اعتماد ابوریه در حدیث بر کتابهای ادبی و تاریخی و مانند آن
شگفت از اینکه نویسنده کتاب «اضواء علی السنة» گمان میکند دهها کتاب حدیث را بررسی کرده و همهی آنها را دقیقاً مطالعه نموده است، پس چگونه این مطلب از دید او پنهام مانده که امامان حدیث میگویند: در روایتها، اعتماد کردن بر کتب ادبی و تاریخی جائز نیست؛ چون آنها صحیح و مردود را نقل میکنند و برای گرفتن حدیث باید به سراغ کتابهای بزرگان قابل اعتماد رفت، آنهایی که در تشخیص صحیح و ضعیف مردود، مرجع هستند و باید بر اساس قواعد آنها به نقد حدیث پرداخت.
اگر حدیثی روایت شد لازم است، سند و مرجع حدیث بیان گردد و اگر این کار صورت نگرفت درست نیست به پیامبر نسبت داده شود. مگر با صیغههای ضعیفی مانند: «رُوِيَ» یا «قِيلَ». جائز نیست با صیغههای قطعی و جزمی، آنها را به پیامبر نسبت دهد.
ولی مرجع اساسی ابوریه «الشعر والشعراء» و «ثمار القلوب في الـمضاف والـمنسوب» و «مقامات بديع الزمان الهمذاني» و «الـمثل السائر» و «شرح نهج البلاغة» و «حياة الحيوان » دمیری و «نهاية الادب» و مانند آن میباشد.
هدف من اهانت به این کتابها یا نویسندگان آنها نیست ولی میخواهم بگویم «بسیاری از علماء که در فن و علم خود زبردست و قابل اعتماد هستند، در روایت حدیث قابل اعتماد نیستند، احادیث ضعیف را از صحیح تشخیص نمیدهند، چون کار آنها نیست. اگر امام ابن اسحق که استاد سیرت است، در روایت حدیث عالمان او را ضعیف میدانند با وجود اینکه در گذشته تألیف حدیث و سیرت ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر داشتهاند، اگر این حال ابن اسحق است و ای به حال ادیب و زبانشناس و تاریخ نگار و غیره».
فرصت را غنیمت میشمارم تا بیان کنم که کتابهای ادب و تاریخ و اخلاق و پند و اندرز از اسرائیلیات و احادیثِ دروغ، لبریز هستند، این مسئله را در کتاب «الوضع في الحديث ورد شبه الـمستشرقين والكتاب الـمعاصرين» بیان کردهام.