تحریف کلام ائمه بقصد کاستن از جایگاه حدیث
یکی از عادات ابو ریه برای رسیدن به خواستههایش، تحریف و تفسیر کلام به گونهای ناشایست است ، در صفحه ۲۵۲ کلام امام مالک/در مورد بعضی از احادیث و اعتراض به آنها را، چون مخالف قرآن یا قواعد شریعت هستند را نقل میکند و هدفش این است تا برای اثبات ادعای نامبارکش، از بزرگان فقه و حدیث استفاده کند و در خواننده این گمان را به وجود آورد که این نظر امام مالک و امثال ایشان است،
پناه بر خدا که امام مالک حدیث صحیح را قبول نکند یا مانند نویسنده جایگاه احادیث را بیارزش تلقی کند!، مگر اینکه بر اساس دلیل صحیح، بعضی از بزرگان به برخی از احادیث عمل نمیکردند، چون که به آنها نرسیده یا نزد آنان به درجه صحت نرسیده، یا اگر صحیح است، با دلیلی دیگر منسوخ شده، یا مقید است یا مخصص است یا اینکه با دلایل دیگر در تناقض است، او (امام مالک) این دلیل دیگری را ترجیح میدهد. هرچه که باشد، صحیح نیست که نویسنده از این روش تعامل آنها با حدیث، سوء استفاده کند و در حدیث تشکیک وارد کند.
در صفحه ۲۵۳ مناظره امام ابیحنیفه و اوزاعی را در مورد بلند کردن دست در نماز را ذکر میکند. داستان از این قرار است که اوزاعی به حدیث مرفوعی استناد میکند و ابو حنیفه هم به حدیث مخالف آن استدلال میفرماید.
در مورد این داستان و رابطهاش با موضوع خیلی فکر کردم، نتوانستم نسبت ذکر این داستان با موضوع وهدف نویسنده از نقل آن را پیدا کنم.
در این داستان اگر ابو حنیفه/حدیث اوزاعی را با کلام صحابی یا تابعی یا با عقل رد میکرد نویسنده به هدفش یعنی رد احادیث مرفوع بوسیلهی نقل از غیر پیامبر یا عقل میرسید، اما امام ابو حنیفه حدیثی را بر حدیث دیگر ترجیح میدهد. و نهایت چیزی که این قصه آن را ثابت میکند این است که هر یک از آن دو بزرگوار به حدیثی استدلال کردهاند که هم از ناحیه سند و هم متن یا سایر وجوه ترجیح که قبلا آن را ذکر کردم، نزد آنان قابلیت احتجاج را دارد.
اختلاف دیدگاهها، خواستگاه آن اجتهاد است که طبیعت فکر آزاد و پاک چنین است. و چه زیادند چنین اختلافاتی در تاریخ فکر اسلامی و این یکی از محاسن آزادی رأی و بیان در اسلام است.
در صفحه ۲۵۴ بعضی از کلامهای ابوحنیفه را نقل میکند تا خواننده گمان کند ابو حنیفه بعضی از احادیث را رد کرده است. اما این فریبکاری، نه مسلمانان را به اشتباه انداخته و نه جایگاه ابو حنیفه را پایین میآورد.