حملهی او به معاویه و پاسخ آن
در صفحهی ۹۱ در فصل معاویه و شام گفته: احادیثی در مورد فضائل معاویه سوضع شده و در مورد معاویه میگوید: که او از جمله طلقاء (عدهای از اهل مکه که تا زمان فتح همچنان کافر بودند) بوده است و او را از جمله مؤلفة القلوب بر شمرده است.
ولی فراموش کرده که نویسندگان تاریخ صحابه، از واقدی و ابن سعد روایت کردهاند: «معاویه بعد از صلح حدیبه و قبل از فتح مکه در سفر عمره مسلمان شده ولی مسلمان شدن خود را پنهان کرده چون از خانوادهاش میترسید» [۴۱]واو در عمرة القضاء [۴۲]مسلمان بوده است.
و اگرچه بعضی میگویند: او و پدرش مؤلفة القلوب بودند ولی اکثریت علما مخالف و منکر آن هستند.
ابو عمر بن عبدالبر میگوید: «معاویه و پدرش نزد برخی از علما مؤلفة القلوب بودند، درحالیکه او میدانست که بسیاری از علماء این نظریه را نپذیرفتهاند».
بدین سبب است ابن حجر/این مورد را در شرح حال او ذکر نکرده، بلکه در مورد پدرش میگوید که مؤلفة القلوب است، هرچه باشد معاویه مسلمان شده و اسلامش نیکو گشت و یکی از کاتبان وحی بوده و در راه اسلام و مسلمین جهاد و مبارزههای پسندیدهای را انجام داده و در ایمانش خللی مشاهده نشده و در اخلاصش شکی وجود نداشته است.
ما شکی نداریم که در فضائل او احادیث بسیاری وضع شده ولی علماء همه آن احادیث را مشخص کردهاند، ما معاویه را از اینکه که دخلی در ساختن این احادیث در مورد خودش وشام داشته باشد مبرا میدانیم ، بلکه نمیپذیریم که حتی ایشان به آن راضی هم بودند. و اگر اسحاق بن راهویه/میگوید: «هیچ حدیثی در مورد فضائل معاویه به صحت نرسیده»، اما بخاری در فضایل ایشان برخی احادیث را ذکر کرده است و این که امام بخاری تعبیر «باب ذکر معاویه» را بر «باب فضل معاویه» ترجیح داده است و مانند سایر بابها، لفظ فضل را بکار نبرده است، ذمی بر معاویه نیست.
و در مورد عباس وپسرش عبد اللهبهمچنین تعبیری به کار برده است [۴۳]، همچنین باکی بر معاویه نیست اگر امام بخاری حدیث مرفوعی با شرط خودش در فضل او بیان نکرده است اما او دو حدیث موقوف [۴۴]را که یکی از آنها فقه در دین و دیگری به صحبت رسول جرا برای معاویه اثبات میکند، عالم و صحابه بودن برای فضل معاویه نزد افراد منصف کافی است. همچنین اگر در صحیح بخاری حدیثی در فضل معاویه روایت نشده، دلیل این نیست که در کتابهای معتبر دیگر احادیثی در فضایل او روایت نشوند. خود مؤلف دو حدیث مرفوع در فضیلت او که امام ترمذی آن را روایت کرده است را بیان نموده است. که آندو از همهی احادیث دیگر صحیحتر هستند و حافظ ناقد ابن کثیر در «البداية والنهاية» [۴۵]آنها را ذکر کرده و احادیث ساختگی را از دیگر احادیث جدا نموده است، سپس میگوید: «ابن عساکر احادیث موضوع زیادی در فضل معاویه روایت کرده که به آنها پشت کردیم و با روایت احادیث صحیح از موضوعات و منکرات بینیاز شدیم». پس دور از از عدالت است که تمام احادیث فضائل معاویه را موضوع بدانیم و معاویه را از ویژگی و صفت پاک به دور سازیم.
همچنین انکار نمیکنیم که در مورد شام و شهرهای مشهور دیگر اسلام، احادیث فراوانی وضع شده است و همچنین منکر نیستیم که در مورد قهرمانان بر زبان پیامبر دروغهای بیشماری ساخته شده ولی بزرگان و نقادان حدیث از آنها غافل نشدهاند و بعضی از آن احادیث را صحیح دانستهاند. ولی قبول نداریم که معاویه دستور به وضع و ساختن آن دادهاست.
و بعد از این توضیحات به کلام ابوریه در صفحهی ۹۴ نگاهی میاندازیم که میگوید: «معاویه بعد از بیعت با حسن بن علی سدر سال ۴۱ هجری، مدام در خطبههای جمعه بر روی منبر این حدیث را روایت میکرد: «شام سرزمینبندگان خاص الله و قهرمانان است» تا اینکه احادیث مرفوع زیادی در فضایل قهرمانان ساخته شد. و سپس برخی از این احادیث را ذکر میکند.
چیزی که این لقمه را بر مؤلف تلخ کرده وتهمت و گمان را از معاویه دور میسازد، کلام شیخ الاسلام ابن تیمیه است که فرموده «لفظ أبدال (بندگان خاص و قهرمان)» تنها از علی بن ابی طالب سدر حدیثی از اهل شام و منقطع الاسناد روایت شده است و به پیامبر جنسبت داده شده است وسپس ابن تیمیه میگوید: «راجح این است که این روایت از سخنان پیامبر ج نیست».
شگفت اینکه نویسنده این کلام ابن تیمیه را در خلال نقل کلام رشید رضا دربارهی موضوع بودن احادیث ابدال (قهرمان) در صفحهی ۹۵-۹۹ ذکر میکند.
اگر حدیث از معاویه نقل شده بود میگفتیم ممکن است و شاید، ولی میبینید که اینگونه نیست، چون رشید رضا تلاش کرده تا ثابت کند حدیثی که از علی روایت شده است اگر حدیث صحیح هم باشد منظور، آن ابدال (قهرمان) معروف نزد صوفیها نیست، بلکه متقلبان و منحرفین ابدال را اینگونه تفسیر کردهاند.
از این هم شگفت انگیزتر اینکه نویسنده میخواهد به نقل چیزهایی بپردازد که به نفع خودش باشد، اما در حقیقت چیزهایی که بیان کرده برخلاف هوا و نظرات مشمئز کنندهاش میباشد و آنها راتأیید نمینماید، ضمناً در بسیاری از قسمتهای کتابش چنین حالتی رخ داده است.
خلاصهی کلام: بزرگان و نقادان حدیث، روایات ضعیف را شناسایی کردهاند و تمام زندگی خود را در این راه صرف نمودهاند، هیچ روایتی در مورد فضائل و غیره وجود ندارد مگر اینکه ضعف و صحت و موضوع بودن آن را بیان کردهاند و برای روشن شدن گفتههایم کافی است نظری سریع به نوشتههای عظیم آنها در بیان احادیث ساختگی داشته باشیم.
آنها کوتاهی نکردهاند بلکه متأخرین میباشند که بلند همت نبودند و در این میدان کوتاهی کردند و به اشتباه و خطاهای بسیاری دچار شدند.
در صفحهی ۱۰۱ میگوید: «سازندگان حدیث، هر چیزی را که دوست میداشتند به نام حدیث اضافه میکردند» سپس از ابن حزم/نقل میکند که در احکام از ابوهریره سروایت کرده است «اگر از من حدیثی برای شما روایت شد و موافق حق بود به آن تمسک جوید، هر چند از کلام من هم نباشد». و همچنین دوباره از ابوهریره سروایت شده است که رسول خدا فرمود: «اگر به نام من چیزی به شما رسید و موافق حق بود، هر چند آن را نگفته باشم پس آن را گفتهام».
هیچکس در موضوع بودن این دو حدیث شک ندارد. با نگاهی به متن حدیث متوجه میشویم چنین چیزی از دهان معصوم (پیامبر اکرم) تراوش نمیشود. آیا فرد عاقل و دانا کلامی که از دهان خودش بیرون نیاید به خود نسبت میدهد؟! حتی چگونه به مردم دستور میدهد از چیزی پیروی کنند که به آن دستور نداده است؟! این یکی از عجائب است.
[۴۱] الإستیعاب: ج ۳، ص۳۹۵، و پاورقی الإصابة: ج۳، ص ۴۳۳، و فتح الباری: ج۶، ص ۸۲. [۴۲] آخرین عمره رسول الله ج. [۴۳] فتح الباری ج ۶ ص ۶۲،۸۰ [۴۴] خبری است که گوینده آن به صحابی ختم شود، و قول رسول الله نیست. [۴۵] ج ۸ ص ۲۱۰ و بعد از آن