(۵۹) باب: ما جاء فی منکری القدر (تهدیداتی که راجع به منکران قدر وارد شده است)
ابن عمر میگوید: «سوگند به کسی که جان ابن عمر به دستش است اگر یکی از شما به اندازهی کوه احد طلا داشته باشد و سپس آن را در راه خدا انفاق کند، خدا از وی نمیپذیرد تا اینکه به قدر ایمان بیاورد».
سپس ابن عمر به این فرمودهی پیامبرجاستدلال کرده که میفرماید: «ایمان این است که به خدا، فرشتگان خدا، کتابهای آسمانی، پیامبران خدا، روز آخرت و به قدر خیر و شر خدا ایمان داشته باشی». [روایت مسلم] .
از عباده بن صامتسروایت است که به پسرش گفت: «پسرم! تو هرگز مزهی حقیقت ایمان را نمیچشی تا اینکه بدانی آنچه به تو رسیده و برایت پیش آمده [ قطعاً باید برایت پیش میآمد] و این طور نیست که برایت پیش نیاید و آنچه که برایت پیش نیامده، نباید برایت پیش میآمد». از رسول اللهجشنیدم که میفرمود: «همانا نخستین چیزی که خدا آفرید، قلم بود. خدا به او گفت: بنویس، گفت: پروردگارا، چه بنویسم؟ فرمود: اندازههای مشخص هر چیزی را تا روز برپایی قیامت بنویس». پسرم! همانا من از رسول اللهجشنیدم که میفرمود: «هرکس بر حالتی غیر از این بمیرد، از من نیست».
[روایتی از احمد آمده است که: «همانا نخستین چیزی که خدای متعال آفریده، قلم بود. خدا به او گفت: بنویس، در آن لحظه تمام آنچه که تا روز قیامت وجود دارد و وجود پیدا میکند، مقدر شد»].
روایتی از ابن وهب است که رسول اللهجفرمود: «هر کس به قدر خیر و شر خدا ایمان نیاورد، خدا او را با آتش جهنم میسوزاند».
در «مسند» و «سنن» از ابن دیلمی روایت شده که میگوید: «نزد أبی بن کعب آمدم و گفتم: در درونم چیزی دربارهی قدر وجود دارد، حدیثی را برایم نقل کن، باشد که خدا آن را از دل من ببرد».
أبی بن کعب گفت: «اگر به اندازهی کوه احد طلا [ در راه خدا ] انفاق کنی، الله از تو نمیپذیرد تا اینکه به قدر ایمان بیاوری و بدانی آنچه به تو رسیده و برایت پیش آمده،[ قطعاً باید برایت پیش میآمد] و این طور نیست که برایت پیش نیاید و آنچه که برایت پیش نیامده، نباید برایت پیش میآمد. اگر بر حالتی غیر از این بمیری؛ از زمرهی دوزخیان میشوی». ابن دیلمی افزود: «نزد عبدالله بن مسعود، حذیفه بن یمان و زید بن ثابت آمدم، همهشان مانند آن حدیث را از پیامبرجبرایم نقل کردند». این حدیث، حدیثی صحیح است و حاکم در صحیحش آن را روایت کرده است.
در این باب چند قضیه مورد بحث و بررسی قرار میگیرد:
اول- بیان فریضهی ایمان به قدر.
دوم- بیان کیفیت ایمان به قدر.
سوم- باطل بودن عمل کسی که به قدر ایمان ندارد.
چهارم- خبر دادن به اینکه هیچ کسی مزهی ایمان را نمیچشد تا اینکه به قدر ایمان بیاورد.
پنجم- ذکر نخستین چیزی که خدا آفرید.
ششم- در آن لحظهای که [خدا به قلم گفت بنویس] اندازههای مشخص هر چیز تا روز برپایی قیامت نوشته شد.
هفتم- اعلام برائت و بیزاری پیامبرجاز کسی که به قدر خدا ایمان نداشته باشد.
هشتم- عادت سلف صالح بر این بود که با پرسیدن از دانشمندان دین، شبهاتی که برایشان پیش میآمد، از خود دور میکردند.
نهم- دانشمندان دین، جواب آنان را میدادند تا شبهه برطرف شود. آنان فقط سخن را به رسول اللهجنسبت میدادند.