تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب التوحید

فهرست کتاب

توضیح و شرح این باب:

توضیح و شرح این باب:

باب احکام قربانی کردن برای غیر الله

یعنی وعیدها و هشدارهایی که در این مورد آمده است و آیا ذبح کردن برای غیر الله شرک است یا نه؟

می‌گوید: (و خداوند متعال می‌فرماید: ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ١٦٣[الأنعام: ۱۶۲-۱۶۳]. «بگو: همانا نماز، قربانی، زندگی و مرگم، از آنِ الله، پروردگار جهانیان است. شریکی ندارد و به توحید امر شده‌ام، من نخستین مسلمانِ (امتم) هستم».

ابن کثیر می‌گوید: «خداوند متعال به پیامبرجفرمان می‌دهد به مشرکین که غیر از الله را عبادت می‌کنند و حیوانات را برای غیر الله (وحده لاشریک له) ذبح می‌نمایند، خبر بده، چنان که می‌فرماید:

﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢[الکوثر: ۲]. «پس برای پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانی کن».یعنی نماز و قربانی را خاص خدا کن، چون مشرکین بت‌ها را می‌پرستند و برای آن ذبح می‌کنند، خداوند به مخالفت با آنها و بیرون آمدن از آنچه آنها در آن هستند و روی آوردن با قصد، نیت، تصمیم و عزم به اخلاص برای خداوند و خاص نمودن طاعت و عبادت برای او فرمان داده است.

مجاهد در مورد: (صلاتی و نسکی) می‌گوید: نسک: یعنی ذبح کردن حیوان در حج و عمره [۵۹۱].

ثوری از سُدی از سعید بن جبیر روایت می‌کند که گفت: (ونسکی) یعنی حیوانی که ذبح می‌کنم [۵۹۲].

و ضحاک نیز همین را گفته است [۵۹۳]. و دیگران گفته‌اند: [۵۹۴]«(ومحیای و مماتی) یعنی ایمان و عملی صالح که در زندگی انجام می‌دهم و به هنگام مرگ بر آن می‌میرم (لله رب العالمین) خالص و فقط برای خداوند پروردگار جهانیان است. (لا شریک له وبذلک) او شریکی ندارد و من به همین اخلاص و خاص نمودن طاعت و عبادت برای خدا، فرمان یافته‌ام (أمرت وأنا أول المسلمین) و من اولین مسلمان هستم، چون اسلامِ هر پیامبری قبل از اسلام امّت او قرار دارد، چنان که قتاده می‌گوید: (وأنا أول المسلمين) یعنی از این امت اولین مسلمان هستم [۵۹۵]».

ابن کثیر می‌گوید: «و همان طور است که او گفته است، چون همه‌ی پیامبران پیش از او به اسلام دعوت می‌دادند، اسلام یعنی تنها خدا را عبادت کردن که شریکی ندارد و یگانه است، چنان که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ٢٥[الأنبیاء: ۲۵]. «و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که هیچ معبود برحقی جز من وجود ندارد؛ پس مرا عبادت و پرستش کنید». از نوح؛ خبر می‌دهد که به قومش گفت:

﴿فَإِن تَوَلَّيۡتُمۡ فَمَا سَأَلۡتُكُم مِّنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۖ وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ٧٢[یونس: ۷۲]. «پس اگر رویگردانی نمایید، بدانید که من از شما هیچ مزد و پاداشی نخواسته‌ام و اجر و پاداشم تنها با الله است و من دستور یافته‌ام که از مسلمانان باشم». و آیاتی در این مورد ذکر کرده است [۵۹۶].

می‌گویم: در آیه دلایل متعددی هست که ذبح کردن حیوان برای غیر از خداوند شرک است، همان طور که اگر کسی تأمل کند این مسأله واضح است، در این آیه عبادت توضیح داده شده و گفته شده که توحید با شرک مخالف و متضاد است.

می‌گوید: (و می‌فرماید: ﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢[الکوثر: ۲]. «پس برای پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانی کن».

شیخ الاسلام می‌گوید: خداوند به پیامبر فرمان داد که این دو عبادت را جمع کند و آن دو عبادت عبارتند از: نماز و قربانی که هر دو بر نزدیکی، تواضع، نیازمندی، حسن ظن، قوت یقین و آرام گرفتنِ دل با خدا دلالت می‌نمایند، برعکس حالت متکبران و کسانی که خود را به خداوند نیازمند نمی‌دانند و نیازی ندارند که در نماز آن را از پروردگارشان بخواهند و کسانی که برای خدا از ترس فقر قربانی نمی‌کنند، از این رو این دو عبادت را یکجا و در کنار هم ذکر کرد و فرمود: ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي[الأنعام: ۱۶۲].

نُسُک: یعنی حیوانی که برای طلب رضامندی خدا و برای خدا ذبح می‌شود. قربانی کردن بزرگترین چیزی است که انسان با آن خودش را به خدا نزدیک می‌کند و برای این دو، حرف «فاء» را که بر سبب دلالت می‌کند می‌آورد، چون انجام این کارها سبب می‌شوند تا ایشان شکر کوثر را که خداوند به او عطا کرده است ادا نماید، بزرگترین عبادت بدنی نماز است و بزرگترین عبادت مالی قربانی کردن است و آنچه در نماز برای بنده به دست می‌آید در دیگر عبادت‌ها برای او فراهم نمی‌شود، چنان که آنانی که دلهای زنده دارند این را فهمیده‌اند. قربانی وقتی با ایمان، اخلاص، قوت یقین و حسن ظن انجام شود امر عجیبی است. پیامبرجزیاد نماز می‌خواند و زیاد قربانی می‌کرد [۵۹۷].

و غیر از شیخ الاسلام دیگران گفته‌اند: «پروردگارت را پرستش کن آن که تو را با عطا نمودن عزّت بخشید و تو را شرافت داد و تو را بر خلاف میل قومت که غیر از الله را پرستش می‌نمایند از گزند مردم محافظت نمود (وانحر) و هرگاه برای خدا قربانی کردی به نام او قربانی کن؛ و با قومت که برای بت‌ها قربانی می‌نمایند مخالفت کن [۵۹۸]». آنچه گفته شد در تفسیر(وانحر) صحیح است. اما آنچه حاکم از علی بن ابی طالب سروایت کرده که گفت: وقتی این سوره بر پیامبرجنازل شد که ﴿إِنَّآ أَعۡطَيۡنَٰكَ ٱلۡكَوۡثَرَ١ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢[الکوثر: ۱-۲]. «ما، به تو خیر فراوان عطا کردیم. پس برای پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانی کن».

پیامبر جبه جبرئیل؛ گفت: «این قربانی چیست؟ که پروردگارم مرا به آن فرمان داده است؟» جبرئیل گفت: منظور از آن قربانی کردن نیست، بلکه خداوند به تو فرمان می‌دهد که هرگاه برای نماز می‌ایستی وقتی الله اکبر می‌گویی دستهایت را بالا ببری و وقتی به رکوع می‌روی و از رکوع بلند می‌شوی دستهایت را بالا ببری [۵۹۹]».

این حدیث منکر است و در اسناد آن اسرائیل بن حاتم قرار دارد، ابن حبان می‌گوید: «اسرائیل از مقاتل احادیث موضوع و جعلی را روایت می‌کند و از دیگر افراد ثقه روایت های عجیب و مصیبت باری روایت می‌کند، (آنچه عمر بن صبیح به دروغ به مقاتل بن حیان نسبت داده او آن را از مقاتل روایت می‌کند) و مقاتل از اصبغ بن نباته از علیسروایت می‌کند که وقتی ﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢[الکوثر: ۲]. نازل شد ...» [۶۰۰]

مؤلف می‌گوید: (از علی بن ابی طالب) روایت است که گفت پیامبرجبه من چهار مورد را گفت: (۱) لعنت خدا بر کسی باد که حیوان را برای غیر الله قربانی می‌کند.(۲) و نفرین خدا بر کسی باد که پدر و مادرش را نفرین می‌کند.(۳) و لعنت خدا بر کسی باد که جنایتکاری را پناه می‌دهد.(۴) و لعنت خدا بر کسی باد که علامت‌های زمین را تغییر می‌دهد». [روایت مسلم] [۶۰۱]

این حدیث را مسلم از چند طریق به صورتی که مؤلف بیان کرده روایت نموده است که داستانی دارد [۶۰۲]و همین طور امام احمد آن را روایت کرده است [۶۰۳].

علی بن أبی طالب، امام ابوالحسن هاشمی پسر عموی پیامبرجو همسر فاطمه‌‌ی زهرا است، اسم پدرش ابوطالب عبدمناف ابن عبدالمطلب بن هاشم قریشی است. علی ساز سابقین اولین به اسلام و از اهل بدر و بیعت الرضوان و یکی از ده نفری است که به بهشتی بودن آنها شهادت داده شده است و وی چهارمین خلیفه‌ی راشد است. ایشان مناقب و فضایل زیادی دارد، ایشان در رمضان سال چهلم هجری به دست ابن مجلم اؤ خوارج کشته شد [۶۰۴].

گفته‌اش: (خداوند لعنت کند) لعنت یعنی دور شدن از رحمت الهی و محل آن. و گفته‌اند لعین و ملعون کسی است که مستحق لعنت گردیده یا مورد لعنت قرار گرفته است و به لعنت دعای بد شده است.

ابوالسعادات می‌گوید: «اصل لعن اگر از سوی خدا باشد به معنای طرد شدن و دور گشتن و اگر از سوی مردم باشد به معنای ناسزا و دعای بد است [۶۰۵]».

گفته‌اش: (هر کسی برای غیر از خدا قربانی کند) نووی می‌گوید: «منظور این است که به نام غیر از خدا حیوان قربانی کند، مانند کسی که برای بت یا صلیب یا موسی یا عیسی÷و یا برای کعبه و امثال آن حیوان قربانی می‌کند و همه‌ی اینها حرام هستند و چنین حیوانی حلال نیست، خواه ذبح کننده‌ی آن مسلمان باشد خواه نصرانی یا یهودی باشد؛ امام شافعی به صراحت این را گفته و اصحاب ما بر آن اتفاق دارند و اگر ذبح کننده همراه با قربانی کردن قصد تعظیم و عبادت کسی را داشته باشد که برایش قربانی می‌کند، این کفر است و ذبح کننده اگر قبل از ذبح کردن و قربانی نمودن مسلمان باشد با این کار مرتد می‌شود». "شرح مسلم" [۶۰۶]و افراد زیادی از شوافع و دیگران سخن او را نقل کرده‌اند.

شیخ الاسلام می‌گوید: «فرموده‌ی الهی که: ﴿وَمَآ أُهِلَّ بِهِۦ لِغَيۡرِ ٱللَّهِۖ[البقرة: ۱۷۳].

ظاهرش یعنی آنچه برای غیر از خدا ذبح شود، مثل اینکه گفته می‌شود این حیوان برای فلان فرد یا چیز ذبح می‌شود.

و اگر چنین منظوری باشد فرق نمی‌کند که با زبان گفته شود یا با زبان گفته نشود. و حرام بودن چنین حیوانی از حرام بودن آنچه برای خوردن گوشت ذبح می‌شود و اسم مسیح و امثال آن بر آن برده می‌شود، آشکارتر است، همان طور که آنچه ما به قصد تقرّب به خداوند قربانی می‌کنیم پاک‌تر و بزرگتر از حیوانی است که برای خوردن گوشتش آن را ذبح می‌کنیم و اسم خدا را بر آن می‌بریم. چون عبادت کردن خداوند با نماز خواندن و قربانی کردن برای او از کمک گرفتن به نام خداوند در آغاز کارها مهم‌تر است، پس همچنین شرک ورزیدن در نماز و غیره بزرگتر و [خطرناک‌تر] است. و قربانی کردن برای غیر از خدا از کمک گرفتن از نام کسی غیر از خدا در آغاز کارها گناه بزرگتری است، پس وقتی آنچه به نام مسیح یا ستاره‌ی زهره قربانی می‌شود حرام است، آنچه به هنگام ذبح آن گفته می‌شود برای مسیح یا ستاره زهره و یا قصد ذبح کننده این باشد، به طریق اولی حرام است.

چون انجام عبادت برای غیر الله از کمک گرفتن از غیر الله کفر بزرگتری است، بنابراین اگر فردی برای غیر الله حیوانی قربانی کند و به او تقرّب بجوید گرچه به هنگام ذبح بسم الله بگوید آن حیوان حرام است، چنان که گروهی از منافقان این امت که گاهی با ذبح و قربانی کردن حیوانات و غیره به ستارگان تقرّب می‌جویند چنین می‌کنند و اینها اگر مرتد باشند ذبیحه‌ی آنها به هیچ حالی درست نیست، ولی برای حلال بودن ذبیحه دو مانع پیش می‌آید. و همچنین آنچه جاهلان در مکه انجام می‌دهند و برای جن‌ها قربانی می‌کنند از همین نوع است، بنابراین از پیامبرجروایت است که ایشان از حیواناتی که برای جن‌ها ذبح می‌شوند [۶۰۷]نهی کرد [۶۰۸]».

می‌گویم: این حدیث را بیهقی از زهری به صورت مرسل روایت کرده است و در اسناد آن عمر بن هارون قرار دارد که جمهور علما او را ضعیف شمرده‌اند، ولی احمد بن سیار از قتیبه روایت کرده که او وی را ثقه می‌دانست [۶۰۹].

و ابن حبان در الضعفاء از طریقی دیگر از عبدالله بن أُذینه از ثور بن یزید از زهری از حُمید بن عبدالرحمان از أبی هریره از پیامبرجآن را روایت کرده است. ابن حبان می‌گوید: «و عبدالله از ثور احادیثی روایت می‌کند که از حدیث او نیستند [۶۱۰]».

زمخشری می‌گوید: «آنها وقتی خانه‌ای می‌خریدند یا می‌ساختند و یا چشمه‌ای می‌شکافتند، حیوانی ذبح می‌کردند از ترس اینکه جن‌ها به آنان گزندی نرسانند، بنابراین ذبیحه‌ها به جن‌ها نسبت داده شدند [۶۱۱]».

بنابراین نووی می‌گوید: «شیخ ابراهیم [۶۱۲]مروذی از اصحاب ما می‌گوید آنچه به هنگام استقبال از پادشاه برای تقرّب به او ذبح می‌شود اهل بخارا به حرام بودن آن فتوا داده‌اند، چون چنین حیوانی از زمره‌ی حیواناتی قرار می‌گیرد که برای غیر از خدا قربانی شده‌اند [۶۱۳]».

رافعی می‌گوید: «آنها چنین حیوانی را آنها به خاطر شادمانی از آمدن پادشاه سر می‌بریدند، پس به عقیقه می‌ماند که به هنگام تولد فرزند ذبح می‌شود [۶۱۴].

می‌گویم: اگر آنها به هنگام آمدن پادشاه برای اظهار خوشحالی حیوان ذبح می‌کرده‌اند، در این داخل نیست و اگر برای تقرّب به پادشاه آن را ذبح می‌کنند، در حدیث داخل است.

گفته‌اش: (لعنت خدا بر کسی باد که پدر و مادرش را نفرین می‌کند).

بعضی گفته‌اند: «یعنی پدر و مادرش و پدرِ پدر و مادرِ مادر و ... [۶۱۵]».

در حدیث صحیح روایت است که پیامبرجفرمود: «یکی از گناهان کبیره این است که فرد به پدر و مادرش ناسزا و فحش بدهد». گفتند: ای رسول خدا آیا کسی به پدر و مادرش ناسزا می‌گوید؟ گفت: بله پدر کسی دیگر را ناسزا می‌گوید و آن کس پدر او را ناسزا می‌گوید و مادر کسی را فحش می‌دهد و در مقابل او به مادر این فحش می‌دهد [۶۱۶]». پس وقتی کسی که سبب می‌شود تا به پدر و مادرش ناسزا و فحش گفته شود اینگونه است، در مورد کسی که خودش به طور مستقیم اقدام به ناسزاگویی به پدر و مادرش می‌کند چه فکر می‌کنید؟!

گفته‌اش: (و لعنت خدا بر کسی باد که جنایتکار یا بدعت‌گذاری را پناه دهد).

(آوَی» یعنی: نزد خود آورده و از او حمایت نمود.

(محدثاً) ابوالسعادات می‌گوید: «با فتح «د» و با کسره آن روایت می‌شود ، اگر با کسر «دال» خوانده شود معنای محدث می‌شود جنایتکار، یعنی کسی که به جنایتکاری پناه دهد و نگذارد که طرف جنایتکار قصاص و حق خود را از او بگیرد و اگر به فتح «دال» خوانده شود یعنی چیزی که بدعت است که در این صورت ایواء (پناه دادن) یعنی راضی بودن به بدعت و صبر کردن بر آن، چون او وقتی به بدعت راضی باشد و با انجام دهنده‌اش کاری نداشته باشد و به او اعتراض نکند، در حقیقت او را پناه داده است [۶۱۷]».

می‌گویم: ظاهراً هر دو معنی را در بر می‌گیرد، چون محدث عام است که یا مرتکب جنایتی شده یا مرتکب بدعتی در دین گردیده است، بلکه کسی که در دین بدعت ایجاد می‌کند از کسی که جنایت می‌نماید بدتر است و پناه دادن به بدعت گذار گناهش بزرگتر و بیشتر است، بنابراین ابن قیم [پناه دادن به بدعت گذار] را در کتاب «الکبائر» به حساب آورده است و می‌گوید: «مراتب این گناه کبیره بر حسب مراتب بدعت فرق می‌کند، پس هر چند بدعت بزرگتر باشد گناه بزرگتر و بیشتر خواهد بود [۶۱۸]».

گفته‌اش: (و لعنت خدا بر کسی باد که نشانی زمین را تغییر می‌دهد).

مؤلف می‌گوید: «نشانی زمین علامت‌هایی هستند که زمین شما را از زمین همسایه‌ات جدا می‌کند [۶۱۹]». و نووی می‌گوید: «یعنی علامت‌های حدود آن [۶۲۰]» که معنی‌اش یکی است [۶۲۱]. و گفته‌اند:

تغییر نشانی زمین یعنی جا به جا کردن و عقب و جلو نمودن آن [۶۲۲]». و این از ظلم زمین است که پیامبرجدر مورد آن می‌گوید: «هر کسی یک وجب زمین را از روی ظلم تصاحب کند، روز قیامت هفت زمین بر گردن او آویخته خواهد شد [۶۲۳]». [روایت بخاری و مسلم].

این حدیث دلیلی است بر اینکه لعنت فرستادن بر فاسقان جایز است، چون پیامبرجفرمود: «لعنت خدا بر رباخوار و کسی که آن را می‌خوراند و بر نویسنده‌ و گواهانش باد [۶۲۴]». و امثال این، اما در مورد لعنت فرستادن بر فاسق معین دو قول است که شیخ الاسلام هر دو را ذکر کرده است:

یکی اینکه: جایز است؛ این را ابن جوزی و دیگران برگزیده‌اند.

و قول دوم اینکه جایز نیست، این را ابوبکر عبدالعزیز [۶۲۵]و شیخ الاسلام برگزیده‌اند.

می‌گوید: «قول معروف از امام احمد این است که لعنت فرستادن بر فرد معین همچون حجاج و امثال او مکروه است [۶۲۶]. بلکه باید همان طور گفت که خداوند می‌فرماید:

﴿أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ[هود: ۱۸] «آگاه باشید که لعنت و نفرین الله بر ستمکاران است».

می‌گوید: (و از طارق بن شهاب روایت است که پیامبرجفرمود: «مردی به خاطر مگسی وارد بهشت گردید و مردی به خاطر مگسی به دوزخ رفت.» گفتند: چگونه‌ ای پیامبر خدا؟ فرمود: دو نفر از کنار قومی عبور کردند که بتی داشتند و هیچ کس از کنار آن بُت نمی‌گذشت مگر آن که برای آن چیزی قربانی می‌کرد، آنها به یکی از آن دو نفر گفتند: قربانی کن. گفت: چیزی ندارم. به او گفتند: قربانی کن حتّی اگر مگسی باشد، آنگاه او مگسی را برای بُت قربانی کرد و آنان او را رها کردند. پس به دوزخ رفت. و به دیگری گفتند قربانی کن. گفت: من برای غیر از خدا چیزی قربانی نمی‌کنم. آنگاه گردن او را زدند و او به بهشت رفت». [روایت احمد [۶۲۷]].

مؤلف این حدیث را ذکر کرده و به احمد نسبت داده است و فکر می‌کنم در نسبت دادن حدیث به احمد وی از ابن قیم پیروی کرده است.

ابن قیم می‌گوید: «امام احمد می‌گوید: ابومعاویه برای ما از اعمش و او از سلیمان بن میسره از طارق بن شهاب از پیامبرجروایت می‌کند که فرمود: «مردی به خاطر مگسی وارد بهشت شد...». [۶۲۸]

«المسند» را مطالعه کردم و این حدیث را در آن نیافتم پس شاید امام آن را در کتاب الزهد یا جایی دیگر روایت کرده است [۶۲۹].

گفته‌اش: (طارق بن شهاب) بجلی أحمسی أبوعبدالله، در حالی پیامبرجرا دید که مرد و بزرگ بود و گفته می‌شد او از پیامبرجحدیثی نشنیده است.

بغوی می‌گوید: و او در کوفه اقامت گزید. أبو حاتم می‌گوید: صحبت و همراهی او با پیامبرجثابت نیست. و حدیثی که روایت کرده مرسل است. أبوداوود نیز می‌گوید: او پیامبرجرا دید و از او چیزی نشنیده است. حافظ می‌گوید: وقتی ثابت است که او پیامبرجرا ملاقات کرده است پس بنابر قول راجح او صحابی است و وقتی ثابت شود که از پیامبرجحدیثی نشنیده است، پس روایت او از پیامبرجمرسل صحابی است و بنابر قول راجح مرسل صحابی مقبول است [۶۳۰]. نسائی چند حدیث از او روایت کرده است و این نشان می‌دهد که صحبت او ثابت است. و وفات او طبق قول ابن حبّان سال ۸۳ هـ.ق بوده است [۶۳۱].

گفته‌اش: (مردی به خاطر مگسی به بهشت رفت).

گفته‌اش: (گفتند: چگونه ‌ای پیامبر خدا؟) در مورد این امر شگفت ‌انگیز از پیامبرجسؤال کردند؛ چون آنها می‌دانستند که هیچ کسی جز با اعمال صالحه به بهشت نمی‌رود چنان که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ[النحل: ۳۲] «به پاداش کردارتان وارد بهشت شوید».و هیچ کسی جز به سبب کارهای بد به دوزخ نمی‌رود. پس گویا آنها این را ناچیز و حقیر دانستند و تعجب کردند، آنگاه پیامبرجاین امر را توضیح داد که چگونه این امرِ ناچیز، بزرگ شد و فرد به خاطر آن سزاوار بهشت گردید و دیگری به خاطر آن مستحق دوزخ شد و شاید این دو مرد از بنی اسرائیل بودند، چون پیامبرجدر مورد بنی اسرائیل احادیث زیادی به آنها می‌گفت.

گفته‌اش: (دو مرد از کنار قومی گذشتند که بُتی داشتند) صنم: به چیزی گفته می‌شود که به شکل موجودات تراشیده می‌شود [۶۳۲].

گفته‌اش: (لا یجاوزه) یعنی از کنارش عبور نمی‌کرد مگر آن که چیزی هر چند اندک برای آن قربانی می‌کرد.

گفته‌اش: (گفتند: قربانی کن حتی اگر مگسی باشد، آنگاه او مگسی قربانی کرد و آنها او را رها کردند و او به دوزخ رفت) در اینجا خطرناک بودن شرک حتی اگر چیز کمی باشد بیان شده است و گفته شده که شرک هر چند اندک باشد باعث می‌شود تا مشرک به جهنم برود، آیا این فرد را نمی‌بینید که وقتی پست‌ترین و ناچیزترین حیوان را برای آن بُت قربانی کرد مستحق دوزخ گردید، چون در عبادت خدا شرک ورزید؛ زیرا ذبح به صورت قربت و تعظیم عبادت است، چنان که خداوند می‌فرماید:

﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ[المائدة: ۷۲] «به راستی هرکس به الله شرک ورزد، الله بهشت را بر او حرام نموده و جایگاهش دوزخ است و ستمکاران هیچ یاوری ندارند». و حدیث به این اشاره می‌کند که از گناهان هر چند کوچک باشند باید پرهیز کرد، چنان که انس می‌گوید: «شما کارهایی می‌کنید که از نگاه شما از مو باریکتر هستند اما ما در زمان پیامبر آن را از مهلکات می‌شمردیم». [روایت امام بخاری [۶۳۳]].

مؤلف می‌گوید: «و در حدیث به این نیز اشاره شده که آن مرد به خاطر چیزی به دوزخ رفت که قصد آن را نداشت، بلکه او آن کار را کرد تا خود را از شرّ آن مردم نجات دهد و همچنین در حدیث اشاره شده که فردی که این کار را کرد مسلمان بوده است، چون اگر کافر می‌بود، گفته نمی‌شد: «به خاطر مگسی به دوزخ رفت» و حدیث می‌گوید: «که هدف بزرگ و اصلی عمل قلب است و حتی بت‌پرستان همین را در نظر می‌گیرند [۶۳۴]».

گفته‌اش: (و به دیگری گفتند: قربانی کن. گفت: من چیزی برای غیر از خدا قربانی نخواهم کرد...).

در اینجا فضیلت توحید و اخلاص بیان شده است.

مؤلف می‌گوید: «و در این اشاره شده که شرک از دیدگاه مؤمنان جرم بس بزرگی است و آن مؤمن صبر نمود تا کشته شد و به خواسته آنها تن نداد، با اینکه آنها فقط از او این را خواستند که ظاهراً این کار را انجام دهد.

و این شاهدی است برای حدیث صحیحی که در آن آمده: «بهشت به هر یک از شما از بند کفش او نزدیکتر است، و دوزخ نیز همین طور است [۶۳۵] [۶۳۶]».

می‌گویم: و در اینجا به گستردگی آمرزش الهی و شدّت عقوبت الله تعالی و به اینکه اعمال به آخر و خاتمه آنها بستگی دارند، اشاره شده است.

[۵۹۱] ابن جریر (۸/۱۱۲) ، ابن أبی حاتم (۸۱۸۱) و دیگران. اسناد آن صحیح است. نگا:الدر المنثور (۳/۴۱۰). [۵۹۲] عبدالرزاق در تفسیرش (۲/۲۲۳) ، ابن جریر (۸/۱۱۲) و عبد بن حُمید و أبو شیخ همان طور که در الدر المنثور (۳/۴۱۰) آمده است. و اسناد آن حسن است اگر اسماعیل همان سدی باشد، چنان که ابن کثیر در تفسیرش (۲/۱۹۹) گفته است و شیخ سلیمان از او نقل می‌کند.(والله أعلم) [۵۹۳] ابن جریر (۸/۱۱۲) و در سند آن جویبر است که متروک می‌باشد. [۵۹۴] کشاف زمخشری (۲/۸۰) [۵۹۵] عبدالرزاق در تفسیرش (۲/۲۲۳)، ابن جریر در تفسیرش (۸/۱۱۲)، ابن أبی حاتم در تفسیرش (۵/۱۴۳۵) و دیگران روایت کرده‌اند و اسناد آن صحیح است. [۵۹۶] ابن کثیر (۱/۱۹۹) [۵۹۷] مجموع الفتاوی (۱۶/۵۳۱) [۵۹۸] الکشاف (۴/۸۱۳) [۵۹۹] حاکم در المستدرک (۲/۵۳۸ ـ ۵۳۷) ، ابن أبی حاتم در تفسیرش (۱۰/۳۴۷۰) ، ابن حبّان در المجروحین (۱۱/۱۷۷) و بیهقی در السنن الکبری (۲/۷۵) و خطیب در تاریخ بغداد (۱۴/۴۲۲) و غیره این حدیث را روایت کرده‌اند و ابن جوزی می‌گوید: این حدیث موضوع و جعلی است. الموضوعات (۲/۹۸) و شوکانی در الفوائد المجموعة ص (۳۰) می‌گوید؛ موضوع و جعلی است. [۶۰۰] شرح حال اسرائیل را در میزان الاعتدال (۱/۳۴۶) و لسان المیزان (۱/۳۸۵) ملاحظه کنید. [۶۰۱] صحیح مسلم (۱۹۷۸). [۶۰۲]صحیح مسلم (۱۹۷۸) از أبی الطفیل عامر بن واثله روایت می‌کند که نزد علی بن ابی طالب بودم، مردی پیش او آمد و گفت: پیامبرجچه چیزی را به صورت راز با تو می‌گفت: می‌گوید: علی خشمگین شد و گفت: پیامبرجمخفیانه به من چیزی نمی‌گفت که آن را از مردم پنهان کرده باشد جز اینکه چهار سخن را به من گفت. مرد گفت: آنها چه هستند ای امیرالمؤمنین؟ گفت: ۱- نفرین خدا بر کسی باد که پدرش را نفرین می‌کند.۲- لعنت خدا بر کسی باد که حیوانی را برای غیر الله قربانی می‌کند. ۳- لعنت خدا بر کسی باد که جنایتکاری را پناه می‌دهد.۴- و لعنت خدا بر کسی باد که نشانی زمین را تغییر می‌دهد». [۶۰۳] مسند احمد (۱/۱۰۸) و صحیح ابن حبان (۶۶۰۴) و غیره. [۶۰۴]ـ شرح حال نگا: الاصابة (۴/۵۶۴) و تهذیب الکمال (۲۰/۴۷۲). [۶۰۵] النهایة فی غریب الحدیث (۴/۲۵۵). [۶۰۶] شرح مسلم (۱۳/۱۴۱). [۶۰۷] ابوعبید در غریب الحدیث (۲/۲۲۱) و بیهقی در السنن الکبری (۹/۳۱۴) از زهری به صورت مرسل روایت کرده است و در اسناد آن عمر بن هارون قرار دارد که افراد زیادی او را تکذیب کرده‌اند و ابن حبان آن را در المجروحین (۲/۱۹) و ابن جوزی در الموضوعات (۲/۳۰۲) از ابی‌هریره به طریق موصول روایت کرده است و در اسناد آن عبدالله بن أذینه قرار دارد که منکر الحدیث است و حاکم و نقّاش می‌گویند: «او احادیث موضوعی روایت کرده است». [۶۰۸] اقتضاء الصراط المستقیم (۲/۵۶۳ العقل). [۶۰۹] تهذیب الکمال مزی (۲۰/۵۲۰-۵۳۱). [۶۱۰]المجروحین ابن حبان (۲/۱۹) و در ادامه‌اش آمده به هیچ صورت دلیل گرفتن از او جایز نیست. [۶۱۱]الفائق زمخشری (۲/۴). [۶۱۲] ابراهیم بن احمد بن محمّد، ابواسحاق مروذی از فقهای بزرگ شافعی بود، وی تألیفات زیادی دارد، در سال ۵۳۶ هـ.ق وفات یافت.الطبقات الشافعیه إبن قاضی شهبه (۲/۱۰۵) و طبقات الشافعیه الکبری سبکی (۷/۳۱-۳۲). [۶۱۳] شرح مسلم (۱۳/۱۴۱) و در روضة الطالبین (۳/۲۰۵) می‌گوید:«بر آن تعلیقی از شیخ ابراهیم مروذی است...». که آن را ذکر می‌کند. المجموع شرح المهذّب (۸/۳۰۲). [۶۱۴]شرح مسلم نووی (۱۳/۴۱) و المجموع شرح المهذّب (۸/۳۰۲). [۶۱۵] سخن مناوی است در فیض القدیر (۵/۲۷۵). [۶۱۶]صحیح بخاری (۵۹۷۳) و صحیح مسلم (۹۰) از عبدالله بن عمرو ب. [۶۱۷]النهایة فی غریب الحدیث (۱/۳۵۱). [۶۱۸] کتاب الکبائر امام ابن قیم، تا جایی که می‌دانم این کتاب چاپ نشده است. [۶۱۹] مسئله ی ششم [۶۲۰] شرح صحیح مسلم نووی (۱۳/۴۱). [۶۲۱] در فتح المجید (۱/۲۷۳) قول ابوالسعادات را اضافه کرده که در النهایة فی غریب الحدیث و الأثر (۱۸۴ـ۱/۱۸۳) می‌گوید: یعنی نشانه‌ها و حدود آن، واحد آن «تَخم»(یعنی حد فاصل بین دو مکان) است و گفته‌اند منظورش فقط حدود حرم بوده است و گفته‌اند عام است و همه زمین را شامل می‌شود و منظور نشانه‌هایی است که مردم راهها را با آن می‌یابند و گفته‌اند: منظور این است که فردی وارد ملک غیر از خودش گردد و آن را از روی ظلم تصاحب کند،تهذیب الآثار (۳/۲۰۶). [۶۲۲] فیض القدیر (۵/۲۷۵). [۶۲۳] صحیح بخاری (۲۴۳۵) و صحیح مسلم (۱۶۱۲) روایت ام‌المؤمنین عایشه، صحیح بخاری (۲۴۵۲) و صحیح مسلم (۱۶۱۰) روایت سعید بن زیدس [۶۲۴] مسند احمد (۱/۳۹۳) وسنن ابوداوود (۳۳۳۳) و سنن ترمذی (۱۲۰۶) وسنن ابن ماجه (۲۲۷۷) و مسند أبویعلی (۴۹۸۱) و دیگران از ابن مسعود سروایت کرده‌اند و عبارت امام احمد و أبی یعلی ذکر شده و دیگران با عبارت (لعن رسول الله...) روایت کرده‌اند و اصل آن در صحیح مسلم (۱۵۹۷) است و صحیح مسلم در (۱۵۹۸) از جابر روایت می‌کند که «لعنت خدا بر رباخوار و کسی که آن را می‌خوراند و بر نویسنده‌ و گواهانش باد». [۶۲۵] او عبدالعزیز بن جعفر بن احمد بن یزداد معروف به غلام الخَلال و کنیه‌اش ابوبکر است و از اهل فهم و درک بود در علم و دانش مورد اعتماد و به دیانت معروف بود و روایات زیادی داشت و امانتدار و عابد بود، تفسیر القرآن، الشافی، التنبیه فی الفقه و الخلاف مع الشافعی از تألیفات اوست.نگا:طبقات الحنابلة (۲/۱۱۹) و المقصد الأرشد (۲/۱۲۶). [۶۲۶]منهاج السنة (۴/۵۶۹) و مجموع الفتاوی (۱۰/۳۲۹) و فتح الباری (۱۲/۷۶). [۶۲۷]ـ ابن أبی شیبه در المصنف (۱۲/۳۵۸) و امام احمد در کتاب الزهد ص (۱۵) و در العلل (۱۵۹۶) به اختصار روایت کرده است، و ابونعیم در حلیة الأولیاء (۱/۲۰۳) و بیهقی در شعب الأیمان (۷۳۴۳) و خطیب در الکفایه ص (۱۸۵) از طارق بن شهاب از سلمان فارسی به طور موقوف روایت کرده و اسناد آن صحیح است و آن را (مرفوع) نیافته‌ام مگر آنچه ابن قیم /گفته است. [۶۲۸] الجواب الکافی ص (۲۱). [۶۲۹] بله همان طور است که شیخ سلیمان /فکر کرده است. [۶۳۰] منظور روایت طارق از پیامبرجاست و آن مرسل صحابه است که مرسل‌های صحابه مقبول‌اند اما این حدیث مرسل نیست و او آن را از سلمان فارسی به صورت موقوف روایت کرده است و شاید سلمان آن را از اهل کتاب روایت کرده باشد. والله اعلم. [۶۳۱] شرح حال وی در الإصابة (۳/۵۱۰) و عبد بن حُمید در مسند خود ص (۱۹۷ المنتخب) و ابن أبی عاصم در الآحاد و المثانی (۴/۴۷۷) و طبرانی در الکبیر (۸/۳۲۰). [۶۳۲]شیخ سلیمان به صورت تفصیلی در مورد بت در باب ترس از شرک صحبت کرده است. [۶۳۳] صحیح بخاری (۶۴۹۲) روایت انس. [۶۳۴] مسأله‌ نهم و یازدهم و سیزدهم. [۶۳۵] صحیح بخاری (۶۴۸۸) روایت ابن مسعود. [۶۳۶] مسأله دهم و دوازدهم.