پاسداری راستین از سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم

فهرست کتاب

توجه ابو ریه به بیان عیب‌ها و پوشاندن محاسن

توجه ابو ریه به بیان عیب‌ها و پوشاندن محاسن

در صفحه ۲۶۹ و بعد از آن، شرح مختصری از کتاب‌های حدیث و صاحبان آنها و جایگاه این کتاب‌ها در بین کتب دیگر را ذکر می‌کند، ولی متاسفانه ایشان به معایب بیشتر از محاسن توجه می‌کند. بدین علت نصوصی را از اینجا و آنجا بدون تحقیق شکار کرده تا به هدف شومش برسد، نصوصی را دنبال می‌کند که در هدفش مبنی بر کاستن از قدر و منزلت محدثین وحدیث به او کمک کند.

اما شایسته است که هر تحلیل‌گر ومحقق منصف نقادانه تمام معایب و محاسن را ببیند و بعداً به قضاوت در مورد آنها بپردازد نه اینکه تنها بر معایب تکیه کند و چشمش به روی محاسن ببندد. این حکم ستمگرانه از ویژگی‌های یک محقق متعصب است و چنین افرادی هرگز به حق نمی‌رسند.

برای اثبات این کلام، عیناً مطالب کتاب ایشان را نقل می‌کنم چرا که «شنیدن کی بود مانند دیدن».

در صفحه ۲۷۳ باب: «نقد ابن معین لـمـالك» می‌گوید: «ابن معین گفته مالک محدث نبوده بلکه اهل رأی می‌باشد».

لیث بن سعد می‌گوید: «هفتاد مساله مخالف سنت را از مالک پرسیدم به همه آنها اقرار کرد».

برای اثبات مطالب گذشته در مورد ابو ریه،این نقل قولش قوی‌ترین دلیل است، چون هرگز در مورد هیچ امامی به اندازه مالک تعریف و ثناء گفته نشده است. اما نویسنده همه تعریفات را فراموش می‌کند و در تیردان نقد ایشان، تنها دو قول دیده می‌شود.

به کتاب «الإنتقاء في فضائل الثلاثة الأئمة الفقهاء» امام ابن عبدالبر مراجعه کردم، تقریباً چهارده صفحه در مورد امام مالک سخن گفته که همه تعریف و ثنای سفیان و شعبه و شافعی و ابن حنبل و عبدالرحمن بن مهدی و محمد بن الحسن در فضل و شأن امام مالک بود.

اما آن نقل قول ابو ریه از ابن معین مخالف نقل قولی است که ابن عبدالبر از ابن معین در مورد مالک می‌کند. ابن معین می‌گوید: «روایت «مالک از نافع از عبد الله بن عمر»، از روایت «ایوب از نافع از عبد الله» قوی‌تر است».

ابن ابی مریم می‌گوید: از ابن معین پرسیدم نزد تو لیث والاتر است یا مالک؟ فرمود: مالک.

ابن معین می‌گوید: «مالک یکی از حجت‌های خدا بر مردم است» (این قول شایسته است به ابن معین نسبت داده شود نه نقل قول ابو ریه).

فرض می‌کنیم نقل قول ابو ریه از ابن معین درست باشد، آیا شایسته تحلیل‌گر است که تمام تعریفات عالمان قابل اعتماد را رها کند و برای قضاوت در مورد یک شخص اکتفا به دو روایت کند؟ آیا نباید ایشان در مقام و موقف یک شخص بی‌طرف می‌ایستاد و همه اقوال را ذکر می‌کرد تا اینکه خواننده‌اش با علم به دلایل، حکم می‌کرد.

پس چگونه قول ابن معین در مورد مالک که گفته است مالک اهل حدیث نبوده، را باور کنیم؟ سپس با کتابش «موطأ» که نزد برخی‌ها منزلت کتاب صحیح بخاری ومسلم را دارد چه کنیم که روبروی ماست وخود گواه است که او اهل حدیث بوده است. امام شافعی می‌فرماید: «اگر حدیث از مالک روایت شد آن را قبول کن و در لفظی دیگر آمده که هرگاه حدیثی نزدت آمد، حدیث مالک ستاره است» [۱۶۰].

اما قول لیث که می‌گوید: هفتاد مساله مخالف سنت را به مالک نشان دادم...

جایگاه مالک را خدشه‌دار نمی‌کند چون مخالفت بر اساس عناد جرم است نه مخالفت بر اساس اجتهاد و نظر، شاید نزد لیث این مساله مخالف سنت باشند نزد امام مالک مخالف نباشند. آنچنان که قبلا هم ذکر کردم، نیاز نیست که امام همه احادیث را داشته باشد، و همچنین لازم نیست اگر حدیثی به او رسید به آن عمل کند، چرا که ممکن است حدیث نزد او منسوخ یا مقید یا ضعیف یا به هر دلیل دیگر مرجوح باشد.

[۱۶۰] الانتقاء: ص ۲۳.