پاسداری راستین از سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم

فهرست کتاب

۶- ادعای آنها در مورد اینکه عمر سگرایش به کاهش روایت حدیث و رجوع به قرآن داشت

۶- ادعای آنها در مورد اینکه عمر سگرایش به کاهش روایت حدیث و رجوع به قرآن داشت

نویسنده‌ی کتاب: [نظرة عامة في الفقه الاسلامی: ص ۷۱ چاپ نخست و ص ۷۶ چاپ سوم] می‌گوید: یکی از حقایق مهم این است که گرایش به‌سوی کاستن از روایت حدیث و بازگشت تنها به قرآن از عمر سبجا مانده است. عبدالله بن علاء می‌گوید: از قاسم بن محمد در خواست کردم احادیثی را بر من دیکته کند. در پاسخ گفت: احادیث در زمان عمر بن خطاب سافزایش یافتند، او نیز مردم را فرا خواند تا آنها را پیش وی ببرند، وقتی احادیث را نزد او بردند دستور سوزاندنشان را صادر کرد و سپس گفت: دو‌گانگی‌ای مانند دوگانگی اهل کتاب، عبدالله بن علاء می‌گوید: قاسم بن محمد از آن روز مرا از نوشتن حدیث منع کرد [۱۹۹].

چنانکه از او روایت شده که سه نفر صحابه را به خاطر روایت زیاد احادیث پیامبر جزندانی کرد [۲۰۰].

و کار به این جا ختم نشد بلکه بسیاری از احادیثی که به دیدگاه و آراء وی سازگار نبود رد کرد. روایت شده: فاطمه دختر قیس پیش عمر شهادت داد که سه طلاقه شده و پیامبر خدا جمسکن و نفقه را برای او در نظر نگرفت، عمر سگفت: ما کتاب خدا را با سخن زنی که نمی‌دانیم راست می‌گوید یا دروغ، فرو نمی‌گذاریم، زن سه طلاقه هم نفقه دارد و هم مسکن.

و همچنین روایت شده مذهب عمر سبر این بود که تیمم برای شخص جنبی که دسترسی به آب ندارد، کافی نیست. عمار بن یاسر بنزد او روایت کرد که در سفر همراه پیامبر خدا جبوده که دچار جنابت شده و دسترسی به آب نداشته و خود را به زمین ساییده است، آن را برای پیامبر بازگو کرده ودر جواب فرموده است: «برای تو کافی است چنین کنید. و دستانش را بر زمین کوبید و چهره و دو دستش را با آن مسح کرد»، ولی عمر سآن را نپذیرفت و برایش ثابت نشد. و هیچ حدیثی را بدون شاهد قبول نمی‌کرد [۲۰۱].

و اینک پاسخ آن:

۱- اینکه می‌گوید: گرایش به‌سوی کاستن از روایت حدیث و مراجعه تنها به قرآن از عمر بن خطاب نقل شده، قابل قبول نمی‌باشد. عمر سمردم را از روایت حدیث نهی نمی‌کرد، بلکه هدف ایشان تحقق و حصول اطمینان درباره‌ی حدیث بود، خلفای راشدین خود را ملزم به تلاش در تثبیت حدیث کرده و مردم را نیز به سوی آن فرا می‌خواندند، قوی‌ترین دلیل بر اینکه آنچه نویسنده می‌گوید، مقصود عمر سنبوده، بلکه افزایش اطمینان بوده است، روایتی است که عمر سبعد از آنکه از ابوموسی اشعری سخواست برای اثبات حدیث استئذان (حدیثی که بر سه بار اجازه خواستن از صاحب خانه در ورود به منزلش دلالت دارد) که ابو‌موسی آن روایت کرده بود، همراه خود شاهدی بیاورد، ابو موسی نیز نیز صحابی بزرگوار ابی بن کعب را بعنوان شاهد آورد، عمر به او گفت: پاک و منزه است خداوند، چیزی شنیدم، دوست داشتم اطمینان حاصل کنم. در روایتی دیگر آمده است: به او گفت: «این دستور پیامبر بر من پوشیده بود. داد و ستد بازار مرا از آن بی‌خبر کرده بود» [۲۰۲].

و همچنین در برخی روایات موجود در غیر صحیح بخاری و مسلم آمده که به ابوموسی فرمود: «البته من تو را متهم نمی‌کنم ولی ترسیدم مردم علیه پیامبر دروغ‌پردازی کنند» [۲۰۳]. در روایت عبید بن حنین که بخاری در کتاب: «الادب الـمفرد» آورده است: عمر سبه ابوموسی سگفت: «سوگند به خدا تو نسبت به احادیث و سخنان پیامبر جامین و درستکار هستید ولی دوست داشتم اطمینان حاصل کنم» [۲۰۴].

تمام این احادیث دال بر این است که عمر بن خطاب سمردم را به کاهش روایت حدیث و تنها مراجعه به قرآن دعوت نمی‌کرد. پناه بر خدا که مقصود وی اکتفا به قرآن از سنت‌ها و احادیث بوده باشد، چگونه ممکن است مردم را بدان فرا خواند حال آنکه ثابت شده خود او در قضاوت و داوری‌هایش، وقتیکه در قرآن موضوع را نمی‌یافت به احادیث روی می‌آورد، چنانکه در مسأله‌ی سقط جنین زن و وجود بیماری «وبا» در سرزمین شام (سوریه)، وقتیکه به نقطه‌ای به اسم «سرغ» رسیده بود و از ورود به آن سرزمین امتناع ورزید، حدیث را مورد استناد قرار داد، چون عبد الرحمن بن عوف حدیثی از پیامبر خدا را برایش روایت کرد مبنی بر اینکه: «إِذَا سَمِعْتُمْ بِالطَّاعُونِ بِأَرْضٍ وَلَسْتُمْ بِهَا فَلَا تَدْخُلُوهَا، وَإِذَا كَانَ بِأَرْضٍ وَأَنْتُمْ بِهَا فَلَا تَخْرُجُوا مِنْهَا». «هرگاه بیماری وبا در سرزمینی پدید آمد وارد آن نشوید، و هر گاه در جایی بودید که وبا پیدا شد از آن خارج نشوید» [۲۰۵].

مسلم در صحیح خود از مسور بن مخرمه روایت می‌کند که عمر سراجع به سقط جنین زن با مردم رایزنی کرد، مغیره بن شعبه گفت: خدمت پیامبر بودم که ایشان آزاد کردن برده‌ای را تاوان آن قرار داد. عمر گفت: شاهدی را همراه خودت بیاور، مسور می‌گوید: محمد بن مسلمه برای او شهادت داد [۲۰۶]. بلکه از او ثابت شده که به هنگام نیافتن حکم مسأله‌ای در قرآن و سنت پیامبر، از سنت و روش ابوبکر سمی‌پرسید.

۲- خبر زندانی کردن سه صحابه از سوی عمر دروغ و جعلی است، نویسنده‌ی محترم نمی‌بایست روایت‌ها را بدون تحقیق و تفحص می‌آورد، چرا که کتاب‌ها هم صحیح و مقبول را در بر دارند و هم ضعیف و مردود، و این روایت علیه عمر بن خطاب سدروغ بسته شده است.

و اینک گفته‌های پیشوایی از پیشوایان حدیث و سنت، و از حافظان و دانایان به احادیث یعنی محمد بن حزم ظاهری، بنیانگذار مذهب ظاهری پس از مؤسس اولیش یعنی امام داود ظاهری. ایشان در حین بحث از ارزش و امتیاز زیاد پرد اختن به روایت سنت‌ها می‌گوید: روایت شده عمر سابن مسعود، ابوالدردا، و ابوذر را بخاطر روایت حدیث پیامبر بازداشت کرده است. ولی این روایت جزء روایت‌های «منقطع» است، چرا که ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف که راوی آن از عمر سمی‌باشد، از ایشان نشنیده است. بیهقی نیز گفته‌ی ابن حزم را تأیید می‌نماید.

یعقوب بن شیبه، طبری و دیگران، شنیدن ابراهیم از عمر سرا تأیید می‌کنند ولی آنچه به نظر می‌رسد اینکه از ایشان نشنیده است. چون حافظ ابن حجر/در کتاب [تهذیب التهذیب: ۱/۱۳۹] می‌گوید: ابراهیم سال ۹۵ یا ۹۶ هجری در سن هفتاد و پنج سالگی فوت کرده است. پس او در سال بیست هجری به دنیا آمده است که بنابراین در زمان فوت فاروق سسه سال داشته و در سه سالگی هم نمی‌توان چیزی را فهمید. لذا روایت مزبور به دلیل منقطع بودنش حجت محسوب نمی‌شود، و شاید محنت و بد بختی از این راوی مجهول الهویه نشأت گرفته باشد.

بلکه ابن حزم می‌گوید: از ظاهر آن پیدا است که دروغ و جعلی می‌باشد، زیرا نمی‌شود عمر سصحابه را متهم کرده و یا از تبلیغ حدیث و سنت جلوگیری نموده و ایشان را به انکار و سرپوش گذاشتن روی آنها ملزم کرده باشد که این امر نشانه‌ی خارج شدن از دایره‌ی اسلام است و خداوند امیرالمؤمنین را از تمام آنها نگه داشته است، و اصلاً نباید هیچ مسلمانی چنان سخنانی بگوید.

اگر ایشان را بدون اتهام بازداشت نموده، ستم کرده است، پس کسی که از طریق این روایت‌های دروغین، برای مذهب فاسدش استدلال می‌کند، هر کدام از دو راه پلید را می‌خواهد انتخاب کند [۲۰۷].

یکی از اسباب تردید در این روایت و اعتماد نکردن بدان این است که ابن مسعود سدنباله رو مذهب عمر سبود و می‌گفت: اگر همه‌ی مردم راهی را بپیمایند و عمر به تنهائی یک راه و روش بپیماید، راه عمر سرا برمی‌گزینم. عمر سوی را به منظور آموزش مردم به کوفه فرستاد و به آنان گفت: برای شما عبدالله را بر خودم ترجیح داده‌ام. و راجع به او و عمار بن یاسر بگفت: آنان از یاران شریف و پاک نژاد پیامبر جهستند.

بنابراین چگونه تصور می‌شود عمر سدر روش روایتش با وی مخالفت ورزیده و یا او را زندانی کند؟ و استدلال به زیادتی که در روایت فاطمه آمده، «ما کتاب پروردگار و سنت پیامبرمان را بخاطر گفته‌های زنی که نمی‌دانیم راستگوست یا دروغگو فرو نمی‌گذاریم»، استدلالی باطل و بی‌اساس است چرا که اصل حدیث چنانکه در صحیح مسلم [۲۰۸]آمده اینچنین است: عمر گفت: «ما کتاب پروردگار و سنت پیامبر مان را بخاطر گفته زنی که شاید «به یاد داشته و یا فراموش کرده» که مسکن و نفقه را دارد، فرو نمی‌گذاریم».

اشتباه او و نویسنده‌ی ضحی الاسلام از این امر نشأة گرفته که بر سخنان خاور‌شناسان اعتماد کرده و نظرات آنان را به عنوان حقیقتی قطعی تلقی نموده است. و اعتماد هر دو دسته بر کتاب «مسلم الثبوت» که در علم اصول الفقه نوشته شده و ارتباطی به حدیث ندارد، می‌باشد، در حالیکه در شناخت حدیث صحیح، حسن و ضعیف نمی‌توان بر این‌گونه کتاب‌ها اعتماد ورزید.

[۱۹۹] طبقات کبری ابن سعد: ۵/۱۴۰. [۲۰۰] طبقات الحفاظ ذهبی: ۱/۷. [۲۰۱] حجة الله البالغة: ۱/۱۴۱. [۲۰۲] صحیح مسلم: کتاب الآداب، باب الاستئذان. [۲۰۳] امام مالک در کتاب الموطأ روایت کرده است. [۲۰۴] فتح الباری: ۱۱/۳۰. [۲۰۵] بخاری در صحیح خود روایت نموده است. [۲۰۶] صحیح مسلم: کتاب القسامه والـمحاربین والقصاص و الدیات، باب دیة الجنین. [۲۰۷] الأحکام فی أصول الأحکام، ابن ا حزم: ۲/۱۳۹. [۲۰۸] صحیح مسلم: کتاب الطلاق، باب الـمطلقه ثلاثاً لا نفقه لها.