اعتراض به حدیث «وعاءین» و گمان تعارض بین آن و احادیث دیگر
در صفحه ۱۸۲ باب «حفظ الوعاءين» میگوید:
بخاری از ابوهریره روایت کرده «دو چیز را از رسول خدا جحفظ کردهام یکی از آنها را فاش کردم اگر دومی را فاش کنم این گردن قطع میشود».
این حدیث مخالف روایت علی است که جماعتی آن را روایت کردهاند: «از علی پرسیده شد آیا نزد شما کتابی هست؟ گفت نه مگر قرآن یا فهمی که به هر مرد مسلمانی داده شده است، یا آنچه در این کتابچه است».
و همچنین با روایت بخاری از عبد العزیز بن رفیع تناقض دارد آنجا که گفت: «من و شداد بن معقل پیش ابن عباس رفتیم. شداد به او گفت: آیا پیامبر چیزی جا گذاشته؟ گفت نه مگر قرآن و اگر چیزی وجود داشت و پیامبر میخواست آن را به کسی از خواص بدهد و دیگران را منع کند علی از همه بهتر بود. چون در خانه او و عموزاده و داماد او بود. اولین مسلمان است و در سفر و حضر از او جدا نشده است و اگر علی نبود به ابوبکر یا به عمر یا ابوعبید یا ... میداد».
چطوری امکان دارد این حدیث صحیح باشد؟ چه کنیم با حدیثی که در صحیحین از حذیفه روایت شده است: «قام فينا رسول الله ج مَقاماً، ما تركَ شيئاً يكون في مقامه ذلك إلى قيام الساعة إلا حدَّث به، حَفِظَه مَن حَفِظَه، ونَسِيَه مَن نسيه» «پیامبر بلند شد و تا روز قیامت هر چیزی که لازم بود فرمود، چیزی را ترک نکرده است. بعضی آن را حفظ کردهاند و بعضی فراموش نمودهاند».
در تاریخ ابن عساکر آمده عالمان میگویند: «کسی که معتقد باشد که رسول خدا چیزی را پنهان کرده به معنی نسبت دادن خیانت به رسول خدا جاست معاذ الله».
در پاسخ میگویم:
امام بخاری در صحیح خود حدیث را روایت کرده است و حدیث در نهایت صحت هم از نظر متن وهم از نظر سند میباشد.
اما منظور از «وعاءین» چیست: دو نوع احادیث که از رسول خدا جگرفتهاند: کلام از نوع مجاز میباشد. یکی از این دو نوع: در مورد احکام و ادب و مواعظ هستندکه آن را بیان کرده است تا اینکه چیزی از آن پنهان نماند. ونوع دیگر آن، اشاره به فتنهها و جنگها و نشانههای قیامت و فرماندهان سوء وامثال آن است، لذا او ترجیح میدهد که چیز زیادی از آنها را ذکر نکند تا اینکه برای شنوندهاش فتنهای نشود، یا اینکه سبب ضرر جانی و مالی از طرف فرماندهان سوء متوجه او میشد».
ابن کثیر در [البداية والنهایة: ج ۱، ص ۱۰۹] میگوید: «وعائی (ظرفی) که ابوهریره آن را فاش نکرده در مورد فتنههای بین مردم وجنگهایی است که رخ خواهد داد، یا چیزهای که اگر قبل از تحقق آن بیان شود، بسیاری از مردم آن را تکذیب میکنند و حق را نمیپذیرند.
ابن حجر در فتح الباری [۱۲۲]میگوید: علماء وعائی که آن را منتشر نکرده است، حمل بر آن احادیثی کردهاند که در آن اسامی امراء سوء و احوال دوران آنهاست. و گاها او به کنایه از آنها سخن میگفت. وبخاطر ترس از جانش آن را صریح بیان نمیکرد. مثلا او میگوید: «پناه میبرم به خدا از اول سال شصت هجری و امیری کودکان». اشاره به حکومت یزید دارد، چرا که در سال شسصت هجری بود، وخداوند دعای ابوهریره سرا اجابت کرده و یک سال قبل از آن وفات نمود.
و چیزی که این نظر را تقویت میکند این است که این دسته از احادیثی که ایشان نگفتهاند، از جمله احادیث احکام نبودند، وگرنه جایز نبود آن را کتمان کند، و در حدیث اول (در همین باب) در تفسیر آیه کتمان علم میگوید: اگر نه این آیه بود حدیثی روایت نمیکردم.
گروهی دیگر گفتهاند: احتمال دارد که مراد از این دسته از احادیث احادیثی باشد که متعلق به نشانههای قیامت و تغییرات آخر الزمان باشد، و ایشان از اینکه آن را بیان کند خودداری کرده است بدلیل اینکه عقلها آن را درک نکنند و بر او اعتراض گرفته شود [۱۲۳].
هر کدام از تأویلات را قبول کینم، حدیث بر این دلالت نمیکند که پیامبر خدا چیزی به او گفته و از دیگران پنهان کرده باشد، تا نویسنده از آن سوء استفاده کند و این اعتراضات ناجوانمردانه را در حق ابوهریره سروا بداند، هیچ کدام از عالمان و ادیبان از این حدیث تخصیصی فهم نکردهاند و نگفتهاند که این اسلوب عربی، دال بر تخصیص است، مگر نویسنده زبردست و ادیب ما که دست به چنین ابتکاری زده است.
اما روایت علی و ابن عباس ارتباطی به حدیث ابوهریره ندارد. آنها موضوعی هستند و ابوهریره موضوع دیگر، چون شیعه و امثال آنها گمان میکردند که رسول خدا جچیزهای از وحی را به آل بیت مخصوصاً علی سفرموده که دیگران را از آن محروم ساخته است، علی هم مؤدبانه جواب میدهد و گمان آنها را رد کرد.
ابن حجر [۱۲۴]در شرح حدیث میفرماید: «ابوجحیفه این سؤال را از علی سپرسید. چون گروهی از شیعه گمان میکردند اهل بیت و به ویژه علی سبه طور خصوصی چیزهایی را از رسول خدا جشنیدهاند که پیامبر جدیگران را از آن مطلع نساخته است و دوباره قیس بن عباده و اشقر نخعی همین سؤال را از علی پرسیدهاند و داستان آنها در سنن نسائی روایت شده است».
حذیفه در حدیث دیگر میفرماید: «وَاللهِ إِنِّي لَأَعْلَمُ النَّاسِ بِكُلِّ فِتْنَةٍ هِيَ كَائِنَةٌ فِيمَا بَيْنِي وَبَيْنَ السَّاعَةِ». «سوگند به خداوند من از همهی مردم آگاهتر هستم به اینکه درمیان دوران ما تا قیامت چه چیز رخ خواهد داد». این حدیث با حدیث ابوهریره مخالفت ندارد. چون ابوهریره نفرمود. من از همه داناتر هستم ولی حذیفه بر اساس گمان خودش سوگند میخورد، شاید گمانش درست از آب در نیاید و بعضی دیگر از او داناتر باشند.
پس روشن شود، بین احادیث تناقص و تعارضی وجود ندارد. اما روایت ابنعباس بکه فرموده: «اگر کسی را برای این کار انتخاب میکرد، علی و فلان.. الی آخر»، یک جملهای خطابی است که برای پوشش دادن نقد و ناسزاگویی به ابوهریره سگفته شده است و هیچ ارتباطی با موضوع ندارد.
و همچنین بین حدیث ابوهریره و حدیث حذیفه «رسول خدا بلند شد....» هیچ تناقصی وجود ندارد، چون حذیفه ادعا نکرده که رسول خدا جخصوصی به او فقط گفته است، و گمان هم نکرده بود که دیگران آن را حفظ نکرده باشند، بلکه عبارت حذیفه بر این دلالت میکند که دیگران نیز آن را حفظ کردهاند. چرا که در حدیث آمده است: «برخی آن را حفظ کرده و برخی دیگر آن را فراموش کردهاند».
تتمه روایت حذیفه اینگونه در مسلم روایت شده است «و یقینا یاران من آن را یاد گرفتهاند. من برخی از آنها فراموش کردهام، و وقتی آن را میبینم، دوباره آن را به یاد میآورم، مانند انسانی که چهرهی دیگری را به خاطر اینکه مدت طولانی او را ندیده از یاد میبرد و چون او را دید، دوباره یادش میآید».
بر خواننده حتما پوشیده نیست که ابوریه قسمت آخر حدیث روایت مسلم را حذف کرده چون اگر قسمت آخر را بیان میکرد، نقشه ابوریه نقش بر آب میشود.
حدیث دیگری در صحیح مسلم روایت شده که بیان میکند اخبار و احادیث پیامبر در ملأ عام و برای همه اصحاب بود. مسلم از ابی زید روایت کرده که «رسول خدا نماز صبح را به امامت خواندند و بالای منبر رفت تا ظهر برای ما موعظه کرد و بعد از آن پائین آمد و نماز ظهر را خواندند و بعد از آن دوباره بالای منبر رفت تا غروب خورشید موعظه کردند، از آنچه رخ داده و درآینده رخ میدهد به ما خبر داد و ما آن را یاد گرفتیم و حفظ کردیم».
اما در مورد نقل ایشان از تاریخ ابن عساکر. باید بگویم من و دیگران انگیزه ایشان در مورد نقل قول از علماء را نمیدانیم، در حالی که روایت ابوهریره چیزی را بیان نمیکند که پیامبر از اصحاب دیگر پنهان کرده باشد و هرگز ابوهریره چنین ادعایی نکرده است بلکه این ادعاها از جنایات ابوریه هستند.
[۱۲۲] ج۱ ص۱۷۵. [۱۲۳] در حدیث ابن مسعود که به صورت موقوف روایت شه آمده است «اگر برای قومی حدیثی را بگویی که عقل آنها توانش را ندارد سبب به فتنه افتادن برخی از آنها میشود». [۱۲۴] فتح الباری ج۱ ص۱۶۵