متهم کردن فقهاء به تعصب مذهبی
در صفحه ۲۴۷ فقهاء را مورد هجوم قرار میدهد و میگوید: «فقهاء همهی احادیث مخالف مذهب خود یا کلام بزرگان مذهب خود را رد میکنند. یا حدیث را با احادیث دیگر در تعارض میبینند، هر چند حدیث موافق مذهبشان نزد علماء حدیث ضعیف یا موضوع باشند. و سایر چیزهای دیگر که از «توجیه النظر» نقل میکند.
برای بیان حق میگویم:
حقیقتاً بخشی از کلام نویسنده حق و بخش دیگرش باطل است. جانب حق در آن این است بعضی از فقهای متأخر متعصب هستند و تنها مذهب خود را قبول میکنند، هرچند اشتباه باشد چون هر مذهب و گروهی خوب و بد صحیح و اشتباه دارد.
اما جانب باطل قضیه تعمیم دادن تعصب نسبت به همه فقهاء است. چنین باطلی را به خواننده تلقین میکند، ولی این خلاف واقعیت است بسیاری از آنها تابع دلیل هستند، مذهب مخالفین را قبول میکنند اگر دلیلشان قوی و محکم باشد. من در بسیاری از کتب مذاهب ترجیحاتی دیدم که مخالف مذهبشان بوده ، تنها بخاطر اینکه دلیلشان قوتر بوده است. همچنین شایسته است بدانیم که فقهای بزرگ مخصوصاً امامان مذهب وشاگردانشان نسبت به رأی و نظر خود متعصب نبودند بلکه دلیل و برهان، حکمت گمشده آنها بوده و هر جا پیدا میشد آنها هم همانجا بودند، برای اثبات این موضوع از اما شاطبی نقل میکنیم که میفرماید از هر یک امامان چهارگانه نقل شده که گفتهاند: «اگر حدیث صحیح باشد همان مذهب من است و کلام مرا به دیوار بزنید».
مگر در مذهب حنفی بسیاری از فتاوای دو امام ابی یوسف /و محمد /مخالف امام ابوحنیفه نیست حتی در بعضی مسائل با ابو حنیفه /به مجادله میپرداختند و مذهب غیر از حنفی را ترجیح میدادند و همینچنین میبینیم امام محمد که در حجاز نزد امام مالک درس خوانده، وقتی که بر بسیاری از احادیث اطلاع یافت که در عراق از آن آگاهی نداشت، از خیلی از نظراتش بر گشت. آیا این نشانه اوج تسامح و دوری از تعصب نیست.
شایسته است که نویسنده پیرو حق باشد و از راه مستیم اسلام منحرف نشود و سعی نکند برای مذهب و رأی خود به هر چیزی روی آورد و به هر دلیل ضعیف و بیارزش نچسبد و بدون تعصب و با دوری از گزافهگوی رأی صادر کند، و اگر اهل این کار نیست وظیفه را به متخصصین فن واگذار کند.