پاسداری راستین از سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم

فهرست کتاب

نقد و بررسی کتاب ابی ریه

نقد و بررسی کتاب ابی ریه

در رمضان سال ۱۳۶۴ هجری مصادف با اغسطس سال ۱۹۴۵ میلادی. استاد محمد ابو ریه، در شماره ۶۳۲ مقاله‌‌ای تحت عنوان «الحديث الـمحمدي» منتشر کرد و گفته بود این خلاصه کتابی است که در دست چاپ است و به زودی وارد بازار علم و ادب می‌شود.

وقتی آن را مطالعه کردم دیدم بعضی از مطالب کتاب از حقیقت و صداقت بسیار دورند، قلم را به دست گرفتم، ودر رد آن مقاله‌ای نوشتم، آن را به مجله «الرسالة» فرستادم در شماره ۶۴۲ بخش شد.

در پایان بخش مقاله گفتم: «از آنجایی که (طبق قول استاد) این مقاله چکیده کتابی است که در سدد انتشار است. ایشان را فرا می‌خوانم به بازخوانی حقایقی که هم اکنون برای ایشان روشن شده بپردازد. دوباره به نقد و بررسی جدید کتاب مشغول شود، چون علوم حدیث موضوعی سهل و آسان نیست، نیازمند تحمل و پشت کار در تحقیق و بررسی است».

نویسنده از اینکه تسلیم تمام انتقادهای بنده شود، خودداری کرد و مقاله‌ای دیگر در پاسخ به مقاله‌ی من نوشت و در شماره‌ی ۶۵۴ آن را به چاپ رساند در مقدمه‌ی آن می‌گوید: «مقاله‌ی من حق‌جویانه بوده و سزاوار توجه و قابل نقد و بررسی است».

اما استاد از انتشار فصول مورد اختلاف در کتابش خودداری کرد. با خودم گفتم چه بسا که به وجدانش مراجعه کرده و قانع گشته است.

در سال ۱۳۷۷ هجری - ۱۹۵۸ میلادی ابوریه کتابی تحت عنوان «أضواء علی السنة الـمحمدية» منتشر کرد. کتاب را موشکافانه و آرام و با بصیرت مطالعه کردم، دیدم که کتاب تصویری بزرگ شده از همان مقاله‌ی چند سال قبل بود، تنها مقدار ناچیزی از افکار نویسنده تغییر کرده، این بار تصمیم گرفتم با شرح و بسط فراوان به رد آن اقدام کنم، مخصوصاً که کتاب ایشان در افکار عمومی و مردمی که چیزی از علوم حدیث نمی‌دانند غوغا به پا کرد و مصیبت‌ها آفرید، بزرگان علم در این راستا مرا تشویق می‌کردند و مدام مقاله‌ی گذشته‌ام را به یاد می‌آوردند و نسبت به من اظهار لطف می‌کردند.

تصمیم گرفتم این بار مقاله را در مجله الأزهر «الزهراء» به چاپ برسانم، چون مجله‌ای شایسته‌تر از الأزهر در این موارد به چشم نمی‌خورد. این مجله زبان گویای الازهر و پرچم‌دار اسلام و پاسداری از آن است و مورد اعتماد مسلمانان تمام نقاط جهان می‌باشد.

بهتر دیدم قبل از نقد و بررسی، چکیده‌ای از کتاب با کلیات آن را به نمایش بگذاریم تا پیش زمینه‌ی کتاب و روش و منهج نویسنده را به دست آوریم و اینک روشنگری‌هایی بر کتاب.

۱- نویسنده بدون ارائه‌ی دلیل ادعاهای گسترده‌ای دارد یا اینکه تلاش می‌کند برای اثبات ادعاهایش دلیلی ذکر کند و آن را پیدا نمی‌کند، یا دلیل‌هایش توانایی اثبات ادعای او را ندارد و بسیار ضعیف‌ است.

مثلاً در صفحه (۵) می‌گوید: «عالمان حدیث همه‌ی تلاش خود را در بررسی حدیث از لحاظ روایت به کار می‌برند.. درحالی که همه آنها مسئله مهمی را که لازم است قبل از بحث و بررسی این علم به آن توجه شود را فراموش کرده‌اند و آن اینکه قبل از بررسی باید به حقیقت نص صحیح حدیث رسول اکرم جپرداخت، آیا ایشان دستور فرموده‌اند هنگام بیان حدیث، لفظ حدیث نوشته شود یا اینکه می‌توان آن را تغییر داد؟ یا اصلاً از نوشتن حدیث نهی فرموده است؟ آیا یاران رسول بعد از ایشان حدیث را تدوین کردند یا آنها هم از این کار منصرف شدند؟ آیا هر آنچه از احادیث روایت گشته از نظر لفظ و معنی مطابق کلامی است که رسول جآن را بیان کرده یا اینکه مخالف آن می‌باشد؟...

خداوند متعال و راسخان در دانش این را می‌دانند که هر آنچه او ادعا کرده نسبت به آن بی‌توجهی شده است، آن بزرگان تمامی تلاش خود را برای پرداختن به آن انجام داده‌اند

در صفحه‌ی ۷ می‌گوید: «ممکن نیست در هیچ یک از کتاب‌هایی که آن را صحیح یا حسن می‌دانند یک حدیث وجود داشته باشد که موافق و مطابق الفاظ و ترکیب رسول اکرم جباشد».

در صفحه ۱۳ می‌گوید: «چون هیچ کدام از گذشتگان به این بحث توجه نکرده‌اند، گفتم کتابی مرتب و جامع در این راستا به رشته تحریر درآورم و آن را میان مردم پخش کنم تا از سنت محمدی اطلاع تمام و کافی داشته باشند».

حقیقت آن است که هیچ موردی نیست که قابل بحث باشد مگر اینکه بزرگان قبل از او حق مطلب را اداء کرده‌اند و چیزی برای او باقی نگذاشته‌اند، اثبات این موضوع را به بحث تفصیلی می‌گذاریم.

۲- نویسنده در اثبات بعضی از مسائل به کلام مستشرقین استدلال می‌کنند!!.

مثلاً در صفحه‌ی ۸۱ و ۱۷۱ و ۱۷۲،

چگونه کینه و کدورت شرق‌شناسان به اسلام و مسلمین - مگر افراد معدودی از آنها- برای نویسنده نیک‌اندیش پوشیده مانده است!.

آنها سموم خود را در خلال گفت وگو و بحث‌های که ادعای پاکی و آزادی آن را دارند، دمیده‌اند و یکی از هدف ایشان نابود کردن برج بلند اسلام از طریق نابود نمودن ستون‌های اصلی آن یعنی قرآن و سنت می‌باشد، ولی چون بعد از تلاش فراوان نتوانستد در ستون اولی (قرآن) شکافی ایجاد کنند، تمام نیروی خود را به جنگ ستون دومی (سنت) فرستادند؛ با این ادعا که جزئیات سنت، متواتر نیست، مردم را دچار شک و گمان کردند و تحلیل‌گران احادیث رسول جرا به سیاه‌چاله‌های گمراهی انداختند، که یکی از قربانیان این حادثه استاد نویسنده است. نظرات و آراء مشمئزکننده‌ و ستمگرانه‌‌ای ارائه می‌دهند که بوی کارخانه‌های مستشرقین از آنها بلند می‌شود و با دروغ و افتراء آنها را به خود نسبت می‌دهند.

۳- نویسنده در بعضی مباحث نصوص‌های فراوانی آورده تا از اقدامات عقیم، نتیجه مورد نظر خود را بیرون بکشد، هر چند هرگز چنین مقدمات، چنین نتایجی به بار نمی‌آورند.

مثلاً در دو بحث روایت حدیث بر اساس معنی و ضررهای دینی و لغوی و ادبی آن دست به چنین کاری می‌زند، ولی در برخی از آنها اختصاری مخل به کار می‌برد تا خواننده را گمراه کند و متوجه شعبده‌بازی او نشوند، و همچنان در دو بحث عدالت و ضبط که اساس علم روایت و درایت هستند، همان ترفند گذشته را به کار می‌برد و با چند سطر محدود، آنها را به پایان می‌رساند!!.

چون اگر کاملاً حق مطلب را اداء می‌کرد، قواعد و شروط بزرگان حدیث را ذکر می‌نمود، راز او برملا می‌شد و پنبه او دوباره رشته شده و کارش به آب در هاون کوبیدن می‌ماند.

من گزاف و از روی تعصب نگفتم اگر به این حقیقت اقرار می‌کنم که اصول و قواعد بزرگان حدیث برای نقد احادیث بلندترین و دقیق‌ترین چیزهایی هستند که عقل بشری در طول دوران گذشته وحال به آن دست پیدا کرده است و در جای خود بر صحت این موضوع استدلال می‌کنم.

۴- خیلی عجیب است که نویسنده به احادیث موضوع استدلال می‌کند چون هوی و هوس‌های او را تقویت می‌نمایند، (آخر انسان در حالت غرق شدن دست آویز شاخه و ریشه‌های گیاهان بی‌قدرت می‌شود).

مثلاً در صفحه‌ی ۲۹ به روایت موضوعی (جعلی) استدلال می‌کند که عمر سابن مسعود و ابو موسی اشعری و ابو درداء را در مدینه به زندان می‌فرستد، چون بیش از حد حدیث روایت می‌کنند.

این روایت دروغ و موضوع است آنچنان که ابن حزم بیان می‌کند، از آن بدتر این است که وی آن را به ابن حزم نسبت می‌دهد و این امر مخالف امانت علمی در نقل از دیگران است.

یا حدیث عرضه کردن سنت بر قرآن که بزرگان بر موضوع بودن آن اتفاق دارند.

در این حال تلاش می‌کند در حدیث صحیح «ألَا إِنِّي أُوتِيتُ الْكِتَابَ وَمِثْلَهُ مَعَهُ». شک و شبهه ایجاد ‌کند و آن را نقد می‌کند چون به زعم او متن آن مشکل دارد.

به حدیث «اسراء و معراج» آنجا که موسی رسول الله جرا برای کم کردن نماز وادار به بر گشت به‌سوی پرودگار می‌کند، طعن می‌زند و آن را اسرائیلیات می‌داند.

و همچنین حدیث صحیح «لاتُشَدُّ الرِّحَالُ إِلَى ثَلَاثَةِ مَسَاجِدَ» را اسرائیلیات می‌داند. و این در حالی است که امام ابن تیمیه که در منقول و معقول پیشوا می‌باشد و خود مؤلف در کتابش بسیار از وی نقل می‌کند، این حدیث را حجت دانسته و هیچ عیب و ایرادی از آن نگرفته است و این حدیث از جمله احادیثی است که امام بخاری و امام مسلم بر صحت آن اتفاق نظر داشته‌اند و همچنین او نیش خود را متوجه احادیث دیگری هم کرده که در نقد تفصیلی به آنها اشاره می‌کنیم.

درمیان بزرگان دین، پیشوایی پیدا نمی‌کنم که در این احادیث طعن وارد کرده باشد مگر شرق‌شناسان که کار آنها خش خش کاغذی است و هرکس آن را سوراخ کند می‌دانیم.

از این بدتر و عجیب‌تر: حدیث عبدالله بن عمرو بن عاص که بخاری نیز آن را روایت کرده: «إِنَّهُ لَمَوْصُوفٌ فِي التَّوْرَاةِ بِبَعْضِ صِفَتِهِ فِي الْقُرْآن». «همانا بعضی از صفات ایشان که در قرآن تعریف شده، در تورات هم بدانها اشاره گردیده است» خرافه‌ای از خرافات کعب می‌داند که به شاگردش عبدالله بن عمرو هم نفوذ کرده است، نمی‌دانم کلام او چگونه با آیه‌ی ۱۵۷ سوره‌ی اعراف جمع می‌شود.

﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ«کسانی که پیروی می‌کنند از پیامبری امی (که خواندن و نوشتن بلد نیست) و وصف او را به صورت مکتوب در تورات و انجیل نگاشته می‌یابند».

۵- نویسنده در مورد تعصب مذهبی و سیاسی در فصل «الوضع» مانند شرق‌شناسان هر حدیثی که بیانگر فضیلت یکی از اصحاب می‌باشد یا دیدگاه یا نظری را تأیید می‌کند همه آنها را موضوع می‌داند، کار او برای هیچ منصفی قابل قبول نیست و قواعد علمی و دقیق آن را در بازار نقد خود جایی نمی‌دهند.

بنابراین در بسیاری از احادیث صحیحی که در فضایل آمده طعن وارد می‌کند

آیا معقول است صحابه‌ی پیامبری که در تورات و انجیل به اوصاف بلند آنان اشاره شده است، دارای فضائل نباشند یا اینکه برخی نسبت به دیگری فضیلت یا برتری نداشته باشد و بنابراین ادعای اینکه هر حدیثی در فضایل آمده یا فکر و نظری را تأیید می‌کند جعلی است، چنین ادعایی افراط و زیاده روی در حکم بر احادیث و بدون دلیل است و همچنین ادعای اینکه تمامی احادیثی که در فضایل و مانند آن آمده‌اند صحیح می‌باشد تفریط و کوتاهی در تحقیق است پس راه چاره اینست که در نقد احادیث فضائل هم پیروی از هوی و هوس را رها کنیم و به قواعد بزرگان حدیث تمسک جویم، و محققانه در پرتو این قواعد و نقد صحیح و عقل صریح، صحیح و مردود را از هم جدا کنیم.

۶- نویسنده حملات ظالمانه و بی‌ادبانه‌ای به صحابی بزرگوار رسول اکرم جیعنی ابوهریره سکرده که هیچ صاحب دین و عقلی آن را نمی‌پسندد، ما مدعی عصمت برای هیچ انسائی جز پیامبران نیستیم ولی خواستار آنیم که هرکس در جایگاه مناسب خودش قرار گیرد.

همچنین در نقد و بررسی منکر آزادی نیستیم، هرکس هرگونه نقدی بر اساس قواعد صحیح نقد دارد آزاد است، ولی دوست داریم ناقدان ادب نقد و عدالت را رعایت کنند، جملات و تعبیرات مؤدبانه‌ای به کار گیرند، مانند بزرگان از سبکسری دور باشند.

بزرگان گذشته باهم اختلاف داشتند و بر صندلی مجادله و بحث همدیگر را نقد می‌کردند ولی همه‌ی آنها در حلقه‌ی عفت و دوری از تعبیرات سبکسرانه و انصاف و جنایت جمع می‌شدند.

نمی‌دانم چگونه مؤلف به قلمش اجازه می‌دهد که هر کلمه‌ی گزند و ناهنجار و غیر اخلاقی را برای ابوهریره به کار برد، آن هم به خاطر سخنی که ابوهریره در بیان نعمت الله آن را گفته است [۲۶].

نص سخن مولف اینگونه است که «باد غرور و تکبر او را گرفته -یعنی ابوهریره س- و در مقابل خانمی بزرگوار از دایره‌ی ادب و وقار خارج می‌شود!! اصل و جایگاه خود را فراموش کرده بود. پس بعد از انجام ازدواجی که آن را در خواب هم نمی‌دید، می‌گوید: برای غذای شکم و کفش پا، اجیر دختر غزوان شدم. هر گاه سوار مرکب می‌شدند مهار مرکب آنها را می‌گرفتم وهر گاه می‌ایستادند، خدمت آنها می‌کردم، الان که با آن دختر ازدواج کردم، من الان سوار می‌شوم وهر وقت پیاده شدم او به من خدمت می‌کند...».

ابن سعد روایت می‌کند که ابوهریره می‌گوید: با مزد غذای شکم و کفش پا اجیر دختر غزوان شدم. او هم مرا وادار می‌کرد تا ایستاده سوار مرکب شوم و با پای عریان راه بروم، بعد از اینکه خداوند مرا بر او مسلط گردانید او را وادار کردم ایستاده بر مرکب سوار شود و با پای عریان راه برود».

نویسند بر این مطلبش تعلیق زده و در حاشیه آورده که نگاه کنید به این کلامی که خالی از ادب و نزاکت بوده و به زشتی و پستی دچار گشته است. می‌بینی که او (ابوهریره) به بی‌حرمتی همسرش می‌پردازد و او عقده‌اش را بر سر او خالی می‌کند. آیا هیچ مرد شریفی که دارای اصل و نسب باشد چنین کاری انجام می‌دهد؟ [۲۷]».

تنها عبارت را نقل می‌کنم که شخصیت و ادب درونی نویسنده را به خوانندگان معرفی می‌کند قضاوت را به ادب بلند و ضمیر پاک انسانی می‌سپارم. بدون شک قضاوت نویسنده ستمگرانه است.

(این نظر نویسنده در مورد صحابه جلیل القدر بود ولی) در مورد ناصران سنت و آنهایی که مخالف نظر او هستند، گاهی آنها را متهم بی‌مخ بودن و گاهی به تنگ نظری می‌کند و آنها مقلدان بی‌فکر می‌نامد. و همچنین عبارات دیگری که شایسته است تألیف و نقد از آن دور باشد.

برای اطمینان نویسنده، من هرگز به عقیده و مذهب او حمله نمی‌کنم، پاک‌نژادی یا جوان‌مردی یا خلاف آن دو را به او نسبت نمی‌دهم، هر چند او به صحابه بزرگوار نسبت می‌دهد.

از روزی که قلم به دست گرفتم متعهد شدم خودم را از سفسطه و دشنام و ناسزا گفتن دور کنم چون اینها سلاح درماندگان هست و افرادی که از منطق سلیم و دلائل دندان‌شکن یاری نمی‌گیرند از آن بهره می‌جویند. چیزی غیر نقد علمی کتاب از من دیده نخواهد شد.

کمک و یاری را از الله متعال می‌خواهم، با الها کمک کن و به حقیقت برسان.

[۲۶] در کتاب الإصابة از مضارب روایت شده که گفت: شب هنگام راه می‌رفتم ، پس ناگهان شنیدم که مردی تکبیر می‌گوید. گفتم این چیست؟ گفت: خدا را بسیار شکر می‌گویم که من خدمتکار بسره دختر غزوان بودم ، سپس داستان را تعریف کرد. [۲۷] این چیزی است که ابو ریه درباره‌ی سرورمان ابوهریره می‌گوید در حالی که امام ابن اسحاق درباره‌ی او می‌گوید: در میان قبیله دوس دارای مردی با فضیلت و دارای اصل و نسب محکمی بود، تفاوت میان دو گفته را بنگر.