نمونهای از این فساد و سستی در نقد
در صفحهی ۱۵۲ میگوید: « در بین صحابه بود نه در کاروان بود و نه در جهاد».
در صفحهی ۱۶۶ میگوید: «وقتی عائشهلبه ابوهریره سگفت: شما حدیثی روایت میکنی که من آن را از رسول خدا نشنیدم، ابوهریره ـ بیشرمانه وبیادبانه ـ در جواب به او گفت: مشغول شدن به آینه و سرمه شما را از آن احادیث غافل کرده است».
در عبارات گذشته چیزی یافت نمیشود که دستمایه ابوریه برای هجوم به ابوهریره قرار گیرد، در چه منطق علمی و عقلی به کسی که از خود دفاع میکند گفته میشود او مرتکب بیادبی و عملی ضد اخلاقی شده است؟!!!.
لازم است بدانیم که در روایت ابن کثیر آمده «عائشه لبه ابوهریره گفت خیلی حدیث روایت میکنید، ابوهریره گفت. سوگند به خدا سرمه کشیدن و حنا گذاشتن مرا از احادیث رسول غافل نکردهاند، ولی به نظرم شما به علت آنها از روایت حدیث غافل شدهاید. عائشه گفت: شاید».
این روایت گمان و احتمال برداشت سوء از روایت گذشته را برطرف میکند و بر قناعت عائشه لبه جواب ابوهریره سدلالت دارد.
در صفحهی ۱۸۵ میگوید: «کسی که چنین موضعگیری کند. بدون اشکال پست و بیارزش است».
اما میدانی چرا سید ما ابوهریره سدر دیدگاه نویسنده مستحق پستی و بیارزش فراوان میباشد؟ چون ابو هریره سبا شکم خالی رسول جرا همراهی میکرد؟ وآیا چون او بخاطر فقر و تنگدستی در بین اصحاب صفه به سر بردند؟ آیا جریمه او این است که با فقرای مجلس صفه و یا همراه رسول الله جیا اصحاب غذا میخورد؟
آیا به نظر نویسنده اینها جرمی هستند که ابو هریره سرا متهم میسازد؟!!!.
خداوند در آیهی ۲۷۳ سورهی بقره اهل صفه را -که ابوهریره سیکی از آنها بود- اینگونه تعریف و تمجید میکند:
﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلَّذِينَ أُحۡصِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ لَا يَسۡتَطِيعُونَ ضَرۡبٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ يَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِيَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ تَعۡرِفُهُم بِسِيمَٰهُمۡ لَا يَسَۡٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗاۗ﴾[البقرة: ۲۷۳]. «(صدقات شما) برای تهی دستانی است که در راه الله محصور و بازداشته شدهاند، و نمیتوانند (برای تأمین هزینه زندگی) در زمین سفر کنند. از شدّت خویشتن داری، افراد ناآگاه آنها را بینیاز میپندارد، آنها را از چهرههایشان میشناسی، با اصرار (چیزی) از مردم نمیخواهند».
ولی ابوریه میآید و افتخارات را به نقطه ضعف و فضائل را به رذائل و پستی تبدیل میکند. آیا شما فکر میکنید ما باید کلام راستین پروردگار را رها سازیم و جنایات ابوریه را بپذیریم؟!!.
در صفحهی ۱۸۷ میگوید: «کبر و غروز او را فرا گرفته و طبیعت او نمایان میگردد، لذا به نسبت آن خانم محترم «بسره بنت غزوان» که همسرش شده بود از دائره ادب خارج شد».
علت همه این بیاحترامی و دشنامها چیست؟ آیا چون ابوهریره سبعد از ازدواج با «بسره بنت غزوان» میگوید: «من با مقدار ناچیزی اجیر بسره بودم. هنگام سواری به آنها آب میدادم و هنگام استراحت به آنها خدمت میکردم ولی حالا که با او ازدواج کردهام او به من خدمت میکند».
ابوریه بعد از نقل روایت گذشته، روایتی دیگر مشابه این را از ابنسعد نقل میکند، بعد از ذکر روایت دوم نمیتواند جلو دهانش را بگیرد، لذا شروع میکند به حمله کردن و بیحرمتی و وارد شدن به مسائل خانوادگی ناموسی ابوهریره سو در پاورقی میگوید: «نگاه کن در این کلام، ادب و جوانمردی دیده نمیشود و میتوان او را با همه پستی و حقارت متصف نمود، او را در حالی میبینی که به انتقام از همسرش افتخار میکند. آیا کسی که دارای ادب و اصل و نژاد پاک باشد مرتکب چنین کاری میشود».
خواندهی محترم آیا در باب نقد و بحث علمی چنین کلماتی را دیدهای؟
در چه عرف و قانون و شرعی دشنام دادن نقد است، و اگر ابوریه ناقد و تحلیلگر باشد، با چشم خشم و کراهت به این روایات نگاه نمیکرد، و میدانست که این کلام تنها در مقام بیان نعمت خدا و سپاسگذاری در مقابل آن است.
در «البداية والنهاية» روایت شده که ابوهریره گفته «بیپدر بزرگ شدم و فقیرانه هجرت کردم، و برای غذای شکم و خرجی راهم اجیر بسره بنت عزوان شدم، هنگام سواری به آنها آب میدادم و هنگام استراحت به آنها خدمت میکردم. سپاس پروردگاری که دین را قوی و ابوهریره را امام میگرداند» [۸۰].
در «الحلية» أبی نعیم از مضارب بن جزء با سند صحیح [۸۱]مانند روایت «البداية والنهاية» روایت شده است.
آیا در این روایت انتقام و حقارتی وجود دارد، و آیا تفسیر کلام ابوهریره سبه شیوهی احسن و بهتر سزاوار نیست؟ آیا نمیشود نسبت به او سوء ظن نداشته باشیم؟
اگر حسن ظن به هر برادر مسلمانی از ادب اسلامی است، پس در مورد صحابه بزرگواری همچون ابوهریره سچه سفارشی دارد؟ چگونه نویسنده آیهی: ﴿إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞۖ﴾«همانا بعضی از گمانها گناه هستند». و حدیث: «إِيَّاكُمْ وَالظَّنَّ فَإنَّ الظَّنَّ أَكْذَبُ الْحَدِيثِ». «هشیار باشید از گمان دوری کنید جون گمان و ظن بد، جرم و گناه است». یا حدیث: «حَسْبُ امْرِئٍ مِنَ الشَّرِّ، أَنْ يَحْقِرَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ». «برای بد بودن انسان کافی است که برادر مسلمانش را تحقیر کند» را فراموش کرده است.
کلام زیبای عمر را به یاد میآوریم که میفرماید: «اگر از دهان برادرت بدی بیرون آمد و قابل تأویل به خیر و خوبی بود، به آن کلام گمان بد نکن».
کلام ابوهریره سنوعی از شوخیهایی است که بین زن و مرد صورت میگیرد. و الا اگر بسره از کلام او نوعی تمسخر و اهانت را احساس میکرد. هرگز آن را قبول نمیکرد و از خودش دفاع مینمود. چون زنان عرب مسلمان دارای احترام و ادب و منزلت بلندی بودند و از بیاحترامی و خدشهدار کردن آن جایگاه و منزلت در مقابل امیرالمؤمنین هم که باشد گذشت نمیکردند، چه رسد به شوهر.
[۸۰] ج۸ ص۱۱۰. [۸۱] الإصابة ج۴ ص۲۰۶.