اتهامات مستشرقین در مورد علل جعل حدیث
نویسندهی کتاب: [نظرة عامه في تاریخ الفقه الاسلامی: ص ۱۲۶] چاپ سوم در مطلبی تحت عنوان «جعل حدیث و اظهارات خاور شناسان» میگوید:
در اینجا مسألهای بسیار مهم وجود دارد که مناسب میدانیم کمی به تفصیل آن بپردازیم، یعنی موضوع جعل حدیث در این دوران؛ تا همین اواخر میان طبقات متوسط خاورشناسان این دیدگاه شایع بود که قسمت عمدهی احادیث، نتیجهی تحول دینی، سیاسی و اجتماعی اسلام در دو قرن اول و دوم است، و درست نیست گفته شود حدیث در همان دوران اولی به عنوان سند معتبر اسلام محسوب بود، بلکه نتیجهای از تلاشهای اسلام در دوران پختگی و کمال است [۲۰۹].
در توضیح این دیدگاه گفتهاند:
۱- در دورهی نخست، خصومت و دشمنی میان امویان و دانشمندان پرهیزگار شدت گرفت و ایشان به امر گردآوری حدیث و سنت پرداختند، و نظر به اینکه آنچه در اختیارشان بود نمیتوانست آنان را در بر آورده ساختن اهدافشان یاری رساند شروع به جعل و اختراع چیزهایی از خود کردند که از دید ایشان پسندیده بود و با روح تعالیم اسلامی هم منافاتی نداشت. و پیش روی وجدان خود، آن را چنین توجیه کردند که این اقدامات را در راه مبارزه با تجاوزگری، الحاد و دور شدن از سنتها و روشهای دینی انجام میدهد. و چون آنان به دشمنان خاندان اموی که علویها بودند امید داشتند، لذا توجه خویش را به آنان معطوف کرده و در وهلهی اول به جعل احادیثی در ستایش اهلبیت پرداختند، که این امر به طور غیر مستقیم حرکتی در راستای سرزنش و مورد هجوم قرار دادن امویها محسوب میشد. و بر همین منوال حدیث در قرن اول، مسیر مخالفت پنهانی به گونهای غمانگیز را علیه مخالفان سنتهای فقهی و قانونی در پیش گرفت.
۲- کار بدینجا محدود نشد چون خود حکومت در برابر آن ساکت نماند و هرگاه میخواست دیدگاهی را تعمیم دهد یا این گروه پرهیزگاران را فرو نشاند حدیث را دستاویز قرار داده و یا به جعل آن فرا میخواند. ما اگر بخواهیم همهی آن را بدانیم، میبینیم هیچ مسألهی دارای اختلاف سیاسی یا اعتقادی وجود ندارد مگر اینکه بر پارهای احادیث دارای سندهای قوی متکی است. از این رو جعل حدیث و انتشار پارهای از آن و در معرض فشار قرار دادن پارهای دیگر، از همان اوایل شروع شد.
پس روش امویان چنانکه معاویه به مغیره بن شعبه گفت اینگونه بود که، در دشنام دادن به علی و درخواست رحمت و مغفرت برای عثمان کوتاهی نکن، یاران علی را دشنام ده و احادیثشان زیر فشار قرار بده. و برخلاف آن به ستایش عثمان و خاندانش بپرداز و به ایشان نزدیک شو و به آنان گوش بده. بنابراین احادیث امویها علیه علی سپایهریزی شد و امویان و دنباله روانشان نیز اهتمامی به دروغ گفتن در حدیث موافق با نقطه نظراتشان نمیدادند.
۳- در این میان امویان با زیرکی و زبردستی خود، کسانی همچون امام زهری را برای ساخت أحادیث بکار گرفتند، از جمله این حدیث: «لَا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلَّا إِلَى ثَلَاثَةِ مَسَاجِدَ مَسْجِدِي هَذَا وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْمَسْجِدِ الْأَقْصَى» «بار سفر جز به سوی سه مسجد بسته نمیشود: این مسجد من (مسجد پیامبر خدا در مدینه) و مسجد الحرام و مسجد الاقصی». گرایشهای سیاسی، آنان را به ارج نهادن و بالا بردن ارزش بیتالمقدس به مستوای مسجد الحرام و مسجد مدینه وادار میکرد تا آنجا را مورد اهتمام قرار داده و آن را محلی برای زیارت قرار دهند، و آن هنگامی بود که ابن الزبیر مردم شام را از قصد زیارت کعبه محروم کرد. احادیث وارده در بیان امتیاز بیت المقدس، احادیث فضایل سرزمین شام و مدینه نیز در این چارچوب قرار میگیرند. امویان، مدینه را برعکس نام طیبه (پاکیزه)، خبیثه(پلید) یا منتنه (بد بو) نام گذاری کرده بودند.
۴- حرکت جعل در دایرهی احادیث سیاسی و به نفع خاندان امویها باقی نماند، بلکه به محدودهی دین در امور عبادی که با آراء ساکنان مدینه سازگار نبود کشیده شد. مثل اینکه معروف است خطبههای نماز جمعه دو تا بودند که خطیب ایستاده به ایراد آن میپرداخت و خطبههای عید پس از نماز ایراد میشد که امویها آن را تغییر داده و خلیفه نشسته خطبهی جمعه را ایراد و خطبه عید را پیش از نماز قرار دادند. و برای آن به روایت رجاء بن حیوة استدلال کردند که پیامبر و خلفای راشدین در حال نشستن به ایراد خطبه میپرداختند. در حالیکه جابر بن سمره گفت: هر که برایتان حدیث روایت کند که پیامبر نشسته خطبه میخواند دروغ گفته است. و مثل آنکه معاویه پلههای منبر را افزایش داد که عباسیها بعد از او آن را از بین بردند. چنانکه کار جعل به انتشار احادیث دارای گرایشهای مختلف محدود نماند، بلکه به زیر فشار قرار دادن احادیثی سرایت کرد که در بر گیرندی نقطه نظرات آنها نبود و سعی بر مخفی نگه داشتن و بیاهمیت جلوه دادنشان میکردند. چیزی که شکی در آن نیست این است که احادیثی در راستای منافع امویان وجود داشتند که به هنگام ظهور عباسیها ناپدید گشتند.
۵- برای تأیید گفتارش، اقوال دانشمندان جرح و تعدیل را که در زمینهی جرح و تعدیل افراد گفته شده است را مورد استناد قرار داده است، و بیشتر آنها از پیشینیان نقل شده است [۲۱۰]. میگوید: یکی از آنها سخن محدث عاصم بن نبیل [۲۱۱](متوفی سال ۲۱۲ که نود سال داشت) است که میگوید: صالح را ندیدهام در هیچ چیز مانند حدیث دروغ بگوید.
یحیی بن سعید قطان (متوفی سال ۱۹۲) میگوید: وکیع از زیاد بن عبدالله نقل میکند که او با وجود شرافت و احترامش در حدیث بسیار دروغ گو بود.
زید بن هارون میگوید: محدثان کوفه در زمان خود به جز یک نفر همه مدلس بودند حتی نام دو سفیان هم (سفیان ثوری و سفیان بن عیینه) میان مدلسین آورده شده است.
۶- میگوید: مسلمانان در قرن دوم احساس کردند اعتراف به صحت احادیثی که در قالب حدیث گفته میشود، واجب است. و درمیان احادیث دارای سندهای «جیّد» بسیاری از احادیث جعلی و دروغین وجود دارد. و حدیث: (در آینده نقل حدیث از من زیاد میشود، پس هر که حدیثی برایتان بازگو شد، آن را با کتاب خدا مطابقت دهید، هر چه با آن همخوانی داشت از من است گفته باشم یا نباشم) و حدیث ابن ماجه مبنی بر اینکه: (هر گفتهی نیکویی که گفته ام از من است) [۲۱۲]. این دو حدیث محدثین را بر ساختن حدیث یاری رساند. و ممکن است به نمونههایی از آن در میان احادیث مورد اعتماد اشاره نماییم. از جمله آنچه مسلم روایت میکند که پیامبر جدستور کشتن سگها را صادر فرمود: به جز سگ شکار یا سگ نگهبان حیوانات. به ابن عمر گفتند ابوهریره جملهی: (جز سگ پاسدار مزارع کشاورزی) افزوده است. در پاسخ گفت: ابوهریره خودش دارای زمین کشاورزی بود. [صحیح مسلم: کتاب الصید].
نقد ابن عمر اشاره به این موضوع دارد که محدث بخاطر دست یابی به هدف خود چنان میکرد.
۷- میگوید: برای اثبات پارهای قواعد فقهی، درب دیگری، غیر از روایات را باز گشودند، و آن آشکار ساختن نامههایی بود که خواسته پیامبر جرا روشن میساختند. این نوع در آن دوران از مقبولیت برخوردار بود. هر گاه موضوع به نسخهای از آن نامهها ارتباط داشته باشد از اصل آن نمیپرسند و راجع به صحتش تحقیق نمیکنند و میتوانیم گستاخی دروغپردازان را در اینگونه اخبار برجسته کنیم. و آن بدین شرح است که عدهای در زمان امویان خواستند میان عربهای ساکن شمال و جنوب سازش و توافق بر قرار سازند، برای دستیابی به این هدف پیمان نامهای که در دوران «تُبَّع بن معدیکرب» میان یمنیها و قبیلهی ربیعه نوشته شده بود و نزد برخی نوادگان فرمانروای قبیلهی «حِمیَر» نگه داری شده بود، بیرون آوردند. کسانیکه اینگونه سندها را میپذیرند، اعتراف به سندی که در آن مقدار زکات و موارد آن در زمان پیامبر ذکر شده، برایشان بسیار راحتتر است. و چه بسیار در مورد مقادیر وموارد زکات احادیث وارد شده است. ولی هیچ یک از آنها به اثبات نرسیده تا گرد آورندگان حدیث، نصوصی را از آنها استخراج نمایند که حاوی نظام و چارچوب مفصل و دقیقی باشد. لذا مردم مجبور شدند به سفارشهای نوشته شدهی پیامبر جدر زمینهی پرداخت زکات، مانند آنچه به نمایندگانش در مناطق عربنشین از قبیل وصیت ایشان به معاذ بن جبل، و نامه او به عمرو بن حزم [۲۱۳]و دیگران که راویان حدیث محتوای آنها را برایمان نقل کردهاند، عمل نمایند.
مردم به این نسخههای نقل شده از اصول اکتفا نکردند، بلکه پارهای از این سندهای قدیمی را نیز بیرون آوردند. سندی که نزد خاندان عمر بوده و عمر بن عبدالعزیز دستور نقل نسخهای از آن را صادر نمود. وابو داود روایت کرده است که زهری آن را تصحیح کرده است. سندی دیگر با مهر پیامبر جوجود دارد که باز هم ابوداود روایتش میکند، و حماد بن اسامه از طریق ثمامه بن عبدالله بن انس آشکارش کرد. و ابوبکر هنگامی که انس را برای جمعآوری زکات فرستاد، آن نسخه را به انس بن مالک داده بود.
نویسنده میگوید: این همان دیدگاهی است که میان طبقات متوسط خاورشناسان در قرن گذشته شایع شده بود، نظریهای فرضی و خیالی که از مطالب کتابهای متنوع و گوناگون استنباط کرده و آن را در جایگاه و منزلت اقوال علمای گذشته جرح و تعدیل -که جهت مبالغه در شناخت حدیث بکار گرفته بودند- قرار دادند، در حالی که جرح و تعدیل علمای گذشته حقایقی ثابت و صورتهای صحیحی بودهاند.
این چند سطر کوتاه پاسخ نویسندهی ارجمند استاد دکتر علی حسن عبدالقادر، پس از انباشتن چند صفحه از نظریات این خاور شناس یهودی «گولدزیهر» بود. نام برده که از اساتید دانشگاه الازهر و دارای هر دو فرهنگ و دانش اسلامی و غربی است، لازم بود به صورت مبسوطی به رد آن میپرداخت تا آثار زیانبار این دیدگاه ویرانگر و باطل در درون خوانندگان کتابش زدوده شود. ای کاش چنان میکرد و اگر چنان اقدام دلسوزانهای انجام میداد، کاملترین پاداش را از سوی خداوند متعال دریافت میکرد و از طرف ما مسلمانان نیز که به جایگاه سنت و حدیث در اسلام و قرآن آگاه هستیم تقدیر و ستایش فراوانی عایدش میگشت. از این رو لازم دیدم در جهت خدمت به سنت و حدیث و دفع و زدودن غبار شبهات و انتقادات وارده از چهرهی تابناک آنها به پاسخ مفصل آن بپردازیم ولی مناسب دیدم پیش از پرداختن به رد مسبوط شبهات او که بر گرفته از دیدگاه این خاور شناس یهودی کینه توز به اسلام و قرآن و سنت است، دیدگاهی که میان طبقات متوسط آنان رواج یافته و بیشترشان بدان پایبندند و جز عدهی کمی از آن آزاد نشدهاند، را روشن نمایم. لذا با استعانت از خداوند مهربان میگویم:
[۲۰۹] نویسنده میگوید این رأیی که نقلش میکنیم دیدگاه گولدزیهر در کتاب «در اسات اسلامیة» میباشد. [۲۱۰] جامع بیان العلم ابن عبدالبر و تلبیس ابلیس ابن الجوزی: ص ۱۱۷. [۲۱۱] درست این است گفته شود: ابو عاصم که نام اصلیش: ضحاک بن مخلد میباشد. [۲۱۲] برای آگاهی من از ضعف این احادیث به کتاب: الموفقات ۴/۱۸ مراجعه کنید. [۲۱۳] نویسنده مرجع آن را کتابی از گولدزیهر ذکر میکند.