی نما و از خواستههای نفسانی کسانی که نمیدانند، پیروی مکن».
پس هر کسی با قرآن و سنت و قول پیامبرجمخالفت کرد، آنچه او میگوید هواپرستی است. و هر کسی سخن و فرمان پیامبرجرا نپذیرفت در حقیقت از هوای نفس خود پیروی میکند. خداوند متعال میفرماید: ﴿فَإِن لَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥٠﴾[القصص: ۵۰]. «پس اگر درخواست تو را نپذیرفتند، بدان که آنان تنها از خواستههای نفسانی خویش پیروی میکنند. و هیچکس گمراهتر از کسی نیست که بدون رهنمود و هدایتی از سوی الله، از خواستههای نفسانی خویش پیروی میکند. بیگمان الله مردم ستمکار را هدایت نمیکند».
و میفرماید: ﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۗ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ٣﴾[الأعراف: ۳]. «از آیاتی پیروی کنید که از سوی پروردگارتان به شما نازل شده و به جای او از دوستانِ(باطل) پیروی نکنید. چه اندک پند میگیرید!»
از زیاد بن حُدیر [۱۱۵۵]روایت است که گفت: عمر به من گفت: آیا میدانی چه چیزی اسلام را نابود میکند و از بین میبرد؟ گفتم: نه گفت: اسلام را لغزش عالم و جدال منافق با کتاب و حکم رهبران گمراه کننده، نابود میکند. [روایت دارمی] [۱۱۵۶].
و یزید بن عميرة [۱۱۵۷]میگوید: معاذ بن جبل در هیچ مجلسی برای ذکر نمینشست مگر اینکه هنگام نشستن میگفت: خداوند داور عادلی است، شک کنندگان هلاک شدند...
و در آن آمده: «از انحراف حکیم بپرهیزید، چون گاهی شیطان کلمه گمراهی را بر زبان حکیم میآورد و گاهی منافق کلمه حق را میگوید». به معاذ گفتم: رحمت خداوند بر تو باد از کجا بدانم که حکیم کلمهی گمراهی را میگوید و منافق گاهی کلمهی حق را میگوید؟ به من گفت: از سخنان شبهه دار حکیم که گفته میشود: این چیست؟ دوری کن. اما این نباید سبب شود تا از حکیم دوری کنی چون شاید او به حق باز گردد و حق را هرگاه شنیدی فرا بگیر، حق دارای نوری است. [روایت ابوداود و غیره]. [۱۱۵۸]
و ابن مبارک چه زیبا میگوید:
وَ هَل أفسَدَ الدِّينَ إلاَّ المُلُو
كُ وأحبارُ سُوءٍ ورُهبَانُها
[۱۱۵۹]
و آیا دین را غیر از پادشاهان، علمای بد و دیرنشینان کسی دیگر فاسد کرده است؟
و گفتهاش: (و چون شمشیر در میان آنها قرار گرفت تا روز قیامت از میان آنها برداشته نخواهد شد) یعنی وقتی در میان مسلمین فتنه و قتال در گرفت تا روز قیامت در میان آنها باقی میماند و این به وقوع پیوسته است، چون وقتی با شهادت عثمانسشمشیر در میان مسلمین آمد تا به امروز جنگ و فتنه در میانشان باقی است و تا روز قیامت خواهد بود، اما گاهی بسیار است، گاهی کم و گاهی در جهتی وجود دارد و از جهتی دیگر برطرف میشود.
و گفتهاش: (قیامت بر پا نمیشود تا اینکه گروهی از امت من به مشرکین بپیوندند) یعنی تا وقتی که قبایلی از امت من به مشرکین بپیوندند [۱۱۶۰]یعنی در سرزمین مشرکین اقامت میگزینند و با برگشتن از دین به سوی آنها میروند.
و گفتهاش: (تا وقتی گروههای زیادی از امت من بت پرستی کنند) ابوالسعادات [۱۱۶۱]میگوید: فئام یعنی جماعت زیاد. در روایت ابوداود آمده تا اینکه قبایلی از امت من بتها را بپرستند که این معنای ظاهری است و این شاهدی بر عنوان فصل میباشد. و این ردّی است بر قبرپرستان و کسانی که میگویند این امت به شرک مبتلا نمیشوند و این امت بتپرستی نخواهند کرد.
در صحیحین حدیثی به همین معنی از ابوهریره روایت شده که میگوید پیامبرجفرمود: «قیامت برپا نخواهد شد تا اینکه باسن زنان دَوس اطراف بت ذی الخلَصه به حرکت در آید. ذو الخلصه بت قبیلهی اوس بود که در جاهلیت آن را پرستش میکردند [۱۱۶۲].
ابن حبان از معمر روایت میکند که گفت: اکنون بر آن خانهای ساخته شده و قفل است. و در صحیح مسلم عایشه از پیامبرجروایت میکند که گفت: «گردش شب و روز به پایان نمیرسد تا اینکه لات و عزی پرستش شوند» [۱۱۶۳].
و گفته شده که قبری در طایف به ابن عباس منسوب است قبر لات است و آن را عبادت میکردند و پیرامون آن طواف مینمودند و برای آن قربانی و نذر میکردند و از آن حاجت و گشایش مشکلاتشان را میخواستند.
-(و در امت من سی دروغگو خواهد آمد که هر یک ادعای نبوت میکند). قرطبی میگوید: در حدیث حذیفه تعداد معینی برای مدعیان دروغین نبوت ذکر شده است، حذیفه میگوید: پیامبرجفرمود: «در امت من بیست و هفت دروغگو و دجال خواهد آمد که چهار تا از میانشان زن هستند» [۱۱۶۴]. به روایت ابونعیم و میگوید: حدیث غریبی است و فقط معاذ بن هشام آن را روایت کرده است.
میگویم: حدیث ثوبان از این حدیث صحیحتر است، قاضی عیاض میگوید: کسانی که از زمان پیامبرجتا کنون ادعای نبوت کردهاند تعدادشان زیاد است و به این ادعا مشهور شده و گروهی از گمراهی شان پیروی کردهاند و بعد از محاسبه روشن میشود که تعدادشان همین اندازه بوده است که اگر کسی کتابهای اخبار و تاریخ را مطالعه کند صحت این سخن را میداند. [۱۱۶۵]
حافظ میگوید: و مصداق این در زمان پیامبرجپدید آمد، مسیلمه در یمامه و اسود عنسی در یمن ادعای نبوت کردند و در زمان خلافت ابوبکر طلیحه بن خویلد در قبیلهی بنی اسد بن خزیمه و سجاح تمیمی در بنی تمیم ادعای نبوت کردند. و اسود عنسی قبل از وفات پیامبرجکشته شد و مسیلمه در خلافت ابوبکرسبه قتل رسید و طلیحه توبه کرد و طبق قول صحیح بر اسلام در زمان عمرسدر گذشت و گفته میشود که سجاح نیز توبه کرد.
سپس مختار بن ابی عبید ثقفی (مختار کذاب) خروج کرد و در اوایل خلافت ابن زبیر بر کوفه مسلط شد و اظهار محبت اهل بیت نمود. و مردم را به پیگرد قاتلان حسین فرا خواند و به دنبال قاتلان حسین افتاد و بسیاری از آنان را که در کشتن حسین مباشرت یا معاونت داشته بودند به قتل رسانید، از اینرو نزد مردم محبوبیت یافت، سپس شیطان او را بر آن داشت که ادعای نبوت کرد و مدّعی شد که جبرئیل نزد او میآید.
و یکی از مدعیان دروغین نبوت حارث کذّاب بود که در خلافت عبدالملک بن مروان سربلند کرد و کشته شد و گروهی در خلافت بنی عباس ادعای نبوت کردند. و حدیث همه کسانی را که ادعای نبوت میکنند شامل نمیشود و همه مراد نیستند چون افراد بیشماری چنین ادعایی کردهاند و اغلب علت و منشا چنین ادعایی جنون و دیوانگی بوده است و فقط منظور حدیث کسانیند که قدرتی داشته و مطرح شدهاند و شبههای برایشان پدیدار شده است.
مانند افرادی که نام بردیم و خداوند کسانی را که چنین ادعایی کردهاند هلاک ساخته است و افرادی که باقی ماندهاند به هلاک شدگان خواهند پیوست و آخرین آنها دجال بزرگ است.
و گفتهاش: (و من خاتم پیامبران یعنی آخرین پیامبر هستم) چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّۧنَ﴾[الأحزاب: ۴۰]. «محمد، پدر هیچیک از مردان شما نیست؛ ولی فرستادهی الله و آخرین پیامبر است».
عیسی ÷وقتی در آخر الزمان نزول میکند به شریعت محمدجحکم مینماید و به سوی قبلهی پیامبر نماز میخواند، پس او گویا فردی از امت پیامبرجمیباشد، چنانکه پیامبرجمیفرماید: «سوگند به کسی که جانم در دست اوست پسر مریم در میان شما به عنوان داوری دادگر فرود میآید و آنگاه صلیب را میشکند و خوک را میکشد و جزیه را قبول نمیکند. [۱۱۶۶]
و گفتهاش: (و همواره گروهی از امت من بر حق پیروزند و عدم پشتیبانی و مخالفت با آنان به آنها آسیبی نمیرساند) یزید بن هارون و احمد بن حنبل میگویند: اگر این گروه اهل حدیث نباشند پس چه کسانی هستند؟. و همچنین عبدالله بن مبارک و علی بن مدینی، احمد بن سنان، بخاری و غیره گفتهاند که این گروه اهل حدیث هستند و در روایتی ابن مدینی میگوید: آنها عربها هستند و از این روایت استدلال کرده است که آمده: «آنان اهل غرباند» [۱۱۶۷]. و غرب به دلو بزرگ تفسیر شده است، چون عربها با دلو آب میکشیدند.
میگویم: تضادی بین این دو قول نیست؛ چون اینکه گروه پیروز و رستگار امکان ندارد که حدیث و سنتهای پیامبرجرا نداند بلکه فقط بر حق کسانی پیروزند که به قرآن و سنت عمل میکنند و آنان اهل حدیث عرب و غیر عرب هستند.
اگر گفته شود پس چرا آن را مختص عربها قرار داده است؟ در جواب گفته میشود مراد مثال زدن است نه حصر، یعنی اگر عربها بر قرآن و سنت عمل نمایند آنان گروه پیروز و رستگارند.
قرطبی میگوید: این دلیلی است بر اینکه اجماع حجت است، چون وقتی امت اجماع کند گروه پیروز و رستگار در آن شامل است [۱۱۶۸].
مؤلف میگوید: و در این حدیث نشانهی بزرگی بیان شده که آنان با وجود اینکه اندک هستند اگر کسی آنها را پشتیبانی نکند یا با آنان مخالفت ورزد به آنها آسیب و زیانی نمیرساند. و این مژدهایست به اینکه حق به طور کلی از بین نمیرود بلکه همواره گروهی بر آن خواهند بود.
و گفتهاش: (تا اینکه فرمان الهی میآید) ظاهراً مراد از فرمان الهی گرفتن جان باقیماندهی مومنان با نسیمی پاک است که در روایات آمده است. و وقوع نشانههای بزرگ قیامت است که بعد از آن کسی جز بدترین مردم باقی نمیمانند چنانکه حاکم روایت کرده است. [۱۱۶۹]و اصل روایت در مسلم از عبدالرحمان بن شماسه آمده است که عبدالله بن عمرو گفت: «قیامت بر پا نخواهد شد مگر بر بدترین مردم، آنان از اهل جاهلیت بدترند». آنگاه عقبه بن عامر به عبدالله گفت: آنچه میگویی میدانم و اما من از پیامبرجشنیدم که میگفت: «همواره گروهی از امت من بر امر و فرمان خدا میجنگند و پیروزند هر کسی با آنان مخالفت کند به آنها ضرر نمیرسد تا اینکه قیامت آنان را فرا میگیرد و آنها اینگونهاند». عبدالله گفت: و خداوند نسیمی میفرستد که بوی آن مشک است و برخورد آن چون برخورد ابریشم است و این باد هیچ کسی را که در دلش دانهای از ایمان باشد را نمیگذارد مگر اینکه جانش را میگیرد، سپس بدترین مردم میمانند و قیامت بر آنها بر پا خواهد شد» [۱۱۷۰].
و در صحیح مسلم ابن مسعود از پیامبرجروایت میکند که فرمود: «قیامت بر پا نخواهد شد مگر بر بدترین مردم» [۱۱۷۱]. و همچنین در صحیح مسلم روایت است که: «قیامت برپا نخواهد شد تا اینکه روی زمین الله الله گفته نشود» [۱۱۷۲].
و این اتفاق بعد از آن میافتد که خورشید از مغرب طلوع میکند و حیوان (دابةالأرض) بیرون میآید و سایر نشانههای بزرگ رخ میدهند. و ثابت است که نشانههای بزرگ مانند رشتهی مهره است که وقتی کنده میشود مهرهها به سرعت میریزند. روایت احمد [۱۱۷۳].
حدیثی که عمران بن حصین از پیامبرجروایت میکند این را تایید میکند، عمران بن حصین از پیامبر جروایت میکند که فرمود: «همواره گروهی از امّت من بر حق بوده و بر کسانی که از آنها دوری میجویند پیروزند، تا اینکه آخرینشان با دجال میجنگند» [۱۱۷۴]. روایت ابوداود و حاکم. بنابراین مراد از (حتی تاتیهم الساعة) که در حدیث عقبه و امثال آن آمده یعنی وقت مردنشان با وزیدن باد؛ حافظ این را گفته و درست است. [۱۱۷۵]
و در مورد محل و جای این طایفه اختلاف شده است، ابن بطّال [۱۱۷۶]میگوید: این گروه در بیت المقدس خواهد بود تا اینکه قیامت برپا میشود، چنانکه طبری از ابی امامه روایت میکند که گفته شد: ای رسول خداجو آنان کجا هستند؟ فرمود: «در بیت المقدس خواهند بود» [۱۱۷۷].
و معاذ بن جبل میگوید: آنان در شام خواهند بود [۱۱۷۸]. و اکثر شارحین حدیث همین را گفتهاند.
و سخن طبری بر این دلالت میکند که لازم نیست این گروه همیشه در شام یا در اول بیت المقدس باشد تا اینکه با دجال بجنگند، بلکه ممکن است در جایی دیگر باشد، اما زمین از این گروه خالی نخواهد شد تا اینکه فرمان الهی میآید.
میگویم: و حق همین است چون از مدتهاست که در شام و بیت المقدس افرادی با این صفات وجود ندارند، بلکه در آن فقط قبرپرستان، فاسقان و بدکاران هستند. و امکان ندارد که اینها گروه پیروز باشند و همچنین از مدتهاست که اینها با هیچ یک از کافران نمیجنگند و بلکه با خودشان میجنگند. بنابراین گفتهی پیامبر که فرمود: «آنان در بیت المقدس هستند» و گفتهی معاذ که آنها در شام هستند، یعنی در بعضی از زمانها در این جاهها خواهند بود. و بعضی وقتها در شام و فلسطین نخواهند بود و واقعیت همین را میرساند.
و گفتهاش: (تبارک و تعالی) ابن قیم میگوید: برکت به دو نوع است:
یکی برکت که فعل خداوند است و صیغهی فعل آن «بارک» است و گاهی خودش متعدی میشود و گاهی با حرف «علی» و گاهی با حرف «فی» متعدی میگردد و مفعول از آن «مبارَک» میآید، یعنی آنچه برکت داده شده است، یعنی خداوند آن را مبارک گردانیده است.
و نوع دوّم: برکتی که به خداوند نسبت داده میشود و این نسبت، نسبت رحمت و عزت است و فعل آن «تبارک» است. از این رو به غیر از خداوند گفته نمیشود و فقط شایان اوست، پس الله تعالی متبارک است و بنده و پیامبرش مبارک، چنانکه حضرت عیسی گفت: ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيۡنَ مَا كُنتُ﴾[مریم: ۳۱]. «و هر جا که باشم مرا پُرخیر و برکت نهاده».
پس هر کسی که خداوند در او و بر او برکت بدهد مبارک است، اما صفت تبارک مختص خداوند است، چنانکه آن را بر خود اطلاق نموده و میفرماید: ﴿تَبَارَكَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾[الأعراف: ۵۴]. «الله پروردگار جهانیان، بزرگ و برتر و والامقام است».﴿تَبَٰرَكَ ٱلَّذِي بِيَدِهِ ٱلۡمُلۡكُ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ١﴾[الملک: ۱]. «خجسته است ذاتی که فرمانروایی به دست اوست و او بر همه چیز تواناست».
چنانکه در قرآن این کلمه فقط مختص خداوند است و بر غیر از او اطلاق نمیشود، و بر بنای وسعت و مبالغه آمده مانند: «تعالی»، «تعاظم» و امثال آن، پس تبارک بر وزن و بنای «تعالی» است که بر کمال و نهایت علو و برتری دلالت میکند، پس همچنین «تبارک» بر کمال برکت، عظمت و وسعت برکت دلالت میکند و معنی قول کسانی از سلف که گفتهاند «تبارک» یعنی «تعاظم» همین است [۱۱۷۹].
ابن عباس میگوید: «یعنی هر نوع برکتی را آورد [۱۱۸۰]» [۱۱۸۱].
بدان که حدیث به صورت کامل بر شهادتین دلالت میکند و هر جملهای از آن همانطور که پیامبرجخبر داده واقع گردیده است.
[۱۱۱۲] بخاری در صحیحش ۴/۱۶۷۳ به صورت معلق روایت کرده و سعید بن منصور در سنن خود کتاب جهاد۲۵۳۴ به صورت موصول روایت کرده است. و در التفسیر ۶۴۹ و حربی در غریب الحدیث ۳/۱۱۷۷، تفسیر ابن جریر۵/۱۳۱، تفسیر ابن ابی حاتم۵۴۴۳ و غیره و حافظ در الفتح ۸/۲۵۲ گفته که اسنادش قوی است. [۱۱۱۳] تفسیر طبری ۵/۱۳۱، تفسیر ابن أبی حاتم۳/۹۷۴ و تغلیق التعلیق ۴/۱۹۵- ۱۹۶. [۱۱۱۴] تفسیر ابن أبی حاتم ۳/۹۷۴ از ابن عباس روایت میکند که در اسناد آن نضرالخراز است که متروک الحدیث میباشد. و عبد بن حُمید روایت کرده چنان که در تغلیق التعلیق۴/۱۹۶ از عکرمه با کلمه جبت در زبان حبشی شیطانی است و طاغوت یعنی کاهن و سندش صحیح است و حربی در غریب الحدیث ۳/۱۱۷۷ از أبی مالک روایت کرده و اسنادش حسن است. [۱۱۱۵] تفسیر ابن أبی حاتم ۳/۹۷۴ از طریق علی بن أبی طلحه از ابن عباس. [۱۱۱۶] تفسیر ابن جریر۵/۱۳۰ و تفسیر ابن ابی حاتم۳/۹۷۵ که سند آن دروغ است. [۱۱۱۷] ابن جریر۵/۱۳۲ از طریق علی بن أبی طلحه از ابن عباس با همین سند روایت شده است. [۱۱۱۸] ابن أبی حاتم۳/۹۷۵ و اسنادش حسن است. [۱۱۱۹] ابن جریر ۵/۱۳۳ و ابن أبی حاتم۳/۹۷۵ و در سندش لیث بن أبی سلیم قرار دارد که ضعیف است. [۱۱۲۰] جامع معمر۱۹۵۰۲، مسند احمد۳/۵،۴۷۷/۶۰ مصنف ابن أبی شیبه۵/۳۱۱، طبقات ابن سعد۷/۳۵، غریب الحدیث الحربی۳/۱۱۷۷، التاریخ الکبیر بخاری۷/۱۷۳، سنن ابوداود۳۹۰۷، سنن نسائی الکبری۶/۳۲۴، طحاوی شرح معانی الآثار۴/۳۱۲، المعجم الکبیر طبرانی ش۹۴۱- ۹۴۵، تفسیر ابن ابی حاتم۳/۹۷۴، صحیح ابن حبان۶۱۳۱، سنن کبری بیهقی ۸/۱۳۹ و دیگران روایت کردهاند و در اسنادش حیان قرار دارد که در مورد اسم پدرش اختلاف است و گفته شده حیان بن العلاء و گفته شده ابن مخارق و گفته شده ابن عمیر و اگر ابن عمیر نباشد از او جز عوف اعرابی روایت نکرده است. و ابن حبان او را در زمره ثقات ذکر نموده و کسی او را جرح نکرده پس اگر ابن عمیر باشد ثقه است. و حدیث را ابن حبان صحیح قرار داده است و نووی در ریاض الصالحین۳۸۰ حسن دانسته است. [۱۱۲۱] الصحاح۱/۱۸۲ مکتبة المشکاة الالکترونیة و لسان العرب۲/۲۱ و در حاشیه میگوید: حروف ذولقی شش تا است که عبارتند از: راء، لام، نون، فاء، باء و میم. نگا: لسان العرب مادهی «ذلق». [۱۱۲۲] سند این روایت ضعیف است، بغوی در تفسیرش۲/۴۹ از طریق علی بن أبی طلحه از ابن عباس روایت کرده که اسنادش اشکالی ندارد. [۱۱۲۳] صحیح مسلم ۲۶۶۳. [۱۱۲۴] صحیح بخاری۴۳۵-۴۳۶ و صحیح مسلم۵۳۱ از عایشه، ابن عباس و بخاری در صحیح خود ۴۳۷ و مسلم در صحیح خود ۵۳۰ از حدیث ابوهریره روایت کردهاند. [۱۱۲۵] صحیح بخاری ۴۱۷۷ و ۱۳۲۴ و صحیح مسلم ۵۲۹. [۱۱۲۶] صحیح بخاری ۷۳۲۰ و صحیح مسلم ۲۶۶۹. [۱۱۲۷] مسند احمد۴/۱۲۵، المعجم الکبیر طبرانی۷۱۴۰، السنة مروزی ۴۹، الشریعة آجری ۳۴ و غیره از شداد بن اوس روایت کردهاند که پیامبر فرمود: «بدترین این امت دقیقا از سنتهای امتهای پیشینیان(اهل کتاب) پیروی میکنند». در اسناد آن شهر بن حوشب است که در مورد او بحث شده است، اما حدیث شواهدی دارد که با آن صحت مییابد. والله اعلم. [۱۱۲۸] در این روز تخم مرغها را با رنگهای مختلف رنگ آمیزی کرده و آن را به مناسبت عید فصح تقدیم میکنند و این نماد به تاریخ بت پرستی گذشتهی آنها بر میگردد و این کار نماد زندگی آینده است. الاصول الوثنیة للمسیحیة ص۵۶ و نگا: اقتضاء الصراط المستقیم۱/۲۲۶. [۱۱۲۹] ترمذی در سنن ش۲۶۴۱ ومستدرک حاکم۱/۱۲۸- ۱۲۹ و به سبب تفرد، افریقی حدیث را معلول قرار داده و ابن جوزی در تلبیس ابلیس ص ۱۵ از عبدالله بن عمرو با همین سند روایت کرده است که در اسناد آن عبدالرحمان بن زیاد افریقی قرار دارد که ضعیف است وحاکم به سبب آن روایت را معلول قرار داده و مناوی در فیض القدیر۵/۳۴۷ و ترمذی میگوید غریب است و ابن جوزی از او نقل کرده است و عجلونی در کشف الخفا ۱/۱۷۰ گفته که حسن و غریب است و حدیث با شواهدش حسن است. [۱۱۳۰] مسند بزار۳۲۸۵- کشف الأستار الدولابی در کُنی۲/۷۳۱، مروزی السنة۴۳ ومستدرک حاکم۴/۴۵۵ و آن را صحیح قرار داده است و همه کلمهی «أمه» را آوردهاند جز حاکم که به جای آن «امرأته» را آورده و اسنادش حسن است. و نگا: السلسلة الصحیحة ۱۳۴۸. [۱۱۳۱] مناوی در فیض القدیر از شیخ الاسلام نقل کرده است:۵/۲۶۱. [۱۱۳۲] آنچه به غیر از شیخ الاسلام نسبت داده شیخ الاسلام در اقتضاء الصراط المستقیم ۱/۱۵-۱۶_ حرستانی ذکر کرده است. [۱۱۳۳] مجموع الفتاوی ۱/۱۹۷ و فیض القدیر۵/۲۶۱. [۱۱۳۴] نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، کتانی ص۱۶۱. [۱۱۳۵] او حافظ بن حجر در فتح الباری ۱۳/۳۱۴ در حدیث ۷۳۲۰ است. [۱۱۳۶]صحیح مسلم:۲۸۸۹. [۱۱۳۷] جمله اضافهای را که برقانی روایت کرده احمد در مسند۵/۲۸۴،۲۷۸، ابوداود در سنن۴۲۵۲، ابن ماجه۳۹۵۲، حاکم در مستدرک ۴/۴۴۹، ابونعیم در الحلیة۲/۲۸۹ و غیره روایت کردهاند و اسنادش به شرط مسلم صحیح است. [۱۱۳۸] فضل الله بن حسن شهاب الدین ابوعبدالله توربشتی شافعی فقیه و محدث است، المیسر فی شرح مصابیح السنة از تألیفات اوست. نگا: طبقات الشافعیة سبکی۸/۳۴۹، الأعلام زرکلی۵/۱۵۲ و در آن آمده که او حنفی بوده ولی این اشتباه است، او شافعی بوده است. [۱۱۳۹] نگا: مرقاة المفاتیح ۱۰/۱۵. [۱۱۴۰] بخاری در صحیح خود ۴۴۳۳ از جابر بن عبدالله بروایت کرده که میگوید: از رسول الله شنیدم که میفرمود: «وقتی قریش مرا تکذیب کردند در اتاقم ماندم تا اینکه خداوند بیت المقدس را برایم آشکار کرد و نشانههایش را برای آنها بیان کردم و من به او نگاه میکردم». [۱۱۴۱] بخشی است از حدیثی که در رابطه با حفر خندق آمده؛ امام احمد آن را در مسند۴/۳۰۳، ابن أبی شیبه در مصنف۳۶۸۲۰، نسائی در السنن الکبری۸۸۵۸، رویانی در مسندش۴۱۰، حربی در غریب الحدیث۳/۹۶۷ و غیره از براء روایت کردهاند و در اسناد آن میمون بن استاذ است. که ابن معین و ابن حبان او را ثقه شمردهاند و شعبی از او روایت کرده است اما افراد زیادی او را ضعیف قرار دادهاند. و این حدیث را حافظ در فتح الباری۷/۳۹۷ حسن دانسته است. [۱۱۴۲] المفهم قرطبی:۷/۲۱۶. [۱۱۴۳] المفهم ۷/۲۱۷ آنچه قرطبی گفته قابل تامل و بحث است. [۱۱۴۴] صحیح بخاری ۶۶۳۰، صحیح مسلم۲۹۱۸ از ابوهریره، صحیح بخاری ۶۶۲۹ و صحیح مسلم۲۹۱۹ از جابر بن سمره روایت کردهاند. [۱۱۴۵] قاضی عیاض در إکمال المعلم۸/۴۲۶ بعد از بیان این حدیث که «گروهی از مسلمین خزانهی کسری را که سفید است فتح خواهند کرد» میگوید: توضیح داد که خزانهی سفید خزانهی کسری است و گنج سرخ از قیصر است و آنچه در حدیثی دیگر که در ذکر شام است آمده این را تایید میکند که من خزانهی سفید مدائن را میبینم و همچنین فرمودهی پیامبرجکه فرمود: «آنگاه که عراق از دادن درهم خود و شام از دادن دینارش امتناع ورزید». برهمین دلالت میکند، چون نقره سفید را به عراق یعنی پادشاهی کسری و دینار سرخ را به شام که پادشاهی قیصر است نسبت داده است. [۱۱۴۶] المفهم:۷/۲۱۷. [۱۱۴۷] نگا: مرقاة المفاتیح ۱۰/۱۶. [۱۱۴۸] نگا: المفهم۷/۲۱۷. [۱۱۴۹] الصحاح جوهری ۳/۱۰۶۸. [۱۱۵۰] المفهم ۸/۲۱۷. [۱۱۵۱] بخشی از حدیثی است که عبدالرزاق در مصنف ۱۹۶۳۸ و عبد بن حُمید در مسند خود۳۹۱ و غیره از مغیره بن شعبه با سند صحیح روایت کردهاند چنان که حافظ ابن حجر در فتح الباری ۱۱/۵۱۲- ۵۱۳ گفته است. و اصل آن در بخاری ۶۲۴۱ است. [۱۱۵۲] نگا: مرقاة المفاتیح۱۰/۱۷. [۱۱۵۳] نگا: شرح حال وی را در سیر اعلام النبلاء۱۷/۴۶۴ و تذکرة الحفاظ ۳/۱۰۷۴ ملاحظه کنید. [۱۱۵۴] تاریخ بغداد۴/۳۷۴. [۱۱۵۵] زیاد بن حدیر اسدی ثقه و عابد بود. تقریب التهذیب ص۲۱۸. [۱۱۵۶] فریابی در صفة النفاق ص۷۱-۷۲ و خطیب در الفقیه و المتفقه ۱/۲۳۴ و دارمی۲۶۴ و ابن عبدالبر در جامع بیان العلم۲/۹۷۹ روایت کرده و اسنادش صحیح است. [۱۱۵۷] یزید بن عمیرة حمصی زبیدی یا کِندی ثقه و مورد اعتماد است. نگا: تقریب التهذیب ۶۰۴. [۱۱۵۸] ابوداود۴۶۱۱، المعرفة فسوی۲/۷۱۹،۳۲۱،۳۲۰، فریابی صنفة النفاق(۷۳) و غیره و اسنادش صحیح است. [۱۱۵۹] بیهقی شعب الایمان۷۳۰۰ و اسنادش صحیح است. [۱۱۶۰] سنن ابی داود ۴۲۵۲ و سنن ترمذی ۲۲۱۹. [۱۱۶۱] النهایة فی غریب الحدیث و الأثر ۳/۴۰۶. [۱۱۶۲] صحیح بخاری۷۱۱۶ و صحیح مسلم۲۹۰۶. [۱۱۶۳]صحیح مسلم۲۹۰۷. [۱۱۶۴] مسند احمد۵/۳۹۶، مسند بزار۳۳۷۴-کشف الأستار به صورت مختصر، طبرانی در الکبیر۳۰۲۶ و طحاوی در شرح مشکل الآثار ۷/۳۹۷ و ابونعیم در الحلیة ۴/۱۷۹ روایت کرده و اسناد آن حسن است و حافظ در الفتح ۱۳/۸۷ میگوید سندش جید است. [۱۱۶۵] اکمال المعلم۸/۴۶۳. البته در اینجا سوالی پیش میآید: آنهایی که بعد از زمانهی قاضی عیاض ادعای نبوت کردهاند تعدادشان چقدر است؟ این موضوع به جواب منطقی نیاز دارد.[مصحح] [۱۱۶۶] صحیح بخاری ۲۲۲۲ و صحیح مسلم ۱۵۵ از ابوهریره. [۱۱۶۷] صحیح مسلم ۱۹۲۵ از سعد بن أبی وقاص روایت میکند که گفت: رسول خداجمیفرماید: «اهل غرب همواره بر حق پیروزند تا اینکه قیامت بر پا میشود». [۱۱۶۸] المفهم ۳/۷۶۴ با اندکی تصرف. و فتح الباری۱۳/۳۰۸. [۱۱۶۹] المستدرک ۸۴۰۹ و حاکم میگوید اسنادش صحیح است و ذهبی او را تایید نموده است. [۱۱۷۰] صحیح مسلم۱۹۲۴. [۱۱۷۱] صحیح مسلم۲۹۴۹. [۱۱۷۲]صحیح مسلم۱۴۸ از انس. [۱۱۷۳] مسند احمد۲/۲۱۹ و ابن أبی شیبه در مصنف۳۷۲۷۴ و رامهرمزی در امثال الحدیث ص۱۲۹ و مستدرک حاکم۸۴۶۱ از عبدالله بن عمرو روایت میکند که گفت: پیامبرجفرمود: «نشانههای قیامت مهرههایی هستند که در یک رشته کشیده شدهاند و چون رشته نخ قطع میگردد یکی پس از دیگری میافتند». و در اسناد آن علی بن زید است که ضعیف میباشد و در سند آن نزد حاکم تحریف واقع گردیده است. و حدیث با شواهد خود صحیح است. و حدیث شاهدی از روایت انس نزد حاکم۸۶۳۹ دارد و آن را مطابق با شرط مسلم صحیح دانسته است. و طبرانی در الأوسط ۴۲۷۱ از ابوهریره روایت کرده است و ابن حبان۶۸۳۳، دارقطنی در العلل۱۰/۳۷ و ابن جوزی چنان که العلل المتناهیة ۱۴۲۸ آمده آن را معلول دانستهاند و گفتهاند صحیح این است که این گفته ابوالعالیه است. [۱۱۷۴] مسند احمد۴/۴۳۷، سنن ابوداود۲۴۸۴، مستدرک حاکم ۴/۴۵۰ و لالکائی۱۶۹ و اسنادش صحیح است و حاکم آن را مطابق با شرط مسلم صحیح قرار داده است. [۱۱۷۵] فتح الباری۱۳/۷۷. [۱۱۷۶] نگا: شرح صحیح بخاری ابن بطال ۱۰/۳۵۹. [۱۱۷۷] امام احمد در مسند۵/۲۶۹، حنبل در کتاب الفتن ش۳۷، طبری در تهذیب الآثار۱۱۵۸، طبرانی در المعجم الکبیر۷۶۴۳ و غیره روایت کردهاند و در اسنادش ضعف است چون یکی از راویان آن مجهول و ناشناخته است و او عمرو بن عبدالله سیبانی است. ذهبی در المیزان ۵/۳۲۶ میگوید: تابعی است که شناخته نمیشود اما حدیث صحیح است و حدیث شاهدی از حدیث کعب بن مرة بهزی دارد که با این عبارت آمده است: «در اطراف بیت المقدس». بخاری در الکنی۷۵۲ به صورت معلق روایت کرده است و طبرانی در المعجم الکبیر۲۰/۳۱۷ به صورت موصول روایت کرده است و فسوی در المعرفة و التاریخ۲/۱۷۱ و ابن عساکر در تاریخ دمشق۱/۲۰۹- ۲۱۰ و غیره از طریق عباد الرملی از أبی زرعه یحیی سیبانی از عبدالرحمان بن وعله از کریب سحولی- ابن ابرهه- از کعب بن مرة با همین سند روایت کرده است و اسنادش صحیح است. و عباد را ابن معین، فسوی و عجلی ثقه دانستهاند و ابن حبان او را در زمرهی ثقات و مجروحین ذکر کرده است! و هیچ کسی قبل از او وی را ضعیف ندانسته است. پس صحیح این است که او ثقه است و کریب بن ابرهه را عجلی و ابن حبان ثقه شمردهاند و فسوی او را از طبقهی برتر از تابعین شام قرار داده است. [۱۱۷۸] صحیح بخاری ش۳۶۴۱. [۱۱۷۹] تفسیر ابن جریر۲۹/۱. [۱۱۸۰] تفسیر بغوی۲/۱۶۵،۳/۳۶۰. [۱۱۸۱] بدائع الفوائد۲/۴۱۰-۴۱۱.