پاسداری راستین از سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم

فهرست کتاب

روایت حدیث بر اساس معنی خدشه‌ای به دین وارد نکرده است

روایت حدیث بر اساس معنی خدشه‌ای به دین وارد نکرده است

۱- وقتی تفکر یا آرزویی بر نویسنده چیره می‌شود، بحث خود پیرو آن تفکر یا آرزو می‌گرداند و در این راستا از هر چیزی کمک می‌طلبد و به هر ضعیف و موضوعی می‌چسبد، اگر کلمات را تحریف کند یا مسائل را ناقص نقل نماید و نصوص را به گونه‌ای ناشایست تفسیر کند هیچ مشکلی نمی‌بیند و حتی در این راه به ساحت بعضی از بزرگان و امامان ثابت قدم نیز حمله می‌کند.

طبق عادتش هنگام بیان فکر یا نظری غوغا و مبالغه کرده و اصل را جای فرع و جزء را جای کل قرار می‌دهد، در صفحه‌ی ۵۴ کتابش در مورد روایت با معنی ، هیاهو به راه انداخته و روایت بر اساس معنی را اصلی کلی نزد همه عالمان و بزرگان حدیث قرار می‌دهد و روایت لفظی حدیث را موردی و شاذ می‌داند.

حتی به این بی‌انصافی هم قناعت نکرده و همه علمایی را به باد تمسخر و نادانی گرفته که باور دارند: احادیثی که در کتاب‌ها خوانده می‌شود یا از محدثین شنیده می‌شود با مبنای صحیح و ساختاری استوار وارد شده و الفاظ احادیث بدون نقص و ضعف به راویان رسیده و مطابق الفاظ رسول خداست، هیچ تغییر و تبدیلی در آنها راه نیافته، صحابه و تابعین بدون کم و کاست، همان‌گونه که از رسول خدا شنیده‌اند تا دوران تدوین آن را نقل کرده‌اند و همان‌گونه که گرفته بوده‌اند آن را اداء نمودند، دست تغییر و تبدیل به هیچ کدام از آنها نرسید و راویان حدیث در حفظ و ضبط و سلامت ذهن، افرادی نابغه و استثنایی بودند.

بعد از این سخنِ بزرگان می‌گوید: «این تفکر در ذهن و افکار بعضی عالمان -مگر آنها که مورد رحمت خدا قرار گرفته‌اند- نفوذ و تأثیر کرده و اعتقاد دارند در پیروی و تسلیم، جایگاه حدیث مانند قرآن است. مطیع بودن در برابر احکام حدیث را واجب گردانیده‌اند و اگر کسی از آن سرباز زند مرتد و فاسق و گنهکار دانسته‌اند و باید از کسی که منکر آن است یا در آن شک دارد استتابه شود».

خواننده‌ی این کلام اگر اهل علم و درایت در حدیث نبوی نباشد خیال می‌کند که هیچ حدیثی با لفظ خودش روایت نشده و تغییرات و تبدیلات فراوانی در آنها رخنه کرده است.

هرچند این گمان و خیال خواننده خلاف واقعیت است چون اصل در احادیث روایت لفظی است و روایت معنی رخصتی است به اندازه‌ی نیاز اگر لفظ فراموش شده یا راوی کاملاً مطئن نباشد.

لازم است بر پژوهشگر احادیث نبوی پوشیده نباشد که بعضی از علماء مطلقاً روایت معنی حدیث را منع کرده‌اند و باید همان گونه که شنیده‌اند آن را اداء کنند ولی بعضی دیگر از بزرگان با شرایطی که دقت و احتیاط فراوانی به همراه دارند روایت حدیث به معنی را جائز می‌دانند.

گفته‌اند: «روایت حدیث بر اساس معنای آن درست نیست مگر برای کسی که آگاه به الفاظ و مقاصد لغت عربی باشد و به آنچه معنی را تغییر می‌دهد و به تفاوت الفاظ (علم معانی در بلاغه) بینا و خبیر باشد».

و همچنین گفته‌اند: «این رخصت قبل از تدوین جائز است ولی بعد از تدوین در کتاب هرگونه تغییر در هر حالتی جرم است و قبول نمی‌شود و موجب خدشه‌دار شدن عدالت و ضبط راوی می‌گردد» [۳۶].

شگفت در این است مطالبی از کتاب «توجيه النظر» جزائری را نقل می‌کند ولی نمی‌دانم چگونه چیزی را نقل می‌کند که بدان قناعت ندارد، و چرا فراموش کرده که تدوین عمومی در پایان قرن اول صورت گرفته است؟ و هنوز قرن سوم به پایان نرسیده بود که همه‌ی احادیث و تألیف صحاح و سنن و مسانید تدوین شده بود؟ و بعضی از صحابه در قرن اول و به ویژه بعد از وفات رسول حدیث را تدوین کردند؟ اینها چگونه با آن قضاوت ستم‌گرانه‌ی ایشان جور درمی‌آید؟ آیا بعد از این توضیحات کسی که نویسنده را متهم به خبث طینت و سوء قصد و نابود کردن اصل دوم شریعت کند، مجرم شناخته می‌شود. آیا چنین حکمی در مورد او گناه است؟!!!.

دشمنان اسلام، از افرادی مثل ابوریه و امثال او بیش از این چه انتظاری دارند که با تلاش‌های مذبوحانه و شکست خورده‌ی خود می‌خواهند ستون دین را نابود کنند؟ باید ابوریه بداند بزرگان دین وقتی جایگاه و مکانت سنت را در دین درک می‌کنند، معتقدند که در علم و عمل و روش لازم است پیرو سنت باشند، از ساحت مقدس آن دفاع می‌کنند، کسی که منکر سنت است و می‌خواهد با مکر و حیله و تحقیر سنت را نابود کند فاسق و گنهکار می‌دانند، و این حکم آنها برگرفته از دین و نظر روشن و علم راستین است. سزاوار نیست که حکم ایشان به باد مسخره گرفته شود.

۲- چنین نظرات ستمگرانه‌ای، از ذهن افرادی تراوش می‌کند که انگیزه‌های دینی و درونی و اخلاقی راویان از صحابه و تابعین و تابع تابعین را فراموش کنند، کسانی که با شهادت رسول اکرم جو واقعیت تاریخ، بهترین نمونه تاریخ انسائی هستند، اهل دینِ کامل و اخلاق فاضله و تقوی و مردانگی بودند، جایگاه علم و دانش را می‌دانستند و معتقد بودند که سنت اصل و ستون دین و شریعت است، هرگونه تحریف و تبدیلی در آن سزا و عقابی جز جهنم ندارد، و برای حفظ و نگهداری آن از حافظه‌ی قوی و ذهنی روان و وجدانی زنده و قلبی هوشیار و گیرا بهره می‌بردند، انکار چنین ویژگی برای آنها انکار حق و واقعیت ملموس است.

۳- هنگام نقل ادله‌ی بزرگانی که قائل به روایت معنی حدیث هستند حدیث عبدالله بن سلیمان را نقل می‌کند که می‌فرماید: «به رسول خدا گفتم، چیزهایی را از شما می‌شنوم ولی نمی‌توانم همان الفاظ را مانند شما اداء کنم، شاید حرفی افزوده یا کم شود. فرمود: اگر حرامی را حلال و حلالی را حرام نکند و معنی حدیث اداء شود درست است» این را برای حسن بصری ذکر نمود پس او گفت: اگر اینچنین نبود حدیثی روایت نمی‌کردیم.

در صفحه‌ی ۵۷ می‌گوید: این حدیث مخالف حدیث «سربلند و شکوفا باشد مردی که حدیثم را می‌شنود و به خاطر می‌سپارد است» ولی هر گروهی برای تأیید مذهبش به حدیثی استدالال می‌کند و حدیث مخالف مذهبش را ضعیف یا مردود می‌داند می‌باشد.

در جواب او می‌گویم: «این حدیث را ابن منده در «معرفة الصحابة» و طبرانی در «معجم» و خطیب در کتابش و بزرگان و محققان حدیث در تألیفاتشان روایت کرده‌اند و هیچ کدام آن را موضوع نمی‌داند [۳۷]، ای کاش نویسنده برای نقد حدیث متن و سند آن را بررسی می‌کرد امام او اینکار را انجام نداده است».

گمان او در مورد تناقص دو حدیث درست نیست، چون حدیث اول برای تشویق کردن مردم جهت محافظت و دقت در گوش دادن به حدیث است و بدون شک کسانی روایت حدیث بر اساس معنای آن را جایز دانسته‌اند بر این باورند که روایت حدیث بر اساس لفظ بهتر و افضل است، اما حدیث دوم در مورد جواز روایت معنی حدیث با رعایت کردن شرایط مذکور می‌باشد، آیا کسی که سخنی را بر اساس معنای آن و با دقت بسیار زیاد روایت کند ، آن را آنگونه که شنیده است روایت نکرده است؟ بله

۴- نویسنده برای استدلال بر نظرات پوچ و بی‌ارزشش به چند نمونه از روایات به معنی استناد می‌کند، مانند احادیث صیغه‌های تشهد و اسلام و ایمان و حدیث «زوجتكما بما معك من القرآن»و نماز خواندن در بنی قریظه که چند صفحه از کتابش را با این دلائل اشغال کرده و می‌خواهد اثبات کند روایت معنی به دین خدا لطمه می‌زند و به ناحیه‌ی دینی ضرر می‌رساند ولی خداوند خواست نقشه‌ی او را برملا گردد و قوت استدلال و علمی او در این بحث برای مردم روشن شود.

[۳۶] مقدمه ابن الصلاح و شرح آن، ص ۱۱۰، (چاپ الشام). [۳۷] جوزقانی و ابن الجوزی این حدیث را موضوع دانسته‌اند که البته این دو در حکم به موضوع بودن حدیث متساهل می‌باشند و به همین خاطر است که سخاوی می‌گوید: و این جای بررسی دارد (منح المغیث للسخاوی ج ۲ ص۲۱۷).